شورای بازنشستگان ایران
4.46K subscribers
17K photos
8.79K videos
48 files
1.7K links
شورا را باید زندگی کرد!
Download Telegram
سیزده سال پیش ، در سپیده‌دم یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، #شیرین_علم_هولی #فرزاد_كمانگر، #علی_حيدريان، #فرهاد_وكيلی و #مهدی_اسلاميان در زندان اوین  اعدام شدند و اجسادشان نیز هیچگاه تحویل بازماندگان داده نشد.

حکومتی که باد میکارد، طوفان درو میکند

#نه_میبخشیم_ونه_فراموش_میکنیم

#قیام_علیه_اعدام

@Shbazneshasteganir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دیدار_همدلی_همبستگی

تصاویری از دیدار خانواده جانباختگان  کردستان با "دایه سلطنه"، مادر جاویدنام فرزاد کمانگر در شهر کامیاران

زنده‌یاد فرزاد کمانگر، معلم آزادیخواه را بعد از اذان صبح روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، بهمراه #شیرین_علم_هولی، #علی_حیدریان، #فرهاد_وکیلی و #مهدی_اسلامیان
در زندان اوین  به دار آویختند. اجساد بی جانشان را نیز گروگان گرفته و هیچگاه حتی محل دفن آنان را نیز به خانواده های داغدیده و چشم انتظار نگفتند!!

#فرزاد_کمانگر
#یادش_گرامی

@Shbazneshasteganir
شورای بازنشستگان ایران
Photo
🟣 قوی بمان خواهرم

✍🏽 زهره اسدپور

⚪️ متن ارسالی به بیدارزنی


«جلوه جانم روزها از بازداشتت می‌گذرد و خبرها اصلاً خوب نیست، جز یک‌بار تماسی نگرفته‌ای، اجازه‌ی ملاقات نداشته‌ای و کسی نمی‌داند که با درد کتفت که امانت را بریده بود چه می‌کنی. خبرها را در ذهنم مرور می‌کنم. اما برای من و برای بسیاری خبرهای مربوط به تو فراتر از آن چیزهایی است که بعد از آن چهارشنبه‌ی لعنتی ۲۵ مرداد منتشر شده است.

به عقب برمی‌گردم، به سال‌ها عقب‌تر. نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد است. کمپین آمده و در دل همه‌ی ما شوری برای تغییر ایجاد کرده است. امیدی برای برابری در حوزه‌ی قانون ... تو و چند نفر دیگر برای جلسه‌ی توجیهی کمپین به یکی از شهرهای غرب کشور رفته‌اید. وسط جلسه نیروهای امنیتی کاملاً مسلح ریخته‌اند و همه را بازداشت کرده‌اند. پیش از حمله به خانه، همسایه‌ها را علیه «کسانی که در خانه جمع شده‌اند و رفتارهای خلاف عفت عمومی دارند» برانگیخته‌اند!
رفتارهای همسایه‌ها با شما بازداشتی‌ها همدلانه نیست، و این برای شما که به‌خاطر ترویج برابری آنجایید تجربه‌ی بسیار ناخوشایندی است. شاید آن روز اولین تجربه‌ات بود از خشونت نیروهای امنیتی، اولین تجربه‌ات از بازداشت... . همان روزها بود که در گزارشی که از آن حمله منتشر شد جمله‌ای میخکوبم کرد. دوستی که همراه تو از تهران به آن شهر رفته بود نوشته بود که موقع برگشت از آن سفر که برای شما بازداشت و توهین و تحقیر به همراه داشت از تو پرسیده بود برای کدام مردم مبارزه می‌کنی؟ و تو بی هیچ تزلزلی پاسخ داده بودی پیش از هر چیز برای خودت‌‍ برای آرمان‌ها و اعتقادات خودت مبارزه می‌کنی. تو به برابری ایمان داشتی و این برای مبارزه کافی بود.
نمی‌دانم برای بار چندم است که بازداشت می‌شوی اما یادم هست که بارها برای فعالیت‌های برابری‌خواهانه‌ات در کمپین، کار تو به بازداشت کشید. تو بازداشت می‌شدی و این از استحکام ایمانت کم نمی‌کرد.

خبرها در ذهنم رژه می‌روند. مراسم روز جهانی کارگر در پارک لاله را به یاد می‌آورم. ده‌ها نفر از فعالین کارگری در پارک لاله بازداشت شده بودند، اما به گمانم تو تنها کسی بودی که نه در پارک لاله که در خانه بازداشت شدی، کشان‌کشان و بی‌کفش تو را برده بودند؛ شاید به سزای مقاومتت در برابر رفتار غیر قانونی آن‌ها که آمده بودند برای تفتیش خانه. و باز رفیقی دیگر در دلنوشته‌اش از تو نوشته بود که چه ساکت و صبور در بازداشتگاه سودوکو حل می‌کردی. زندان برای کسی چون تو تنبیهی نبود که بتواند تو را به زندگی‌ای بی‌مبارزه بکشاند. برای تو زندان عرصه‌ی جدیدی بود برای مبارزه با بی‌عدالتی.

مگر می‌شود در زندان با #شهلا_جاهد همبندی باشی و ببینی که چگونه قربانی تبعیض جنسیتی و طبقاتی شده و دست از مبارزه بکشی؟ مگر می‌شود #شیرین_علم_هولی را ببینی که بی‌آنکه بتواند حتا کلمه‌ای به زبان مادری در دفاع از خود بگوید، به اعدام محکوم شد، از ستم ملی و تنیدگی آن با ستم جنسیتی برآشفته نشوی؟

جلوه جانم ... زندان برای تو هیچ‌وقت نقطه‌ی توقف نبود و می‌دانم که باز هم نخواهد بود. خبرها در ذهنم رژه می‌روند. گرچه این سال‌ها سیاه بوده‌اند و روزها سیاه‌تر اما تو و کسانی چون تو ستاره‌های این شب‌های تیره‌اید. خبرها رهایم نمی‌کنند؛ «برادران» تو را برای بازخواست از کارزار مبارزه با خشونت خانگی خواسته‌اند و تو از تقدیرت نوشته بودی؛ تقدیر خودت که تقدیر همه‌ی ماست؛ تقدیر دخترکانی که قربانی کودک‌همسری می‌شوند؛ زنان طبقه‌ی کارگر که فرصت تحصیل و کار از آن‌ها دریغ می‌شود و چه‌بسا راهی برای گریز از چرخه‌ی خشونت، جز مرگ و نیستی ندارند؛ مادرانی که ایدئولوژی مردانگی مسلط، پسران نوخاسته‌شان را به مسلخ می‌فرستد؛ تو از تقدیری نوشته بودی که تقدیر همه‌ی ماست؛ تقدیری که برای تغییر آن راهی جز مبارزه باقی نمانده است.
خواهرم! ایمان دارم که می‌دانی قلب‌های ما این سوی دیوارها - که راستش را بخواهی مدت‌هاست که دیگر  فرق چندانی با آن سوی دیوارها ندارد - برای تو و دیگر خواهرانمان می‌تپد. خواهرم! به‌راستی ما را، که رؤیایی مشترک برای جهانی برابر رویین‌تنمان کرده است، چگونه می‌توان از سیاهی سیاهچال و زندان ترساند؟ ما که سیاهی را زیسته ایم، ما که خوب می‌دانیم این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود ... . قوی بمان خواهرم ... قوی بمان.»

#زن_زندگی_آزادی


@Shbazneshasteganir