شورای بازنشستگان ایران
4.52K subscribers
17.1K photos
8.89K videos
50 files
1.71K links
شورا را باید زندگی کرد!
Download Telegram
#بوشهر #گراش(فارس) #دشتستان #گیلانغرب #شبانکاره(فارس) #دیواندره

امروز دوشنبه ۱۱ بهمن ماه تجمع سراسری معلمان شاغل و بازنشسته

در اعتراض به عدم اجرای طرح رتبه بندی و عدم اجرای طرح همسان سازی

#رتبه_بندی
#مطالبه_گری
#تجمع_معلمان
#بازنشستگان

شورای بازنشستگان ایران

@Shbazneshasteganir
□:چقدر لج بازی !
بیا یه درخواست عفو بنویس،پروندتو ببندم،برگرد سر خونه زندگیت.
گول این هوا رو نخور،چند روز موقتا میاد زیر پنجاه درجه،
دوباره میره بالا،این آرامش قبل از خرماپزونه ...
امسال شهریور سختی داریم،می سوزیا!

:آره !
می دونم،امسال شهریور ویژه است!
شهریور سختی در انتظار شما است,من صبر می کنم تا مردم قضاوت کنند،چه کسانی باید درخواست عفو کنند؟
آنها که اختلاس ،پولشویی و هزاران کثافت کاری کردند،آنها که پاسخ دادخواهی را با گلوله،طناب دار و شکنجه دادند ،آنها که ویران کردند،غارت و جنایت کردند یا ما که به این بیدادگری ها اعتراض کردیم...
مردم قضاوت خواهند کرد...
اندکی صبر سحر نزدیک است.
#سهیل_عربی


#ژن_ژیان_ئازادی
#برابری

#برازجان #دشتستان #عدالت
#شهریور #خرماپزون
#بوشهر
Soheil Arabi_سهیل عربی:

شهرستان #دشتستان بزرگ‌ترین شهرستان استان #بوشهر است که مرکز آن شهر #برازجان است.جمعیت دشتستان( شهرهای آب پخش ،#وحدتیه،#سعدآباد شبانکاره ،#دالکی،تنگ ارم،بوشکان ،کلمه و برازجان) بیش از چهارصد هزار نفر است و شرکت کنندگان در این مراسم که در میدان "دژ" برگزار می شود طی هفته اخیر هرگز از دویست نفر بیشتر نشده ؛
هر شب چند آخوند ،مداح و دلقک هایی مثل بلاگر های زرد اینستاگرام بابت برگزاری این مراسم‌ دستمزد دریافت می کنند،هر شب بودجه زیادی برای شربت،شیرینی، کیک،شیرکاکائو/ پذیرایی صرف می شود،خیابان های اطراف را می بندند و ساعت ها صدای بلندگوها مردم اطراف را آزار می دهد ...
اینجا تنها نقطه شهر است که سرعت اینترنت قابل تحمل است و ما که شغلمان به اینترنت وابستگی دارد مجبوریم برای آپلود و دانلود و کارهایی که به سرعت نیاز دارد هر روز به اینجا بیاییم.
امشب وقتی کارم تمام شد و داشتم بر می گشتم ، با صحنه ی فجیعی مواجه شدم:
اولش که چشمم بهش افتاد کاملا  متوجه نشدم ،چون خسته و گرما زده بودم،چند قدم دور شدم و یک دفعه بی اختیار متوقف شدم و برگشتم.
یک دختر هشت یا نه ساله خیلی لاغر و ضعیف روی ترازو غش کرده بود،
آنقدر ضعیف و لاغر بود که در آن سیاهی شب با مانتو و مقنعه مشکی جلب توجه می کرد.
تکونش دادم ،صداش کردم ...
انگار از حال رفته بود،
بلندش کردم
...
به زور چشمهاشو باز کرد ،لبهاش خشکیده بود و نمی تونست حرف بزنه،فشارش افتاده بود ...
اطراف را نگاه کردم
یک فست فودی بود،بهش گفتم چیزی که آماده داری سریع بده ...
سیب زمینی داشت
با یک نوشیدنی خنک و شیرین دادم به دختر گفتم بخور تا برم غذای بهتر برات پیدا کنم فشارت تنظیم بشه ....

وقتی برگشتم
دیدم با اینکه خودش از گرسنگی و گرما زدگی از حال رفته بود،ولی همون اندک خوراکی را با بقیه کودکان کار اطراف تقسیم کرد و داشتن با هم می خوردن...
خوراکی ها را بهش دادم و رفتم از دور نگاهش کردم که خیالم راحت بشه حالش خوب شده...
بعد از خوردن خوراکی ها
حالش بهتر شد و کتابش و دفترش را برداشت و شروع کرد به درس خوندن...

در استانی که بیش از نهصد کیلومتر خط ساحلی داره،اینهمه منابع...
فقط درآمد یک ماه عسلویه به اندازه بودجه یک سال کشوره و اینهمه کودک و سالمند که تو این گرما کارهای سخت انجام می دهند,از اول تا آخر خیابون دویست متر
بیشتر از پنجاه زباله گرد و بی خانمان ....
و میلیاردها بودجه که صرف چنین مراسمی می شود ...



@Shbazneshasteganir