Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
حسین در قتلگاه تاریخ
تا آنجا که من در تاریخ جهان سیر کردهام و در احوال شخصیتهای تاریخساز اندیشیده ام؛ گمان ندارم که انسانی به بزرگی و عظمت و شکوه حسین بر روی این کرۀ خاکی گام نهاده باشد.
اگر به حسین و حرکت او در کربلا ،ورای تعصبات و خرافات و تحریفات پیرامون آن، به دقت بنگریم؛ تصدیق میکنیم که هیچ آدمیزاد دیگری در تاریخ، مجبور به چنین انتخاب هولناکی بین دو راهی عزت و ذلت نشده و هیچ بنیبشری هم به استواری و استحکام و تزلزلناپذیری و خلوص حسین، عزت خویش را به بهای قتلعام فجیع یاران و مردان خانوادهاش و اسارت جانفرسای زنان خاندانش، انتخاب نکرده است.
این حقیقت را کسانی به درستی فهم میکنند که خود در راه آرمانی، یا حفظ عزتی هزینهای را به جان خریده باشند.
هزینهای که حسین برای حفظ عزت و سربلندی خود پرداخت، حتی تصورش نیز بند دل آدمی را پاره میکند و او را به وحشت میاندازد. هر کاری در مقابل کار او اندک و حقیر مینماید و هر فداکاری نسبت به عظمت جانفشانی او رنگ میبازد. از همین روست که خون حسین، مسیر تاریخ این بخش از جغرافیا را تغییر داده و مفهوم حیات و زندگی را برای همیشه دگرگون کرده است. من از زمانی که حسین را شناختهام زبانم به ستایش کسی نمیچرخد و از ستایش حسین نیز آنگونه که سزاوار اوست؛ درمانده و ناتوان است!
در تاریخ کربلا آنچه بسیار تکان دهنده است؛ مظلومیت حسین و قساوت دشمنان اوست. دشمنانی که جملگی مسلمان بودند؛ بعضاً در روز عاشورا روزه داشتند؛ بعضاً خود دعوت کنندۀ حسین به کوفه بودند؛ بعضاً خود را اهل بهشت و حسین را اهل دوزخ میشمردند و برای تقرب و ثواب، سر او و یارانش را بریدند و بر نیزه کردند و بر بدنهای پاره پارهشان اسب تاختند.
این تجربۀ هولانگیز و هراسآور، هر مسلمانی را باید چون بید بر سر ایمان و عملکرد خود بلرزاند چرا که نشستن بر جایگاه قاتلان حسین، به همان سادگی است که در کربلا اتفاق افتاد!
این پرسش را باید همیشه تکرار کرد که چه چیز آن مسلمانان را به این درجه از قساوت و بیرحمی کشاند؟ به واقع، آن چیز یک چیز بیش نبود: "تقدس بخشیدن به قدرت سیاسی"! در تاریخ هر گاه قدرت سیاسی در دید و نگاه عدهای رنگ تقدس به خود گرفته، فاجعه و بیرحمی و شناعت و قساوت، پشتبند آن بوده است! همیشه همین بوده و همیشه نیز همین خواهد بود.
چرا علی بعد از قتل عثمان تن به خلافت نمیداد؟ چرا حسن تمامی قدرت سیاسی را یکجا به معاویه سپرد؟ چرا حسین بر سر راه کوفه دو بار "حِلّ بیعت" کرد و یاران خود را از قید و بند آن آزاد و رها ساخت؟ چون در نگاه آنان، قدرت سیاسی هرگز اصل و اساس کار نبود و بخصوص هیچ تقدسی نداشت.
در مقابل، خاندان ابوسفیان، چندان بر قدرت سیاسی اصرار داشتند که برای آن، هر جنایتی را مباح و هر شناعتی را توجیه کردند. هرگونه نافرمانبرداری از خود و رد بیعت را کفر شمردند و مردم تحت امرشان را در جهت قدسی شمردن قدرت خلیفه، تربیت کردند!
این خطر همچنان پابرجاست. امروزه در دنیای اهل سنت، گروههایی نظیر داعش ظهور کردهاند که با قدسیت بخشیدن به قدرت سیاسی، خشونت و توحش را نشانۀ ایمان میدانند و در دنیای شیعه نیز همین منطق، بین عدهای معدود رواج یافته است. دریغ و درد که این عده، منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج میکنند! یعنی دقیقاً همانچه را که حسین برای مقابله با آن، مظلومانه قربانی شد؛ به عنوان هدف او معرفی میکنند!
آیا این خود قتل دوبارۀ حسین نیست؟
در وصف لحظات آخر زندگی او گفتهاند: حسین بر اثر جراحت شمشیرها و کثرت تیرهای فرو نشسته بر بدناش، پی در پی بر زمین میافتاد و برمیخاست؛ چون ماهی زندهای که در تابه بریان شود.
گویی او همچنان بر زمین میافتد و برمیخیزد.
#حسین_بنعلی
#قیام_کربلا
#قدرت_سیاسی
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تا آنجا که من در تاریخ جهان سیر کردهام و در احوال شخصیتهای تاریخساز اندیشیده ام؛ گمان ندارم که انسانی به بزرگی و عظمت و شکوه حسین بر روی این کرۀ خاکی گام نهاده باشد.
اگر به حسین و حرکت او در کربلا ،ورای تعصبات و خرافات و تحریفات پیرامون آن، به دقت بنگریم؛ تصدیق میکنیم که هیچ آدمیزاد دیگری در تاریخ، مجبور به چنین انتخاب هولناکی بین دو راهی عزت و ذلت نشده و هیچ بنیبشری هم به استواری و استحکام و تزلزلناپذیری و خلوص حسین، عزت خویش را به بهای قتلعام فجیع یاران و مردان خانوادهاش و اسارت جانفرسای زنان خاندانش، انتخاب نکرده است.
این حقیقت را کسانی به درستی فهم میکنند که خود در راه آرمانی، یا حفظ عزتی هزینهای را به جان خریده باشند.
هزینهای که حسین برای حفظ عزت و سربلندی خود پرداخت، حتی تصورش نیز بند دل آدمی را پاره میکند و او را به وحشت میاندازد. هر کاری در مقابل کار او اندک و حقیر مینماید و هر فداکاری نسبت به عظمت جانفشانی او رنگ میبازد. از همین روست که خون حسین، مسیر تاریخ این بخش از جغرافیا را تغییر داده و مفهوم حیات و زندگی را برای همیشه دگرگون کرده است. من از زمانی که حسین را شناختهام زبانم به ستایش کسی نمیچرخد و از ستایش حسین نیز آنگونه که سزاوار اوست؛ درمانده و ناتوان است!
در تاریخ کربلا آنچه بسیار تکان دهنده است؛ مظلومیت حسین و قساوت دشمنان اوست. دشمنانی که جملگی مسلمان بودند؛ بعضاً در روز عاشورا روزه داشتند؛ بعضاً خود دعوت کنندۀ حسین به کوفه بودند؛ بعضاً خود را اهل بهشت و حسین را اهل دوزخ میشمردند و برای تقرب و ثواب، سر او و یارانش را بریدند و بر نیزه کردند و بر بدنهای پاره پارهشان اسب تاختند.
این تجربۀ هولانگیز و هراسآور، هر مسلمانی را باید چون بید بر سر ایمان و عملکرد خود بلرزاند چرا که نشستن بر جایگاه قاتلان حسین، به همان سادگی است که در کربلا اتفاق افتاد!
این پرسش را باید همیشه تکرار کرد که چه چیز آن مسلمانان را به این درجه از قساوت و بیرحمی کشاند؟ به واقع، آن چیز یک چیز بیش نبود: "تقدس بخشیدن به قدرت سیاسی"! در تاریخ هر گاه قدرت سیاسی در دید و نگاه عدهای رنگ تقدس به خود گرفته، فاجعه و بیرحمی و شناعت و قساوت، پشتبند آن بوده است! همیشه همین بوده و همیشه نیز همین خواهد بود.
چرا علی بعد از قتل عثمان تن به خلافت نمیداد؟ چرا حسن تمامی قدرت سیاسی را یکجا به معاویه سپرد؟ چرا حسین بر سر راه کوفه دو بار "حِلّ بیعت" کرد و یاران خود را از قید و بند آن آزاد و رها ساخت؟ چون در نگاه آنان، قدرت سیاسی هرگز اصل و اساس کار نبود و بخصوص هیچ تقدسی نداشت.
در مقابل، خاندان ابوسفیان، چندان بر قدرت سیاسی اصرار داشتند که برای آن، هر جنایتی را مباح و هر شناعتی را توجیه کردند. هرگونه نافرمانبرداری از خود و رد بیعت را کفر شمردند و مردم تحت امرشان را در جهت قدسی شمردن قدرت خلیفه، تربیت کردند!
این خطر همچنان پابرجاست. امروزه در دنیای اهل سنت، گروههایی نظیر داعش ظهور کردهاند که با قدسیت بخشیدن به قدرت سیاسی، خشونت و توحش را نشانۀ ایمان میدانند و در دنیای شیعه نیز همین منطق، بین عدهای معدود رواج یافته است. دریغ و درد که این عده، منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج میکنند! یعنی دقیقاً همانچه را که حسین برای مقابله با آن، مظلومانه قربانی شد؛ به عنوان هدف او معرفی میکنند!
آیا این خود قتل دوبارۀ حسین نیست؟
در وصف لحظات آخر زندگی او گفتهاند: حسین بر اثر جراحت شمشیرها و کثرت تیرهای فرو نشسته بر بدناش، پی در پی بر زمین میافتاد و برمیخاست؛ چون ماهی زندهای که در تابه بریان شود.
گویی او همچنان بر زمین میافتد و برمیخیزد.
#حسین_بنعلی
#قیام_کربلا
#قدرت_سیاسی
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from پيام فضلىنژاد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جمهوریِ ناقص: فرهنگ منهای جمهوریت
| برای مردم سوال است: آیا نظام جمهوری اسلامی، اساساً خواهان مشارکت شهروندان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ هست، یا نه؟
🔺پیام فضلینژاد در شبکه پنج سیما:
برخی مردم احساس میکنند: عدهای روحانیون رسمی میخواهند مفهوم #شهروندی را به فرمانبری و #بردهداری تغییر دهند.
🔺وقتی #انقلاب از معانیِ خود تهی شود، حتی «نخبگان درون حکومت» نیز به تردید میافتند، چه رسد به مردم.
🔺شاگردان مدارس استثنایی، مدیران مدارس تیزهوشان شدهاند.
🔺برخی نظریهپردازان رسمی مبتلا به «عقبافتادگی تاریخی» هستند، چون اقتضائات و تحمیلاتِ جهان جدید را نمیشناسند و به #ایدئولوگهای_نازا تبدیل شدهاند.
🔺ایدئولوگهای ورشکستهٔ خستهٔ متعصبِ متصلب و گاه متقلب که هم مصادر #قدرت_فرهنگی و هم منابع #قدرت_سیاسی را قبضه و مصادره کردهاند.
🔺فرهنگ منهای جمهوریت، #شبه_فرهنگ است. از «تولید علم» به #ابتذال_دانش رسیدهایم.
▫️شبکه پنج، میز نقداندیشه، قسمت چهارم، ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، به میزبانی سیدامیر جاوید
🎥 فیلم کامل
https://aparat.com/v/BmZv9
➕اینستگرام
instagram.com/fazlinejad
@payamfazlinejad
@naghdeandisheh
| برای مردم سوال است: آیا نظام جمهوری اسلامی، اساساً خواهان مشارکت شهروندان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ هست، یا نه؟
🔺پیام فضلینژاد در شبکه پنج سیما:
برخی مردم احساس میکنند: عدهای روحانیون رسمی میخواهند مفهوم #شهروندی را به فرمانبری و #بردهداری تغییر دهند.
🔺وقتی #انقلاب از معانیِ خود تهی شود، حتی «نخبگان درون حکومت» نیز به تردید میافتند، چه رسد به مردم.
🔺شاگردان مدارس استثنایی، مدیران مدارس تیزهوشان شدهاند.
🔺برخی نظریهپردازان رسمی مبتلا به «عقبافتادگی تاریخی» هستند، چون اقتضائات و تحمیلاتِ جهان جدید را نمیشناسند و به #ایدئولوگهای_نازا تبدیل شدهاند.
🔺ایدئولوگهای ورشکستهٔ خستهٔ متعصبِ متصلب و گاه متقلب که هم مصادر #قدرت_فرهنگی و هم منابع #قدرت_سیاسی را قبضه و مصادره کردهاند.
🔺فرهنگ منهای جمهوریت، #شبه_فرهنگ است. از «تولید علم» به #ابتذال_دانش رسیدهایم.
▫️شبکه پنج، میز نقداندیشه، قسمت چهارم، ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، به میزبانی سیدامیر جاوید
🎥 فیلم کامل
https://aparat.com/v/BmZv9
➕اینستگرام
instagram.com/fazlinejad
@payamfazlinejad
@naghdeandisheh
⭕️ زندگی به مثابه سعی / درباره پروین بختیارنژاد
🔅صحبت کردن از هم نسلیها از وظایف مهم ما است؛ همنسلیهایی که زندگیهاشان خود یک اثر است. اقلیت حاشیهنشینی که ترجیح دادند از حاشیه به متن نگاه کنند؛ نسلی که با انکارِ واقعیت سعی کرد #حقیقتِ خود را ابداع کند و امروزه اتهامش این است که #ایدهآلیست بود و #آرمانگرا.
این نسل سه مشخصه داشت:
الف: خروج کردن؛ قهرمانان کوچک و دنکیشوتهای بزرگ
🔅تمام کسانی که به یُمن دعوت و وسوسه خواندن یکی دو کتاب، از خانه به خیابان پرتاب شدند؛ به تعبیری از بهشت بیخبری #هبوط کردند و آگاهیشان از آنان یک «نه»ی بزرگ ساخت، قهرمانان کوچک و دُن کیشوتهای بزرگی بودند که با مطالعهی کتابهایی از صمد و شریعتی دعوت به خروج را پذیرفتند. شدند یکسری «بچه پررو»یی که میپرسد و قادر است اعتراض کند؛ نوجوانانی که خیلی زود پیشتاز شدند.
🔅پروین بختیارنژاد دانشآموز پیشتازی است که با گذراندن تجربهی #انقلاب میبیند که میتوان به متولیان قدرت تذکر داد. #شریعتی است که این اعتماد بهنفس را برای رویارویی با واقعیت در نزد مخاطب جوانش ایجاد میکند.اما دراولین تجربهی نه گفتن و خروج، که بسیاری در راه آن باز پروین توانست از این ابتلا سر بلند بیرون بیاد.
ب: تمامیتخواهی و مجبور به انتخاب در واقعیتی به نام زندگی
🔅سعی میان صفا و مروه ایدهآل و امر واقع دومین مشخصه نسلی بود که هم این را میخواست و هم آن را. با این همه، هم اکنونی که نامش واقعیت شد، او را مدام مجبور به انتخاب میکرد. همه چیز را با هم و در آنِ واحد خواستن را نیز شریعتی به ما آموخت. و البته مجبور به منطق فدا و ایثار؛ از یکی به نفع دیگری کنار کشیدن؛ این را فدای آن کردن. میان بقا و تلاش برای حفظ ارزشهایی که مبتنی بود بر نخواستن و نداشتن. همه میدانیم که بسیاری مجبور شدند به قیمت پشت کردن به ارزشها و امیدهایشان موفقیت را انتخاب کنند.
🔅پروین جوان پس از تجربه #زندان، #ازدواج و تجربهی مادری، حال در دههی ۶۰ و ۷۰ با ابتلایی به نام زندگی چه میکند؟ محروم از کار، مجبور به گذران مادی زندگی علیرغم محروم ماندن از حقوق اجتماعی اولیه، تربیت فرزندان در تنهایی. همه تلاشش این است که به نام واقعیتگرایی به محتومیت واقعیت تن ندهد و این پرسش که چگونه میتوان آرمانخواه ماند و در عینحال، با واقعیت جور دیگری بازی کرد؟ همین تمامخواهی و سماجت بر تداوم آن است که زمینه را برای کشف اشکال دیگر مقاومت در برابر واقعیت و چهرههای متعددش فراهم میکند و آدمهایی مثل پروین را به میدانهای دیگر مبارزه میکشاند و آن میدان اجتماعی است.
ج- کشف اشکال جدید مقاومت در برابر امر واقع: ابداع خویشتن!
🔅تجربه زندگی و در عین حال امر موجود را کافی ندانستن، اگرچه نفسگیر است اما اسباب «کسی شدن» را فراهم میکند و میدان را خالی نمیگذارد و آن دختر جوان پیشتاز انقلابی و مبارز سیاسی دهه ۶۰ را آرام آرام به حوزههای دیگر پرداختن به اجتماع میکشاند. در دههی ۸۰ روزنامهنگار میشود، پژوهشگر حوزه زنان و فعال مدنی. پرسشگری از امر کلانی به نام #قدرت سیاسی را این بار با همان شعارِ «کوچک زیباست» که مشخصهی دهه ۸۰ بود، با پیگیری خُرده پروندههای اجتماعی، صدای خاموشان و... ادامه میدهد. این بار جستجو برای ایجاد تغییر نه الزاماً در رویارویی مستقیم و صرفاً سیاسی با واقعیت، بلکه از طریق کشف و فهم واقعیتی که بدان دچاریم و اتخاذ روشهای آلترناتیو ممکن میگردد.
🔅در همه این تجربیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای که در زندگی پروین به آنها اشاره شد به نظرم تجربهی تبعید از مهمترین و وجودیترین مراحل این طرحاندازی خویشتنی است که در «سعی» و ابتلا تعریف شده و شکل گرفته است. همین که رفت. همین که برگشت. رفتن همیشه فرار نیست و برگشتن نیز به همین گونه است. تبعید، ابتلای بزرگی است برای «شدن» #انسان و تردیدی نیست پروینی که برگشت همویی نبوده که رفته است: در تبعید انسان دیگری سر زده مجبور به تعریف دوباره حقیقت خود.
🔅نتیجه: در این ماراتن زندگی #پروین_بختیارنژاد بالاخره بر زمین افتاد. آن جوان ایدهآلیست تغییرات زیادی کرد. اگرچه به واقعیت تن نداد و سعی کرد اَشکال دیگری از دور زدنِ امر واقع و درافتادن با آن را برای ما به مثابه الگو بر جای گذارد، اما قدرت دست از سر مجازات و تنبیه بر نداشت. ولی حُسنش این بود که ما در این ماراتن و در برابر این هفتخوان، پوست کلفت شدهایم. این هویتی که شکل گرفته و میراثی که برای ما به جای میماند یک چیز مسجل است: هویت امری دیروزی، خاطره و یا حسرتی دیروزی نیست، بلکه هویت و طرحاندازی دیگری است. برای ساخت و ساز هویت جدید، ما به یک #جنگ بزرگ و درافتادنِ مدام با امر واقع محتاجایم و در نتیجه، خوشحالایم از اینکه به وسوسه شریعتی باشد یا صمد، خروج کردهایم.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
📚 ایران فردا
🔅صحبت کردن از هم نسلیها از وظایف مهم ما است؛ همنسلیهایی که زندگیهاشان خود یک اثر است. اقلیت حاشیهنشینی که ترجیح دادند از حاشیه به متن نگاه کنند؛ نسلی که با انکارِ واقعیت سعی کرد #حقیقتِ خود را ابداع کند و امروزه اتهامش این است که #ایدهآلیست بود و #آرمانگرا.
این نسل سه مشخصه داشت:
الف: خروج کردن؛ قهرمانان کوچک و دنکیشوتهای بزرگ
🔅تمام کسانی که به یُمن دعوت و وسوسه خواندن یکی دو کتاب، از خانه به خیابان پرتاب شدند؛ به تعبیری از بهشت بیخبری #هبوط کردند و آگاهیشان از آنان یک «نه»ی بزرگ ساخت، قهرمانان کوچک و دُن کیشوتهای بزرگی بودند که با مطالعهی کتابهایی از صمد و شریعتی دعوت به خروج را پذیرفتند. شدند یکسری «بچه پررو»یی که میپرسد و قادر است اعتراض کند؛ نوجوانانی که خیلی زود پیشتاز شدند.
🔅پروین بختیارنژاد دانشآموز پیشتازی است که با گذراندن تجربهی #انقلاب میبیند که میتوان به متولیان قدرت تذکر داد. #شریعتی است که این اعتماد بهنفس را برای رویارویی با واقعیت در نزد مخاطب جوانش ایجاد میکند.اما دراولین تجربهی نه گفتن و خروج، که بسیاری در راه آن باز پروین توانست از این ابتلا سر بلند بیرون بیاد.
ب: تمامیتخواهی و مجبور به انتخاب در واقعیتی به نام زندگی
🔅سعی میان صفا و مروه ایدهآل و امر واقع دومین مشخصه نسلی بود که هم این را میخواست و هم آن را. با این همه، هم اکنونی که نامش واقعیت شد، او را مدام مجبور به انتخاب میکرد. همه چیز را با هم و در آنِ واحد خواستن را نیز شریعتی به ما آموخت. و البته مجبور به منطق فدا و ایثار؛ از یکی به نفع دیگری کنار کشیدن؛ این را فدای آن کردن. میان بقا و تلاش برای حفظ ارزشهایی که مبتنی بود بر نخواستن و نداشتن. همه میدانیم که بسیاری مجبور شدند به قیمت پشت کردن به ارزشها و امیدهایشان موفقیت را انتخاب کنند.
🔅پروین جوان پس از تجربه #زندان، #ازدواج و تجربهی مادری، حال در دههی ۶۰ و ۷۰ با ابتلایی به نام زندگی چه میکند؟ محروم از کار، مجبور به گذران مادی زندگی علیرغم محروم ماندن از حقوق اجتماعی اولیه، تربیت فرزندان در تنهایی. همه تلاشش این است که به نام واقعیتگرایی به محتومیت واقعیت تن ندهد و این پرسش که چگونه میتوان آرمانخواه ماند و در عینحال، با واقعیت جور دیگری بازی کرد؟ همین تمامخواهی و سماجت بر تداوم آن است که زمینه را برای کشف اشکال دیگر مقاومت در برابر واقعیت و چهرههای متعددش فراهم میکند و آدمهایی مثل پروین را به میدانهای دیگر مبارزه میکشاند و آن میدان اجتماعی است.
ج- کشف اشکال جدید مقاومت در برابر امر واقع: ابداع خویشتن!
🔅تجربه زندگی و در عین حال امر موجود را کافی ندانستن، اگرچه نفسگیر است اما اسباب «کسی شدن» را فراهم میکند و میدان را خالی نمیگذارد و آن دختر جوان پیشتاز انقلابی و مبارز سیاسی دهه ۶۰ را آرام آرام به حوزههای دیگر پرداختن به اجتماع میکشاند. در دههی ۸۰ روزنامهنگار میشود، پژوهشگر حوزه زنان و فعال مدنی. پرسشگری از امر کلانی به نام #قدرت سیاسی را این بار با همان شعارِ «کوچک زیباست» که مشخصهی دهه ۸۰ بود، با پیگیری خُرده پروندههای اجتماعی، صدای خاموشان و... ادامه میدهد. این بار جستجو برای ایجاد تغییر نه الزاماً در رویارویی مستقیم و صرفاً سیاسی با واقعیت، بلکه از طریق کشف و فهم واقعیتی که بدان دچاریم و اتخاذ روشهای آلترناتیو ممکن میگردد.
🔅در همه این تجربیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای که در زندگی پروین به آنها اشاره شد به نظرم تجربهی تبعید از مهمترین و وجودیترین مراحل این طرحاندازی خویشتنی است که در «سعی» و ابتلا تعریف شده و شکل گرفته است. همین که رفت. همین که برگشت. رفتن همیشه فرار نیست و برگشتن نیز به همین گونه است. تبعید، ابتلای بزرگی است برای «شدن» #انسان و تردیدی نیست پروینی که برگشت همویی نبوده که رفته است: در تبعید انسان دیگری سر زده مجبور به تعریف دوباره حقیقت خود.
🔅نتیجه: در این ماراتن زندگی #پروین_بختیارنژاد بالاخره بر زمین افتاد. آن جوان ایدهآلیست تغییرات زیادی کرد. اگرچه به واقعیت تن نداد و سعی کرد اَشکال دیگری از دور زدنِ امر واقع و درافتادن با آن را برای ما به مثابه الگو بر جای گذارد، اما قدرت دست از سر مجازات و تنبیه بر نداشت. ولی حُسنش این بود که ما در این ماراتن و در برابر این هفتخوان، پوست کلفت شدهایم. این هویتی که شکل گرفته و میراثی که برای ما به جای میماند یک چیز مسجل است: هویت امری دیروزی، خاطره و یا حسرتی دیروزی نیست، بلکه هویت و طرحاندازی دیگری است. برای ساخت و ساز هویت جدید، ما به یک #جنگ بزرگ و درافتادنِ مدام با امر واقع محتاجایم و در نتیجه، خوشحالایم از اینکه به وسوسه شریعتی باشد یا صمد، خروج کردهایم.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
📚 ایران فردا
Telegram
.