اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
196 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
🔷🔸در باب ایمان، حکمت ، عرفان در اندیشه شریعتی

🖋امیر رضایی

🔸در منظومه مفاهیم دینی دکتر شریعتی که سرشار از معانی نو و بدیع است ، سه مفهوم اساسی وجود دارد که در قوام و دوام اندیشه او نقشی موثر و تعیین‌کننده داشته‌اند. این سه مفهوم عبارت‌اند از ایمان ، حکمت ، عرفان . هر سه مفهوم که در آثار او به دفعات آمده‌اند ، به این دلیل که در " فهم منطقی و عقل این جهانی نمی‌گنجند" ( جمله از اوست) همچنان در هاله‌ای از ابهام و ناشناختگی باقی مانده‌اند. و دلیل آن شاید این باشد که این مفاهیم ، به زعم او، با نوعی " دریافت وجودی" درک می‌شوند و نه با دریافت عقلی.

🔹از این سه مفهوم دو مفهوم ایمان و حکمت در قرآن به کار رفته و مفهوم عرفان بیشتر در ادبیات کلاسیک به ویژه شعر و تا حدودی فلسفه کاربرد داشته است.

🔹شریعتی برای دو مفهوم حکمت و عرفان که در لفظ و معنا شباهتی به هم ندارند، معنای واحدی قائل است. از مقایسه تعاریف مختلفی که او از این دو مفهوم به دست می‌دهد ، می‌توان به این نکته پی برد. آن جا که او در تعریف حکمت می‌گوید: " حکمت بینایی خاص آن حقیقت مطلق ماورایی است که انبیاء آن را در فطرت آدمی بیدار می‌کنند" ( ۳۵: ۳۳۸) این تعریف بیانگر مضمون تعریف او از عرفان است:" عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب ، کشف و شناخت غیب" ( ۲: ۶۴ ) یا : " حکمت.... همان دریچه درونی آدمی است به طرف او" ( ۳۵: ۳۳۷) . تعریف او از حکمت که آن را خودآگاهی و " نور" ( ۶ : ۲۱۸) می‌داند با مضمون این تعریف او از عرفان نیز شباهت دارد: " عرفان چراغی است که در درون آدم روشن می‌شود." ( ۲ : ۶۵) یا این تعریف مشابه: " عرفان چراغ درونی ذات انسانی است."(۲: ۹).

🔸شریعتی حکمت را به خودآگاهی تعبیر می‌کند و آن را ماوراء عقلی_ علمی می‌داند( ۲۳: ۲۳۶) و معتقد است " همه مذاهب بر نوعی معرفت خاص استوارند که نه هنر است و نه علم و نه فلسفه بلکه حکمت است"( ۳۵: ۳۴۲). او خودآگاهی( حکمت) را که " اساسا از جنس آگاهی نیست و موضوع آن نیز به‌کلی متفاوت است" ( ۲۴: ۲۴۵) با ویدیا( هند) که بینایی ماورایی است که راه را می‌یابد( ۲۳: ۱۶۷) ، سوفیا( یونان) که نوعی بینایی خاص است( ۲۳: ۱۶۹) و خرد روشن( زرتشت) یکی می‌داند.

🔹اما چرا شریعتی در آثار خود از مفهوم عرفان که در قرآن به کار نرفته بیش از مفهوم حکمت استفاده کرده است؟ دلیل آن شاید این بوده که عرفان برای عموم مخاطبان مفهومی شناخته‌شده‌تر و آشناتر بوده تا حکمت. به ویژه که فیلسوفان و عالمان حکمت را معادل فلسفه دانسته و می‌دانند و این معادل کاملا متفاوت از آنچه او مراد می‌کرده ، می‌باشد و از این رو برای جلوگیری از بدفهمی و سوء برداشت مفهوم عرفان را که رایج‌تر بوده بیشتر به کار برده است. البته شریعتی هر مفهومی را که در فضای گفتمانی زمانه‌اش، چه در غرب و چه در شرق ، بوده به راحتی به کار می‌گرفته اما آن را با محتوایی که متناسب با بینش بومی خودش بوده تعریف یا تبیین می‌کرده است. و این بومی‌سازی مفاهیم غربی هنر درخشان او بوده است.

🔸شریعتی ایمان را بیشتر از آن دو مفهوم به کار برده اما کمتر از آن‌ها تعریف روشن و مشخصی از آن ارائه داده است. شاید علتش این بوده که ایمان، از فرط حضورش در فرهنگ و باور عمومی ، مفهوم شناخته‌شده‌ای برای همگان به نظر می‌رسیده است. در حالی که ایمان هم ، مانند آن دو مفهوم ، بعدی وجودی دارد چنان‌که او می‌گوید" ایمان، درست مانند عشق، آدم در برابرش جذب می‌شود و بعد تمام وجود آدم را فرا‌می‌گیرد.( ۲۳: ۸۷)

🔹از نظر شریعتی از پی عشق( یا تجربه عرفانی) ایمان حاصل می‌شود. اقبال لاهوری هم به همین نظر قائل است: " ایمان اطمینان زنده‌ای است که از تجربه‌ای نادر حاصل می‌شود( احیاء : ۱۲۷) . تجربه نادر همان تجربه عرفانی یا دست‌یابی به حکمت است که همه وجود آدمی را دربر‌می‌گیرد، و اطمینان زنده همان اطمینان یافتن به وجود داشتن " او"ست.

#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون_شریعتی

🆔 @Shariati40
🔷🔸چهار مفهوم محوری در اندیشه شریعتی و اقبال : هبوط ، عبادت ، فلاح ، خلود

🖋امیر رضایی

🔸۰۱هبوط. هبوط سرآغاز خلود است . در قرآن جاودانگی ( شجره‌الخلد . چرا جاودانگی با درخت توصیف شده است ؟ ) از پی هبوط می‌آید . از این رو هبوط نقطه عطفی سرنوشت‌ساز و حیاتی است . در واقع رمز بقاست . با ًهبوط ، عبادت ، فلاح و خلود معنای حقیقی خود را پیدا می‌کنند. بدون هبوط این سه تهی و بی‌بهره از معنا هستند ، مفاهیم صوری و فاقد اعتلا‌بخشی‌اند. هبوط در یک تعریف غلبه خودآگاهی بر آگاهی، غلبه فراعقل بر عقل ، غلبه تجربه شهودی بر تجربه حسی است .
هبوط در داستان خلقت آدم ( انسان) مرحله‌ای محوری است . خالق آدمی پیش از هبوط خداست و پس از آن خود او . شریعتی و اقبال دو تعبیر متفاوت با معنایی مشابه از هبوط دارند . اولی هبوط را " طلوع وجودی" ( ۲۳ : ۳۳۶) می‌داند و دومی " شعله ‌خودآگاهی" .( احیاء : ۹۹ ). بنابراین هبوط با " روشنایی وجودی" آغاز می‌شود و همین موجب " نوعی از بیدار شدن از خواب طبیعت" ( احیاء : ۹۹ ) می‌گردد.
هبوط که اتفاقی نادر است و بدون دخالت اراده و ناگهانی سر می‌زند ، پیش‌زمینه یا علت تامه عبادت است.

🔹۰۲ عبادت . عبادت پس از هبوط از حالت زبانی و صوری به حالتی وجودی و حقیقی تبدیل می‌شود . هر اندازه هبوط غیر‌ارادی است ، عبادت ارادی است . کنش دشواری است که با " خواست " آدمی صورت می‌پذیرد ، یا به تعبیر شریعتی " طریق شگفت و دشوار بندگی خدا" است( ۱۶ : ۷۷ ) . شریعتی عبادت را " اتصال وجودی مستمر میان انسان و خدا" می‌داند( ۲: ۱۵۲) و اقبال آن را " پیوند نزدیک با من مطلق" ( احیاء : ۶۸ ) یا " اتحاد با مطلوب خویش " ( احیاء : ۱۰۴ ) تلقی می‌کند. از این رو عبادت " یک مسئله وجودی" ( ۲: ۱۵۱) یا " صیقل دادن وجود حقیقی و برانگیختن حالات وجودی و استخراج گنجینه‌های نهفته خودآگاهی" ( ۲: ۱۵۵) است. این نوع عبادت با " نورانیت نفسانی" ( احیاء : ۱۰۴) یا با " اشراق نفسانی" ( احیاء : ۱۰۵) همراه است ، به‌گونه‌ای که آدمی خود را در " کل بزرگ‌تری از حیات اکتشاف می‌کند" ( احیاء : ۱۰۶) . " اکتشافی که به وسیله آن من جوینده، در همان لحظه که نفی خودی خویشتن را می‌کند، به اثبات وجود خویش می‌رسد." ( احیاء : ۱۰۸) . بنابراین عبادت نوعی کنش درونی است برای اتصال با امر قدسی که به صورت دیالکتیک نفی و اثبات خویش صورت می‌پذیرد .

🔸۰۳ فلاح . فلاح یا رستگاری از پی عبادت می‌آید . عبادت که محور اصلی‌اش تزکیه یا پاک کردن نفس از آلودگی‌ها است ، آدمی را چونان نیلوفری که از مرداب سربر‌می‌آورد، به کمک آن " بذر قدسی" که بر اثر هبوط در جان آدمی شکافته و جوانه می‌زند ، به‌تدریج پاک می‌کند تا او را برای آن " آزمون بزرگ" در پیشگاه خداوند آماده سازد. فلاح، در این دنیا، " آرمان نهایی" ( ۲۳: ۱۹۲) است، زیرا رهایی از قیدها و بندهای فکری و روحی و مادی و زندان‌هایی که در آن‌ها گرفتاریم ، عین رستگاری است. شریعتی اسلام را " فلسفه رستگاری انسان"( ۲۴: ۱۰۳) می‌داند، که از طریق ترسیم " نقشه راه" می‌خواهد آدمی را پس از طی مراحلی به فلاح یا " آزادی تکاملی وجودی" ( ۲: ۴۴) برساند. آرمان رهایی یا رستگاری تنها از رهگذر جهان‌نگری توحیدی که بیانگر هستی شعورمند و هدفمند است، توجیه‌پذیر است. او مسئولیت روشنفکر را " کوفتن راه فلاح انسان" ( ۵: ۱۰۵) می‌داند که تحقق آزادی و عدالت و معنویت و کرامت و... از پیش‌‌زمینه‌های لازم آن هستند .

🔹۰۴ خلود. خلود یا حیات جاوید در ادامه هبوط است : " میوه ممنوع( که موجب هبوط می‌شود) مایه خلود و ابدی شدن خود انسان است" ( ۲۳: ۳۲۰). و این حالت زمانی دست‌یافتنی است که عبادت و فلاح به حد کمال رسیده باشند، یا " من بشری به مقامی بالاتر از تفکر محض ارتقا پیدا کند" ( احیاء: ۲۲۴) . البته دغدغه و " درد جادانگی" همیشه با انسان بوده و بدان اندیشیده و همچنان می‌اندیشد زیرا " انسان در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی جاودانگی و خلود است."( ۱۴: ۱۲۷) . دین به این نیاز ژرف آدمی واقف است و برآن مهر تایید می‌نهد: " به گفته قرآن ، راه برای آدمی باز است که به حقیقت ومفهوم جهان بپیوندد و جاودانی شود." ( احیاء : ۱۳۷) حتی شاید بتوان گفت هدف نهایی دین این است که " آدمی را در هستی جاودانه سازد." ( احیاء : ۱۶) و این امر زمانی ممکن است که او " جایگاه اصیلی در قلب انرژی خلاق الهی اشغال کند." ( احیاء : ۸۵).

#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔸چهار نوع دینداری : عامیانه ، عاقلانه ، عارفانه و مومنانه

🖋امیر رضایی

🔹۰۱ دینداری عامیانه : نازل‌ترین سطح از دینداری است که عمدتا ریشه در سنت‌ها ، آیین‌ها ، آداب و رسوم قومی و محلی دارد و هیچ ربطی با دینداری حقیقی ( مومنانه) ندارد، بیشتر متکی بر احساس شبه‌مذهبی توام با توهمات و خرافات و باورهای غلط است . دینداری عامیانه بزرگ‌ترین انحراف از دینداری حقیقی است که در طی تاریخ بر روابط و مناسبات فرهنگی_ اجتماعی عوام حاکم بوده و هست. تعصب کور ، خرافه‌پرستی ، مناسک‌گرایی ، عقل‌گریزی ، انحطاط فکری ، توهم مذهبی و... از ویژگی‌های این نوع دینداری است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مجلسی و در دنیای جدید کل روحانیت سنتی‌اند که مولد، مبلغ و مروج کوشای آن بوده و هستند و توده مردم را دائما تحت تاثیر آن قرار داده و می‌دهند.

🔸۰۲ دینداری عاقلانه . از سطح دینداری عامیانه فراتر می‌رود زیرا به تعلیل ، تبیین و توجیه پدیده‌های دینی می‌پردازد . این نوع دینداری ربطی عقلی و منطقی با دینداری حقیقی ( مومنانه ) دارد و عقلانی‌سازی اسطوره‌ها ، نمادها و ایده‌های دینی از کارکرد‌های آن است . از این نوع دینداری با رویکردهای مختلف از جمله فلسفی ، کلامی ، علمی و ... دفاع می‌کنند. محور دینداری عامیانه احساس و محور دینداری عاقلانه عقل است . ایمان نزد این رویکرد ، برخلاف رویکرد عامیانه که وجه احساسی دارد ، کاملا وجه عقلانی دارد. دینداری عاقلانه همواره رویاروی دینداری عامیانه و در ستیز دائم با آن بوده و هست . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم ابن سینا و در دنیای جدید اغلب روشنفکران دینی‌اند.

🔹۰۳ دینداری عارفانه . از سطح دینداری عاقلانه فراتر می‌رود و به هسته مرکزی دین که همان " خودی" یا " بذر مقدس" است ، راه می‌یابد ، از این طریق امر قدسی را فهم کرده و با آن رابطه برقرار می‌کند . رابطه‌ای که دیندار عقل‌گرا به دلیل تکیه بر عقل خودبنیاد قادر به برقراری آن نیست . محور دینداری عارفانه عشق است که جنبه وجودی دارد. از آن جا که دیندار عارف با امر قدسی رابطه مستقیم برقرار می‌کند ، چندان دغدغه بازسازی باورها و سنت‌ها را ندارد . توجه او ، در پی کشف آن دانه قدسی ، تماما از بیرون به درون دوخته می‌شود و لذا نسبت به مصائب و فجایع پیرامون خویش تماشاگر منفعل است . ایمان نزد این رویکرد برخلاف رویکرد عقلی درون‌ذات است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مولوی و در دنیای جدید کی‌یر‌کگارد هستند .

🔹۰۴ دینداری مومنانه . این نوع دینداری در نفوذ به هسته مرکزی دین که همان جوهر وجودی خویشتن خویش است ، با دینداری عارفانه مشترک است . تفاوت این دو در این است که دینداری عارفانه توجه محوری‌اش عشق است ، اما دینداری مومنانه متوجه ایمان است. ایمان به تعبیر زیبا و عمیق اقبال لاهوری " اطمینان زنده به بودن " او" ست". از آن‌جا که جنس ایمان به تعبیر قرآن عمل‌آفرین و مسئولیت‌زاست ، مومن راستین را به صحنه کشاکش‌های اجتماعی می‌کشاند تا نقش خود را متناسب با توانایی‌هایش ایفا کند. بنابراین مسئولیت‌پذیری اجتماعی و مسئولیت‌ناپذیری اجتماعی راه این دو دینداری را از هم جدا می‌کند. یکی در عشق منزل می‌کند و دیگری با ایمان همچون مرغی به " راه بی‌نشان" بی مدد عقل می‌رود . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم امام علی و در دنیای جدید اقبال و شریعتی‌اند.


#دینداری
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی

🆔@Shariati_SCF