Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆در کویر انسان با خدا سخن می گوید
🖋سارا شریعتی
📌هفته نامه کرگدن_ آذر ۱۳۹۹
🔆کویر در کار شریعتی نیز اسم رمز دنیای درونی، باطنی و مخفی اوست. دنیایی که در آن، “خود “در برابر کل “مردم” قرار می گیرد. در عین حال، این مفهوم زمانی که در حوزه ی دین به کار گرفته می شود، به دنیای ممنوع و جریان اصلاح دینی اشاره دارد که همواره در معرض تعقیب و تکفیر است. شواهد این ادعا بسیارست. اشاره ی شریعتی به ریشه های پروتستانی شاندل: ” پدرش از خانواده علماي روحاني فرقه پروتستان بود”(گفت و گوها ص 27)، تقابلی که در کویریات وی میان نوع آرمانی پیامبری در تقابل با نوع نهادینه و دین رسمی قائل است: “در پاسخ به این سوال که “تازگي عليه کوير هياهو بپا کردهاند که شما در اين کتاب ادعاي پيغمبري کردهايد!”، پاسخ می دهد: فعلاً که از اين کار منصرف شدهام، چون تاريخ نشان داده است که پيغمبر بودن و امام بودن صرف ندارد، يک عمر رنج و زحمت است و آخرش هم شهادت!
📌مطالعه کامل متن در وبسایت بنیاد فرهنگی شریعتی
https://drshariati.org/?p=27982
#انسان
#کویر
#خدا
#پنجاه_سال_با_کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
🖋سارا شریعتی
📌هفته نامه کرگدن_ آذر ۱۳۹۹
🔆کویر در کار شریعتی نیز اسم رمز دنیای درونی، باطنی و مخفی اوست. دنیایی که در آن، “خود “در برابر کل “مردم” قرار می گیرد. در عین حال، این مفهوم زمانی که در حوزه ی دین به کار گرفته می شود، به دنیای ممنوع و جریان اصلاح دینی اشاره دارد که همواره در معرض تعقیب و تکفیر است. شواهد این ادعا بسیارست. اشاره ی شریعتی به ریشه های پروتستانی شاندل: ” پدرش از خانواده علماي روحاني فرقه پروتستان بود”(گفت و گوها ص 27)، تقابلی که در کویریات وی میان نوع آرمانی پیامبری در تقابل با نوع نهادینه و دین رسمی قائل است: “در پاسخ به این سوال که “تازگي عليه کوير هياهو بپا کردهاند که شما در اين کتاب ادعاي پيغمبري کردهايد!”، پاسخ می دهد: فعلاً که از اين کار منصرف شدهام، چون تاريخ نشان داده است که پيغمبر بودن و امام بودن صرف ندارد، يک عمر رنج و زحمت است و آخرش هم شهادت!
📌مطالعه کامل متن در وبسایت بنیاد فرهنگی شریعتی
https://drshariati.org/?p=27982
#انسان
#کویر
#خدا
#پنجاه_سال_با_کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
Forwarded from ایکنا اصفهان
✅ بازرگان پدر جریان روشنفکری دینی است / ایدئولوژی را به یک امر اهریمنی بدل نکنیم
مقصود فراستخواه، در گفتوگوی تفصیلی با ایکنا در اصفهان:
🔸شریعتی مثل یک کالا نیست که تاریخ انقضا داشته باشد که بگوییم امروز تاریخ انقضای او به اتمام رسیده است.پویاییهایی در شریعتی وجود دارد که اگر امروز زنده بود میتوانست برخورد و مواجهه خلاقانهتری با مسائل امروزی داشته باشد.
🔸از دل کتاب امت و امامت شریعتی و یا از بحث دموکراسی متعهد و هدایت شده و سوسیالیسم و اندیشه چپ، آزادی به معنای لیبرالی و به آن صورت که در اندیشه و ایدئولوژی بازار رقابتی و اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نئولیبرالی وجود دارد، بیرون نمیآید.
🔸اینکه بگوییم آزادی فقط منحصر به این معناست که مانعی در برابر ما وجود نداشته باشد، یک نوع آزادی مربوط به طبقه متوسط است، زیرا بسیاری از طبقات پایین و فرودست جامعه که امکانی برای مشارکت اجتماعی ندارند، از آزادی بیبهره میمانند.
🔸اگر شایگان فقط در دهه 40 و 50 میماند و ادامه پیدا نمیکرد، اساساً شایگانهای بعدی و نسخههای بعدی آن بروز و ظهور پیدا نمیکرد و فقط امروز درباره شایگان دهه 40 و 50 قضاوت میکردیم، اما میبینیم شایگان چند سال بیشتر زنده ماند و نسخههای تازهای پیدا کرد. شریعتی نیز این ظرفیت و پویایی را داشت.
🔸شریعتی فرزند روزگار خودش بود و به شکل له و علیه نباید شریعتی را از دوره خودش جدا کرد و او را به جایگاه خداوندگاران و عرصه فراتاریخ و فراگفتمانی سوق داد، شریعتی هیچ وقت فراتاریخی نیست، همانطور که بازرگان نیز فراتاریخی نیست. نباید با شریعتی به شکل آناکرونیک برخورد کرد.
🔸ایدئولوژی را نباید به یک امر اهریمنی بدل کنیم، به گونهای که هر کسی به ایدئولوژی نزدیک شود، پلید شود. نباید از ایدئولوژی چماقی درست کرد که از طریق آن متفکرانی مثل شریعتی را منکوب کرد..
🔸شریعتی دین را به گونهای صورتبندی کرد که به یک ایدئولوژی سیاسی و مسلک اجتماعی بدل شود و این راه را برای صورتبندیهای ایدئولوژیک کردن از دین هموار کرد.
🔸بازرگان و شریعتی متفکرانی دو زیستی بودند، یعنی میخواستند هم مسلمان باشند و به فرهنگ و تاریخ دینی تعلق داشته باشند و هم اینکه آزادی، دموکراسی، عدالت و ملیت و دیگر رهیافتهای دنیای مدرن را دنبال کنند.
🔸جنگی که بین شریعتی و بازرگان برپا میکنیم، بین آنها وجود نداشت و خودشان یک نحله بودند و با هم صلحآمیز زندگی و کار و تلاش میکردند، هر چند دیدگاههای متفاوتی داشته، متعلق به گفتمانهای متفاوتی بودند.
🔸امروز پوزیتیویسم به نوعی فحش آب کشیده تبدیل شده است و من نمیخواهم این انگ را به بازرگان بزنم، هر چند خودم در مورد پوزیتیویسم خیلی کار کردهام و انتقادهای جدی به آن دارم، ولی میتوانم بگویم که بازرگان علمگرا بود و میخواست میان علم و دین سازش و مصالحه ایجاد کند، منتها این علم نزد بازرگان، علوم طبیعی و تجربی محسوب میشد و در آن دوره نیز روشهای اثباتگرایانه یا همان عینیتگرایی و پوزیتیویسم حاکم بود.
🔸ما میتوانیم مؤمنانه به قرآن مراجعه کنیم و از آن الهام بگیریم، ولی قرآن یک کتاب علمی، ریاضی با ساختار علمی و ریاضی نیست و اگر هم امکان دریافت معرفتی از قرآن وجود داشته باشد، نباید خیلی افراطی فکر کنیم که میتوانیم از قرآن نوعی معرفت منسجم علمی به شکل اجتماعی، پوزیتیویستی، ریاضی یا هر خوانش دیگر استخراج کنیم. این نوعی کمالگرایی معرفتشناختی است.
🔸من معتقدم که در روشنفکری دینی، نوعی کمالگرایی معرفتشناختی نهفته است، یعنی از دین معرفتی به دست آوریم که در حد کمال، حقیقت را برای ما مشخص کند. در کار بازرگان در خصوص قرآن نیز نوعی کمالگرایی معرفتشناختی وجود دارد که با ساختار ریاضی در قرآن آن را صورتبندی کرده است.
🔸نمیتوان کل آزادیخواهی و دموکراسی را در چارچوب دین محدود و صورتبندی کنیم و بخواهیم از دین چارچوب کاملی برای علم، دموکراسی و عقل استخراج و قرآن را به کتاب عقلی، فلسفی و علمی تبدیل کنیم. چنین کارهایی نوعی کمالگرایی معرفتشناختی و رفتار غیر روشمند با متون دینی است.
باید به جای اینکه روشنفکر دینی باشیم، روشنفکر دیندار و مومن باشیم، یعنی متدین و مسلمانی روشنفکر باشیم. روشنفکر مسلمان جدای از روشنفکر اسلامی است. مبنای روشنفکری دینی این است که محدودیتهای دین را بر گرده روشنفکری تحمیل کند، اما اگر بگوید من مسلمان هستم، ولی روشنفکر هم هستم، قضیه متفاوت میشود. به نظر من روشنفکران آینده، دینداران روشنفکران خواهند بود تا اینکه روشنفکر دینی.
🔸 نمیتوان دین را به علم و علم را به دین تحمیل کرد. نمیتوان علم را به محدوده دین آورد و آن را با منطق دینی بیان کرد و دین را هم نمیتوان کاملا با منطق علمی و عقلی بیان کرد، چه این منطق علمی، علم جامعهشناسی یا اقتصاد باشد و چه علم طبیعی تجربی.
https://isfahan.iqna.ir/00GZCI
@iqna_isfahan
مقصود فراستخواه، در گفتوگوی تفصیلی با ایکنا در اصفهان:
🔸شریعتی مثل یک کالا نیست که تاریخ انقضا داشته باشد که بگوییم امروز تاریخ انقضای او به اتمام رسیده است.پویاییهایی در شریعتی وجود دارد که اگر امروز زنده بود میتوانست برخورد و مواجهه خلاقانهتری با مسائل امروزی داشته باشد.
🔸از دل کتاب امت و امامت شریعتی و یا از بحث دموکراسی متعهد و هدایت شده و سوسیالیسم و اندیشه چپ، آزادی به معنای لیبرالی و به آن صورت که در اندیشه و ایدئولوژی بازار رقابتی و اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نئولیبرالی وجود دارد، بیرون نمیآید.
🔸اینکه بگوییم آزادی فقط منحصر به این معناست که مانعی در برابر ما وجود نداشته باشد، یک نوع آزادی مربوط به طبقه متوسط است، زیرا بسیاری از طبقات پایین و فرودست جامعه که امکانی برای مشارکت اجتماعی ندارند، از آزادی بیبهره میمانند.
🔸اگر شایگان فقط در دهه 40 و 50 میماند و ادامه پیدا نمیکرد، اساساً شایگانهای بعدی و نسخههای بعدی آن بروز و ظهور پیدا نمیکرد و فقط امروز درباره شایگان دهه 40 و 50 قضاوت میکردیم، اما میبینیم شایگان چند سال بیشتر زنده ماند و نسخههای تازهای پیدا کرد. شریعتی نیز این ظرفیت و پویایی را داشت.
🔸شریعتی فرزند روزگار خودش بود و به شکل له و علیه نباید شریعتی را از دوره خودش جدا کرد و او را به جایگاه خداوندگاران و عرصه فراتاریخ و فراگفتمانی سوق داد، شریعتی هیچ وقت فراتاریخی نیست، همانطور که بازرگان نیز فراتاریخی نیست. نباید با شریعتی به شکل آناکرونیک برخورد کرد.
🔸ایدئولوژی را نباید به یک امر اهریمنی بدل کنیم، به گونهای که هر کسی به ایدئولوژی نزدیک شود، پلید شود. نباید از ایدئولوژی چماقی درست کرد که از طریق آن متفکرانی مثل شریعتی را منکوب کرد..
🔸شریعتی دین را به گونهای صورتبندی کرد که به یک ایدئولوژی سیاسی و مسلک اجتماعی بدل شود و این راه را برای صورتبندیهای ایدئولوژیک کردن از دین هموار کرد.
🔸بازرگان و شریعتی متفکرانی دو زیستی بودند، یعنی میخواستند هم مسلمان باشند و به فرهنگ و تاریخ دینی تعلق داشته باشند و هم اینکه آزادی، دموکراسی، عدالت و ملیت و دیگر رهیافتهای دنیای مدرن را دنبال کنند.
🔸جنگی که بین شریعتی و بازرگان برپا میکنیم، بین آنها وجود نداشت و خودشان یک نحله بودند و با هم صلحآمیز زندگی و کار و تلاش میکردند، هر چند دیدگاههای متفاوتی داشته، متعلق به گفتمانهای متفاوتی بودند.
🔸امروز پوزیتیویسم به نوعی فحش آب کشیده تبدیل شده است و من نمیخواهم این انگ را به بازرگان بزنم، هر چند خودم در مورد پوزیتیویسم خیلی کار کردهام و انتقادهای جدی به آن دارم، ولی میتوانم بگویم که بازرگان علمگرا بود و میخواست میان علم و دین سازش و مصالحه ایجاد کند، منتها این علم نزد بازرگان، علوم طبیعی و تجربی محسوب میشد و در آن دوره نیز روشهای اثباتگرایانه یا همان عینیتگرایی و پوزیتیویسم حاکم بود.
🔸ما میتوانیم مؤمنانه به قرآن مراجعه کنیم و از آن الهام بگیریم، ولی قرآن یک کتاب علمی، ریاضی با ساختار علمی و ریاضی نیست و اگر هم امکان دریافت معرفتی از قرآن وجود داشته باشد، نباید خیلی افراطی فکر کنیم که میتوانیم از قرآن نوعی معرفت منسجم علمی به شکل اجتماعی، پوزیتیویستی، ریاضی یا هر خوانش دیگر استخراج کنیم. این نوعی کمالگرایی معرفتشناختی است.
🔸من معتقدم که در روشنفکری دینی، نوعی کمالگرایی معرفتشناختی نهفته است، یعنی از دین معرفتی به دست آوریم که در حد کمال، حقیقت را برای ما مشخص کند. در کار بازرگان در خصوص قرآن نیز نوعی کمالگرایی معرفتشناختی وجود دارد که با ساختار ریاضی در قرآن آن را صورتبندی کرده است.
🔸نمیتوان کل آزادیخواهی و دموکراسی را در چارچوب دین محدود و صورتبندی کنیم و بخواهیم از دین چارچوب کاملی برای علم، دموکراسی و عقل استخراج و قرآن را به کتاب عقلی، فلسفی و علمی تبدیل کنیم. چنین کارهایی نوعی کمالگرایی معرفتشناختی و رفتار غیر روشمند با متون دینی است.
باید به جای اینکه روشنفکر دینی باشیم، روشنفکر دیندار و مومن باشیم، یعنی متدین و مسلمانی روشنفکر باشیم. روشنفکر مسلمان جدای از روشنفکر اسلامی است. مبنای روشنفکری دینی این است که محدودیتهای دین را بر گرده روشنفکری تحمیل کند، اما اگر بگوید من مسلمان هستم، ولی روشنفکر هم هستم، قضیه متفاوت میشود. به نظر من روشنفکران آینده، دینداران روشنفکران خواهند بود تا اینکه روشنفکر دینی.
🔸 نمیتوان دین را به علم و علم را به دین تحمیل کرد. نمیتوان علم را به محدوده دین آورد و آن را با منطق دینی بیان کرد و دین را هم نمیتوان کاملا با منطق علمی و عقلی بیان کرد، چه این منطق علمی، علم جامعهشناسی یا اقتصاد باشد و چه علم طبیعی تجربی.
https://isfahan.iqna.ir/00GZCI
@iqna_isfahan
iqna.ir | خبرگزاری بین المللی قرآن
بازرگان پدر جریان روشنفکری دینی است / شریعتی کالا نیست که تاریخ انقضا داشته باشد
مقصود فراستخواه، جامعهشناس و پژوهشگر دینی معتقد است: کسی نگفته که شریعتی پدر جریان روشنفکری دینی است، ولی اتفاقاً خیلیها درباره بازرگان گفتهاند اگر سیدجمال را نیای شریعتی و روشنفکری دینی بدانیم، بازرگان نیز پدر جریان روشنفکری است و واقعاً نیز همینطور…
Forwarded from بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
🔸 مراسم بیست و ششمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان
🔹 مهندس بازرگان و اصلاحات جامعه محور
@Bonyadbazargan
▫️ با حضور و سخنرانی:
محمد توسلی
دبیرکل نهضت آزادی ایران
مصطفی تاجزاده
فعال سیاسی اصلاحطلب
فاطمه گوارایی
فعال حقوق زنان و فعال ملی مذهبی
حسین نورانی نژاد
عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران
🗒 زمان: پنجشنبه دوم بهمنماه ۱۳۹۹ ساعت ۱۸ الی ۲۰
به دلیل محدودیتهای ناشی از کرونا، مراسم به صورت آنلاین و بهصورت ویدئو کنفرانس برگزار میشود.
👈 جهت حضور و مشارکت در برنامه، در روز و ساعت مقرر، از لینک زیر استفاده فرمایید:
www.skyroom.online/ch/bonyadbazargan1399/bonyadbazargan
#مهندس_مهدی_بازرگان
#بنیاد_فرهنگی_بازرگان
🔷 کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan
▫️مشاهده در سایت آپارات
https://aparat.com/v/f3edg
🔹 مهندس بازرگان و اصلاحات جامعه محور
@Bonyadbazargan
▫️ با حضور و سخنرانی:
محمد توسلی
دبیرکل نهضت آزادی ایران
مصطفی تاجزاده
فعال سیاسی اصلاحطلب
فاطمه گوارایی
فعال حقوق زنان و فعال ملی مذهبی
حسین نورانی نژاد
عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران
🗒 زمان: پنجشنبه دوم بهمنماه ۱۳۹۹ ساعت ۱۸ الی ۲۰
به دلیل محدودیتهای ناشی از کرونا، مراسم به صورت آنلاین و بهصورت ویدئو کنفرانس برگزار میشود.
👈 جهت حضور و مشارکت در برنامه، در روز و ساعت مقرر، از لینک زیر استفاده فرمایید:
www.skyroom.online/ch/bonyadbazargan1399/bonyadbazargan
#مهندس_مهدی_بازرگان
#بنیاد_فرهنگی_بازرگان
🔷 کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan
▫️مشاهده در سایت آپارات
https://aparat.com/v/f3edg
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆معبد ؛ حکایت شکفتن دل
🖋امیر رضایی
📌هفته نامه کرگدن_ آذر ۱۳۹۹
🔆می توان گفت کتاب کویر فقط کتابی اخلاقی و معنوی و فلسفی با بن مایه های عمیق انسانی و سرشار از نمادهای شاعرانه و ادیبانه نیست بلکه «پی بردن» به آن «خود»ی است که در اعماق وجود هر انسانی نهفته است؛ «خود»ی که نقطه اتصال یا کانون اصلی اتصال با امر قدسی است. پس از این اتصال، سالک سعی در تقویت و تشدید این حضور در «قلب» ش می کند و این کار با عبادت (کنش درونی)امکان پذیر است. هر قدر این حضور در امر قدسی به مدد عبادت در «قلب» او قوی تر و شدید تر می شود، امر قدسی دورتر و دور تر می شود.
📌مطالعه کامل متن در وبسایت فرهنگی دکتر شریعتی
https://drshariati.org/?p=27995
#معبد
#حکایت
#شکفتن_دل
#پنجاه_سال_با_کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋امیر رضایی
📌هفته نامه کرگدن_ آذر ۱۳۹۹
🔆می توان گفت کتاب کویر فقط کتابی اخلاقی و معنوی و فلسفی با بن مایه های عمیق انسانی و سرشار از نمادهای شاعرانه و ادیبانه نیست بلکه «پی بردن» به آن «خود»ی است که در اعماق وجود هر انسانی نهفته است؛ «خود»ی که نقطه اتصال یا کانون اصلی اتصال با امر قدسی است. پس از این اتصال، سالک سعی در تقویت و تشدید این حضور در «قلب» ش می کند و این کار با عبادت (کنش درونی)امکان پذیر است. هر قدر این حضور در امر قدسی به مدد عبادت در «قلب» او قوی تر و شدید تر می شود، امر قدسی دورتر و دور تر می شود.
📌مطالعه کامل متن در وبسایت فرهنگی دکتر شریعتی
https://drshariati.org/?p=27995
#معبد
#حکایت
#شکفتن_دل
#پنجاه_سال_با_کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
گفتگو با احسان_شریعتی
نقد جریان دانشجویی پس از انقلاب
به همت انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه زنجان
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
گفتگو با احسان_شریعتی
نقد جریان دانشجویی پس از انقلاب
به همت انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه زنجان
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from سه نقطه
✅ تبری موکلان از وکیل هتاک انقلابی!
کجای راه را اشتباه آمدیم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانونستیزی و خشونتورزی در کشور تبدیل شود؟!
🔸انجمن اسلامی معلمان شهر سبزوار، درباره سیلیزدن عنابستانی، نماینده این شهر بر صورت یک سرباز راهور بیانیه داده و نوشته: «ما فرهنگیان دیار ادبدوست و نخبهپروری که بزرگانی همچون بیهقیها و شریعتیها را پرورده، مغولان تمدن ستیز را در دوران سربداران مهار کرده و نمایندگان بلندآوازهای همچون قاسم غنی و عبدالقدیر آزاد را روانه پارلمان کرده، از خود می پرسیم که کجای راه را اشتباه آمدیم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانونستیزی و خشونتورزی در کشور تبدیل شود؟!»
🔹این تشکل سیاسی از تاثیر شوراینگهبان در انتخابات مجلس و محدودکردن نامزدها انتقاد کرده و افزوده: «از همه ایرانیان عزیز درخواست کنیم که؛ این خطای فاحش را به حساب مردم دیار سربداران ننویسند.»
🔸قاسم غنی، سیاستمدار و پژوهشگر ادبی برجسته در دهههای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ بود و عبدالقدیر آزاد هم روزنامهنگار و سیاستمدار ملیگرا بود که هردو یکدوره نماینده سبزوار در مجلس شورای ملی بودند.
#کانال_خبری_تحلیلی_سه_نقطه
@noghteh3
کجای راه را اشتباه آمدیم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانونستیزی و خشونتورزی در کشور تبدیل شود؟!
🔸انجمن اسلامی معلمان شهر سبزوار، درباره سیلیزدن عنابستانی، نماینده این شهر بر صورت یک سرباز راهور بیانیه داده و نوشته: «ما فرهنگیان دیار ادبدوست و نخبهپروری که بزرگانی همچون بیهقیها و شریعتیها را پرورده، مغولان تمدن ستیز را در دوران سربداران مهار کرده و نمایندگان بلندآوازهای همچون قاسم غنی و عبدالقدیر آزاد را روانه پارلمان کرده، از خود می پرسیم که کجای راه را اشتباه آمدیم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانونستیزی و خشونتورزی در کشور تبدیل شود؟!»
🔹این تشکل سیاسی از تاثیر شوراینگهبان در انتخابات مجلس و محدودکردن نامزدها انتقاد کرده و افزوده: «از همه ایرانیان عزیز درخواست کنیم که؛ این خطای فاحش را به حساب مردم دیار سربداران ننویسند.»
🔸قاسم غنی، سیاستمدار و پژوهشگر ادبی برجسته در دهههای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ بود و عبدالقدیر آزاد هم روزنامهنگار و سیاستمدار ملیگرا بود که هردو یکدوره نماینده سبزوار در مجلس شورای ملی بودند.
#کانال_خبری_تحلیلی_سه_نقطه
@noghteh3
Forwarded from A
مَسیر هایِ ویژه
به سربازانِ سرفَرازِ وطن
آری
این جماعتِ نوکیسه
به ویژه خواری
مُعتاد شده اند
وَ مَسیر های عادّی را
دیگر
بَر نمی تابَند
*
وَ ناگهان
به حَسبِ عادت
می خوابانند
بیخِ گوشَ ت
سیلیِ نَقدِ خویش را
تا
بی بازخواست
از مَسیر هایِ ویژه
چون همیشه
به سرعت
بُگذرند
*
اینان
قانون را
تنها
برایِ ما
نوشته اند
*
سربازِ سرفَرازِ وطن !
تو نیز
یکی از ما یی
*
گونه هایِ تو
نیز
سُرخَ ست
چون ما
ازین
سیلی ها
*
سربازِ سرفَرازِ وطن !
اُستوار
در بَرابَرِ شان
بِایست
وَ مَگذار
از مَسیر هایِ ویژه
بُگذرند
*
وَ بِدان
که
ویژه خواری
رازِ ماندِگاریِ
آنها ست
*
وَ بِدان
که
از ما ست که بَر ما ست
*
سال ها ست ...
سعید شهرتاش
چهارم بهمن ماه 99
به سربازانِ سرفَرازِ وطن
آری
این جماعتِ نوکیسه
به ویژه خواری
مُعتاد شده اند
وَ مَسیر های عادّی را
دیگر
بَر نمی تابَند
*
وَ ناگهان
به حَسبِ عادت
می خوابانند
بیخِ گوشَ ت
سیلیِ نَقدِ خویش را
تا
بی بازخواست
از مَسیر هایِ ویژه
چون همیشه
به سرعت
بُگذرند
*
اینان
قانون را
تنها
برایِ ما
نوشته اند
*
سربازِ سرفَرازِ وطن !
تو نیز
یکی از ما یی
*
گونه هایِ تو
نیز
سُرخَ ست
چون ما
ازین
سیلی ها
*
سربازِ سرفَرازِ وطن !
اُستوار
در بَرابَرِ شان
بِایست
وَ مَگذار
از مَسیر هایِ ویژه
بُگذرند
*
وَ بِدان
که
ویژه خواری
رازِ ماندِگاریِ
آنها ست
*
وَ بِدان
که
از ما ست که بَر ما ست
*
سال ها ست ...
سعید شهرتاش
چهارم بهمن ماه 99
Forwarded from آسمانه
📘کتاب تازه: «شهرها و اسلامگراییها: در باب سیاست و تولیدِ محیط مصنوع»
بولنت بتومن (و.)
Cities and Islamisms: On the Politics and Production of the Built Environment
Edited By Bülent Batuman
Routledge, 2021
در این کتاب، از طریق تحلیل رابطۀ میان اسلامگرایی و محیط مصنوع، بر وجهی خاص از پیوند میان سیاست و اسلام نور افکنده شده است. رابطۀ میان اسلام و سیاست همواره بحثبرانگیز بوده؛ هر چند هرگز به اندازۀ زمان نوشتنِ کتاب محل بحث نبوده است. در این مجموعۀ جدید، هدفْ بررسیِ تعاملهای میان اسلامگرایی و محیط مصنوع از طریق موضوعاتی از قبیل موارد زیر است:
- معاوضههای فضایی میان ملت و اسلام در تعریفِ هویت ملی؛
- فضاهای روزمره و پدیدآییِ قلمروهای اسلامی
- نقش اسلام در ایجاد (یا بازسازی) ایدئولوژی حکومتی از طریق معماری و طراحی شهری
- تأثیر جهانی شدن و پیوندهای فراملی بر مظاهر فضایی اسلام
- مبادلات فراملیِ معماری از طریق اسلامِ جهانی
این موضوعات در این کتاب، با کمک نمونههایی بسط یافته که در آن نقش محیط مصنوع و قلمروی شهری، به منزلۀ واسطی مهم در ساختنِ سیاست اسلامگرایانه تحلیل میشود. نمونهها شامل مظاهری در کشورهای با اکثریت مسلمان است؛ از جمله کشورهایی که در آن اسلامْ قلب ایدئولوژی حکومت بوده (پاکستان و برونئی)، کشورهایی با پایگاههای اسلامگرایانۀ تأثیرگذار (ایران پیش از انقلاب و اندونزی)، کشورهایی که همگام با مبادلات جهانی با اسلام شناخته میشوند (امارات متحدۀ عربی، قزاقستان، ترکیه) و کشورهایی که در آن اسلام مرجعی مهم است که از سوی عاملان سیاسی به کار گرفته میشود (الجزایر و لبنان).
این کتاب به کارِ دانشجویان و دانشورانِ معماری، مطالعات شهری، مطالعات فرهنگی میآید و همچنین کسانی که علاقمند به جنبههای اجتماعی و سیاسیِ محیط مصنوعاند.
فصل ۷ کتاب با عنوان «یادمان یک جنبش اسلامگرایانۀ دیگرگونه: حسینیۀ ارشاد و میراث آن» نوشتۀ پاملا کریمی و صبا مدنی است. در این فصل نویسندگان حسینیۀ ارشد را در قامت مؤسسۀ مذهبی آلترناتیوی تحلیل کردهاند که در سالهای منتهی به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ محل فعالیتهای هنری و فرهنگی ضدرژیم پهلوی بود. نویسندگان نشان میهند که روح مقاومتی که وجه ممیزۀ حسینیۀ ارشاد بوده است بهطور مداوم و به طرق متنوع از سوی کاربرانش بازتولید شده است، از جمله در موجهای مختلف اعتراضی در دههها اخیر در تهران.
🔹اطلاعات بیشتر:
https://www.routledge.com/Cities-and-Islamisms-On-the-Politics-and-Production-of-the-Built-Environment/Batuman/p/book/9780367332006
#کتاب_تازه #صبا_مدنی
@asmaaneh
بولنت بتومن (و.)
Cities and Islamisms: On the Politics and Production of the Built Environment
Edited By Bülent Batuman
Routledge, 2021
در این کتاب، از طریق تحلیل رابطۀ میان اسلامگرایی و محیط مصنوع، بر وجهی خاص از پیوند میان سیاست و اسلام نور افکنده شده است. رابطۀ میان اسلام و سیاست همواره بحثبرانگیز بوده؛ هر چند هرگز به اندازۀ زمان نوشتنِ کتاب محل بحث نبوده است. در این مجموعۀ جدید، هدفْ بررسیِ تعاملهای میان اسلامگرایی و محیط مصنوع از طریق موضوعاتی از قبیل موارد زیر است:
- معاوضههای فضایی میان ملت و اسلام در تعریفِ هویت ملی؛
- فضاهای روزمره و پدیدآییِ قلمروهای اسلامی
- نقش اسلام در ایجاد (یا بازسازی) ایدئولوژی حکومتی از طریق معماری و طراحی شهری
- تأثیر جهانی شدن و پیوندهای فراملی بر مظاهر فضایی اسلام
- مبادلات فراملیِ معماری از طریق اسلامِ جهانی
این موضوعات در این کتاب، با کمک نمونههایی بسط یافته که در آن نقش محیط مصنوع و قلمروی شهری، به منزلۀ واسطی مهم در ساختنِ سیاست اسلامگرایانه تحلیل میشود. نمونهها شامل مظاهری در کشورهای با اکثریت مسلمان است؛ از جمله کشورهایی که در آن اسلامْ قلب ایدئولوژی حکومت بوده (پاکستان و برونئی)، کشورهایی با پایگاههای اسلامگرایانۀ تأثیرگذار (ایران پیش از انقلاب و اندونزی)، کشورهایی که همگام با مبادلات جهانی با اسلام شناخته میشوند (امارات متحدۀ عربی، قزاقستان، ترکیه) و کشورهایی که در آن اسلام مرجعی مهم است که از سوی عاملان سیاسی به کار گرفته میشود (الجزایر و لبنان).
این کتاب به کارِ دانشجویان و دانشورانِ معماری، مطالعات شهری، مطالعات فرهنگی میآید و همچنین کسانی که علاقمند به جنبههای اجتماعی و سیاسیِ محیط مصنوعاند.
فصل ۷ کتاب با عنوان «یادمان یک جنبش اسلامگرایانۀ دیگرگونه: حسینیۀ ارشاد و میراث آن» نوشتۀ پاملا کریمی و صبا مدنی است. در این فصل نویسندگان حسینیۀ ارشد را در قامت مؤسسۀ مذهبی آلترناتیوی تحلیل کردهاند که در سالهای منتهی به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ محل فعالیتهای هنری و فرهنگی ضدرژیم پهلوی بود. نویسندگان نشان میهند که روح مقاومتی که وجه ممیزۀ حسینیۀ ارشاد بوده است بهطور مداوم و به طرق متنوع از سوی کاربرانش بازتولید شده است، از جمله در موجهای مختلف اعتراضی در دههها اخیر در تهران.
🔹اطلاعات بیشتر:
https://www.routledge.com/Cities-and-Islamisms-On-the-Politics-and-Production-of-the-Built-Environment/Batuman/p/book/9780367332006
#کتاب_تازه #صبا_مدنی
@asmaaneh
Routledge & CRC Press
Cities and Islamisms: On the Politics and Production of the Built Environment
This book sheds light on a particular facet of the link between politics and Islam through the analysis of the relationship between Islamism and the built environment. The relationship between Islam and politics has always been controversial, yet it has possibly…
☑️ با نهایت تأسف و تأثر، به اطلاع میرساند دکتر سیروس سهامی، رئیس اسبق دانشگاه فردوسى مشهد و عضو هيات علمى گروه جغرافياي دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۸ بهمن ماه ١٣٩٩ چشم از جهان فروبست.
مجمع صنفی اساتید دانشگاه فردوسی مشهد این ضایعه دردناک را به خانواده دانشگاه، جامعه علمی کشور، دانشجویان و خانواده محترم آن استاد فرهیخته تسلیت گفته، مغفرت و رحمت الهی برای ایشان آرزومند است.
روحش شاد
مجمع صنفی اساتید دانشگاه فردوسی مشهد
✅صدای نوین خراسان فقدان آن بزرگوار را به بازماندگان تسلیت گفته و از خداوند منان طلب غفران برای مرحوم دارد.
مجمع صنفی اساتید دانشگاه فردوسی مشهد این ضایعه دردناک را به خانواده دانشگاه، جامعه علمی کشور، دانشجویان و خانواده محترم آن استاد فرهیخته تسلیت گفته، مغفرت و رحمت الهی برای ایشان آرزومند است.
روحش شاد
مجمع صنفی اساتید دانشگاه فردوسی مشهد
✅صدای نوین خراسان فقدان آن بزرگوار را به بازماندگان تسلیت گفته و از خداوند منان طلب غفران برای مرحوم دارد.
یادداشتی از دکتر سیروس سهامی
در سیکل دوم دبیرستان بودم که خیزش بزرگ مردم ایران به منظور استیفای حقوق و کسب حیثیت ملیِ از کف رفته، به رهبری پیشوای روشنضمیر، دکتر محمد مصدق آغاز شد. ملتی عزم جزم کرده بود از زیر سلطه دردبار بیگانه و حقارتِ خوگرفتن به استبدادی مزمن، کمر راست کند. انزلی در آن هنگام، نظیر بسیاری از شهرهای دیگر، یک پارچه شور و التهاب بود(…) ضربه مرگبار کودتای مرداد ۱۳۳۲ فرود آمد و مانعی سترگ در برابر رشد سیاسی مردم ایران شد(…) با دهانی گشوده از حیرت و حسرت، خبرِ واژگونیِ حکومت ملی دکتر محمد مصدق را شنیدم. «برنامه طلوع آفتاب گفتی بار دیگر به تعویق افتاده بود»(…) در آبان ۱۳۳۹ عازم پاریس و یک سال بعد راهی کِلرمون فِران شدم. در دانشکده ادبیات و علوم انسانی این شهر استادی آشنا به مسایل شمال ایران، راهنمایی پایاننامهام را در رشته جغرافیا دربارهٔ «اقتصاد روستایی و زندگی دهقانی در گیلان» بر عهده گرفت…خلاصهای از این رساله در ۱۹۶۵، از سوی «انتشارات دانشگاهی فرانسه PUF»، در پاریس به چاپ رسید. تابستان ۱۳۴۳ به ایران بازگشتم و به جای اشتغال در دانشگاه مشهد که در آزمون استادیاری جغرافیای آن پذیرفته شده بودم، به تدریس در دبیرستانهای انزلی گمارده شدم. معلوم شد از نظر مقامات امنیتی مسئلهدار هستم. به ساواکِ رشت احضار و به حمایت از پارهای از جریانات سیاسی وابسته به جبهه ملی ایران متهم شدم. سرانجام با گذشت دو سال، در مهرماه ۱۳۴۵ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد به تدریس پرداختم. فضای دانشگاه جو ملتهبی بود که خودکامگی و وابستگی حکومت را برنمیتافت. قشرهای پیشرو دانشجویی برای کسب آزادی و برقراری عدالت اجتماعی درگیر مبارزه بیامانی بودند. حکومت به گروه نسبتاً جوانی که به عنوان معلم به تازگی وارد نظام دانشگاهی ایران شده بود…به دیده بیاعتمادی مینگریست.
در جریانات سیاسی سال ۱۳۵۰ که عدهای از مبارزان دانشگاه مشهد (زنده یادان حمید توکلی، بهمن آژنگ، سعید آریان، سوالونی و ….) دستگیر و بعدها اعدام شدند، دستگاه دست به تصفیه استادان دانشکده ادبیات مشهد زد، زنده یاد دکتر علی شریعتی، من و سه تن از همکاران… از کار برکنار شدیم…
زمانی که «سونامی» انقلاب اتفاق افتاد و تمامی حجم خیابانها را انبوه جمعیت پر کرد، من بناگاه خود را «گاوروش» میان سالی یافتم که سرود خوانان نام «ولتر» و «روسو» بر لب داشت و در پشت سنگرهای مبارزه مردمی به گردآوری پوکههای خالی سرگرم بود. در جریان انقلاب، واحدهای متعدد وابسته به دانشگاه مشهد، مرکز تجمع جمعیت و آغازگر بسیاری از حرکتها بود(…) در آغاز اسفند ماه ۵۷، وزیر علوم وقت تلفنی از من خواست اداره دانشگاه مشهد را بر عهده بگیرم…با قبول مسئولیت دانشگاه در آن دوران طوفانی، برای خود یک لشکر زرهی دشمن تراشیدم. در نیمه دوم سال ۱۳۵۸، با استقرار شوراها از مسئولیت اداره دانشگاه کناره گرفتم… «جامعه» نهادی دموکراتیک بود که هرگونه تعین و تبعیض سیاسی، قومی، مذهبی، جنسی و مانند آن را مردود میشمرد و دانشگاه را محل تعاطی اندیشههای ناهمگرا میدانست. شمار قابل توجهی از اعضای هیئت علمی به این جریان دموکراتیک پیوستند تا بعدها پارهای از آنها از عرصه دانشگاهها برای همیشه رانده شوند. در فروردین ماه ۱۳۶۱ به یک «گفتمان فوق دکتری» در [زندان] وکیل آباد مشهد فراخوانده شدم که دوره آن چهار سال و نیم به درازا انجامید. یکی از بندیان به محض برخورد با من گفت: «بچهها! اگر تردید دارید که اینجا دانشگاه است، این هم رئیسش!» در تمامی این مدت از بیماری تنفسی و بعدها قلبی رنج بردم… در انتهای تابستان ۱۳۶۵ سلامتم به کلی از دست رفت. مرا به آغوش گرم خانوادهای فرستادند که به گفته آن بزرگ، بهآذین، «ارکانش هر دم در خطر فروریختن بود». اکنون بیشتر اوقاتم به کارِ گِلِ ترجمه میگذرد که به خروس اخته کردن «ملا» بیشباهت نیست! مثل آن است وقت آن رسیده باشد که با ذکر این سخن از آندره مالرو در کتاب «فاتحان»، قال این مقال را بکنم: «یک زندگی به هیچ نمیارزد، اما هیچ چیز ارزندهتر از یک زندگی نیست».
در سیکل دوم دبیرستان بودم که خیزش بزرگ مردم ایران به منظور استیفای حقوق و کسب حیثیت ملیِ از کف رفته، به رهبری پیشوای روشنضمیر، دکتر محمد مصدق آغاز شد. ملتی عزم جزم کرده بود از زیر سلطه دردبار بیگانه و حقارتِ خوگرفتن به استبدادی مزمن، کمر راست کند. انزلی در آن هنگام، نظیر بسیاری از شهرهای دیگر، یک پارچه شور و التهاب بود(…) ضربه مرگبار کودتای مرداد ۱۳۳۲ فرود آمد و مانعی سترگ در برابر رشد سیاسی مردم ایران شد(…) با دهانی گشوده از حیرت و حسرت، خبرِ واژگونیِ حکومت ملی دکتر محمد مصدق را شنیدم. «برنامه طلوع آفتاب گفتی بار دیگر به تعویق افتاده بود»(…) در آبان ۱۳۳۹ عازم پاریس و یک سال بعد راهی کِلرمون فِران شدم. در دانشکده ادبیات و علوم انسانی این شهر استادی آشنا به مسایل شمال ایران، راهنمایی پایاننامهام را در رشته جغرافیا دربارهٔ «اقتصاد روستایی و زندگی دهقانی در گیلان» بر عهده گرفت…خلاصهای از این رساله در ۱۹۶۵، از سوی «انتشارات دانشگاهی فرانسه PUF»، در پاریس به چاپ رسید. تابستان ۱۳۴۳ به ایران بازگشتم و به جای اشتغال در دانشگاه مشهد که در آزمون استادیاری جغرافیای آن پذیرفته شده بودم، به تدریس در دبیرستانهای انزلی گمارده شدم. معلوم شد از نظر مقامات امنیتی مسئلهدار هستم. به ساواکِ رشت احضار و به حمایت از پارهای از جریانات سیاسی وابسته به جبهه ملی ایران متهم شدم. سرانجام با گذشت دو سال، در مهرماه ۱۳۴۵ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد به تدریس پرداختم. فضای دانشگاه جو ملتهبی بود که خودکامگی و وابستگی حکومت را برنمیتافت. قشرهای پیشرو دانشجویی برای کسب آزادی و برقراری عدالت اجتماعی درگیر مبارزه بیامانی بودند. حکومت به گروه نسبتاً جوانی که به عنوان معلم به تازگی وارد نظام دانشگاهی ایران شده بود…به دیده بیاعتمادی مینگریست.
در جریانات سیاسی سال ۱۳۵۰ که عدهای از مبارزان دانشگاه مشهد (زنده یادان حمید توکلی، بهمن آژنگ، سعید آریان، سوالونی و ….) دستگیر و بعدها اعدام شدند، دستگاه دست به تصفیه استادان دانشکده ادبیات مشهد زد، زنده یاد دکتر علی شریعتی، من و سه تن از همکاران… از کار برکنار شدیم…
زمانی که «سونامی» انقلاب اتفاق افتاد و تمامی حجم خیابانها را انبوه جمعیت پر کرد، من بناگاه خود را «گاوروش» میان سالی یافتم که سرود خوانان نام «ولتر» و «روسو» بر لب داشت و در پشت سنگرهای مبارزه مردمی به گردآوری پوکههای خالی سرگرم بود. در جریان انقلاب، واحدهای متعدد وابسته به دانشگاه مشهد، مرکز تجمع جمعیت و آغازگر بسیاری از حرکتها بود(…) در آغاز اسفند ماه ۵۷، وزیر علوم وقت تلفنی از من خواست اداره دانشگاه مشهد را بر عهده بگیرم…با قبول مسئولیت دانشگاه در آن دوران طوفانی، برای خود یک لشکر زرهی دشمن تراشیدم. در نیمه دوم سال ۱۳۵۸، با استقرار شوراها از مسئولیت اداره دانشگاه کناره گرفتم… «جامعه» نهادی دموکراتیک بود که هرگونه تعین و تبعیض سیاسی، قومی، مذهبی، جنسی و مانند آن را مردود میشمرد و دانشگاه را محل تعاطی اندیشههای ناهمگرا میدانست. شمار قابل توجهی از اعضای هیئت علمی به این جریان دموکراتیک پیوستند تا بعدها پارهای از آنها از عرصه دانشگاهها برای همیشه رانده شوند. در فروردین ماه ۱۳۶۱ به یک «گفتمان فوق دکتری» در [زندان] وکیل آباد مشهد فراخوانده شدم که دوره آن چهار سال و نیم به درازا انجامید. یکی از بندیان به محض برخورد با من گفت: «بچهها! اگر تردید دارید که اینجا دانشگاه است، این هم رئیسش!» در تمامی این مدت از بیماری تنفسی و بعدها قلبی رنج بردم… در انتهای تابستان ۱۳۶۵ سلامتم به کلی از دست رفت. مرا به آغوش گرم خانوادهای فرستادند که به گفته آن بزرگ، بهآذین، «ارکانش هر دم در خطر فروریختن بود». اکنون بیشتر اوقاتم به کارِ گِلِ ترجمه میگذرد که به خروس اخته کردن «ملا» بیشباهت نیست! مثل آن است وقت آن رسیده باشد که با ذکر این سخن از آندره مالرو در کتاب «فاتحان»، قال این مقال را بکنم: «یک زندگی به هیچ نمیارزد، اما هیچ چیز ارزندهتر از یک زندگی نیست».
⭕️ اختصاصی صدای نوین:
☑️در سوگِ استاد بی بدیل ، شادروان دکتر سیروس سهامی
🖌رضا امینی مقدم
از مُلک ادب حکم گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند، هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای وجود دکتر سیروس سهامی چه موهبت بزرگی است . این آزاده مرد بزرگواری که سراسر وجودش زیبنده ی نام استادی و معلمی بود و او را از تدریس و کلاس و درس محروم کرده بودند همانند ماهی یی بود که دور از آب می زیست . کسی که جوهر وجوش با فرهنگ و عشق به معلمی عجین شده باشد وقتی هم خانه نشینش کنید حاصل عمر و زندگی اش گلهای فرهنگ و دانایی است تا توانست و توان فیزیکی بدنش اجازه می داد یکسره به تالیف و ترجمه کتاب مشغول بود .
حاصل عمر پر برکتش تالیف ده ها اثر ادبی ارزنده و بیش از بیست و چند اثر تخصصی در زمینه گسترش علم جغرافیا بود . از آموختن و آموزاندن یک زمان درنگ نکرد همواره جستجوگر و پرسنده بود . کارنامه درخشان زندگیش سراسر مبارزه در راه آزادی بیان و حقوق انسان گذشت . انسانی فرهیخته ، شفاف در سخن گفتن و در ذات از گفتن حق و حقیقت هیچگاه پروایی بخود راه نداد چه آن هنگام که در بند بود و چه هنگامی که در زندانی به وسعت ایران می زیست . اکنون من بعنوان کسی که دانشجوی همدوره تدریساش در دانشکده ادبیات مشهد بودم - ولو در رشته ای غیر از رشته ای که او درس می داد - ؛ و از نزدیک شاهد منش و شخصیت او بودم؛ وجودم پر از خاطرات نیکو و پر افتخار است . رفاقت و دوستی اش با مرحوم دکتر شریعتی زبانزد همه دانشجویان بود . از همان قبل از انقلاب آزادیخواه و بزرگ منش بود . به دانشجویان دربند قبل از انقلاب رسیدگی می کرد و نگران سرنوشت و تحصیلشان بود این مواردی است که من شخصا شاهد بودم .
دکتر سیروس سهامی در پهنه ی ادبیات و شعر بی همتا بود . اگر سری به پیج او در فیسبوک بزنید ذوق ادبی او بر علم جغرافیائی اش می چربید . انسانی بود شایسته تکریم و تعظیم . اکنون که جان از تن پاکش رخت بربسته و به بهشت مینو پرکشیده است با تمام وجود به روان پاکش درود می فرستم و با احترام و تعظیم فراوان در مقابل نامش و تصویرش ادای احترام می کنم .
روانش شاد
#صدای_نوین_خراسان ✅@VoNoKh
☑️در سوگِ استاد بی بدیل ، شادروان دکتر سیروس سهامی
🖌رضا امینی مقدم
از مُلک ادب حکم گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند، هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای وجود دکتر سیروس سهامی چه موهبت بزرگی است . این آزاده مرد بزرگواری که سراسر وجودش زیبنده ی نام استادی و معلمی بود و او را از تدریس و کلاس و درس محروم کرده بودند همانند ماهی یی بود که دور از آب می زیست . کسی که جوهر وجوش با فرهنگ و عشق به معلمی عجین شده باشد وقتی هم خانه نشینش کنید حاصل عمر و زندگی اش گلهای فرهنگ و دانایی است تا توانست و توان فیزیکی بدنش اجازه می داد یکسره به تالیف و ترجمه کتاب مشغول بود .
حاصل عمر پر برکتش تالیف ده ها اثر ادبی ارزنده و بیش از بیست و چند اثر تخصصی در زمینه گسترش علم جغرافیا بود . از آموختن و آموزاندن یک زمان درنگ نکرد همواره جستجوگر و پرسنده بود . کارنامه درخشان زندگیش سراسر مبارزه در راه آزادی بیان و حقوق انسان گذشت . انسانی فرهیخته ، شفاف در سخن گفتن و در ذات از گفتن حق و حقیقت هیچگاه پروایی بخود راه نداد چه آن هنگام که در بند بود و چه هنگامی که در زندانی به وسعت ایران می زیست . اکنون من بعنوان کسی که دانشجوی همدوره تدریساش در دانشکده ادبیات مشهد بودم - ولو در رشته ای غیر از رشته ای که او درس می داد - ؛ و از نزدیک شاهد منش و شخصیت او بودم؛ وجودم پر از خاطرات نیکو و پر افتخار است . رفاقت و دوستی اش با مرحوم دکتر شریعتی زبانزد همه دانشجویان بود . از همان قبل از انقلاب آزادیخواه و بزرگ منش بود . به دانشجویان دربند قبل از انقلاب رسیدگی می کرد و نگران سرنوشت و تحصیلشان بود این مواردی است که من شخصا شاهد بودم .
دکتر سیروس سهامی در پهنه ی ادبیات و شعر بی همتا بود . اگر سری به پیج او در فیسبوک بزنید ذوق ادبی او بر علم جغرافیائی اش می چربید . انسانی بود شایسته تکریم و تعظیم . اکنون که جان از تن پاکش رخت بربسته و به بهشت مینو پرکشیده است با تمام وجود به روان پاکش درود می فرستم و با احترام و تعظیم فراوان در مقابل نامش و تصویرش ادای احترام می کنم .
روانش شاد
#صدای_نوین_خراسان ✅@VoNoKh
🔷🔸استاد جغرافیا و "گاوروش میانسالی" که همنشین داستایوسکی شد!
🔆با یاد دکتر سیروس سهامی
🖋سوسن شریعتی
🔸علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و با این همه متفاوت با یکدیگر در نگاهشان به بسیاری از مقولات مورد توجه آن نسل از جمله مذهب و جایگاه آن ...از اواخر دهه چهل علی شریعتی، آرام و آهسته از استاد ناراضی دانشکده ادبیات بدل می شود به چهره درخشان رفرم دینی،ایدِئولوگِ انقلابیِ نسلِ معترض و غیره و غیره. از دانشکده رانده می شود، «با شهر شهادت»خداحافظی می کند و این بار باز می شودغریبه ای در تهران و البته لحظه شمار روزهای آخر آزادی خود. سیروس سهامی هم تصفیه می شود و سر از پاریس در می اورد. این نامه در سال 52، پس از بسته شدن حسینیه ارشاد در ایامی که شریعتی در اختفا به سر می برد، تنها است و منتظر اینکه « اطبای معالج »بر سر درمانش به توافق برسند و می داند که به زودی دستگیر خواهد شد، خطاب به سیروس سهامی نوشته شده که در پاریس است؛ نامه ای سر به مهر، پر استعاره، تلخ با زبان پر اشاره که با تصنیف مشهور خواننده زن محبوب پاپ آن ایام آغاز می شود:«دو ماهی»!
🔹سیروس سهامی که بر خلاف شریعتی مشهد را ترک نکرد، امروز-8 بهمن 1399- چهل و سه سال پس از او زندگی را وانهاد. او انقلاب را دید؛ ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را تجربه کرد، مشمول قانونِ جهانشمولِ«پس از انقلاب»ها شد؛ محکوم گشت و مغضوب و سال ها-همچون دوست خود-تحت «درمان طبیبان معالج» و دست آخر نجاتی که ادبیات برایش به دنبال آورد: پرواز باشد یا گریزگاه؛ در«سکوت خانه باشد یا خلوت خیالاتی دردناک»...سرنوشت همه آنهایی که به«حباب های بزرگ نوک می زدند». وفادار به دوستی علی رغم تفاوت ها؛ به رویا علی رغم واقعیت ها؛ به وطن علی رغم بی مهری ها....آخرین باری که او را دیدم خود را «–بی هیچ غبنی- قطاری فرسوده می دانست و مرا محکوم به تداوم راهی که مسیر او نیست. یا این همه اطمینان می داد که مقصدمان یکی است: سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبخت تر»و این همه را پشت جلد زندگی و آثار داستایوسکی نوشته بود.
🔸یاد آن بزرگ به خیر. جغرافیا را و سیاست را و ادبیات را با هم صرف کرد، بی هیچ غبنی....
#یادداشت_اختصاصی
#سیروس_سهامی
#یادها
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
https://bit.ly/2M1qIdP
🔆با یاد دکتر سیروس سهامی
🖋سوسن شریعتی
🔸علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و با این همه متفاوت با یکدیگر در نگاهشان به بسیاری از مقولات مورد توجه آن نسل از جمله مذهب و جایگاه آن ...از اواخر دهه چهل علی شریعتی، آرام و آهسته از استاد ناراضی دانشکده ادبیات بدل می شود به چهره درخشان رفرم دینی،ایدِئولوگِ انقلابیِ نسلِ معترض و غیره و غیره. از دانشکده رانده می شود، «با شهر شهادت»خداحافظی می کند و این بار باز می شودغریبه ای در تهران و البته لحظه شمار روزهای آخر آزادی خود. سیروس سهامی هم تصفیه می شود و سر از پاریس در می اورد. این نامه در سال 52، پس از بسته شدن حسینیه ارشاد در ایامی که شریعتی در اختفا به سر می برد، تنها است و منتظر اینکه « اطبای معالج »بر سر درمانش به توافق برسند و می داند که به زودی دستگیر خواهد شد، خطاب به سیروس سهامی نوشته شده که در پاریس است؛ نامه ای سر به مهر، پر استعاره، تلخ با زبان پر اشاره که با تصنیف مشهور خواننده زن محبوب پاپ آن ایام آغاز می شود:«دو ماهی»!
🔹سیروس سهامی که بر خلاف شریعتی مشهد را ترک نکرد، امروز-8 بهمن 1399- چهل و سه سال پس از او زندگی را وانهاد. او انقلاب را دید؛ ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را تجربه کرد، مشمول قانونِ جهانشمولِ«پس از انقلاب»ها شد؛ محکوم گشت و مغضوب و سال ها-همچون دوست خود-تحت «درمان طبیبان معالج» و دست آخر نجاتی که ادبیات برایش به دنبال آورد: پرواز باشد یا گریزگاه؛ در«سکوت خانه باشد یا خلوت خیالاتی دردناک»...سرنوشت همه آنهایی که به«حباب های بزرگ نوک می زدند». وفادار به دوستی علی رغم تفاوت ها؛ به رویا علی رغم واقعیت ها؛ به وطن علی رغم بی مهری ها....آخرین باری که او را دیدم خود را «–بی هیچ غبنی- قطاری فرسوده می دانست و مرا محکوم به تداوم راهی که مسیر او نیست. یا این همه اطمینان می داد که مقصدمان یکی است: سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبخت تر»و این همه را پشت جلد زندگی و آثار داستایوسکی نوشته بود.
🔸یاد آن بزرگ به خیر. جغرافیا را و سیاست را و ادبیات را با هم صرف کرد، بی هیچ غبنی....
#یادداشت_اختصاصی
#سیروس_سهامی
#یادها
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
https://bit.ly/2M1qIdP
Telegraph
استاد جغرافیا و "گاوروش میانسالی" که همنشین داستایوسکی شد!
با یاد دکتر سیروس سهامی سوسن شریعتی علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و…
* نشست بازخواني تجربه تجدد با حضور آقاجري و مصباحيان
تجربه وارونه جهان ایرانی از تجربه اروپایی
نشست «بازخوانی تجربه تجدد» با سخنرانی هاشم آقاجری و حسین مصباحیان به همت مؤسسه «سیاووشان» به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست آقاجری با عنوان «ما و چهار ساحت مدرنیته بورژوایی غرب» تاریخ شكلگیری مدرنیته در چند قرن اخیر و انواع روایتهای اروپامحور و غیراروپامحور از آن را توضیح داد و به معضلات نظری و عملی «مدرنیته ایرانی» اشاره كرد و مصباحیان با عنوان «در ضرورت معاصربودن؛ ما و تنوع مدرنیتهها» با رویكردی فلسفی به تدقیق در معنای مفاهیم مدرن، پستمدرن و پساپستمدرن پرداخت. در ادامه گزیدهای از این نشست را میخوانید:
https://sharghdaily.com/fa/main/detail/277564/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C
تجربه وارونه جهان ایرانی از تجربه اروپایی
نشست «بازخوانی تجربه تجدد» با سخنرانی هاشم آقاجری و حسین مصباحیان به همت مؤسسه «سیاووشان» به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست آقاجری با عنوان «ما و چهار ساحت مدرنیته بورژوایی غرب» تاریخ شكلگیری مدرنیته در چند قرن اخیر و انواع روایتهای اروپامحور و غیراروپامحور از آن را توضیح داد و به معضلات نظری و عملی «مدرنیته ایرانی» اشاره كرد و مصباحیان با عنوان «در ضرورت معاصربودن؛ ما و تنوع مدرنیتهها» با رویكردی فلسفی به تدقیق در معنای مفاهیم مدرن، پستمدرن و پساپستمدرن پرداخت. در ادامه گزیدهای از این نشست را میخوانید:
https://sharghdaily.com/fa/main/detail/277564/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C
شرق
تجربه وارونه جهان ایرانی
از تجربه اروپایی
از تجربه اروپایی
نشست «بازخوانی تجربه تجدد» با سخنرانی هاشم آقاجری و حسین مصباحیان به همت مؤسسه «سیاووشان» به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست آقاجری با عنوان «ما و چهار
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸بهنام آنکه هستی نام از او یافت
🔸دکتر سیروس سهامی، نویسنده و مترجم ادبیات، استاد جغرافیا و رئیس دانشگاه فردوسی مشهد در صدر انقلاب، درگذشت. زندگی این دوست، همکار و همتای دکتر شریعتی (که همراه او در سال پنجاه از تدریس محروم شد و همواره از او با تعابیر "جفت"، "پسرعمو" و ..، یاد میکرد)، سراسر گواه پویش و پایداری در عرصهی فکری و علمی و تلاش برای تحقق آرمانهای آزادی و عدالت در ایران بود. او پیش و پس از انقلاب، در مسیر «سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبختتر»، سختیها و ناملایمات بسیاری را تحمل کرد، به نیکنامی زیست و سعادتمند مرد. خانوادهی شریعتی درگذشت این چهرهی فرهیختهی ملی و مردمی را به خانواده و دوستداران او تسلیت می گوید و برایشان صبر وشکیبایی آرزو میکند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
خانواده شریعتی،
جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹
📌متن در وبسایت احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1073
#تسلیت
#سیروس_سهامی
#عدالت
#آزادی
✅@Dr_ehsanshariati
🔸دکتر سیروس سهامی، نویسنده و مترجم ادبیات، استاد جغرافیا و رئیس دانشگاه فردوسی مشهد در صدر انقلاب، درگذشت. زندگی این دوست، همکار و همتای دکتر شریعتی (که همراه او در سال پنجاه از تدریس محروم شد و همواره از او با تعابیر "جفت"، "پسرعمو" و ..، یاد میکرد)، سراسر گواه پویش و پایداری در عرصهی فکری و علمی و تلاش برای تحقق آرمانهای آزادی و عدالت در ایران بود. او پیش و پس از انقلاب، در مسیر «سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبختتر»، سختیها و ناملایمات بسیاری را تحمل کرد، به نیکنامی زیست و سعادتمند مرد. خانوادهی شریعتی درگذشت این چهرهی فرهیختهی ملی و مردمی را به خانواده و دوستداران او تسلیت می گوید و برایشان صبر وشکیبایی آرزو میکند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
خانواده شریعتی،
جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹
📌متن در وبسایت احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1073
#تسلیت
#سیروس_سهامی
#عدالت
#آزادی
✅@Dr_ehsanshariati
تا درود هایِ فردا
به دکتر سیروس سهامی
گام از پیِ گام
از آغاز تا انجام
*
خسته
وَ از پای نَنشَسته
به رغمِ این افق هایِ فرو بَسته
*
در جستجویِ پاسخ هایی رهگشا
به پرسش های «اکنون» وَ « اینجا»
*
پاسخ هایی به چراییِ
« جغرافیایِ کم رشدیِ » ما
*
جغرافیایِ سرچشمه هایِ نا پیدایِ ریشه ها
به رغمِ سَراب هایِ آسان یابِ کلیشه ها
*
جغرافیایِ سخت کوشی ها
وَ خانه به دوشی ها
*
جغرافیایِ خزان هایِ بی برگی
وَ زمستان هایِ جوانمَرگی
*
جغرافیایِ دیدار هایِ آشنا
در دیار هایِ نا آشنا
*
جغرافیایِ انسانیِ انسان
در تنگنایِ میله هایِ زندان
*
جغرافیایِ حرف های نقطه چین و یک خط در میان
با گریز زدن هایِ ناگزیر به حرف هایِ دیگران
*
جغرافیایِ به هر کجا که نه اینجا
سَرَک کشیدن
وَ هر بار قصۀ خویش را
باز آفریدن
*
گام از پیِ گام
از آغاز تا انجام
با درس هایِ نا تمام
*
چُنینَ ست
« جغرافیایِ کم رشدیِ » ما
درین روزگارِ وانفسا
*
بِدرود
مُعَلِّم همدردِ ما
بِدرود
تبعیدی تنها و رها
*
بِدرود
تا درود هایِ فردا
وَ تا حضورِ دوباره اَت
در کلاس هایِ جغرافیا ...
سعید شهرتاش
نهم بهمن ماه 99
به دکتر سیروس سهامی
گام از پیِ گام
از آغاز تا انجام
*
خسته
وَ از پای نَنشَسته
به رغمِ این افق هایِ فرو بَسته
*
در جستجویِ پاسخ هایی رهگشا
به پرسش های «اکنون» وَ « اینجا»
*
پاسخ هایی به چراییِ
« جغرافیایِ کم رشدیِ » ما
*
جغرافیایِ سرچشمه هایِ نا پیدایِ ریشه ها
به رغمِ سَراب هایِ آسان یابِ کلیشه ها
*
جغرافیایِ سخت کوشی ها
وَ خانه به دوشی ها
*
جغرافیایِ خزان هایِ بی برگی
وَ زمستان هایِ جوانمَرگی
*
جغرافیایِ دیدار هایِ آشنا
در دیار هایِ نا آشنا
*
جغرافیایِ انسانیِ انسان
در تنگنایِ میله هایِ زندان
*
جغرافیایِ حرف های نقطه چین و یک خط در میان
با گریز زدن هایِ ناگزیر به حرف هایِ دیگران
*
جغرافیایِ به هر کجا که نه اینجا
سَرَک کشیدن
وَ هر بار قصۀ خویش را
باز آفریدن
*
گام از پیِ گام
از آغاز تا انجام
با درس هایِ نا تمام
*
چُنینَ ست
« جغرافیایِ کم رشدیِ » ما
درین روزگارِ وانفسا
*
بِدرود
مُعَلِّم همدردِ ما
بِدرود
تبعیدی تنها و رها
*
بِدرود
تا درود هایِ فردا
وَ تا حضورِ دوباره اَت
در کلاس هایِ جغرافیا ...
سعید شهرتاش
نهم بهمن ماه 99
🔷🔸وداع با جامعه شناس زندگی روزمره،
در جامعه ی چهارشنبه سوری!
🖋سارا شریعتی
🔸اولین بار او به استقبالم آمد. در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تازه وارد بودم و ناآشنا. هاله لاجوردی اما تمام مقاطع تحصیلش را در این دانشکده گذرانده بود. او یکی از چهره های جریان دانشجویی و رتبه اول جامعه شناسی بود که در همان دانشکده نیز مشغول به کار شد. از همان دیدار نخست، دوست شده بودیم. یک دوستی طبیعی در امتداد تاریخ خانوادگی مان، در حاشیه و متن نهضت خداپرستان سوسیالیست.
از دانشگاه برایم گفت، از پویایی فکری و تحولات سیاسی اش، از "ارغنون" و سهمی که در معرفی اندیشه های نو داشت، از اهمیت "جامعه شناسی زندگی روزمره در ایران مدرن" که حوزه ای جدید بود و او تدریس می کرد و از "سینمای ایران" که خوب می شناخت و معتقد بود مرجع مهمی در فهم و تحلیل جامعه ی ایرانی ست. "چهارشنبه سوری" را با هم رفتیم و تا مدتها بر سر این که چگونه می توان در جامعه ی چهارشنبه سوری، جامعه ای ترقه ای و غیر قابل پیش بینی که مدام غافلگیرت می کند، از زندگی روزمره سخن گفت، جدل می کردیم.
🔹دانشگاه خانه ی او بود. یک زندگی تمام وقت. خود را وقف این زندگی کرده بود و بدان تعلق و اعتقاد داشت. پس از این اما با حدیث تلخ دریغ هاست که آغاز می شود و در شرح زندگی نخبگان فکری ما مکرر شده است، بی استثنا. حدیث دانشگاهی که خود را از غنی ترین سرمایه هایش محروم می کند، حدیث بوروکراسی معلول و سیاست نامتحمل و حدیث قدیمی زنان در نظم جدید آموزشی...
🔹از او برایم جعبه ی سیاهی به یادگار مانده که جای یک شمع کروی شکل آسمانی است. شمع را به یاد دوست روشن میکنم. یک معلم جز روشنایی چه میراثی می تواند به جای بگذارد؟
#یادداشت_اختصاصی
#هاله_لاجوردی
#زندگی
#روزمره
#جامعه
#چهارشنبه_سوری
🆔 @Shariati40
در جامعه ی چهارشنبه سوری!
🖋سارا شریعتی
🔸اولین بار او به استقبالم آمد. در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تازه وارد بودم و ناآشنا. هاله لاجوردی اما تمام مقاطع تحصیلش را در این دانشکده گذرانده بود. او یکی از چهره های جریان دانشجویی و رتبه اول جامعه شناسی بود که در همان دانشکده نیز مشغول به کار شد. از همان دیدار نخست، دوست شده بودیم. یک دوستی طبیعی در امتداد تاریخ خانوادگی مان، در حاشیه و متن نهضت خداپرستان سوسیالیست.
از دانشگاه برایم گفت، از پویایی فکری و تحولات سیاسی اش، از "ارغنون" و سهمی که در معرفی اندیشه های نو داشت، از اهمیت "جامعه شناسی زندگی روزمره در ایران مدرن" که حوزه ای جدید بود و او تدریس می کرد و از "سینمای ایران" که خوب می شناخت و معتقد بود مرجع مهمی در فهم و تحلیل جامعه ی ایرانی ست. "چهارشنبه سوری" را با هم رفتیم و تا مدتها بر سر این که چگونه می توان در جامعه ی چهارشنبه سوری، جامعه ای ترقه ای و غیر قابل پیش بینی که مدام غافلگیرت می کند، از زندگی روزمره سخن گفت، جدل می کردیم.
🔹دانشگاه خانه ی او بود. یک زندگی تمام وقت. خود را وقف این زندگی کرده بود و بدان تعلق و اعتقاد داشت. پس از این اما با حدیث تلخ دریغ هاست که آغاز می شود و در شرح زندگی نخبگان فکری ما مکرر شده است، بی استثنا. حدیث دانشگاهی که خود را از غنی ترین سرمایه هایش محروم می کند، حدیث بوروکراسی معلول و سیاست نامتحمل و حدیث قدیمی زنان در نظم جدید آموزشی...
🔹از او برایم جعبه ی سیاهی به یادگار مانده که جای یک شمع کروی شکل آسمانی است. شمع را به یاد دوست روشن میکنم. یک معلم جز روشنایی چه میراثی می تواند به جای بگذارد؟
#یادداشت_اختصاصی
#هاله_لاجوردی
#زندگی
#روزمره
#جامعه
#چهارشنبه_سوری
🆔 @Shariati40
🔷🔸پیام تسلیت جمعی از فعالان مدنی در پی درگذشت دکتر هاله لاجوردی
🔹🔸بهنام آنکه هستی نام از او یافت
🔸دکتر هاله لاجوردی، استاد جامعهشناسی و عضو هئیت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران درگذشت. او یکی از چهرههای مطرح مطالعات فرهنگی در ایران، نویسندهی کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن، با تأمل بر سینما»، مؤلف مقالاتی در سپهر جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی و مترجم آثار بسیاری از متفکران همچون زیمل، آدرنو، هابرماس، مارکوزه، و..، در فصلنامهی «ارغنون» بود. چهرهی فرهنگی برجستهای که در سال 1388، بهدلیل تنگنظریها و دیوانسالاری حاکم بر نظام دانشگاهی مشمول سیاست «مصلحت» شد. درگذشت این چهرهی علمی را به جامعهشناسی ایران، جامعهی دانشگاهی، و پدر گرامی وی دكتر حسين لاجوردى، خواهر و برادر، الهام و كاوه، تسلیت میگوییم.
#تسلیت
#هاله_لاجوردی
https://bit.ly/2MWposE
🔹🔸بهنام آنکه هستی نام از او یافت
🔸دکتر هاله لاجوردی، استاد جامعهشناسی و عضو هئیت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران درگذشت. او یکی از چهرههای مطرح مطالعات فرهنگی در ایران، نویسندهی کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن، با تأمل بر سینما»، مؤلف مقالاتی در سپهر جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی و مترجم آثار بسیاری از متفکران همچون زیمل، آدرنو، هابرماس، مارکوزه، و..، در فصلنامهی «ارغنون» بود. چهرهی فرهنگی برجستهای که در سال 1388، بهدلیل تنگنظریها و دیوانسالاری حاکم بر نظام دانشگاهی مشمول سیاست «مصلحت» شد. درگذشت این چهرهی علمی را به جامعهشناسی ایران، جامعهی دانشگاهی، و پدر گرامی وی دكتر حسين لاجوردى، خواهر و برادر، الهام و كاوه، تسلیت میگوییم.
#تسلیت
#هاله_لاجوردی
https://bit.ly/2MWposE
Telegraph
پیام تسلیت جمعی از فعالان مدنی در پی درگذشت دکتر هاله لاجوردی
بهنام آنکه هستی نام از او یافت دکتر هاله لاجوردی، استاد جامعهشناسی و عضو هئیت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران درگذشت. او یکی از چهرههای مطرح مطالعات فرهنگی در ایران، نویسندهی کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن، با تأمل بر سینما»، مؤلف مقالاتی…
🔷🔸در مُنای زندگی
🔸چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟
🖋سوسن شریعتی
📌روزنامه شرق، ۱۸ بهمن ۱۳۹۹
🔹علی شریعتی، یک سال قبل از اینکه بمیرد -در آغاز سال 1355- نوشته بود که میخواهد خود را بمیراند: «اگر اجباری که به زندهماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» ...آن سه یار دبستانی را... .
🔸این چند خط از زمانی که برای اولینبار در پشت مجموعه آثار یک «با مخاطبهای آشنا» قرار گرفت (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا کنون هزاران بار نقل شده است و همیشه در ربط با روز دانشجو...! یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم جهانخوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر -انگلیس- را یا اصلا پای خود شریعتی را که مثلا مثل همیشه «تاریخ و داستان» را با هم قاطی کرده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).
🔹اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چندخطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت میدهد سخن نگفته است: چرا شریعتی میخواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟ چون نوشتههایش را بر سردر روزنامه کیهان میبیند (بهمن 54) و پس از سالها خوشنامی و پرستش «توتم»ی که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمههای نکوهش و پوزخندهای موذی منتشر است؟ چون قندها دارد آب میشود در دل همه آنهایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکهتازی میکرده دلخور بودهاند؟
🔸میل به خودکشی در او شاید علت طولانیتری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنجساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلافخوان: در سال 1350- بعد از پنج سال تدریس- مدیریت دانشگاه یادش میافتد که با دکترای ادبیات نمیشود تاریخ درس داد؛ پنج سال سخنگفتن درباره «کدام مذهب» و فتوابارانشدن؛ اثبات مدام حسننیت و اعتبار پروژهاش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ارشاد اطلاعیه پخش میکند؛ 9 بار بازجویی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تکسلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدودا یک سال پس از آزادی از زندان...، برای خودکشی کافی است.
🔹برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته -در سیوشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبرها است (به نفرین)، بر سر زبانها است (به آفرین)، آثارش نقلونباتی در سطح کشور تکثیر میشود (در تیراژ صدهزاری) و به روایت اسناد ساواک در سخنرانیهایش در روزهای آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشتهاند...، فراموششدن یا بهرسمیت شناختهشدن علت میل به مردن نیست. او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته میشده، در دیگری را گشوده است. بااینهمه «این خوکرده به مرگ و توطئه» معلوم است که با «قیل و قال کافی ها » هم که خوب کنار آمده باشد با «بیشرمی کیهانها» نمیتواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجنمالشدن است: « این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان ... لجنمالش کنند».
هر کس به دلیلی خود را میکشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا چون دشمن جفا میکند... آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشمانداز؟
🔸بااینهمه شریعتی مرگ خود را به جلو نمیاندازد و در همان نوشته چندخطی وصیتگونه علت انصرافش را مینویسد: «نه ... هنوز خیلی کار دارم، چشمهایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا میکشند».
موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید «هنوز خیلی کار داشت» و البته چشمهایی که تو را منتظر باشند.
#مرگ
#انتظار
#خودکشی
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس : ۲۶ بهمن ۱۳۵۴-آغاز چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه کیهان بی اجازه مولف
🔸چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟
🖋سوسن شریعتی
📌روزنامه شرق، ۱۸ بهمن ۱۳۹۹
🔹علی شریعتی، یک سال قبل از اینکه بمیرد -در آغاز سال 1355- نوشته بود که میخواهد خود را بمیراند: «اگر اجباری که به زندهماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» ...آن سه یار دبستانی را... .
🔸این چند خط از زمانی که برای اولینبار در پشت مجموعه آثار یک «با مخاطبهای آشنا» قرار گرفت (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا کنون هزاران بار نقل شده است و همیشه در ربط با روز دانشجو...! یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم جهانخوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر -انگلیس- را یا اصلا پای خود شریعتی را که مثلا مثل همیشه «تاریخ و داستان» را با هم قاطی کرده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).
🔹اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چندخطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت میدهد سخن نگفته است: چرا شریعتی میخواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟ چون نوشتههایش را بر سردر روزنامه کیهان میبیند (بهمن 54) و پس از سالها خوشنامی و پرستش «توتم»ی که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمههای نکوهش و پوزخندهای موذی منتشر است؟ چون قندها دارد آب میشود در دل همه آنهایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکهتازی میکرده دلخور بودهاند؟
🔸میل به خودکشی در او شاید علت طولانیتری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنجساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلافخوان: در سال 1350- بعد از پنج سال تدریس- مدیریت دانشگاه یادش میافتد که با دکترای ادبیات نمیشود تاریخ درس داد؛ پنج سال سخنگفتن درباره «کدام مذهب» و فتوابارانشدن؛ اثبات مدام حسننیت و اعتبار پروژهاش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ارشاد اطلاعیه پخش میکند؛ 9 بار بازجویی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تکسلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدودا یک سال پس از آزادی از زندان...، برای خودکشی کافی است.
🔹برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته -در سیوشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبرها است (به نفرین)، بر سر زبانها است (به آفرین)، آثارش نقلونباتی در سطح کشور تکثیر میشود (در تیراژ صدهزاری) و به روایت اسناد ساواک در سخنرانیهایش در روزهای آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشتهاند...، فراموششدن یا بهرسمیت شناختهشدن علت میل به مردن نیست. او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته میشده، در دیگری را گشوده است. بااینهمه «این خوکرده به مرگ و توطئه» معلوم است که با «قیل و قال کافی ها » هم که خوب کنار آمده باشد با «بیشرمی کیهانها» نمیتواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجنمالشدن است: « این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان ... لجنمالش کنند».
هر کس به دلیلی خود را میکشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا چون دشمن جفا میکند... آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشمانداز؟
🔸بااینهمه شریعتی مرگ خود را به جلو نمیاندازد و در همان نوشته چندخطی وصیتگونه علت انصرافش را مینویسد: «نه ... هنوز خیلی کار دارم، چشمهایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا میکشند».
موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید «هنوز خیلی کار داشت» و البته چشمهایی که تو را منتظر باشند.
#مرگ
#انتظار
#خودکشی
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس : ۲۶ بهمن ۱۳۵۴-آغاز چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه کیهان بی اجازه مولف