مجاهد فرهنگی بدون مرز
239 subscribers
517 photos
167 videos
3 files
211 links
🇮🇷 کانال شهید سیّد محمّدعلی رحیمی | رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران

🔸 ولادت: ۱۳۳۶/۴/۱۹ اهواز | شهادت: ۱۳۷۵/۱۲/۲ پاکستان

🔴 ترورشده بدست گروهک وهابی جهنگوی

💭 آشنایی با شهید: @ShahidRahimi_bot

📝 تماس با ما: @ShahidRahimi_com

🌍 سایت: shahidrahimi.com
Download Telegram
#دلنوشته

✍🏻 پیام زیر توسط یکی از مخاطبین، پیرامون کتاب #رسول_مولتان در تلگرام خطاب به فرزند شهید ارسال شده است👇

🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سلام سید بزرگوار
آقا سید مهدی رحیمی عزیز
خوب هستید انشالله؟
مهدی پاک پرور هستم... انشالله که یادتون هست مارو...
نمی دونم قسمت چی بود که دو سه روزه زندگی ما رو عطر دلنشین ابوی شهیدتون پر کرده. کتاب رسول مولتان رو شروع کردم سه روز قبل و چه بر سرم آورده...
انشالله که دست ما رو هم بگیرند...
افسوس که ما دو سال با چه گوهری همنشین بودیم و نمی دونستیم...
امیدوارم فرصتی دست بده مجددا زیارتتون کنیم...
🔺🔺🔺🔺🔺🔺

🇮🇷 @ShahidRahimi
📕 گزیده کتاب رسول مولتان | قسمت ۶۵


در خانه‌ی فرهنگ، دو دستگاه اتومبیل وجود داشت، یک ون و یک بنز که مخصوص تشریفات بود. طبق قانون، ما باید از بنز و راننده‌اش استفاده می‌کردیم. مهدی و محمد هم پسر بودند و عشق این چیزها را داشتند. ولی علی نمی‌گذاشت از بنز استفاده کنیم و اگر کاری بیرون از خانه پیش می‌آمد که باید ما را هم می‌برد، سوار ون می‌شدیم. در قانون‌نامه‌ی علی، بنز فقط برای تشریفات بود و تنها زمانی که مهمان می‌آمد، از پارکینگ خانه‌ی فرهنگ خارج می‌شد. از طرفی نمی‌خواست دل بچه‌ها را بشکند. دوست داشت آنها خودشان به این نتیجه برسند که چه علی باشد، چه نباشد، اصول باید رعایت شود.


👈 جهت مشاهده مطالب قبلی در خصوص کتاب شرح زندگی #شهید_رحیمی روی #رسول_مولتان کلیک نمایید.

🇮🇷 @ShahidRahimi
#دلنوشته

✍🏻 متن زیر در سایت «شهر کتاب آنلاین»، پیرامون کتاب #رسول_مولتان منتشر شده است👇
http://shahreketabonline.com/products/32/131888

🔻🔻🔻🔻🔻🔻
رسول مولتان روایت واقع گرایانه زندگی شهید سید محمد علی رحیمی است که از زبان همسرش مریم قاسمی زهد بیان شده است. رحیمی شهیدی است که عمر خود را در هند، پاکستان، آفریقا و افغانستان صرف ترویج ارزش های انقلاب اسلامی و تشیع راستین کرد و با منش و گفتار خود بر وحدت و نزدیکی میان همه مذاهب اسلام تاکید و با تبلیغ زبان فارسی سعی بر توسعه عمق استراتژیک انقلاب اسلامی داشت.

این کتاب به لحاظ برخورد فرهنگی شهید با جریانات تکفیری و روایت روزهایی که شهید رحیمی در غربت، زیر تیغ وهابیت گذراند و میدان را خالی نکرد و متن آن این روزها با توجه به تحولات منطقه تازگی و جذابیت بالایی دارد. به ویژه اینکه متن آن روایت کننده فعالیتهایی است که در نهایت به شهادت این سردار بزرگ فرهنگی انقلاب اسلامی توسط نیروهای تکفیری در پاکستان انجامید.
🔺🔺🔺🔺🔺🔺

🇮🇷 @ShahidRahimi
📕 گزیده کتاب رسول مولتان | قسمت ۶۶


کم کم همین بیرون رفتن‌های چند ماه یک بار هم، حذف شد و تنها بیرون رفتن بچه‌ها از خانه، همان مدرسه بود. حتی خرید رفتن هم، که برای بچه‌ها تفریح محسوب می‌شد، کنسل شد. البته این حساسیت‌های علی فقط برای ما بود و تهدیدات روی کار خودش تاثیری نداشت. هر جایی که دعوتش می‌کردند، می‌رفت. با اینکه زهیر خیلی منعش می‌کرد؛ ولی توجهی نداشت. زهیر هم وقتی می‌دید علی گوش نمی‌دهد، دست به دامان من می‌شد. عقیده‌ی علی این بود که ما برای روابط سیاسی و دیپلماتیک اینجا نیامده‌ایم. کار ما فرهنگی و صدور انقلاب است. برای بهتر انجام شدن کار، باید با همه‌ی اقشار رابطه برقرار کرد. باید در اجتماعات کوچک مردم و خانه‌هایشان حضور داشت. با همین رفتارهایش، هر روز بین توده‌ی مردم، چه شیعه و چه سنی، محبوب‌تر شد.


👈 جهت مشاهده مطالب قبلی در خصوص کتاب شرح زندگی #شهید_رحیمی روی #رسول_مولتان کلیک نمایید.

🇮🇷 @ShahidRahimi
📕 #رسول_مولتان در لیست کتاب‌های برگزیده‌ی انتشارات #سوره_مهر

🔸 نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

🇮🇷 @ShahidRahimi
📕 گزیده کتاب رسول مولتان | قسمت ۶۷


بوی قورمه‌سبزی در خانه پیچیده بود. داشتم ظرف‌های ناهار را آماده می‌کردم که علی آمد خانه. فکر کردم برای ناهار آمده.
-من دارم می‌رم روضه. غروب برمی‌گردم.
این را گفت و رفت تا پیراهنش را عوض کند. یاد حرف‌های صبح زهیر افتادم. خواسته بود که امروز هرطور هست، مانع علی شوم و نگذارم برود بیرون. سرم را گرداندم سمت در آشپزخانه تا صدایم را بشنود.
-ناهار نمی‌خوری؟
در چهار چوب در حاضر شد. داشت دکمه‌های پیراهنش را می‌بست.
-نه! شما بخورید. تا من برگردم، حواست به دفتر باشه.
خواستم حرفی بزنم و نگذارم. می‌دانستم قبول نمی‌کند. کیفش را برداشت و رفت سمت در. زهیر دور از چشم علی زیاد در گوشم می‌خواند که آقا احتیاط نمی‌کنند. در را که به هم زد، دلم آشوب شد. هر جا علی را دعوت می‌کردند، می‌رفت. هرچقدر هم زهیر اصرار می‌کرد که نرود، فایده نداشت. به طور معمول خودش را به ساعت آخر مراسم‌ها می‌رساند. به قول زهیر، سخنرانی کوتاهی هم درمورد انقلاب ایران و وحدت شیعه و سنی می‌کرد.


👈 جهت مشاهده مطالب قبلی در خصوص کتاب شرح زندگی #شهید_رحیمی روی #رسول_مولتان کلیک نمایید.

🇮🇷 @ShahidRahimi
#دلنوشته

✍🏻 مطلب زیر توسط یکی از مخاطبین (خادم فدک) پیرامون کتاب #رسول_مولتان در اینستاگرام منتشر شده است👇

https://www.instagram.com/p/BWQF1J8hlu1

🔻🔻🔻🔻🔻🔻
بسم الله الرحمن الرحیم

🌷تجربه یکی از ناب‌ترین دیدارهای گروه فدک🌷

از سفر راهیان نور امسال که کتاب بسیار زیبا #رسول_مولتان برای زائرین تهیه شد، درگیر سرگذشت و شخصیت #شهید_رحیمی و خانواده والا مقام ایشان شدم و در طول مدت مطالعه و حتی بعد از آن مدت ها به ایشان و خانواده‌ بزرگوارشان فکر می‌کردم و این همه ایثار و فداکاری و تحمل درد و رنج های عجیب و نامتعارف برای صدور انقلاب اسلامی به آن طرف مرزها برایم غیر قابل تصور بود.

تا اینکه صحبت از دیدار با خانواده #شهید_رحیمی شد

🌹شور و هیجان خاصی برای دیدار با همسر بزرگوار شهید و همچنین خانواده ایشان داشتم.
برای دیدن کسی که پابه ‌پای شهید جهاد کرده و جان و مال و آبروی خود و عزیزانش را برای این راه هزینه کرده است.

🌟نکته جذاب کتاب شوک و تلنگر بزرگ آن برای من و همکاران فدکی‌مان بود.

🌟از همه دوستان و به خصوص فعالان و علاقمندان حوزه فرهنگ و امور فرهنگی خواهش میکنم حتما و حتما این کتاب رو مطالعه کنند.🙏

منتظر و مشتاق تکرار تجربه دیروز و کسب فیض از خانواده #شهید_رحیمی هستیم 🙏

#خادمین_شهدا_فدک
#شهید
#آتش_به_اختیار
🔺🔺🔺🔺🔺🔺

🇮🇷 @ShahidRahimi
📕 گزیده کتاب رسول مولتان | قسمت ۶۸


بچه‌ها تازه از مدرسه برگشته بودند. سفره را پهن کردم. سرم پر از فکر و خیال بود. صدای چرخیدن کلیدش در قفلِ در، بلند شد. هنوز یک ساعت هم از رفتنش نگذشته بود. قرار بود برود یکی از روستاهای اطراف. رفت و برگشتش چند ساعت طول می‌کشید.
-چه زود برگشتی!
کتش را انداخت لبه‌ی مبل. چهارزانو زد سر سفره. بشقاب قورمه‌سبزی را بلند کرد و بو کشید:
به به! مادر زن دوستم داره که سر سفره رسیدم.
فهمیدم نمی‌خواهد جواب بدهد. عصر که از زهیر پرسیدم، گفت که وسط راه خبر رسیده، مقصد بسیار خطرناک است و با اصرارهای زهیر راضی به بازگشت شده. این بار چندم بود که علی از وسط راه مجبور به بازگشت می‌شد؛ ولی باز جای بعدی که دعوتش می‌کردند، می‌رفت.


👈 جهت مشاهده مطالب قبلی در خصوص کتاب شرح زندگی #شهید_رحیمی روی #رسول_مولتان کلیک نمایید.

🇮🇷 @ShahidRahimi
#دلنوشته

✍🏻 1⃣ مطلب زیر پیرامون کتاب #رسول_مولتان در اینستاگرام #شهید_رحیمی منتشر شده است👇

https://www.instagram.com/p/2eIXQENBnI/

🔻🔻🔻🔻🔻🔻
.. یادداشت هایی از روزهای مصاحبه و تدوین #کتاب #رسول_مولتان 

آبان ماه ۱۳۹۲
.
اولین جلسه ی #مصاحبه با #همسر #شهیدسید محمد علی رحیمی. .

نخستین بار است که خانم قاسمی کسی را در خاطرات آن روزهایش شریک میکند.
.
ناگفته هایی که ۱۸ سال در سینه حبس بوده اند و سنگین شده اند، با احتیاط بیرون می آیند. با هر جمله باری زمین گذاشته میشود و سینه سبک تر.
🔺🔺🔺🔺🔺🔺

🇮🇷 @ShahidRahimi