رمان بلند «با تو - بی تو» حول محور زندگی و #شهادت سردار فرهنگی شهید سید محمدعلی رحیمی، با فضایی کاملا داستانی، به قلم «فروغ رمضانی» داستاننویس و شاعر، پس از سه سال، مرحلهی بازبینی و ویرایش را توسط نویسندهی این اثر میگذراند. امید که در سال پیش رو، شاهد چاپ و نشر این رمان باشیم.
➖➖➖➖➖➖
📔 برشی از #با_تو_بی_تو:
رفته رفته، پنجرهها رو به سیاهی میروند. در اینجا که انتظار، افسانه میشود - انتظار برای آمدنت به خانه. بابا! آنها مثل موش به سوی تو نقب زدند و تو را به صورتی جاودانه تبدیلت کردند. حالا این سرزمین موشها با سکوتش رعب آور است. آنها زندگی ما را ویران کردند. اتاق کارت و سایر اتاقهای ترک ترک از شلیک گلوله هایشان، جویده شده، زیر سنگینی غربت ما، دارد فرو میریزد. امواج صدای جیرجیرکها به زحمت میتواند این سکوت خارق العاده را به هم بزند. امشب صدای رودهای خروشان پنجاب و سند هم، نمیتواند زوال ما را بپوشاند، سر شاخههای بلند درختان، خود را به هم میکوبند... در ویرانهی این اتاقهایی که تا همین امروز صبح، خانهی سعادت ما بود، نشانی بزرگ از ویرانکاری بشری به جا مانده است. مثل اینکه به تله افتاده باشیم، به دنبال گریز گاهی چشم میچرخانیم. مرگ تو، تداعی کنندهی مرگ خانوادهات است، و ما با بیم و وحشت، آن را پذیرفتهایم...
آن بیچهرهها، تو را دشمن خود میدانستند و از بغضی که نسبت به شیعه داشتند، تو با خبر بودی. امروز ظهر، تو با شهامت بسیار در قلمرو مرگ گام برداشتی. با چشمهای مقدس نگاه کردی. به صدای شلیک گلولهها تا سرحد نامرئی گوش دادی. بوهای تازهای به مشامت خورد. و با احساس آگاهانهی اینکه مرگ، تو را دست انداخته است، بیهیچ ترس و بیمی، حقیرش شمردی... و امروز، روزیست که مبدا تاریخ و زندگی ما قرار گرفت، بیآنکه روز قبل، حتی خیال آن هم، از مغزمان گذشته باشد... مولتان، آیا باز هم میتواند که در آرامش و تعادل، زندگی خود را باز یابد؟
➖➖➖➖➖➖
#کتاب #رمان #شهید_رحیمی #مجاهد_فرهنگی
🇮🇷 @ShahidRahimi
➖➖➖➖➖➖
📔 برشی از #با_تو_بی_تو:
رفته رفته، پنجرهها رو به سیاهی میروند. در اینجا که انتظار، افسانه میشود - انتظار برای آمدنت به خانه. بابا! آنها مثل موش به سوی تو نقب زدند و تو را به صورتی جاودانه تبدیلت کردند. حالا این سرزمین موشها با سکوتش رعب آور است. آنها زندگی ما را ویران کردند. اتاق کارت و سایر اتاقهای ترک ترک از شلیک گلوله هایشان، جویده شده، زیر سنگینی غربت ما، دارد فرو میریزد. امواج صدای جیرجیرکها به زحمت میتواند این سکوت خارق العاده را به هم بزند. امشب صدای رودهای خروشان پنجاب و سند هم، نمیتواند زوال ما را بپوشاند، سر شاخههای بلند درختان، خود را به هم میکوبند... در ویرانهی این اتاقهایی که تا همین امروز صبح، خانهی سعادت ما بود، نشانی بزرگ از ویرانکاری بشری به جا مانده است. مثل اینکه به تله افتاده باشیم، به دنبال گریز گاهی چشم میچرخانیم. مرگ تو، تداعی کنندهی مرگ خانوادهات است، و ما با بیم و وحشت، آن را پذیرفتهایم...
آن بیچهرهها، تو را دشمن خود میدانستند و از بغضی که نسبت به شیعه داشتند، تو با خبر بودی. امروز ظهر، تو با شهامت بسیار در قلمرو مرگ گام برداشتی. با چشمهای مقدس نگاه کردی. به صدای شلیک گلولهها تا سرحد نامرئی گوش دادی. بوهای تازهای به مشامت خورد. و با احساس آگاهانهی اینکه مرگ، تو را دست انداخته است، بیهیچ ترس و بیمی، حقیرش شمردی... و امروز، روزیست که مبدا تاریخ و زندگی ما قرار گرفت، بیآنکه روز قبل، حتی خیال آن هم، از مغزمان گذشته باشد... مولتان، آیا باز هم میتواند که در آرامش و تعادل، زندگی خود را باز یابد؟
➖➖➖➖➖➖
#کتاب #رمان #شهید_رحیمی #مجاهد_فرهنگی
🇮🇷 @ShahidRahimi