شهیدی که تروریستها او را بهتر شناختند
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
☀️ نقطه اوج زندگی ☀️
🔍📕 نگاهی به کتاب #رسول_مولتان؛ یادداشتی از علیاکبر والایی در #خبرگزاری_فارس👇🏻
🌷 رسول مولتان، روایت زندگی شهید سید محمدعلی رحیمی، #رایزن_فرهنگی_ایران در کشور #هند و شهر مولتان #پاکستان است. در این کتاب، تمام داستان #زندگی_شهید، از زاویه دید #همسر_شهید روایت شده است.
✍ عدم خود سانسوری راوی در روایت صادقانه وقایع زندگی و از سویی پرهیز از اغراق در پرداخت شخصیت شهید، و روایتی ملموس، واقعی از چهره و زندگی شهید، از دیگر امتیازات رسول مولتان محسوب میگردد که داستان را هر چه بیشتر باور پذیر و خواندنی نموده است.
☑️ از ویژگیهای خاص اثر، محتوای واقعبینانه و گاه تلخ آن است. از جمله:
😔 بیان مظلومیت شهید در غربت و شرح تنهاییاش در برابر سیل مشکلات، دیده نشدن زحمات و تلاشهای صادقانهاش توسط مسئولین بالادست در تهران، و از سویی ایجاد سوءظن در ماهیت عملکرد کاری شهید در مسئولیت رایزنی فرهنگی، عدم حمایت از ایشان در برنامههای فرهنگی، ایجاد فشار روحی به شهید، عدم توجه به تأمین امنیت جانی و روحی برای شهید و اعضای خانوادهاش، از نکات قابل تامل داستان است.
⚡️از این جهت باید چنین گفت که تفاوت #شهید_رحیمی با شهدای دفاع مقدس، در وجود و عدم آتش تهیه و پشتیبان است. این وجه افتراق شهید رحیمی با شهدای #دفاع_مقدس در جبهههای جنگ است. در جبههها، #شهدا برای پیشروی از سوی فرماندهی جنگ، آتش تهیه و پشتیبان داشتهاند؛ اما آنطور که در کتاب آمده، شهید رحیمی، در نهایت مظلومیت، از این نظر هیچ آتش پشتیبانی نداشته است.
⬅️ ادامه مطلب را در ShahidRahimi.Com/1507 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
🔍📕 نگاهی به کتاب #رسول_مولتان؛ یادداشتی از علیاکبر والایی در #خبرگزاری_فارس👇🏻
🌷 رسول مولتان، روایت زندگی شهید سید محمدعلی رحیمی، #رایزن_فرهنگی_ایران در کشور #هند و شهر مولتان #پاکستان است. در این کتاب، تمام داستان #زندگی_شهید، از زاویه دید #همسر_شهید روایت شده است.
✍ عدم خود سانسوری راوی در روایت صادقانه وقایع زندگی و از سویی پرهیز از اغراق در پرداخت شخصیت شهید، و روایتی ملموس، واقعی از چهره و زندگی شهید، از دیگر امتیازات رسول مولتان محسوب میگردد که داستان را هر چه بیشتر باور پذیر و خواندنی نموده است.
☑️ از ویژگیهای خاص اثر، محتوای واقعبینانه و گاه تلخ آن است. از جمله:
😔 بیان مظلومیت شهید در غربت و شرح تنهاییاش در برابر سیل مشکلات، دیده نشدن زحمات و تلاشهای صادقانهاش توسط مسئولین بالادست در تهران، و از سویی ایجاد سوءظن در ماهیت عملکرد کاری شهید در مسئولیت رایزنی فرهنگی، عدم حمایت از ایشان در برنامههای فرهنگی، ایجاد فشار روحی به شهید، عدم توجه به تأمین امنیت جانی و روحی برای شهید و اعضای خانوادهاش، از نکات قابل تامل داستان است.
⚡️از این جهت باید چنین گفت که تفاوت #شهید_رحیمی با شهدای دفاع مقدس، در وجود و عدم آتش تهیه و پشتیبان است. این وجه افتراق شهید رحیمی با شهدای #دفاع_مقدس در جبهههای جنگ است. در جبههها، #شهدا برای پیشروی از سوی فرماندهی جنگ، آتش تهیه و پشتیبان داشتهاند؛ اما آنطور که در کتاب آمده، شهید رحیمی، در نهایت مظلومیت، از این نظر هیچ آتش پشتیبانی نداشته است.
⬅️ ادامه مطلب را در ShahidRahimi.Com/1507 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
Forwarded from مجاهد فرهنگی بدون مرز
شهیدی که تروریستها او را بهتر شناختند
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
Forwarded from مجاهد فرهنگی بدون مرز
شهیدی که تروریستها او را بهتر شناختند
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi
گروه کتاب و ادبیات #خبرگزاری_فارس: عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه #امام_خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب #رسول_مولتان آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول #خانه_فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر... (یادداشت از جواد کلاته عربی)
✅ ادامه این مطلب را در سایت #شهید_رحیمی در http://shahidrahimi.com/781 بخوانید.
🇮🇷 @ShahidRahimi