"دلتنگـیآم"
12.7K subscribers
4.75K photos
3.27K videos
27 files
1.02K links
دیر یا زود همتون دچآر میشید :)

حلال کنید بابت اشکا:))

@Baharytbot
Download Telegram
سلین: بهشتی ک تو، توش هستی واسه من جهنمه...
علی: اما اون طرفش هم آتیشه میسوزی!
سلین: چه فرقی میکنه؟
تو هم داری دل منو میسوزونی!(:
{#دختران_آفتاب📽}
علی: نازلی قبل اینکه به هوش بیای پیشت بود...
ساواش: اگه دیگه به صورتمم نگاه نکنه حق داره
علی: تویی که انقدر دوسش داری چرا ولش کردی؟
ساواش: داشتم بهش ضرر میزدم!
علی: ینی چی؟
ساواش: پسرعمو... من نفرین شدم به همه کسایی که دور منن و دوسشون دارم آسیب میرسونم!(:
{#دختران_آفتاب📽}
سلین : ببین علی قلبم چجوری میزنه...
علی : خیلی قشنگ میزنه!(؛❤️‍🔥
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: یه چیزی میخوام بگم... توی ازمیر اجاره‌ها چطوره؟!
نازلی: مسخره نکن :/
اما میای و میری مگه نه؟
ساواش: یعنی شاید یکبار در سال!😌😁
نازلی: بخدا سرتو میشکنم هر هفته باید بیای!😒
ساواش: من خیلی جدیم اگه تو بری منم باهات میام!(؛
نازلی: یعنی تو واقعا بخاطر من تو ازمیر ساکن میشی؟
ساواش: البته که ساکن میشم هر جا که تو بری منم اونجام شهر من تویی...🥲🧡
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: دیگه شکایت منو به پسرداییم میکنی!؟
نازلی: چیکار کنم؟ حتی میتونم از دستت پیش پلیس هم شکایت کنم... بخاطر اینکه دست از سرم برنمیداری!🤦‍♀🚓
ساواش: نه اینکه دست از سرت برنمیدارم... شاید میشه گفت سرنوشتمون اینطوریه!(:🫶
نازلی: مگه تو ترکم نکردی؟ چرا همش دنبالمی!؟
مزاحمم میشی، اذیت میشم، کجاشو نمی‌فهمی!؟❤️‍🩹
ساواش: میدونی اون شب ساعت‌ها جلوی هتل منتظرت وایسادم تا بیای پایین؟!
نازلی: اما منم نیومدم، مگه نه؟!
ساواش: آره نیومدی... توتَم کرده بودم[یه چیزی مثه شانس]!🎲
اگه میومدی به رابطمون ادامه میدادیم... وقتی دیدم نیومدی، منم اون روز منصرف شدم!🩸
نازلی: بفهم دیگه، معلومه شانست نگرفته... منصرف شو!🖐🚶‍♀
ساواش: بعدش امروز صبح که بیدار شدم، وقتی داشتم به آیینه نگاه میکردم، بی‌دلیل میخندیدم!=)))
نازلی: واسه چی؟!
ساواش: واسه چی!؟ ببین هنوزم کنجکاوی!🥲⁉️
نازلی: نخیر، کنجکاو نیستم، همینطور الکی پرسیدم!
ساواش: میدونی واسه چی!؟ توی هر چیزی که منو میخندونه "نازلی" هست... من هر روز صبح واسه دیدن تو بیدار میشم...❤️‍🔥🫠
در اصل بزرگترین شانس من تویی!(؛

{#دختران_آفتاب📽}
نازلی: آخه مگه من خواستم که عاشق ساواش بشم!؟🥲💘
گونش: نازلی تو عاشق شدی!؟
نازلی: نمیدونم قبلا که اصلا سرم نیومده بود... نشستن تو اتاق و رویاپردازی کردن... به فکر فرو رفتن موقع آهنگ گوش کردن...🎧
وقتی‌که صداشو میشنوم خوشحال میشم... وقتی‌که میبینمش مثل احمقا به صورتش خیره میشم مامان... رسما از شدت تپش قلبم نمیتونم حرفای تو مغزمو بشنوم!❤️‍🔥🫠
عشق همچین چیز احمقانه‌ای بوده دیگه... من که قبلا هیچکدوم از اینارو تجربه نکرده بودم و نمیدونستم!
مثلا پارسال که یه پسر می‌اومد طرفم با مشت و لگد می‌افتادم به جونش... تبدیل به دخترایی شدم که مسخرشون میکردم...😕🚶‍♀
گونش: دختر دیوونهٔ من، ما با تو باید چیکار کنیم آخه!؟(؛
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: "ملیسا" میخواد واسه عمل بره آمریکا و میخواد منم باهاش برم...🚶‍♂
نازلی: خب به من چه؟ چرا به من میگی اینو!؟
ساواش: چون که نمیخوام برم اما وجدانمم راحت نیست... ملیسا هم اینو میدونه و از این استفاده میکنه!
نازلی: ساواش من نمیتونم بهت کمکی بکنم...
ساواش: میتونی... به یه صدای بلندتر و قوی‌تر از وجدانم نیاز دارم... و اون صدای توئه!🙂💞
اگه بگی نرو، نمیرم...
نازلی: ساواش من نمیتونم کمکت کنم... تو واسه خودت دنبال شریک جرم میگردی، اما اون من نیستم... اگه میخوای بری برو، نمیخوای هم نرو!🖐
ساواش: شریک جرم یا هر چیز دیگه‌ای که میخوای اسمشو بذار... اما واسه نرفتنم فقط یه دلیل دارم، لطفا!🥲🩸
نازلی: نه، نمیتونم همچین کاری بکنم... تو خودت خواستی اینطوری بشه نخواستی؟
تو یه تصمیمی گرفتی راجبه جداییمون و داریم نتیجه اونو می‌بینیم... واسه همین از من انتظار نداشته باش که چیزی بگم!💔🙁
ساواش: اگه من برم دلت برامون تنگ نمیشه؟ واسه ما دوتا دلتنگ نمیشی!؟🫠
نازلی: خیلی کارت درسته واقعا... اینکارو میکنی که ناراحت بشم نه!؟
دلتنگت نمیشم برو...❤️‍🩹
🚶‍♀
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: میدونم که وقتش نیست... اینم میدونم که یه عالمه دردسر ریخته سرت... اما اگه نگم تو دلم میمونه...🚶
نازلی خیلی دلم واسه بوسیدنت تنگ شده... بغل کردنت... وقتایی که خجالت میکشی و صورتتو با دستت میپوشونی... دلم خیلی واسه خجالت کشیدنت تنگ شده!🥲💘
اون‌وقتایی که هرچیزی که به ذهنت میرسه میگی... وقتی چرت و پرت میگی و بعدش میخوای جمعش کنی... خیلی دلم واسه اینا تنگ شده!
دلم خیلی برات تنگ میشه نازلی و... خیلی خیلی دوست دارم!❤️‍🔥🫠
من نمیتونم خودمو ببخشم،
تو میتونی منو ببخشی..!؟🙃❤️‍🩹
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: میدونی من هرشب که میخوابم به خودمون فکر میکنم!؟🚶
به وقتایی که باهم گذروندیم، به روزایی که باهم بودیم فکر میکنیم...
گاهی جلوی دیوارمون... به نقاشی رو که کشیدیم داریم نگاه میکنیم...🎨
گاهی توی اتاقم دراز کشیدیم و فیلم میبینیم... گاهی زیر یه آسمون پر از ستاره همدیگه رو بغل کردیم و بی‌صدا وایسادیم... بخاطر اینکه ما بدون اینکه حرفی بزنیم میتونیم همدیگه رو بفهمیم!🥲🩵
الان که تو بدون اینکه حرفی بزنی داری بهم گوش میدیا... فردا شب من با فکر کردن به این لحظه میخوابم!(:
حتی شریک شدن این لحظه برای من کافیه...🙃💘
{#دختران_آفتاب📽}
نازلی: ساواش بنظرت میتونم موتور سواری یاد بگیرم!؟
ساواش: اگه میخوای که مامانت منو بکشه، میتونم بهت موتور سواری یاد بدم مشکلی نیست!
نازلی: واای، چقدر به فکر مادرخانمتی!😌
ساواش: مادرخانم!؟ وااای خوبه... مادرخانم خوبه!
نازلی: همینطوری گفتم...🫠
ساواش: خب منم خوشم اومد دیگه... تو انگار خیلی دلت میخواد که باهام ازدواج کنی!=))💍
نازلی: اوف ساواش، چرت و پرت نگو... چه ازدواج کردنی!؟
من مامانمو میذارم پشت موتور و میرم ازمیر... دارم به این فکر میکنم که تو اون‌موقع چیکار میکنی!🤷‍♀
ساواش: یه چیزی میخوام بگم... توی ازمیر اجاره‌ها چطوره؟!
نازلی: مسخره نکن... اما میای و میری مگه نه؟
ساواش: خب شاید یکبار در سال!😁
نازلی: بخدا سرتو میشکنم هر هفته باید بیای ازمیر!😒
ساواش: من خیلی جدیم اگه تو بری منم باهات میام!(؛
نازلی: یعنی تو واقعا بخاطر من تو ازمیر ساکن میشی؟
ساواش: البته که ساکن میشم هر جا که تو بری منم اونجام شهر من تویی...🥲🧡
{#دختران_آفتاب📽}
"دلتنگـیآم"
نازلی: ساواش بنظرت میتونم موتور سواری یاد بگیرم!؟ ساواش: اگه میخوای که مامانت منو بکشه، میتونم بهت موتور سواری یاد بدم مشکلی نیست! نازلی: واای، چقدر به فکر مادرخانمتی!😌 ساواش: مادرخانم!؟ وااای خوبه... مادرخانم خوبه! نازلی: همینطوری گفتم...🫠 ساواش: خب منم خوشم…
نازلی: تو یعنی تا این حد عاشق منی!؟
یعنی اون شهری که برات ارزش زندگی کردن داشته باشه، منم!؟🥹🤍
ساواش: میدونی واسه چی آوردمت اینجا!؟
قبل اینکه تو وارد زندگیم بشی... هرصبح یه همچین جایی میومدم... واسه خودم حد و مرز میذاشتم...
هر روز صبح از خودم بازجویی میکردم که امروز واسه چی زنده‌ام!؟ اینکه امروز واسه چی هستم اصلا!؟🚶⌛️
بعدش یه دلیل احمقانه پیدا میکردم و به این زندگی مزخرف ادامه میدادم... بعدش باتو روبه‌رو شدم!=))))
بهم یه دلیل دادی، یه علت دادی... این وسط فقط بحث عشق و علاقه نیست... زیر سایهٔ تو من با خودم آشتی کردم!🥲🫶
باعث شدی تا وقتی تو آیینه نگاه میکنم، با اون آدم تو آیینه دست بدم...
حالا بگو ببینم؛ برام شهری زیباتر از این میتونه باشه!؟ تو باشی دلت میخواد که تو یه شهر دیگه زندگی کنی!؟❤️‍🔥🫠

{#دختران_آفتاب📽}
نازلی: چرا ازم فاصله میگیری؟
ساواش: جرأت کنارت بودنو ندارم... باید به اون تماست جواب میدادم!🙁🚶
نازلی: تو تقصیری نداری... همینجور به ذهنم اومد که اول باید به تو زنگ بزنم!
ساواش: دستمو نگیر، لایقش نیستم...
نازلی: این یعنی چی؟
ساواش: اول به حرفام گوش بده بعد اگه خواستی دستمو می‌گیری... من دیشب پیش ملیسا بودم!🤦‍♂
نازلی: واسه چی؟
ساواش: به خاطر من به خودش صدمه زده بود... فکر کردم که به من احتیاج داره... حس کردم که باید برم و رفتم!
نازلی: ...🙃💔
ساواش: نازلی داد و بیداد کن، یه چیزی بگو، تورو خدا یه چیزی بگو، اینطوری ساکت نمون خواهش می‌کنم!
نازلی: الان ملیسا حالش خوبه؟ اگه خوب نبود تو الان اینجا نبودی نه!؟(:🩸
ساواش: منو ببخش!
نازلی: تو یه روز دوبار ترک شدم... بیچاره من!🥲❤️‍🩹

{#دختران_آفتاب📽}
"دلتنگـیآم"
نازلی: ساواش بنظرت میتونم موتور سواری یاد بگیرم!؟ ساواش: اگه میخوای که مامانت منو بکشه، میتونم بهت موتور سواری یاد بدم مشکلی نیست! نازلی: واای، چقدر به فکر مادرخانمتی!😌 ساواش: مادرخانم!؟ وااای خوبه... مادرخانم خوبه! نازلی: همینطوری گفتم...🫠 ساواش: خب منم خوشم…
ساواش: این انگار آخرین رقص ما تو اینجاست!
نازلی: واسه چی!؟
ساواش: بخاطر اینکه به احتمال قوی بعدیش تو ازمیر میشه!
نازلی: اگه دست من باشه که همین الان فورا میرم...
ساواش: خیلی خب... پس برو!😌🖐
نازلی: ببینش توروخدا... تو چقدر عوضی‌ای!
پس چیشد که میگفتی دنبالم میای؟ که میگفتی من شهر توام!؟ چیشد میگفتی ولم نمیکنی!؟🚶‍♀😕
چطور بزرگتر از دهنت حرف میزنی ها!؟
ساواش: تو که ذاتا شهر منی... ولی من چیه توام!؟ من که اینو نمیدونم...🥲
نازلی: تو هم آفتابمی که بالای شهرم میتابه... البته بعد از مامانم؛)))
وقتی که تو نیستی همه‌چی ناقص و سرد و خسته کننده میشه!🙂
🧡
ساواش: الان دیگه،
من اصلا تورو ول نمیکنم...❤️‍🔥
🫠
{#دختران_آفتاب📽}
ساواش: اولین رقصمون رو یادت میاد؟!🎼
نازلی: البته که یادم میاد... خیلی هیجان‌زده شده بودم!

ساواش: منم خیلی احمق بودم...
نازلی: چرا؟
ساواش: چونکه تو تو فکرم نبودی...🥲❤️‍🩹
نازلی: الان دیگه تو فکرتم نه!؟
ساواش: الان غیر از تو هیچی تو فکرم نیست...

نازلی: ساواش من حالم خوب نیست، هنوز میترسم!:(
ساواش: میدونم...
نازلی: اگه هالوک کاری رو که گفت بکنه، چی؟ اگه تورو از استانبول بفرسته، چی؟⌛️
ساواش: منم میرم ازمیر...
نازلی: مسخره نکن!:/
ساواش: مگه تو نمیخواستی بری ازمیر؟ هوم!؟
نازلی: البته که میخوام، خیلی هم میخوام...
ساواش: خب دیگه، من جلوتر میرم و از پشتش تو دانشگاه قبول میشی و میای...👫
نازلی: چطور؟ یعنی با همدیگه زندگی میکنیم!؟=)))
ساواش: چی میگی نازلی؟ این جمله اصلا برازندهٔ تو هست!؟🤌
اصلا برازنده نبود واقعا درست نبود...
نازلی: ...🙁🚶‍♀
ساواش: ...😂😁
نازلی: الاغ😒
ساواش: البته که باهم زندگی میکنیم... مگه من تورو تنهات میذارم؟ هوم!؟
نازلی: ولم نمیکنی مگه نه!؟
ساواش: به هیچ وجه... عشق مبارز من!❤️‍🔥
🫠
{#دختران_آفتاب📽}