🔺پیامهای نظامی قبل از واقعه!
در روزهای اخیر به موازات بالا رفتن احتمال نزدیک شدن حمله اسرائیل به اهدافی در ایران شاهد اتفاقات زیرپوستی مهمی در منطقه هستیم که بیشتر به تبادل پیام هشدار با چاشنی بازدارندگی میان ایران، آمریکا و اسرائیل شباهت دارد.
در روزهای گذشته حملات آمریکا و انگلیس به انصارالله یمن شدت و گسترش قابل توجهی داشت که نباید آن را صرفا در چارچوب حملات چند ماه اخیر در واکنش به اتفاقات دریای سرخ علیه کشتیها تفسیر کرد. تشدید و گسترش بمباران یمن با حمله احتمالی اسرائیل به ایران پیوند دارد.
گویا آمریکا میخواهد با هدف قرار دادن اهداف مهم انصار الله، مشارکت آن را در واکنش ایران به حمله اسرائیل و چه بسا در هر جنگ احتمالی منطقهای به حداقل ممکن برساند.
همچنین احتمالا آمریکا خواسته است با استفاده از بمبافکنهای B52 برای نخستین بار در یمن و کاربرد بمبهای سنگرشکن علیه اهداف زیرزمینی، هشداری را نیز به ایران مخابره کند؛ با این محتوا که در صورت تعدی از حدود مشخصی در پاسخ به حمله اسرائیل، آمریکا ممکن است برای حمله به تاسیسات راهبردی در زیر زمین اقدام کند.
اما از دیگر سو، در تحولی، حزبالله در یک هفته اخیر به شکل چشمگیری حملات خود علیه اسرائیل را شدت بخشیده است.
شدت گرفتن حملات حزبالله هم صرف نظر از این که نشانه دیگری از خروج این حزب از شوک ترورها و عبور از اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی باشد، بیارتباط با حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز نیست.
در واقع بالا گرفتن حملات کمی و کیفی حزبالله از حمله به پایگاه گولانی تا منزل نتانیاهو را میتوان نوعی پیام هشدار از جانب ایران با هدف تاثیرگذاری بازدارنده بر حمله احتمالی اسرائیل دانست. در واقع حزبالله و ایران میخواهند با تشدید حملات و هدف قرار دادن اهداف حساس بر محاسبات دولت اسرائیل تاثیر بگذارند.
به نظر میرسد که نتانیاهو نیز این پیام را دریافته و به همین خاطر امروز در واکنش به حمله پهپادی به منزلش گفت که تا آخر پیش خواهد رفت و چیزی مانع او نخواهد شد.
پوشیده نیست که حزبالله خط مقدم ایران به شمار میرفت و در مواجهه تهران و تلآویو قسمی بازدارندگی هم برای ایران خلق کرده بود.
در واقع قدرت حزبالله با توجه به نزدیکی جغرافیایی همواره در محاسبات اسرائیل در مواجهه با ایران به عنوان یک متغیر مدنظر بود. حتی زمانی هم که عملیات «وعده صادق 1» انجام شد، با وجود اطلاع اسرائیل از بخش مهمی از اندرون حزبالله - چه به وسیله پیجرها چه بیسیمها چه رخنه انسانی- اما از واکنش جدی به ایران پرهیز کرد. یک دلیل مهم این پرهیز نگرانی از وجود نیمه پنهان و ناشناختهای در توان حزبالله بود و دلیل دیگر هم آماده شدن برای جنگ لبنان بود.
اما پس از ترور سید حسن نصرالله و فرماندهان بلندپایه حزبالله و اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی، عدم واکنشی بزرگ از جانب حزب به ترور دبیرکل خود، این ادراک را در اسرائیل ایجاد کرد که نیمه پنهان خطرآفرینی در حزبالله باقی نمانده و به این برآورد رسید که در حملات آسیب جدی دیده است.
اما حسب رصد رسانههای اسرائیلی، شدت تدریجی تصاعدی حملات حزبالله در دو هفته اخیر، گسترش حملات موشکی به عمق اسرائیل (و ایجاد موجی از رعب علی رغم نبود تلفاتی جدی)، حمله پهپادی دقیق به پایگاه گولانی در جنوب شهر راهبردی حیفا به نوعی برای اسرائیل شوکآور بود و ادراک قبلی آن نسبت به نبود نیمه پنهانی در حزبالله را مغشوش کرد.
در کنار آن، حمله پهپادی امروز به منزل نتانیاهو این ادراک را مغشوشتر و شوک دو هفته اخیر اسرائیل را به ویژه در جامعه اسرائیل تعمیق کرد.
این حمله به نوعی عبور از خیلی از خطوط قرمز اسرائیل بود؛ البته خود رژیم نیز تصور نمیکرد که حزبالله توان آن را داشته باشد که با عبور از همه سامانههای پدافندی، منزل نخستوزیر را مورد اصابت قرار دهد.
به نظر میرسد که آمریکا دیگر مخاطب حمله پهپادی به منزل نتانیاهو بود. احتمالا ایران با نمایش متفاوتی از توان پهپادی خود در جنگ لبنان خواسته باشد این پیام را هم به آمریکا برساند که میتواند دهها و صدها پهپاد از این نوع را همزمان در صورت وقوع جنگی به سمت اهداف آمریکا در منطقه روانه کند.
اکنون پرسش این است که اسرائیل و آمریکا عملا با این وضعیت چه برخوردی خواهند کرد؟ آیا پیام هشدار ایران بر محاسبات اسرائیل درباره کمیت و کیفیت حمله احتمالی اسرائیل تاثیری جدی خواهد گذاشت؟ یا نتانیاهو پس از این حمله مصممتر خواهد شد؟
همچنین آیا پیامهای نظامی آمریکا و ایران از یمن تا لبنان میتواند مانع وقوع جنگ در منطقه شود؟ یا احتمال آن را افزایش میدهد؟
منطقه روزهای حساس و تعیین کنندهای در پیش دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در روزهای اخیر به موازات بالا رفتن احتمال نزدیک شدن حمله اسرائیل به اهدافی در ایران شاهد اتفاقات زیرپوستی مهمی در منطقه هستیم که بیشتر به تبادل پیام هشدار با چاشنی بازدارندگی میان ایران، آمریکا و اسرائیل شباهت دارد.
در روزهای گذشته حملات آمریکا و انگلیس به انصارالله یمن شدت و گسترش قابل توجهی داشت که نباید آن را صرفا در چارچوب حملات چند ماه اخیر در واکنش به اتفاقات دریای سرخ علیه کشتیها تفسیر کرد. تشدید و گسترش بمباران یمن با حمله احتمالی اسرائیل به ایران پیوند دارد.
گویا آمریکا میخواهد با هدف قرار دادن اهداف مهم انصار الله، مشارکت آن را در واکنش ایران به حمله اسرائیل و چه بسا در هر جنگ احتمالی منطقهای به حداقل ممکن برساند.
همچنین احتمالا آمریکا خواسته است با استفاده از بمبافکنهای B52 برای نخستین بار در یمن و کاربرد بمبهای سنگرشکن علیه اهداف زیرزمینی، هشداری را نیز به ایران مخابره کند؛ با این محتوا که در صورت تعدی از حدود مشخصی در پاسخ به حمله اسرائیل، آمریکا ممکن است برای حمله به تاسیسات راهبردی در زیر زمین اقدام کند.
اما از دیگر سو، در تحولی، حزبالله در یک هفته اخیر به شکل چشمگیری حملات خود علیه اسرائیل را شدت بخشیده است.
شدت گرفتن حملات حزبالله هم صرف نظر از این که نشانه دیگری از خروج این حزب از شوک ترورها و عبور از اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی باشد، بیارتباط با حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز نیست.
در واقع بالا گرفتن حملات کمی و کیفی حزبالله از حمله به پایگاه گولانی تا منزل نتانیاهو را میتوان نوعی پیام هشدار از جانب ایران با هدف تاثیرگذاری بازدارنده بر حمله احتمالی اسرائیل دانست. در واقع حزبالله و ایران میخواهند با تشدید حملات و هدف قرار دادن اهداف حساس بر محاسبات دولت اسرائیل تاثیر بگذارند.
به نظر میرسد که نتانیاهو نیز این پیام را دریافته و به همین خاطر امروز در واکنش به حمله پهپادی به منزلش گفت که تا آخر پیش خواهد رفت و چیزی مانع او نخواهد شد.
پوشیده نیست که حزبالله خط مقدم ایران به شمار میرفت و در مواجهه تهران و تلآویو قسمی بازدارندگی هم برای ایران خلق کرده بود.
در واقع قدرت حزبالله با توجه به نزدیکی جغرافیایی همواره در محاسبات اسرائیل در مواجهه با ایران به عنوان یک متغیر مدنظر بود. حتی زمانی هم که عملیات «وعده صادق 1» انجام شد، با وجود اطلاع اسرائیل از بخش مهمی از اندرون حزبالله - چه به وسیله پیجرها چه بیسیمها چه رخنه انسانی- اما از واکنش جدی به ایران پرهیز کرد. یک دلیل مهم این پرهیز نگرانی از وجود نیمه پنهان و ناشناختهای در توان حزبالله بود و دلیل دیگر هم آماده شدن برای جنگ لبنان بود.
اما پس از ترور سید حسن نصرالله و فرماندهان بلندپایه حزبالله و اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی، عدم واکنشی بزرگ از جانب حزب به ترور دبیرکل خود، این ادراک را در اسرائیل ایجاد کرد که نیمه پنهان خطرآفرینی در حزبالله باقی نمانده و به این برآورد رسید که در حملات آسیب جدی دیده است.
اما حسب رصد رسانههای اسرائیلی، شدت تدریجی تصاعدی حملات حزبالله در دو هفته اخیر، گسترش حملات موشکی به عمق اسرائیل (و ایجاد موجی از رعب علی رغم نبود تلفاتی جدی)، حمله پهپادی دقیق به پایگاه گولانی در جنوب شهر راهبردی حیفا به نوعی برای اسرائیل شوکآور بود و ادراک قبلی آن نسبت به نبود نیمه پنهانی در حزبالله را مغشوش کرد.
در کنار آن، حمله پهپادی امروز به منزل نتانیاهو این ادراک را مغشوشتر و شوک دو هفته اخیر اسرائیل را به ویژه در جامعه اسرائیل تعمیق کرد.
این حمله به نوعی عبور از خیلی از خطوط قرمز اسرائیل بود؛ البته خود رژیم نیز تصور نمیکرد که حزبالله توان آن را داشته باشد که با عبور از همه سامانههای پدافندی، منزل نخستوزیر را مورد اصابت قرار دهد.
به نظر میرسد که آمریکا دیگر مخاطب حمله پهپادی به منزل نتانیاهو بود. احتمالا ایران با نمایش متفاوتی از توان پهپادی خود در جنگ لبنان خواسته باشد این پیام را هم به آمریکا برساند که میتواند دهها و صدها پهپاد از این نوع را همزمان در صورت وقوع جنگی به سمت اهداف آمریکا در منطقه روانه کند.
اکنون پرسش این است که اسرائیل و آمریکا عملا با این وضعیت چه برخوردی خواهند کرد؟ آیا پیام هشدار ایران بر محاسبات اسرائیل درباره کمیت و کیفیت حمله احتمالی اسرائیل تاثیری جدی خواهد گذاشت؟ یا نتانیاهو پس از این حمله مصممتر خواهد شد؟
همچنین آیا پیامهای نظامی آمریکا و ایران از یمن تا لبنان میتواند مانع وقوع جنگ در منطقه شود؟ یا احتمال آن را افزایش میدهد؟
منطقه روزهای حساس و تعیین کنندهای در پیش دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حمله به منزل نتانیاهو توطئه بود؟
پس از حمله پهپادی به منزل نتانیاهو، برخی آن را توطئه خود اسرائیل برای توجیه حمله به اهدافی خاص در ایران و آماده کردن افکار عمومی و جهان برای این اقدام دانسته و بر این اساس تحلیل میکنند.
دلیلی را هم که در توجیه توطئه بودن حمله ذکر میکنند این است که حزبالله مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است. معمولا بیانیههای حزبالله به محض انجام عملیات منتشر نمیشود. اما بعید هم نیست که آن را به عهده نگیرد و چه بسا ابهام برای رساندن پیام مورد نظر ایران مطلوب دانسته شود.
به احتمال زیاد حمله پهپادی مانند حمله مشابه به مقر تیپ گولانی در جنوب حیفا کار حزبالله بوده است، اما این احتمال هم بعید نیست که حمله پهپادی از لبنان نبوده باشد. به عنوان مثال، قبلا بنا به اعلام ارتش اسرائیل، انصار الله يمن در 19 جولای حمله پهپادی به تلآویو انجام داد و پهپاد تا رسیدن به تلآویو از دید سامانه پدافندی اسرائیل پنهان ماند و با ساختمانی اصابت و موجب کشته شدن یک نفر شد.
در هر صورت، اکنون حزبالله دقیقا میداند که این حمله را انجام داده است یا خیر. اگر انجام نداده باشد، لابد از دیگر متحدان خود قضیه را جویا میشود و اگر در نهایت هیچ طرفی از «محور مقاومت» انجام نداده باشد، لاجرم زودتر و سریعتر همین «توطئه» درک شده و از این رو، جای هیچ درنگ و تاخیری نیست و باید سریع اعلام شود که حمله پهپادی به منزل نتانیاهو کار حزبالله یا متحدانش نبوده است.
اما موضع حزبالله و یا طرفهای دیگر روشن خواهد کرد که این حمله «توطئه» بوده است یا سخن گفتن از آن زاییده «توهم توطئه» است.
برآورد نگارنده این است که توطئهای در کار نبوده است.
نمیدانم که واقعا بعد از فجایع غزه دیگر اسرائیل برای اقدامات خود نیاز به چه توجیهی دارد و اساسا هم آیا افکار عمومی جهان از چنین اهمیت و جایگاهی در سیاست جنگی نتانیاهو برخوردار است که چنین توطئهای علیه «نماد قدرت و اقتدار» اسرائیل را به جان بخرد تا جهان را برای حملهای خاص آماده سازد؟ به ویژه که این حمله موجب گسترش رعب و نگرانی در جامعه اسرائیل میشود؛ به گونهای که در شبکه مجازی عبری برخی گفتهاند وقتی پهپادها به منزل نخستوزیر رسیده است، پس به منازل همه اسرائیلیها خواهد رسید.
یعنی اسرائیل بدون وارد آوردن چنین آسیبی حیثیتی به چهرهاش و تزریق احساس ناامنی عمیق در جامعه خود نمیتواند اقدام کند؟
با این حال اگر حزبالله یا طرفهای دیگر مسئولیت حمله را به عهده بگیرند یا تکذیب کنند که مساله دیگر حل است، اما اگر به عهده نگیرند و ابهام در پیش گرفته شود و تکذیب هم نشود، باز «توطئه» محلی از اعراب ندارد و اگر پای «توطئه» در میان بود که منطقا و عقلا سکوت جایز نبود.
اما تهدیدهای اسرائیل علیه ایران پس از حمله امروز، لزوما به معنای توطئه بودن حمله پهپادی نیست. نتانیاهو میخواهد از این حمله بهرهبرداری خاص خود را بکند و چه بسا هدف از اظهارنظرهای تند در ساعات اخیر، فشار بر آمریکا برای تغییر «اهداف تعیین شده» مورد توافق مشترک در چارچوب واکنش به حمله موشکی ایران باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
پس از حمله پهپادی به منزل نتانیاهو، برخی آن را توطئه خود اسرائیل برای توجیه حمله به اهدافی خاص در ایران و آماده کردن افکار عمومی و جهان برای این اقدام دانسته و بر این اساس تحلیل میکنند.
دلیلی را هم که در توجیه توطئه بودن حمله ذکر میکنند این است که حزبالله مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است. معمولا بیانیههای حزبالله به محض انجام عملیات منتشر نمیشود. اما بعید هم نیست که آن را به عهده نگیرد و چه بسا ابهام برای رساندن پیام مورد نظر ایران مطلوب دانسته شود.
به احتمال زیاد حمله پهپادی مانند حمله مشابه به مقر تیپ گولانی در جنوب حیفا کار حزبالله بوده است، اما این احتمال هم بعید نیست که حمله پهپادی از لبنان نبوده باشد. به عنوان مثال، قبلا بنا به اعلام ارتش اسرائیل، انصار الله يمن در 19 جولای حمله پهپادی به تلآویو انجام داد و پهپاد تا رسیدن به تلآویو از دید سامانه پدافندی اسرائیل پنهان ماند و با ساختمانی اصابت و موجب کشته شدن یک نفر شد.
در هر صورت، اکنون حزبالله دقیقا میداند که این حمله را انجام داده است یا خیر. اگر انجام نداده باشد، لابد از دیگر متحدان خود قضیه را جویا میشود و اگر در نهایت هیچ طرفی از «محور مقاومت» انجام نداده باشد، لاجرم زودتر و سریعتر همین «توطئه» درک شده و از این رو، جای هیچ درنگ و تاخیری نیست و باید سریع اعلام شود که حمله پهپادی به منزل نتانیاهو کار حزبالله یا متحدانش نبوده است.
اما موضع حزبالله و یا طرفهای دیگر روشن خواهد کرد که این حمله «توطئه» بوده است یا سخن گفتن از آن زاییده «توهم توطئه» است.
برآورد نگارنده این است که توطئهای در کار نبوده است.
نمیدانم که واقعا بعد از فجایع غزه دیگر اسرائیل برای اقدامات خود نیاز به چه توجیهی دارد و اساسا هم آیا افکار عمومی جهان از چنین اهمیت و جایگاهی در سیاست جنگی نتانیاهو برخوردار است که چنین توطئهای علیه «نماد قدرت و اقتدار» اسرائیل را به جان بخرد تا جهان را برای حملهای خاص آماده سازد؟ به ویژه که این حمله موجب گسترش رعب و نگرانی در جامعه اسرائیل میشود؛ به گونهای که در شبکه مجازی عبری برخی گفتهاند وقتی پهپادها به منزل نخستوزیر رسیده است، پس به منازل همه اسرائیلیها خواهد رسید.
یعنی اسرائیل بدون وارد آوردن چنین آسیبی حیثیتی به چهرهاش و تزریق احساس ناامنی عمیق در جامعه خود نمیتواند اقدام کند؟
با این حال اگر حزبالله یا طرفهای دیگر مسئولیت حمله را به عهده بگیرند یا تکذیب کنند که مساله دیگر حل است، اما اگر به عهده نگیرند و ابهام در پیش گرفته شود و تکذیب هم نشود، باز «توطئه» محلی از اعراب ندارد و اگر پای «توطئه» در میان بود که منطقا و عقلا سکوت جایز نبود.
اما تهدیدهای اسرائیل علیه ایران پس از حمله امروز، لزوما به معنای توطئه بودن حمله پهپادی نیست. نتانیاهو میخواهد از این حمله بهرهبرداری خاص خود را بکند و چه بسا هدف از اظهارنظرهای تند در ساعات اخیر، فشار بر آمریکا برای تغییر «اهداف تعیین شده» مورد توافق مشترک در چارچوب واکنش به حمله موشکی ایران باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جنگ در نقطه آغاز!
اسرائیل از کشته شدن فرمانده تیپ زرهی 401 و زخمی شدن چند فرمانده عالی رتبه دیگر خود در جبالیا در شمال غزه خبر داد.
سرهنگ دقسه پس از جنگ 2006 لبنان «نشان شرف» گرفت و بلندپایهترین فرمانده ارتش اسرائیل است که در جنگ غزه کشته میشود.
این اتفاق پس از یک سال جنگ، آن هم در شمال غزه و پس از سنوار واجد دلالتهای خاصی است.
اسرائیل در اوايل جنگ، از پاکسازی این منطقه خبر داد، اما این روایت با چند حمله سنگین دیگر برای سیطره کامل بر آن و کوچاندن ساکنانش مخدوش شد.
با آغاز جنگ لبنان، فرصت را برای تحقق این هدف با اجرای «طرح ژنرالها» با درونمایهِ حمله گستردهِ توام با قحطی و قطع کمکها مناسب دید و حمله با محاصره کامل اردوگاه جبالیا (1.4 کیلومتر مربع) با جمعیت حدود 150 هزار آواره شروع شد.
با کشته شدن سنوار نیز با این تصور که نیروهای حماس روحیه خود را از دست داده، حمله وارد فاز بمباران سهمگینِ منازل باقیمانده و کشتار گسترده آوارگان شد.
این که بعدا چه شود معلوم نیست؛ اما با تلفات امروز اسرائیل و حمله «بیسابقه» به شمال نوار غزه، گویی جنگ به نقطه شروع بازگشته است! چرا!؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
اسرائیل از کشته شدن فرمانده تیپ زرهی 401 و زخمی شدن چند فرمانده عالی رتبه دیگر خود در جبالیا در شمال غزه خبر داد.
سرهنگ دقسه پس از جنگ 2006 لبنان «نشان شرف» گرفت و بلندپایهترین فرمانده ارتش اسرائیل است که در جنگ غزه کشته میشود.
این اتفاق پس از یک سال جنگ، آن هم در شمال غزه و پس از سنوار واجد دلالتهای خاصی است.
اسرائیل در اوايل جنگ، از پاکسازی این منطقه خبر داد، اما این روایت با چند حمله سنگین دیگر برای سیطره کامل بر آن و کوچاندن ساکنانش مخدوش شد.
با آغاز جنگ لبنان، فرصت را برای تحقق این هدف با اجرای «طرح ژنرالها» با درونمایهِ حمله گستردهِ توام با قحطی و قطع کمکها مناسب دید و حمله با محاصره کامل اردوگاه جبالیا (1.4 کیلومتر مربع) با جمعیت حدود 150 هزار آواره شروع شد.
با کشته شدن سنوار نیز با این تصور که نیروهای حماس روحیه خود را از دست داده، حمله وارد فاز بمباران سهمگینِ منازل باقیمانده و کشتار گسترده آوارگان شد.
این که بعدا چه شود معلوم نیست؛ اما با تلفات امروز اسرائیل و حمله «بیسابقه» به شمال نوار غزه، گویی جنگ به نقطه شروع بازگشته است! چرا!؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺تصویری سوررئال!
عکس بالا به ظاهر خندهدار است، اما تصویری سوررئال از یک ناهمترازی بیسابقه در جنگی نامتقارن در غزه است که در آن هیچ موازنه قوایی وجود ندارد و در عین حال نیز به بیضابطهترین جنگ (انسانی، حقوقی واخلاقی) تبدیل شده است.
یک طرف به پیشرفتهترین تکنولوژی جنگ مجهز است و طرف دیگر حتی کفش سالمی ندارد بپوشد.
در این تصویر نیروی حماس با کفشی پاره در حال بمبگذاری مسیر تانک فرمانده تیپ 401 زرهی ارتش اسرائیل است که به عنوان عالیترین فرمانده اسرائیلی در این جنگ کشته میشود.
منابعی اسرائیلی هم میگویند که احتمالا قسام با عقبنشینی تاکتیکی از این محدوده موجب خوانشی نادرست در طرف مقابل شده و خود فرمانده تیپ تصمیم میگیرد برای برآورد وضعیت به آنجا برود، اما در کمین انفجاری گرفتار میشود.
جنگهای نامتقارن از ویتنام تا غزه و لبنان تابع منطق خاص خود است و بعضا اشتباها آن را با منطق جنگهای کلاسیک تحلیل میکنند. همچنین نباید جنگهای متقارن را باعینک نامتعارف دید. مثلا هر گونه جنگی میان ایران و اسرائیل کلاسیک بوده وتابع منطق موازنه قواست وبا جنگ غزه ولبنان تفاوت ماهوی دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
عکس بالا به ظاهر خندهدار است، اما تصویری سوررئال از یک ناهمترازی بیسابقه در جنگی نامتقارن در غزه است که در آن هیچ موازنه قوایی وجود ندارد و در عین حال نیز به بیضابطهترین جنگ (انسانی، حقوقی واخلاقی) تبدیل شده است.
یک طرف به پیشرفتهترین تکنولوژی جنگ مجهز است و طرف دیگر حتی کفش سالمی ندارد بپوشد.
در این تصویر نیروی حماس با کفشی پاره در حال بمبگذاری مسیر تانک فرمانده تیپ 401 زرهی ارتش اسرائیل است که به عنوان عالیترین فرمانده اسرائیلی در این جنگ کشته میشود.
منابعی اسرائیلی هم میگویند که احتمالا قسام با عقبنشینی تاکتیکی از این محدوده موجب خوانشی نادرست در طرف مقابل شده و خود فرمانده تیپ تصمیم میگیرد برای برآورد وضعیت به آنجا برود، اما در کمین انفجاری گرفتار میشود.
جنگهای نامتقارن از ویتنام تا غزه و لبنان تابع منطق خاص خود است و بعضا اشتباها آن را با منطق جنگهای کلاسیک تحلیل میکنند. همچنین نباید جنگهای متقارن را باعینک نامتعارف دید. مثلا هر گونه جنگی میان ایران و اسرائیل کلاسیک بوده وتابع منطق موازنه قواست وبا جنگ غزه ولبنان تفاوت ماهوی دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پدیدهای بنام امارات!
رئیس امارات یک ماه بعد از سفر به آمریکا به روسیه رفت وبا پوتین دیدار کرد.
وی در آمریکا از بایدن لقب «شریک اصلی دفاعی» گرفت که الزاماتی امنیتی برای واشنگتن در منطقه دارد ودر روسیه نیز پوتین از ورود روابط با امارات به فاز «شراکت راهبردی» گفت که رنگوبوی اقتصادی وبرگردانی منطقهای دارد.
امارات امروز مقصد نخست سرمایهگذاری روسیه در منطقه است وحجم سرمایهگذاری وتجارت دو جانبه هم 7 و 11 میلیارد دلار است.
از اتحادیه اروپا هم اخیرا امضایی بیسابقه در مورد جزایر سهگانه گرفت.
همواره شناخت رایج از امارات معطوف به کلیشه «عملگی» برای آمریکا بوده است؛ اما چنین روایتی حداقل اکنون با شراکت همزمان این کشور با دو خصم -واشنگتن و مسکو- مخدوش است. این چه «مزدوری» است که آقایش اجازه میدهد با دشمنش دمساز شود؟!
واقعیت این که این بازیگری و «جمع میان نقیضین» غالبا محصول افزایش عاملیت امارات است.
این که امارات عَلَم خصومت با اسلام سیاسی و نزدیکی با اسرائیل را برافراشته، بیشتر مولود نگاه حاکم بر این کشور است و الا قطر وعمان هم متحد آمریکا هستند و سیاست خارجی متفاوتی دارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sganbari
رئیس امارات یک ماه بعد از سفر به آمریکا به روسیه رفت وبا پوتین دیدار کرد.
وی در آمریکا از بایدن لقب «شریک اصلی دفاعی» گرفت که الزاماتی امنیتی برای واشنگتن در منطقه دارد ودر روسیه نیز پوتین از ورود روابط با امارات به فاز «شراکت راهبردی» گفت که رنگوبوی اقتصادی وبرگردانی منطقهای دارد.
امارات امروز مقصد نخست سرمایهگذاری روسیه در منطقه است وحجم سرمایهگذاری وتجارت دو جانبه هم 7 و 11 میلیارد دلار است.
از اتحادیه اروپا هم اخیرا امضایی بیسابقه در مورد جزایر سهگانه گرفت.
همواره شناخت رایج از امارات معطوف به کلیشه «عملگی» برای آمریکا بوده است؛ اما چنین روایتی حداقل اکنون با شراکت همزمان این کشور با دو خصم -واشنگتن و مسکو- مخدوش است. این چه «مزدوری» است که آقایش اجازه میدهد با دشمنش دمساز شود؟!
واقعیت این که این بازیگری و «جمع میان نقیضین» غالبا محصول افزایش عاملیت امارات است.
این که امارات عَلَم خصومت با اسلام سیاسی و نزدیکی با اسرائیل را برافراشته، بیشتر مولود نگاه حاکم بر این کشور است و الا قطر وعمان هم متحد آمریکا هستند و سیاست خارجی متفاوتی دارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sganbari
🔺اسرائیل و کلاسیک کردن جنگ!
با تشدید درگیریها و جنگ لبنان دُز تهدیدهای اسرائیل علیه ایران نیز بالا گرفت که با حمله پهپادی به خانه نتانیاهو در قیساریه شدت بیشتری یافت.
تهدیدها در اصل از زمان دومین حمله موشکی ایران بُعد آشکار و بیسابقهای به خود گرفته است. اما این تنها عامل نیست.
فارغ از این که اسرائیل چه اقدامی انجام خواهد داد، اما در این سه هفته، پیوست رسانهای آن سنگینترین جنگ روانی را علیه ایران به راه انداخته است.
اما اسرائیل به دنبال چیست؟
به نظر میرسد که به دنبال بر هم زدن قواعد بازی است. اما چطور؟ اسرائیل ظاهرا میخواهد جنگی را که از 13 ماه قبل در دو جبهه غزه و لبنان درگیر آن با دو طرف غیرکلاسیک و نامتعارف است، به نزاعی متعارف با یک طرف کلاسیک تبدیل کند.
علت هم این است که اسرائیل با یک بنبست آزاردهنده در جنگی فرسایشی با دو طرف نامتعارف حماس و حزبالله روبرو است که آن را به این جمعبندی رسانده است که در جنگ نامتقارن با این طرفهای ناهمتراز جز پیروزهای تاکتیکی نمیتواند با تحقق اهداف جنگ و تغییر رفتار یا حذف دشمنانش پیروزی راهبردی به دست آورد.
از این رو، ظاهرا اسرائیل چاره کار را در حملاتی «موثر و معنادار» به ایران به عنوان یک کشور و طرف کلاسیک با هدف برهم زدن بازی و ایجاد وضعیتی دیده است که کاملا دو جبهه دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.
اسرائیل بیش از یک سال است که درگیر یک جنگ فرسایشی در غزه است و اخیرا هم جبهه لبنان به آن اضافه شده است.
اگر واقعبینانه و بدون سوگیری بنگریم، تداوم جنگ غزه (در سایه نبود هیچ توازن قوایی میان دو طرف) بیش از یک سال، آن هم علیه یک گروه محاصره شده و تمام نکردن این جنگ و ادامه حیات حماس با وجود کاربرد این حجم خشونت و بمب (بیشتر از مقدار مورد استفاده علیه آلمان در جنگ جهانی دوم) بسیار برای ارتش اسرائیل مایه سرشکستگی است.
همه میدانند که اسرائیل در غزه تا توانسته از مردم عادی از زن و کودک کشته و کلیه زیرساختها را نابود کرده و این منطقه را به عصر حجر بازگردانده است. با این حال هنوز جنگ ادامه دارد. چرا؟
هر چقدر هم با حماس مخالف باشیم، اما این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که علت اصلی تداوم این جنگ این است که حماس هنوز توان رزمی قابل توجهی دارد که اسرائیل خود را پس از یک سال جنگ ویرانگر مجبور به بازگشت به همان نقطه آغازین آن با حملاتی سهمگینتر ببیند که به اهداف جنگ برسد.
حالا این که پس از یک سال با بمباران گسترده مراکز آوارگان و ایجاد قحطی در شمال غزه پس از ویران کردن منازل و محلاتشان چه اتفاقی بیفتد، مساله دیگری است. نقطه ضعف اساسی حماس هم همین فاجعه انسانی بیسابقه است.
اما جنگ لبنان با غزه متفاوت است. در جنگ غزه، عمق اسرائیل درگیر نشد اما در جنگ لبنان وارد وضعیتی فرسایشی شده است. تقریبا از مرز لبنان تا عمق 60 کیلومتر تا حیفا و اطراف آن روزانه درگیر حملات موشکی و پهپادی است. این حملات هم تلفات خاصی ندارد، اما متعاقب صدای ممتد آژیر خطر، ناامنی گستردهای در این مناطق ایجاد شده و مدام زندگی روزانه اسرائیلیها میان رفتن به پناهگاه و منزل سپری میشود و تحمل این وضعیت برای مدت زیادی برای یک جامعه مرفه سخت است.
بنا به اعلام رسانههای اسرائیلی، زندگی عمومی از مرز تا حیفا فلج شده است. دو حمله اخیر (تیپ گولانی در جنوب حیفا و منزل نتانیاهو) هم فضای رعب و نگرانی را وارد مرحله تازهای کرده است.
اسرائیل تصور میکرد که با ترور رهبران عالیرتبه حزبالله و انفجار پیجرها و بیسیمها و پیامدهای سنگین آن، تقریبا کار حزبالله تمام شده است و در لبنان به یک پیروزی سریع دست مییابد که حماس را هم به تسلیم وادار میکند.
اما این گونه نشد و وضعیت در جبهه لبنان هم در سایه نبود هیچ پیشرفتی در حمله زمینی و شدت گرفتن حملات موشکی و پهپادی حزبالله به عمق اسرائیل در حال قفل شدن است و ورود اسرائیل از دو روز پیش به فاز بمباران اهداف اقتصادی و غزهسازی لبنان نیز منعکسکننده همین وضعیت است.
در این شرایط گویا اسرائیل چاره کار را در برهم زدن بازی با خود ایران دیده و معتقد است که با وارد کردن «ضرباتی سخت» میتواند آنچه را در جنگ با دو بازیگر نامتعارف به دست نیاورده، میتواند با بازیگری کلاسیک به دست بیاورد.
اما در این میان هم ظاهرا نمیخواهد همین ضربات با پاسخ متقابل ایران به جنگ تمام عیار ختم شود و آمریکا نیز آن را نمیخواهد. علت اصلی تاخیر هم همین عامل و انتخابات آمریکاست. اگر تصمیم بر جنگ بود که باید از قبل آماده میشد و تاد را هم منتقل میکرد و به محض حمله ایران، جنگ را شروع میکرد.
در آینده نزدیک روشن خواهد شد که نگرانی از وقوع جنگی تمامعیار میتواند ترمز اسرائیل را بکشد یا عملا عزم خود را برای برهم زدن بازی و لو در سطحی نشان خواهد داد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با تشدید درگیریها و جنگ لبنان دُز تهدیدهای اسرائیل علیه ایران نیز بالا گرفت که با حمله پهپادی به خانه نتانیاهو در قیساریه شدت بیشتری یافت.
تهدیدها در اصل از زمان دومین حمله موشکی ایران بُعد آشکار و بیسابقهای به خود گرفته است. اما این تنها عامل نیست.
فارغ از این که اسرائیل چه اقدامی انجام خواهد داد، اما در این سه هفته، پیوست رسانهای آن سنگینترین جنگ روانی را علیه ایران به راه انداخته است.
اما اسرائیل به دنبال چیست؟
به نظر میرسد که به دنبال بر هم زدن قواعد بازی است. اما چطور؟ اسرائیل ظاهرا میخواهد جنگی را که از 13 ماه قبل در دو جبهه غزه و لبنان درگیر آن با دو طرف غیرکلاسیک و نامتعارف است، به نزاعی متعارف با یک طرف کلاسیک تبدیل کند.
علت هم این است که اسرائیل با یک بنبست آزاردهنده در جنگی فرسایشی با دو طرف نامتعارف حماس و حزبالله روبرو است که آن را به این جمعبندی رسانده است که در جنگ نامتقارن با این طرفهای ناهمتراز جز پیروزهای تاکتیکی نمیتواند با تحقق اهداف جنگ و تغییر رفتار یا حذف دشمنانش پیروزی راهبردی به دست آورد.
از این رو، ظاهرا اسرائیل چاره کار را در حملاتی «موثر و معنادار» به ایران به عنوان یک کشور و طرف کلاسیک با هدف برهم زدن بازی و ایجاد وضعیتی دیده است که کاملا دو جبهه دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.
اسرائیل بیش از یک سال است که درگیر یک جنگ فرسایشی در غزه است و اخیرا هم جبهه لبنان به آن اضافه شده است.
اگر واقعبینانه و بدون سوگیری بنگریم، تداوم جنگ غزه (در سایه نبود هیچ توازن قوایی میان دو طرف) بیش از یک سال، آن هم علیه یک گروه محاصره شده و تمام نکردن این جنگ و ادامه حیات حماس با وجود کاربرد این حجم خشونت و بمب (بیشتر از مقدار مورد استفاده علیه آلمان در جنگ جهانی دوم) بسیار برای ارتش اسرائیل مایه سرشکستگی است.
همه میدانند که اسرائیل در غزه تا توانسته از مردم عادی از زن و کودک کشته و کلیه زیرساختها را نابود کرده و این منطقه را به عصر حجر بازگردانده است. با این حال هنوز جنگ ادامه دارد. چرا؟
هر چقدر هم با حماس مخالف باشیم، اما این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که علت اصلی تداوم این جنگ این است که حماس هنوز توان رزمی قابل توجهی دارد که اسرائیل خود را پس از یک سال جنگ ویرانگر مجبور به بازگشت به همان نقطه آغازین آن با حملاتی سهمگینتر ببیند که به اهداف جنگ برسد.
حالا این که پس از یک سال با بمباران گسترده مراکز آوارگان و ایجاد قحطی در شمال غزه پس از ویران کردن منازل و محلاتشان چه اتفاقی بیفتد، مساله دیگری است. نقطه ضعف اساسی حماس هم همین فاجعه انسانی بیسابقه است.
اما جنگ لبنان با غزه متفاوت است. در جنگ غزه، عمق اسرائیل درگیر نشد اما در جنگ لبنان وارد وضعیتی فرسایشی شده است. تقریبا از مرز لبنان تا عمق 60 کیلومتر تا حیفا و اطراف آن روزانه درگیر حملات موشکی و پهپادی است. این حملات هم تلفات خاصی ندارد، اما متعاقب صدای ممتد آژیر خطر، ناامنی گستردهای در این مناطق ایجاد شده و مدام زندگی روزانه اسرائیلیها میان رفتن به پناهگاه و منزل سپری میشود و تحمل این وضعیت برای مدت زیادی برای یک جامعه مرفه سخت است.
بنا به اعلام رسانههای اسرائیلی، زندگی عمومی از مرز تا حیفا فلج شده است. دو حمله اخیر (تیپ گولانی در جنوب حیفا و منزل نتانیاهو) هم فضای رعب و نگرانی را وارد مرحله تازهای کرده است.
اسرائیل تصور میکرد که با ترور رهبران عالیرتبه حزبالله و انفجار پیجرها و بیسیمها و پیامدهای سنگین آن، تقریبا کار حزبالله تمام شده است و در لبنان به یک پیروزی سریع دست مییابد که حماس را هم به تسلیم وادار میکند.
اما این گونه نشد و وضعیت در جبهه لبنان هم در سایه نبود هیچ پیشرفتی در حمله زمینی و شدت گرفتن حملات موشکی و پهپادی حزبالله به عمق اسرائیل در حال قفل شدن است و ورود اسرائیل از دو روز پیش به فاز بمباران اهداف اقتصادی و غزهسازی لبنان نیز منعکسکننده همین وضعیت است.
در این شرایط گویا اسرائیل چاره کار را در برهم زدن بازی با خود ایران دیده و معتقد است که با وارد کردن «ضرباتی سخت» میتواند آنچه را در جنگ با دو بازیگر نامتعارف به دست نیاورده، میتواند با بازیگری کلاسیک به دست بیاورد.
اما در این میان هم ظاهرا نمیخواهد همین ضربات با پاسخ متقابل ایران به جنگ تمام عیار ختم شود و آمریکا نیز آن را نمیخواهد. علت اصلی تاخیر هم همین عامل و انتخابات آمریکاست. اگر تصمیم بر جنگ بود که باید از قبل آماده میشد و تاد را هم منتقل میکرد و به محض حمله ایران، جنگ را شروع میکرد.
در آینده نزدیک روشن خواهد شد که نگرانی از وقوع جنگی تمامعیار میتواند ترمز اسرائیل را بکشد یا عملا عزم خود را برای برهم زدن بازی و لو در سطحی نشان خواهد داد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حزبالله ناشناخته شد!
پر واضح است که اسرائیل با ترور رهبر و فرماندهان ارشد حزبالله چه ضربهای به آن وارد و چه دستاوردی هم کسب کرد. اما در عین حال، همین مساله اسرائیل را با معضلی مواجه کرده است که در تحلیلها دیده نمیشود.
اسرائیل قبلا با رهبران شناخته شده به ویژه خود دبیر کل حزبالله روبرو بود و با سخنرانیهای ایشان در بحبوحه جنگها و تنشها تلاش میکرد که به درکی تقریبی نسبت به سیاست و برنامه بعدی حزبالله برسد.
در کنار آن هم رخنهای که مسبب این ترورها و انفجارها شد -چه انسانی و چه سایبری- محمل و مدخل خوبی برای شناخت گامهای حزبالله و اندرون آن بود.
اما امروز با ترور سیدحسن نصرالله و فرماندهان ارشد آن و همچنین بسته شدن روزنه رخنه(چنان که کاهش قابل توجه ترورها تا حد زیاد گویای آن است) اسرائیل با حزباللهی روبرو است که آن را مثل قبل نمیشناسد!
علت هم این است که فرماندهان و رهبران جایگزین را نمیشناسد و نمیداند به چه میاندیشند و گامهای بعدی آنها چیست.
این گونه هم پیداست که پس از رهبران غالبا میانسال این گروه، افراد جدید عموما جوان هستند و چه بسا مصممتر بوده و چندان خود را در گیر و دار ملاحظات نبینند.
ناگفته هم نماند که احتمالا هاشم صفیالدین رئیس شورای اجرایی از بمباران چند وقت پیش جان سالم به در برده است. مسکوت ماندن این قضیه در اظهارنظرها و رسانههای اسرائیلی تا این لحظه چه بسا اماره مهمی باشد. معمولا اگر احتمال موفقیت ترور بالا بود، رسانههای اسرائیلی در این سه هفته به نقل از منابع خود مینوشتند. سکوت معنادار اسرائیل در این باره دو دلیل میتواند داشته باشد، نخست این که واقعا هنوز اطلاع دقیقی درباره سرنوشت صفیالدین ندارد که موفقیت ترور یا عدم آن را تایید کند. این عدم اطلاع هم میتواند نشانهای دیگر از بسته شدن منفذ «نفوذ بزرگ» باشد.
دلیل دوم نیز میتواند این باشد که اسرائیل میداند که رئیس شورای اجرایی حزبالله هنوز زنده است و نمیخواهد شکست عملیات ترور را اعلام کند.
عدم اعلان جانشین رهبر سابق نیز میتواند با این مساله در پیوند باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
پر واضح است که اسرائیل با ترور رهبر و فرماندهان ارشد حزبالله چه ضربهای به آن وارد و چه دستاوردی هم کسب کرد. اما در عین حال، همین مساله اسرائیل را با معضلی مواجه کرده است که در تحلیلها دیده نمیشود.
اسرائیل قبلا با رهبران شناخته شده به ویژه خود دبیر کل حزبالله روبرو بود و با سخنرانیهای ایشان در بحبوحه جنگها و تنشها تلاش میکرد که به درکی تقریبی نسبت به سیاست و برنامه بعدی حزبالله برسد.
در کنار آن هم رخنهای که مسبب این ترورها و انفجارها شد -چه انسانی و چه سایبری- محمل و مدخل خوبی برای شناخت گامهای حزبالله و اندرون آن بود.
اما امروز با ترور سیدحسن نصرالله و فرماندهان ارشد آن و همچنین بسته شدن روزنه رخنه(چنان که کاهش قابل توجه ترورها تا حد زیاد گویای آن است) اسرائیل با حزباللهی روبرو است که آن را مثل قبل نمیشناسد!
علت هم این است که فرماندهان و رهبران جایگزین را نمیشناسد و نمیداند به چه میاندیشند و گامهای بعدی آنها چیست.
این گونه هم پیداست که پس از رهبران غالبا میانسال این گروه، افراد جدید عموما جوان هستند و چه بسا مصممتر بوده و چندان خود را در گیر و دار ملاحظات نبینند.
ناگفته هم نماند که احتمالا هاشم صفیالدین رئیس شورای اجرایی از بمباران چند وقت پیش جان سالم به در برده است. مسکوت ماندن این قضیه در اظهارنظرها و رسانههای اسرائیلی تا این لحظه چه بسا اماره مهمی باشد. معمولا اگر احتمال موفقیت ترور بالا بود، رسانههای اسرائیلی در این سه هفته به نقل از منابع خود مینوشتند. سکوت معنادار اسرائیل در این باره دو دلیل میتواند داشته باشد، نخست این که واقعا هنوز اطلاع دقیقی درباره سرنوشت صفیالدین ندارد که موفقیت ترور یا عدم آن را تایید کند. این عدم اطلاع هم میتواند نشانهای دیگر از بسته شدن منفذ «نفوذ بزرگ» باشد.
دلیل دوم نیز میتواند این باشد که اسرائیل میداند که رئیس شورای اجرایی حزبالله هنوز زنده است و نمیخواهد شکست عملیات ترور را اعلام کند.
عدم اعلان جانشین رهبر سابق نیز میتواند با این مساله در پیوند باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺شوکی که تخلیه شد و جانشینی که مشخص میشود!
از غروب امروز منابع مجازی نزدیک به حزبالله با انتشار عکسهایی، خبر از کشته شدن سیدهاشم صفیالدین رئیس شورای مرکزی حزب دادند و ساعاتی بعد هم ارتش اسرائیل طی بیانیهای موفقیتآمیز بودن ترور را تایید کرد.
هنوز حزبالله بیانیهای نداده است، اما گفته میشود که عصر امروز جنازهها از مکان ترور خارج شده است.
بر خلاف اعلام رسمی سریع ارتش اسرائیل درباره تایید ترور سیدحسن نصرالله یک روز پس از آن، اما سه هفته طول کشید تا ترور صفیالدین تایید شود. تایید رسمی ترور دبیرکل سابق حزبالله معطوف به دریافت اطلاعات محرمانه (به احتمال زیاد از همان کانالهای نفوذی) بود، اما تایید ترور رئیس شورای مرکزی حزب بعد از سه هفته و پیشدستی برخی منابع لبنانی و نزدیک به حزبالله در اعلام آن ساعاتی قبل از بیانیه ارتش اسرائیل، آن را به خبری سوخته مبدل ساخت.
همین خود در کنار کاهش قابل توجه ترورها میتواند نشانهای مهم از بسته شدن کانالی نفوذی باشد که نقشی کلیدی در این ترورها با اطلاع دادن زمان دقیق نشستهای فوق سری داشت. البته مکانها به احتمال زیاد قبلا لو رفته بود و اسرائیل صرفا منتظر حضور رهبران حزبالله در آنجا برای نشستی بود که به محض کسب اطلاعات دقیق، سریعا اقدام به ترور کرد.
البته حزبالله عصر امروز پس از انتشار اخبار مربوطه در فضای مجازی میتوانست با یک اعلام رسمی پیشدستی کرده و فرصت این اطلاعرسانی را از اسرائیل بگیرد که این اتفاق نیفتاد.
هر چند شوک بزرگ ناشی از ترور جانشین احتمالی دبیرکل سابق حزبالله طی این سه هفته تخلیه شده و تاییدیه امشب شوک خاصی ایجاد نکرد؛ اما این اطلاعرسانی چهار روز پس از حمله پهپادی به منزل نتانیاهو میتواند فضای روانی ناشی از این حمله در اسرائیل را تحت الشعاع قرار دهد.
اکنون بعد از صدور بیانیه رسمی حزبالله در این باره، به احتمال زیاد نام دبیرکل جدید آن در آینده نزدیک اعلام شود. در میان نامزدهای احتمالی نیز، گزینه مطرح شیخ نعیم قاسم است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
از غروب امروز منابع مجازی نزدیک به حزبالله با انتشار عکسهایی، خبر از کشته شدن سیدهاشم صفیالدین رئیس شورای مرکزی حزب دادند و ساعاتی بعد هم ارتش اسرائیل طی بیانیهای موفقیتآمیز بودن ترور را تایید کرد.
هنوز حزبالله بیانیهای نداده است، اما گفته میشود که عصر امروز جنازهها از مکان ترور خارج شده است.
بر خلاف اعلام رسمی سریع ارتش اسرائیل درباره تایید ترور سیدحسن نصرالله یک روز پس از آن، اما سه هفته طول کشید تا ترور صفیالدین تایید شود. تایید رسمی ترور دبیرکل سابق حزبالله معطوف به دریافت اطلاعات محرمانه (به احتمال زیاد از همان کانالهای نفوذی) بود، اما تایید ترور رئیس شورای مرکزی حزب بعد از سه هفته و پیشدستی برخی منابع لبنانی و نزدیک به حزبالله در اعلام آن ساعاتی قبل از بیانیه ارتش اسرائیل، آن را به خبری سوخته مبدل ساخت.
همین خود در کنار کاهش قابل توجه ترورها میتواند نشانهای مهم از بسته شدن کانالی نفوذی باشد که نقشی کلیدی در این ترورها با اطلاع دادن زمان دقیق نشستهای فوق سری داشت. البته مکانها به احتمال زیاد قبلا لو رفته بود و اسرائیل صرفا منتظر حضور رهبران حزبالله در آنجا برای نشستی بود که به محض کسب اطلاعات دقیق، سریعا اقدام به ترور کرد.
البته حزبالله عصر امروز پس از انتشار اخبار مربوطه در فضای مجازی میتوانست با یک اعلام رسمی پیشدستی کرده و فرصت این اطلاعرسانی را از اسرائیل بگیرد که این اتفاق نیفتاد.
هر چند شوک بزرگ ناشی از ترور جانشین احتمالی دبیرکل سابق حزبالله طی این سه هفته تخلیه شده و تاییدیه امشب شوک خاصی ایجاد نکرد؛ اما این اطلاعرسانی چهار روز پس از حمله پهپادی به منزل نتانیاهو میتواند فضای روانی ناشی از این حمله در اسرائیل را تحت الشعاع قرار دهد.
اکنون بعد از صدور بیانیه رسمی حزبالله در این باره، به احتمال زیاد نام دبیرکل جدید آن در آینده نزدیک اعلام شود. در میان نامزدهای احتمالی نیز، گزینه مطرح شیخ نعیم قاسم است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺شکست حصر غزه؟!
سخنان فوق برآیند شناختی مضر از دو کلان مساله اسرائیل و غزه در بحبوحه این جنگ است. مواجهه سطحی و شعاری با مسائل کلان سیاست خارجی آسیب جبران ناپذیری به کشور در ابعاد مختلف زده است.
مواجهه توهمی معضل دیگری است و نمونه جدید آن «توطئه» و «ساختگی» پنداشتن سریع حمله پهپادی به منزل نتانیاهو بود.
حداقل آشنایی با وضعیت کنونی غزه برای علم به عدم امکان عزیمت چراخ خاموش هر شناوری کافی است و لو هم به ساحل غزه برسد، در آنجا سریع به کنترل ارتش اسرائیل در میآید.
اسراییل کشتی مرمره ترکیه را هم که 2010 با چراغ روشن رفت، کنترل کرد و 9 فعال را هم کشت.
در یک سال اخیر، پیشنهادهای مختلفی از جانب کنشگران خارجی برای ارسال غذا و دارو به غزه مطرح شده؛ از ارسال چند کشتی از جانب دول اسلامی با حضور برخی مقامات تا اعزام کشتی کمکرسانی حامل فعالان صلح بینالمللی. اما نه اراده جمعی اسلامی برای اعزام این کشتیها شکل گرفت و نه کشوری آمادگی حرکت کشتی از یکی از بنادرش را داشت و ترکیه هم این بار نپذیرفت. کسی هم مخاطره نکرد و نرفت!
حال اگر عزمی برای چنین مخاطرهای هست، بسم الله!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
سخنان فوق برآیند شناختی مضر از دو کلان مساله اسرائیل و غزه در بحبوحه این جنگ است. مواجهه سطحی و شعاری با مسائل کلان سیاست خارجی آسیب جبران ناپذیری به کشور در ابعاد مختلف زده است.
مواجهه توهمی معضل دیگری است و نمونه جدید آن «توطئه» و «ساختگی» پنداشتن سریع حمله پهپادی به منزل نتانیاهو بود.
حداقل آشنایی با وضعیت کنونی غزه برای علم به عدم امکان عزیمت چراخ خاموش هر شناوری کافی است و لو هم به ساحل غزه برسد، در آنجا سریع به کنترل ارتش اسرائیل در میآید.
اسراییل کشتی مرمره ترکیه را هم که 2010 با چراغ روشن رفت، کنترل کرد و 9 فعال را هم کشت.
در یک سال اخیر، پیشنهادهای مختلفی از جانب کنشگران خارجی برای ارسال غذا و دارو به غزه مطرح شده؛ از ارسال چند کشتی از جانب دول اسلامی با حضور برخی مقامات تا اعزام کشتی کمکرسانی حامل فعالان صلح بینالمللی. اما نه اراده جمعی اسلامی برای اعزام این کشتیها شکل گرفت و نه کشوری آمادگی حرکت کشتی از یکی از بنادرش را داشت و ترکیه هم این بار نپذیرفت. کسی هم مخاطره نکرد و نرفت!
حال اگر عزمی برای چنین مخاطرهای هست، بسم الله!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چِک آخر؟!
شواهدی نشان میدهد که زمان ماجراجويى نظامی اسرائیل علیه ایران نزدیک شده است.
غیر از بازدید امروز یواو گالانت از پایگاه هوایی هاتزریم و تهدید ایران از آنجا، اما مهمترین قرینه میتواند سفر منطقهای وزیر خارجه آمریکا به ویژه به اسرائیل باشد که با ده سفر قبلی او به منطقه از زمان شروع جنگ غزه متفاوت است.
به نظر میرسد که بلینکن برای چک نهایی چگونگی و زمان حمله اسرائیل به آنجا رفته است. با وجود بالا رفتن احتمال وقوع آن قبل از انتخابات آمریکا اما هنوز مشخص نیست و احتمال انجام آن بعد از انتخابات 5 نوامبر هم وجود دارد.
قبلا هم بایدن گفته بود از شیوه و موعد حمله آگاه است. این بدان معناست که توافقی درباره زمان و اهداف صورت گرفته است.
اما اگر این اتفاق قبل از انتخابات آمریکا بیفتد، به احتمال زیاد ظرف چند روز آینده صورت میگیرد نه در چند روز مانده به آن و از این رو احتمالا واشنگتن در آستانه انتخابات میخواهد کاملا مطمئن شود که این اقدام از حد خاص و مورد توافق فراتر نرود تا ناخواسته درگیر وضعیتی جنگی در منطقه نشود.
شکی نیست که نتانیاهو چشم به راه پیروزی ترامپ در انتخابات است و روشن نیست که حتی به این توافق خود با آمریکا کاملا پایبند باشد. از این رو احتمالا دولت بایدن نگران آن و تاثیرش بر پیروزی کاملا هریس است و بعید نیست این نگرانی بلینکن را در کنار چِک نهایی به اسرائیل کشانده باشد.
اما همزمان با سفر وزیر خارجه آمریکا، واحد سانسور نظامی در اقدامی قابل تامل تصاویر حمله پهپادی به منزل نتانیاهو را منتشر کرد. انگار که نتانیاهو با این کار میخواست به مهمان آمریکایی خود بقبولاند که باید دز اقدام احتمالی را بالا برد.
در نهایت با توجه به حساسیت بالای شرایط و احتمال خروج اوضاع از کنترل چندان هم محتمل نیست که اسرائیل بخواهد آمریکا را دور بزند.
البته سفر بلینکن به اسرائیل و سپس عربستان و قطر بُعدی دیپلماتیک هم دارد و آن هم احتمالا مربوط به وجود ابتکاری برای مابعد اقدام علیه ایران است. معمولا سیاست آمریکا در چنین مواقع حساسی هم یک پیوست دیپلماتیک برای مدیریت اوضاع و جلوگیری از خروج آن از کنترل دارد.
شرایط انتخاباتی در آمریکا و امید طرف اسرائیلی به بازگشت ترامپ چه بسا تاثیری منفی بر موفقیت هر گونه ابتکاری داشه باشد.
بعید نیست که این پیوست دیپلماتیک آمریکا در آستانه یک تنش نظامی خطرناک در منطقه ابتکاری برای آتشبس و توافق پس از اقدام اسرائیل باشد.
دو جنگ غزه و لبنان در بنبست است و هر گونه توافقی بدون حداقل تحقق اهداف اعلامی علیرغم همه این ترورها و ویرانگریها تصویری شکستگونه برای اسرائیل ایجاد میکند، اما اقدامی علیه ایران میتواند بر آن سایه افکند و در ظاهر امر اسرائیل را در موقعیت برتر بنشاند.
بعید نیست که آمریکا با پیغام و پسغام و وعده توافق خواستار خویشتنداری ایران شده باشد و شاید هم تماس تلفنی چند روز قبل سلطان عمان معطوف به ابتکاری برای چنین توافقی باشد.
دیدار پس فردای بلینکن با وزرای خارجه عرب در لندن نیز با محوریت آینده غزه ممکن است در پیوند با این تحرکات باشد.
در این میان اما اگر حمله احتمالی اسرائیل تا حدودی محدود باشد، بعید نیست که ایران از خیر پاسخ به آن بگذرد؛ چنان که وعدهای برای توافق در میان باشد. اما اگر این حمله گسترده و مهم باشد و جنبه حیثیتی پیدا کند، ایران در معذوریت واکنش قرار میگیرد و پاسخ میدهد.
در این صورت حملاتی رفت و برگشتی شکل میگیرد و سه سناریو پس از آن قابل تصور است؛ نخست توقف آن در نقطه توافقی فراگیر با شمولیت توقف دو جنگ غزه و لبنان، دوم توقف این حملات بدون هیچ توافقی و سوم نیز شعله ور شدن جنگی منطقهای.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
شواهدی نشان میدهد که زمان ماجراجويى نظامی اسرائیل علیه ایران نزدیک شده است.
غیر از بازدید امروز یواو گالانت از پایگاه هوایی هاتزریم و تهدید ایران از آنجا، اما مهمترین قرینه میتواند سفر منطقهای وزیر خارجه آمریکا به ویژه به اسرائیل باشد که با ده سفر قبلی او به منطقه از زمان شروع جنگ غزه متفاوت است.
به نظر میرسد که بلینکن برای چک نهایی چگونگی و زمان حمله اسرائیل به آنجا رفته است. با وجود بالا رفتن احتمال وقوع آن قبل از انتخابات آمریکا اما هنوز مشخص نیست و احتمال انجام آن بعد از انتخابات 5 نوامبر هم وجود دارد.
قبلا هم بایدن گفته بود از شیوه و موعد حمله آگاه است. این بدان معناست که توافقی درباره زمان و اهداف صورت گرفته است.
اما اگر این اتفاق قبل از انتخابات آمریکا بیفتد، به احتمال زیاد ظرف چند روز آینده صورت میگیرد نه در چند روز مانده به آن و از این رو احتمالا واشنگتن در آستانه انتخابات میخواهد کاملا مطمئن شود که این اقدام از حد خاص و مورد توافق فراتر نرود تا ناخواسته درگیر وضعیتی جنگی در منطقه نشود.
شکی نیست که نتانیاهو چشم به راه پیروزی ترامپ در انتخابات است و روشن نیست که حتی به این توافق خود با آمریکا کاملا پایبند باشد. از این رو احتمالا دولت بایدن نگران آن و تاثیرش بر پیروزی کاملا هریس است و بعید نیست این نگرانی بلینکن را در کنار چِک نهایی به اسرائیل کشانده باشد.
اما همزمان با سفر وزیر خارجه آمریکا، واحد سانسور نظامی در اقدامی قابل تامل تصاویر حمله پهپادی به منزل نتانیاهو را منتشر کرد. انگار که نتانیاهو با این کار میخواست به مهمان آمریکایی خود بقبولاند که باید دز اقدام احتمالی را بالا برد.
در نهایت با توجه به حساسیت بالای شرایط و احتمال خروج اوضاع از کنترل چندان هم محتمل نیست که اسرائیل بخواهد آمریکا را دور بزند.
البته سفر بلینکن به اسرائیل و سپس عربستان و قطر بُعدی دیپلماتیک هم دارد و آن هم احتمالا مربوط به وجود ابتکاری برای مابعد اقدام علیه ایران است. معمولا سیاست آمریکا در چنین مواقع حساسی هم یک پیوست دیپلماتیک برای مدیریت اوضاع و جلوگیری از خروج آن از کنترل دارد.
شرایط انتخاباتی در آمریکا و امید طرف اسرائیلی به بازگشت ترامپ چه بسا تاثیری منفی بر موفقیت هر گونه ابتکاری داشه باشد.
بعید نیست که این پیوست دیپلماتیک آمریکا در آستانه یک تنش نظامی خطرناک در منطقه ابتکاری برای آتشبس و توافق پس از اقدام اسرائیل باشد.
دو جنگ غزه و لبنان در بنبست است و هر گونه توافقی بدون حداقل تحقق اهداف اعلامی علیرغم همه این ترورها و ویرانگریها تصویری شکستگونه برای اسرائیل ایجاد میکند، اما اقدامی علیه ایران میتواند بر آن سایه افکند و در ظاهر امر اسرائیل را در موقعیت برتر بنشاند.
بعید نیست که آمریکا با پیغام و پسغام و وعده توافق خواستار خویشتنداری ایران شده باشد و شاید هم تماس تلفنی چند روز قبل سلطان عمان معطوف به ابتکاری برای چنین توافقی باشد.
دیدار پس فردای بلینکن با وزرای خارجه عرب در لندن نیز با محوریت آینده غزه ممکن است در پیوند با این تحرکات باشد.
در این میان اما اگر حمله احتمالی اسرائیل تا حدودی محدود باشد، بعید نیست که ایران از خیر پاسخ به آن بگذرد؛ چنان که وعدهای برای توافق در میان باشد. اما اگر این حمله گسترده و مهم باشد و جنبه حیثیتی پیدا کند، ایران در معذوریت واکنش قرار میگیرد و پاسخ میدهد.
در این صورت حملاتی رفت و برگشتی شکل میگیرد و سه سناریو پس از آن قابل تصور است؛ نخست توقف آن در نقطه توافقی فراگیر با شمولیت توقف دو جنگ غزه و لبنان، دوم توقف این حملات بدون هیچ توافقی و سوم نیز شعله ور شدن جنگی منطقهای.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ماهیگیری از آب گلآلودِ جنگ!
در چند هفته اخیر در آن سوی جنگ غزه و لبنان حوادثی در منطقه رخ داده و میدهد که نوعی بهرهبرداری طرفهای دیگر از وضعیت آشوب زده منطقهای است که طی دو روز گذشته با عملیات مسلحانه در آنکارا و حملات گسترده ترکیه به شمال و شرق سوریه و شمال عراق به اوج خود رسید.
از سه هفته پیش، مخالفان سوری تحت حمایت ترکیه در ادلب تحرکاتی خزنده را برای کنترل برخی مناطقی همچون معرة النعمان و خان شيخون شروع کردند.
روسیه هم به دلایلی از جمله جلوگیری از بر هم خوردن نقشه جغرافیاییِ مورد توافق با آنکارا در مارس 2020 در خصوص مناطق تحت کنترل در شمال غرب سوریه اقدام به بمباران برخی مناطق کرد.
در این میان، سه شنبه گذشته دولت باغچلی شریک اولترا راست دولت ترکیه پیشنهادی غیرمنتظره مطرح نمود که چون بمب سر و صدا کرد و اگر جنگ غزه و لبنان نبود، در صدر اخبار منطقه و جهان مینشست.
باغچلی به اردوغان پیشنهاد آزادی عبدالله اوجالان، بنیانگذار پکک را داد تا بستری برای پایان دادن به چهار دهه نزاع فراهم شود.
در کنار آن هم، پس از سه سال ممنوع الملاقاتی، چهارشنبه گذشته عدهای از نزدیکان اوجالان توانستند با او ملاقات کنند.
عمر اوجالان، هم پس از ملاقات بیان داشت که عمویش پیام داده و گفته است که توانایی لازم برای حل این منازعه را دارد.
به احتمال زیاد، باغچلی قبل از طرح این پیشنهاد با اردوغان هماهنگ کرده است. اما سوال این است که چرا اکنون؟ آیا ترکیه در سایه جنگ ویرانگر غزه به این جمعبندی رسیده است که گروههای چریکی هر اندازه هم خشونت و قدرت تخریب علیهشان به کار گرفته شود، قابل حذف نیستند و بهتر است در فضای کنونی راهی برای مصالحه با حزب کارگران کردستان ترکیه گشوده شود؟
اما یک روز پس از پیشنهاد باغچلی و ملاقات با اوجالان، ناگهان مقر سازمان هوافضای ترکیه «توساش» در آنکارا هدف حملهای مسلحانه با اهدافی سیاسی قرار گرفت و 5 نفر کشته و 22 نفر دیگر زخمی شدند. پکک هم امروز مسئولیت آن را بر عهده گرفت.
اما چرا این حمله یک روز پس از سخنان باغچلی رخ داد؟ هدف چه بود؟ حمله چه پیوند غیر مستقیمی با تحرکات خزنده اخیر در سوریه دارد؟ برخی جریانهای مخالفِ هر نوع آشتی و مذاکره در ساختار قدرت ترکیه و در داخل پ.ک.ک چه نقشی در این خصوص داشتنه و دارند؟ یا برخی طرفهای منطقهای و بینالمللی که تداوم این مناقشه و ادامه بحران در کانونهای بحرانخیز منطقه را به مصلحت میدانند.
پس از این حمله مسلحانه، ارتش ترکیه در واکنشی نابرابر دهها حمله سنگین در شمال عراق و شمال و شرق سوریه انجام داد. بیشتر حملات در سوریه انجام شد و با این که ترکیه اعلام کرد که مواضع پ.ک.ک را هدف قرار داده است؛ اما در شمال و شرق سوریه زیرساختهای مدنی همچون برخی میادین نفتی و گازی و نیروگاه برق و غیره هدف قرار گرفتند و چند نفر هم کشته شدند. در واقع حمله به این زیرساختها هم نوعی الگوبرداری از اسرائیل برای پرهزینه کردن نزاع برای طرف مقابل و فشار شدید بر آن است.
ناگفته هم نماند که حکومت خودمختار کُرد در یک سال اخیر فربهتر شده و اخیرا در پی مشکلات و اختلافات پیش آمده با جامعه عربی در دیر الزور پس از برکناری احمد الخبیل با بازسازی شورای نظامی دیرالزور و گماشتن ایاد ترکی الخبیل به ریاست آن توانست تا حدود زیادی بحران را مهار کند.
اما اگر پیشنهاد هماهنگ شده باغچلی معطوف به این برآورد باشد که راه حل مناقشه نظامی چهار دههای با پ.ک.ک سیاسی است، پس لزوما تصمیمگیران ترکیه میدانند که تخریب زیرساختهای حکمرانی حکومت خودمختار در شمال و شرق سوریه نیز نمیتواند راهکاری مناسب برای حل منازعه و فشار بر پ.ک.ک و توقف حملاتش باشد.
اگر چنین باشد که پس از فروکش کردن این تنش احتمالا پیشنهاد باغچلی پیگیری شود.
سیاست ترکیه بسیار سیال و متغیر است و بعید نیست که در نهایت ترکیه مسیر مذاکره و «آشتی» با پ.ک.ک را در پیش گیرد؛ به ویژه که حکومت خودمختار در شمال و شرق سوریه هم به واقعیتی با عقبه بینالمللی تبدیل شده که حذف آن تقریبا ناممکن است و در صورت امکان نیز بسیار سخت، پرهزینه و زمانبر است.
از این رو، چه بسا تصمیمسازان ترکیه به این نتیجه رسیده باشند که راه کنترل این وضعیت و «بیخطر سازی» حکومت خودمختار همسایه رسیدن به توافق با حزب کارگران کردستان باشد تا از این رهگذر هم وضعیت در شمال و شرق سوریه را کنترل کرده وهم محمل و بستری برای کنار آمدن با آن (مانند وضعیت مشابه در اقلیم کردستان عراق) در آینده فراهم شود.
فعلا برای چنین خوشبینی زود است و تا رسیدن به این وضعیت نیز فاصله زیاد است؛ اما با این چرخشی که باغچلی دستکم در بعد اعلامی داشت، مشابه آن در سیاست اعمالی ترکیه نیز بعید نیست. اما موانع و چالشها بیشمار است؛ از جریانهای متنفذ ناراضی در دو طرف تا بازیگران خارجی
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در چند هفته اخیر در آن سوی جنگ غزه و لبنان حوادثی در منطقه رخ داده و میدهد که نوعی بهرهبرداری طرفهای دیگر از وضعیت آشوب زده منطقهای است که طی دو روز گذشته با عملیات مسلحانه در آنکارا و حملات گسترده ترکیه به شمال و شرق سوریه و شمال عراق به اوج خود رسید.
از سه هفته پیش، مخالفان سوری تحت حمایت ترکیه در ادلب تحرکاتی خزنده را برای کنترل برخی مناطقی همچون معرة النعمان و خان شيخون شروع کردند.
روسیه هم به دلایلی از جمله جلوگیری از بر هم خوردن نقشه جغرافیاییِ مورد توافق با آنکارا در مارس 2020 در خصوص مناطق تحت کنترل در شمال غرب سوریه اقدام به بمباران برخی مناطق کرد.
در این میان، سه شنبه گذشته دولت باغچلی شریک اولترا راست دولت ترکیه پیشنهادی غیرمنتظره مطرح نمود که چون بمب سر و صدا کرد و اگر جنگ غزه و لبنان نبود، در صدر اخبار منطقه و جهان مینشست.
باغچلی به اردوغان پیشنهاد آزادی عبدالله اوجالان، بنیانگذار پکک را داد تا بستری برای پایان دادن به چهار دهه نزاع فراهم شود.
در کنار آن هم، پس از سه سال ممنوع الملاقاتی، چهارشنبه گذشته عدهای از نزدیکان اوجالان توانستند با او ملاقات کنند.
عمر اوجالان، هم پس از ملاقات بیان داشت که عمویش پیام داده و گفته است که توانایی لازم برای حل این منازعه را دارد.
به احتمال زیاد، باغچلی قبل از طرح این پیشنهاد با اردوغان هماهنگ کرده است. اما سوال این است که چرا اکنون؟ آیا ترکیه در سایه جنگ ویرانگر غزه به این جمعبندی رسیده است که گروههای چریکی هر اندازه هم خشونت و قدرت تخریب علیهشان به کار گرفته شود، قابل حذف نیستند و بهتر است در فضای کنونی راهی برای مصالحه با حزب کارگران کردستان ترکیه گشوده شود؟
اما یک روز پس از پیشنهاد باغچلی و ملاقات با اوجالان، ناگهان مقر سازمان هوافضای ترکیه «توساش» در آنکارا هدف حملهای مسلحانه با اهدافی سیاسی قرار گرفت و 5 نفر کشته و 22 نفر دیگر زخمی شدند. پکک هم امروز مسئولیت آن را بر عهده گرفت.
اما چرا این حمله یک روز پس از سخنان باغچلی رخ داد؟ هدف چه بود؟ حمله چه پیوند غیر مستقیمی با تحرکات خزنده اخیر در سوریه دارد؟ برخی جریانهای مخالفِ هر نوع آشتی و مذاکره در ساختار قدرت ترکیه و در داخل پ.ک.ک چه نقشی در این خصوص داشتنه و دارند؟ یا برخی طرفهای منطقهای و بینالمللی که تداوم این مناقشه و ادامه بحران در کانونهای بحرانخیز منطقه را به مصلحت میدانند.
پس از این حمله مسلحانه، ارتش ترکیه در واکنشی نابرابر دهها حمله سنگین در شمال عراق و شمال و شرق سوریه انجام داد. بیشتر حملات در سوریه انجام شد و با این که ترکیه اعلام کرد که مواضع پ.ک.ک را هدف قرار داده است؛ اما در شمال و شرق سوریه زیرساختهای مدنی همچون برخی میادین نفتی و گازی و نیروگاه برق و غیره هدف قرار گرفتند و چند نفر هم کشته شدند. در واقع حمله به این زیرساختها هم نوعی الگوبرداری از اسرائیل برای پرهزینه کردن نزاع برای طرف مقابل و فشار شدید بر آن است.
ناگفته هم نماند که حکومت خودمختار کُرد در یک سال اخیر فربهتر شده و اخیرا در پی مشکلات و اختلافات پیش آمده با جامعه عربی در دیر الزور پس از برکناری احمد الخبیل با بازسازی شورای نظامی دیرالزور و گماشتن ایاد ترکی الخبیل به ریاست آن توانست تا حدود زیادی بحران را مهار کند.
اما اگر پیشنهاد هماهنگ شده باغچلی معطوف به این برآورد باشد که راه حل مناقشه نظامی چهار دههای با پ.ک.ک سیاسی است، پس لزوما تصمیمگیران ترکیه میدانند که تخریب زیرساختهای حکمرانی حکومت خودمختار در شمال و شرق سوریه نیز نمیتواند راهکاری مناسب برای حل منازعه و فشار بر پ.ک.ک و توقف حملاتش باشد.
اگر چنین باشد که پس از فروکش کردن این تنش احتمالا پیشنهاد باغچلی پیگیری شود.
سیاست ترکیه بسیار سیال و متغیر است و بعید نیست که در نهایت ترکیه مسیر مذاکره و «آشتی» با پ.ک.ک را در پیش گیرد؛ به ویژه که حکومت خودمختار در شمال و شرق سوریه هم به واقعیتی با عقبه بینالمللی تبدیل شده که حذف آن تقریبا ناممکن است و در صورت امکان نیز بسیار سخت، پرهزینه و زمانبر است.
از این رو، چه بسا تصمیمسازان ترکیه به این نتیجه رسیده باشند که راه کنترل این وضعیت و «بیخطر سازی» حکومت خودمختار همسایه رسیدن به توافق با حزب کارگران کردستان باشد تا از این رهگذر هم وضعیت در شمال و شرق سوریه را کنترل کرده وهم محمل و بستری برای کنار آمدن با آن (مانند وضعیت مشابه در اقلیم کردستان عراق) در آینده فراهم شود.
فعلا برای چنین خوشبینی زود است و تا رسیدن به این وضعیت نیز فاصله زیاد است؛ اما با این چرخشی که باغچلی دستکم در بعد اعلامی داشت، مشابه آن در سیاست اعمالی ترکیه نیز بعید نیست. اما موانع و چالشها بیشمار است؛ از جریانهای متنفذ ناراضی در دو طرف تا بازیگران خارجی
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دیپلماسی برای حمله و انتخابات یا توافق؟!
در میانه ظهور نشانههای نزدیک شدن ماجراجویی اسرائیل علیه ایران، در تحولی ناهمگون و سوالبرانگیز ظرف دو روز اخیر، هم نوعی دیپلماسی «هدفمند» بالا گرفته و هم جنگ در غزه و لبنان شدت یافته است. اما به نظر نگارنده هر دو در یک راستا و چنان که دو روز پیش نیز گفته شد، با سفر وزیر خارجه آمریکا به منطقه پیوند دارد.
پس از سفر بلینکن به اسرائیل و عربستان، در ایستگاه قطری آن ناگهان اعلام شد که مذاکرات آتش بس غزه از سرگرفته خواهد شد و روسای موساد، سیا و سازمان اطلاعات مصر یکشنبه آینده به قطر سفر کرده و با نخست وزیر آن دیدار خواهند کرد. دیشب هم هیاتی از حماس به دعوت رئیس جدید سازمان اطلاعات عازم قاهره شد.
در عین حال نیز، نشستی در پاریس درباره لبنان و مذاکراتی دیگر در لندن درباره آینده با حضور وزیر خارجه آمریکا و برخی همتایان عرب خود برگزار شده و میشود.
اما به موازات این دیپلماسی، جنگ در دو جبهه غزه و لبنان نیز به طرز بیسابقهای بالا گرفته است.
در شمال باریکه غزه طرح «ژنرالهای» اسرائیل وارد فاجعهبارترین مرحله خود شده است. قطعی آب و غذا از مردم این منطقه، حمله به مراکز آوارگان، انهدام مراکز درمانی، پخش شدن جنازهها در کوچه و خیابان صحنههای آخرالزمانی آنلاین از «جنگ رستاخیز» نتانیاهو و متحدانش است.
اما ساکنان شمال نوار غزه تا این لحظه همچنان از کوچ اجباری به جنوب آن استنکاف میکنند و دهها هزار آواره بیسرپناه در این منطقه در بحران نبود غذا و دارو و مکان امنی سرگردان هستند.
در همین حال نیز درگیری تن به تن میان نیروهای حماس و بقیه گروهها در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا با هدف تصرف کامل آن پس از حدود یک ماه محاصره همهجانبه نظامی و انسانی شدیدتر شده است و همچنان ادامه دارد.
در جنوب لبنان هم، درگیریها میان نیروهای حزبالله و ارتش اسرائیل پس از سه هفته وارد فاز جدیدی شده و طی این دو روز تلفات سنگینی به ارتش وارد شده است و طبق اعلام واحد سانسور نظامی آن ظرف 24 ساعت گذشته 12 نفر کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدهاند.
در حدود یک ماه حمله زمینی، ارتش اسرائیل در چند نقطه مرزی در فاصله 2 الی 3 کیلومتر پیشروی داشته است. احتمالا هم در روزها و هفتههای آینده این پیشروی بیشتر هم شود؛ اما به موازات آن نیز تلفات هم بیشتر خواهد شد.
در نهایت، به نظر نگارنده تداوم این پیشروی تا تحقق سیطره نظامی بر جنوب لیتانی در عمق 20 کیلومتر تقریبا امکانپذیر نیست.
هم اکنون طبق برآورد جدیدی میتوان گفت که حمله زمینی اسرائیل سریعتر از 2006 به فاز بنبست نزدیک شده است و احتمالا بالا گرفتن زمزمههای پایان سریع این حمله در اسرائیل نیز معطوف به آن است. اخیرا هم وزیر دفاع هم رئیس ستاد ارتش اسرائیل از احتمال پایان حمله زمینی و اکتفا به حملات هوایی گفتهاند.
اکنون پرسش این است که در میانه بالا گرفتن بیسابقه دود و آتش جنگ در غزه و لبنان، افزایش قابل توجه تحرکات دیپلماتیک به چه معناست؟
در یادداشت دو روز پیش با عنوان « چِک آخر؟!» نیز به پیوست دیپلماتیک سفر بلینکن اشاره شد.
اما این پیوست دیپلماتیک آمریکا در این شرایط با چه انگیزه و اهدافی است. این دیپلماسی را میتوان نشانهای دیگر از نزدیک شدن اقدام اسرائیل علیه ایران پنداشت. تجربه نشان داده است که معمولا آمریکا در آستانه یک تحول و اتفاق مهم تحرکات دیپلماتیک «هدفمند»ی را با هدف کنترل و مهار تبعات آن آغاز میکند. اما این که با همین هدف به توافقی در آینده ختم خواهد شد یا نه، باید منتظر ماند.
در میانه این نوع دیپلماسی در مورد غزه و لبنان، تهدیدهای دیروز آمریکا هم از زبان بلینکن و سالیوان علیه ایران نیز قابل تامل بود.
اما انگیزه دیگر این دیپلماسی احتمالا با انتخابات آمریکا در ارتباط باشد و گویا دولت بایدن در کنار عامل پیشگفته، متمایل به آتشبسی چند روزه در جبهه غزه در ایام مانده به انتخابات است.
در این راستا هم از چند روز قبل زمزمههای طرحی مصری برای آتشبس یکی دو هفتهای در مقابل آزادی چند گروگان مطرح بوده و ظاهرا هیات حماس هم دیروز با این هدف به مصر دعوت شده است؛ اما به گفته منابعی، حماس گفته است که قبل از هر مذاکرهای باید کشتار در شمال نوار غزه فورا متوقف شود.
در واقع بمباران گسترده ساعات گذشته در جنوب نوار غزه در کنار تشدید کشتارها در شمال آن با هدف فشار بر حماس برای پذیرش این آتشبس چند روزه است که نوعی بده بستان در آن میان آمریکا و اسرائیل وجود دارد.
با شرحی که رفت، میتوان گفت که احتمال اقدام اسرائیل ظرف چند روز آینده تا پایان اکتبر بالاست، اما اگر در این فاصله صورت نگیرد، پس از انتخابات آمریکا هم بیشتر تابع متغیرهای جدیدی از جمله نتایج این انتخابات خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در میانه ظهور نشانههای نزدیک شدن ماجراجویی اسرائیل علیه ایران، در تحولی ناهمگون و سوالبرانگیز ظرف دو روز اخیر، هم نوعی دیپلماسی «هدفمند» بالا گرفته و هم جنگ در غزه و لبنان شدت یافته است. اما به نظر نگارنده هر دو در یک راستا و چنان که دو روز پیش نیز گفته شد، با سفر وزیر خارجه آمریکا به منطقه پیوند دارد.
پس از سفر بلینکن به اسرائیل و عربستان، در ایستگاه قطری آن ناگهان اعلام شد که مذاکرات آتش بس غزه از سرگرفته خواهد شد و روسای موساد، سیا و سازمان اطلاعات مصر یکشنبه آینده به قطر سفر کرده و با نخست وزیر آن دیدار خواهند کرد. دیشب هم هیاتی از حماس به دعوت رئیس جدید سازمان اطلاعات عازم قاهره شد.
در عین حال نیز، نشستی در پاریس درباره لبنان و مذاکراتی دیگر در لندن درباره آینده با حضور وزیر خارجه آمریکا و برخی همتایان عرب خود برگزار شده و میشود.
اما به موازات این دیپلماسی، جنگ در دو جبهه غزه و لبنان نیز به طرز بیسابقهای بالا گرفته است.
در شمال باریکه غزه طرح «ژنرالهای» اسرائیل وارد فاجعهبارترین مرحله خود شده است. قطعی آب و غذا از مردم این منطقه، حمله به مراکز آوارگان، انهدام مراکز درمانی، پخش شدن جنازهها در کوچه و خیابان صحنههای آخرالزمانی آنلاین از «جنگ رستاخیز» نتانیاهو و متحدانش است.
اما ساکنان شمال نوار غزه تا این لحظه همچنان از کوچ اجباری به جنوب آن استنکاف میکنند و دهها هزار آواره بیسرپناه در این منطقه در بحران نبود غذا و دارو و مکان امنی سرگردان هستند.
در همین حال نیز درگیری تن به تن میان نیروهای حماس و بقیه گروهها در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا با هدف تصرف کامل آن پس از حدود یک ماه محاصره همهجانبه نظامی و انسانی شدیدتر شده است و همچنان ادامه دارد.
در جنوب لبنان هم، درگیریها میان نیروهای حزبالله و ارتش اسرائیل پس از سه هفته وارد فاز جدیدی شده و طی این دو روز تلفات سنگینی به ارتش وارد شده است و طبق اعلام واحد سانسور نظامی آن ظرف 24 ساعت گذشته 12 نفر کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدهاند.
در حدود یک ماه حمله زمینی، ارتش اسرائیل در چند نقطه مرزی در فاصله 2 الی 3 کیلومتر پیشروی داشته است. احتمالا هم در روزها و هفتههای آینده این پیشروی بیشتر هم شود؛ اما به موازات آن نیز تلفات هم بیشتر خواهد شد.
در نهایت، به نظر نگارنده تداوم این پیشروی تا تحقق سیطره نظامی بر جنوب لیتانی در عمق 20 کیلومتر تقریبا امکانپذیر نیست.
هم اکنون طبق برآورد جدیدی میتوان گفت که حمله زمینی اسرائیل سریعتر از 2006 به فاز بنبست نزدیک شده است و احتمالا بالا گرفتن زمزمههای پایان سریع این حمله در اسرائیل نیز معطوف به آن است. اخیرا هم وزیر دفاع هم رئیس ستاد ارتش اسرائیل از احتمال پایان حمله زمینی و اکتفا به حملات هوایی گفتهاند.
اکنون پرسش این است که در میانه بالا گرفتن بیسابقه دود و آتش جنگ در غزه و لبنان، افزایش قابل توجه تحرکات دیپلماتیک به چه معناست؟
در یادداشت دو روز پیش با عنوان « چِک آخر؟!» نیز به پیوست دیپلماتیک سفر بلینکن اشاره شد.
اما این پیوست دیپلماتیک آمریکا در این شرایط با چه انگیزه و اهدافی است. این دیپلماسی را میتوان نشانهای دیگر از نزدیک شدن اقدام اسرائیل علیه ایران پنداشت. تجربه نشان داده است که معمولا آمریکا در آستانه یک تحول و اتفاق مهم تحرکات دیپلماتیک «هدفمند»ی را با هدف کنترل و مهار تبعات آن آغاز میکند. اما این که با همین هدف به توافقی در آینده ختم خواهد شد یا نه، باید منتظر ماند.
در میانه این نوع دیپلماسی در مورد غزه و لبنان، تهدیدهای دیروز آمریکا هم از زبان بلینکن و سالیوان علیه ایران نیز قابل تامل بود.
اما انگیزه دیگر این دیپلماسی احتمالا با انتخابات آمریکا در ارتباط باشد و گویا دولت بایدن در کنار عامل پیشگفته، متمایل به آتشبسی چند روزه در جبهه غزه در ایام مانده به انتخابات است.
در این راستا هم از چند روز قبل زمزمههای طرحی مصری برای آتشبس یکی دو هفتهای در مقابل آزادی چند گروگان مطرح بوده و ظاهرا هیات حماس هم دیروز با این هدف به مصر دعوت شده است؛ اما به گفته منابعی، حماس گفته است که قبل از هر مذاکرهای باید کشتار در شمال نوار غزه فورا متوقف شود.
در واقع بمباران گسترده ساعات گذشته در جنوب نوار غزه در کنار تشدید کشتارها در شمال آن با هدف فشار بر حماس برای پذیرش این آتشبس چند روزه است که نوعی بده بستان در آن میان آمریکا و اسرائیل وجود دارد.
با شرحی که رفت، میتوان گفت که احتمال اقدام اسرائیل ظرف چند روز آینده تا پایان اکتبر بالاست، اما اگر در این فاصله صورت نگیرد، پس از انتخابات آمریکا هم بیشتر تابع متغیرهای جدیدی از جمله نتایج این انتخابات خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺درباره حمله اسرائیل و چند نکته!
بالاخره اسرائیل به حمله موشکی ایران واکنش نشان و حملاتی انجام داد که نخستین حمله مستقیم و آشکار اسرائیل در پاسخ به دومین حمله مستقیم و آشکار ایران به شمار میرود.
هنوز مشخص نیست که حملات به چه شکلی انجام شده؛ از راه دور بوده است یا خیر. منابع اسرائیلی گفتند که حدود 100 جنگنده در این حملات مشارکت داشتند، به فرض مشارکت این تعداد جنگنده، از کدام مسیر عبور و از کجا شلیک کردند؟ فعلا نمیتوان پاسخی به این پرسشها داد.
اسرائیل از حمله به 20 هدف خبر داده است اما منابع ایرانی آن را تکذیب کرده و از اهمیت حمله میکاهند.
هنوز حجم خسارت احتمالی روشن نیست و اطلاع دقیقی از آن وجود ندارد، اما حمله با موج رسانهای سنگین اسرائیل همخوانی خاصی نداشت.
مدت زمان حمله نسبتا طولانی بود و حدود 4 ساعت به طول کشید.
به نظر نگارنده، گرچه نمیتوان با قطعیت بیان داشت که همه چیز تمام شده است، اما به احتمال زیاد اسرائیل بعد از این حمله در آینده به سراغ اقداماتی غیر مستقیم از خرابکاری گرفته تا ترور خواهد رفت؛ به ویژه اگر احساس کند که تصویری که به دنبال آن بوده است، شکل نگرفته است.
به نظر میرسد که بیشتر از خود حمله آنچه برای اسرائیل اهمیت فراوانی داشته است تصویرسازی درباره آن بود و جنگ روانی گستردهای که طی این سه هفته به راه انداخت، معطوف به این تصویرسازی بود. اما هنوز ساعاتی از حمله نگذشته است که قسمی از نارضایتی در لابلای تحلیلها و اظهارنظرها در اسرائیل مشهود است.
به نظر میرسد که حمله امروز اسرائیل به این شکل را میتوان به نوعی نشانهای از قسمی از تاثیر حمله موشکی دوم ایران بر ادراک اسرائیل و همچنین پرهیز واشنگتن و تل آویو از تشدید تنش به دلایل مختلف پنداشت. البته حملات «کیفی» و «دقیق» حزبالله در دو هفته اخیر را نیز میتوان واجد قسمی تاثیر در شکل حمله اسرائیل دانست.
اما درباره پیشبینیها:
لحظاتی بعد از حملات موشکی دوم ایران طی یک یادداشت و سپس یادداشتهای بعدی در این سه هفته ضمن برشمردن سناریوهای مختلف، پیشبینیهایی با قید «به احتمال زیاد» یا «غالبا» و غیره درباره ماهیت حمله اسرائیل مطرح شد که غالبا درست از آب درآمد.
بر این اساس هم گفته شد که حملات به احتمال زیاد «محدود» و علیه اهداف نظامی خواهد بود و بعید است که اهداف هستهای یا نفتی مورد حمله قرار گیرد.
هر چند اطلاع دقیقی وجود ندارد، اما حملهای که بنا به نوشته سایت آمریکایی اکسیوس، اسرائیل به دلایلی قبل از آن به ایران اطلاع داده و حتی اهدافی را که مورد حمله قرار میدهد نیز بیان کرده است، نمیتواند گسترده و بزرگ باشد. اما هنوز نتایج این حمله محدود روشن نیست؛ این که ضربات در چه سطحی بوده است.
در واقع همان دلایلی که اسرائیل را بر آن داشته است که قبل از حمله به ایران اطلاع دهد تا اوضاع از کنترل خارج نشود، میتواند موجب تحدید خود حمله هم شده باشد.
همچنین در پیشبینیها تاکید شد که تله جنگی وجود ندارد، چون تصمیمی پیشینی برای جنگ در کار نیست و حملات اسرائیل نیز به احتمال زیاد به جنگی ختم نمیشود و حداکثر اتفاق ممکن در این وضعیت حملاتی رفت و برگشتی است.
همچنین تاکید شد که گرچه اسرائیل به دنبال کلاسیک کردن جنگ و وارد آوردن ضربات موثر و معنادار به ایران است، اما از وقوع جنگ بیم دارد و همین خود میتواند ترمز اسرائیل را بکشد.
اخیرا هم بیان شد که سفر بلینکن به منطقه برای «چک آخر» توافق آمریکا درباره زمان و اهداف حمله بوده است و این سفر در کنار بالا گرفتن دیپلماسی در روزهای اخیر در خصوص دو جنگ غزه و لبنان به عنوان نشانههای نزدیک بودن حمله اسرائیل تحلیل شد.
اما واکنش ایران چه خواهد بود؟
ایران به احتمال زیاد سریعا واکنشی نشان ندهد اما تهدید به پاسخ در زمان و مکان مناسب خواهد کرد. اگر هم بخواهد بعد از این حملات واکنش سریعی نشان دهد احتمالا بسیار محدود باشد.
چه بسا ایران به دلیل تمرکز حمله بر پایتخت و حومه، نوعی پاسخ به حمله اسرائیل را ضروری بداند، اما نباید از نظر دور داشت که حدود ده روز به انتخابات آمریکا باقی مانده است و احتمالا این متغیر و تاثیر احتمالی بالا گرفتن تنش بر شانس پیروزی ترامپ هم در نظر گرفته شود.
به نظر میرسد که ثقل حکومت ایران در تقابل با اسرائیل بیشتر از قبل بر جبهه لبنان متمرکز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره اسرائیل به حمله موشکی ایران واکنش نشان و حملاتی انجام داد که نخستین حمله مستقیم و آشکار اسرائیل در پاسخ به دومین حمله مستقیم و آشکار ایران به شمار میرود.
هنوز مشخص نیست که حملات به چه شکلی انجام شده؛ از راه دور بوده است یا خیر. منابع اسرائیلی گفتند که حدود 100 جنگنده در این حملات مشارکت داشتند، به فرض مشارکت این تعداد جنگنده، از کدام مسیر عبور و از کجا شلیک کردند؟ فعلا نمیتوان پاسخی به این پرسشها داد.
اسرائیل از حمله به 20 هدف خبر داده است اما منابع ایرانی آن را تکذیب کرده و از اهمیت حمله میکاهند.
هنوز حجم خسارت احتمالی روشن نیست و اطلاع دقیقی از آن وجود ندارد، اما حمله با موج رسانهای سنگین اسرائیل همخوانی خاصی نداشت.
مدت زمان حمله نسبتا طولانی بود و حدود 4 ساعت به طول کشید.
به نظر نگارنده، گرچه نمیتوان با قطعیت بیان داشت که همه چیز تمام شده است، اما به احتمال زیاد اسرائیل بعد از این حمله در آینده به سراغ اقداماتی غیر مستقیم از خرابکاری گرفته تا ترور خواهد رفت؛ به ویژه اگر احساس کند که تصویری که به دنبال آن بوده است، شکل نگرفته است.
به نظر میرسد که بیشتر از خود حمله آنچه برای اسرائیل اهمیت فراوانی داشته است تصویرسازی درباره آن بود و جنگ روانی گستردهای که طی این سه هفته به راه انداخت، معطوف به این تصویرسازی بود. اما هنوز ساعاتی از حمله نگذشته است که قسمی از نارضایتی در لابلای تحلیلها و اظهارنظرها در اسرائیل مشهود است.
به نظر میرسد که حمله امروز اسرائیل به این شکل را میتوان به نوعی نشانهای از قسمی از تاثیر حمله موشکی دوم ایران بر ادراک اسرائیل و همچنین پرهیز واشنگتن و تل آویو از تشدید تنش به دلایل مختلف پنداشت. البته حملات «کیفی» و «دقیق» حزبالله در دو هفته اخیر را نیز میتوان واجد قسمی تاثیر در شکل حمله اسرائیل دانست.
اما درباره پیشبینیها:
لحظاتی بعد از حملات موشکی دوم ایران طی یک یادداشت و سپس یادداشتهای بعدی در این سه هفته ضمن برشمردن سناریوهای مختلف، پیشبینیهایی با قید «به احتمال زیاد» یا «غالبا» و غیره درباره ماهیت حمله اسرائیل مطرح شد که غالبا درست از آب درآمد.
بر این اساس هم گفته شد که حملات به احتمال زیاد «محدود» و علیه اهداف نظامی خواهد بود و بعید است که اهداف هستهای یا نفتی مورد حمله قرار گیرد.
هر چند اطلاع دقیقی وجود ندارد، اما حملهای که بنا به نوشته سایت آمریکایی اکسیوس، اسرائیل به دلایلی قبل از آن به ایران اطلاع داده و حتی اهدافی را که مورد حمله قرار میدهد نیز بیان کرده است، نمیتواند گسترده و بزرگ باشد. اما هنوز نتایج این حمله محدود روشن نیست؛ این که ضربات در چه سطحی بوده است.
در واقع همان دلایلی که اسرائیل را بر آن داشته است که قبل از حمله به ایران اطلاع دهد تا اوضاع از کنترل خارج نشود، میتواند موجب تحدید خود حمله هم شده باشد.
همچنین در پیشبینیها تاکید شد که تله جنگی وجود ندارد، چون تصمیمی پیشینی برای جنگ در کار نیست و حملات اسرائیل نیز به احتمال زیاد به جنگی ختم نمیشود و حداکثر اتفاق ممکن در این وضعیت حملاتی رفت و برگشتی است.
همچنین تاکید شد که گرچه اسرائیل به دنبال کلاسیک کردن جنگ و وارد آوردن ضربات موثر و معنادار به ایران است، اما از وقوع جنگ بیم دارد و همین خود میتواند ترمز اسرائیل را بکشد.
اخیرا هم بیان شد که سفر بلینکن به منطقه برای «چک آخر» توافق آمریکا درباره زمان و اهداف حمله بوده است و این سفر در کنار بالا گرفتن دیپلماسی در روزهای اخیر در خصوص دو جنگ غزه و لبنان به عنوان نشانههای نزدیک بودن حمله اسرائیل تحلیل شد.
اما واکنش ایران چه خواهد بود؟
ایران به احتمال زیاد سریعا واکنشی نشان ندهد اما تهدید به پاسخ در زمان و مکان مناسب خواهد کرد. اگر هم بخواهد بعد از این حملات واکنش سریعی نشان دهد احتمالا بسیار محدود باشد.
چه بسا ایران به دلیل تمرکز حمله بر پایتخت و حومه، نوعی پاسخ به حمله اسرائیل را ضروری بداند، اما نباید از نظر دور داشت که حدود ده روز به انتخابات آمریکا باقی مانده است و احتمالا این متغیر و تاثیر احتمالی بالا گرفتن تنش بر شانس پیروزی ترامپ هم در نظر گرفته شود.
به نظر میرسد که ثقل حکومت ایران در تقابل با اسرائیل بیشتر از قبل بر جبهه لبنان متمرکز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جنگ روایت و واقعیت پنهان!
هنوز حملات اسرائیل به ایران تمام نشده بود که جنگ روایتها آغاز شد. این روایتپردازیها نیز لزوما بازتاب واقعیت میدانی نیست و هدف از آن خلق تصویری متفاوت است که در چنین مواقع حساسی نقش یک سلاح راهبردی را بازی میکند.
روایت ایران و اسرائیل در نقطه مقابل هم و کاملا متناقض است و تنها دو نقطه اشتراک دارد و آن هم این که حمله محدود بوده و اهداف نیز نظامی بودهاند.
اما اسرائیل حمله به 20 هدف نظامی را "موفقیتآمیز" خوانده و گفت که با 100 جنگنده و چندین پهپاد آن را انجام داده است. ایران نیز مقابله پدافند هوایی با حملات را «موفقیتآمیز» میداند و از «خسارت محدود» میگوید.
اسرائیل میگوید که سیستمهای پدافندی، مخازن موشک و پهپاد، مراکز تولید موشکهای بالستیک دور برد را هدف قرار داده و ایران تاکید میکند که حملات شکست خورده و آسیب خاصی وارد نشده است.
اما واقعیت چیست؟
واقعیت این که در جنگها و تنشهای نظامی، معمولا وقتی اهداف نظامی - و نه تاسیسات زیربنایی مدنی- مورد حمله قرار میگیرد، نمیتوان به دیتای دقیق و شفافی دست یافت؛ اما از شواهد و قراین و لابلای مواضع رسمی و گزارشها میتوان به رگههایی از واقعیت و نه کل آن رسید.
ابهامات درباره خود حمله زیاد است؛ این که چگونه انجام شده است؟ صرفا از طریق جنگنده بوده یا پهپادها و کوادکوپترها هم نقش داشتند؟ اگر واقعا کوادکوپتری در مشارکت داشته باشد، احتمالا از داخل بلند شده است. اما از کجا و چطور؟
در مورد مسیر عبور جنگندهها هم ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرد که از حریم هوایی عراق به فاصله صد کیلومتری مرز ایران رسیده و اقدام به شلیک کردهاند. اما چون عراق همسایه اسرائیل نیست احتمالا از سوریه یا اردن وارد فضای عراق شدهاند و احتمال اولی بیشتر است.
در آن سو نیز نمیتوان روایت اسرائیل را وحی منزل پنداشت. آیا واقعا 100 جنگنده و به روایتی دیگر 140 جنگنده در حمله مشارکت داشتند؟ یا این عدد بزرگ هم بخشی از همان روایتپردازی برای خلق تصویری است که اسرائیل قبل از حمله، انتظارات را درباره آن بالا برد؛ اما مخدوش شد و محدود بودن حمله (صرف نظر از نتایج آن) تناسبی با آن تصویر برساخته از تهدیدها و عملیات روانی گسترده نداشت.
اگر بنا به برخی منابع، آسیبی «کاری» به سیستم پدافندی و مراکز موشکی و پهپادی ایران وارد شده باشد، دلیلی ندارد که اسرائیل به 20 هدف بسنده کند و بیمحابا ادامه ندهد و سراغ تاسیسات هستهای و غیره نیز نرود. دلیلی هم ندارد که قبل از حمله اطلاعرسانی کند و اهداف را هم به نوعی لو دهد.
حملات «موفق» برای خلع قدرت تهاجمی و دفاعی دشمن که لزوما نباید قبلش اطلاعرسانی شود و همین خود پیشرانی برای ادامه کار تا آخر است.
البته مانع بازدارنده در برابر جنگ اسرائیل نه پدافند ایران بلکه قدرت تهاجمی موشکی است و وجود شهرهای زیرزمینی هم امکان وارد آوردن آسیب «کاری» به آن را به حداقل ممکن رسانده است.
نکته دیگر این که اسرائیل با شروع حمله بر خلاف تعامل با عملیات موشکی دوم ایران هیچ اقدامی برای اعلام آمادهباش کامل در جبهه داخلی خود در برابر واکنش احتمالی انجام نداد. چرا؟ در حالی که پدافند غیرعامل اسرائیل کوچکترین احتمال را هم در نظر میگیرد و تدابیری را اعلام میکند.
آیا اسرائیل ظاهرا «مطمئن» بوده است که ایران دستکم سریع واکنش نشان نمیدهد؟ اما این اطمینان خاطر از کجا آمده است؟ از این که حمله محدود و ضعیف است و نیازی به پاسخ ندارد؟
یا این که گمان برده است که با حمله، قدرت واکنش از ایران سلب میشود؟ اما آیا با زدن 20 هدف تمام توان موشکی و پهپادی ایران از کار میافتد؟
روایت غیر رسمی اسرائیل هم متضمن ورود جنگندهها به آسمان ایران نیست و اساسا با حملات موشکی از دور هم آسیبی به شهرهای موشکی ایران در اعماق زمین وارد نمیآید. حمله به این اهداف نیازمند حضور بمبافکنهای حامل بمبهای سنگرشکن در آسمان است.
در کل فارغ از خسارت و تلفات و این که دیشب دقیقا چه اتفاقی افتاد، تصویر حمله در تعارض با تصویر برآمده از تهدیدهای اسرائیل بود و مطلوب اسرائیل را نساخت؛ کما این که نارضایتی اپوزیسیون و برخی محافل راستگرای اسرائیلی را به دنبال داشت. جدا از اعتراضات به محدود شدن حمله به اهداف نظامی، نبود تصاویری زنده از لحظه اصابت موشکها به اهداف، روایتپردازی اسرائیل را لاغر کرد.
اما در مقابل به دلیل مساحت کوچک اسرائیل، حملات موشکهای ایران فارغ از نتایج آن، قدرت مانور بیشتری برای پوشش کل این مساحت داشت و صحنه اصابت عدهای موشک به تصویرسازی تهران کمک کرد.
از این رو بعید نیست که اسرائیل با اقدامات غیر مستقیم در پی بهبود تصویر حمله برآید که برای نتانیاهو از اهمیت خاصی برخوردار است.
اما در نهایت آن تصویری مهم است که بر ادراک خصم اثر بگذارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
هنوز حملات اسرائیل به ایران تمام نشده بود که جنگ روایتها آغاز شد. این روایتپردازیها نیز لزوما بازتاب واقعیت میدانی نیست و هدف از آن خلق تصویری متفاوت است که در چنین مواقع حساسی نقش یک سلاح راهبردی را بازی میکند.
روایت ایران و اسرائیل در نقطه مقابل هم و کاملا متناقض است و تنها دو نقطه اشتراک دارد و آن هم این که حمله محدود بوده و اهداف نیز نظامی بودهاند.
اما اسرائیل حمله به 20 هدف نظامی را "موفقیتآمیز" خوانده و گفت که با 100 جنگنده و چندین پهپاد آن را انجام داده است. ایران نیز مقابله پدافند هوایی با حملات را «موفقیتآمیز» میداند و از «خسارت محدود» میگوید.
اسرائیل میگوید که سیستمهای پدافندی، مخازن موشک و پهپاد، مراکز تولید موشکهای بالستیک دور برد را هدف قرار داده و ایران تاکید میکند که حملات شکست خورده و آسیب خاصی وارد نشده است.
اما واقعیت چیست؟
واقعیت این که در جنگها و تنشهای نظامی، معمولا وقتی اهداف نظامی - و نه تاسیسات زیربنایی مدنی- مورد حمله قرار میگیرد، نمیتوان به دیتای دقیق و شفافی دست یافت؛ اما از شواهد و قراین و لابلای مواضع رسمی و گزارشها میتوان به رگههایی از واقعیت و نه کل آن رسید.
ابهامات درباره خود حمله زیاد است؛ این که چگونه انجام شده است؟ صرفا از طریق جنگنده بوده یا پهپادها و کوادکوپترها هم نقش داشتند؟ اگر واقعا کوادکوپتری در مشارکت داشته باشد، احتمالا از داخل بلند شده است. اما از کجا و چطور؟
در مورد مسیر عبور جنگندهها هم ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرد که از حریم هوایی عراق به فاصله صد کیلومتری مرز ایران رسیده و اقدام به شلیک کردهاند. اما چون عراق همسایه اسرائیل نیست احتمالا از سوریه یا اردن وارد فضای عراق شدهاند و احتمال اولی بیشتر است.
در آن سو نیز نمیتوان روایت اسرائیل را وحی منزل پنداشت. آیا واقعا 100 جنگنده و به روایتی دیگر 140 جنگنده در حمله مشارکت داشتند؟ یا این عدد بزرگ هم بخشی از همان روایتپردازی برای خلق تصویری است که اسرائیل قبل از حمله، انتظارات را درباره آن بالا برد؛ اما مخدوش شد و محدود بودن حمله (صرف نظر از نتایج آن) تناسبی با آن تصویر برساخته از تهدیدها و عملیات روانی گسترده نداشت.
اگر بنا به برخی منابع، آسیبی «کاری» به سیستم پدافندی و مراکز موشکی و پهپادی ایران وارد شده باشد، دلیلی ندارد که اسرائیل به 20 هدف بسنده کند و بیمحابا ادامه ندهد و سراغ تاسیسات هستهای و غیره نیز نرود. دلیلی هم ندارد که قبل از حمله اطلاعرسانی کند و اهداف را هم به نوعی لو دهد.
حملات «موفق» برای خلع قدرت تهاجمی و دفاعی دشمن که لزوما نباید قبلش اطلاعرسانی شود و همین خود پیشرانی برای ادامه کار تا آخر است.
البته مانع بازدارنده در برابر جنگ اسرائیل نه پدافند ایران بلکه قدرت تهاجمی موشکی است و وجود شهرهای زیرزمینی هم امکان وارد آوردن آسیب «کاری» به آن را به حداقل ممکن رسانده است.
نکته دیگر این که اسرائیل با شروع حمله بر خلاف تعامل با عملیات موشکی دوم ایران هیچ اقدامی برای اعلام آمادهباش کامل در جبهه داخلی خود در برابر واکنش احتمالی انجام نداد. چرا؟ در حالی که پدافند غیرعامل اسرائیل کوچکترین احتمال را هم در نظر میگیرد و تدابیری را اعلام میکند.
آیا اسرائیل ظاهرا «مطمئن» بوده است که ایران دستکم سریع واکنش نشان نمیدهد؟ اما این اطمینان خاطر از کجا آمده است؟ از این که حمله محدود و ضعیف است و نیازی به پاسخ ندارد؟
یا این که گمان برده است که با حمله، قدرت واکنش از ایران سلب میشود؟ اما آیا با زدن 20 هدف تمام توان موشکی و پهپادی ایران از کار میافتد؟
روایت غیر رسمی اسرائیل هم متضمن ورود جنگندهها به آسمان ایران نیست و اساسا با حملات موشکی از دور هم آسیبی به شهرهای موشکی ایران در اعماق زمین وارد نمیآید. حمله به این اهداف نیازمند حضور بمبافکنهای حامل بمبهای سنگرشکن در آسمان است.
در کل فارغ از خسارت و تلفات و این که دیشب دقیقا چه اتفاقی افتاد، تصویر حمله در تعارض با تصویر برآمده از تهدیدهای اسرائیل بود و مطلوب اسرائیل را نساخت؛ کما این که نارضایتی اپوزیسیون و برخی محافل راستگرای اسرائیلی را به دنبال داشت. جدا از اعتراضات به محدود شدن حمله به اهداف نظامی، نبود تصاویری زنده از لحظه اصابت موشکها به اهداف، روایتپردازی اسرائیل را لاغر کرد.
اما در مقابل به دلیل مساحت کوچک اسرائیل، حملات موشکهای ایران فارغ از نتایج آن، قدرت مانور بیشتری برای پوشش کل این مساحت داشت و صحنه اصابت عدهای موشک به تصویرسازی تهران کمک کرد.
از این رو بعید نیست که اسرائیل با اقدامات غیر مستقیم در پی بهبود تصویر حمله برآید که برای نتانیاهو از اهمیت خاصی برخوردار است.
اما در نهایت آن تصویری مهم است که بر ادراک خصم اثر بگذارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺آسمان عربی و حمله اسرائیل!
تنش نظامی میان ایران و اسرائیل زوایا و ابعاد مهم دیگری دارد که پیوندی مستقیم با متن این تنش ندارد، اما در حاشیه آن واجد اهمیت فراوان و ارتباطی غیر مستقیم است. از جمله آنها بُعد ایرانی عربی و تحلیل مناسبات دو طرف از پنجره این تنش است.
اهمیت این بُعد هم بیشتر از آن جهت است که کشورهای عربی غالبا متحد آمریکا هستند و به شکل مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ و تنش در منطقه.
اما در بحبوبه این وضعیت تنشآلود، دو اقدام قابل تامل بود؛ نخست خودداری بیشتر این کشورها از اجازه به اسرائیل برای استفاده از حریم هوایی آنها در حمله به ایران و دوم نیز محکومیت سریع و گسترده این حمله.
هنوز مسیرهای دقیق عبور جنگندههای اسرائیلی روشن نیست؛ گرچه ستاد کل نیروهای مسلح ایران نیز دیروز اعلام کرد که این جنگندهها وارد حریم هوایی عراق شده و از آنجا شلیک کردهاند.
دو مسیر نزدیک به عراق وجود دارد؛ نخست اردن و دیگری سوریه و دقیقا روشن نیست که جنگندههای اسرائیلی از کدامیک وارد آسمان عراق شدهاند.
اردن اعلام کرد که هیچ هواپیمایی اسرائیلی از حریم هواییاش برای حمله به ایران عبور نکرده است که البته نیاز به راستیآزمایی دارد. اما جدا از موضع رسمی اردن نشانه دیگری وجود دارد که جنگندههای اسرائیلی از آسمان سوریه وارد عراق شدهاند و آن هم این که لحظاتی قبل از حمله به ایران حملاتی در مرکز و جنوب سوریه انجام شد و سیستمهای راداری و پدافندی هدف قرار گرفت.
در این صورت میتوان گفت که حمله به ایران نه از آسمان متحدانِ عربِ آمریکا، بلکه از آسمان دو کشورِ "دوست" صورت گرفته است که نظامهای سیاسی هر دو متحد ایران هستند؛ اما کنترلی بر آسمان خود ندارند. آسمان عراق که در اختیار آمریکاست و آسمان سوریه هم جولانگاه اسرائیل و تقریبا در اختیار روسیه.
حمله اخیر اسرائیل محکی برای روابط ایران و کشورهای عربی هم بود. خودداری عربستان و متحدان عرب آمریکا که بعضا هم با اسرائیل روابط ائتلافی دارند، با در اختیار گذاشتن حریم هوایی خود و همچنین محکومیت سریع حمله میتواند بروندادی از دو امر باشد؛ نخست مسیر بهبودی که روابط ایرانی عربی طی میکند و رایزنیها و تحرکات دیپلماتیک فشرده اخیر و دیگری نگرانی این کشورها نسبت به تشدید تنش و گسترش جنگ در منطقه.
این کشورها تمایلی به گسترش جنگ در منطقه با طرفیت ایران ندارند و آن را به زیان منافع و چشماندازهای کلان اقتصادی خود میدانند که فضای ناامنی در منطقه آسیبی جدی به آن وارد میکند.
هدف دیگر واکنش کشورهای عربی منطقه به حمله اسرائیلی نیز میتواند فراهم کردن محملی برای خودداری ایران از پاسخ و ممانعت از افزایش تنش باشد.
اما موضع اخیر همسایگان جنوبی ایران در مخالفت با عبور جنگندههای اسرائیلی از حریم هوایی خود را نمیتوان دلیلی بر تداوم این وضعیت در صورت وقوع جنگ دانست. اگر تنش نظامی در آینده به جنگی تبدیل شود که آمریکا خود را ناچار به دخالت در آن ببیند، بعید است که این کشورها حتی اگر هم بخواهند بتوانند مانع مشارکت پایگاههای آمریکا در جنگ شوند و محتمل هم نیست که اسرائیل اساسا گوش به مخالفت این کشورها دهد و منتظر اجازه عبور جنگندههایش از حریم هواییشان بماند.
واقعیت این است که این کشورها میان سندان روابط ائتلافی با آمریکا و الزامات توافقنامههای امنیتی و چکش جبر همسایگی با همسایه ایرانی و الزامات آن قرار گرفتهاند.
نگارنده بر این باور است که هنوز تغییری بنیادین در ادراک رسمی عربی در قبال ایران رخ نداده و علت آن هم این است که جدا از متغیرهای فرارابطهای، هنوز دیوار «بیاعتمادی» میان دو طرف پابرجاست.
در این راستا نیز میتوان گفت که کشورهای عربی منطقه، یک طرف غیرمستقیم دو جنگ کنونی در غزه و لبنان و در کل درگیری ایران و اسرائیل بوده و با بیم و امید نظارهگر آینده تنشهای کنونی هستند و این که چه طرفی در نهایت در منطقه موقعیت برتری پیدا خواهد کرد.
همچنین بر خلاف ملتهای عرب که از منظر تاریخی عرب-اسرائیلی به جنگ کنونی مینگرند، غالب نظامهای رسمی عربی و بازیگران موثر آن، خاورمیانهِ بدون حماس و حزبالله را فارغ از هویت مذهبی جداگانه هر دو، در قاب منطقهِ بدون اسلام سیاسی بیشتر میپسندند و در آن سو هم تمایلی ندارند که جایگاه آمریکا و بعضا حتی اسرائیل در منطقه در مقابل ایران و متحدانش تضعیف شود.
در پایان ذکر این نکته هم بد نیست که یکی از معضلات دیرپای سیاست خارجی ایران قرار گرفتن در سیکل مواجهه کلیشهای و موسمی با مسائل بدون طراحی بلندمدت و آیندهنگری ژرف است. محصول چنین نگاهی لزوما پیشبینی روزهای سرنوشتساز کنونی در مسیر خصومت با آمریکا و اسرائیل میبود و همین خود میطلبید که از گذشته بستر منطقهای برای این روزها مهیا شود و از حداقل تنشها هم پرهیز و در صورت رخداد سریعا مهار میشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
تنش نظامی میان ایران و اسرائیل زوایا و ابعاد مهم دیگری دارد که پیوندی مستقیم با متن این تنش ندارد، اما در حاشیه آن واجد اهمیت فراوان و ارتباطی غیر مستقیم است. از جمله آنها بُعد ایرانی عربی و تحلیل مناسبات دو طرف از پنجره این تنش است.
اهمیت این بُعد هم بیشتر از آن جهت است که کشورهای عربی غالبا متحد آمریکا هستند و به شکل مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ و تنش در منطقه.
اما در بحبوبه این وضعیت تنشآلود، دو اقدام قابل تامل بود؛ نخست خودداری بیشتر این کشورها از اجازه به اسرائیل برای استفاده از حریم هوایی آنها در حمله به ایران و دوم نیز محکومیت سریع و گسترده این حمله.
هنوز مسیرهای دقیق عبور جنگندههای اسرائیلی روشن نیست؛ گرچه ستاد کل نیروهای مسلح ایران نیز دیروز اعلام کرد که این جنگندهها وارد حریم هوایی عراق شده و از آنجا شلیک کردهاند.
دو مسیر نزدیک به عراق وجود دارد؛ نخست اردن و دیگری سوریه و دقیقا روشن نیست که جنگندههای اسرائیلی از کدامیک وارد آسمان عراق شدهاند.
اردن اعلام کرد که هیچ هواپیمایی اسرائیلی از حریم هواییاش برای حمله به ایران عبور نکرده است که البته نیاز به راستیآزمایی دارد. اما جدا از موضع رسمی اردن نشانه دیگری وجود دارد که جنگندههای اسرائیلی از آسمان سوریه وارد عراق شدهاند و آن هم این که لحظاتی قبل از حمله به ایران حملاتی در مرکز و جنوب سوریه انجام شد و سیستمهای راداری و پدافندی هدف قرار گرفت.
در این صورت میتوان گفت که حمله به ایران نه از آسمان متحدانِ عربِ آمریکا، بلکه از آسمان دو کشورِ "دوست" صورت گرفته است که نظامهای سیاسی هر دو متحد ایران هستند؛ اما کنترلی بر آسمان خود ندارند. آسمان عراق که در اختیار آمریکاست و آسمان سوریه هم جولانگاه اسرائیل و تقریبا در اختیار روسیه.
حمله اخیر اسرائیل محکی برای روابط ایران و کشورهای عربی هم بود. خودداری عربستان و متحدان عرب آمریکا که بعضا هم با اسرائیل روابط ائتلافی دارند، با در اختیار گذاشتن حریم هوایی خود و همچنین محکومیت سریع حمله میتواند بروندادی از دو امر باشد؛ نخست مسیر بهبودی که روابط ایرانی عربی طی میکند و رایزنیها و تحرکات دیپلماتیک فشرده اخیر و دیگری نگرانی این کشورها نسبت به تشدید تنش و گسترش جنگ در منطقه.
این کشورها تمایلی به گسترش جنگ در منطقه با طرفیت ایران ندارند و آن را به زیان منافع و چشماندازهای کلان اقتصادی خود میدانند که فضای ناامنی در منطقه آسیبی جدی به آن وارد میکند.
هدف دیگر واکنش کشورهای عربی منطقه به حمله اسرائیلی نیز میتواند فراهم کردن محملی برای خودداری ایران از پاسخ و ممانعت از افزایش تنش باشد.
اما موضع اخیر همسایگان جنوبی ایران در مخالفت با عبور جنگندههای اسرائیلی از حریم هوایی خود را نمیتوان دلیلی بر تداوم این وضعیت در صورت وقوع جنگ دانست. اگر تنش نظامی در آینده به جنگی تبدیل شود که آمریکا خود را ناچار به دخالت در آن ببیند، بعید است که این کشورها حتی اگر هم بخواهند بتوانند مانع مشارکت پایگاههای آمریکا در جنگ شوند و محتمل هم نیست که اسرائیل اساسا گوش به مخالفت این کشورها دهد و منتظر اجازه عبور جنگندههایش از حریم هواییشان بماند.
واقعیت این است که این کشورها میان سندان روابط ائتلافی با آمریکا و الزامات توافقنامههای امنیتی و چکش جبر همسایگی با همسایه ایرانی و الزامات آن قرار گرفتهاند.
نگارنده بر این باور است که هنوز تغییری بنیادین در ادراک رسمی عربی در قبال ایران رخ نداده و علت آن هم این است که جدا از متغیرهای فرارابطهای، هنوز دیوار «بیاعتمادی» میان دو طرف پابرجاست.
در این راستا نیز میتوان گفت که کشورهای عربی منطقه، یک طرف غیرمستقیم دو جنگ کنونی در غزه و لبنان و در کل درگیری ایران و اسرائیل بوده و با بیم و امید نظارهگر آینده تنشهای کنونی هستند و این که چه طرفی در نهایت در منطقه موقعیت برتری پیدا خواهد کرد.
همچنین بر خلاف ملتهای عرب که از منظر تاریخی عرب-اسرائیلی به جنگ کنونی مینگرند، غالب نظامهای رسمی عربی و بازیگران موثر آن، خاورمیانهِ بدون حماس و حزبالله را فارغ از هویت مذهبی جداگانه هر دو، در قاب منطقهِ بدون اسلام سیاسی بیشتر میپسندند و در آن سو هم تمایلی ندارند که جایگاه آمریکا و بعضا حتی اسرائیل در منطقه در مقابل ایران و متحدانش تضعیف شود.
در پایان ذکر این نکته هم بد نیست که یکی از معضلات دیرپای سیاست خارجی ایران قرار گرفتن در سیکل مواجهه کلیشهای و موسمی با مسائل بدون طراحی بلندمدت و آیندهنگری ژرف است. محصول چنین نگاهی لزوما پیشبینی روزهای سرنوشتساز کنونی در مسیر خصومت با آمریکا و اسرائیل میبود و همین خود میطلبید که از گذشته بستر منطقهای برای این روزها مهیا شود و از حداقل تنشها هم پرهیز و در صورت رخداد سریعا مهار میشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چرخش نگاهها به ایران؛ چه میشود؟
طی یک ماه گذشته بعد از حمله موشکی ایران، برای پاسخ به آن، نگاهها به سمت اسرائیل بود؛ اما پس از واکنش تلآویو دوباره نگاهها به سمت ایران چرخیده است. خاصیت حملات رفت و برگشتی همین است و نگاهها مدام بین طرفهای درگیر جابجا میشود.
پس از حمله اسرائیل تصویر اولیه در مقایسه با تصویر برساخته از تهدیدها ضعیف بود و همچنان تصویر "وعده صادق 2" بر آن چیرگی داشت و همین امر هم در کنار محدود بودن حمله به اهداف نظامی نارضایتیهایی را در خود اسرائیل به دنبال داشت.
اما رفته رفته در دو روز اخیر با گزارش رسانههای آمریکایی درباره نتایج حمله اسرائیل و حجم خسارتها تصویر آن فربهتر شد و تا حدودی هم از نارضایتی اپوزیسیون و راستگرایان اسرائیلی کاسته شد.
در این میان اما اظهارنظرهای ایران در فروکاست مستمر از حمله و نتایج آن و بازتاب آن تاکنون تاثیر خاصی بر تصویر جدیدِ در حالِ شکلگیری نداشته است، اما تهدیدهای ایران در دو روز اخیر مورد توجه قرار گرفته و نگاههای ناظران و رسانههای جهان از جمله اسرائیلی و آمریکایی را به سمت ایران چرخانده و نوعی انتظار برای واکنش و پاسخ ایران ایجاد کرده است.
ایران پاسخ سریع و فوری نداده، اما اکنون پرسش این است که آیا واکنش نشان خواهد داد و در چه سطحی و چه زمانی؟
در مورد واکنش ایران هم هر چند برخی تحلیلها نظر به مواجهه تقلیلگرایانه تهران بر عدم پاسخ بود، اما در یادداشتی درباره حمله اسرائیل بیان شد که ایران احتمالا نوعی پاسخ را ضروری بداند. اکنون هم این ضرورت احتمالا از نگاه تصمیمسازان ایران در سایه فربه شدن تصویر حمله در دو روز اخیر مضاعف شده است.
در کنار آن هم معمولا در چنین حملات پینگپنگی، هر طرفی تلاش میکند که آخرین حمله و شلیک را انجام دهد و این مساله هم تا حدود زیادی معطوف به ادراک اهمیت تصویری نهایی است که در پایان درگیری شکل میگیرد.
با این شرح میتوان گفت که طرف ایرانی تصمیم به پاسخ به حمله اسرائیل دارد، اما چه زمانی و در چه سطحی؟
در مورد زمان حمله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پنجم نوامبر یعنی کمتر از 10 روز آینده نقش یک متغیر دو وجهی در خصوص پاسخ ایران -چه در جهت تسریع چه تاخیر آن- ایفا میکند.
این انتخابات از یک جهت میتواند مشوق ایران برای پاسخدهی قبل از پنجم نوامبر شود و آن را تسریع کند. از این منظر که احتمالا از نظر حکومت ایران درگیر شدن آمریکا با این انتخابات احتمال وقوع جنگ را بسیار کاهش میدهد و قبل از انتخابات را فرصتی بهتر برای آن بداند.
اما از منظر دیگر چنین پاسخی قبل از انتخابات میتواند شانس پیروزی ترامپ را افزایش دهد. این عامل میتواند مشوقی برای تاخیر حمله به پس از انتخابات آمریکا باشد. اما مساله اینجاست که اکنون هم شانس ترامپ بسیار بالاست و پیروزی او در انتخابات هم میتواند در نقش مانع عمل کند.
در این باره فارغ از نظرها و تحلیلهای ناظران، باید دید نظام فکری حکومت ایران به عنوان طرف تصمیمگیر چه نظری دارد. نظرها تا حدودی متفاوت است؛ اما هسته سخت قدرت تمایز زیادی قائل نیست و میتوان جمعبندی حکومت در این باره را در این گفته امروز دکتر ولایتی دید که «آنچه که آقای بایدن به آرامی میگوید آقای ترامپ فریاد میزند».
همچنین نوعی نگاه در برخی نهادها نیز وجود دارد، مبنی بر این که چه بسا با ترامپِ اهل معامله راحتتر بتوان تعامل کرد تا با دموکراتها.
مخلص کلام درباره زمان پاسخ این که به نظر میرسد تمایل حکومت به انجام آن قبل از انتخابات آمریکا بیشتر است.
اما درباره شکل پاسخ هم میتوان پیش بینی کرد که حکومت به احتمال زیاد به سطحی بیشتر از حمله «وعده صادق 2» میاندیشد؛ چنان که این حمله بزرگتر از «وعده صادق 1» بود.
اما این وسط یک متغیر میتواند بر زمان و کیفیت پاسخ ایران اثرگذار باشد و آن هم مذاکرات آتشبس در منطقه است. این مذاکرات و دیپلماسی هم یکی دو روز قبل از حمله اسرائیل شروع شد و در همان زمان هم گفته شد که هدف از آن مدیریت و مهار تبعات حمله اسرائیل است.
با اين حال، چندان محتمل نیست که این مذاکرات در آینده نزدیک نتیجه خاصی داشته باشد، اما اگر پیشرفت چشمگیری در روزهای پیشرو از بیم تحولات غیر منتظره در منطقه داشته باشد، میتواند اثرگذار باشد.
اما در هر صورت، غافلگیری در پاسخ احتمالی ایران بیش از قبل واجد اهمیت فوق راهبردی است؛ از این جهت که با توجه به شکسته شدن تابوی حمله مستقیم اسرائیل، بعید نیست که اگر اطلاعات دقیقی مبنی بر زمان حمله ایران داشته باشد، چه بسا پیشدستی و حمله کند. در یادداشت دیگری به دورنمای حملات رفت و برگشتی و واکنش بعدی اسرائیل میپردازم.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
طی یک ماه گذشته بعد از حمله موشکی ایران، برای پاسخ به آن، نگاهها به سمت اسرائیل بود؛ اما پس از واکنش تلآویو دوباره نگاهها به سمت ایران چرخیده است. خاصیت حملات رفت و برگشتی همین است و نگاهها مدام بین طرفهای درگیر جابجا میشود.
پس از حمله اسرائیل تصویر اولیه در مقایسه با تصویر برساخته از تهدیدها ضعیف بود و همچنان تصویر "وعده صادق 2" بر آن چیرگی داشت و همین امر هم در کنار محدود بودن حمله به اهداف نظامی نارضایتیهایی را در خود اسرائیل به دنبال داشت.
اما رفته رفته در دو روز اخیر با گزارش رسانههای آمریکایی درباره نتایج حمله اسرائیل و حجم خسارتها تصویر آن فربهتر شد و تا حدودی هم از نارضایتی اپوزیسیون و راستگرایان اسرائیلی کاسته شد.
در این میان اما اظهارنظرهای ایران در فروکاست مستمر از حمله و نتایج آن و بازتاب آن تاکنون تاثیر خاصی بر تصویر جدیدِ در حالِ شکلگیری نداشته است، اما تهدیدهای ایران در دو روز اخیر مورد توجه قرار گرفته و نگاههای ناظران و رسانههای جهان از جمله اسرائیلی و آمریکایی را به سمت ایران چرخانده و نوعی انتظار برای واکنش و پاسخ ایران ایجاد کرده است.
ایران پاسخ سریع و فوری نداده، اما اکنون پرسش این است که آیا واکنش نشان خواهد داد و در چه سطحی و چه زمانی؟
در مورد واکنش ایران هم هر چند برخی تحلیلها نظر به مواجهه تقلیلگرایانه تهران بر عدم پاسخ بود، اما در یادداشتی درباره حمله اسرائیل بیان شد که ایران احتمالا نوعی پاسخ را ضروری بداند. اکنون هم این ضرورت احتمالا از نگاه تصمیمسازان ایران در سایه فربه شدن تصویر حمله در دو روز اخیر مضاعف شده است.
در کنار آن هم معمولا در چنین حملات پینگپنگی، هر طرفی تلاش میکند که آخرین حمله و شلیک را انجام دهد و این مساله هم تا حدود زیادی معطوف به ادراک اهمیت تصویری نهایی است که در پایان درگیری شکل میگیرد.
با این شرح میتوان گفت که طرف ایرانی تصمیم به پاسخ به حمله اسرائیل دارد، اما چه زمانی و در چه سطحی؟
در مورد زمان حمله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پنجم نوامبر یعنی کمتر از 10 روز آینده نقش یک متغیر دو وجهی در خصوص پاسخ ایران -چه در جهت تسریع چه تاخیر آن- ایفا میکند.
این انتخابات از یک جهت میتواند مشوق ایران برای پاسخدهی قبل از پنجم نوامبر شود و آن را تسریع کند. از این منظر که احتمالا از نظر حکومت ایران درگیر شدن آمریکا با این انتخابات احتمال وقوع جنگ را بسیار کاهش میدهد و قبل از انتخابات را فرصتی بهتر برای آن بداند.
اما از منظر دیگر چنین پاسخی قبل از انتخابات میتواند شانس پیروزی ترامپ را افزایش دهد. این عامل میتواند مشوقی برای تاخیر حمله به پس از انتخابات آمریکا باشد. اما مساله اینجاست که اکنون هم شانس ترامپ بسیار بالاست و پیروزی او در انتخابات هم میتواند در نقش مانع عمل کند.
در این باره فارغ از نظرها و تحلیلهای ناظران، باید دید نظام فکری حکومت ایران به عنوان طرف تصمیمگیر چه نظری دارد. نظرها تا حدودی متفاوت است؛ اما هسته سخت قدرت تمایز زیادی قائل نیست و میتوان جمعبندی حکومت در این باره را در این گفته امروز دکتر ولایتی دید که «آنچه که آقای بایدن به آرامی میگوید آقای ترامپ فریاد میزند».
همچنین نوعی نگاه در برخی نهادها نیز وجود دارد، مبنی بر این که چه بسا با ترامپِ اهل معامله راحتتر بتوان تعامل کرد تا با دموکراتها.
مخلص کلام درباره زمان پاسخ این که به نظر میرسد تمایل حکومت به انجام آن قبل از انتخابات آمریکا بیشتر است.
اما درباره شکل پاسخ هم میتوان پیش بینی کرد که حکومت به احتمال زیاد به سطحی بیشتر از حمله «وعده صادق 2» میاندیشد؛ چنان که این حمله بزرگتر از «وعده صادق 1» بود.
اما این وسط یک متغیر میتواند بر زمان و کیفیت پاسخ ایران اثرگذار باشد و آن هم مذاکرات آتشبس در منطقه است. این مذاکرات و دیپلماسی هم یکی دو روز قبل از حمله اسرائیل شروع شد و در همان زمان هم گفته شد که هدف از آن مدیریت و مهار تبعات حمله اسرائیل است.
با اين حال، چندان محتمل نیست که این مذاکرات در آینده نزدیک نتیجه خاصی داشته باشد، اما اگر پیشرفت چشمگیری در روزهای پیشرو از بیم تحولات غیر منتظره در منطقه داشته باشد، میتواند اثرگذار باشد.
اما در هر صورت، غافلگیری در پاسخ احتمالی ایران بیش از قبل واجد اهمیت فوق راهبردی است؛ از این جهت که با توجه به شکسته شدن تابوی حمله مستقیم اسرائیل، بعید نیست که اگر اطلاعات دقیقی مبنی بر زمان حمله ایران داشته باشد، چه بسا پیشدستی و حمله کند. در یادداشت دیگری به دورنمای حملات رفت و برگشتی و واکنش بعدی اسرائیل میپردازم.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چین و روسیه و چرایی یک بیطرفی!
موضع آمریکا و اروپا در قبال جنگ غزه و لبنان و تنش نظامی ایران و اسرائیل بر کسی پوشیده نیست و با اختلافاتی تقریبا در یک راستاست.
انتظاری از آمریکا به دلیل ماهیت روابط ایران و آمریکا مبتنی بر خصومت و تنش مستمر 45 ساله و نیز جنس روابط ایدئولوژیک و اینهمانی با اسرائیل نیست. با اروپا هم با قدری تفاوت مساله همین گونه است.
اما داستان چین و روسیه متفاوت است و علت آن هم انتظارات دیگری است که با خلق تصویری «دوستانه» و «راهبردی» از روابط با این دو قدرت در ایران ایجاد شده است.
اما موضع چین و روسیه در تنش نظامی ایران و اسرائیل با این انتظارات همخوانی ندارد. این موضع عملا بیطرفی بوده و همین خود هم بیشتر برای تلآویو واجد منفعت است.
در نشست اضطراری دیشب شورای امنیت، روسیه حمله را محکوم نکرد و فقط آن را غیر مسئولانه خواند. اما نماینده چین آن را به این طریق محکوم کرد که مستقیم نگفت حمله اسرائیل را محکوم میکنیم؛ بلکه بیان داشت که هر گونه نقض حاکمیت و تمامیت ارضی ایران را محکوم میکنیم.
هر دو نسبت به اعمال اسرائیل در غزه، لبنان و منطقه ابزار نگرانی کردند. نماینده روسیه انتقاداتی را هم به اسرائیل وارد کرد که البته آن هم بیشتر از دریچه تنش و مچگیری آمریکا بود.
اما این رفتار چین و روسیه معطوف به یکی از دو دلیل است؛ یا آنها به الزامات روابط «راهبردی» خود با ایران تن نمیدهند یا این که اساسا تصویر ایجاد شده از این روابط در داخل ایران اشتباه است. به نظرم دومی صحیحتر است.
در کنار آن نیز اساسا شناختی درست از سیاست خاورمیانهای این دو بازیگر وجود ندارد و بدون فهم مناسبات قدرتهای خارجی در منطقه هم نمیتوان خود مسائل منطقه و پیچیدگیهای آنها را درک کرد.
معطوف به شناخت سیاست چین و روسیه در خاورمیانه و روابطشان با اسرائیل، قبلا هم عرض شده که دو کشور در قضایای منطقهای با طرفیت اسرائیل هیچ موضع عملی علیه آن نخواهند گرفت.
البته نباید مغفول گذاشت که هر کشور و قدرتی حق دارد که کنشگری خود را مطابق منافعش تنظیم کند و از این منظر خردهای بر موضع کنونی چین و روسیه در قبال مناقشه جاری در منطقه نیست؛ اما مشکل در فهم نادرست سیاست خاورمیانهای این دو قدرت، نوع تنش و رقابت آنها با آمریکا و تسری دادن اشتباهی آن به منازعه با اسرائیل است.
یادم هست که بعد از آشتی ایران و عربستان در پکن چه تحلیلهای عجیب و غریبی درباره نقش چین که نشد! از جمله این که میخواهد جای آمریکا را در منطقه بگیرد و علیه اسرائیل اقدام کند و غیره.
در حالی که چین سرش در کار خودش است و در قضایای خاورمیانه رویکرد محافظهکارانه دارد. ظاهرا هم نگرانی خاصی بابت تاثیر تنش کنونی بر منافع خود در خاورمیانه ندارد؛ اگر هم نگرانی داشته باشد مادام که طرف مقابل اسرائیل و آمریکاست، بروز نمیدهد و وارد چالش نمیشود.
اگر هم در آینده مسیر تامین انرژی از خلیج فارس ناامن شود، احتمالا چینیهای دوراندیش از هم اکنون جایگزین مناسبی در صورت بالا گرفتن تنشها پیدا کردهاند؛ یعنی روسیه! با وقوع چنین تنش و جنگی در منطقه براحتی نفت روسیه اهمیت فوق راهبردی پیدا میکند و قیمتش هم سر به فلک خواهد کشید و کرملین به سهولت بخش بزرگی از هزینههای جنگ اوکراین را جبران خواهد کرد.
البته این منفعت بدان معنا نیست که روسیه به دنبال جنگی بزرگ در خاورمیانه است. ولو چنین منفعتی هم در کار نباشد، مادام که یک طرف مساله اسرائیل باشد، نه چین و نه روسیه ورود جدی نمیکنند و همین بیطرفی و بیتفاوتی در تنش کنونی بیشتر در عمل به سود اسرائیل است که نه فقط در شرق و غرب هیچ قدرتی جلودارش نیست؛ بلکه همراهی مستقیم و غیرمستقیم هم دارند.
اینجا ذکر این نکته هم بد نیست که مدتی است که گفته میشود توافق همکاری جامع ایران و روسیه آماده امضاست، اما چرا امضا نمیشود؟ به نظرم علت تعلل روسیه جدا از نقش لابی یهودی در این کشور، انتظار برای روشن شدن نتایج انتخابات آمریکاست که اگر نامزد دلخواه پوتین یعنی ترامپ برنده شود، احتمال امضای آن کم است و بیشتر تعلل خواهد کرد و اگر هریس برنده شود، به احتمال زیاد امضا شود، اما باز بعید است که لابی یهودی اجازه دهد بندهای مهم آن عملیاتی شود.
برای شناخت بهتر سیاست روسیه در منطقه خالی از لطف نیست که به سخنان یک مقام روس در دیدار اخیر هیئت حماس به مسکو اشاره شود. این مقام روس در یک کلام گفته بود که ما متحد شما نیستیم و دوست اسرائیل هستیم.
روسیه تا جایی به الزامات این دوستی پایبند است که به خاطر آن و قولی که به اسرائیل داده است، حاضر نیست کوچکترین آسیبی به زلنسکی به دلیل بهودی بودن برساند؛ در حالی که با کشورش در جنگی سرنوشتساز است!
حال چطور انتظار میرود با ایران علیه خود اسرائیل با جمعیتی بالغ بر دو میلیون یهودی روسی الاصل همکاری کند؟!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
موضع آمریکا و اروپا در قبال جنگ غزه و لبنان و تنش نظامی ایران و اسرائیل بر کسی پوشیده نیست و با اختلافاتی تقریبا در یک راستاست.
انتظاری از آمریکا به دلیل ماهیت روابط ایران و آمریکا مبتنی بر خصومت و تنش مستمر 45 ساله و نیز جنس روابط ایدئولوژیک و اینهمانی با اسرائیل نیست. با اروپا هم با قدری تفاوت مساله همین گونه است.
اما داستان چین و روسیه متفاوت است و علت آن هم انتظارات دیگری است که با خلق تصویری «دوستانه» و «راهبردی» از روابط با این دو قدرت در ایران ایجاد شده است.
اما موضع چین و روسیه در تنش نظامی ایران و اسرائیل با این انتظارات همخوانی ندارد. این موضع عملا بیطرفی بوده و همین خود هم بیشتر برای تلآویو واجد منفعت است.
در نشست اضطراری دیشب شورای امنیت، روسیه حمله را محکوم نکرد و فقط آن را غیر مسئولانه خواند. اما نماینده چین آن را به این طریق محکوم کرد که مستقیم نگفت حمله اسرائیل را محکوم میکنیم؛ بلکه بیان داشت که هر گونه نقض حاکمیت و تمامیت ارضی ایران را محکوم میکنیم.
هر دو نسبت به اعمال اسرائیل در غزه، لبنان و منطقه ابزار نگرانی کردند. نماینده روسیه انتقاداتی را هم به اسرائیل وارد کرد که البته آن هم بیشتر از دریچه تنش و مچگیری آمریکا بود.
اما این رفتار چین و روسیه معطوف به یکی از دو دلیل است؛ یا آنها به الزامات روابط «راهبردی» خود با ایران تن نمیدهند یا این که اساسا تصویر ایجاد شده از این روابط در داخل ایران اشتباه است. به نظرم دومی صحیحتر است.
در کنار آن نیز اساسا شناختی درست از سیاست خاورمیانهای این دو بازیگر وجود ندارد و بدون فهم مناسبات قدرتهای خارجی در منطقه هم نمیتوان خود مسائل منطقه و پیچیدگیهای آنها را درک کرد.
معطوف به شناخت سیاست چین و روسیه در خاورمیانه و روابطشان با اسرائیل، قبلا هم عرض شده که دو کشور در قضایای منطقهای با طرفیت اسرائیل هیچ موضع عملی علیه آن نخواهند گرفت.
البته نباید مغفول گذاشت که هر کشور و قدرتی حق دارد که کنشگری خود را مطابق منافعش تنظیم کند و از این منظر خردهای بر موضع کنونی چین و روسیه در قبال مناقشه جاری در منطقه نیست؛ اما مشکل در فهم نادرست سیاست خاورمیانهای این دو قدرت، نوع تنش و رقابت آنها با آمریکا و تسری دادن اشتباهی آن به منازعه با اسرائیل است.
یادم هست که بعد از آشتی ایران و عربستان در پکن چه تحلیلهای عجیب و غریبی درباره نقش چین که نشد! از جمله این که میخواهد جای آمریکا را در منطقه بگیرد و علیه اسرائیل اقدام کند و غیره.
در حالی که چین سرش در کار خودش است و در قضایای خاورمیانه رویکرد محافظهکارانه دارد. ظاهرا هم نگرانی خاصی بابت تاثیر تنش کنونی بر منافع خود در خاورمیانه ندارد؛ اگر هم نگرانی داشته باشد مادام که طرف مقابل اسرائیل و آمریکاست، بروز نمیدهد و وارد چالش نمیشود.
اگر هم در آینده مسیر تامین انرژی از خلیج فارس ناامن شود، احتمالا چینیهای دوراندیش از هم اکنون جایگزین مناسبی در صورت بالا گرفتن تنشها پیدا کردهاند؛ یعنی روسیه! با وقوع چنین تنش و جنگی در منطقه براحتی نفت روسیه اهمیت فوق راهبردی پیدا میکند و قیمتش هم سر به فلک خواهد کشید و کرملین به سهولت بخش بزرگی از هزینههای جنگ اوکراین را جبران خواهد کرد.
البته این منفعت بدان معنا نیست که روسیه به دنبال جنگی بزرگ در خاورمیانه است. ولو چنین منفعتی هم در کار نباشد، مادام که یک طرف مساله اسرائیل باشد، نه چین و نه روسیه ورود جدی نمیکنند و همین بیطرفی و بیتفاوتی در تنش کنونی بیشتر در عمل به سود اسرائیل است که نه فقط در شرق و غرب هیچ قدرتی جلودارش نیست؛ بلکه همراهی مستقیم و غیرمستقیم هم دارند.
اینجا ذکر این نکته هم بد نیست که مدتی است که گفته میشود توافق همکاری جامع ایران و روسیه آماده امضاست، اما چرا امضا نمیشود؟ به نظرم علت تعلل روسیه جدا از نقش لابی یهودی در این کشور، انتظار برای روشن شدن نتایج انتخابات آمریکاست که اگر نامزد دلخواه پوتین یعنی ترامپ برنده شود، احتمال امضای آن کم است و بیشتر تعلل خواهد کرد و اگر هریس برنده شود، به احتمال زیاد امضا شود، اما باز بعید است که لابی یهودی اجازه دهد بندهای مهم آن عملیاتی شود.
برای شناخت بهتر سیاست روسیه در منطقه خالی از لطف نیست که به سخنان یک مقام روس در دیدار اخیر هیئت حماس به مسکو اشاره شود. این مقام روس در یک کلام گفته بود که ما متحد شما نیستیم و دوست اسرائیل هستیم.
روسیه تا جایی به الزامات این دوستی پایبند است که به خاطر آن و قولی که به اسرائیل داده است، حاضر نیست کوچکترین آسیبی به زلنسکی به دلیل بهودی بودن برساند؛ در حالی که با کشورش در جنگی سرنوشتساز است!
حال چطور انتظار میرود با ایران علیه خود اسرائیل با جمعیتی بالغ بر دو میلیون یهودی روسی الاصل همکاری کند؟!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺«اسرائیل مجازی»؛ مرگ یا درود؟!
گفتهاند که برای نابودی یک اندیشه، بد از آن دفاع کنید. مصداق آن تصویر بالاست. طرف با پرچم فلسطین به جنگ شبکههای مجازی رفته و شعار مرگ بر «اسرائیل مجازی» میدهد.
در حالی که همین پدیدهای که «اسرائیل مجازی» مینامند، پرچم فلسطین را یک سال اخیر در جهان چنان بالا برده که به مصیبتی برای «اسرائیل واقعی» و سلاحِ مردم غزه برای افشای وقایع جاری بدل شده و شیفتی پارادایمی را در افکار عمومی دنیا رقم زده است.
اعتراضات گسترده جهانی در مخالفت با نسلکشی غزه مولود همین شبکههای مجازی بود؛ تا جایی که بنت نخست وزیر سابق اسرائیل در سفر به آمریکا نسبت به حجم گسترده انتشار محتوای حامی فلسطین وحجم اندک محتوای موید اسرائیل در شبکههای مجازی شاکی بود.
اگر در غزه هم این شبکهها فیلتر بودند، چنین اتفاقی میافتاد؟
علت سانسور برخی محتواهای فلسطینی در تعدادی از پلتفرمها نیز ناخرسندی اسرائیل از همین فضای مجازی است.
حال، چه سنخیتی میان شعار مرگ بر دنیای مجازی و پرچم فلسطین وجود دارد؟ اگر از نظر این افراد این پلتفرمها در ایران عامل اسرائیلند، در جهان صدای فلسطین هستند!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
گفتهاند که برای نابودی یک اندیشه، بد از آن دفاع کنید. مصداق آن تصویر بالاست. طرف با پرچم فلسطین به جنگ شبکههای مجازی رفته و شعار مرگ بر «اسرائیل مجازی» میدهد.
در حالی که همین پدیدهای که «اسرائیل مجازی» مینامند، پرچم فلسطین را یک سال اخیر در جهان چنان بالا برده که به مصیبتی برای «اسرائیل واقعی» و سلاحِ مردم غزه برای افشای وقایع جاری بدل شده و شیفتی پارادایمی را در افکار عمومی دنیا رقم زده است.
اعتراضات گسترده جهانی در مخالفت با نسلکشی غزه مولود همین شبکههای مجازی بود؛ تا جایی که بنت نخست وزیر سابق اسرائیل در سفر به آمریکا نسبت به حجم گسترده انتشار محتوای حامی فلسطین وحجم اندک محتوای موید اسرائیل در شبکههای مجازی شاکی بود.
اگر در غزه هم این شبکهها فیلتر بودند، چنین اتفاقی میافتاد؟
علت سانسور برخی محتواهای فلسطینی در تعدادی از پلتفرمها نیز ناخرسندی اسرائیل از همین فضای مجازی است.
حال، چه سنخیتی میان شعار مرگ بر دنیای مجازی و پرچم فلسطین وجود دارد؟ اگر از نظر این افراد این پلتفرمها در ایران عامل اسرائیلند، در جهان صدای فلسطین هستند!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺آتشبس در لبنان یا ...؟
در یک ساعت اخیر در پی انتشار اخباری از منابع اسرائیلی و اظهارات نخستوزیر لبنان درباره نزدیک بودن توافق در جبهه لبنان و آتشبس، خوشبینیها بالا گرفته است.
نجیب میقاتی نخستوزیر لبنان امشب اعلام کرد که عاموس هوکشتاین فرستاده آمریکا با او تماس گرفته و گفته است در حال عزیمت به اسرائیل بوده و امیدوار است که طی ساعات آینده آتشبس اعلام شود.
میقاتی همچنین بیان داشت که حزبالله در تفکیک جبهه لبنان از جبهه غزه دیر کرد. مفروض این گزاره نخستوزیر لبنان پذیرش این تفکیک از جانب حزبالله است.
شبکه دولتی اسرائیل هم پیشنویس توافقی را منتشر کرد که نظر به مواضع و سیاستهای معروف حزبالله بیشتر به تجویز «تسلیمنامه» برای آن شباهت دارد تا متنی مورد توافق
اما این اخبار درباره آتشبس قریبالوقوع در لبنان در حالی منتشر میشود که عصر چهارشنبه دبیرکل جدید حزبالله در نخستین سخنرانی خود تاکید کرد که تحرکات دیپلماتیک هیچ نتیجهای تاکنون نداشته است و از اعلام آمادگی حزبالله برای آتشبس اما تحت شروط آن گفت.
در کنار آن هم امروز چهارشنبه، تحولات میدانی لبنان سیر صعودی قابل توجهی داشت و سه روز پس از درخواست حزبالله از ساکنان 25 شهرک اسرائیلی برای تخلیه، ارتش اسرائیل امروز از نقاط پرجمعیت شهر 100 هزار نفری بعلبک خواست که آن را تخلیه کنند.
اما واقعیت چیست؟
به نظر نگارنده «تا این لحظه» تحول جدی و مهمی در جبهه لبنان برای دستیابی به آتشبس طی ساعات و دو سه روز آینده رخ نداده و در جبهه نوار غزه نیز مذاکرات تاکنون هیچ نتیجهای در بر نداشته و فعلا چشمانداز روشنی برای آتشبس در غزه وجود ندارد.
چنان که دو روز قبل از حمله اسرائیل به ایران گفته شد، موج دیپلماسی شروع شده در منطقه نشانه نزدیک بودن این حمله است و دو هدف عمده را دنبال میکند:
نخست مهار و کنترل تبعات حمله اسرائیل و به نوعی مهندسی واکنش ایران پس از آن و هدف دوم بهرهبرداری انتخاباتی دولت بایدن از این دیپلماسی به نفع کامالا هریس در ایالتهای سرنوشتساز برای کسب آرای اقلیت عرب و مسلمان.
اما هدف از اعلام قریبالوقوع آتشبس چیست؟
اکنون نیز در کنار همان انگیزه انتخاباتی، با توجه به انتشار اخباری در برخی منابع آمریکایی مبنی بر احتمال پاسخ ایران در آینده نزدیک و قبل از انتخابات آمریکا میتوان گفت که اشاعه فضای «آتشبس نزدیک» با این مساله پیوند دارد.
اما انگیزه دیگر نیز میتواند عملیات روانی اسرائیل علیه حزبالله و فشار بر دولت لبنان برای واداشتن حزب به پذیرش توافق بر اساس شروط تلآویو باشد.
واقعیت هم این است که دولت لبنان هم در روزهای اخیر فشارهای سیاسی خود را بر حزبالله افزایش داده و علنیتر کرده است؛ به گونهای که میتوان گفت که حزب اکنون در دو جبهه درگیر است؛ جبهه جنگ با اسرائیل و جبهه فشار سیاسی داخلی؛ به گونهای که حتی برخی متحدان مسیحی آن هم موضعی مخالف گرفتهاند.
در این راستا هر چند زیاد محتمل نیست، اما بعید هم نیست که آمریکا و دولت لبنان آتش بسی را اعلام کنند که مورد موافقت حزبالله نباشد؛ تا تحت فشار پذیرش آن قرار گیرد و در غیر این صورت در مظان اتهام و مسئولیت تداوم جنگ واقع شود.
با این حال دور از ذهن نیست که ارتش اسرائیل تلاش کند که در چند هفته آینده حمله زمینی خود را پایان دهد و یا بسیار محدود کند و به حملات هوایی ادامه دهد. در صورت وقوع چنین تحولی، میتوان علت و نتیجه این حمله را بهتر تحلیل کرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در یک ساعت اخیر در پی انتشار اخباری از منابع اسرائیلی و اظهارات نخستوزیر لبنان درباره نزدیک بودن توافق در جبهه لبنان و آتشبس، خوشبینیها بالا گرفته است.
نجیب میقاتی نخستوزیر لبنان امشب اعلام کرد که عاموس هوکشتاین فرستاده آمریکا با او تماس گرفته و گفته است در حال عزیمت به اسرائیل بوده و امیدوار است که طی ساعات آینده آتشبس اعلام شود.
میقاتی همچنین بیان داشت که حزبالله در تفکیک جبهه لبنان از جبهه غزه دیر کرد. مفروض این گزاره نخستوزیر لبنان پذیرش این تفکیک از جانب حزبالله است.
شبکه دولتی اسرائیل هم پیشنویس توافقی را منتشر کرد که نظر به مواضع و سیاستهای معروف حزبالله بیشتر به تجویز «تسلیمنامه» برای آن شباهت دارد تا متنی مورد توافق
اما این اخبار درباره آتشبس قریبالوقوع در لبنان در حالی منتشر میشود که عصر چهارشنبه دبیرکل جدید حزبالله در نخستین سخنرانی خود تاکید کرد که تحرکات دیپلماتیک هیچ نتیجهای تاکنون نداشته است و از اعلام آمادگی حزبالله برای آتشبس اما تحت شروط آن گفت.
در کنار آن هم امروز چهارشنبه، تحولات میدانی لبنان سیر صعودی قابل توجهی داشت و سه روز پس از درخواست حزبالله از ساکنان 25 شهرک اسرائیلی برای تخلیه، ارتش اسرائیل امروز از نقاط پرجمعیت شهر 100 هزار نفری بعلبک خواست که آن را تخلیه کنند.
اما واقعیت چیست؟
به نظر نگارنده «تا این لحظه» تحول جدی و مهمی در جبهه لبنان برای دستیابی به آتشبس طی ساعات و دو سه روز آینده رخ نداده و در جبهه نوار غزه نیز مذاکرات تاکنون هیچ نتیجهای در بر نداشته و فعلا چشمانداز روشنی برای آتشبس در غزه وجود ندارد.
چنان که دو روز قبل از حمله اسرائیل به ایران گفته شد، موج دیپلماسی شروع شده در منطقه نشانه نزدیک بودن این حمله است و دو هدف عمده را دنبال میکند:
نخست مهار و کنترل تبعات حمله اسرائیل و به نوعی مهندسی واکنش ایران پس از آن و هدف دوم بهرهبرداری انتخاباتی دولت بایدن از این دیپلماسی به نفع کامالا هریس در ایالتهای سرنوشتساز برای کسب آرای اقلیت عرب و مسلمان.
اما هدف از اعلام قریبالوقوع آتشبس چیست؟
اکنون نیز در کنار همان انگیزه انتخاباتی، با توجه به انتشار اخباری در برخی منابع آمریکایی مبنی بر احتمال پاسخ ایران در آینده نزدیک و قبل از انتخابات آمریکا میتوان گفت که اشاعه فضای «آتشبس نزدیک» با این مساله پیوند دارد.
اما انگیزه دیگر نیز میتواند عملیات روانی اسرائیل علیه حزبالله و فشار بر دولت لبنان برای واداشتن حزب به پذیرش توافق بر اساس شروط تلآویو باشد.
واقعیت هم این است که دولت لبنان هم در روزهای اخیر فشارهای سیاسی خود را بر حزبالله افزایش داده و علنیتر کرده است؛ به گونهای که میتوان گفت که حزب اکنون در دو جبهه درگیر است؛ جبهه جنگ با اسرائیل و جبهه فشار سیاسی داخلی؛ به گونهای که حتی برخی متحدان مسیحی آن هم موضعی مخالف گرفتهاند.
در این راستا هر چند زیاد محتمل نیست، اما بعید هم نیست که آمریکا و دولت لبنان آتش بسی را اعلام کنند که مورد موافقت حزبالله نباشد؛ تا تحت فشار پذیرش آن قرار گیرد و در غیر این صورت در مظان اتهام و مسئولیت تداوم جنگ واقع شود.
با این حال دور از ذهن نیست که ارتش اسرائیل تلاش کند که در چند هفته آینده حمله زمینی خود را پایان دهد و یا بسیار محدود کند و به حملات هوایی ادامه دهد. در صورت وقوع چنین تحولی، میتوان علت و نتیجه این حمله را بهتر تحلیل کرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺سمفونی تکراری «پیشرفت» در مذاکرات!
جنگ لبنان وارد فاز تخلیه شهرها و شهرکهای لبنان و بمباران گسترده مناطق مسکونی شده است و امروز هم اسرائیل دامنه و شدت آتش جنگ را در جنوب و شرق لبنان بیشتر از قبل گسترش داد. حزبالله هم بر دامنه حملات موشکی خود به محدوده حیفا افزوده است.
این گذار هم پس از اتمام بانک اهداف دسته اول و مهم حملات هوایی اسرائیل در لبنان در رابطه مستقیم با حزبالله صورت میگیرد و توقف و دستکم کاهش جدی ترورها هم نشانه آن است. قبلا هم در یادداشتی گفته شد که حزبالله دیگر به تشکیلاتی ناشناخته با فرماندهانی برای اسرائیل تبدیل شده است که آنها را نمیشناسد و حداقل دسترسی قبلی به این فرماندهان را هم برای ترورشان ندارد.
در برابر چنین وضعیتی و موفقیت حزب در بازیابی سیستم کنترل و فرماندهی خود پس از موج ضربات بزرگ و سهمگین، اسرائیل با معضل تشدید حملات موشکی حزبالله، دو برابر شدن آوارگان اسرائیلی در شمال، تخلیه شهرکهای بیشتر و افزایش تلفات در حمله زمینی بدون چشماندازی روشن برای آن روبرو است.
همین خود اسرائیل را به صرافت انتقال به مرحله جدید جنگ برای فشار بر بدنه اجتماعی حزبالله، متحدان آن، طیفهای دیگر مردم و خود دولت لبنان برای تحمیل شروط آتشبس واداشته است؛ مشابه آنچه در این یک سال در نوار غزه گذشته و در یک ماه اخیر در شمال این منطقه به طرز بیسابقهتری رخ میدهد.
اما حملات هوایی اسرائیل اخیرا و به ویژه امروز در اقدامی معنادار بر مناطق نفوذ جمیعتی جنبش امل لبنان به رهبری نبیه بری رئیس مجلس این کشور به خصوص صور و پیرامون آن متمرکز شده است. هدف هم روشن است. فشار بر بری به عنوان طرف مذاکرهکننده از جانب حزبالله برای پذیرش شروط اسرائیل و چشمپوشی از خواستههای حزب است.
واقعیت این است که بالاگرفتن و گسترش حملات هوایی اسرائیل از دیشب تا کنون سنخیتی با پیشرفت "بزرگ" در مذاکرات آتشبس بنا به برخی رسانههای اسرائیلی و آمریکایی ندارد. سخنان امروز نجیب میقاتی هم نشان میدهد که در خوشبینی دیشب خود نسبت به دستیابی به توافق طی ساعات و روزهای آتی پس از تماس تلفنی فرستاده آمریکا اغراق کرده است.
هم اسرائیل و هم حزبالله نگاهشان فعلا به میدان برای فشار بر دیگری و ترجمان آن در آینده در مذاکرات و توافق است.
در حقیقت اگر اخبار «پیشرفت بزرگ» و «پیشرفت مهم» و غیره منعکسکننده واقعیت پشت پرده و میدان جنگ بود که جنگ غزه باید همان ابتدای سال 2024 تمام میشد. از آن تاریخ هم بارها منابع مختلف به دلایل مختلفی از پیشرفت مذاکرات گفتهاند، اما واقعیت برخلاف آن بوده است.
آنچه نگارنده از لابلای مواضع دو طرف اسرائیلی و لبنانی میفهمد این که هنوز هیچ توافقی بر سر چگونگی اجرای قطعنامه 1701 وجود ندارد.
بری، میقاتی، آمریکا و فرانسه صرفا به صورت کلی بر اجرای آن تاکید میکنند؛ اما نه اسرائیل و نه به ویژه حزبالله هیچ موضع روشن و صریحی در این باره اتخاذ نکردهاند. ظاهرا اسرائیل به دنبال اجرای یکجانبه این قطعنامه از جانب لبنان و اصلاحاتی در آن طی قطعنامه دیگری برای دادن آزادی عمل به اسرائیل پس از پایان جنگ برای جلوگیری از تسلیح حزبالله و استقرار مجدد آن در جنوب لیتانی و غیره است.
حزبالله هم به نظر میرسد که در نهایت به دنبال همان مدل اجرای قطعنامه در سال 2006 است؛ یعنی توقف جنگ بدون عقبنشینی از جنوب لیتانی و بدون خلع سلاح و غیره.
آنچه اکنون مطرح است و نبیه بری به دنبال آن است، آتشبسی موقتی است که بعد از آن درباره شیوه اجرای قطعنامه مذاکره و توافق شود.
در کل، جنگ لبنان تفاوتهای خاصی با جنگ غزه دارد و اساسا پیش بینی نمیشود که جنگ لبنان زیاد طول بکشد. اما قبل از روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا هم زیاد محتمل نیست که توافقی در این جبهه صورت گیرد. چه بسا دولت بایدن به دنبال چنین توافقی قبل از انتخابات باشد، اما دولت راستگرای اسرائیل که مترصد پیروزی ترامپ است، زیاد تمایلی به این توافق ندارد.
بر این اساس میتوان گفت که پس از اعلام نتایج انتخابات آمریکا تا انتقال قدرت در این کشور صرف نظر از پیروزی هریس یا ترامپ به دلایلی (که بعدا به آنها خواهم پرداخت) بازه زمانی مهمی برای روشن شدن سرنوشت دو جنگ غزه و لبنان است و در این مدت احتمال دستیابی به آتشبس به ویژه در لبنان بیشتر از قبل است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
جنگ لبنان وارد فاز تخلیه شهرها و شهرکهای لبنان و بمباران گسترده مناطق مسکونی شده است و امروز هم اسرائیل دامنه و شدت آتش جنگ را در جنوب و شرق لبنان بیشتر از قبل گسترش داد. حزبالله هم بر دامنه حملات موشکی خود به محدوده حیفا افزوده است.
این گذار هم پس از اتمام بانک اهداف دسته اول و مهم حملات هوایی اسرائیل در لبنان در رابطه مستقیم با حزبالله صورت میگیرد و توقف و دستکم کاهش جدی ترورها هم نشانه آن است. قبلا هم در یادداشتی گفته شد که حزبالله دیگر به تشکیلاتی ناشناخته با فرماندهانی برای اسرائیل تبدیل شده است که آنها را نمیشناسد و حداقل دسترسی قبلی به این فرماندهان را هم برای ترورشان ندارد.
در برابر چنین وضعیتی و موفقیت حزب در بازیابی سیستم کنترل و فرماندهی خود پس از موج ضربات بزرگ و سهمگین، اسرائیل با معضل تشدید حملات موشکی حزبالله، دو برابر شدن آوارگان اسرائیلی در شمال، تخلیه شهرکهای بیشتر و افزایش تلفات در حمله زمینی بدون چشماندازی روشن برای آن روبرو است.
همین خود اسرائیل را به صرافت انتقال به مرحله جدید جنگ برای فشار بر بدنه اجتماعی حزبالله، متحدان آن، طیفهای دیگر مردم و خود دولت لبنان برای تحمیل شروط آتشبس واداشته است؛ مشابه آنچه در این یک سال در نوار غزه گذشته و در یک ماه اخیر در شمال این منطقه به طرز بیسابقهتری رخ میدهد.
اما حملات هوایی اسرائیل اخیرا و به ویژه امروز در اقدامی معنادار بر مناطق نفوذ جمیعتی جنبش امل لبنان به رهبری نبیه بری رئیس مجلس این کشور به خصوص صور و پیرامون آن متمرکز شده است. هدف هم روشن است. فشار بر بری به عنوان طرف مذاکرهکننده از جانب حزبالله برای پذیرش شروط اسرائیل و چشمپوشی از خواستههای حزب است.
واقعیت این است که بالاگرفتن و گسترش حملات هوایی اسرائیل از دیشب تا کنون سنخیتی با پیشرفت "بزرگ" در مذاکرات آتشبس بنا به برخی رسانههای اسرائیلی و آمریکایی ندارد. سخنان امروز نجیب میقاتی هم نشان میدهد که در خوشبینی دیشب خود نسبت به دستیابی به توافق طی ساعات و روزهای آتی پس از تماس تلفنی فرستاده آمریکا اغراق کرده است.
هم اسرائیل و هم حزبالله نگاهشان فعلا به میدان برای فشار بر دیگری و ترجمان آن در آینده در مذاکرات و توافق است.
در حقیقت اگر اخبار «پیشرفت بزرگ» و «پیشرفت مهم» و غیره منعکسکننده واقعیت پشت پرده و میدان جنگ بود که جنگ غزه باید همان ابتدای سال 2024 تمام میشد. از آن تاریخ هم بارها منابع مختلف به دلایل مختلفی از پیشرفت مذاکرات گفتهاند، اما واقعیت برخلاف آن بوده است.
آنچه نگارنده از لابلای مواضع دو طرف اسرائیلی و لبنانی میفهمد این که هنوز هیچ توافقی بر سر چگونگی اجرای قطعنامه 1701 وجود ندارد.
بری، میقاتی، آمریکا و فرانسه صرفا به صورت کلی بر اجرای آن تاکید میکنند؛ اما نه اسرائیل و نه به ویژه حزبالله هیچ موضع روشن و صریحی در این باره اتخاذ نکردهاند. ظاهرا اسرائیل به دنبال اجرای یکجانبه این قطعنامه از جانب لبنان و اصلاحاتی در آن طی قطعنامه دیگری برای دادن آزادی عمل به اسرائیل پس از پایان جنگ برای جلوگیری از تسلیح حزبالله و استقرار مجدد آن در جنوب لیتانی و غیره است.
حزبالله هم به نظر میرسد که در نهایت به دنبال همان مدل اجرای قطعنامه در سال 2006 است؛ یعنی توقف جنگ بدون عقبنشینی از جنوب لیتانی و بدون خلع سلاح و غیره.
آنچه اکنون مطرح است و نبیه بری به دنبال آن است، آتشبسی موقتی است که بعد از آن درباره شیوه اجرای قطعنامه مذاکره و توافق شود.
در کل، جنگ لبنان تفاوتهای خاصی با جنگ غزه دارد و اساسا پیش بینی نمیشود که جنگ لبنان زیاد طول بکشد. اما قبل از روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا هم زیاد محتمل نیست که توافقی در این جبهه صورت گیرد. چه بسا دولت بایدن به دنبال چنین توافقی قبل از انتخابات باشد، اما دولت راستگرای اسرائیل که مترصد پیروزی ترامپ است، زیاد تمایلی به این توافق ندارد.
بر این اساس میتوان گفت که پس از اعلام نتایج انتخابات آمریکا تا انتقال قدرت در این کشور صرف نظر از پیروزی هریس یا ترامپ به دلایلی (که بعدا به آنها خواهم پرداخت) بازه زمانی مهمی برای روشن شدن سرنوشت دو جنگ غزه و لبنان است و در این مدت احتمال دستیابی به آتشبس به ویژه در لبنان بیشتر از قبل است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari