#کتاب #رمان #خارجی #روسیه #امریکا #استالین #عشق #خیانت #سانسور #ادبیات
#کتاب_هفت #Sanandaj #سنندج #SevenBook #7Book
میخائیل و مارگریتا (داستانی شگفتانگیزی از عشق، خیانت و سانسور)
نویسنده: جولی لکسترام هایمز
مترجم: سودابه قیصری
@SevenBook
مثلث عشقی میخائیل بولگاکف، نویسندهٔ مشهور مرشد و مارگریتا، یک مأمور پلیس مخفی استالین و مارگریتای فریبنده، برای هرسهٔ آنها در روسیهٔ دههٔ ۱۹۳۰ عواقب اجتناب ناپذیری دارد. زمانهای که ابراز عقیده با قوانین حکومتی سانسور میشد و به طور ترسناکی، آیینهٔ سرکوب سیاسی در جهان امروز است.
سال ۱۹۳۳ است و شغل رشک برانگیز بولگاکف در آستانهٔ از بین رفتن است. دوست و مراد او، اوسیپ ماندلشتامِ شاعر، دستگیر، شکنجه و به تبعید فرستاده شده است. همزمان یک مأمور مرموز پلیس مخفی استالین، وسواس گونه فکر میکند بولگاکف دشمن حکومت است. بولگاکف عاشق مارگریتا میشود که به طرز خطرناکی رکگوست و همین اوضاع را بدتر میکند. او در حالی که با خطر دستگیری روبهروست و شیفته و شیدای مارگریتاست، انگیزهای مییابد تا شاهکار خود، مرشد و مارگریتا را بنویسد؛ داستانی هزل که قدرت و قدرتمندان را به شدت به بوتهٔ نقد میکشد.
با سیر و حرکت بین داستان خوانی در خانههای روشنفکران مسکو و گولاکهای سیبری، میخائیل و مارگریتا، مثلث عشقی پر شوری را شرح و همزمان پرترهای از کشوری به دست میدهد که ادبیات رفیع آن، توسط دیکتاتوریای که تحمل هیچ تفکر مخالفی را نداشت، به اغما میرفت، مارگریتا قوی، ایدئالیست و اغواگر است که دو مرد متفاوت، عاشقانه او را پرستش میکنند و هر دوی آنها در تلاش برای حافظت او از دسیسههای رژیمی که تشنهٔ قربانی کردن آدمهاست، شکست میخورند. همایز در دورهای از فریب سیستماتیک، از ادبیات و نویسنده دفاعی شورانگیز میکند و به طرزی تکاندهنده پیامدهای ناگریز عشق را برای یکی از اسرارآمیزترین چهرههای ادبی جهان به تصویر میکشد.
@SevenBook
#کتاب_هفت #Sanandaj #سنندج #SevenBook #7Book
میخائیل و مارگریتا (داستانی شگفتانگیزی از عشق، خیانت و سانسور)
نویسنده: جولی لکسترام هایمز
مترجم: سودابه قیصری
@SevenBook
مثلث عشقی میخائیل بولگاکف، نویسندهٔ مشهور مرشد و مارگریتا، یک مأمور پلیس مخفی استالین و مارگریتای فریبنده، برای هرسهٔ آنها در روسیهٔ دههٔ ۱۹۳۰ عواقب اجتناب ناپذیری دارد. زمانهای که ابراز عقیده با قوانین حکومتی سانسور میشد و به طور ترسناکی، آیینهٔ سرکوب سیاسی در جهان امروز است.
سال ۱۹۳۳ است و شغل رشک برانگیز بولگاکف در آستانهٔ از بین رفتن است. دوست و مراد او، اوسیپ ماندلشتامِ شاعر، دستگیر، شکنجه و به تبعید فرستاده شده است. همزمان یک مأمور مرموز پلیس مخفی استالین، وسواس گونه فکر میکند بولگاکف دشمن حکومت است. بولگاکف عاشق مارگریتا میشود که به طرز خطرناکی رکگوست و همین اوضاع را بدتر میکند. او در حالی که با خطر دستگیری روبهروست و شیفته و شیدای مارگریتاست، انگیزهای مییابد تا شاهکار خود، مرشد و مارگریتا را بنویسد؛ داستانی هزل که قدرت و قدرتمندان را به شدت به بوتهٔ نقد میکشد.
با سیر و حرکت بین داستان خوانی در خانههای روشنفکران مسکو و گولاکهای سیبری، میخائیل و مارگریتا، مثلث عشقی پر شوری را شرح و همزمان پرترهای از کشوری به دست میدهد که ادبیات رفیع آن، توسط دیکتاتوریای که تحمل هیچ تفکر مخالفی را نداشت، به اغما میرفت، مارگریتا قوی، ایدئالیست و اغواگر است که دو مرد متفاوت، عاشقانه او را پرستش میکنند و هر دوی آنها در تلاش برای حافظت او از دسیسههای رژیمی که تشنهٔ قربانی کردن آدمهاست، شکست میخورند. همایز در دورهای از فریب سیستماتیک، از ادبیات و نویسنده دفاعی شورانگیز میکند و به طرزی تکاندهنده پیامدهای ناگریز عشق را برای یکی از اسرارآمیزترین چهرههای ادبی جهان به تصویر میکشد.
@SevenBook