خاطره ای زیبا با بیان شیوای همسر یکی دریانوردان پیشکسوت ایرانی در روز جهانی دریانورد 😊
«دو شب پیش بالاخره بعد از مدت ها این پازل خانوادگی ما درست شد و همه با هم رفتیم بیرون شام خوردیم اونم چه جایی و چه شامی؛
جای همگی خالی...
واقعا دنیا خیلی کوچیکه
سال شصت و سه، نادر (همسرم) با چهل و سه نفر دیگه از هم سن و سالهای خودش که تازه دیپلم گرفته بودن (البته از همه جای ایران بودن و همدیگرو نمیشناختن) بورسیه #کشتیرانی شدن و همگی راهی #پاکستان شدن و چهار سال شبانه روز با هم زندگی کردن...
اون شب ما سر از رستورانی در آوردیم که صاحب رستوران هم اتاقی نادر بود . البته ایشون کاپیتان شدن و همسر من مهندس. دوتا رشته کاملا متفاوت در کشتی...
اینقدر از خاطراتشون گفتن و ما خندیدیم که نفهمیدیم چه جوری شد ساعت یک و هنوز اونجا بودیم...
«نادر هیچ وقت از خاطراتش واسه من تعریف نکرده بود؛ انگار دلش میخواسته همونجوری بکر و دست نخورده تو ذهنش بمونه...»
حیف که کاپیتان عازم سفر دریایی هستن و گر نه باز می رفتیم پیششون.
دریانوردا کلا آدم های احساسی ولی با دیسیپلین خاصی هستند یعنی نظم و قانون سرلوحه زندگیشون میشه که اگه نباشه کشتی به فنا میره و همین باعث میشه زودتر از بقیه مردها گرد پیری و شکستگی روی سر و صورتشون بشینه.
همیشه هم یه «به توچه» خاصی تو چشاشونه😂
چون تجربه هاشون زیاده و خیلی میدونن 😉
ولی خوشبختانه اونشب واسه ساعاتی این برق خاص تو چشماشون نبود...
با اون همه خاطره، انگار همون پسر بچه های ۲۰ ساله بودن و خنده هاشون از ته دل بود و جالب اینکه از لحظه لحظه ی این چند سال لذت برده بودند و هیچ حسرتی نداشتند .(وقتی میگن در لحظه زندگی کنیم یعنی همین؛ چون باید خاطره بسازیم نه حسرت...)
خلاصه اینکه به من خیلی گذشت چون هم ۴ نفرمون با هم بودیم هم وقتی خنده های نادر رو میدیدم احساس سبکی می کردم.... انگار واقعا واسه چندساعتی از سیاست دور شد👌 »
🖊به قلم :
درخت سپید | سرکار خانم عالمگیر
derakhtsephid
خانواده دریایی سیتایم
@SeaTime
Instagram.com/Seatimers
«دو شب پیش بالاخره بعد از مدت ها این پازل خانوادگی ما درست شد و همه با هم رفتیم بیرون شام خوردیم اونم چه جایی و چه شامی؛
جای همگی خالی...
واقعا دنیا خیلی کوچیکه
سال شصت و سه، نادر (همسرم) با چهل و سه نفر دیگه از هم سن و سالهای خودش که تازه دیپلم گرفته بودن (البته از همه جای ایران بودن و همدیگرو نمیشناختن) بورسیه #کشتیرانی شدن و همگی راهی #پاکستان شدن و چهار سال شبانه روز با هم زندگی کردن...
اون شب ما سر از رستورانی در آوردیم که صاحب رستوران هم اتاقی نادر بود . البته ایشون کاپیتان شدن و همسر من مهندس. دوتا رشته کاملا متفاوت در کشتی...
اینقدر از خاطراتشون گفتن و ما خندیدیم که نفهمیدیم چه جوری شد ساعت یک و هنوز اونجا بودیم...
«نادر هیچ وقت از خاطراتش واسه من تعریف نکرده بود؛ انگار دلش میخواسته همونجوری بکر و دست نخورده تو ذهنش بمونه...»
حیف که کاپیتان عازم سفر دریایی هستن و گر نه باز می رفتیم پیششون.
دریانوردا کلا آدم های احساسی ولی با دیسیپلین خاصی هستند یعنی نظم و قانون سرلوحه زندگیشون میشه که اگه نباشه کشتی به فنا میره و همین باعث میشه زودتر از بقیه مردها گرد پیری و شکستگی روی سر و صورتشون بشینه.
همیشه هم یه «به توچه» خاصی تو چشاشونه😂
چون تجربه هاشون زیاده و خیلی میدونن 😉
ولی خوشبختانه اونشب واسه ساعاتی این برق خاص تو چشماشون نبود...
با اون همه خاطره، انگار همون پسر بچه های ۲۰ ساله بودن و خنده هاشون از ته دل بود و جالب اینکه از لحظه لحظه ی این چند سال لذت برده بودند و هیچ حسرتی نداشتند .(وقتی میگن در لحظه زندگی کنیم یعنی همین؛ چون باید خاطره بسازیم نه حسرت...)
خلاصه اینکه به من خیلی گذشت چون هم ۴ نفرمون با هم بودیم هم وقتی خنده های نادر رو میدیدم احساس سبکی می کردم.... انگار واقعا واسه چندساعتی از سیاست دور شد👌 »
🖊به قلم :
درخت سپید | سرکار خانم عالمگیر
derakhtsephid
خانواده دریایی سیتایم
@SeaTime
Instagram.com/Seatimers