من و تو عشق را گستردهتر خواهیم کرد؛ آری!
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت...
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت...
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
ز نعره، کف به لب آورده رود دیوانه
هراز، اشتر مست هزارکوهانه
نسیم خیس ز دریا وزیده گاهی نرم
زند به کاکل سبز درختها شانه
و گاه در نی سِحرآورش به چوپانی
دمان فتاده پی گلههای پروانه
هوای درهی یوش است اینکه میآید
ربوده عطر گل از باغهای افسانه
مسیر من همه دالان سبز و میگذرم
خموش و میکُندَم این سوال دیوانه
کز این بهار که من میکنم گذر آیا
بهناگزیر خزان میکند گذر یا نه؟!
مرا هوای غزل گفتن است و دُر سفتن
به گوشواریات ای نازنین دردانه
ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوه
مرا هوای تو بیرون کشیده از خانه
سفر گریختی در مه است سوی امید؟
و یا گریختن از خویش ناامیدانه؟
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتیست هم از سرنوشت بر شانه
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
هراز، اشتر مست هزارکوهانه
نسیم خیس ز دریا وزیده گاهی نرم
زند به کاکل سبز درختها شانه
و گاه در نی سِحرآورش به چوپانی
دمان فتاده پی گلههای پروانه
هوای درهی یوش است اینکه میآید
ربوده عطر گل از باغهای افسانه
مسیر من همه دالان سبز و میگذرم
خموش و میکُندَم این سوال دیوانه
کز این بهار که من میکنم گذر آیا
بهناگزیر خزان میکند گذر یا نه؟!
مرا هوای غزل گفتن است و دُر سفتن
به گوشواریات ای نازنین دردانه
ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوه
مرا هوای تو بیرون کشیده از خانه
سفر گریختی در مه است سوی امید؟
و یا گریختن از خویش ناامیدانه؟
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتیست هم از سرنوشت بر شانه
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
درخت خشک من از راز فصل بیخبر است
خزان هم از گل پژمردهام بهارتر است
کدام اجاق ستم خواب هیمه میبیند؟
که با شبم همه کابوس تیشه و تبر است
شکفتن از در این خانه تو نمیآید
بهار منتظر من همیشه پشت در است
قفس به غارت باد خزان نمیارزد
غنیمتش نه مگر خُرده ریز بال و پر است؟
تهیم تا نگذاری پناه میدهمت
میان برکه و باران جز این چه سرّ و سَر است؟
حریفِ سوختهنوبت چه طرف بربندد
ز یاوهای که چو شب رفت نوبت سحر است!
به رنج رنج جهان چاره جز شکیبم نیست
اگرچه این هم از آن صبرهای بیظفر است
فریب حاشیهی امن را نخواهم خورد
اگرچه متن سفرنامه خطبهخط خطر است
چه غم که عشق به جایی رسيد يا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
۱ مهر
زادروز #حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
خزان هم از گل پژمردهام بهارتر است
کدام اجاق ستم خواب هیمه میبیند؟
که با شبم همه کابوس تیشه و تبر است
شکفتن از در این خانه تو نمیآید
بهار منتظر من همیشه پشت در است
قفس به غارت باد خزان نمیارزد
غنیمتش نه مگر خُرده ریز بال و پر است؟
تهیم تا نگذاری پناه میدهمت
میان برکه و باران جز این چه سرّ و سَر است؟
حریفِ سوختهنوبت چه طرف بربندد
ز یاوهای که چو شب رفت نوبت سحر است!
به رنج رنج جهان چاره جز شکیبم نیست
اگرچه این هم از آن صبرهای بیظفر است
فریب حاشیهی امن را نخواهم خورد
اگرچه متن سفرنامه خطبهخط خطر است
چه غم که عشق به جایی رسيد يا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
۱ مهر
زادروز #حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
پاییزیام، بهار چه دارد برای من؟
عید تو را چه رابطهای با عزای من؟
با صد بهار نیز گلی وا نمیشود
در ساقههای بیثمر دستهای من
آری بهار خود نه، که نام بهار نیز
دیگر نمیزند درِ ویرانسرای من
جز رنج خستگی و شکنج شکستگی
چیزی نبود ماحصل ماجرای من
ای سنگ روزگار شکستی مرا ولی
انصاف را نبود شکستن سزای من
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
عید تو را چه رابطهای با عزای من؟
با صد بهار نیز گلی وا نمیشود
در ساقههای بیثمر دستهای من
آری بهار خود نه، که نام بهار نیز
دیگر نمیزند درِ ویرانسرای من
جز رنج خستگی و شکنج شکستگی
چیزی نبود ماحصل ماجرای من
ای سنگ روزگار شکستی مرا ولی
انصاف را نبود شکستن سزای من
#حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
تلاقی بشکوهِ مه و معمایی
تراکم همهٔ رازهای دنیایی
به هیچ سلسلهٔ خاکیان نمیمانی
تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر حافظ؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخِر کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیلهٔ سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
مرا به گردش صد قصه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پریهای داستانهایی؟
شعاع نوری بر تپههای روشن موج
تو دختر فلقی و عروس دریایی
نسیم سبزی از جلگههای تخدیری
گل سپیدی بر آبهای رؤیایی
فروغْباری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خندهٔ گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنیست زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهٔ تماشایی
۱۶ اردیبهشت، سالروز درگذشت #حسین_منزوی
@Sayeh_kavir
تراکم همهٔ رازهای دنیایی
به هیچ سلسلهٔ خاکیان نمیمانی
تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر حافظ؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخِر کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیلهٔ سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
مرا به گردش صد قصه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پریهای داستانهایی؟
شعاع نوری بر تپههای روشن موج
تو دختر فلقی و عروس دریایی
نسیم سبزی از جلگههای تخدیری
گل سپیدی بر آبهای رؤیایی
فروغْباری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خندهٔ گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنیست زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهٔ تماشایی
۱۶ اردیبهشت، سالروز درگذشت #حسین_منزوی
@Sayeh_kavir