🌞 که با آرش تو را این آخرین دیدار خواهد بود
اگر نمیدانید امروز چه سالگشت بزرگی برای ما ایرانیان است، باید خود را سرزنش کنید! نیاکان ما #تیرگان را به امید پیروزی ابدی این سرزمین بر قحطی و خشکسالی و مرگسالی جشن میگرفتند. این روز همچنین یادآور یکی از بزرگترین حماسهها و اسطورههای ایرانزمین است؛ روزی که #آرش_کمانگیر تیر و جان در زه کشید و جانفدای وطن شد. همراه با #چهارشنبهسوری و #نوروز، تیرگان و مهرگان نیز از دیگر سنتهای معنادار و شکوهمند ایرانیاند؛ آخرین و تنهاترین پسانداز ملی هویتبخش ما از آن تاریخ پرشکوه و بربادرفته! در این روزگار بلا، نکوداشت آنها بیش از هر زمان دیگری به ما امید میبخشد که ققنوس ایران، به جانسختی، به مصیبت و به هر هزینه اما سرانجام از خاکستر تباهی برمیخیزد.
✅ تیرگان، این جشن پیروزی بر مرگسالی و سالگشت حماسهی جانفدای بزرگ وطن، آرش بر شما مبارک باد!
↙️ تیتر یادداشت از «منظومهی آرش کمانگیر» سرودهی زیبای سیاوش کسرایی انتخاب شده است
✔️ t.me/SasanAghaei
#یادمان #تاریخ
اگر نمیدانید امروز چه سالگشت بزرگی برای ما ایرانیان است، باید خود را سرزنش کنید! نیاکان ما #تیرگان را به امید پیروزی ابدی این سرزمین بر قحطی و خشکسالی و مرگسالی جشن میگرفتند. این روز همچنین یادآور یکی از بزرگترین حماسهها و اسطورههای ایرانزمین است؛ روزی که #آرش_کمانگیر تیر و جان در زه کشید و جانفدای وطن شد. همراه با #چهارشنبهسوری و #نوروز، تیرگان و مهرگان نیز از دیگر سنتهای معنادار و شکوهمند ایرانیاند؛ آخرین و تنهاترین پسانداز ملی هویتبخش ما از آن تاریخ پرشکوه و بربادرفته! در این روزگار بلا، نکوداشت آنها بیش از هر زمان دیگری به ما امید میبخشد که ققنوس ایران، به جانسختی، به مصیبت و به هر هزینه اما سرانجام از خاکستر تباهی برمیخیزد.
✅ تیرگان، این جشن پیروزی بر مرگسالی و سالگشت حماسهی جانفدای بزرگ وطن، آرش بر شما مبارک باد!
↙️ تیتر یادداشت از «منظومهی آرش کمانگیر» سرودهی زیبای سیاوش کسرایی انتخاب شده است
✔️ t.me/SasanAghaei
#یادمان #تاریخ
Telegram
ساسان آقایی
روزنامهنگار، نویسنده و بنیانگذار پادکست مدبویز
کمی از هر چیز؛ سیاست، رسانه، اقتصاد آزاد و کتاب. در این محل مناقشههای بینالمللی هم به مزایده گذاشته میشود به ویژه در حوزهی آمریکا
🔸️ ارتباط:
@SasanAghaei2
🔸 آیدی توییتر و اینستاگرام:
@SasanAghaei2
کمی از هر چیز؛ سیاست، رسانه، اقتصاد آزاد و کتاب. در این محل مناقشههای بینالمللی هم به مزایده گذاشته میشود به ویژه در حوزهی آمریکا
🔸️ ارتباط:
@SasanAghaei2
🔸 آیدی توییتر و اینستاگرام:
@SasanAghaei2
🔆 هفت هزار سال است که مردمان این سرزمین #نوروز را جشن میگیرند. امسال یکی از بیشورترین نوروزهای #ایران است؛ برآمده پس از سالی پر از تلخی. باشد که امسال، عید حقیقی این سرزمین باشد!
✔️ t.me/joinchat/AAAAAE5Uy4R6VrISPOSPSA
#یادمان #توییتباز
✔️ t.me/joinchat/AAAAAE5Uy4R6VrISPOSPSA
#یادمان #توییتباز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚🤍❤️ #یادمان
نوروز بزرگترین جشن ایرانیان است؛ سنتی چندهزارساله که پسِ هر شکستی، ما را به امید وا میدارد و اندوه را میزداید. به تاریخ که مینگریم، راز #نوروز هویداست؛ دشمنانش همه در خاک شدهاند و نوروز شکوهمندترین آیین ایرانیان باقی مانده. این پایندگی به ما نوید میدهد که تاریکترین سالها هم از سر گذشته و ایران هربار به بامداد میرسد؛
🎉 سال نو، آغاز قرن جدید هجریشمسی و سال ۲۵۸۱ ایرانی مبارک باد؛ امید که فرخنده باشد 🎉
✔️ t.me/joinchat/AAAAAE5Uy4R6VrISPOSPSA
نوروز بزرگترین جشن ایرانیان است؛ سنتی چندهزارساله که پسِ هر شکستی، ما را به امید وا میدارد و اندوه را میزداید. به تاریخ که مینگریم، راز #نوروز هویداست؛ دشمنانش همه در خاک شدهاند و نوروز شکوهمندترین آیین ایرانیان باقی مانده. این پایندگی به ما نوید میدهد که تاریکترین سالها هم از سر گذشته و ایران هربار به بامداد میرسد؛
🎉 سال نو، آغاز قرن جدید هجریشمسی و سال ۲۵۸۱ ایرانی مبارک باد؛ امید که فرخنده باشد 🎉
✔️ t.me/joinchat/AAAAAE5Uy4R6VrISPOSPSA
🔥 داستان این سال شِگفت
▫️ این نبردی برای جاودانگیست؛ شاید آخرین نبرد ایران
1⃣ یادداشتی در دو قسمت / قسمت نخست
«اگر این دالان از این هم درازتر و تاریکتر بود، من باز می رفتم و تا به "اومناپیشتی" (انسان جاودانه) برسم. دوست من مرده است، من تنها ماندهام و تصمیم دارم راه بیمرگی را بیابم، دلم نمی خواهد بمیرم»
🔖 گیلگمش در راه جاودانگی
این لحظهی فناپذیری یا فناناپذیری ایران است، لحظهای برای ما که سرنوشتسازترین ماموریت نسل ایرانی را به پایان برده و «تمدن بزرگ» را از این دشواری، از این تنگنا، از این احتضار و فنا، گذر دهیم و تا به نور بپوییم؛ مگر نه اینکه تاریخ ایران همه در تکرار است، مگر نه اینکه در پس اسکندر، اَرشَک از باختر برخاست تا چنگال فرورفتهی سکندریان بر پیکر مادرمان، ایران بریده شود! مگر نه اینکه ما همان ملتی هستیم که به کین قادسیه، با چکاوک شمشیر یعقوب لیث تا دروازههای بغداد رفتیم که تیغ بر گردن خلیفهی تازی نهیم که رادمان پورماهک تخمهی انوشیروان بود و به خلیفه پیام داد؛ «من مردی رویگرزادهام ... این پادشاهی و آلت و گنج و خواسته از سر عیاری و شیرمردی به دست آوردهام نه از پدر میراث دارم و نه از تو یافتهام. از پای ننشینم تا سر تو بردارم و خاندان ترا ویران کنم». مگر نه این همان ملکیست که رگ فرمانروایی چنگیز خونخوار و جانشینان را در کمتر از ۱۰۰ سال به شمشیر سربدارانش برید که به کین دخترانشان، از دیار خراسانیان برخاستند و پیمان بستند که «مردی سر به دار دیدن، هزار بار بِه از به نامردی کشته شدن».
ایران سرزمین خورشید است و شمشیر؛ شمشیر دادخواهی که کوروش را به پادشاهی جهان رساند، که ارشک از زمینِ در اسارت برداشت تا منجی مادر شود، که به اردشیر بابکان رسید و فرهداری کرد، که ۶۰۰ سال بعد، در دست یعقوب دوباره ایرانساز شد، که شاه اسماعیلیون را بر تورانیها غلبه داد تا ایران به تاریخ سپرده نشود، شمشیری که پسرش نادر بود و سپهدارش رضا. آن راهی که آمدیم، چند هزارساله است و انگار این آخرین غول این هفتخوانِ ایرانکش است؛ جانهایی که دادهایم، خونهایی که بر خاک گلگلون ایران فرو ریخته، همه در همین تقلاست، در جستوجوی ایران، آن مادر اسیر در زندانِ تاریکی که به دست مرگ سپرده شده اما هنوز آخرین قطرههای اکسیر نامیرایی را در خود دارد و به در چشم دوخته که فرزندانش، به مانند گذشتگانشان، سیر ناهموار این ماموریت تاریخی را بپیمایند و در گشایند، آزادش کنند، نور را به او بازگرداند.
انسانِ جاودان، برای دست یافتن به جاودانگی که بزرگترین متاع این جهان است، به گیلگمش گفت: «ثابت کن، شایسته ابدیتی؛ شش روز و شش شب را در این جا بمان و به درگاه خدایان استغاثه کن تا بر تو لطف کند و از مرگت برهانند اما نباید چشمانت به خواب رود، خواب خود نوعی مرگ است، اگر نتوانی بر آن چیره شوی، چگونه میتوانی بر مرگ پیروز شوی».
و این همان آزمودن ماست؛ خواب، مرگ است، فراموشی، مرگ است، ناامیدی، مرگ است، خستگی، مرگ است، توقف، مرگ است، به عقب بازگشتن، مرگ است، رها کردن، مرگ است و این نه مرگ من و تو که مرگ ایران است، مرگِ میراثی که هزاران سال، جانها برای ماندن و جاودانه شدنش فدا شده، که هر کدامِ آن جانها، قطرهای از اکسیر جاودانگیِ ایران را بساخته.
این روزها، ناامیدی فراوان است، دل خون بسیار است، صدای فسرده و مردهی بازماندگانِ جانباختگانِ جوانمان در گوشهامان میپیچد که «یارانتان رفتهاند، یاران را چه شد؟» این #نوروز که میآید، اشک و خون و دریغ را با خودش میآورد، هفتسینها نه در خانهها که بر مزار گلباران آن جانهای جوان گسترانیده شده، انگار اهرمن بدسگال مرگ، همه چیز را چیده که به خواب رویم، که فراموش کنیم، که تسلیم شویم و آنگاه دشنهی ٱخر را بر تن مادر بکوفد و تمام ...
⤵️ ادامه در قسمت دوم ...
✔️ @SasanAghaei
👑 #گزارش_این_روزها #یادداشت #یادمان #تاریخ #تاریخ_نگاری
▫️ این نبردی برای جاودانگیست؛ شاید آخرین نبرد ایران
1⃣ یادداشتی در دو قسمت / قسمت نخست
«اگر این دالان از این هم درازتر و تاریکتر بود، من باز می رفتم و تا به "اومناپیشتی" (انسان جاودانه) برسم. دوست من مرده است، من تنها ماندهام و تصمیم دارم راه بیمرگی را بیابم، دلم نمی خواهد بمیرم»
🔖 گیلگمش در راه جاودانگی
این لحظهی فناپذیری یا فناناپذیری ایران است، لحظهای برای ما که سرنوشتسازترین ماموریت نسل ایرانی را به پایان برده و «تمدن بزرگ» را از این دشواری، از این تنگنا، از این احتضار و فنا، گذر دهیم و تا به نور بپوییم؛ مگر نه اینکه تاریخ ایران همه در تکرار است، مگر نه اینکه در پس اسکندر، اَرشَک از باختر برخاست تا چنگال فرورفتهی سکندریان بر پیکر مادرمان، ایران بریده شود! مگر نه اینکه ما همان ملتی هستیم که به کین قادسیه، با چکاوک شمشیر یعقوب لیث تا دروازههای بغداد رفتیم که تیغ بر گردن خلیفهی تازی نهیم که رادمان پورماهک تخمهی انوشیروان بود و به خلیفه پیام داد؛ «من مردی رویگرزادهام ... این پادشاهی و آلت و گنج و خواسته از سر عیاری و شیرمردی به دست آوردهام نه از پدر میراث دارم و نه از تو یافتهام. از پای ننشینم تا سر تو بردارم و خاندان ترا ویران کنم». مگر نه این همان ملکیست که رگ فرمانروایی چنگیز خونخوار و جانشینان را در کمتر از ۱۰۰ سال به شمشیر سربدارانش برید که به کین دخترانشان، از دیار خراسانیان برخاستند و پیمان بستند که «مردی سر به دار دیدن، هزار بار بِه از به نامردی کشته شدن».
ایران سرزمین خورشید است و شمشیر؛ شمشیر دادخواهی که کوروش را به پادشاهی جهان رساند، که ارشک از زمینِ در اسارت برداشت تا منجی مادر شود، که به اردشیر بابکان رسید و فرهداری کرد، که ۶۰۰ سال بعد، در دست یعقوب دوباره ایرانساز شد، که شاه اسماعیلیون را بر تورانیها غلبه داد تا ایران به تاریخ سپرده نشود، شمشیری که پسرش نادر بود و سپهدارش رضا. آن راهی که آمدیم، چند هزارساله است و انگار این آخرین غول این هفتخوانِ ایرانکش است؛ جانهایی که دادهایم، خونهایی که بر خاک گلگلون ایران فرو ریخته، همه در همین تقلاست، در جستوجوی ایران، آن مادر اسیر در زندانِ تاریکی که به دست مرگ سپرده شده اما هنوز آخرین قطرههای اکسیر نامیرایی را در خود دارد و به در چشم دوخته که فرزندانش، به مانند گذشتگانشان، سیر ناهموار این ماموریت تاریخی را بپیمایند و در گشایند، آزادش کنند، نور را به او بازگرداند.
انسانِ جاودان، برای دست یافتن به جاودانگی که بزرگترین متاع این جهان است، به گیلگمش گفت: «ثابت کن، شایسته ابدیتی؛ شش روز و شش شب را در این جا بمان و به درگاه خدایان استغاثه کن تا بر تو لطف کند و از مرگت برهانند اما نباید چشمانت به خواب رود، خواب خود نوعی مرگ است، اگر نتوانی بر آن چیره شوی، چگونه میتوانی بر مرگ پیروز شوی».
و این همان آزمودن ماست؛ خواب، مرگ است، فراموشی، مرگ است، ناامیدی، مرگ است، خستگی، مرگ است، توقف، مرگ است، به عقب بازگشتن، مرگ است، رها کردن، مرگ است و این نه مرگ من و تو که مرگ ایران است، مرگِ میراثی که هزاران سال، جانها برای ماندن و جاودانه شدنش فدا شده، که هر کدامِ آن جانها، قطرهای از اکسیر جاودانگیِ ایران را بساخته.
این روزها، ناامیدی فراوان است، دل خون بسیار است، صدای فسرده و مردهی بازماندگانِ جانباختگانِ جوانمان در گوشهامان میپیچد که «یارانتان رفتهاند، یاران را چه شد؟» این #نوروز که میآید، اشک و خون و دریغ را با خودش میآورد، هفتسینها نه در خانهها که بر مزار گلباران آن جانهای جوان گسترانیده شده، انگار اهرمن بدسگال مرگ، همه چیز را چیده که به خواب رویم، که فراموش کنیم، که تسلیم شویم و آنگاه دشنهی ٱخر را بر تن مادر بکوفد و تمام ...
⤵️ ادامه در قسمت دوم ...
✔️ @SasanAghaei
👑 #گزارش_این_روزها #یادداشت #یادمان #تاریخ #تاریخ_نگاری
Telegram
ساسان آقایی
🔥 داستان این سال شِگفت
▫️ این نبردی برای جاودانگیست؛ شاید آخرین نبرد ایران
2⃣ یادداشتی در دو قسمت / قسمت دوم
⤴️ ... ادامه از بالا
سخت و دشوار است در این وقت گفتن از امید، گفتن از نوروز، گفتن از تجدید نیرو، گفتن از جوانههای در راه، اما پیش از این هم،…
▫️ این نبردی برای جاودانگیست؛ شاید آخرین نبرد ایران
2⃣ یادداشتی در دو قسمت / قسمت دوم
⤴️ ... ادامه از بالا
سخت و دشوار است در این وقت گفتن از امید، گفتن از نوروز، گفتن از تجدید نیرو، گفتن از جوانههای در راه، اما پیش از این هم،…