سرخط
9.36K subscribers
21.7K photos
16.7K videos
346 files
1.21K links
سرخط اخبار کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان، اقوام و محیط زیست را پوشش می‌دهد.
سرخط، صدای جنبش حق تعیین سرنوشت است، آوای انسان دی ماه، فریاد مردم آبان.

ارتباط با ادمین :
@Sarkhatist

اینستاگرامِ سرخط: Sarkhatism
آدرس ایمیل: sarkhatism@gmail.com
Download Telegram
سرخط
Photo
🔴 بالکافه؛ استثمار با رایحه‌ی خوش قهوه
ارسالی از یاران #همراه_سرخط

مجموعه کافه‌های زنجیره‌ای «بالکافه» با ۸ شعبه‌ در شهرهای تهران، شیراز، اصفهان و کیش و آمل، تنها یکی از شرکت‌های زیرمجموعه‌ی هلدینگ «آواکتان» قشم است. تاسیس اولین شعبه‌های بالکافه با عنوان «ایجاد محیطی دلنشین برای مشتریان آواکتان» از سال ۱۳۹۴ آغاز شده، اما خود آواکتان سابقه‌ای ۱۸ ساله دارد. تاسیس کافه‌های بلکافه تنها یکی از سرریزهای آورده‌های مالی این هولدینگ عظیم در حوزه‌ی عرضه‌ی پوشاک است. «جین‌وست» یکی از اصلی‌ترین زیرمجموعه‌های شرکت با ۳۸ شعبه در سطح کشور است که در دور اول انتشار تجارب استثمار، روایت یکی از کارگران از استثمار در این فروشگاه را خوانده بودیم. آواکتان با «تن‌درست» هم طرف قرارداد است و مرکز خرید آنلاین «بانی‌مد»، خشکشویی آنلاین دیجی‌واش، آژانس تبلیغاتی «آماج رسانه» و شرکت دانش‌بنیان «آفاج»، دیگر زیرمجموعه‌های این شرکت هستند. تجربه‌ی یکی از کارگران زن شعبه‌ی جردن بالکافه را با این ملاحظه بخوانیم که شکل‌گیری امپراتوری عظیم مالی-تجاری آواکتان با همین استثمارها ممکن شده است.

▪️ روایت استثمار:
«من سال ٩٥ تازه دانشجو ارشد شده بودم تهران و دنبال كار پاره وقت بودم، یک نفر به من بالكافه رو معرفي كردم. رفتم و مصاحبه كردن و تو مصاحبه وقتی فهميدن من برای يكی از شهرهای جنوب ايران هستم. گفتن ميخوای جزو كارگران جنوبی باشی؟ من ايده‌ای نداشتم، ولی بعدا فهميدم حقوق كارگرها اونجا با دو تعرفه‌ی جنوبی و معمولی حساب می‌شن و جنوبی‌ها که خوابگاه و هزينه رفت و آمد دارن، حقوقشون هم مقداری كمتره.

بسيار با نيروها بدرفتاری ميشه. مثلا اگر رژ لبمون پاک می‌شد تذكر می‌گرفتيم. بايد حتما آرايش می‌داشتيم. نيروهای آشپز تا نصف شب بايد می‌موندن و كار خدماتی می‌کردن و همينطور نيروهای سالندار كافه. يک روز صندوقدارمون كه فقط ١٩ سالش بود و از جنوب شهر می‌اومد جردن برای كار رو به خاطر اختلاف حساب ٢٠ هزار تومنی تا ٣ نصف شب نگه داشتن و اژن اتفاق برای خودم هم افتاده بود. چند مورد وقتی كسی اشتباه سفارش می‌گرفت مقدار اون سفارش رو از حساب اون كارگر كم می‌كردن و آيتم‌های منو كافه هم منو گرون قيمت بود و هست.

هنوز سيستم روی كارگرها اونجا به صورت برده‌داريه و من سياه‌ترين روزهای زندگيم رو توی اون محيط گذروندم. علاوه بر پول‌شويی‌های شركت آواكتان از طريق برند جين وست و بالكافه، برده‌داری هم باید به این موارد اضافه بشه».

#بالکافه
#آواکتان
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در شهر کتاب مرکزی

☑️ مؤسسه‌ شهرکتاب فعالیت خود را در اسفند ماه سال ۱۳۷۴ با افتتاح نمایشگاه و فروشگاه تخصصی آغاز کرد و در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۵ به ثبت رسید.

☑️ مدیر عامل شهرکتاب از بدو تاسیس (سال ۱۳۷۳) تا سال ۱۳۸۲ فخرالدین انوار بود، در این دوره با حمایت‌های نسبی شهرداری تهران ۳۶ شعبه شهرکتاب راه‌اندازی شد و سه شعبه نیز در مرحله راه‌اندازی بودند.

☑️  پس از آن در نزدیک به بیست سال اخیر، مهدی فیروزان مدیرعامل مؤسسه شهرکتاب بوده است. دراین دوره مؤسسه شهرکتاب با راه‌اندازی سازوکار فرنچایزینگ پروژه توسعه شعب در تهران و شهرستان‌ها را پیگیری کرده است و اکنون بالغ بر هشتاد و یک شعبه فعال در سراسر ایران دارد.

☑️ نمونه‌ی این تجربه‌ی استثمار گواهی می‌دهد که برای یک بنگاه سرمایه‌داری که بر محور سود و افزایش هرچه بیشتر آن می‌گردد، مهم نیست که کالای فروشی «کتاب» باشد یا «میخ» و یا «خوراکی». کارکنان تنها تنها «نیرو»هایی هستند که باید چرخه‌ی سود را بگردانند و برای این مهم باید با کمترین هزینه، بیشترین آورده را نصیب بنگاه‌شان کنند. این کارگران فرهنگی تنها تفاوتی که با کارگران کارخانه دارند این است که باید تا می‌توانند «مشتری‌مدارانه» برخورد کنند و هرچه مایه‌ی شخصیتی دارند برای تکریم ارباب رجوع (در مقام مصرف‌کننده کالاهای فرهنگی) خرج کنند. کارگر فرهنگی در واقع هم استثمار مادی می‌شود و هم به صورت مستمر شخصیتش مورد هجوم کارفرما و مصرف‌کنندگان قرار می‌گیرد. این روایت‌ها حاکی از آن است که عموم کارفرمایان در این محیط‌ها از فقدان وجود سازمان کارگری یا شکلی از نهادِ حامی نیروهای کارکن سود می‌برند و بر اساس سلیقه با ایشان رفتار می‌کنند.

***

شهر کتاب مرکزی

«
من سال ۹۳ یا ۹۲ بود که توسط یکی از دوستانم که اون هم تو شهر کتاب مرکزی مشغول بود، به مجموعه معرفی شدم.
لازم میدونم بگم اون سالها شرایط زندگیم ناگوار بود، و مجبور بودم با حداقل حقوق هم که شده کار کنم. شرایط جسمی و روحی بدی داشتم، خلاصه بعد از مصاحبه با خانمی که مدیر شهر کتاب مرکزی و شهر کتاب الف بود، قرار شد برم و در قسمت امور مشتریان مشغول بشم، با حداقل حقوق و ساعت کاری سخت. صبح ساعت ۷ونیم تا هفت شب و یک روز در میان تا ده و جمعه ها از ساعت چهار تا ده، دو جمعه در ماه.
اگر صبح ها حتی ۵ دقیقه دیر می‌رسیدیم سه برابر کسر کار حساب می‌کردند و با این ساعت کارها و شیفت‌های طولانی اضافه کار هم نداشتند.
یکی از بدترین خاطرات زندگی من اون شش ماهی بود که من اونجا مشغول بودم.
نگاه تحقیر آمیز نفرت‌آوری که به کارکنان داشتند واقعا عذاب‌آور بود. جز معدودی نور چشمی که دوستان برادر اون خانم مدیر بودند بقیه ما رعیت بودیم و حتی به زور جواب سلام میدادن. اون خانم مدیر به طور بیمارگونه‌ای محتاج پاچه خواری و چاپلوسی بود و هر که براش خوش رقصی نمی‌کرد تا جایی که ممکن بود له می‌شد.
من وقتی بعد از مصاحبه و قبول شرایط رفتم و مشغول شدم، متوجه شدم من جای یکی از نورچشمی ها رفتم که حالا تصادف شدید کرده بود و نمی تونست بیاد سر کار.
من شش ماه پوستم کنده شد، حتی میگفت نباید بشینی مدام باید سرپا باشی و من یکبار ازش خواستم به دلیل مشکلات بدنی کمتر سرپا بیایستم که با غضب گفتن اینجا محل کاره خانم نه استراحت.
خلاصه من کج‌دارو مریز به دلیل شرایطی که داشتم کنار میامدم تا اینکه یک روز منو صدا زدن و هزار و یک ایراد از من گرفتن از بد حرف زدن با مشتری پای تلفن تا دوست شدن با مشتری ها... نهایتا در کمال ناباوری عذر منو خواستن و تلویحا تهدید هم کردند که چنانچه شکایت کنی به جایی نمی‌رسی، من هم اصلا در شرایط شکایت کردن نبودم، آمدم بیرون و به فاصله چند روز متوجه شدم شخصی که من به جاش اونجا بودم و تصادف کرده بود خوب شده و برگشته سر کار ...»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب
@sarkhatism
🔴 چپاول میلیاردی ۱۰هزار کارگر در هلدینگ میدکو

ارسالی از یاران #همراه_سرخط
یکی از شرکت‌های تابعه‌ی میدکوی عظیم شرکتی است به نام «تامین آتیه میدکو» (تامیدکو) که خود شامل شش شرکت تحت تملک است. در واقع میدکو و شرکت‌های تحت تملک نام مستعار یکی از بنیان‌های سرمایه‌داری حاکم بر ایران است که تقریبا در تمامی حوزه‌ها حضور دارد. شرکت تامین آتیه‌ی میدکو با ادعای تامین آتیه‌ی ۱۰هزار نیروی کار شاغل در این شرکت، که در ادبیات صاحبان سرمایه «سرمایه‌ی انسانی» نامیده می‌شوند، تاسیس شده و آغاز به کار کرده است. تامین آتیه یعنی تامین زندگی کارگران و کارکنان شرکت در آینده و به ویژه در دوران بازنشستگی.
با وجود این تبلیغات گوش‌خراش، شرکت تامین آتیه‌ی میدکو نیز، مانند بسیاری از شرکت‌های تامین آتیه‌ی دیگر و صندوق‌های بازنشستگی، در واقع ابزاری است برای این‌که میلیاردرهای مالک شرکت میدکو بیشتر از گذشته جیب کارگران را خالی کنند و به عناوین مختلف از حقوق آنان کسر کنند و به ثروت مالکان و صاحبان سرمایه بیافزایند. تجربه‌ی زیسته و تاریخی طبقه‌ی کارگر، نه فقط در ایران بلکه در تمامی جهان این است که هرگاه صاحب سرمایه‌ای ادعا کرد به فکر خیر و آینده‌ی کارگران است باید دانست دارد زمینه‌ی غارت و استثمار بیشتر را فراهم می‌کند و این در مورد مالکان امپراطوری میدکو کاملا مصداق دارد.
🔺 به گزارش یکی از یاران #همراه_سرخط: «سال‌های زیادی حق شیفت تعطیلی‌های رسمی و اضافه‌کاری‌ها را به کارگرانی که دارای سوابق کاری مختلفی هستند پرداخت نکردند. وقتی هم کارگران اعتراض خود را به اداره‌ی کار رسانند، اداره‌ی کار در جواب اعتراض کارگران اعلام کرد که شرکت میدکو آیین‌نامه‌ی خاص خودش را دارد و به ما مربوط نیست و قدرت دخالت در این شرکت را نداریم.

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2s3zdht4
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#میدکو
#تامیدکو
@sarkhatism
🔴 استخراج شیره‌ی جان نیروی کار در شهر کتاب هفت حوض

پس از انتشار روایتی از تجربه‌ی استثمار در شهر کتاب مرکزی تهران، هچون دیگر بنگاه‌های تجاری «فرهنگی»، عده‌ای از کارکنان سابق و فعلی «خانواده»‌ی شهر کتاب در بخش کامنت‌ها به انکار بهرهکشی ظالمانه این بنگاه از نیروی کار خود مشغول شدند. اما همزمان هستند وجدان‌های بیداری که صدا به صدا هم‌سرنوشتانشان می‌افزایند و تجارب خود را به اشتراک می‌گذارند. در ادامه روایت یکی دیگر از یارانمان را از استثمار در شعبه‌ی هفت حوض شهر کتاب می‌خوانیم. تجربه‌ای از یک بیگاری «فرهنگی» که عده‌ای بادمجان دور قاب‌چین‌ کارفرما و یا راضی و مسرور از استثمار، یقیه می‌درانند که آن را بهترین تجربه‌ی زندگی‌شان معرفی کنند. عده‌ای مجبور هستند برای بدست آوردن حداقل‌های زیست، با ظالمانه‌ترین و غیرانسانی‌ترین شرایط کار نیز بسازند، چرا که بدون قدرت جمعی امکان مقابله با کارفرما و مبادی قانونی حامی‌اش را ندارند. این «عادی» نیست و تنها کسانی که از تداوم شکل کنونی روابط کار سود می‌برند، می‌توانند آن را عادی جلوه دهند. البته ما هم معقدیم که با اندکی شدت و حدت «همه جا همین است» و به همین دلیل تلاش می‌کنیم روایاتی از انواع محیط‌های کار به اشتراک بگذاریم تا پیوندهای نیروی کار بیش از پیش مشخص شود، اما از یاد نمی‌بریم که قدرت جمعی نیروی کار می‌تواند کاری کند که دیگر همین نباشد.

▪️«تجربه تلخ من برمیگرده برای سال ۱۴۰۰ و شهر کتاب هفت حوض...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2pvx45nd
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب
#شهر_کتاب_هفت_حوض
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در کافه نزدیک کتاب
#تجارب_استثمار

در مجموعه تجارب استثماری که برای ما ارسال شده است، در کنار کتابفروشی‌های بزرگ زنجیره‌ای نظیر بوک‌لند و شهر کتاب، بسیاری از روایت‌های استثمار درون کافه‌های خوش‌رنگ و لعابی مثل سام‌کافه و کافه لمیز و .. می‌گذرد که بر روی گرده‌ی کارگران، برای مشتریان وفادارشان در حال سرو قهوه هستند. روایت استثمار اخیر، ترکیبی متعالی از هردو مکان تا کنون پرتکرار استثمارکننده است: #کافه_نزدیک_کتاب. کافه‌کتابی در مرکز شهر در خیابان کریم‌خان به مدیریت فرهاد دولت‌آبادی، فرزند خلف محمود دولت‌آبادی؛ نویسنده‌ای که قاسم سلیمانی را «فرزند شایسته ایران» دانست و به سوگ او نشست. و پسر نیز در ماه‌های پسا سرکوب قیام ژینا، همدست با سرکوبگران، از دادن خدمات به زنان بی‌حجاب معذور بود.

کافه نزدیک کتاب نیز همچون همتایان دیگرش، کارگران داخل سالن را ساعت‌ها سرپا نگه می‌دارد و به آنان اجازه‌ی نشستن نمی‌‌دهد، مبادا ثانیه‌ای درخواست ارباب رجوع‌ها دیر شود و به مذاق مشتریان فرهنگی کتاب‌دوست‌‌شان خوش نیاید. یکی از ویژگی‌های مشترک تمامی این اماکن فرهنگی که به بهرهکشی نیروهای کار مشغول‌اند، قرار دادن آن‌ها در پوشش یک عضوی از خانواده است. خانواده‌ای که فداکاری در آن حرف اول را می‌زند و البته مهم هم نیست سود حاصل از این فداکاری، در جیب چه کسی می‌رود. کافه نزدیک کتاب هم در یکی از پست‌هایش در صفحه اینستاگرام، کارکنان را اعضای خانواده کافه نزدیک می‌داند که به محل کارشان همچون خانه، حس تعلق دارند. حس تعلقی که قرار است خودش را در راضی‌بودن کارگران به دستمزد و حقوق پایین، بیمه نشدن و مبتلا‌شدن به هزار جور مشکل کمر و پا در اثر مدام سرپابودن نشان دهد. یکی از رنج‌های استثمار در مکان‌های این چنینی این است که «کالا» را در زرورق « فرهنگ» پیچیده و به بازار عرضه می‌کنند، از این رو گهگاه برای خود کارکنان نیز شوکه‌کننده و غیرقابل باور است که در یک محیط به ظاهر فرهنگی، درگیر چنین روابط سلطه‌گرایانه و بهره‌کشانه‌ای شده‌اند.
این روایت استثمار یکی از کارکنان کافه نزدیک کتاب است:

«بیشتر کافه‌های تهران بر پایه بهرهکشی از کارکنان بنا شدن و همینطور هم هر روز چاق‌تر و سودآورتر می‌شن. من سال ۹۷ چند ماه تو کافه‌ای تو مرکز شهر کار می‌کردم با حقوق ساعت ۱۲ تومان (تازه حقوق من بیشتر از خیلی از کارکنان اون کافه بود. حقوق‌ها از ساعتی ۷-۸ تومان شروع می‌شد).

حتا بیمه هم نشده بودم و خیلی از بچه‌های کافه بیمه نبودن. ما حتا نمی‌دونستیم که می‌تونیم درخواست بیمه بدیم و هیچ کس هم اینو بهمون اعلام نکرده بود. وقتی که خواستم از کار کافه دست بکشم فهمیدم که باید بیمه می‌شدم و وقتی به حسابدار گفتم که باید ما رو در جریان شرایط بیمه شدن قرار می‌داده گفت که خودمون باید بهش فکر می‌کردیم. کافه‌ها و رستوران‌های شیک و فانتزی که محل معاشرت شبه انتلکت‌ها و ادیبان و روشنفکرهای مرکزنشینه بیشتر به همین شکل اداره می‌شدن.

از وضعیت الان بی‌خبرم اما اون وقت به واسطه کارم با آدم‌های زیادی که تو کافه‌ها کار می‌کردن حرف می‌زدم تا شرایط مالی و کاری رو مقایسه کنم. بچه‌ها تو این کافه‌ها ساعت‌ها سر پا بودن و مشکلاتی مثل پادرد و کمردرد پیدا می‌کردن تا حداقل حقوق رو بگیرن.
تو بعضی کافه‌ها کارفرما اجازه نشستن به بچه‌های سالن رو نمی‌داد. حتا زمانی که مشتری نبود سالن کارها باید ایستاده و آماده به خدمت می‌بودن.

این رو هم در نظر بگیرید که شما وقتی به این درآمد ناچیز نیاز داری پا روی حقوق خودت می‌ذاری تا بتونی خرج روزانه‌ت رو دربیاری و همینطور ممکنه از حق بیمه‌ت بگذری و این چیزیه که کارفرما نهایت سود رو ازش می‌بره.

درضمن حقوق اندک ما همیشه دیر واریز می‌شد. بچه‌ها می‌گفتن حقوق ما هر چقدر بیشتر دست کارفرما بمونه سود بیشتری ازش می‌بره. من هر ما باید چندین بار با حسابدار و مدیر و ... تماس می‌گرفتم و شرایطم رو توضیح می‌دادم تا حقوقم پرداخت بشه. شاید خیلی عجیب به نظر نرسه اما برای کسی که داشت با درآمد ۷۰۰-۸۰۰ تومان در تهران زندگی می‌کرد و اجاره خونه و ... می‌داد، عقب افتادن پرداخت حقوق می‌تونست به معنی فلج شدن زندگی باشه».

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#کافه_نزدیک‌_کتاب

@sarkhatism
🔴 در بیمارستان‌ها چه بر سر رزیدنت‌ها می‌آید؟
روایات ارسالی از یاران #همراه_سرخط

احتمالا خبرخودکشی ۱۶ رزیدنت یا دستیار پزشکی طی ۱۰ ماه اخیر را شنیده‌اید. چندی پیش به دنبال خودکشی سه رزیدنت در یک هفته، تحلیلی کوتاه از رابطه‌ی استثمار و خودکشی منتشر کردیم و نوشتیم چگونه سرمایه به منظور حداکثر ارزش‌افزایی، کارگر را به لاشه‌ی زمان تبدیل کرده و تحت لوای سرعت و شتاب‌زدگی منطق سود، او را به جان کندن و در نهایت به انتحار وامی‌دارد. حالا روایت‌هایی از رزیدنت‌ها به دستمان رسیده است که به بیمارستان یا مرکز خاصی اشاره ندارند، اما شدت استیلای منطق سرمایه در نظام سلامت کشور را عیان می‌سازند. حجم سنگین کار، کمبود نیرو، ساعات کاری بالا، دستمزدهای پایین و جریمه‌های سنگین در صورت انصراف، از برخی از دستیاران پزشکی مرده‌هایی متحرک ساخته که روبروی خود نه راه پس می‌بینند و نه راه پیش. آنانی که حجم قابل توجهی از کار کادر درمان را بر دوش دارند، اما عایدی‌شان کفاف حداقل‌های زندگی را هم نمی‌دهد. در مورد وضعیت سلامتی رزیدنت‌های در حال تحصیل در دانشگاه‌های علوم‌پزشکی کشور، مطالعه‌ای در سال ۱۴۰۰ صورت گرفته که نشان می‌دهد که ۲۳ درصد از دستیاران پزشکی دارای افسردگی شدید تا بسیار شدید بوده‌اند، حدود ۲۵ درصد از افراد اضطراب شدید تا بسیار شدید و نزدیک به ۳۴ درصد از آنها استرس شدید تا بسیار شدید داشته‌اند. از سوی دیگر شانه خالی کردن دولت از وظایف خود که در کمبود امکانات پزشکی بیمارستان‌های دولتی و خصوصی‌سازی‌های گسترده‌ در عرصه‌ی درمان نمود پیدا می‌کند، بر حجم کاری آنان افزوده است و باعث می‌شود نتوانند علی رغم میل خود در همه‌ی موارد خدمات مناسبی به بیمار ارائه دهند. آنچه در ادامه می‌خوانید، تنها گوشه‌ای از رنجی است که دستیاران پزشکی بیمارستان‌ها متحمل می‌شوند و شاید بتواند پاسخی عینی به اوج‌گیری نرخ خودکشی یا به بیان بهتر «قتل» آنان بدهد...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/yc82cech

#تجارب_استثمار
#رزیدنت
#دستیاران_پزشکی
#استثمار
#بهره‌کشی

@sarkhatism
🔴 استثمار در موسسه‌ی زبان سفیر

مدتی است که در «سرخط» #تجارب_استثمار کارگران توسط صاحبان سرمایه‌ی کلان یا خرد را منتشر می‌کنیم. تمامی این روایات را یاران #همراه_سرخط ارسال می‌کنند.

با انتشار هر روایت، افراد بیشتری این شجاعت را پیدا می‌کنند که تجربه‌ی خود از استثمار را عمومی کنند‌.  در غالب موارد هم افرادی هستند که چه به فرمان صاحب سرمایه، چه داوطلبانه و «آتش‌به‌اختیار» به «سرخط» و یاران همراه این جمع انگ دروغ‌گویی و اتهام‌پراکنی می‌زنند.
ما نه تنها از این حملات متعجب نمی‌شویم، بلکه آن را بخشی از کارکرد روابط مبتنی بر سرمایه می‌بینیم که چنان در جامعه نهادینه و بدیهی شده که جمع‌های دوستانه هم برای نگه‌داری و دفاع از محافل و پاتوق‌های خود، این روابط مبتنی بر استثمار فرودست را لازمه‌ی بقای سرمایه است را نادیده گرفته یا توجیه می‌کنند.

روایت امروز از موسسه‌ی زبان «سفیر» به دست ما رسیده.
این موسسه بیش از بیست سال است که در حوزه‌ی آموزش زبان فعال است و در حال حاضر در سراسر کشور بیش از ۸۰ واحد دارد. بنیانگذار این مجموعه «سعید صیاد‌چمنی»، مدرس زبان و البته کارآفرین است.
«مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف» موسسه‌ی سفیر را به عنوان یکی از پیشگامان صنعت آموزش زبان در ایران معرفی کرده و کتاب «کارآفرینی به شیوه‌ی سعید صیادچمنی» توسط این مرکز چاپ شده است.
صیادچمنی در مصاحبه‌ای که در سایت «آپارات» منتشر شده، می‌گوید «موفقیت امری جمعی است، نه فردی». به نظر می‌رسد برای این کارآفرین نمونه، جمله‌ی بالا به این معنی است که جمعی متشکل از معلم و کارمند دفتری و کارگر ساده در خدمت موفقیت فردی ایشان باشند. او در ادامه، یکی از شروط این موفقیت را «صداقت» و «اعتماد» می‌داند. این جملات، این «خانواده‌» جلوه دادن یک واحد اقتصادی، برایتان آشنا نیست؟
دو روایت از موسسه‌ی زبان سفیر...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/yehp4w2t
#موسسه_زبان_سفیر
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 باز هم روایت استثماری دیگر از کتابفروشی‌ها؛ این بار بوک‌لند گرگان
#تجارب_استثمار

از ابتدای کلیدخوردن پروژه‌ی «تجارب استثمار»، یکی از مکان‌ها و پایه‌های ثابتی که برایمان ارسال شده و در آن نیروی کار درحال استثمارشدن بوده است، کافه‌ها و کتابفروشی‌ها بوده‌اند. این توالی و تکرار، حتما نه اتفاقی است و نه تصادفی. مکان‌هایی که در ظاهر امر در قالب یک کار یا پاتوق فرهنگی در حال بهرهکشی و استثمار نیروی کارند و چون کالایی که به مردم می‌فروشند «کتاب» و «تمایز» است، لابد چندان اشکالی ندارد اگر نیروی کار با ساعتی ۱۸هزار تومن کار کند. بالاخره هرکسی باید سهمش را در اعتلای فرهنگ مملکت ایفا کند: کارگر، کار می‌کند و حقوق نمی‌گیرد. کارفرمای به ظاهر فرهنگی، کار نمی‌کند و سود می‌برد.

روایت امروز نیز از بوک‌لند(سرزمین کتاب) گرگان است. این بوک‌لند اگرچه شعبه‌ای از بوک‌لندی که پیش‌تر ذکر شر استثمارش بود نیست، اما در استثمار نیروی کار در حال رقابت با هم‌نام خویش است. فروشگاهی که تأکید می‌کند همه‌روزه، حتی جمعه‌ها و روزهای تعطیل نیز باز است. و البته احتمالا کمتر کسی از خود می‌پرسید این بازبودن همیشگی که بعنوان امتیاز به خریداران عرضه می‌شود، بر دوش کدام نیروی کارِ محروم از مرخصی ممکن شده است. روایت یکی از یاران #همراه_سرخط از وضعیت استثمار در بوک‌لند گرگان را باهم بخوانیم:

«من بوک‌لند گرگان کار کردم.
بدون هیچ روز مرخصی. در طول سال حتی ۲۹ اسفند یا حتی ۱ فروردین، عاشورا، تاسوعا و ... کل روزهای سال باید می‌رفتیم سر کار.
۷ ساعت در روز. ماهی ۳۵۰۰ !! یعنی ساعتی ۱۸ هزار تومن.
که تازه اضافه‌کاری‌ها رو نصف می‌کرد می‌داد!!
بدون بیمه
با رئیس بددهن بی‌فرهنگ
مجبورمون کردند قراردادی رو امضا کنیم که توش نوشته بود : «هفته ای ۳ یا ۴ روز در هفته با روزی ۴ ساعت و با حقوق ماهی ۴۵۰۰ کار می‌کنیم».
در صورتی که هفته‌ای ۷ روز، روزی ۷ ساعت با حقوق ماهی ۳۵۰۰ کار می‌کردیم، بدون هیچ مرخصی در طول سال و بدون بیمه».

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#سرزمین_کتاب_گرگان
#بوک‌لند_گرگان

@sarkhatism
🔴 استثمار معلمان در مدارس غیردولتی «آرام» سنندج
ارسالی از یاران #همراه_سرخط

در سال‌ها اخیر به واسطه‌ی مبارزات مداوم معلمان رسمی آموزش و پرورش، در مورد مشکلات و مسائل آنان تاحدودی شنیده‌ایم، اما کمتر از مصائب معلمان شاغل در مدارس غیردولتی صحبت شده است. معلمانی که از حداقل امنیت و ثبات شغلی بی‌بهره‌اند و هر لحظه از اخراج و عدم تمدید قرارداد می‌هراسند، در بسیاری از موارد حداقل دستمزذ قانون کار را هم دریافت نمی‌کنند و همان حقوق‌ها را هم با تاخیر فراوان می‌گیرند و در عین حال مجبورند به اوامر کارآفرینان مدرسه‌دار که در وظایفشان نمی‌گنجد هم گردن بنهند. برای صاحبان این مدارس غیردولتی، مدرسه نه محل علم‌آموزی و علم‌اندوزی، بلکه صرفا بنگاهی تجاری است که باید هرچه بیشتر «سود» بدهد. تشدید سیاست‌های تجاری‌سازی آموزش، کیفیت مدارس دولتی را کم و کمتر کرده (افت شدید معدل امتحانات نهایی خرداد امسال یکی از نمودهای آن است) و زمینه‌ی رشد قارچ‌گونه‌ی مدارس غیرانتفاعی را فراهم کرده است. والدینی نگران با وجود مشکلات اقتصادیشان، شهریه‌های هنگفت مدارس غیردولتی را تامین می‌کنند که فرزندشان از کیفیت آموزشی بیشتری برخوردار باشد، اما بعضا خود آنان نیز نمی‌دانند اکثر آن شهریه‌ها به جیب صاحبان مدراس می‌رود و صرفا سرریزی از آن پول عاید معلمانش می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانیم، تجربه‌ی استثمار یکی از یارانمان در مدارس غیردولتی «آرام» سنندج است. یکی از مدارس «خوش‌نام» این شهر که شامل دبیرستان‌های پسرانه و دخترانه‌ی متوسطه اول آرام، پیش دبستانی و دبستان پسرانه آرام و دخترانه‌ی آرامدخت می‌شود و مرکز زبان‌های خارجی دخترانه و پسرانه آرام نیز از زیرمجموعه‌های آن است. مجموعه‌ای که با تصاحب دسترج کار معلمانش خشت روی خشت گذاشته و خود را گسترش داده، اما حتی از پرداخت حداقل دستمزد قانون کار و بیمه‌ی آنان هم طفره می‌رود...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/5cudm92m
#تجارب_استثمار
#مدرسه_آرام_سنندج
#مدارس_غیرانتفاعی
#بهره‌کشی
#استثمار
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چند هفته پیش، در قالب #تجارب_استثمار، روایت بهرهکشی در «شهر‌کتاب مرکزی» را منتشر کردیم که از طرف یکی از کارگران سابق این مجموعه به دستمان رسیده بود. از کلمه‌ی «کارگر» به عمد استفاده می‌کنیم تا هم با قبح برساخته‌ی طبقاتی این کلمه مقابله کرده باشیم، و هم نشان دهیم بر این باوریم که تنها امکان رهایی اتحاد این طبقه در مسیر مبارزه‌ی طبقاتی است.

بعد از انتشار روایت اول، بسیاری ما را به دروغ‌گویی، کلی‌انگاری و تعمیم تجربه‌ی شخصی یک نفر برای بدنام کردن صاحبان «شریف» این مجموعه متهم کردند. اما در عین حال، روایت‌های دیگری نیز به دستمان رسید که بر بهرهکشی افسارگسیخته در این مجموعه صحه می‌گذاشت.

روایت دوم را با هم می‌خوانیم:

(پیغام من) در ارتباط با روایت اول از این مجموعه است.
در ابتدا باید عرض کنم دقیقا آنچه که بیان شد کاملا صحت دارد.
متاسفانه اقتصاد سیاسی مبتنی بر سرمایه به گونه‌ای بر زیست انسان‌ها رخت پهن کرده که  انسان را به شکلی موجود بی‌اراده تبدیل کرده و برای حفظ منافع شخصی در برابر اربابان سرمایه خوش‌رقصی می‌کنند و یا ترسی که محصول سال‌ها استثمار، سرکوب و تحقیر است آنها را به سکوت وا می‌دارد.
آنچه که مشاهده کردم در این سال‌ها اعضای پرسنل قدیم و جدید این مجموعه به اشکال مختلف از سرکوب و تحقیری که بر آنان وارد می‌شد و در کل تحت استثمار شدیدی که قرار می‌گرفتند  لب به شکایت می‌گشودند  و در جمع‌های دوستانه در این باب درددل می‌کردند. اما متاسفانه همین بزرگواران در برابر روایت اول به شکلی واکنش دادند که گویی در یک فضای کاملا مطلوب در حال کار هستند. البته این شکل از واکنش‌ها را ما در برابر دیگر روایت‌ها با محتوای دیگر دیدیم که به آن قربانی‌نکوهی می‌گوییم.
و روایت‌ها را به سخره می‌گیریم.
در شهر کتاب مرکزی از اشکال مختلف سرکوب برای حفظ نظم موجود استفاده می‌کردند. به طور مثال ایجاد فضای رقابتی که تبدیل به تخریب و جاسوسی و بهتر بگویم زیرآب‌زنی می‌شود و برخی اعضای پرسنل گزارش همکار را برای موارد مختلف به مدیران مجموعه می‌داد و آن پرسنل عزیزکرده‌ی مدیران می‌شد و دیگری مورد توبیخ و جریمه و حتی کار به اخراج او کشیده می‌شد. علاوه بر این مورد کارهای سنگین بخصوص در دوران انبارگردانی و همچنین نزدیک شدن به شروع سال تحصیلی و افزایش کار سبب می شد که اکثر کارکنان این مجموعه از درد بدن بخصوص در قسمت کمر و دست و پا شاکی بودند و حجم وسیعی از کار سنگین به آنها محول می‌شد و سختی کار به انها پرداخت نمی‌شد یا اگر قرار به پرداخت بود میزانی نبود که رضایت پرسنل رو جلب کند. حتی در گپ‌وگفت‌های دوستانه بارها کارکنان این مجموعه به این نکته اشاره می‌کردند که ما دقیقا کارگریم و چرا برای استخدام مصاحبه و رزومه کاری با مدرک تحصیلی خاص لازم است؟! در مجموع نکات زیادی در این مجموعه‌ای که ظاهری فرهنگی اما درونی سیاه و کثیف در عرصه اقتصاد سیاسی دارد وجود دارد و ما اشکال مختلف استثمار را در آن می‌بینیم از عدم پرداختی مناسب برای سختی کار و اضافه‌حقوق بگیر تا کسر سه‌برابری برای تاخیر سرکار و ادبیات تحقیرآمیز مدیران و میزان حقوق به شدت پایین و این محتوای استثمار در این مجموعه ی به ظاهر فرهنگی آن‌قدر وسعت دارد که می‌توان در قالب روایت‌های مختلف بیان کرد .
امیدوارم که این روایت شجاعت را در بین پرسنل قدیمی و جدید شهر کتاب مرکزی تقویت کند و سبب شود که آنها نیز روایت استثمار خودشان‌ را بیان کنند.

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب

@sarkhatism