سرخط
Photo
🔴 استثمار در شهر کتاب مرکزی
☑️ مؤسسه شهرکتاب فعالیت خود را در اسفند ماه سال ۱۳۷۴ با افتتاح نمایشگاه و فروشگاه تخصصی آغاز کرد و در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۵ به ثبت رسید.
☑️ مدیر عامل شهرکتاب از بدو تاسیس (سال ۱۳۷۳) تا سال ۱۳۸۲ فخرالدین انوار بود، در این دوره با حمایتهای نسبی شهرداری تهران ۳۶ شعبه شهرکتاب راهاندازی شد و سه شعبه نیز در مرحله راهاندازی بودند.
☑️ پس از آن در نزدیک به بیست سال اخیر، مهدی فیروزان مدیرعامل مؤسسه شهرکتاب بوده است. دراین دوره مؤسسه شهرکتاب با راهاندازی سازوکار فرنچایزینگ پروژه توسعه شعب در تهران و شهرستانها را پیگیری کرده است و اکنون بالغ بر هشتاد و یک شعبه فعال در سراسر ایران دارد.
☑️ نمونهی این تجربهی استثمار گواهی میدهد که برای یک بنگاه سرمایهداری که بر محور سود و افزایش هرچه بیشتر آن میگردد، مهم نیست که کالای فروشی «کتاب» باشد یا «میخ» و یا «خوراکی». کارکنان تنها تنها «نیرو»هایی هستند که باید چرخهی سود را بگردانند و برای این مهم باید با کمترین هزینه، بیشترین آورده را نصیب بنگاهشان کنند. این کارگران فرهنگی تنها تفاوتی که با کارگران کارخانه دارند این است که باید تا میتوانند «مشتریمدارانه» برخورد کنند و هرچه مایهی شخصیتی دارند برای تکریم ارباب رجوع (در مقام مصرفکننده کالاهای فرهنگی) خرج کنند. کارگر فرهنگی در واقع هم استثمار مادی میشود و هم به صورت مستمر شخصیتش مورد هجوم کارفرما و مصرفکنندگان قرار میگیرد. این روایتها حاکی از آن است که عموم کارفرمایان در این محیطها از فقدان وجود سازمان کارگری یا شکلی از نهادِ حامی نیروهای کارکن سود میبرند و بر اساس سلیقه با ایشان رفتار میکنند.
***
شهر کتاب مرکزی
«من سال ۹۳ یا ۹۲ بود که توسط یکی از دوستانم که اون هم تو شهر کتاب مرکزی مشغول بود، به مجموعه معرفی شدم.
لازم میدونم بگم اون سالها شرایط زندگیم ناگوار بود، و مجبور بودم با حداقل حقوق هم که شده کار کنم. شرایط جسمی و روحی بدی داشتم، خلاصه بعد از مصاحبه با خانمی که مدیر شهر کتاب مرکزی و شهر کتاب الف بود، قرار شد برم و در قسمت امور مشتریان مشغول بشم، با حداقل حقوق و ساعت کاری سخت. صبح ساعت ۷ونیم تا هفت شب و یک روز در میان تا ده و جمعه ها از ساعت چهار تا ده، دو جمعه در ماه.
اگر صبح ها حتی ۵ دقیقه دیر میرسیدیم سه برابر کسر کار حساب میکردند و با این ساعت کارها و شیفتهای طولانی اضافه کار هم نداشتند.
یکی از بدترین خاطرات زندگی من اون شش ماهی بود که من اونجا مشغول بودم.
نگاه تحقیر آمیز نفرتآوری که به کارکنان داشتند واقعا عذابآور بود. جز معدودی نور چشمی که دوستان برادر اون خانم مدیر بودند بقیه ما رعیت بودیم و حتی به زور جواب سلام میدادن. اون خانم مدیر به طور بیمارگونهای محتاج پاچه خواری و چاپلوسی بود و هر که براش خوش رقصی نمیکرد تا جایی که ممکن بود له میشد.
من وقتی بعد از مصاحبه و قبول شرایط رفتم و مشغول شدم، متوجه شدم من جای یکی از نورچشمی ها رفتم که حالا تصادف شدید کرده بود و نمی تونست بیاد سر کار.
من شش ماه پوستم کنده شد، حتی میگفت نباید بشینی مدام باید سرپا باشی و من یکبار ازش خواستم به دلیل مشکلات بدنی کمتر سرپا بیایستم که با غضب گفتن اینجا محل کاره خانم نه استراحت.
خلاصه من کجدارو مریز به دلیل شرایطی که داشتم کنار میامدم تا اینکه یک روز منو صدا زدن و هزار و یک ایراد از من گرفتن از بد حرف زدن با مشتری پای تلفن تا دوست شدن با مشتری ها... نهایتا در کمال ناباوری عذر منو خواستن و تلویحا تهدید هم کردند که چنانچه شکایت کنی به جایی نمیرسی، من هم اصلا در شرایط شکایت کردن نبودم، آمدم بیرون و به فاصله چند روز متوجه شدم شخصی که من به جاش اونجا بودم و تصادف کرده بود خوب شده و برگشته سر کار ...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
@sarkhatism
☑️ مؤسسه شهرکتاب فعالیت خود را در اسفند ماه سال ۱۳۷۴ با افتتاح نمایشگاه و فروشگاه تخصصی آغاز کرد و در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۵ به ثبت رسید.
☑️ مدیر عامل شهرکتاب از بدو تاسیس (سال ۱۳۷۳) تا سال ۱۳۸۲ فخرالدین انوار بود، در این دوره با حمایتهای نسبی شهرداری تهران ۳۶ شعبه شهرکتاب راهاندازی شد و سه شعبه نیز در مرحله راهاندازی بودند.
☑️ پس از آن در نزدیک به بیست سال اخیر، مهدی فیروزان مدیرعامل مؤسسه شهرکتاب بوده است. دراین دوره مؤسسه شهرکتاب با راهاندازی سازوکار فرنچایزینگ پروژه توسعه شعب در تهران و شهرستانها را پیگیری کرده است و اکنون بالغ بر هشتاد و یک شعبه فعال در سراسر ایران دارد.
☑️ نمونهی این تجربهی استثمار گواهی میدهد که برای یک بنگاه سرمایهداری که بر محور سود و افزایش هرچه بیشتر آن میگردد، مهم نیست که کالای فروشی «کتاب» باشد یا «میخ» و یا «خوراکی». کارکنان تنها تنها «نیرو»هایی هستند که باید چرخهی سود را بگردانند و برای این مهم باید با کمترین هزینه، بیشترین آورده را نصیب بنگاهشان کنند. این کارگران فرهنگی تنها تفاوتی که با کارگران کارخانه دارند این است که باید تا میتوانند «مشتریمدارانه» برخورد کنند و هرچه مایهی شخصیتی دارند برای تکریم ارباب رجوع (در مقام مصرفکننده کالاهای فرهنگی) خرج کنند. کارگر فرهنگی در واقع هم استثمار مادی میشود و هم به صورت مستمر شخصیتش مورد هجوم کارفرما و مصرفکنندگان قرار میگیرد. این روایتها حاکی از آن است که عموم کارفرمایان در این محیطها از فقدان وجود سازمان کارگری یا شکلی از نهادِ حامی نیروهای کارکن سود میبرند و بر اساس سلیقه با ایشان رفتار میکنند.
***
شهر کتاب مرکزی
«من سال ۹۳ یا ۹۲ بود که توسط یکی از دوستانم که اون هم تو شهر کتاب مرکزی مشغول بود، به مجموعه معرفی شدم.
لازم میدونم بگم اون سالها شرایط زندگیم ناگوار بود، و مجبور بودم با حداقل حقوق هم که شده کار کنم. شرایط جسمی و روحی بدی داشتم، خلاصه بعد از مصاحبه با خانمی که مدیر شهر کتاب مرکزی و شهر کتاب الف بود، قرار شد برم و در قسمت امور مشتریان مشغول بشم، با حداقل حقوق و ساعت کاری سخت. صبح ساعت ۷ونیم تا هفت شب و یک روز در میان تا ده و جمعه ها از ساعت چهار تا ده، دو جمعه در ماه.
اگر صبح ها حتی ۵ دقیقه دیر میرسیدیم سه برابر کسر کار حساب میکردند و با این ساعت کارها و شیفتهای طولانی اضافه کار هم نداشتند.
یکی از بدترین خاطرات زندگی من اون شش ماهی بود که من اونجا مشغول بودم.
نگاه تحقیر آمیز نفرتآوری که به کارکنان داشتند واقعا عذابآور بود. جز معدودی نور چشمی که دوستان برادر اون خانم مدیر بودند بقیه ما رعیت بودیم و حتی به زور جواب سلام میدادن. اون خانم مدیر به طور بیمارگونهای محتاج پاچه خواری و چاپلوسی بود و هر که براش خوش رقصی نمیکرد تا جایی که ممکن بود له میشد.
من وقتی بعد از مصاحبه و قبول شرایط رفتم و مشغول شدم، متوجه شدم من جای یکی از نورچشمی ها رفتم که حالا تصادف شدید کرده بود و نمی تونست بیاد سر کار.
من شش ماه پوستم کنده شد، حتی میگفت نباید بشینی مدام باید سرپا باشی و من یکبار ازش خواستم به دلیل مشکلات بدنی کمتر سرپا بیایستم که با غضب گفتن اینجا محل کاره خانم نه استراحت.
خلاصه من کجدارو مریز به دلیل شرایطی که داشتم کنار میامدم تا اینکه یک روز منو صدا زدن و هزار و یک ایراد از من گرفتن از بد حرف زدن با مشتری پای تلفن تا دوست شدن با مشتری ها... نهایتا در کمال ناباوری عذر منو خواستن و تلویحا تهدید هم کردند که چنانچه شکایت کنی به جایی نمیرسی، من هم اصلا در شرایط شکایت کردن نبودم، آمدم بیرون و به فاصله چند روز متوجه شدم شخصی که من به جاش اونجا بودم و تصادف کرده بود خوب شده و برگشته سر کار ...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
@sarkhatism
🔴 استخراج شیرهی جان نیروی کار در شهر کتاب هفت حوض
پس از انتشار روایتی از تجربهی استثمار در شهر کتاب مرکزی تهران، هچون دیگر بنگاههای تجاری «فرهنگی»، عدهای از کارکنان سابق و فعلی «خانواده»ی شهر کتاب در بخش کامنتها به انکار بهرهکشی ظالمانه این بنگاه از نیروی کار خود مشغول شدند. اما همزمان هستند وجدانهای بیداری که صدا به صدا همسرنوشتانشان میافزایند و تجارب خود را به اشتراک میگذارند. در ادامه روایت یکی دیگر از یارانمان را از استثمار در شعبهی هفت حوض شهر کتاب میخوانیم. تجربهای از یک بیگاری «فرهنگی» که عدهای بادمجان دور قابچین کارفرما و یا راضی و مسرور از استثمار، یقیه میدرانند که آن را بهترین تجربهی زندگیشان معرفی کنند. عدهای مجبور هستند برای بدست آوردن حداقلهای زیست، با ظالمانهترین و غیرانسانیترین شرایط کار نیز بسازند، چرا که بدون قدرت جمعی امکان مقابله با کارفرما و مبادی قانونی حامیاش را ندارند. این «عادی» نیست و تنها کسانی که از تداوم شکل کنونی روابط کار سود میبرند، میتوانند آن را عادی جلوه دهند. البته ما هم معقدیم که با اندکی شدت و حدت «همه جا همین است» و به همین دلیل تلاش میکنیم روایاتی از انواع محیطهای کار به اشتراک بگذاریم تا پیوندهای نیروی کار بیش از پیش مشخص شود، اما از یاد نمیبریم که قدرت جمعی نیروی کار میتواند کاری کند که دیگر همین نباشد.
▪️«تجربه تلخ من برمیگرده برای سال ۱۴۰۰ و شهر کتاب هفت حوض...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2pvx45nd
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#شهر_کتاب_هفت_حوض
@sarkhatism
پس از انتشار روایتی از تجربهی استثمار در شهر کتاب مرکزی تهران، هچون دیگر بنگاههای تجاری «فرهنگی»، عدهای از کارکنان سابق و فعلی «خانواده»ی شهر کتاب در بخش کامنتها به انکار بهرهکشی ظالمانه این بنگاه از نیروی کار خود مشغول شدند. اما همزمان هستند وجدانهای بیداری که صدا به صدا همسرنوشتانشان میافزایند و تجارب خود را به اشتراک میگذارند. در ادامه روایت یکی دیگر از یارانمان را از استثمار در شعبهی هفت حوض شهر کتاب میخوانیم. تجربهای از یک بیگاری «فرهنگی» که عدهای بادمجان دور قابچین کارفرما و یا راضی و مسرور از استثمار، یقیه میدرانند که آن را بهترین تجربهی زندگیشان معرفی کنند. عدهای مجبور هستند برای بدست آوردن حداقلهای زیست، با ظالمانهترین و غیرانسانیترین شرایط کار نیز بسازند، چرا که بدون قدرت جمعی امکان مقابله با کارفرما و مبادی قانونی حامیاش را ندارند. این «عادی» نیست و تنها کسانی که از تداوم شکل کنونی روابط کار سود میبرند، میتوانند آن را عادی جلوه دهند. البته ما هم معقدیم که با اندکی شدت و حدت «همه جا همین است» و به همین دلیل تلاش میکنیم روایاتی از انواع محیطهای کار به اشتراک بگذاریم تا پیوندهای نیروی کار بیش از پیش مشخص شود، اما از یاد نمیبریم که قدرت جمعی نیروی کار میتواند کاری کند که دیگر همین نباشد.
▪️«تجربه تلخ من برمیگرده برای سال ۱۴۰۰ و شهر کتاب هفت حوض...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2pvx45nd
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#شهر_کتاب_هفت_حوض
@sarkhatism
Telegraph
استخراج شیرهی جان نیروی کار در شهر کتاب هفت حوض
پس از انتشار روایتی از تجربهی استثمار در شهر کتاب مرکزی تهران، هچون دیگر بنگاههای تجاری «فرهنگی»، عدهای از کارکنان سابق و فعلی «خانواده»ی شهر کتاب در بخش کامنتها به انکار بهرهکشی ظالمانه این بنگاه از نیروی کار خود مشغول شدند. اما همزمان هستند وجدانهای…
سرخط
Photo
🔴 چند هفته پیش، در قالب #تجارب_استثمار، روایت بهرهکشی در «شهرکتاب مرکزی» را منتشر کردیم که از طرف یکی از کارگران سابق این مجموعه به دستمان رسیده بود. از کلمهی «کارگر» به عمد استفاده میکنیم تا هم با قبح برساختهی طبقاتی این کلمه مقابله کرده باشیم، و هم نشان دهیم بر این باوریم که تنها امکان رهایی اتحاد این طبقه در مسیر مبارزهی طبقاتی است.
بعد از انتشار روایت اول، بسیاری ما را به دروغگویی، کلیانگاری و تعمیم تجربهی شخصی یک نفر برای بدنام کردن صاحبان «شریف» این مجموعه متهم کردند. اما در عین حال، روایتهای دیگری نیز به دستمان رسید که بر بهرهکشی افسارگسیخته در این مجموعه صحه میگذاشت.
روایت دوم را با هم میخوانیم:
(پیغام من) در ارتباط با روایت اول از این مجموعه است.
در ابتدا باید عرض کنم دقیقا آنچه که بیان شد کاملا صحت دارد.
متاسفانه اقتصاد سیاسی مبتنی بر سرمایه به گونهای بر زیست انسانها رخت پهن کرده که انسان را به شکلی موجود بیاراده تبدیل کرده و برای حفظ منافع شخصی در برابر اربابان سرمایه خوشرقصی میکنند و یا ترسی که محصول سالها استثمار، سرکوب و تحقیر است آنها را به سکوت وا میدارد.
آنچه که مشاهده کردم در این سالها اعضای پرسنل قدیم و جدید این مجموعه به اشکال مختلف از سرکوب و تحقیری که بر آنان وارد میشد و در کل تحت استثمار شدیدی که قرار میگرفتند لب به شکایت میگشودند و در جمعهای دوستانه در این باب درددل میکردند. اما متاسفانه همین بزرگواران در برابر روایت اول به شکلی واکنش دادند که گویی در یک فضای کاملا مطلوب در حال کار هستند. البته این شکل از واکنشها را ما در برابر دیگر روایتها با محتوای دیگر دیدیم که به آن قربانینکوهی میگوییم.
و روایتها را به سخره میگیریم.
در شهر کتاب مرکزی از اشکال مختلف سرکوب برای حفظ نظم موجود استفاده میکردند. به طور مثال ایجاد فضای رقابتی که تبدیل به تخریب و جاسوسی و بهتر بگویم زیرآبزنی میشود و برخی اعضای پرسنل گزارش همکار را برای موارد مختلف به مدیران مجموعه میداد و آن پرسنل عزیزکردهی مدیران میشد و دیگری مورد توبیخ و جریمه و حتی کار به اخراج او کشیده میشد. علاوه بر این مورد کارهای سنگین بخصوص در دوران انبارگردانی و همچنین نزدیک شدن به شروع سال تحصیلی و افزایش کار سبب می شد که اکثر کارکنان این مجموعه از درد بدن بخصوص در قسمت کمر و دست و پا شاکی بودند و حجم وسیعی از کار سنگین به آنها محول میشد و سختی کار به انها پرداخت نمیشد یا اگر قرار به پرداخت بود میزانی نبود که رضایت پرسنل رو جلب کند. حتی در گپوگفتهای دوستانه بارها کارکنان این مجموعه به این نکته اشاره میکردند که ما دقیقا کارگریم و چرا برای استخدام مصاحبه و رزومه کاری با مدرک تحصیلی خاص لازم است؟! در مجموع نکات زیادی در این مجموعهای که ظاهری فرهنگی اما درونی سیاه و کثیف در عرصه اقتصاد سیاسی دارد وجود دارد و ما اشکال مختلف استثمار را در آن میبینیم از عدم پرداختی مناسب برای سختی کار و اضافهحقوق بگیر تا کسر سهبرابری برای تاخیر سرکار و ادبیات تحقیرآمیز مدیران و میزان حقوق به شدت پایین و این محتوای استثمار در این مجموعه ی به ظاهر فرهنگی آنقدر وسعت دارد که میتوان در قالب روایتهای مختلف بیان کرد .
امیدوارم که این روایت شجاعت را در بین پرسنل قدیمی و جدید شهر کتاب مرکزی تقویت کند و سبب شود که آنها نیز روایت استثمار خودشان را بیان کنند.
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
@sarkhatism
بعد از انتشار روایت اول، بسیاری ما را به دروغگویی، کلیانگاری و تعمیم تجربهی شخصی یک نفر برای بدنام کردن صاحبان «شریف» این مجموعه متهم کردند. اما در عین حال، روایتهای دیگری نیز به دستمان رسید که بر بهرهکشی افسارگسیخته در این مجموعه صحه میگذاشت.
روایت دوم را با هم میخوانیم:
(پیغام من) در ارتباط با روایت اول از این مجموعه است.
در ابتدا باید عرض کنم دقیقا آنچه که بیان شد کاملا صحت دارد.
متاسفانه اقتصاد سیاسی مبتنی بر سرمایه به گونهای بر زیست انسانها رخت پهن کرده که انسان را به شکلی موجود بیاراده تبدیل کرده و برای حفظ منافع شخصی در برابر اربابان سرمایه خوشرقصی میکنند و یا ترسی که محصول سالها استثمار، سرکوب و تحقیر است آنها را به سکوت وا میدارد.
آنچه که مشاهده کردم در این سالها اعضای پرسنل قدیم و جدید این مجموعه به اشکال مختلف از سرکوب و تحقیری که بر آنان وارد میشد و در کل تحت استثمار شدیدی که قرار میگرفتند لب به شکایت میگشودند و در جمعهای دوستانه در این باب درددل میکردند. اما متاسفانه همین بزرگواران در برابر روایت اول به شکلی واکنش دادند که گویی در یک فضای کاملا مطلوب در حال کار هستند. البته این شکل از واکنشها را ما در برابر دیگر روایتها با محتوای دیگر دیدیم که به آن قربانینکوهی میگوییم.
و روایتها را به سخره میگیریم.
در شهر کتاب مرکزی از اشکال مختلف سرکوب برای حفظ نظم موجود استفاده میکردند. به طور مثال ایجاد فضای رقابتی که تبدیل به تخریب و جاسوسی و بهتر بگویم زیرآبزنی میشود و برخی اعضای پرسنل گزارش همکار را برای موارد مختلف به مدیران مجموعه میداد و آن پرسنل عزیزکردهی مدیران میشد و دیگری مورد توبیخ و جریمه و حتی کار به اخراج او کشیده میشد. علاوه بر این مورد کارهای سنگین بخصوص در دوران انبارگردانی و همچنین نزدیک شدن به شروع سال تحصیلی و افزایش کار سبب می شد که اکثر کارکنان این مجموعه از درد بدن بخصوص در قسمت کمر و دست و پا شاکی بودند و حجم وسیعی از کار سنگین به آنها محول میشد و سختی کار به انها پرداخت نمیشد یا اگر قرار به پرداخت بود میزانی نبود که رضایت پرسنل رو جلب کند. حتی در گپوگفتهای دوستانه بارها کارکنان این مجموعه به این نکته اشاره میکردند که ما دقیقا کارگریم و چرا برای استخدام مصاحبه و رزومه کاری با مدرک تحصیلی خاص لازم است؟! در مجموع نکات زیادی در این مجموعهای که ظاهری فرهنگی اما درونی سیاه و کثیف در عرصه اقتصاد سیاسی دارد وجود دارد و ما اشکال مختلف استثمار را در آن میبینیم از عدم پرداختی مناسب برای سختی کار و اضافهحقوق بگیر تا کسر سهبرابری برای تاخیر سرکار و ادبیات تحقیرآمیز مدیران و میزان حقوق به شدت پایین و این محتوای استثمار در این مجموعه ی به ظاهر فرهنگی آنقدر وسعت دارد که میتوان در قالب روایتهای مختلف بیان کرد .
امیدوارم که این روایت شجاعت را در بین پرسنل قدیمی و جدید شهر کتاب مرکزی تقویت کند و سبب شود که آنها نیز روایت استثمار خودشان را بیان کنند.
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در شهر کتاب قائمشهر
در مجموعه #تجارب_استثمار، پیشتر دو روایت از شهر کتاب مرکزی و یک روایت از شهر کتاب هفت حوض در تهران را منتشر کرده بودیم. حالا روایتی از شهر کتاب قائمشهر را به دستمان رسیده است که یکی از دهها شعبهی این مکان «فرهنگی» در سطح کشور است. ضرورت بازخوانی و مواجهه با تک تک این تجارب از آن حیث ضروری است که الگوی ثابت بهرهکشی را در مکانهای مختلف را عیان میکند. در مجموع تفاوت چندانی نمیکند که فرد کارگر کاشیسازی باشد یا فروشنده کتاب و در اصل تلاش کارفرما برای کسب بیشترین میزان سود از طریق بهرهکشی از نیروی کار تعییری حاصل نمیشود. اما آنچه مشخصا در تجارب استثمار مکانهای فرهنگی مانند کتابفروشیها و کافتهکتابها بیشتر به چشم میآید، تحقیر دوچندان کارگر برای پیشبرد «مشتریمداری» مدنظر این مکانهاست. چون مشتریان این مکانها، مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی محسوب میشوند، کارگر شاغل در آن باید هرچه مایهی شخصیت دارند، خرج تکریم ارباب رجوع کنند. نیروی کار این مکانها بر خلاف تصوراتی که پیش از مشغول به کار شدنشان دارند، تشخص و کرامت انسانیشان بیش از «مکانهای غیرفرهنگی» لگدمال میشود. در ادامه روایت یک از یاران #همراه_سرخط از کار در این مکانهای فرهنگی را با هم میخوانیم:
«از اول اسفند ۹۵ در شهرکتاب شروع به کار کردم.
ساعتی ۲هزار تومان به ما حقوق میدادند و طبیعتا از بیمه هم خبری نبود. حقوق ما از ۴۰۰هزار تومان بیشتر نمیشد.
جلوی مشتری تحقیر میشدم، اجازه نشستن نداشتم، نظافت میکردم و برخوردها بسیار تحقیرآمیز بود. خیلی شبها با گریه برمیگشتم خونه و....
روزهای اول از کارم راضی بودند. ازم حتی تعریف هم میکردند که کارت خوبه.
تا اینکه مسئول بخش کتاب عوض شد و آدمی که مدام از من تعریف میکرد یهو تبدیل شد به منتقد من. و چون مسئول جدید از من خوشش نمیاومد خیلی راحت بهم گفتن دیگه نیا.
و دوست نزدیک یکی از کارکنان که برادرش دوست مدیریت بود جایگزین من شد.
بعد از من یکی یکی بچهها به دلایل مختلف از اون مجموعه رفتند.
و شهرکتاب تمام نیروهای خوبش رو از دست داد.
تا سال گذشته که به علت بدهیهای زیاد تقریبا نیمه تعطیل بود و محصول جدیدی به فروشگاه اضافه نشد و قفسهها تقریبا خالی بودند. الان هم بسته است تا اطلاع ثانوی...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#قائمشهر
@sarkhatism
در مجموعه #تجارب_استثمار، پیشتر دو روایت از شهر کتاب مرکزی و یک روایت از شهر کتاب هفت حوض در تهران را منتشر کرده بودیم. حالا روایتی از شهر کتاب قائمشهر را به دستمان رسیده است که یکی از دهها شعبهی این مکان «فرهنگی» در سطح کشور است. ضرورت بازخوانی و مواجهه با تک تک این تجارب از آن حیث ضروری است که الگوی ثابت بهرهکشی را در مکانهای مختلف را عیان میکند. در مجموع تفاوت چندانی نمیکند که فرد کارگر کاشیسازی باشد یا فروشنده کتاب و در اصل تلاش کارفرما برای کسب بیشترین میزان سود از طریق بهرهکشی از نیروی کار تعییری حاصل نمیشود. اما آنچه مشخصا در تجارب استثمار مکانهای فرهنگی مانند کتابفروشیها و کافتهکتابها بیشتر به چشم میآید، تحقیر دوچندان کارگر برای پیشبرد «مشتریمداری» مدنظر این مکانهاست. چون مشتریان این مکانها، مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی محسوب میشوند، کارگر شاغل در آن باید هرچه مایهی شخصیت دارند، خرج تکریم ارباب رجوع کنند. نیروی کار این مکانها بر خلاف تصوراتی که پیش از مشغول به کار شدنشان دارند، تشخص و کرامت انسانیشان بیش از «مکانهای غیرفرهنگی» لگدمال میشود. در ادامه روایت یک از یاران #همراه_سرخط از کار در این مکانهای فرهنگی را با هم میخوانیم:
«از اول اسفند ۹۵ در شهرکتاب شروع به کار کردم.
ساعتی ۲هزار تومان به ما حقوق میدادند و طبیعتا از بیمه هم خبری نبود. حقوق ما از ۴۰۰هزار تومان بیشتر نمیشد.
جلوی مشتری تحقیر میشدم، اجازه نشستن نداشتم، نظافت میکردم و برخوردها بسیار تحقیرآمیز بود. خیلی شبها با گریه برمیگشتم خونه و....
روزهای اول از کارم راضی بودند. ازم حتی تعریف هم میکردند که کارت خوبه.
تا اینکه مسئول بخش کتاب عوض شد و آدمی که مدام از من تعریف میکرد یهو تبدیل شد به منتقد من. و چون مسئول جدید از من خوشش نمیاومد خیلی راحت بهم گفتن دیگه نیا.
و دوست نزدیک یکی از کارکنان که برادرش دوست مدیریت بود جایگزین من شد.
بعد از من یکی یکی بچهها به دلایل مختلف از اون مجموعه رفتند.
و شهرکتاب تمام نیروهای خوبش رو از دست داد.
تا سال گذشته که به علت بدهیهای زیاد تقریبا نیمه تعطیل بود و محصول جدیدی به فروشگاه اضافه نشد و قفسهها تقریبا خالی بودند. الان هم بسته است تا اطلاع ثانوی...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#قائمشهر
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 شهر کتاب پاسداران؛ تکیه به دیوار برای رفع خستگی ممنوع
این چندمین روایتی است که از استثمار در «شهر کتاب» به دستمان رسیده؛ یکی از معروفترین و پرطرفدارترین اماکن «فرهنگی» کشور.
از خلال تکتک این روایات، میتوان الگوی ثابتی برای استثمار «کارگران فرهنگی» شاغل در این مجموعه پیدا کرد که نشان میدهد تحقیر کارکنان مجموعه و اجبار آنان به «تکریم مشتری»، بر خلاف خواست فروشندگان و حتی مشتریان، نه تصمیم فردی این مدیر و آن سرپرست، بلکه فرمان از بالای صاحبان مجموعه است.
برای صاحب سرمایه، کارگر نه یک انسان، که «واحدی» برای کسب سود است؛ رباتی که اجازهی خسته شدن یا بیمار شدن بر اثر شرایط غیرانسانی کار را ندارد، اگر بیمار شود، اجازهی مرخصی استعلاجی ندارد، اگر لاجرم ناچار به درخواست مرخصی درمانی شود، به طرفهالعینی با ربات تازهنفس و محتاج به کار دیگری جایگزین خواهد شد.
پیشاپیش در جواب تمام کسانی که میگویند ممنوعیت نشستن در طول ساعت کاری یا زمان استراحت کوتاه در همهجای دنیا قانونی، عادی و پذیرفته شده است، میگوییم: چنین قوانینی در هر جای دنیا، غیرانسانی و حاصل جایگزین کردن کسبوکارهای خرد با کمپانیهای بزرگ و فروشگاههای زنجیرهای است.
روایت یکی از کارکنان مجموعه را با هم بخوانیم:
«ماجرای من برمیگرده به اردیبهشت ۱۴۰۱، در شهر کتاب پاسداران. خیلی تجربه عجیبی بود و البته وحشتناک. هیچکس حق نداشت گوشی دستش باشه و باید سر پا میایستادیم. اتفاقا همان روزهای اول جلسهای با مدیریت بود که من آخراش رسیدم. تقریبا از هفت صبح جلسه شروع شده بود و منم نیم ساعت آخر رسیدم.
علنا مدیریت اونجا داشت میگفت مشتری که میاد داخل باید خودتونو مظلوم کنید و بهش التماس کنید و باهاشون لاس بزنید تا ازتون خرید کنن وگرنه میتونید از شهرکتاب برید. ما نیروی فعال میخوایم.
حتی اجازه نداشتیم به ستون تکیه بدیم که استراحت کنیم. شاید باورش سخت باشه حتی اجازه نداشتیم دستمون رو رو قفسهها بذاریم برای تکیه دادن.
مثل یک برده فقط نیم ساعت زمان ناهار خوردن داشتیم. تازه اگه مشتری داشتیم باید میرفتیم.
یک ربع هم عصر استراحت داشتیم در حد یک قهوه.
تعجب میکردم انگار آدمهای اونجا تسخیر شده بودن. عاشق شهرکتاب بودن و هیچی تو سرشون نمیرفت، فقط بخاطر اینکه اونجا محیط نسبتا باکلاسی داشت.
خیلیها فکر میکنن شهرکتاب پاسداران جای خوشگل و منحصربهفردیه. ولی برای نیروی کار واقعا اینطوری نیست. واقعا اذیتتون میکنن و ازتون مثل برده کارمیکشن.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#تهران
@sarkhatism
این چندمین روایتی است که از استثمار در «شهر کتاب» به دستمان رسیده؛ یکی از معروفترین و پرطرفدارترین اماکن «فرهنگی» کشور.
از خلال تکتک این روایات، میتوان الگوی ثابتی برای استثمار «کارگران فرهنگی» شاغل در این مجموعه پیدا کرد که نشان میدهد تحقیر کارکنان مجموعه و اجبار آنان به «تکریم مشتری»، بر خلاف خواست فروشندگان و حتی مشتریان، نه تصمیم فردی این مدیر و آن سرپرست، بلکه فرمان از بالای صاحبان مجموعه است.
برای صاحب سرمایه، کارگر نه یک انسان، که «واحدی» برای کسب سود است؛ رباتی که اجازهی خسته شدن یا بیمار شدن بر اثر شرایط غیرانسانی کار را ندارد، اگر بیمار شود، اجازهی مرخصی استعلاجی ندارد، اگر لاجرم ناچار به درخواست مرخصی درمانی شود، به طرفهالعینی با ربات تازهنفس و محتاج به کار دیگری جایگزین خواهد شد.
پیشاپیش در جواب تمام کسانی که میگویند ممنوعیت نشستن در طول ساعت کاری یا زمان استراحت کوتاه در همهجای دنیا قانونی، عادی و پذیرفته شده است، میگوییم: چنین قوانینی در هر جای دنیا، غیرانسانی و حاصل جایگزین کردن کسبوکارهای خرد با کمپانیهای بزرگ و فروشگاههای زنجیرهای است.
روایت یکی از کارکنان مجموعه را با هم بخوانیم:
«ماجرای من برمیگرده به اردیبهشت ۱۴۰۱، در شهر کتاب پاسداران. خیلی تجربه عجیبی بود و البته وحشتناک. هیچکس حق نداشت گوشی دستش باشه و باید سر پا میایستادیم. اتفاقا همان روزهای اول جلسهای با مدیریت بود که من آخراش رسیدم. تقریبا از هفت صبح جلسه شروع شده بود و منم نیم ساعت آخر رسیدم.
علنا مدیریت اونجا داشت میگفت مشتری که میاد داخل باید خودتونو مظلوم کنید و بهش التماس کنید و باهاشون لاس بزنید تا ازتون خرید کنن وگرنه میتونید از شهرکتاب برید. ما نیروی فعال میخوایم.
حتی اجازه نداشتیم به ستون تکیه بدیم که استراحت کنیم. شاید باورش سخت باشه حتی اجازه نداشتیم دستمون رو رو قفسهها بذاریم برای تکیه دادن.
مثل یک برده فقط نیم ساعت زمان ناهار خوردن داشتیم. تازه اگه مشتری داشتیم باید میرفتیم.
یک ربع هم عصر استراحت داشتیم در حد یک قهوه.
تعجب میکردم انگار آدمهای اونجا تسخیر شده بودن. عاشق شهرکتاب بودن و هیچی تو سرشون نمیرفت، فقط بخاطر اینکه اونجا محیط نسبتا باکلاسی داشت.
خیلیها فکر میکنن شهرکتاب پاسداران جای خوشگل و منحصربهفردیه. ولی برای نیروی کار واقعا اینطوری نیست. واقعا اذیتتون میکنن و ازتون مثل برده کارمیکشن.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#تهران
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 پیشی «کافه شهر کتاب پاسداران» از کتابفروشی در استثمار
موضوع استثمار در محیطهای فرهنگی و پاتوقها با توجه به تعدد روایات و تجربیات مشابه راویان دیگر چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. هرچند به تجربه دیدهایم برخی با منطق " آسمان همه جا همین رنگه" سعی بر طبیعیسازی استثمار و سرکوب کارگران دارند اما از آنجایی که منطق بازار همچنان حاکم است و استثمار قربانی میگیرد و کارفرما همچنان در پی سوداندوزی است، ما نیز صدای بلند راویان استثمار هستیم.
در ادامه روایت یکی از یاران #همراه_سرخط درباره تجربه استثمار در کافه "شهر کتاب" پاسداران را میخوانیم:
🔺 ۱۲ ساعت کار بدون حقوق با شهرکتاب
«من سال ۹۷ برای پنج ماه توی کافه شهرکتاب کار کردم. قبلش برای خود شهرکتاب درخواست دادم و دوره آزمایشیاش رو هم گذروندم که شامل یک هفته شیفت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب بدون حقوق بود. ساعت ۱۰ شب هم تا وقتی که صاحب مجموعه اون اطراف میپلکید کسی نمیتونست بره، یعنی گاهی تا ۱۰:۳۰ شب باید میموندیم.
🔺 گرمازدگی؛ بیماری رایج در آشپزخانه کافه
بعد از دوره آزمایشی شهرکتاب اونقدر از لحاظ روحی و جسمی تحت فشار بودم که تصمیم گرفتم برای کافه شهرکتاب درخواست بدم. شرایط اونجا به قدری سخت بود که توی گرمای وحشتناک تابستون توی آشپزخونهای که اونقدر کوچک بود که حتی به زحمت میشد توش راه رفت، در حالیکه حداقل سه نفر همیشه اونجا کار میکردن، و با وجود فر بزرگی که اکثرا روشن بود حتی یه پنکه وجود نداشت و پول آب معدنی یا هر نوشیدنی هم به حسابمون گذاشته میشد.
خیلی اوقات بچهها گرمازده میشدن و حالشون بد میشد. هیچ جایی برای نشستن و استراحت کردن نبود، اصلا قرار نبود که کسی استراحت کنه.
🔺 چشم غره؛ رابطه کارگر و کارفرما
هیچ ارتباط انسانیای بین کارفرما و کارگر نبود جز چشم غره. دیر رسیدن سرکار جریمه داشت و از حقوق کم میشد. اگر چیزی میشکست خسارتش رو ما باید میدادیم.
🔺 اخراج بدون اطلاع
در آخر بدون هیچ توضیحی یا مکالمهای اخراج شدم. روزی که قرار بود شیفتهای هفته بعدش رو مشخص کنن به من هیچ شیفتی ندادن و من فهمیدم که اخراج شدم».
شهر کتاب اواسط دهه ۷۰ در قالب یک موسسه عامالمنفعه و غیرانتفاعی تاسیس شد و در گذر زمان، توسعه از طریق تاسیس بخشهای زیر را در اولیت خود قرار داد:
ـ مرکز فرهنگی شهر کتاب
ـ شبکهی فروشگاههای زنجیرهای شهرکتاب
ـ شرکت نشر کتاب هرمس
ـ شرکت نشر موسیقی هرمس
ـ نمایشگاه و فروشگاه بینالمللی محصولات قرآنی
ـ دفتر پژوهشهای زبان و ادب فارسی
ـ واحد برگزاری نمایشگاهها
ـ دبیرخانه جایزه داستان کوتاه
توسعه گسترده در بازار پر فراز و نشیب امروز نشر در ایران، معنایی جز تجاریسازی فرهنگ برای کسب سود هر چه بیشتر ندارد. البته نباید از این نکته غافل شد که این موسسه در حوزه تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای و کالاییسازی فرهنگ که امروز به آفتی برای آگاهی عمومی، دسترسی عمومی و ارزان به کتاب، استثمار کتابفروشان، تضییع حقوق مترجمان و جریانسازی فرهنگی در خدمت حاکمیت و ... است، پیشگام و صاحب سبک بوده است! اجاره فضای کافه به کافهداران و فراهم کردن بستری برای تولید سود و سرمایه بیشتر در رقابت با کتابفروشیهای زنجیرهای دیگر که پیرو شهرکتاب در کالاییسازی فرهنگ بودند هم میتواند از دیگر برنامهها و استراتژیهای این مجموعه برای سودآفرینی بیشتر باشد؛ موضوعی که جز با له کردن کارگران در بخش کافه ممکن نخواهد بود.
#شهرکتاب
#شهر_کتاب
#شهرکتاب_پاسداران
#شهر_کتاب_پاسداران
#روایت_استثمار
#تجارب_استثمار
#تجربه_استثمار
@sarkhatism
موضوع استثمار در محیطهای فرهنگی و پاتوقها با توجه به تعدد روایات و تجربیات مشابه راویان دیگر چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. هرچند به تجربه دیدهایم برخی با منطق " آسمان همه جا همین رنگه" سعی بر طبیعیسازی استثمار و سرکوب کارگران دارند اما از آنجایی که منطق بازار همچنان حاکم است و استثمار قربانی میگیرد و کارفرما همچنان در پی سوداندوزی است، ما نیز صدای بلند راویان استثمار هستیم.
در ادامه روایت یکی از یاران #همراه_سرخط درباره تجربه استثمار در کافه "شهر کتاب" پاسداران را میخوانیم:
🔺 ۱۲ ساعت کار بدون حقوق با شهرکتاب
«من سال ۹۷ برای پنج ماه توی کافه شهرکتاب کار کردم. قبلش برای خود شهرکتاب درخواست دادم و دوره آزمایشیاش رو هم گذروندم که شامل یک هفته شیفت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب بدون حقوق بود. ساعت ۱۰ شب هم تا وقتی که صاحب مجموعه اون اطراف میپلکید کسی نمیتونست بره، یعنی گاهی تا ۱۰:۳۰ شب باید میموندیم.
🔺 گرمازدگی؛ بیماری رایج در آشپزخانه کافه
بعد از دوره آزمایشی شهرکتاب اونقدر از لحاظ روحی و جسمی تحت فشار بودم که تصمیم گرفتم برای کافه شهرکتاب درخواست بدم. شرایط اونجا به قدری سخت بود که توی گرمای وحشتناک تابستون توی آشپزخونهای که اونقدر کوچک بود که حتی به زحمت میشد توش راه رفت، در حالیکه حداقل سه نفر همیشه اونجا کار میکردن، و با وجود فر بزرگی که اکثرا روشن بود حتی یه پنکه وجود نداشت و پول آب معدنی یا هر نوشیدنی هم به حسابمون گذاشته میشد.
خیلی اوقات بچهها گرمازده میشدن و حالشون بد میشد. هیچ جایی برای نشستن و استراحت کردن نبود، اصلا قرار نبود که کسی استراحت کنه.
🔺 چشم غره؛ رابطه کارگر و کارفرما
هیچ ارتباط انسانیای بین کارفرما و کارگر نبود جز چشم غره. دیر رسیدن سرکار جریمه داشت و از حقوق کم میشد. اگر چیزی میشکست خسارتش رو ما باید میدادیم.
🔺 اخراج بدون اطلاع
در آخر بدون هیچ توضیحی یا مکالمهای اخراج شدم. روزی که قرار بود شیفتهای هفته بعدش رو مشخص کنن به من هیچ شیفتی ندادن و من فهمیدم که اخراج شدم».
شهر کتاب اواسط دهه ۷۰ در قالب یک موسسه عامالمنفعه و غیرانتفاعی تاسیس شد و در گذر زمان، توسعه از طریق تاسیس بخشهای زیر را در اولیت خود قرار داد:
ـ مرکز فرهنگی شهر کتاب
ـ شبکهی فروشگاههای زنجیرهای شهرکتاب
ـ شرکت نشر کتاب هرمس
ـ شرکت نشر موسیقی هرمس
ـ نمایشگاه و فروشگاه بینالمللی محصولات قرآنی
ـ دفتر پژوهشهای زبان و ادب فارسی
ـ واحد برگزاری نمایشگاهها
ـ دبیرخانه جایزه داستان کوتاه
توسعه گسترده در بازار پر فراز و نشیب امروز نشر در ایران، معنایی جز تجاریسازی فرهنگ برای کسب سود هر چه بیشتر ندارد. البته نباید از این نکته غافل شد که این موسسه در حوزه تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای و کالاییسازی فرهنگ که امروز به آفتی برای آگاهی عمومی، دسترسی عمومی و ارزان به کتاب، استثمار کتابفروشان، تضییع حقوق مترجمان و جریانسازی فرهنگی در خدمت حاکمیت و ... است، پیشگام و صاحب سبک بوده است! اجاره فضای کافه به کافهداران و فراهم کردن بستری برای تولید سود و سرمایه بیشتر در رقابت با کتابفروشیهای زنجیرهای دیگر که پیرو شهرکتاب در کالاییسازی فرهنگ بودند هم میتواند از دیگر برنامهها و استراتژیهای این مجموعه برای سودآفرینی بیشتر باشد؛ موضوعی که جز با له کردن کارگران در بخش کافه ممکن نخواهد بود.
#شهرکتاب
#شهر_کتاب
#شهرکتاب_پاسداران
#شهر_کتاب_پاسداران
#روایت_استثمار
#تجارب_استثمار
#تجربه_استثمار
@sarkhatism