Forwarded from نقد
▫️ نعمت جنگ
نوشتهی: توماس اشمیدینگر
ترجمهی: کمال خسروی
19 مه 2021
📝 یادداشت مترجم: این متن کوتاه و رویکرد ژورنالیستیاش بیگمان بهترین و دقیقترین واکاوی ریشههای کشتار رژیم اسرائیل در غزه و باصطلاح «جنگ» بین رژیم اسرائیل و حماس نیست. حتی اشارهی بسیار کوتاه و سرودُم بریدهی آن در پایانِ نوشتار، به نقش رژیم جمهوری اسلامی در این وضع تازه، دستکم به کاستیهای چشمپوشیناپذیری آغشته است. اما سه نکته میتوانند انگیزهای برای سودمندی ترجمه و انتشارش باشند. یکی: آشکارکردن پیشینهی تاریخی محلهی «جراح» و دروغهای فریبکارانهی رژیم اسرائیل که میکوشد انگیزهی مشاجرات اخیر را به دعاوی «حقوقی» تقلیل دهد و از اینطریق سیاست بیرونراندن فلسطینیان را از خانه و کاشانهشان توجیه کند؛ دوم: ردونشانهایی در رویدادهای روزهای اخیر که دستاویزی برای مذهبیکردنِ این مشاجرات و تقلیل آنها به اَشکال ایدئولوژیک دیگری است؛ و سوم سود سیاسی سه عامل یا گرایش سیاسی: نتانیاهو، حماس و اردوغان.
عنوان اصلی این نوشته «هدیه یا ارمغان جنگ» (Kriegsgeschenk) است. با نیمنگاهی به استقبال سرکردگان جمهوری اسلامی از جنگ ایران و عراق و «نعمت» نامیدنش، ترجمهی آن به «نعمت جنگ» بنظرم آشناتر و گویاتر آمد. (ک.خ.)
🔸با جنگ استقلال اسرائیل در سال 1948 محلهی شیخ جراح بهمثابه منطقهای از اورشلیم شرقی تحت کنترل اُردُن قرار گرفت. در حین جنگ از هر دو سو، پاکسازی و تارومارکردنها صورت گرفت. البته ساکنان یهودی شیخ جراح و ساکنان برخی از مهاجرنشینهای یهودیِ کوچکی که دور و برشان عربها زندگی میکردند، از سوی انگلیسیها و برای حمایت از آنها به خانههای دیگری منتقل شدند. مقامات اُردُنی که پس از فتح کرانهی غربی با آوارگان فلسطینیِ بسیاری از مناطق تسخیرشده روبرو بودند و در عینحال میخواستند مانع بازگشت احتمالی یهودیها به مناطق اینک اُردُنیشده بشوند، آوارگان فلسطینی از مناطق تسخیرشدهی اسرائیلی را در خانههای یهودی اِسکان دادند و در ضمن حق مالکیت را هم به آنها تفویض کردند.
🔸در سالهای اخیر، مکرراً مهاجران راست افراطی که اغلبشان حتی در اسرائیل بدنیا نیامده بودند و بیشتر گذرنامهی آمریکایی داشتند، این اسناد مالکیت را از ساکنان یهودی اولیه خریدند و سپس تلاش کردند با شکایت به دادگاه و با استناد به آن قانون قدیمی، حق مالکیتشان را اِعمال کنند. بههمین دلیل در ویدئوهای اسرائیلیهایی که حالا مدعی تصرف خانههای باصطلاح «متعلق به خود» هستند، خبر و اثری از یهودیهای یمنی نیست، بلکه فقط آمریکاییهایی مذهبی دیده میشوند که میخواهند با حمایت نهادهای مهاجرنشینان که دم و دستگاه مفصلی دارند، حقشان در برابر دادگاه را به کرسی بنشانند.
🔸اینکه حکم تخلیهی چهار خانه در این محله موجب بروز اعتراضات خواهد شد، امری کاملاً قابل پیشبینی بود. از سوی دیگر اینکه حضور و مداخلهی بیرویهی پلیس اسرائیل در ماه رمضان در محوطهی حرمالشریف، یا کوه معبد، درست مقابل مسجدالاقصی، آتش بر خرمن این اعتراضات خواهد گذاشت و دعوتی صریح به تأویل مذهبی این رویدادهاست، نباید موجب شگفتی کسی باشد. در وهلهی نخست، این اقدام وحشیانهی پلیس اسرائیل در محوطهی حرمالشریف بود که نهایتاً این امکان را به حماس داد، با تأویل اسلامی رویدادها خود را در رأس اعتراضات قرار دهد.
🔸 همه چیز حاکی از آن است که هم نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و هم حماس کاملاً آگاهانه و عامدانه خواهان ایجاد این شرایط حاد و اضطراری بودند. برای نتانیاهو که درگیر پروندهی فساد است و اکثریتی هم در پارلمان ندارد، این جنگ نعمتی است که ناگهان او را به فرماندهی سپاه «اسرائیلِ بهمخاطرهافتاده» بدل میکند و احتمالاً موجب محبوبیت تازهای برای او میشود. برای حماس که سالها درگیر بحران مشروعیت است و به دلیل حضور جوانان شورشگر و مستقل غزه، با خطر مواجهه با رقیبی توانمند روبرو بود، امکانی پدید آمد تا با استفاده از موشکهایش خود را در خط مقدم «مقاومت» قرار دهد. همچنین حماس میتواند در مقابل فَتَح نیز دوباره پیروزیهایی بهدست آوَرَد. عباس رئیسجمهور تشکیلات خودمختار فلسطین، در ماه آوریل انتخابات را که قرار بود بعد از سال 2006 بالاخره برگزار شود، به بهانهی اختلاف با اسرائیل بر سر حوزههای انتخاباتی در اورشلیم شرقی، لغو کرده بود. اینک حماس نه از راه انتخابات، بلکه بهخوبی از راه جنگ، قدرتمند میشود.
🔸بازندگان این جنگ مردم عادی و غیرنظامیان در اسرائیل و در نوار غزهاند که مستأصل از حملههای هوایی اسرائیل و موشکهای حماس، پناهی میجویند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2dK
#توماس_اشمیدینگر
#کمال_خسروی
#فلسطین #حماس #شیخ_جراح
🖋@naghd_com
نوشتهی: توماس اشمیدینگر
ترجمهی: کمال خسروی
19 مه 2021
📝 یادداشت مترجم: این متن کوتاه و رویکرد ژورنالیستیاش بیگمان بهترین و دقیقترین واکاوی ریشههای کشتار رژیم اسرائیل در غزه و باصطلاح «جنگ» بین رژیم اسرائیل و حماس نیست. حتی اشارهی بسیار کوتاه و سرودُم بریدهی آن در پایانِ نوشتار، به نقش رژیم جمهوری اسلامی در این وضع تازه، دستکم به کاستیهای چشمپوشیناپذیری آغشته است. اما سه نکته میتوانند انگیزهای برای سودمندی ترجمه و انتشارش باشند. یکی: آشکارکردن پیشینهی تاریخی محلهی «جراح» و دروغهای فریبکارانهی رژیم اسرائیل که میکوشد انگیزهی مشاجرات اخیر را به دعاوی «حقوقی» تقلیل دهد و از اینطریق سیاست بیرونراندن فلسطینیان را از خانه و کاشانهشان توجیه کند؛ دوم: ردونشانهایی در رویدادهای روزهای اخیر که دستاویزی برای مذهبیکردنِ این مشاجرات و تقلیل آنها به اَشکال ایدئولوژیک دیگری است؛ و سوم سود سیاسی سه عامل یا گرایش سیاسی: نتانیاهو، حماس و اردوغان.
عنوان اصلی این نوشته «هدیه یا ارمغان جنگ» (Kriegsgeschenk) است. با نیمنگاهی به استقبال سرکردگان جمهوری اسلامی از جنگ ایران و عراق و «نعمت» نامیدنش، ترجمهی آن به «نعمت جنگ» بنظرم آشناتر و گویاتر آمد. (ک.خ.)
🔸با جنگ استقلال اسرائیل در سال 1948 محلهی شیخ جراح بهمثابه منطقهای از اورشلیم شرقی تحت کنترل اُردُن قرار گرفت. در حین جنگ از هر دو سو، پاکسازی و تارومارکردنها صورت گرفت. البته ساکنان یهودی شیخ جراح و ساکنان برخی از مهاجرنشینهای یهودیِ کوچکی که دور و برشان عربها زندگی میکردند، از سوی انگلیسیها و برای حمایت از آنها به خانههای دیگری منتقل شدند. مقامات اُردُنی که پس از فتح کرانهی غربی با آوارگان فلسطینیِ بسیاری از مناطق تسخیرشده روبرو بودند و در عینحال میخواستند مانع بازگشت احتمالی یهودیها به مناطق اینک اُردُنیشده بشوند، آوارگان فلسطینی از مناطق تسخیرشدهی اسرائیلی را در خانههای یهودی اِسکان دادند و در ضمن حق مالکیت را هم به آنها تفویض کردند.
🔸در سالهای اخیر، مکرراً مهاجران راست افراطی که اغلبشان حتی در اسرائیل بدنیا نیامده بودند و بیشتر گذرنامهی آمریکایی داشتند، این اسناد مالکیت را از ساکنان یهودی اولیه خریدند و سپس تلاش کردند با شکایت به دادگاه و با استناد به آن قانون قدیمی، حق مالکیتشان را اِعمال کنند. بههمین دلیل در ویدئوهای اسرائیلیهایی که حالا مدعی تصرف خانههای باصطلاح «متعلق به خود» هستند، خبر و اثری از یهودیهای یمنی نیست، بلکه فقط آمریکاییهایی مذهبی دیده میشوند که میخواهند با حمایت نهادهای مهاجرنشینان که دم و دستگاه مفصلی دارند، حقشان در برابر دادگاه را به کرسی بنشانند.
🔸اینکه حکم تخلیهی چهار خانه در این محله موجب بروز اعتراضات خواهد شد، امری کاملاً قابل پیشبینی بود. از سوی دیگر اینکه حضور و مداخلهی بیرویهی پلیس اسرائیل در ماه رمضان در محوطهی حرمالشریف، یا کوه معبد، درست مقابل مسجدالاقصی، آتش بر خرمن این اعتراضات خواهد گذاشت و دعوتی صریح به تأویل مذهبی این رویدادهاست، نباید موجب شگفتی کسی باشد. در وهلهی نخست، این اقدام وحشیانهی پلیس اسرائیل در محوطهی حرمالشریف بود که نهایتاً این امکان را به حماس داد، با تأویل اسلامی رویدادها خود را در رأس اعتراضات قرار دهد.
🔸 همه چیز حاکی از آن است که هم نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و هم حماس کاملاً آگاهانه و عامدانه خواهان ایجاد این شرایط حاد و اضطراری بودند. برای نتانیاهو که درگیر پروندهی فساد است و اکثریتی هم در پارلمان ندارد، این جنگ نعمتی است که ناگهان او را به فرماندهی سپاه «اسرائیلِ بهمخاطرهافتاده» بدل میکند و احتمالاً موجب محبوبیت تازهای برای او میشود. برای حماس که سالها درگیر بحران مشروعیت است و به دلیل حضور جوانان شورشگر و مستقل غزه، با خطر مواجهه با رقیبی توانمند روبرو بود، امکانی پدید آمد تا با استفاده از موشکهایش خود را در خط مقدم «مقاومت» قرار دهد. همچنین حماس میتواند در مقابل فَتَح نیز دوباره پیروزیهایی بهدست آوَرَد. عباس رئیسجمهور تشکیلات خودمختار فلسطین، در ماه آوریل انتخابات را که قرار بود بعد از سال 2006 بالاخره برگزار شود، به بهانهی اختلاف با اسرائیل بر سر حوزههای انتخاباتی در اورشلیم شرقی، لغو کرده بود. اینک حماس نه از راه انتخابات، بلکه بهخوبی از راه جنگ، قدرتمند میشود.
🔸بازندگان این جنگ مردم عادی و غیرنظامیان در اسرائیل و در نوار غزهاند که مستأصل از حملههای هوایی اسرائیل و موشکهای حماس، پناهی میجویند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2dK
#توماس_اشمیدینگر
#کمال_خسروی
#فلسطین #حماس #شیخ_جراح
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نعمت جنگ
نوشتهی: توماس اشمیدینگر ترجمهی: کمال خسروی همه چیز حاکی از آن است که هم نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و هم حماس کاملاً آگاهانه و عامدانه خواهان ایجاد این شرایط حاد و اضطراری بودند. برای نتانیاهو ک…
🔴 نسخه مجازی کتاب نقد ایدئولوژی
🖊 کمال خسروی
تهیهشده توسط یاران #همراه_سرخط
«پیشکشِ کارگران هفتتپه، نمایندگان واقعی آنها وهمولایتی عزیز اسماعیل بخشی،
کسانیکه در روند مبارزات خود، با نقد از اقعیاتِ اجتماعی عینی ، مبارزه طبقاتی را گامها به جلو بردند. آنان انتقاد از «تشکلهای حکومتی» را از دو دهه قبل وارد جامعه کردند و اکنون انتقاد از «مدیریت دولت» بر سرمایه را شروع کردهاند. «تشکلهای حکومتی» و «سرمایهداری دولتی» هر کدام یک واقعیتِ اجتماعی عینی هستند که سلطه طبقاتی را بازتولید میکنند. من به هر دو این ها ایدئولوژی میگویم. تجارب نشان داد، مواجه کارگران با این ایدئولوژیها جزء جدائیناپذیر مبارزات آنهاست. بهقول نویسندهی کتاب: «ایدئولوژی لحظهای است عینی که درمفصلهای مبارزهی طبقاتی – که رابطهای عینی و واقعی است - هستی واقعی دارد….ایدئولوژی مفهوم نیست، شناختی دربارهی یک موضوع نیز نیست از جنس نهادها و روابط اجتماعی است، خود چیزی است که در روابط اجتماعی افراد تنیده است و در نتیجه میتوان آن را همچون یک موضوع (ابژه) مورد بررسی قرار داد.»
تهیهکننده:
«یک فعال کارگری»
#نقد_ایدئولوژی
#کمال_خسروی
@sarkhatism
🖊 کمال خسروی
تهیهشده توسط یاران #همراه_سرخط
«پیشکشِ کارگران هفتتپه، نمایندگان واقعی آنها وهمولایتی عزیز اسماعیل بخشی،
کسانیکه در روند مبارزات خود، با نقد از اقعیاتِ اجتماعی عینی ، مبارزه طبقاتی را گامها به جلو بردند. آنان انتقاد از «تشکلهای حکومتی» را از دو دهه قبل وارد جامعه کردند و اکنون انتقاد از «مدیریت دولت» بر سرمایه را شروع کردهاند. «تشکلهای حکومتی» و «سرمایهداری دولتی» هر کدام یک واقعیتِ اجتماعی عینی هستند که سلطه طبقاتی را بازتولید میکنند. من به هر دو این ها ایدئولوژی میگویم. تجارب نشان داد، مواجه کارگران با این ایدئولوژیها جزء جدائیناپذیر مبارزات آنهاست. بهقول نویسندهی کتاب: «ایدئولوژی لحظهای است عینی که درمفصلهای مبارزهی طبقاتی – که رابطهای عینی و واقعی است - هستی واقعی دارد….ایدئولوژی مفهوم نیست، شناختی دربارهی یک موضوع نیز نیست از جنس نهادها و روابط اجتماعی است، خود چیزی است که در روابط اجتماعی افراد تنیده است و در نتیجه میتوان آن را همچون یک موضوع (ابژه) مورد بررسی قرار داد.»
تهیهکننده:
«یک فعال کارگری»
#نقد_ایدئولوژی
#کمال_خسروی
@sarkhatism
Forwarded from نقد
▫️ شورا: شکل در مقام محتوا
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: شکل در مقام محتوا
پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی نوشتهی: کمال خسروی آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ…
Forwarded from نقد
▫️ بهار رزمندگان، پاییز ستمگران
نوشتهی: کمال خسروی
۲۳ اکتبر ۲۰۲۲
🔸 خیزش انقلابی کنونی و شکلپذیری وجوه وجودیِ انقلابیاش را میتوان در تنش بیش-تعیّنی و کم-تعیّنی خصلتبندی کرد. گشایش این تنش و حل این تضاد در فرآیند جنبش اجتماعی، راههای شکلپذیریِ وجوه انقلابی را میگشاید. خصلت بیش-تعیّنی، از یکسو عمل را در قلمروی وسیعتر تسهیل میکند و راه مشارکت واقعی در کردار اجتماعی تودهوار افراد و گروههای اجتماعی متنوعی را هموار میسازد؛ از سوی دیگر، امکان تأویل انگیزهها و هدفهای این کردار را گسترش میدهد، به نحوی که ایدئولوژیهای گوناگون میتوانند با «همزیستی» در کنار یکدیگر، مشروعیت آن کردار را توجیه کنند. کم-تعیّنی، حوزهی عمل را محدود میکند و از اینرو با کمبود یا بحران تأویلها دست به گریبان است. گشایش نهایی این تنش، مبارزه و پالایش تأویلهای ناشی از بیش-تعیّنی و والایش و استحکام تأویلهای هنوز غایبِ ناشی از کم-تعیّنی را به عرصهی مبارزهی طبقاتی و نبردی هژمونیک میکشاند.
🔸بدیهی است که گشایش این تنش و حل این تضاد به سهم خود گام موثری در حل مسئلهی بسیار پراهمیت سازمانیابی و راهبری جنبش برخواهد داشت.
🔸 پراتیک خودزاینده به معنای اختراع دوبارهی همهی دانش و تجربهی مبارزات رهاییبخشِ دستکم دو سدهی پیشین در جهان نیست. پراتیک خودزاینده فقط مدعی است که نباید خودزایندگیِ پراتیک را در چارچوب انتظارات و توقعات ایدئولوژیک اسیر کرد، بلکه شکوفایی و زایندگی پراتیک را عنصر سرشتیِ آن دانست و این شکوفایی و زایندگی را در فرآیند مبارزهی سیاسی و رهاییبخش و در دیالکتیک نقد منفی/نقد مثبت، لحاظ کرد. پراتیک خودزاینده اختراع دوبارهی چرخهای شناختهشدهی مبارزه نیست، بلکه برشناسی چرخها و چرخدندههای بزرگ و کوچکی است که مبارزه و هر پراتیک مشخص میسازد؛ همچنین نگاه و رویکردی انتقادی به همهی چرخها یا دستآوردهای موجود است، چنانکه بتوان بنا بر نیازهای یک پراتیک مشخص، چرخ تازهای را جایگزین چرخی کهنه کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3dQ
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#کمال_خسروی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
۲۳ اکتبر ۲۰۲۲
🔸 خیزش انقلابی کنونی و شکلپذیری وجوه وجودیِ انقلابیاش را میتوان در تنش بیش-تعیّنی و کم-تعیّنی خصلتبندی کرد. گشایش این تنش و حل این تضاد در فرآیند جنبش اجتماعی، راههای شکلپذیریِ وجوه انقلابی را میگشاید. خصلت بیش-تعیّنی، از یکسو عمل را در قلمروی وسیعتر تسهیل میکند و راه مشارکت واقعی در کردار اجتماعی تودهوار افراد و گروههای اجتماعی متنوعی را هموار میسازد؛ از سوی دیگر، امکان تأویل انگیزهها و هدفهای این کردار را گسترش میدهد، به نحوی که ایدئولوژیهای گوناگون میتوانند با «همزیستی» در کنار یکدیگر، مشروعیت آن کردار را توجیه کنند. کم-تعیّنی، حوزهی عمل را محدود میکند و از اینرو با کمبود یا بحران تأویلها دست به گریبان است. گشایش نهایی این تنش، مبارزه و پالایش تأویلهای ناشی از بیش-تعیّنی و والایش و استحکام تأویلهای هنوز غایبِ ناشی از کم-تعیّنی را به عرصهی مبارزهی طبقاتی و نبردی هژمونیک میکشاند.
🔸بدیهی است که گشایش این تنش و حل این تضاد به سهم خود گام موثری در حل مسئلهی بسیار پراهمیت سازمانیابی و راهبری جنبش برخواهد داشت.
🔸 پراتیک خودزاینده به معنای اختراع دوبارهی همهی دانش و تجربهی مبارزات رهاییبخشِ دستکم دو سدهی پیشین در جهان نیست. پراتیک خودزاینده فقط مدعی است که نباید خودزایندگیِ پراتیک را در چارچوب انتظارات و توقعات ایدئولوژیک اسیر کرد، بلکه شکوفایی و زایندگی پراتیک را عنصر سرشتیِ آن دانست و این شکوفایی و زایندگی را در فرآیند مبارزهی سیاسی و رهاییبخش و در دیالکتیک نقد منفی/نقد مثبت، لحاظ کرد. پراتیک خودزاینده اختراع دوبارهی چرخهای شناختهشدهی مبارزه نیست، بلکه برشناسی چرخها و چرخدندههای بزرگ و کوچکی است که مبارزه و هر پراتیک مشخص میسازد؛ همچنین نگاه و رویکردی انتقادی به همهی چرخها یا دستآوردهای موجود است، چنانکه بتوان بنا بر نیازهای یک پراتیک مشخص، چرخ تازهای را جایگزین چرخی کهنه کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3dQ
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#کمال_خسروی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بهار رزمندگان، پاییز ستمگران
نوشتهی: کمال خسروی در ابعادی جهانی/تاریخی میتوان گفت که بار دیگر ممکن است فرصتی تاریخی پیش آید و بار دیگر، چپ آماده نیست. شاید این ناآمادگی ــ بهرغم ستایش دستآوردهای تجربهی مبارزاتی و نظری مب…
Forwarded from نقد
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی آری، راه دراز است، اما درازی راه به معنای توقف و سر فروبردن در کیسهی سازشهای طبقاتی نیست؛ آنگاه که بتوانیم شعلهی قدرت انقلابی را فروزان نگه داریم، امروز در پرتو نورش ببینیم …
Forwarded from نقد
▫️ انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس ترجمهی: کمال خسروی فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسع…
Forwarded from نقد
▫️ آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف ترجمهی: کمال خسروی موضوع تورم از همان آغازهها در شکلگیری نظریهی انتقادی ارزش نقش ایفا کرد. در همان آثار مشهورِ انتشاریافته در دههی 90 قرن بیستم این تز طرح شد که مسئولیت پس…
Forwarded from نقد
▫️ هنگام تاریخ، هنگام سیاست، هنگام استراتژی
9 آوریل 2023
نوشتهی: استاتیس کوولاکیس
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 معضل نظریای که بنسعید از دههی 90 سدهی بیستم به اینسو در تلاش مقابله با آن است معضل مقولاتی است که برای رویارویی با تجربهی کابوسوارِ تازهای در تاریخ ضروریاند که با شکست تجربههای انقلابی سدهی بیستم رخ نمودهاند. ضرورت ارائهی پاسخهایی تازه به این پرسشهای بنیادین و پایانناپذیر از همین روست: تاریخ را در رابطهاش با پراتیک انسانی چگونه باید بفهمیم؟ آیا میتوانیم از «ضرورت» در تاریخ، از «قانونهای تاریخ»، از «تقدیر» و «قدرگرایی»، یا از شیوهای از علیت که در درون تاریخ عمل میکند، سخن بگوییم؟ چگونه میتوانیم به مفاهیم «امکان تاریخی»، «کشاکش» و «مبارزه» باور داشته باشیم؟ مداخلهی نظری بنسعید میخواهد بر مفهومی دیالکتیکی از زمانمندی متمرکز باشد که بر تقدم سیاست بر تاریخ و بر بُرش از مفاهیم مارکسیستیِ سوژهی تاریخی، در مقام سوژهای ذاتاً همگون و نیرویی جمعی و سراسر خودفرمان، دلالت دارد.
🔸 چشمانداز بنسعید از اکنونْ چشماندازی متغیر است، آنهم در هردو معنای زمانمند و منطقیِ این اصطلاح. مقولات در جنبشاند، تاریخیت یافتهاند. این عملیات به چیزی راه میبرند که «دیالکتیک» نامیده میشود؛ همانگونه که انتظار میرود، اینجا جایی است که مارکسیسم وارد صحنه میشود، اما نه به شیوهای مستقیم. عمل انتقادیِ روشناییبخش به زمینههای متافیزیکِ قدیمْ باید تجدید حیات شود تا بتواند دوباره مفهومی از زمانِ تاریخی را اختراع کند که شایستهی لحظهی سقوط و فروپاشی خدایان باستان است. در حقیقت، اگر ما مارکسیسم را نه صرفاً بهمثابه سنتی روشنفکرانه یا «تئوری والا»، بلکه در دامنهای گستردهتر و در معنایی تاریخیْ آموزهای بدانیم که به پراتیک و جهانبینی نیروهای عظیم اجتماعی و سیاسی، به سازمانها، حزبها و دولتها شکل میبخشد، آنگاه کاملاً آشکار است که معنای دیالکتیکِ تاریخی به طور مشخص عبارت خواهد بود از نوعی روایت که بر محور ایدهی تاریخ انسانی و همچون راهی طولانی بهسوی پیشرفت، یا به سوی پیروزیِ انقلابیِ نهایی، ساختار یافته است. هدفِ نهفته، اما نه فراگیرِ این فلسفهی تاریخْ عبارت از تدارک تضمینی برای این امر است که از دل تناقضات موجود، جامعهی دیگری متولد خواهد شد، یا بهعبارت دیگر، انقلاب و پیروزی درواقع اجتنابناپذیرند؛ به گفتهی مشهور فیدل کاسترو، «تاریخ ــ در معنای اخص کلمه ــ ما را تبرئه خواهد کرد.» ما میتوانیم همآوا با آلتوسر این نوع از روایت تاریخی را «غایتشناسی»، یا مانند بنیامین «ایدئولوژی پیشرفت» بنامیم، اما گمانی نیست که این روایت، ماتریس «فهم عمومیِ» جنبش کارگری را در سراسر اواخر سدهی نوزدهم و کل «سدهی کوتاه بیستم» شکل بخشیده است. بدون این باور ــ یا به معنای عمیق این کلمه ــ تعهد سوبژکتیو میلیونها انسان مبارز که اغلب زندگی خود را قربانی کردند، توانایی فوقالعادهی مقاومت جنبشی که به طور مداوم با سرکوب، و البته با پیروزیهای واقعیِ پارهوار، محدود و ناپایدارِ همان جنبش روبرو بود، رازآمیز و غیرقابلفهم میشد. این آسیبشناسی همچنین شامل حال همهی انواع جریانهای متخاصم جنبش کارگری نیز میشود که بهرغم همهی تفاوتهای تقلیلناپذیرشان با یکدیگر، در این ماتریس قرار میگیرند.
🔸 دیالکتیکِ زمان تاریخی نزد بنسعید و فراخوانش برای فهم استراتژیکِ تازهای از سیاست، مُعرف بدیلی اصیل و امیدوارکننده برای شرح تنازعاتی است که به نظر میرسد در آنها، اغلبِ اندیشهورزیِ رادیکالِ معاصر پیرامون رابطهی ایندو سطح، گرفتار و بسا درمانده شده است: از یکسو فراسیاستِ نابی از رخداد، مشتقشده از ابتذال فرآیندها، پیآمدها و مقدرات، یا، از سوی دیگر، سیاست ذرهوارِ فرآیندهای ذرهوارِ مجهولالهویه و باصطلاح ژئولوژیک، که تصویری یکدست از تفاوتهای نهایتاً نامتفاوت را میسازند. بنسعید میخواهد در برابر این مفاهیم و طرحها، «قمار خیالپردازانه» یا مالیخولیایی خود را قرار دهد که بهمثابه وحدت نگرش سیاسی و استراتژیک، بهمثابه اخلاق و زیباییشناسیِ کنش، تعریف شده است. این قمار، خود بر تزی دوگانه متکی است.
تز نخست: سیاست بر تاریخ تقدم مییابد.
تز دوم: امکان کنش سیاسیِ انقلابی با درکی یکنواخت و خطی از زمان، که تابع غایتشناسیِ پیشرفت یا پیروزیِ نهایی است، ناهمخوان و ناسازگار است. حاصل این تز، عدم تطابقها در زمان، شکافهای درونی آن، ناهمسانیهای درونماندگار آن و گسستهایش است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3sj
#استاتیس_کوولاکیس #کمال_خسروی #دانیل_بنسعید
#ماتریالیسم_تاریخی #تاریخ #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
9 آوریل 2023
نوشتهی: استاتیس کوولاکیس
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 معضل نظریای که بنسعید از دههی 90 سدهی بیستم به اینسو در تلاش مقابله با آن است معضل مقولاتی است که برای رویارویی با تجربهی کابوسوارِ تازهای در تاریخ ضروریاند که با شکست تجربههای انقلابی سدهی بیستم رخ نمودهاند. ضرورت ارائهی پاسخهایی تازه به این پرسشهای بنیادین و پایانناپذیر از همین روست: تاریخ را در رابطهاش با پراتیک انسانی چگونه باید بفهمیم؟ آیا میتوانیم از «ضرورت» در تاریخ، از «قانونهای تاریخ»، از «تقدیر» و «قدرگرایی»، یا از شیوهای از علیت که در درون تاریخ عمل میکند، سخن بگوییم؟ چگونه میتوانیم به مفاهیم «امکان تاریخی»، «کشاکش» و «مبارزه» باور داشته باشیم؟ مداخلهی نظری بنسعید میخواهد بر مفهومی دیالکتیکی از زمانمندی متمرکز باشد که بر تقدم سیاست بر تاریخ و بر بُرش از مفاهیم مارکسیستیِ سوژهی تاریخی، در مقام سوژهای ذاتاً همگون و نیرویی جمعی و سراسر خودفرمان، دلالت دارد.
🔸 چشمانداز بنسعید از اکنونْ چشماندازی متغیر است، آنهم در هردو معنای زمانمند و منطقیِ این اصطلاح. مقولات در جنبشاند، تاریخیت یافتهاند. این عملیات به چیزی راه میبرند که «دیالکتیک» نامیده میشود؛ همانگونه که انتظار میرود، اینجا جایی است که مارکسیسم وارد صحنه میشود، اما نه به شیوهای مستقیم. عمل انتقادیِ روشناییبخش به زمینههای متافیزیکِ قدیمْ باید تجدید حیات شود تا بتواند دوباره مفهومی از زمانِ تاریخی را اختراع کند که شایستهی لحظهی سقوط و فروپاشی خدایان باستان است. در حقیقت، اگر ما مارکسیسم را نه صرفاً بهمثابه سنتی روشنفکرانه یا «تئوری والا»، بلکه در دامنهای گستردهتر و در معنایی تاریخیْ آموزهای بدانیم که به پراتیک و جهانبینی نیروهای عظیم اجتماعی و سیاسی، به سازمانها، حزبها و دولتها شکل میبخشد، آنگاه کاملاً آشکار است که معنای دیالکتیکِ تاریخی به طور مشخص عبارت خواهد بود از نوعی روایت که بر محور ایدهی تاریخ انسانی و همچون راهی طولانی بهسوی پیشرفت، یا به سوی پیروزیِ انقلابیِ نهایی، ساختار یافته است. هدفِ نهفته، اما نه فراگیرِ این فلسفهی تاریخْ عبارت از تدارک تضمینی برای این امر است که از دل تناقضات موجود، جامعهی دیگری متولد خواهد شد، یا بهعبارت دیگر، انقلاب و پیروزی درواقع اجتنابناپذیرند؛ به گفتهی مشهور فیدل کاسترو، «تاریخ ــ در معنای اخص کلمه ــ ما را تبرئه خواهد کرد.» ما میتوانیم همآوا با آلتوسر این نوع از روایت تاریخی را «غایتشناسی»، یا مانند بنیامین «ایدئولوژی پیشرفت» بنامیم، اما گمانی نیست که این روایت، ماتریس «فهم عمومیِ» جنبش کارگری را در سراسر اواخر سدهی نوزدهم و کل «سدهی کوتاه بیستم» شکل بخشیده است. بدون این باور ــ یا به معنای عمیق این کلمه ــ تعهد سوبژکتیو میلیونها انسان مبارز که اغلب زندگی خود را قربانی کردند، توانایی فوقالعادهی مقاومت جنبشی که به طور مداوم با سرکوب، و البته با پیروزیهای واقعیِ پارهوار، محدود و ناپایدارِ همان جنبش روبرو بود، رازآمیز و غیرقابلفهم میشد. این آسیبشناسی همچنین شامل حال همهی انواع جریانهای متخاصم جنبش کارگری نیز میشود که بهرغم همهی تفاوتهای تقلیلناپذیرشان با یکدیگر، در این ماتریس قرار میگیرند.
🔸 دیالکتیکِ زمان تاریخی نزد بنسعید و فراخوانش برای فهم استراتژیکِ تازهای از سیاست، مُعرف بدیلی اصیل و امیدوارکننده برای شرح تنازعاتی است که به نظر میرسد در آنها، اغلبِ اندیشهورزیِ رادیکالِ معاصر پیرامون رابطهی ایندو سطح، گرفتار و بسا درمانده شده است: از یکسو فراسیاستِ نابی از رخداد، مشتقشده از ابتذال فرآیندها، پیآمدها و مقدرات، یا، از سوی دیگر، سیاست ذرهوارِ فرآیندهای ذرهوارِ مجهولالهویه و باصطلاح ژئولوژیک، که تصویری یکدست از تفاوتهای نهایتاً نامتفاوت را میسازند. بنسعید میخواهد در برابر این مفاهیم و طرحها، «قمار خیالپردازانه» یا مالیخولیایی خود را قرار دهد که بهمثابه وحدت نگرش سیاسی و استراتژیک، بهمثابه اخلاق و زیباییشناسیِ کنش، تعریف شده است. این قمار، خود بر تزی دوگانه متکی است.
تز نخست: سیاست بر تاریخ تقدم مییابد.
تز دوم: امکان کنش سیاسیِ انقلابی با درکی یکنواخت و خطی از زمان، که تابع غایتشناسیِ پیشرفت یا پیروزیِ نهایی است، ناهمخوان و ناسازگار است. حاصل این تز، عدم تطابقها در زمان، شکافهای درونی آن، ناهمسانیهای درونماندگار آن و گسستهایش است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3sj
#استاتیس_کوولاکیس #کمال_خسروی #دانیل_بنسعید
#ماتریالیسم_تاریخی #تاریخ #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
هنگام تاریخ، هنگام سیاست، هنگام استراتژی
نوشتهی: استاتیس کوولاکیس ترجمهی: کمال خسروی اگر به گفتهی قصار و مشهور جویس، «تاریخ کابوسی است که میکوشم با بیداری از آن رها شوم»، آنگاه این تلاش مداوم برای تکان دادن و بیدار کردنِ خودْ فقط می…
Forwarded from نقد
▫️ جنبش انقلابی و مبارزهی طبقاتی
✊🏼 به مناسبت روز جهانی کارگر
30 آوریل 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 در پارهای از ارزیابیها و واکاویهای جنبش انقلابی جاری جای مفاهیم طبقهی اجتماعی و مبارزهی طبقاتی خالی است. از منظر دو نوع نگاه و رویکرد، حتی نفسِ «جاری» و «انقلابیْ» نامیدن این جنبش دور از «واقعبینی» و انکار «واقعیت» تلقی میشود. کوشش این جستار کوتاه:
یک: واکاوی رابطهی انتظار «واقعبینی» از یکسو و غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در اینگونه از ارزیابیها، از سوی دیگر؛ و
دو: طرح پرسشهایی پیرامون نقش و جایگاه طبقهی کارگر و جنبش کارگری در جنبش جاری است.
🔸 نگاه نخست، همانا رویکرد نگرورز/تماشاگر، با نگاه از پنجرهی اتاق کار یا خانه، از راه دور یا نزدیک، یا با نگاه از روزنهی اخبار دنیای مجازی، جاری بودن جنبش را انکار میکند. نگاه دوم، همانا رویکردِ واکاوانه/«جامعهشناختی»، هم در انقلابی نامیدن جنبش تردید دارد و هم در جاری بودن آن. نگاه نگرورز بیواسطه چیزی برای تماشا نمییابد و بناگزیر ادعای جاری بودن جنبش را گریز از «واقعبینی» ارزیابی میکند یا دستکم انتظار اعتراف به افول جنبش را دارد. نگاه واکاوانه باواسطه چیزی برای ارزیابی و واکاوی نمییابد و بناگزیر و بنا بر قیودات یا دستکم دغدغههای پدیدارشناختی، چارهای جز انکار جاریبودن و بهویژه انقلابی بودن جنبش نمیبیند.
🔸 در برابر اینها، رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، از مشروعیت جاری و انقلابی بودن آن، دفاع کند. نگاه از این منظر، نگاهی از درون، نگاه جنبش به خودِ جنبش است و در هر موقعیت و وضعیت، چه تدافعی و تهاجمی و چه منتظر و فرصتجویانه، نمیتواند منکر وجود و جریانِ خودْ باشد. از منظر کارگر یا انسان تهیدستی که از سر فقر کلیه یا قرنیهی چشمش را میفروشد یا از درماندگی مطلق دست به خودکشی میزند، از منظر دانشجو، معلم، پزشک، پرستار، نویسنده، وکیل، روزنامهنگار یا دگراندیشی که در سیاهچالهای رژیمی سرکوبگر و جنایتپیشه زیر شکنجه است، کسیکه یک پایش در خانه و پای دیگرش در زندان است، از منظر زنی که در مبارزهی شجاعانه و روزمره برای بدیهیترین خواست انسانیاش، همانا آزادی پوشش، باید به توهین و تعرض و تجاوز و نقصعضو و حتی مرگ تن دهد، و از منظر آنکه در داغ عزیزانش شب و روز ندارد و در تب و تاب دادخواهی میسوزد، گواهیاش به جاری بودن جنبشْ اعتراف به وجود خود است.
🔸 اخلال و انقطاع در فرآیند تولید و تحقق ارزش صریحاً و دقیقاً به معنای بههمریختن نظم سرمایهدارانهی شیوهی تولید و بازتولیدِ اجتماعی است و حتی اگر آگاهانه برای واژگونی این شیوه از زندگی صورت نگرفته باشد، بیگمان شرط انکار و اجتنابناپذیرِ انقلابی اجتماعی است که میتواند به سپریکردن این شیوهی تولید و بازتولید و این شیوه از زندگی راه ببرد. اینک پرسش این است: در شرایطی که سازمانیابی سیاسی و صورتبندیهای کمابیش روشنِ هویت سیاسی در جنبش کارگری هنوز قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی را ندارد، آیا میتوان گفت که جنبش کارگری، چه از دید پیشروان فعال، باتجربه و آگاه آن و چه بنا بر «غریزه»ی تودهوار طبقاتیاش، آماده و متمایل به شرکت فعال در جنبشی انقلابی نیست که هژمونی جنبش کارگری در آن به صراحت تأمین نشده است؟ بهعبارت دیگر، آیا این هوشیاریِ تجربی، آگاهانه و طبقاتی کارگران نیست که از قربانیشدنِ کارگران برای چشماندازها، برنامهها و آمال طبقات دیگر، و در شرایط کنونی، برای ایدئولوژی «طبقهی متوسط»، پرهیز میکند؟ آیا چنین نیست که جنبش کارگری نمیخواهد هموارکنندهی راه بندبازان و شیادان سیاسی داخل و خارج برای استقرار سازوکار استثماریِ دیگری با برچسبهای «شیک» و «مدرن» باشد، در حالیکه هنوز دستکم امکان در دست گرفتن مهار کار را ندارد؟ آیا حرکتهایی درونپو و طبقاتی برای تدارک آن قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی، دست اندرکار نیستند؟ آیا پیشقدمیِ جنبش معلمان در تدوین و انتشار «منشور بیست» و عدم تمایل یا آمادگی برخی از گروهها و نهادهای دیگر در همراهی با آن ــ هر چند نه لزوماً سراسر سنجیده و بدون فرصت کافی برای بحث و بررسیهای درونی ــ ناشی از یکدستْ نبودنِ جنبش معلمان و دغدغهی کمترِ بخشهایی از آن در عطف به هویت طبقاتی خود، بهلحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ty
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر #یکم_می
#قیام_ژینا #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
✊🏼 به مناسبت روز جهانی کارگر
30 آوریل 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 در پارهای از ارزیابیها و واکاویهای جنبش انقلابی جاری جای مفاهیم طبقهی اجتماعی و مبارزهی طبقاتی خالی است. از منظر دو نوع نگاه و رویکرد، حتی نفسِ «جاری» و «انقلابیْ» نامیدن این جنبش دور از «واقعبینی» و انکار «واقعیت» تلقی میشود. کوشش این جستار کوتاه:
یک: واکاوی رابطهی انتظار «واقعبینی» از یکسو و غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در اینگونه از ارزیابیها، از سوی دیگر؛ و
دو: طرح پرسشهایی پیرامون نقش و جایگاه طبقهی کارگر و جنبش کارگری در جنبش جاری است.
🔸 نگاه نخست، همانا رویکرد نگرورز/تماشاگر، با نگاه از پنجرهی اتاق کار یا خانه، از راه دور یا نزدیک، یا با نگاه از روزنهی اخبار دنیای مجازی، جاری بودن جنبش را انکار میکند. نگاه دوم، همانا رویکردِ واکاوانه/«جامعهشناختی»، هم در انقلابی نامیدن جنبش تردید دارد و هم در جاری بودن آن. نگاه نگرورز بیواسطه چیزی برای تماشا نمییابد و بناگزیر ادعای جاری بودن جنبش را گریز از «واقعبینی» ارزیابی میکند یا دستکم انتظار اعتراف به افول جنبش را دارد. نگاه واکاوانه باواسطه چیزی برای ارزیابی و واکاوی نمییابد و بناگزیر و بنا بر قیودات یا دستکم دغدغههای پدیدارشناختی، چارهای جز انکار جاریبودن و بهویژه انقلابی بودن جنبش نمیبیند.
🔸 در برابر اینها، رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، از مشروعیت جاری و انقلابی بودن آن، دفاع کند. نگاه از این منظر، نگاهی از درون، نگاه جنبش به خودِ جنبش است و در هر موقعیت و وضعیت، چه تدافعی و تهاجمی و چه منتظر و فرصتجویانه، نمیتواند منکر وجود و جریانِ خودْ باشد. از منظر کارگر یا انسان تهیدستی که از سر فقر کلیه یا قرنیهی چشمش را میفروشد یا از درماندگی مطلق دست به خودکشی میزند، از منظر دانشجو، معلم، پزشک، پرستار، نویسنده، وکیل، روزنامهنگار یا دگراندیشی که در سیاهچالهای رژیمی سرکوبگر و جنایتپیشه زیر شکنجه است، کسیکه یک پایش در خانه و پای دیگرش در زندان است، از منظر زنی که در مبارزهی شجاعانه و روزمره برای بدیهیترین خواست انسانیاش، همانا آزادی پوشش، باید به توهین و تعرض و تجاوز و نقصعضو و حتی مرگ تن دهد، و از منظر آنکه در داغ عزیزانش شب و روز ندارد و در تب و تاب دادخواهی میسوزد، گواهیاش به جاری بودن جنبشْ اعتراف به وجود خود است.
🔸 اخلال و انقطاع در فرآیند تولید و تحقق ارزش صریحاً و دقیقاً به معنای بههمریختن نظم سرمایهدارانهی شیوهی تولید و بازتولیدِ اجتماعی است و حتی اگر آگاهانه برای واژگونی این شیوه از زندگی صورت نگرفته باشد، بیگمان شرط انکار و اجتنابناپذیرِ انقلابی اجتماعی است که میتواند به سپریکردن این شیوهی تولید و بازتولید و این شیوه از زندگی راه ببرد. اینک پرسش این است: در شرایطی که سازمانیابی سیاسی و صورتبندیهای کمابیش روشنِ هویت سیاسی در جنبش کارگری هنوز قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی را ندارد، آیا میتوان گفت که جنبش کارگری، چه از دید پیشروان فعال، باتجربه و آگاه آن و چه بنا بر «غریزه»ی تودهوار طبقاتیاش، آماده و متمایل به شرکت فعال در جنبشی انقلابی نیست که هژمونی جنبش کارگری در آن به صراحت تأمین نشده است؟ بهعبارت دیگر، آیا این هوشیاریِ تجربی، آگاهانه و طبقاتی کارگران نیست که از قربانیشدنِ کارگران برای چشماندازها، برنامهها و آمال طبقات دیگر، و در شرایط کنونی، برای ایدئولوژی «طبقهی متوسط»، پرهیز میکند؟ آیا چنین نیست که جنبش کارگری نمیخواهد هموارکنندهی راه بندبازان و شیادان سیاسی داخل و خارج برای استقرار سازوکار استثماریِ دیگری با برچسبهای «شیک» و «مدرن» باشد، در حالیکه هنوز دستکم امکان در دست گرفتن مهار کار را ندارد؟ آیا حرکتهایی درونپو و طبقاتی برای تدارک آن قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی، دست اندرکار نیستند؟ آیا پیشقدمیِ جنبش معلمان در تدوین و انتشار «منشور بیست» و عدم تمایل یا آمادگی برخی از گروهها و نهادهای دیگر در همراهی با آن ــ هر چند نه لزوماً سراسر سنجیده و بدون فرصت کافی برای بحث و بررسیهای درونی ــ ناشی از یکدستْ نبودنِ جنبش معلمان و دغدغهی کمترِ بخشهایی از آن در عطف به هویت طبقاتی خود، بهلحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ty
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر #یکم_می
#قیام_ژینا #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنبش انقلابی و مبارزهی طبقاتی
به مناسبت روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، …
Forwarded from نقد
▫️ انباشت سرمایه
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه
بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی بازتولید در جامعهی سرمایهداریْ پیکره و قالبی خودویژه و متمایز با همهی شکلهای دیگر تولید در تاریخ بهخود میگیرد. نخس…
Forwarded from نقد
▫️ فلسطین: کدام واقعیت؟
12 نوامبر 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 غیبت واکاویِ «تاریخی»، غیبت تاریخیت نیست، فقط تلاشی است برای تسلیم نشدن به باجخواهی و خراجگذاری به تقدم و تأخر رویدادها. تلاشی برای بیان صریح حقیقت، بدون نان قرض دادن به داوران مجازیِ محکمههای انتزاعی: بدون محکوم کردن «این» برای کسب مجوزِ محکوم کردنِ «آن». صراحت در انتقاد آشکار از نسلکشی در غزه، از شقاوت و درندهخوییِ دشمنان خونخوار انسان و انسانیت، نیاز به بیمهی «محکوم کردن» جنایت حماس ندارد. کسی که واکاوی حقیقت را به تقدم و تأخر رویدادها تقلیل میدهد، تاریخِ گاهشمارانه را جایگزین تاریخیتِ اجتماعی و تاریخی میکند. در تاریخیتِ این جنگ، کشتار انسانستیزانهی حماس نقشی ایفا نمیکند. برای جنگی که امروز علیه مردم فلسطین و با اسم رمز «حماس»، برای نابودی زندگی و تاریخ فلسطین در جریان است، حماس «نعمتی» است مغتنم، نعمتی که در مالیخولیای جنگافروزان و جنگطلبانِ نژادپرست اسرائیلی، اگر وجود نمیداشت، باید «اختراع» میشد و «غنیمتِ» حضورش به هیچ «تئوریِ توطئه»ای نیاز ندارد. تاریخیتِ این جنگ در حقیقتِ آن است و حقیقتِ آنرا وزیر اسرائیلی به صراحت اعلام میکند: هیروشیمای غزه. نابودیِ یکجا و یکبارهی زندگی فلسطینی در سرزمین فلسطین؛ و آنکه حقیقت نسلکشی را بیان میکند، وقاحت آن را هم دارد که بداند و بگوید که کشته شدنِ چند «گروگان» اسرائیلی و غیراسرائیلی، بهای «نازل» این جنگ و تحقق رویای «سرزمین موعود» است. «هیروشیما»ی غزه، تاریخیتِ این جنگ است، نه تقدم و تأخر رویدادها. ارتش اسرائیل خود را «نیروی دفاعی اسرائیل» مینامد و زبان ژورنالیستیِ رسانهها با دستبوسیِ آستانِ گفتمان اسرائیل، آن را تکرار میکنند. تاریخیتِ این جنگ در تلخیِ همین حقیقت است که این ارتش از بنیاد و از روز نخست، نیروی سرکوب و تجاوز و تعرض بوده است، نه دفاع.
🔸 فرانمودها انتزاعاتی پیکریافته از امر واقعِ اجتماعی و تاریخیاند که جایگزینِ واقعیت میشوند و دستگاه مختصات واقعیت را تعریف میکنند. فرانمودها، جلوهی دروغین حقیقت نیستند، خودِ واقعیتاند. واقعیتِ سرمایهداری، بتوارگیِ کالایی است. رویکردی که بخواهد آنها را بهمثابهی جلوهی دروغینِ حقیقت افشا کند، باید کل مناسباتی را واژگون کند که به واقعیت یافتنِ فرانمودها فرصت و امکان میدهد. ساختن دوگانههای تصنعی، صنعتِ ساختن واقعیت است. در دوگانهی دموکراسی/ارتجاع، واقعیت به دو جبهه تقسیم میشود و اینگونه تقلیل مییابد به: جبههی داعیان و مُبشران و مبلغان دموکراسی، یعنی جبههی نیکان و صاحبان مشروعیت و حقیقت و تمدن از یکسو، و جبههی ارتجاع و دیکتاتوری، یعنی جبههی شریران و اهریمنان و توحش از سوی دیگر. جایگاه مخاطب، نقطهای در این دستگاه مختصات است که فقط در عطف به این دو محور تعریف میشود... سرمشق بمباران غزه، بمباران درسدن در پائیز 1944 بود. در عرض یک شب 773 هواپیمای انگلیسی برای «نابودی نازیها» صدها تُن بمب روی شهری 630 هزار نفری ریختند و 80 هزار انسان را به هلاکت رساندند. روز بعد هواپیماهای امریکایی به شهر حمله کردند و 25 هزار انسان دیگر را کشتند. الگوی محاصرهی غزه، محاصرهی سنندج در بهار 1358، و کشتارها در مریوان، پاوه، مهاباد، قارنا و بسیاری روستاهای دیگر در کردستان است. سرمشق بمباران غزه، بمباران کردها از سوی رژیم صدام در 25 اسفند 1366 است، کشتاری که به یکباره 5 هزار نفر، و از آن میان 2 هزار کودک را هلاک کرد. البته فرق صدام با نتانیاهو این است که صدام زمانی پس از آن، به شکلی فجیع و بنا بر «موازین حقوق بشر»، اعدام شد، اما نتانیاهو ممکن است جایزهی صلح نوبل بگیرد.
🔸 دوگانهها، در تقسیم نقشها، فقط «اَبَرانسان»های مختار بر سرنوشتِ «دیگران» را نمیسازند، بلکه با انسانزدایی و چیزگون کردنِ مخالفان برای حذف و نابودی آنها، مشروعیت و حقانیت میآفرینند. ژنرالهای اسرائیلی میگویند فلسطینیها را باید کشت، چون آنها انسان نیستند. وارونهی این دستگاهِ دوگانه در روایت و از منظر «محور مقاومتیِ» آن، در ماهیت امر کوچکترین تغییری ایجاد نمیکند. فقط صفتها و محمولها و انتسابها جای خود را تغییر میدهند و همراهان و همدستان جابهجا میشوند. آنسو، غرب و استعمار و «امپریالیسم»، اینسو، جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و جبههی«مقاومت». واقعیت، جایی جز این دو گردابِ وهن و ابتذال ندارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3LJ
#کمال_خسروی #فلسطین #غزه #فرانمود #رویکرد_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
12 نوامبر 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 غیبت واکاویِ «تاریخی»، غیبت تاریخیت نیست، فقط تلاشی است برای تسلیم نشدن به باجخواهی و خراجگذاری به تقدم و تأخر رویدادها. تلاشی برای بیان صریح حقیقت، بدون نان قرض دادن به داوران مجازیِ محکمههای انتزاعی: بدون محکوم کردن «این» برای کسب مجوزِ محکوم کردنِ «آن». صراحت در انتقاد آشکار از نسلکشی در غزه، از شقاوت و درندهخوییِ دشمنان خونخوار انسان و انسانیت، نیاز به بیمهی «محکوم کردن» جنایت حماس ندارد. کسی که واکاوی حقیقت را به تقدم و تأخر رویدادها تقلیل میدهد، تاریخِ گاهشمارانه را جایگزین تاریخیتِ اجتماعی و تاریخی میکند. در تاریخیتِ این جنگ، کشتار انسانستیزانهی حماس نقشی ایفا نمیکند. برای جنگی که امروز علیه مردم فلسطین و با اسم رمز «حماس»، برای نابودی زندگی و تاریخ فلسطین در جریان است، حماس «نعمتی» است مغتنم، نعمتی که در مالیخولیای جنگافروزان و جنگطلبانِ نژادپرست اسرائیلی، اگر وجود نمیداشت، باید «اختراع» میشد و «غنیمتِ» حضورش به هیچ «تئوریِ توطئه»ای نیاز ندارد. تاریخیتِ این جنگ در حقیقتِ آن است و حقیقتِ آنرا وزیر اسرائیلی به صراحت اعلام میکند: هیروشیمای غزه. نابودیِ یکجا و یکبارهی زندگی فلسطینی در سرزمین فلسطین؛ و آنکه حقیقت نسلکشی را بیان میکند، وقاحت آن را هم دارد که بداند و بگوید که کشته شدنِ چند «گروگان» اسرائیلی و غیراسرائیلی، بهای «نازل» این جنگ و تحقق رویای «سرزمین موعود» است. «هیروشیما»ی غزه، تاریخیتِ این جنگ است، نه تقدم و تأخر رویدادها. ارتش اسرائیل خود را «نیروی دفاعی اسرائیل» مینامد و زبان ژورنالیستیِ رسانهها با دستبوسیِ آستانِ گفتمان اسرائیل، آن را تکرار میکنند. تاریخیتِ این جنگ در تلخیِ همین حقیقت است که این ارتش از بنیاد و از روز نخست، نیروی سرکوب و تجاوز و تعرض بوده است، نه دفاع.
🔸 فرانمودها انتزاعاتی پیکریافته از امر واقعِ اجتماعی و تاریخیاند که جایگزینِ واقعیت میشوند و دستگاه مختصات واقعیت را تعریف میکنند. فرانمودها، جلوهی دروغین حقیقت نیستند، خودِ واقعیتاند. واقعیتِ سرمایهداری، بتوارگیِ کالایی است. رویکردی که بخواهد آنها را بهمثابهی جلوهی دروغینِ حقیقت افشا کند، باید کل مناسباتی را واژگون کند که به واقعیت یافتنِ فرانمودها فرصت و امکان میدهد. ساختن دوگانههای تصنعی، صنعتِ ساختن واقعیت است. در دوگانهی دموکراسی/ارتجاع، واقعیت به دو جبهه تقسیم میشود و اینگونه تقلیل مییابد به: جبههی داعیان و مُبشران و مبلغان دموکراسی، یعنی جبههی نیکان و صاحبان مشروعیت و حقیقت و تمدن از یکسو، و جبههی ارتجاع و دیکتاتوری، یعنی جبههی شریران و اهریمنان و توحش از سوی دیگر. جایگاه مخاطب، نقطهای در این دستگاه مختصات است که فقط در عطف به این دو محور تعریف میشود... سرمشق بمباران غزه، بمباران درسدن در پائیز 1944 بود. در عرض یک شب 773 هواپیمای انگلیسی برای «نابودی نازیها» صدها تُن بمب روی شهری 630 هزار نفری ریختند و 80 هزار انسان را به هلاکت رساندند. روز بعد هواپیماهای امریکایی به شهر حمله کردند و 25 هزار انسان دیگر را کشتند. الگوی محاصرهی غزه، محاصرهی سنندج در بهار 1358، و کشتارها در مریوان، پاوه، مهاباد، قارنا و بسیاری روستاهای دیگر در کردستان است. سرمشق بمباران غزه، بمباران کردها از سوی رژیم صدام در 25 اسفند 1366 است، کشتاری که به یکباره 5 هزار نفر، و از آن میان 2 هزار کودک را هلاک کرد. البته فرق صدام با نتانیاهو این است که صدام زمانی پس از آن، به شکلی فجیع و بنا بر «موازین حقوق بشر»، اعدام شد، اما نتانیاهو ممکن است جایزهی صلح نوبل بگیرد.
🔸 دوگانهها، در تقسیم نقشها، فقط «اَبَرانسان»های مختار بر سرنوشتِ «دیگران» را نمیسازند، بلکه با انسانزدایی و چیزگون کردنِ مخالفان برای حذف و نابودی آنها، مشروعیت و حقانیت میآفرینند. ژنرالهای اسرائیلی میگویند فلسطینیها را باید کشت، چون آنها انسان نیستند. وارونهی این دستگاهِ دوگانه در روایت و از منظر «محور مقاومتیِ» آن، در ماهیت امر کوچکترین تغییری ایجاد نمیکند. فقط صفتها و محمولها و انتسابها جای خود را تغییر میدهند و همراهان و همدستان جابهجا میشوند. آنسو، غرب و استعمار و «امپریالیسم»، اینسو، جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و جبههی«مقاومت». واقعیت، جایی جز این دو گردابِ وهن و ابتذال ندارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3LJ
#کمال_خسروی #فلسطین #غزه #فرانمود #رویکرد_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فلسطین: کدام واقعیت؟
نوشتهی: کمال خسروی اینکه امروز، نیروهایی ارتجاعی مانند حماس پرچم مبارزه برای آرمان فلسطین را بهدست میگیرند ــ حتی اگر آنها را پارهای همسرشت با دشمنی ندانیم که داعیهی مبارزه با آن را دارند ـ…
Forwarded from نقد
▫️ ضدانقلاب مداوم
▫️ سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی
26 نوامبر 2023
نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 الگوی نئولیبرالی که تحت حکومت آگوستو پینوشه در پی کودتای نظامی علیه سالوادور آلنده رئیسجمهور سوسیالیست شیلی در سال 1973 استقرار یافت، حتی پس از اعتراضهای تودهای دههی نخست سدهی بیستویکم خود را بهمثابهی الگویی باثبات و پایدار عرضه میکند. بهرغم چالشِ مکرر این الگو، جریان سیاسی راست توانسته است از ساختارهای بنیادین آن در مقابله با همهی اعتراضها و مقاومتهای سیاسی تا امروز دفاع، و بعضاً حتی آنها را تقویت کند. جُستار پیشِ رو نشان میدهد که دیکتاتوری نظامی یک «ضدانقلاب مداوم»ی علیه مشارکت اجتماعی و سیاسی، و علیه «تودههای پیرامونی» پدید آورده که هرچند نقطهی عزیمتش سال 1973 بود، اما کماکان ادامه دارد و الگوی استقراریافته در آن زمان را تا امروز استوار نگهداشته است.
🔸 50 سال پس از کودتای نظامی شیلی تحت فرماندهی ژنرال آگوستو پینوشه علیه دولت سوسیالیستیِ دموکراتیک برگزیدهشدهی سالوادور آلنده، دوسومِ شرکتکنندگان شیلیایی در یک نظرخواهی اعلام میکنند که به عقیدهی آنها پینوشه کسی بود که کشور را «از مارکسیسم نجات داد». بهویژه نزد افراد دارای درآمد بالاتر بهنظر میرسد که دیکتاتوری کماکان از محبوبیت برخوردار است. نزد «طبقهی بالای جامعه»، 60 درصد از تِز «نجات از مارکسیسم» دفاع میکنند و در میان آنهایی که خود را به راستِ سیاسی منسوب میدانند، این رقم بالای 70 درصد است. در عینحال شُمار کسانیکه موضعی انتقادی نسبت به کودتای نظامی دارند، رو به کاهش است. در حالی که در سال 2013، هفتاد درصد شیلیاییها بر آن بودند که هیچگونه توجیه و مشروعیتی برای کودتا وجود نداشت، در جریان قطببندی شدن سیاسی کنونیِ جامعه، این رقم به 41 درصد کاهش یافته است. بهنظر میآید «پینوشهایسم» در بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر جانی تازه یافته است.
🔸 با این حال چنین نیست که دیکتاتوری نظامی شیلی (1990-1973) سایهاش را فقط بر قلمرو مواضع سیاسی بگستراند، بلکه کماکان خود را هماره از نو و در قامت و قوارهای تازه نزد آنهایی بر کرسی مینشاند که در زمان کودتا به الگوی استقراریافتهی نئولیبرالی میتاختند. تا کمتر از چهار سال پیش، وضع بهکلی متفاوت بود. آن سالها بزرگترین اعتراضات اجتماعی از زمان پایان دیکتاتوری به بعد، روی دادند. راستای اعتراضات اکتبر 2019 علیه تداوم سیاست نئولیبرالی، نابرابریهای اجتماعی و استمرار قانون اساسیِ دوران دیکتاتوری، کل کشور را به تعطیلی کشاندند، آغاز فرآیند تدوین قانون اساسیِ نوین را تحمیل کردند و به انتخاب گابریل بوریچ، یک فعال چپ، به مقام ریاست جمهوری یاری رساندند. قرار بود که در روند این مبارزهها، قانون اساسی مربوط به دوران دیکتاتوری جایش را به قانون اساسی نوینی بدهد، اما در سپتامبر 2022 اکثریت آشکاری از شیلیاییها علیه «قانون اساسی چپ» رأی داد و حتی در اوایل ماه مه 2023، راستهای محافظهکار و افراطی توانستند فرآیند تدوین قانون اساسی جدید را کاملاً به حیطهی اختیار خود بکشانند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ne
#شیلی #یاکوب_گراف #آنا_لندهر #کمال_خسروی
#جوانان_شیکاگو #ضدانقلاب_مداوم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی
26 نوامبر 2023
نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 الگوی نئولیبرالی که تحت حکومت آگوستو پینوشه در پی کودتای نظامی علیه سالوادور آلنده رئیسجمهور سوسیالیست شیلی در سال 1973 استقرار یافت، حتی پس از اعتراضهای تودهای دههی نخست سدهی بیستویکم خود را بهمثابهی الگویی باثبات و پایدار عرضه میکند. بهرغم چالشِ مکرر این الگو، جریان سیاسی راست توانسته است از ساختارهای بنیادین آن در مقابله با همهی اعتراضها و مقاومتهای سیاسی تا امروز دفاع، و بعضاً حتی آنها را تقویت کند. جُستار پیشِ رو نشان میدهد که دیکتاتوری نظامی یک «ضدانقلاب مداوم»ی علیه مشارکت اجتماعی و سیاسی، و علیه «تودههای پیرامونی» پدید آورده که هرچند نقطهی عزیمتش سال 1973 بود، اما کماکان ادامه دارد و الگوی استقراریافته در آن زمان را تا امروز استوار نگهداشته است.
🔸 50 سال پس از کودتای نظامی شیلی تحت فرماندهی ژنرال آگوستو پینوشه علیه دولت سوسیالیستیِ دموکراتیک برگزیدهشدهی سالوادور آلنده، دوسومِ شرکتکنندگان شیلیایی در یک نظرخواهی اعلام میکنند که به عقیدهی آنها پینوشه کسی بود که کشور را «از مارکسیسم نجات داد». بهویژه نزد افراد دارای درآمد بالاتر بهنظر میرسد که دیکتاتوری کماکان از محبوبیت برخوردار است. نزد «طبقهی بالای جامعه»، 60 درصد از تِز «نجات از مارکسیسم» دفاع میکنند و در میان آنهایی که خود را به راستِ سیاسی منسوب میدانند، این رقم بالای 70 درصد است. در عینحال شُمار کسانیکه موضعی انتقادی نسبت به کودتای نظامی دارند، رو به کاهش است. در حالی که در سال 2013، هفتاد درصد شیلیاییها بر آن بودند که هیچگونه توجیه و مشروعیتی برای کودتا وجود نداشت، در جریان قطببندی شدن سیاسی کنونیِ جامعه، این رقم به 41 درصد کاهش یافته است. بهنظر میآید «پینوشهایسم» در بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر جانی تازه یافته است.
🔸 با این حال چنین نیست که دیکتاتوری نظامی شیلی (1990-1973) سایهاش را فقط بر قلمرو مواضع سیاسی بگستراند، بلکه کماکان خود را هماره از نو و در قامت و قوارهای تازه نزد آنهایی بر کرسی مینشاند که در زمان کودتا به الگوی استقراریافتهی نئولیبرالی میتاختند. تا کمتر از چهار سال پیش، وضع بهکلی متفاوت بود. آن سالها بزرگترین اعتراضات اجتماعی از زمان پایان دیکتاتوری به بعد، روی دادند. راستای اعتراضات اکتبر 2019 علیه تداوم سیاست نئولیبرالی، نابرابریهای اجتماعی و استمرار قانون اساسیِ دوران دیکتاتوری، کل کشور را به تعطیلی کشاندند، آغاز فرآیند تدوین قانون اساسیِ نوین را تحمیل کردند و به انتخاب گابریل بوریچ، یک فعال چپ، به مقام ریاست جمهوری یاری رساندند. قرار بود که در روند این مبارزهها، قانون اساسی مربوط به دوران دیکتاتوری جایش را به قانون اساسی نوینی بدهد، اما در سپتامبر 2022 اکثریت آشکاری از شیلیاییها علیه «قانون اساسی چپ» رأی داد و حتی در اوایل ماه مه 2023، راستهای محافظهکار و افراطی توانستند فرآیند تدوین قانون اساسی جدید را کاملاً به حیطهی اختیار خود بکشانند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ne
#شیلی #یاکوب_گراف #آنا_لندهر #کمال_خسروی
#جوانان_شیکاگو #ضدانقلاب_مداوم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ضدانقلاب مداوم
سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر ترجمهی: کمال خسروی کودتای نظامی 1973 «علیه مارکسیسم»، فقط رویدادی یگانه و یکباره نبود، بلکه مبتکر و آغازگر فرآیندی از ضدانقلابِ…
Forwarded from نقد
▫️ نظریههایی پیرامون ارزش اضافی اثر کارل مارکس، ترجمهی کمال خسروی
▫️ مقدمه به ترجمهی فارسی
🔹 به مناسبت انتشار جلد نخست «نظریههای ارزش اضافی»»
12 آوریل 2024
🔸 بیگمان «ارزش» و «ارزش اضافی» بنپایههای نقد اقتصاد سیاسی مارکسیاند. هر چند در اهمیت این دو مقوله در دستگاه نظری مارکسی کوچکترین تردیدی نیست، هستند شُمار بسیاری از نویسندگان و نظریهپردازان مارکسیست که بر اهمیت ویژهی مقولهی «ارزش اضافی» تأکید دارند، زیرا آن را وجه تمایز و سرشتنمای نظریهی مارکس تلقی میکنند. استدلال عمدهی این گروه از نظریهپردازان بر نقش ارزش اضافی در تولید و بازتولید سرمایه، چه در فرایند انباشت و چه در دگرسانی فریفتارانهاش به شکل سود، بهره و رانت، استوار است. گروه دیگری از نویسندگان و نظریهپردازان که بیشتر بر اهمیت مقولهی «ارزش» تأکید دارند غرضشان بیگمان انکار اهمیت و نقش ارزش اضافی در موارد ذکرشده نیست. پافشاری این گروه بر مقولهی ارزش بیشتر از آن روست که نظریهی مارکسی ارزش اضافی بدون نظریهی مارکسی ارزش نهتنها بهشایستگی استوارکردنی نیست، بلکه با این خطر و نگرانی نیز همراه است که نظریهی مارکسی ارزش را یکی از نظریههای اقتصاد کلاسیک (مانند دیدگاههای ریکاردو یا آدام اسمیت)، یا در بهترین حالت تداوم یا تکامل آنها تلقی کند. به عبارت دیگر با سرشتنما قلمداد کردن نظریهی ارزش اضافی مارکس، این شبهه پیش میآید که بیهمتایی نقد مارکسی اقتصاد سیاسی در نظریهی ارزش اضافی اوست و نه در نظریهی ارزش، که مبنای این نظریهی ارزش اضافی است. از منظر گروه دوم، نظریهی ارزش مارکس نه با نظریهی اقتصاد کلاسیکْ یگانه و نه نسخهی تکمیلی آن است بلکه، از آغاز تا پایان، نقد اقتصاد سیاسی است.
🔸 یادداشت کوتاه پیشِ رو، در راستای طرح نکاتی پیرامون ترجمهی مجلد نخست نظریههای ارزش اضافی، فرصت درخوری برای پرداختن به این بحث و نتایج گوناگون آن نیست. اما این اثر ارزنده و بیهمتای مارکس مجالی گرانقدر برای جستوجوی استدلالهایی نزد مارکس در ارزیابی و آگاهی به استدلالهای نظریهپردازان گوناگون در این زمینه است.
🔸 آنچه در زبان فارسی به نظریهها یا تئوریهای ارزش اضافی شهرت یافته است در واقع ترجمهی عنوان انگلیسی آن است. این متن بخشی است از دستنوشتههای 1863-1861 مارکس با عنوان اصلی نظریههایی پیرامون ارزش اضافی [Theorien über den Mehrwert]، اما در ترجمهی پیشِ رو نیز از عنوان آشنا و شناختهشدهی نظریههای ارزش اضافی استفاده شده است...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-450
#کمال_خسروی #نظریههای_ارزش_اضافی
#مارکس #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مقدمه به ترجمهی فارسی
🔹 به مناسبت انتشار جلد نخست «نظریههای ارزش اضافی»»
12 آوریل 2024
🔸 بیگمان «ارزش» و «ارزش اضافی» بنپایههای نقد اقتصاد سیاسی مارکسیاند. هر چند در اهمیت این دو مقوله در دستگاه نظری مارکسی کوچکترین تردیدی نیست، هستند شُمار بسیاری از نویسندگان و نظریهپردازان مارکسیست که بر اهمیت ویژهی مقولهی «ارزش اضافی» تأکید دارند، زیرا آن را وجه تمایز و سرشتنمای نظریهی مارکس تلقی میکنند. استدلال عمدهی این گروه از نظریهپردازان بر نقش ارزش اضافی در تولید و بازتولید سرمایه، چه در فرایند انباشت و چه در دگرسانی فریفتارانهاش به شکل سود، بهره و رانت، استوار است. گروه دیگری از نویسندگان و نظریهپردازان که بیشتر بر اهمیت مقولهی «ارزش» تأکید دارند غرضشان بیگمان انکار اهمیت و نقش ارزش اضافی در موارد ذکرشده نیست. پافشاری این گروه بر مقولهی ارزش بیشتر از آن روست که نظریهی مارکسی ارزش اضافی بدون نظریهی مارکسی ارزش نهتنها بهشایستگی استوارکردنی نیست، بلکه با این خطر و نگرانی نیز همراه است که نظریهی مارکسی ارزش را یکی از نظریههای اقتصاد کلاسیک (مانند دیدگاههای ریکاردو یا آدام اسمیت)، یا در بهترین حالت تداوم یا تکامل آنها تلقی کند. به عبارت دیگر با سرشتنما قلمداد کردن نظریهی ارزش اضافی مارکس، این شبهه پیش میآید که بیهمتایی نقد مارکسی اقتصاد سیاسی در نظریهی ارزش اضافی اوست و نه در نظریهی ارزش، که مبنای این نظریهی ارزش اضافی است. از منظر گروه دوم، نظریهی ارزش مارکس نه با نظریهی اقتصاد کلاسیکْ یگانه و نه نسخهی تکمیلی آن است بلکه، از آغاز تا پایان، نقد اقتصاد سیاسی است.
🔸 یادداشت کوتاه پیشِ رو، در راستای طرح نکاتی پیرامون ترجمهی مجلد نخست نظریههای ارزش اضافی، فرصت درخوری برای پرداختن به این بحث و نتایج گوناگون آن نیست. اما این اثر ارزنده و بیهمتای مارکس مجالی گرانقدر برای جستوجوی استدلالهایی نزد مارکس در ارزیابی و آگاهی به استدلالهای نظریهپردازان گوناگون در این زمینه است.
🔸 آنچه در زبان فارسی به نظریهها یا تئوریهای ارزش اضافی شهرت یافته است در واقع ترجمهی عنوان انگلیسی آن است. این متن بخشی است از دستنوشتههای 1863-1861 مارکس با عنوان اصلی نظریههایی پیرامون ارزش اضافی [Theorien über den Mehrwert]، اما در ترجمهی پیشِ رو نیز از عنوان آشنا و شناختهشدهی نظریههای ارزش اضافی استفاده شده است...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-450
#کمال_خسروی #نظریههای_ارزش_اضافی
#مارکس #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههایی پیرامون ارزش اضافی
مقدمه به ترجمهی فارسی نوشتهی: کمال خسروی دستنوشتههای 1863-1861 مارکس مجموعهی بسیار بزرگی در سی دفتر است که علاوه بر بخش مربوط به نظریههایی پیرامون ارزش اضافی، شامل آثار بسیار مهم دیگر او از ج…
Forwarded from نقد
▫️ شِمای مارکسی بازتولید ساده
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شِمای مارکسی بازتولید ساده
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی خودویژگیِ مسلط تولید سرمایهدارانه همانا این واقعیت است که آفرینش و تصرف ارزش اضافیْ هدف حقیقی و انگیزه و رانهی پیش…