Forwarded from ناخواناخوانی
#رباعیخوانی
> مگذار که آفتاب، «آفتابه» شود!
> مجتبی احمدی
•
[چند «رباعی» از یک ویراستارِ نسبتاً عاشق، که هم «زبان فارسی» را دوست میدارد و هم «تو» را./ این رباعیها پیشکش میشود به یاد و خاطرۀ زندهیاد «مجتبی عبداللهنژاد» و دغدغههای عاشقانهاش برای زبان فارسی.]
•
پدرم –که «خداش در همهحال از بلا نگه دارد»- حافظهای سرشار از ضربالمثلهای شیرین فارسی دارد. یکبار، ضربالمثلی را بهکار برد که برایم تازگی داشت؛ «همهچیزش به نوا/ نوبتِ انگشترِ پا!»؛ یعنی طرف، همهچیزش جفتوجور است و اوضاعش بسامان، حالا وقتِ تهیۀ انگشتر برای انگشتِ پاست! کنایه از اینکه طرف، کلّی مشکل و معضل بزرگ و مهم دارد اما انگار نه انگار، و دغدغهاش شده یک چیزِ کوچکِ بیاهمیت.
شاید بعضیها هم وقتی ببینند که یکی دغدغۀ «زبان فارسی» و «درستنویسی» و املا و انشای مردم را دارد، بگویند: «همهچیزش به نوا/ نوبتِ انگشتر پا!» یعنی اینهمه گرفتاری و مشکل و معضل ملی، از گرانی و بیکاری و فساد تا غیره، را نمیبیند و گیر داده به چگونه گفتن و چطور نوشتنِ خلقالله! اما باور کنیم که «زبان فارسی» مهم است.
•
•
#جان_پدرت !
کم پُرغلط و دریوری حرف بزن!
با لفظِ خوشآهنگِ دَری حرف بزن!
جان پدرت، زبانِ ما «فارسی» است
با من به زبانِ مادری حرف بزن!
•
#آفتابه_سوزان !
تا کی به غلط، خوابِ تو هی «خوابه» شود؟
جورابِ تو با «هکسره»، «جورابه» شود؟
اینها به درک! ولی به خورشید قسم!
مگذار که آفتاب، «آفتابه» شود! *
•
#خواهش_میکنم
ای جان من! ای عزیز من! ننویسی...
ای لاله و یاس و نسترن! ننویسی...
با من به زبان فارسی صحبت کن!
خواهشمندم که «خواهشاً» ننویسی!
•
#پیشنهاد_بیشرمانه !
تا بیشتر از این نشوم مات، نگو!
محبوبِ عزیز! جانِ بابات نگو!
جانم! «الف» و «ت» مالِ جمعِ عربیاست
ای فارسِ من! «پیشنهادات» نگو!
•
#بسه_دیگه !
کَشتیم به گِل نشست، ننویس عزیز!
بابا کمرم شکست، ننویس عزیز!
از فرقِ میانِ «است» و «هست» آگاهی؟
هی «هست» بهجای «است» ننویس عزیز!
•
#توقع_بجا
خواهم که در آغوش کشم آن قَد را
آن ماهترین ملاحتِ ممتد را
اما قبلش توقّعِ من این است:
ننویس بهجای «است»، «میباشد» را
•
#گاهی_نگاهی
کی گفته لجوج باش و انصاف نده؟!
یا گوش به حرفِ ساده و صاف نده؟!
«گاهاً» غلط است؛ چشم واکن گاهی!
این «گافِ» قشنگ را ببین، گاف نده!
•
#افتادن
آنسان که نباید و نشاید ننویس!
ای خوب! بیا و اینقدَر بد ننویس!
از چشمِ من ایکاش نیفتی!... افتاد؟
هی جای «بیفتد»، تو «بیوفتد» ننویس!
•
#عین_اطمینان !
هرچند که داد ظاهراً دست، نبود
او بر سرِ عهدی که خودش بست، نبود
گفتم که: ببین! تو مطمئنی آیا؟
با «عین» نوشت «مطمعن» است!... نبود
•
#به_من_بگو_چرا
یکعدّه همیشه «ب» نوشتند «به» را
یکعدّه هماره «ک» نوشتند «که» را
گفتم که: چرا؟ چرا غلط؟! «ـه» پس کو؟!
دیدم که به خنده «چ» نوشتند «چه» را!
•
(* بر اشکال وزنیِ این مصراع واقفم.)
•
#چارانههای_بهناچاری
#رباعی #زبان_فارسی
#هفتهنامه_کرگدن
#مجتبی_احمدی
•
[منتشرشده در هفتهنامۀ «کرگدن»، شمارۀ نودویکم، سیام تیرماهِ نودوهفت]
•
• @NaaKhaaNaa
> مگذار که آفتاب، «آفتابه» شود!
> مجتبی احمدی
•
[چند «رباعی» از یک ویراستارِ نسبتاً عاشق، که هم «زبان فارسی» را دوست میدارد و هم «تو» را./ این رباعیها پیشکش میشود به یاد و خاطرۀ زندهیاد «مجتبی عبداللهنژاد» و دغدغههای عاشقانهاش برای زبان فارسی.]
•
پدرم –که «خداش در همهحال از بلا نگه دارد»- حافظهای سرشار از ضربالمثلهای شیرین فارسی دارد. یکبار، ضربالمثلی را بهکار برد که برایم تازگی داشت؛ «همهچیزش به نوا/ نوبتِ انگشترِ پا!»؛ یعنی طرف، همهچیزش جفتوجور است و اوضاعش بسامان، حالا وقتِ تهیۀ انگشتر برای انگشتِ پاست! کنایه از اینکه طرف، کلّی مشکل و معضل بزرگ و مهم دارد اما انگار نه انگار، و دغدغهاش شده یک چیزِ کوچکِ بیاهمیت.
شاید بعضیها هم وقتی ببینند که یکی دغدغۀ «زبان فارسی» و «درستنویسی» و املا و انشای مردم را دارد، بگویند: «همهچیزش به نوا/ نوبتِ انگشتر پا!» یعنی اینهمه گرفتاری و مشکل و معضل ملی، از گرانی و بیکاری و فساد تا غیره، را نمیبیند و گیر داده به چگونه گفتن و چطور نوشتنِ خلقالله! اما باور کنیم که «زبان فارسی» مهم است.
•
•
#جان_پدرت !
کم پُرغلط و دریوری حرف بزن!
با لفظِ خوشآهنگِ دَری حرف بزن!
جان پدرت، زبانِ ما «فارسی» است
با من به زبانِ مادری حرف بزن!
•
#آفتابه_سوزان !
تا کی به غلط، خوابِ تو هی «خوابه» شود؟
جورابِ تو با «هکسره»، «جورابه» شود؟
اینها به درک! ولی به خورشید قسم!
مگذار که آفتاب، «آفتابه» شود! *
•
#خواهش_میکنم
ای جان من! ای عزیز من! ننویسی...
ای لاله و یاس و نسترن! ننویسی...
با من به زبان فارسی صحبت کن!
خواهشمندم که «خواهشاً» ننویسی!
•
#پیشنهاد_بیشرمانه !
تا بیشتر از این نشوم مات، نگو!
محبوبِ عزیز! جانِ بابات نگو!
جانم! «الف» و «ت» مالِ جمعِ عربیاست
ای فارسِ من! «پیشنهادات» نگو!
•
#بسه_دیگه !
کَشتیم به گِل نشست، ننویس عزیز!
بابا کمرم شکست، ننویس عزیز!
از فرقِ میانِ «است» و «هست» آگاهی؟
هی «هست» بهجای «است» ننویس عزیز!
•
#توقع_بجا
خواهم که در آغوش کشم آن قَد را
آن ماهترین ملاحتِ ممتد را
اما قبلش توقّعِ من این است:
ننویس بهجای «است»، «میباشد» را
•
#گاهی_نگاهی
کی گفته لجوج باش و انصاف نده؟!
یا گوش به حرفِ ساده و صاف نده؟!
«گاهاً» غلط است؛ چشم واکن گاهی!
این «گافِ» قشنگ را ببین، گاف نده!
•
#افتادن
آنسان که نباید و نشاید ننویس!
ای خوب! بیا و اینقدَر بد ننویس!
از چشمِ من ایکاش نیفتی!... افتاد؟
هی جای «بیفتد»، تو «بیوفتد» ننویس!
•
#عین_اطمینان !
هرچند که داد ظاهراً دست، نبود
او بر سرِ عهدی که خودش بست، نبود
گفتم که: ببین! تو مطمئنی آیا؟
با «عین» نوشت «مطمعن» است!... نبود
•
#به_من_بگو_چرا
یکعدّه همیشه «ب» نوشتند «به» را
یکعدّه هماره «ک» نوشتند «که» را
گفتم که: چرا؟ چرا غلط؟! «ـه» پس کو؟!
دیدم که به خنده «چ» نوشتند «چه» را!
•
(* بر اشکال وزنیِ این مصراع واقفم.)
•
#چارانههای_بهناچاری
#رباعی #زبان_فارسی
#هفتهنامه_کرگدن
#مجتبی_احمدی
•
[منتشرشده در هفتهنامۀ «کرگدن»، شمارۀ نودویکم، سیام تیرماهِ نودوهفت]
•
• @NaaKhaaNaa
Forwarded from ویراستاران
#زبان فارسی فقط در کتابها کاربرد ندارد!
ویراستاران کشور ما خودشان نمیدانند چه توانمندیهایی دارند. آنها میتوانند اولین منتقد و ترویجکنندۀ کتاب و برگزارکنندهٔ حلقههای کتابخوانی باشند و نیز جلوی آمدنِ جنس نامرغوب به عرصهٔ فرهنگ را بگیرند.
مصاحبهٔ امروز ایسنا با مهدی صالحی
دبیر انجمن ویرایش و درستنویسی:
isna.ir/news/97072916389
ویراستاران کشور ما خودشان نمیدانند چه توانمندیهایی دارند. آنها میتوانند اولین منتقد و ترویجکنندۀ کتاب و برگزارکنندهٔ حلقههای کتابخوانی باشند و نیز جلوی آمدنِ جنس نامرغوب به عرصهٔ فرهنگ را بگیرند.
مصاحبهٔ امروز ایسنا با مهدی صالحی
دبیر انجمن ویرایش و درستنویسی:
isna.ir/news/97072916389
ایسنا
هشدار درباره زبان فارسی و تنفر از کلاسهای آن
دبیر انجمن ویرایش و درستنویسی با دادن هشدار درباره وضعیت زبان فارسی و تنفر از کلاسهای آن، به معرفی این انجمن میپردازد و میگوید: ویراستاران میتوانند حامی فعالان اقتصادی جدید باشند، حامی همه فعالیتهایی باشند که از زبان استفاده میکنند؛ از تابلو سردر یک…
Forwarded from چشموچراغ
✍🏼 بهمناسبت بزرگداشت #فردوسی و روز #زبان_فارسی
طوس شایستگی آن را دارد که همان موقعیت را به خود بگیرد که «قونیه» نسبت به مولوی و «استراتفورد» نسبت به شکسپیر دارد…. کسانی که تربت جلالالدین مولوی را زیارت کردهاند، دیدهاند که با چه تکریم و جبروتی از آن نگهداری میشود و موزهٔ آن گرانبار است از اشیای متلعق به مولوی و خانوادهٔ او و نسخههای کهن مثنوی و… و هرساله هزاران نفر از سراسر جهان به زیارت آن میشتابند و در ماه خاصی مدت چند روز مراسم نینوازی و سماع صوفیانه در آن برپا میگردد که یادگار دوران مولانا را زنده نگاه دارد.
استراتفورد، زادگاه شکسپیر، نیز وضعیتی مشابه دارد… و تعداد دیدارکنندگان آن بهشمار درنمیآید…. مفهوم فردوسی برای ایران از مفهوم شکسپیر برای انگلستان عمیقتر است. او تنها یک گویندهٔ بزرگ نیست، بلکه تکوین شخصیت ایران مدیون اوست، و یکی از اخلاقیترین کتابهای جهان را، که «کتاب کتابهای» فارسی میباشد، بهوجود آورده، و زندگی شخصی او نیز نمونهٔ تام اخلاق و انسانیت بوده.
(برگرفته از: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن. مرزهای ناپیدا. تهران: یزدان، ۱۳۷۶، ص ۱۶۰ و ۱۶۱)
@cheshmocheragh
طوس شایستگی آن را دارد که همان موقعیت را به خود بگیرد که «قونیه» نسبت به مولوی و «استراتفورد» نسبت به شکسپیر دارد…. کسانی که تربت جلالالدین مولوی را زیارت کردهاند، دیدهاند که با چه تکریم و جبروتی از آن نگهداری میشود و موزهٔ آن گرانبار است از اشیای متلعق به مولوی و خانوادهٔ او و نسخههای کهن مثنوی و… و هرساله هزاران نفر از سراسر جهان به زیارت آن میشتابند و در ماه خاصی مدت چند روز مراسم نینوازی و سماع صوفیانه در آن برپا میگردد که یادگار دوران مولانا را زنده نگاه دارد.
استراتفورد، زادگاه شکسپیر، نیز وضعیتی مشابه دارد… و تعداد دیدارکنندگان آن بهشمار درنمیآید…. مفهوم فردوسی برای ایران از مفهوم شکسپیر برای انگلستان عمیقتر است. او تنها یک گویندهٔ بزرگ نیست، بلکه تکوین شخصیت ایران مدیون اوست، و یکی از اخلاقیترین کتابهای جهان را، که «کتاب کتابهای» فارسی میباشد، بهوجود آورده، و زندگی شخصی او نیز نمونهٔ تام اخلاق و انسانیت بوده.
(برگرفته از: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن. مرزهای ناپیدا. تهران: یزدان، ۱۳۷۶، ص ۱۶۰ و ۱۶۱)
@cheshmocheragh
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زبانهای قومی سر جای خودش است. کرد باید کردی یاد بگیرد. آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد.
من آذربایجانیام. خیلی خوب ترکی حرف میزنم، از ادبیات و آهنگ ترکی لذت میبرم اما معتقدم یک چیزی همهٔ ما را به هم وصل میکند و آن زبان فارسیست...
استاد دکتر ژاله آموزگار دکترای زبانهای باستانی از دانشگاه سوربن فرانسه و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران.
#ایران
#زبان_فارسی
#ژاله_آموزگار
من آذربایجانیام. خیلی خوب ترکی حرف میزنم، از ادبیات و آهنگ ترکی لذت میبرم اما معتقدم یک چیزی همهٔ ما را به هم وصل میکند و آن زبان فارسیست...
استاد دکتر ژاله آموزگار دکترای زبانهای باستانی از دانشگاه سوربن فرانسه و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران.
#ایران
#زبان_فارسی
#ژاله_آموزگار