🔷️👊نافرمانی مدنی ایرانیان👊🔷️
1.53K subscribers
28.4K photos
15.4K videos
429 files
30.3K links
#توسعه_و_مدنیت_ایرانیان
تارنما:
www.nafarmani.net
یوتیوب:
https://www.youtube.com/snidc1
تلگرام:
@SNIDC
اینستاگرام:
https://instagram.com/snidc1و snidc2 و idacm1و idacm2
#نافرمانی_مدنی_ایرانیان
سخنگوی جنبش توسعه و مدنیت ایران :
@snidciranian
Download Telegram
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۱) قسمت اول👇

هر آنچه از نوشته ها و کتابهای کهن باقی مانده بعد از #حمله_اعراب و باقی مانده از آتش سوزیهای کتابخانه ها بوسیله آنها بر می آید، چنین گزارش میکند:

مادر کوروش #ماندانا فرزند #پادشاه_ماد #آستیاک ( فرزند #هوخشتره ) همسر #کمبوجیه پادشاه پارس بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل #هرودوت ، #گزنفون و #کتسیاس درباره چگونگی زایش #کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد.
تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون #ویل_دورانت و #پرسی_سایکس و #حسن_پیرنیا ، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند.
بنابه نوشته هرودوت، #آژی_دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که #همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.
آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد.
آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید.
پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد.
آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.
هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد.
پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

میتری داتس(مهرداد) کودک را باخود به قهستان (واقع در جنوب #خراسان ) برد و در آنجا بزرگ کرد و وقتی به مرحله ای از عمر رساند که باید به مکتب برود او را به مکتب نشانید. کورش در قهستان نه فقط سواد خواندن و نوشتن آموخت، بلکه دامپروری آموخت و گیاهان صحرایی را شناخت.
روزی میتری داتس متوجه شد که روی صورت کورش موی نرم روییده و دانست که سنین عمر آن پسر به پانزده سال رسیده و باید راز تولد او را فاش نماید. او را به آتشکده قهستان برد و به او گفت:
- ای کورش تو تا امروز یقین داشتی که پسر من هستی، در صورتی که چنین نیست؛ گو این که من تو را مثل پسر خود دوست میدارم
- کورش گفت: اگر من پسر تو نیستم پس پسر که هستم؟
- میتری داتس گفت: پدرت از امرای پارس و مادرت یک شاهزاده است؛ ولی من نام پدر و مادرت را به تو نخواهم گفت، مگر این که سوگند یاد کنی از هیچ انتقام نگیری
-کورش که از گفته آن مرد متعجب شده بود توضیح خواست که به چه مناسبت ممکن است انتقام بگیرد؟
- میت ری داتس گفت: بدین مناسبت که وقتی تو متولد شدی شخصی فرمان قتل تو را صادر کرد و آن که باید آن فرمان را اجرا کند از قتل تو خودداری نمود و تو را به من سپرد و من تو را به قهستان آوردم و در اینجا بزرگ کردم و تو اگر راز تولد خود را بروز دهی آن که باید تو را به قتل برساند ولی از قتل تو خودداری کرد کشته خواهد شد و تو هم به قتل خواهی رسید.

کوروش سوگند یاد کرد که راز تولد خود را بروز ندهد، مگر موقعی که برای آن شخص و خود وی خطری وجود نداشته باشد.
آن گاه میتری داتس راز ولادت کورش را برای او افشا‌ء کرد.

کورش با این که دانست یک شاهزاده است، مد‌‌‌‌‌‌ّت یک سال دیگر در قهستان به سر برد، و در آن مدّت می اندیشید که از چه راه خود را به مرتبه ای برساند که در خور تبار او باشد، و عاقبت متوجه شد که راه به دست آوردن مقام ورود به خدمت #ارتش است.

ادامه 👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۶) قسمت ششم👇👇👇👇👇👇

🖤 ‌درگذشت کوروش

 مرگ کوروش نيز چون تولدش ظاهرا به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم

روایتی که #هرودوت در مورد مرگ کوروش آورده بر کشته شدن او توسط #ماساژتها تاکید دارد ...

به نوشته هرودوت کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف #تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ی ماساژتها ( يا به قولی #سکاها ) کرده است دانسته اند.

#ابراهيم_باستاني_پاريزي در مقدمه اي که بر ترجمه ي کتاب « ذوالقرنين يا کوروش کبير » نوشته است، آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد:
سرنوشت پیکر کوروش در سرزمين #سكاها خود بحثي ديگر دارد.
بر اثر حمله ي #كمبوجيه به #مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پايتخت پريشان شد تا #داريوش روي كار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد. روايتي بس موثر هست كه پس از بيست سال كه از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش، پیکر کوروش را بدينگونه به پارس نقل كردند:
شش ساعت قبل از ورود پیکر به شهر #پرسپوليس ( #تخت_جمشيد )، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال پیکر رفتند آن را آوردند. #نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين پیکر ، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند ، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزار تن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند، در اين جمع #سرداران_پير كه در جنگهاي کوروش شركت داشته بودند نيز حركت مي كردند. پشت سر آنان گردونه ي باشكوه سلطنتي کوروش كه داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. پیکر بر روي اين گردونه قرار داشت.
محافظان پیکر و قراولان خاصه بر گرد آن حركت مي كردند. #سرودهاي خاص #خورشيد و #بهرام مي خواندند و هر چند قدم يك بار مي ايستادند و #بخور مي سوزاندند. #تابوت_طلائي در وسط گردونه قرار داشت. #تاج_شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد ، #خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – اين علامت مخصوص و #شعار_نيروهاي_جنگي_کوروش بوده است.
پس از آن #سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و #درفش_خاص_کوروش را در دست داشت.
بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري كه مخصوص کوروش بود – يك تاك از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين –حركت مي دادند.
همين كه نزديك شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناك ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( #تخت_جمشيد ) را گشودند و پیکر را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيكر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثار مي كردند و #موبدان #سرودهاي_مذهبي مي خواندند.
روز سوم كه اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي كاخ با عظمت هخامنشي تابيد، با همان تشريفات پیکر را به طرف #پاسارگاد – شهري كه مورد علاقه ي خاص کوروش بود - حركت دادند.

بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شركت در اين #مراسم_سوگواري بر سر راهها آمده بودند و #گل و #عود نثار مي كردند. در كنار #رودخانه_کوروش ( #كر ) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن #بناي_چهار_گوشه ساخته بودند كه ديوارهاي آن از سنگ بود. هنگامي كه پيكر کوروش به خاك مي سپردند، #پيران_سالخورده و #جوانان_دلير ، يكصدا به سوگ سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و كسي از فرط اندوه به خود نمي آمد كه از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش ، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند.

#گزنفون نیز نوشته است كه درگذشت كوروش كبير عادي و در پارس بوده است .

به هر حال #مرگ_كوروش نيز خود داستاني پيچيده و مرموز دارد و در پرده ابهام‌ است .

#ذوالقرنین

 درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی #یهودیان ، #مسیحیان و #مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

#کوروش_بزرگ ، #داریوش_بزرگ #خشایارشا #اسکندر_مقدونی گزینه‌های #صاحب_دو_شاخ واقعی هستند، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های #قرآن #تورات و #انجیل تنها #کوروش_هخامنشی دلایل موجه‌تری برای احراز این لقب دارد. فقهای معاصر در این مورد نظرات مختلف دارند.