🖌چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشي
چـــراغ خلوت اين عاشق كهن باشي
بسان سبزه پريشانِ سرگذشتِ شبم
نيامدی تو که مهتاب اين چمن باشي
#هوشنگ_ابتهاج
چـــراغ خلوت اين عاشق كهن باشي
بسان سبزه پريشانِ سرگذشتِ شبم
نيامدی تو که مهتاب اين چمن باشي
#هوشنگ_ابتهاج
🖌بود آیا که ز دیوانهی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
🖌درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
🖌به نستعلیق قرآن می سپارم اشتباهم را
چه لذت بخش کرده خط چشمانت گناهم را
نمی دانم که لذت را بچسبم یا که غیرت را
بیـندازم به تـو یا کـه رقیـبانم نگاهـم را
#هوشنگ_ابتهاج
چه لذت بخش کرده خط چشمانت گناهم را
نمی دانم که لذت را بچسبم یا که غیرت را
بیـندازم به تـو یا کـه رقیـبانم نگاهـم را
#هوشنگ_ابتهاج
🖌نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خونین جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
ز کویت عاقبت با دامنی خونین جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
🖌درون سینه ام دردی است خونبار
که همچون گریه ، می گیرد گلویم
غمی آشفته ، دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم !
#هوشنگ_ابتهاج
که همچون گریه ، می گیرد گلویم
غمی آشفته ، دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم !
#هوشنگ_ابتهاج
🖌در کنج قفس میکُشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
#هوشنگ_ابتهاج
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
#هوشنگ_ابتهاج
🖌دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
#هوشنگ_ابتهاج
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
#هوشنگ_ابتهاج
در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملالِ ما، پرنده پر نمیزند
یکی ز شبگرفتگان چراغ برنمیکند
کسی به کوچهسار شب درِ سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سرنمیزند
گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بستهات
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
#هوشنگ_ابتهاج
در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملالِ ما، پرنده پر نمیزند
یکی ز شبگرفتگان چراغ برنمیکند
کسی به کوچهسار شب درِ سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سرنمیزند
گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بستهات
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
#هوشنگ_ابتهاج
🖌درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی مابه چه کارش می خورد
که چو برق آمد و درخشک و ترمازد ورفت
#هوشنگ_ابتهاج
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی مابه چه کارش می خورد
که چو برق آمد و درخشک و ترمازد ورفت
#هوشنگ_ابتهاج
🖌محتاج یک کرشمه ام ای مایه امید
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج