چند روز پیش به درمانگاه رفته بودیم و جمعیت زیادی اونجا بودند...
و یه صف طولانی جلوی پذیرش برای نوبت گرفتن...
خانم منشی اون همه جمعیت رو میدیدن و خیلی با آرامش با تلفن صحبت میکردن...میگفتن و میخندیدن!
پسر یه آقای افغان که جلوی من ایستاده بود مدادم داشت گریه میکرد و میگفت دلش درد میکنه ...
ولی اون مرد به خاطر افغانی بودنش روش نمیشد چیزی بگه و صبورانه هر چند دقیقه یه بار دفترچه بیمه اش رو که روی میز اون خانم بود کمی جلوتر میداد...
من به اون خانم با لبخند تذکر دادم که دوست عزیز خیلی ها منتظرن، شما تلفنتون تموم میشه؟
سر من داد زد که؛
تو نمیخواد به من بگی چیکار کنم من خودم کارمو بلدم!!
بقیه که واکنش این خانم رو دیدن اونا هم صداشون درومد و همه اعتراض کردن....
تا اینکه اون خانم منشی ترسید و به خودش اومد.
ولی باز هم خیلی با آرامش پنج دقیقه دیگه خداحافظی کردنش طول کشید!
از کی اینقدر خودخواه شدیم ما!
چی شد که #انسانیت، #مهربانی و #مسئولیتپذیری جاشو داد به #خودخواهی و #بیشعوری؟!
من وظیفه خودم دونستم و این موضوع رو به رئیس اون درمانگاه گزارش دادم...
#کمپین مبارزه بابیشعوری
@Roshanfkrane
و یه صف طولانی جلوی پذیرش برای نوبت گرفتن...
خانم منشی اون همه جمعیت رو میدیدن و خیلی با آرامش با تلفن صحبت میکردن...میگفتن و میخندیدن!
پسر یه آقای افغان که جلوی من ایستاده بود مدادم داشت گریه میکرد و میگفت دلش درد میکنه ...
ولی اون مرد به خاطر افغانی بودنش روش نمیشد چیزی بگه و صبورانه هر چند دقیقه یه بار دفترچه بیمه اش رو که روی میز اون خانم بود کمی جلوتر میداد...
من به اون خانم با لبخند تذکر دادم که دوست عزیز خیلی ها منتظرن، شما تلفنتون تموم میشه؟
سر من داد زد که؛
تو نمیخواد به من بگی چیکار کنم من خودم کارمو بلدم!!
بقیه که واکنش این خانم رو دیدن اونا هم صداشون درومد و همه اعتراض کردن....
تا اینکه اون خانم منشی ترسید و به خودش اومد.
ولی باز هم خیلی با آرامش پنج دقیقه دیگه خداحافظی کردنش طول کشید!
از کی اینقدر خودخواه شدیم ما!
چی شد که #انسانیت، #مهربانی و #مسئولیتپذیری جاشو داد به #خودخواهی و #بیشعوری؟!
من وظیفه خودم دونستم و این موضوع رو به رئیس اون درمانگاه گزارش دادم...
#کمپین مبارزه بابیشعوری
@Roshanfkrane