روشنفکران
برای هیچ متعصبی دلیل نیاور!
با او مجادله نکن، او جبهه می گیرد
کسی که جبهه گرفت دیگر فکر
آموختن نیست بلکه #به_فکر_پیروزی است.
بگذار او خودش کنجکاو شود و
عقایدش را نقد کند.
تنها به او دو کلمه بیاموز؛
شک کن این آغاز تغییر است ...
#وینستون_چرچیل
#اندیشه #تعصب #تربیتی
@Roshanfkrane
برای هیچ متعصبی دلیل نیاور!
با او مجادله نکن، او جبهه می گیرد
کسی که جبهه گرفت دیگر فکر
آموختن نیست بلکه #به_فکر_پیروزی است.
بگذار او خودش کنجکاو شود و
عقایدش را نقد کند.
تنها به او دو کلمه بیاموز؛
شک کن این آغاز تغییر است ...
#وینستون_چرچیل
#اندیشه #تعصب #تربیتی
@Roshanfkrane
#آلبانی:
به دلیل مسائل سیاسی
#به_كشتیگیران_ایرانی_ویزا_نمیدهیم
روشنفکران
▫️سرپرست تیم ملی کشتی آزاد امید:
♦️روز جمعه طی یک ایمیل به فدراسیون کشتی اعلام کردند دولت آلبانی به دلیل مسائل سیاسی قصدی برای صدور روادید برای تیم ایران ندارد.
♦️کشور میزبان و اتحادیه جهانی باید از ایران عذرخواهی رسمی کنند و ضرر و زیانهای ایران از این بابت و زحمات یکساله کشتیگیران را جبران و جوابگو باشند./باشگاه خبرنگاران
#خبر #ورزش #اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
به دلیل مسائل سیاسی
#به_كشتیگیران_ایرانی_ویزا_نمیدهیم
روشنفکران
▫️سرپرست تیم ملی کشتی آزاد امید:
♦️روز جمعه طی یک ایمیل به فدراسیون کشتی اعلام کردند دولت آلبانی به دلیل مسائل سیاسی قصدی برای صدور روادید برای تیم ایران ندارد.
♦️کشور میزبان و اتحادیه جهانی باید از ایران عذرخواهی رسمی کنند و ضرر و زیانهای ایران از این بابت و زحمات یکساله کشتیگیران را جبران و جوابگو باشند./باشگاه خبرنگاران
#خبر #ورزش #اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان #روحانی #منتجبنیا:
کفگیر به ته دیگ خورده
#به_آخر_خط_رسیدهایم
یک روز به مردم آزادی بدید...
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حجاب_اجباری
@Roshanfkrane
کفگیر به ته دیگ خورده
#به_آخر_خط_رسیدهایم
یک روز به مردم آزادی بدید...
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حجاب_اجباری
@Roshanfkrane
#هنرمند میدونی کیه ؟
اون دوستیه که
وقتی ناراحتی
میشه یه دلقک واقعی
تا خنده رو
تو چشات نبینه
تا حس نکنه شادی
دست از سرت بر نمیداره 👌😍
دوست من ... روزت مبارک باد 🙏😊🍀
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی
#مناسبت #دلنوشته
@Roshanfkrane
اون دوستیه که
وقتی ناراحتی
میشه یه دلقک واقعی
تا خنده رو
تو چشات نبینه
تا حس نکنه شادی
دست از سرت بر نمیداره 👌😍
دوست من ... روزت مبارک باد 🙏😊🍀
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی
#مناسبت #دلنوشته
@Roshanfkrane
آیا #به_لباس_شخصیهاوبسیجیهاحکم_توقف_وبازرسی_خودرو_داده_شده_است؟
وبسایت شرق در گزارشی با بازتاب روایت برخی زنان از توقیف خودروهایشان به دلیل بیحجابی نوشت
توقیف خودروهای شخصی به دلیل رعایت نکردن حجاب، وارد فاز جدیدی شده است و نیروهای حکومتی با لباس شخصی، تحت عنوان پلیس نامحسوس بدون ارائه مدرک به توقف خودروها به دلیل بیحجابی راننده یا سرنشین اقدام میکنند
این گزارش میگوید
توقیف ماشین صرفا مختص خیابان های شهر نیست و گزارشهایی وجود دارد که در جادههای بین شهری هم تعدادی از خودروها متوقف و به پارکینگ منتقل شدهاند
دکتر #محسن_برهانی حقوقدان پیشتر گفته بود:
هیچ مستند قانونی برای توقیف خودرو به خاطر حجاب وجود ندارد و تنها ادعایی که صورت میگیرد مصوبه غیرقانونی ستاد عفاف و حجاب کشور است که وزیر کشور آن را ابلاغ کرده که این ابلاغیه و این مصوبه هم بر خلاف قانون اساسی و برخلاف قوانین موجود است
همچنین
ایشان در پیامی که امروز منتشرکردند از ریاست جمهوری خواستند تا از اجرای مصوبات غیرقانونی ستاد #حجاب و عفاف جلوگیری کنند
#خبر #انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حقوقی #حجاب_اجباری #بانوان
@Roshanfkrane
وبسایت شرق در گزارشی با بازتاب روایت برخی زنان از توقیف خودروهایشان به دلیل بیحجابی نوشت
توقیف خودروهای شخصی به دلیل رعایت نکردن حجاب، وارد فاز جدیدی شده است و نیروهای حکومتی با لباس شخصی، تحت عنوان پلیس نامحسوس بدون ارائه مدرک به توقف خودروها به دلیل بیحجابی راننده یا سرنشین اقدام میکنند
این گزارش میگوید
توقیف ماشین صرفا مختص خیابان های شهر نیست و گزارشهایی وجود دارد که در جادههای بین شهری هم تعدادی از خودروها متوقف و به پارکینگ منتقل شدهاند
دکتر #محسن_برهانی حقوقدان پیشتر گفته بود:
هیچ مستند قانونی برای توقیف خودرو به خاطر حجاب وجود ندارد و تنها ادعایی که صورت میگیرد مصوبه غیرقانونی ستاد عفاف و حجاب کشور است که وزیر کشور آن را ابلاغ کرده که این ابلاغیه و این مصوبه هم بر خلاف قانون اساسی و برخلاف قوانین موجود است
همچنین
ایشان در پیامی که امروز منتشرکردند از ریاست جمهوری خواستند تا از اجرای مصوبات غیرقانونی ستاد #حجاب و عفاف جلوگیری کنند
#خبر #انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حقوقی #حجاب_اجباری #بانوان
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
02_ تئوری انتخاب درآمدی بر روانشناسی امید
#کتاب_صوتی نام #کتاب :
#تئوری_انتخاب درآمدی بر روانشناسی امید
با لمس 👆 این هشتگ (در کانال تلگرامی روشنفکران) که نام کتاب است میتوانید
#به_همه_بخش_های_ارزشمند این اثر دسترسی داشته باشید
بخش دوم #صوتی
نویسنده: دکتر #ویلیام_گلاسر
مترجم: #دکتر_علی_صاحبی
ناشر : انتشارات سایه سخن
سال چاپ : 1390
موضوع : #روانشناسی , #کنترل_درونی ,
شاد و موفق زندگی کنیم ...
از روابط ناخشنود پرهیز کنیم
رابطه زن و شوهر
رابطه والدین و فرزندان
رابطه معلم و شاگرد
رابطه کارفرما و کارمند
با مدیریت میتوان همه این روابط را با خشنودی سپری کرد
این مجموعه هرشب بعد ساعت ۲۰ تا ساعت ۲۲ در کانال روشنفکران درج میشود
لطفا دیدگاهتان را در رابطه با این مجموعه، کیفیت فایلها و اشکالات احتمالی اینجا 👇وارد نمایید...
@Roshanfkrane
#تئوری_انتخاب درآمدی بر روانشناسی امید
با لمس 👆 این هشتگ (در کانال تلگرامی روشنفکران) که نام کتاب است میتوانید
#به_همه_بخش_های_ارزشمند این اثر دسترسی داشته باشید
بخش دوم #صوتی
نویسنده: دکتر #ویلیام_گلاسر
مترجم: #دکتر_علی_صاحبی
ناشر : انتشارات سایه سخن
سال چاپ : 1390
موضوع : #روانشناسی , #کنترل_درونی ,
شاد و موفق زندگی کنیم ...
از روابط ناخشنود پرهیز کنیم
رابطه زن و شوهر
رابطه والدین و فرزندان
رابطه معلم و شاگرد
رابطه کارفرما و کارمند
با مدیریت میتوان همه این روابط را با خشنودی سپری کرد
این مجموعه هرشب بعد ساعت ۲۰ تا ساعت ۲۲ در کانال روشنفکران درج میشود
لطفا دیدگاهتان را در رابطه با این مجموعه، کیفیت فایلها و اشکالات احتمالی اینجا 👇وارد نمایید...
@Roshanfkrane
زن هایی که
از عشق حرف می زنند
نگران شکستن طلسم نیستند
با قدرت سرشان را بالا گرفته ،
دستشان را باز می کنند
و به همه سنگ را نشان می دهند 👌☺️
می دانند
بهاری در راه است
جوانه زده و پر از شکوفه خواهند شد .🕊
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
از عشق حرف می زنند
نگران شکستن طلسم نیستند
با قدرت سرشان را بالا گرفته ،
دستشان را باز می کنند
و به همه سنگ را نشان می دهند 👌☺️
می دانند
بهاری در راه است
جوانه زده و پر از شکوفه خواهند شد .🕊
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میگن به ریش،نیست
#به_ریشه_است،...
یعنی این
درخت این ویدیو را به چه تشبیه میکنید؟
به نظر من
اگر کشور ایران و فرهنگ ش درخت بود...
✍ #کامران_مهربان
@Roshanfkrane
#به_ریشه_است،...
یعنی این
درخت این ویدیو را به چه تشبیه میکنید؟
به نظر من
اگر کشور ایران و فرهنگ ش درخت بود...
✍ #کامران_مهربان
@Roshanfkrane
💥💥نویسنده
زن هایی که می نویسند
زیباترین رویاها را می بافند
با مهارت سر انگشت ،
سوزن زندگی را نخ کرده
قلب ها را به هم می دوزند
زن هایی که می نویسند
بوی خوش عطر زندگی را
در هوا پخش می کنند
چای داغ خوشرنگ مهر را
در رگ های سرد
به حرکت در می آورند
زن هایی که می نویسند
دوستت دارم ها را بر لب ها
می نشانند
تا دنیای زیبایی از عشق بسازند
زن هایی که می نویسند
شیشه های مات زندگی را
با محبت پاک می کنند
تا لبخندها نمایان تر شوند
زن هایی که می نویسند
بهترین و عالی ترین ها را
به تصویر می کشند
زن هایی که می نویسند
فقط نمی نویسند
بلکه شور ، شوق ، زندگی و ...
را به ارمغان می آورند .🕊🕊
✍#معصومه_طهمورسی #دلنوشته
📚#به_رنگ_آبی #مناسبت
@Roshanfkrane
زن هایی که می نویسند
زیباترین رویاها را می بافند
با مهارت سر انگشت ،
سوزن زندگی را نخ کرده
قلب ها را به هم می دوزند
زن هایی که می نویسند
بوی خوش عطر زندگی را
در هوا پخش می کنند
چای داغ خوشرنگ مهر را
در رگ های سرد
به حرکت در می آورند
زن هایی که می نویسند
دوستت دارم ها را بر لب ها
می نشانند
تا دنیای زیبایی از عشق بسازند
زن هایی که می نویسند
شیشه های مات زندگی را
با محبت پاک می کنند
تا لبخندها نمایان تر شوند
زن هایی که می نویسند
بهترین و عالی ترین ها را
به تصویر می کشند
زن هایی که می نویسند
فقط نمی نویسند
بلکه شور ، شوق ، زندگی و ...
را به ارمغان می آورند .🕊🕊
✍#معصومه_طهمورسی #دلنوشته
📚#به_رنگ_آبی #مناسبت
@Roshanfkrane
چقدر دلش می خواست
دوستش داشته باشم
نوازشش کنم
ببوسمش ...
فکر نمی کردم
اینقدر به حقش ظلم کرده باشم
صداشو نشنیده و
زیر پا گذاشته بودمش
مگر چه چیز ارزشش از او بیشتر بود ؟
به سویش می روم
نگاهی به چهره و
دستان مهربانش می کنم
باید دوباره بر خیزد ...
بهترین آوازها را بخواند
آهنگ خوشی بنوازد
نقش زیبایی بکشد و ...
پا به پای قدم هایم
گام بر می دارد...
دیگر غفلت نمی کنم
تنهایش نمی گذارم
هنوز دیر نشده
تا فرصت باقی است
باید او را دریابم و ...
آری ... خودم را می گویم ❤️😍 👌
✍#معصومه_طهمورسی #دلنوشته
📚#به_رنگ_آبی
@Roshanfkrane
دوستان خوبم ، قدر خودتان را بدانید 🙏☺️🍀
دوستش داشته باشم
نوازشش کنم
ببوسمش ...
فکر نمی کردم
اینقدر به حقش ظلم کرده باشم
صداشو نشنیده و
زیر پا گذاشته بودمش
مگر چه چیز ارزشش از او بیشتر بود ؟
به سویش می روم
نگاهی به چهره و
دستان مهربانش می کنم
باید دوباره بر خیزد ...
بهترین آوازها را بخواند
آهنگ خوشی بنوازد
نقش زیبایی بکشد و ...
پا به پای قدم هایم
گام بر می دارد...
دیگر غفلت نمی کنم
تنهایش نمی گذارم
هنوز دیر نشده
تا فرصت باقی است
باید او را دریابم و ...
آری ... خودم را می گویم ❤️😍 👌
✍#معصومه_طهمورسی #دلنوشته
📚#به_رنگ_آبی
@Roshanfkrane
دوستان خوبم ، قدر خودتان را بدانید 🙏☺️🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ارسال کننده میگوید:
بازدید مخبر ( #محمد_مخبر) معاون رییس جمهور
از آبفا #اهواز ،
#به_درگیری_کشیده_شد و مردم علیه وی شعار دادند...
محافظان #مخبر تیر شلیک کردند
#ارسالی #خبر #حوادث #اجتماعی
@Roshanfkrane
بازدید مخبر ( #محمد_مخبر) معاون رییس جمهور
از آبفا #اهواز ،
#به_درگیری_کشیده_شد و مردم علیه وی شعار دادند...
محافظان #مخبر تیر شلیک کردند
#ارسالی #خبر #حوادث #اجتماعی
@Roshanfkrane
در سکوت چشمانت
پشت آن نگاه دلارام
نمی دانم چه غوغایی بر پاست
به کدامین شیوه
با چه زبان اشاره ای
به تو بگویم :
ای سراپا خوبی گُلِ من
تو غرق صفایی در دل من
فهمیدن دنیا زمان می خواهد
دل به آن مسپار زبان نمی داند ...🤟🙏☺️☘
#معصومه_طهمورسی #مناسبت
#دلنوشته 📚#به_رنگ_آبی
@Roshanfkrane
🤟#دوستت_دارم
پشت آن نگاه دلارام
نمی دانم چه غوغایی بر پاست
به کدامین شیوه
با چه زبان اشاره ای
به تو بگویم :
ای سراپا خوبی گُلِ من
تو غرق صفایی در دل من
فهمیدن دنیا زمان می خواهد
دل به آن مسپار زبان نمی داند ...🤟🙏☺️☘
#معصومه_طهمورسی #مناسبت
#دلنوشته 📚#به_رنگ_آبی
@Roshanfkrane
🤟#دوستت_دارم
💢 پاسخ شعار بیشرف در مملکت، سرب داغ و گلوله است؟
❗️#اگر_فیلم_هفت_تیرکشی #محافظ یک مسئول در #اهواز مربوط به #محمد_مخبر نیست و ادعا میشود رییس فاضلاب بوده، مسئولان توضیح دهند یک مدیر درجه چندم چه نیازی به محافظ مسلح دارد؟
❗️ #هفتتیرکش چه کسی بود که به این راحتی شلیک کرد؟ پاسخ شعار بیشرف، سرب داغ و گلوله است؟!
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
❗️#اگر_فیلم_هفت_تیرکشی #محافظ یک مسئول در #اهواز مربوط به #محمد_مخبر نیست و ادعا میشود رییس فاضلاب بوده، مسئولان توضیح دهند یک مدیر درجه چندم چه نیازی به محافظ مسلح دارد؟
❗️ #هفتتیرکش چه کسی بود که به این راحتی شلیک کرد؟ پاسخ شعار بیشرف، سرب داغ و گلوله است؟!
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
در پی درخواست اولیاء دانش آموزان مدرسه دخترانه سمیه شهر ناغان از توابع شهرستان کیار استان چهارمحال به همراه این عزیزان به مدرسه مراجعه و از کمی کیفی مدرسه آگاه و مطلع شدیم ،قبل از هر چیز یادآوری کنم امروز اولیاء دانش آموزان قصد داشتن فرزندان خود را از مدرسه ببرند و تا سرو سامان ندادن به وضعیت کمبود دبیر در این مدرسه اجازه ندهند سر کلاس حاضر شوند.با درخواست و پیشنهاد دوستان تماس تلفنی با مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار آقای ملک پور داشتیم موضوع را مطرح و درخواست اولیاء محترم را به اطلاع ایشان رسانده و یادآوری کردیم اولیاء دانش آموزان بارها با مراجعه به اداره پیگیر این موضوع بوده و متاسفانه تا کنون هیچ اقدامی جهت رفع کمبود نیرو در این مدرسه صورت نگرفته است ضمن اینکه مدیریت مدرسه اقداماتی جهت تکمیل مقداری از ساعات کمبود دبیر را با همکاری دبیران و درخواست از این عزیزان نموده ولی ظاهراً اداره به ایشان اطلاع داده اند نیاز نیست ما جهت رفع اقدام خواهیم کرد و مدیریت مدرسه نیز از این وضعیت ناراضی و استعفای خود را آماده و ظاهراً به اداره ارسال نمودند کمبود چیزی حدود 18ساعت دبیر جهت کلاس های درسی و نبود معاونت در مدرسه یکی از معضلاتی آموزشی در مدرسه سمیه و شهر ناغان میباشد که باعث نگرانی و دغدغه اولیاء دانش آموزان و خصوصاً دانش آموزان گردید.
طی تماس موارد را مجددا از ایشان درخواست و از تصمیم اولیاء ایشان را مطلع نمودیم.مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار اطمینان خاطر داده اند با مراجعه به اداره کل آموزش و پرورش استان این کمبود رفع و تا سه شنبه مشکل دانش آموزان رفع گردد.اولیا و دوستان هم با تماس با اداره کل آموزش و پرورش استان درخواست همکاری با مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار را داشته تا بلکه مشکل این مدرسه رفع گردد.نکته ای که نیاز است مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار و دیگر مسئولان مربوطه مطلع باشند اولیاء دانش آموزان مدرسه دخترانه سمیه تصمیم گرفته چنانچه سه شنبه مطالبه به حق آنها که نزدیک به چهار ماه با پیگیری محقق نشده رفع نگردد روز سه شنبه فرزندان خود را از مدرسه ببرند و اعتراض خود را با تعطیل کردن مدرسه به اطلاع مقامات بالا برسانند و تا محقق ننمودن مطالبات خود از ورود فرزندان به مدرسه جلوگیری کنند.
#مطالبات_مردمی_بخش_ناغان
#به_درخواست_اولیای_دانش_آموزان
#مدیریت_آموزش_پرورش_شهرستان_کیار
#مدیریت_آموزش_پرورش_استان
#مدرسه_سمیه
#تعطیلی_مدرسه
#ارسالی #اجتماعی #اعتراضات
@Roshanfkrane
طی تماس موارد را مجددا از ایشان درخواست و از تصمیم اولیاء ایشان را مطلع نمودیم.مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار اطمینان خاطر داده اند با مراجعه به اداره کل آموزش و پرورش استان این کمبود رفع و تا سه شنبه مشکل دانش آموزان رفع گردد.اولیا و دوستان هم با تماس با اداره کل آموزش و پرورش استان درخواست همکاری با مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار را داشته تا بلکه مشکل این مدرسه رفع گردد.نکته ای که نیاز است مدیریت آموزش و پرورش شهرستان کیار و دیگر مسئولان مربوطه مطلع باشند اولیاء دانش آموزان مدرسه دخترانه سمیه تصمیم گرفته چنانچه سه شنبه مطالبه به حق آنها که نزدیک به چهار ماه با پیگیری محقق نشده رفع نگردد روز سه شنبه فرزندان خود را از مدرسه ببرند و اعتراض خود را با تعطیل کردن مدرسه به اطلاع مقامات بالا برسانند و تا محقق ننمودن مطالبات خود از ورود فرزندان به مدرسه جلوگیری کنند.
#مطالبات_مردمی_بخش_ناغان
#به_درخواست_اولیای_دانش_آموزان
#مدیریت_آموزش_پرورش_شهرستان_کیار
#مدیریت_آموزش_پرورش_استان
#مدرسه_سمیه
#تعطیلی_مدرسه
#ارسالی #اجتماعی #اعتراضات
@Roshanfkrane
💥💥 نگار
✍ زمستان بود و هوای سرد دی ماه ، صبح خیلی زود و چشم ها در خواب ناز ،
ناگهان صدایی مهیب و تکانی تند شهر را تکان داد ...زلزله ...زلزله ؟!
همه هراسان و ترسان به خیابان ها ریختند ...
خدا به دادمان برسد ... خیلی شدید بود ...
مرکزش کجا ؟؟؟
نگران و چشم به راه خبر ،
خدای من ! نابودی و آوار شهر " بم " !؟ اشک و خون ، ناله و درد ؟! خاک بر سر شدیم ،
مردم و نیروهای امداد دست به کار شدند... آذوقه ...لباس ...پتو ... و و و ...
هر کس هر چه داشت دوان دوان برداشت ، ماشین ها به سمت بم برای کمک و نجات عزیزان حرکت کردند و ...
شهر کرمان به هم ریخته ، " بم " ویران شده و عمق فاجعه از اونی که فکر می کردیم خیلی بیشتر بود ، اعلام کردند که دیگر کسی نباید به منطقه بیاید و ماشین ها و مردم را برمی گرداندند ؟! شهر بم بیش از حد شلوغ شده و کارها به درستی پیش نمی رفت . محشری دیگر ... واویلا ...
راننده ای با موهای پریشان تعریف کرد که از چند کیلومتری شهر بم رد می شدم ... برای اینکه خواب از سرم بپرد و بتوانم به راهم ادامه بدم از ماشین پیاده شده و سرم را پایین گرفتم تا آبی به سرو صورتم بزنم ... یک دفعه زمین لرزه شروع و بعد از شنیدن صدای وحشتناکی تمام شد ... وقتی سر را بلند کردم و نگاهم را از دور به سمت شهر" بم " دوختم ، آسمان پر از گرد و غبار و شهر در بین آن ها گم شده بود ... با عجله سوار شده و با سرعت به سوی شهر رفتم ، فقط آوار و درد ...
کم کم بیشتر خانواده ها برای اسکان به کرمان و نزد اقوام آمدند و... پس از مدتی بچه ها را برای آرام شدن به مدارس فرستادند .
عده ای هم به مدرسه ما آمدند ...
هر کدام با چهره ای غمگین و افسرده داستانی رنج آور را در سینه داشت که با اشک چشم نقل می کرد ...
برای تسلای دلشان کاری به غیر از گوش کردن و همدردی نداشتیم .
یک چشممان خون بود و دیگری اشک ...
نگار گوشه ای نشسته ، مات و مبهوت نگاه می کرد ، بر صورت زیبایش گرد غم نشسته و در سکوتی ناباورانه به ماجرا می اندیشید ، کنارش نشستم ، رو به من کرد و با بغض گفت : خانم شما نمی دونید چقدر سخته ...؟! آخه ! ما توی هال خوابیده بودیم ...
بالای سر من و مادرم کمد بزرگی بود ... به محض اینکه زمین تکون خورد ... از خواب پریدیم ولی هنوز حرکت نکرده بودیم که توی کمد گیر افتادیم .
صداهای بیرون و جیغ و فریادها رو می شنیدیم ... هر لحظه هوای داخل کمد کمتر و حال ما بدتر می شد ، گرد و خاک کم کم به درون می آمد .
دلمون شور می زد ...می ترسیدیم...صداهای بیرون بیشتر و بیشتر می شد ، هر چه فریاد می زدیم فقط صدامون در کمد می پیچید و کسی اونا رو نمی شنید ...
همدیگه رو نمی دیدیم ... ما رو پیدا نمی کردند ، از گرسنگی و تشنگی کم کم بیحال شده و چشمامون رو بستیم ، توانی نداشتیم و کم کم داشتیم یخ می زدیم ، مادرم دست منو گرفته و فقط دعا می کرد ، به سختی صداشو می شنیدم که می گفت : نترس عزیزم ... من کنارتم ... نترس ...حتماً پدر و برادرت پیدامون می کنند و ...
بالاخره نیروهای امداد ما رو پیدا کرده و بیرون آوردند .
به دورمان پتو پیچیده و به چادری بردند ... چای گرم نوشیدیم و کم کم به حالت طبیعی برگشتیم ...
ولی کاش همونجا مونده بودیم و این روز رو نمی دیدیم ...
پدرو برادرم در زیر آوار مُرده ، شهرمون خراب و از بین رفته بود ... همه مات و پریشان با دست خالی به هر طرف می دویدند تا شاید بتوانند عزیزی رو نجات بدهند ...
تازه فهمیدیم وقتی زلزله شده ... کمد درهاش باز شده و روی ما افتاده ... خدا خواسته که ما زنده بمونیم و گرنه از خونه مون فقط مشتی خاک باقی مونده بود. .
همش پشت سر هم ، خبرای بد ... از هر خانواده ای یک یا دو نفر باقی مونده یا همگی مُرده بودند ... گرد و خاک و آوار و اشک و خون ... خانم به خدا خیلی دلم پر درده !
همین جور پشت سر هم حرف می زد و اشکاش بی امان می ریخت ... منم اونا رو پاک می کردم و همراهش شده بودم ... چه کاری غیر از این می تونستم بکنم !!؟؟
فقط بوسیدمش و بغلش کردم ...😔
سرش رو از بغلم بیرون کشید ، به چشمام نگاه کرد ، مشتش را گره کرده و به سینه اش کوفت و گفت : خانم شما بگین ، چرا بم ؟ چرا من ؟ چرا اینهمه ماتم ؟ چرا غم ؟چرا و چرا ...؟؟!! 🖤🖤
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #داستانک #مناسبت
@Roshanfkrane
✍ زمستان بود و هوای سرد دی ماه ، صبح خیلی زود و چشم ها در خواب ناز ،
ناگهان صدایی مهیب و تکانی تند شهر را تکان داد ...زلزله ...زلزله ؟!
همه هراسان و ترسان به خیابان ها ریختند ...
خدا به دادمان برسد ... خیلی شدید بود ...
مرکزش کجا ؟؟؟
نگران و چشم به راه خبر ،
خدای من ! نابودی و آوار شهر " بم " !؟ اشک و خون ، ناله و درد ؟! خاک بر سر شدیم ،
مردم و نیروهای امداد دست به کار شدند... آذوقه ...لباس ...پتو ... و و و ...
هر کس هر چه داشت دوان دوان برداشت ، ماشین ها به سمت بم برای کمک و نجات عزیزان حرکت کردند و ...
شهر کرمان به هم ریخته ، " بم " ویران شده و عمق فاجعه از اونی که فکر می کردیم خیلی بیشتر بود ، اعلام کردند که دیگر کسی نباید به منطقه بیاید و ماشین ها و مردم را برمی گرداندند ؟! شهر بم بیش از حد شلوغ شده و کارها به درستی پیش نمی رفت . محشری دیگر ... واویلا ...
راننده ای با موهای پریشان تعریف کرد که از چند کیلومتری شهر بم رد می شدم ... برای اینکه خواب از سرم بپرد و بتوانم به راهم ادامه بدم از ماشین پیاده شده و سرم را پایین گرفتم تا آبی به سرو صورتم بزنم ... یک دفعه زمین لرزه شروع و بعد از شنیدن صدای وحشتناکی تمام شد ... وقتی سر را بلند کردم و نگاهم را از دور به سمت شهر" بم " دوختم ، آسمان پر از گرد و غبار و شهر در بین آن ها گم شده بود ... با عجله سوار شده و با سرعت به سوی شهر رفتم ، فقط آوار و درد ...
کم کم بیشتر خانواده ها برای اسکان به کرمان و نزد اقوام آمدند و... پس از مدتی بچه ها را برای آرام شدن به مدارس فرستادند .
عده ای هم به مدرسه ما آمدند ...
هر کدام با چهره ای غمگین و افسرده داستانی رنج آور را در سینه داشت که با اشک چشم نقل می کرد ...
برای تسلای دلشان کاری به غیر از گوش کردن و همدردی نداشتیم .
یک چشممان خون بود و دیگری اشک ...
نگار گوشه ای نشسته ، مات و مبهوت نگاه می کرد ، بر صورت زیبایش گرد غم نشسته و در سکوتی ناباورانه به ماجرا می اندیشید ، کنارش نشستم ، رو به من کرد و با بغض گفت : خانم شما نمی دونید چقدر سخته ...؟! آخه ! ما توی هال خوابیده بودیم ...
بالای سر من و مادرم کمد بزرگی بود ... به محض اینکه زمین تکون خورد ... از خواب پریدیم ولی هنوز حرکت نکرده بودیم که توی کمد گیر افتادیم .
صداهای بیرون و جیغ و فریادها رو می شنیدیم ... هر لحظه هوای داخل کمد کمتر و حال ما بدتر می شد ، گرد و خاک کم کم به درون می آمد .
دلمون شور می زد ...می ترسیدیم...صداهای بیرون بیشتر و بیشتر می شد ، هر چه فریاد می زدیم فقط صدامون در کمد می پیچید و کسی اونا رو نمی شنید ...
همدیگه رو نمی دیدیم ... ما رو پیدا نمی کردند ، از گرسنگی و تشنگی کم کم بیحال شده و چشمامون رو بستیم ، توانی نداشتیم و کم کم داشتیم یخ می زدیم ، مادرم دست منو گرفته و فقط دعا می کرد ، به سختی صداشو می شنیدم که می گفت : نترس عزیزم ... من کنارتم ... نترس ...حتماً پدر و برادرت پیدامون می کنند و ...
بالاخره نیروهای امداد ما رو پیدا کرده و بیرون آوردند .
به دورمان پتو پیچیده و به چادری بردند ... چای گرم نوشیدیم و کم کم به حالت طبیعی برگشتیم ...
ولی کاش همونجا مونده بودیم و این روز رو نمی دیدیم ...
پدرو برادرم در زیر آوار مُرده ، شهرمون خراب و از بین رفته بود ... همه مات و پریشان با دست خالی به هر طرف می دویدند تا شاید بتوانند عزیزی رو نجات بدهند ...
تازه فهمیدیم وقتی زلزله شده ... کمد درهاش باز شده و روی ما افتاده ... خدا خواسته که ما زنده بمونیم و گرنه از خونه مون فقط مشتی خاک باقی مونده بود. .
همش پشت سر هم ، خبرای بد ... از هر خانواده ای یک یا دو نفر باقی مونده یا همگی مُرده بودند ... گرد و خاک و آوار و اشک و خون ... خانم به خدا خیلی دلم پر درده !
همین جور پشت سر هم حرف می زد و اشکاش بی امان می ریخت ... منم اونا رو پاک می کردم و همراهش شده بودم ... چه کاری غیر از این می تونستم بکنم !!؟؟
فقط بوسیدمش و بغلش کردم ...😔
سرش رو از بغلم بیرون کشید ، به چشمام نگاه کرد ، مشتش را گره کرده و به سینه اش کوفت و گفت : خانم شما بگین ، چرا بم ؟ چرا من ؟ چرا اینهمه ماتم ؟ چرا غم ؟چرا و چرا ...؟؟!! 🖤🖤
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #داستانک #مناسبت
@Roshanfkrane
روشنفکران
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا پریانی که سر از خاک به در میآرند…
قایقی ساخته ام
جنس آن از کاغذ
پارویم
جز قلمی نیست بر آن
ای دوست
کمکم کن ...
تا نشوم غرق ِ
این دریای غریب
راستی
سهراب کجاست؟؟!؟!
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
جنس آن از کاغذ
پارویم
جز قلمی نیست بر آن
ای دوست
کمکم کن ...
تا نشوم غرق ِ
این دریای غریب
راستی
سهراب کجاست؟؟!؟!
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
ماهی زیبای
تُنگ شیشه ای
کسی
نمی فهمد حرفش را ؟!؟!
نمی خواند نگاهش را ؟!؟!
می چرخد
به دور خود
و چه محروم است
که نمی یابد راهی ؟!
باله هایش
ندارند قدرت پروازی
تا برهانند او را
از این قفس تنهایی ...
با خیال ِ روزی که
بزند دل به دریا و
بپیوندد به آبی ها
شاد است
و می چرخد باز ...🕊
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
تُنگ شیشه ای
کسی
نمی فهمد حرفش را ؟!؟!
نمی خواند نگاهش را ؟!؟!
می چرخد
به دور خود
و چه محروم است
که نمی یابد راهی ؟!
باله هایش
ندارند قدرت پروازی
تا برهانند او را
از این قفس تنهایی ...
با خیال ِ روزی که
بزند دل به دریا و
بپیوندد به آبی ها
شاد است
و می چرخد باز ...🕊
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
خوش نویس :
#دکترحیدرعلی_شکاکی
💥💥وقتی تو بخندی
وقتی تو بخندی
نور خورشید ،
درخشان تر می شود
وقتی تو بخندی
آسمان ،
از شوق دف خواهد زد
وقتی تو بخندی
پرندگان ،
آواز شادی سر خواهند داد
وقتی تو بخندی
بهار آمده و
گل ها می شکفند
وقتی تو بخندی
رنگین کمانی زیبا
بر آسمان نقش خواهد بست
وقتی تو بخندی
ماه زیر ابر نمانده
شب ، روشن خواهد شد
وقتی تو بخندی
ستاره ، یواشکی
چشمک خواهد زد
وقتی تو بخندی
عالم و آدم
از شور به رقص می آیند
وقتی تو بخندی
دیگر دنیا
چه کم دارد ...؟!؟!
در یک کلام
ماه را چه حاجت
که رویت بشود
هر وقت
تو بخندی
عید است ...👌
✍#معصومه_طهمورسی #هنر
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
به امید روزی که لبخند بر لب ها و شادی در دل ها نقش ببندد .🙏☺️🍀🕊
@Roshanfkrane
#دکترحیدرعلی_شکاکی
💥💥وقتی تو بخندی
وقتی تو بخندی
نور خورشید ،
درخشان تر می شود
وقتی تو بخندی
آسمان ،
از شوق دف خواهد زد
وقتی تو بخندی
پرندگان ،
آواز شادی سر خواهند داد
وقتی تو بخندی
بهار آمده و
گل ها می شکفند
وقتی تو بخندی
رنگین کمانی زیبا
بر آسمان نقش خواهد بست
وقتی تو بخندی
ماه زیر ابر نمانده
شب ، روشن خواهد شد
وقتی تو بخندی
ستاره ، یواشکی
چشمک خواهد زد
وقتی تو بخندی
عالم و آدم
از شور به رقص می آیند
وقتی تو بخندی
دیگر دنیا
چه کم دارد ...؟!؟!
در یک کلام
ماه را چه حاجت
که رویت بشود
هر وقت
تو بخندی
عید است ...👌
✍#معصومه_طهمورسی #هنر
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
به امید روزی که لبخند بر لب ها و شادی در دل ها نقش ببندد .🙏☺️🍀🕊
@Roshanfkrane
💥💥سنگ صبور
سنگ صبور بودن
خیلی خوبه
ولی چی به روز سنگ میاد ؟!
این همه حرف رو باید
جمع کنه ، تحمل کنه
به روی مبارکشم نیاره
تو از زمین و زمان
گِلایه هاتو می کنی
حرفاتو می زنی و سبک میشی
شاد بر ابرها
قدم می گذاری و می ری !
سنگ پا برجا و
محکم باقی میمونه
با نگاه بدرقه ات می کنه ،
نه اشکی
نه داد و هواری ...
لبخند بر لب
تنها به کنجی نشسته
و فقط صدایی که شنیده میشه
سکوت است و سکوت ...
تو خنده کنان می ری
تا روزی که دوباره دلت بگیره ،
روزگارت تلخ بشه
و باز خواهی آمد
و خواهی گفت : بیا ... بیا ... ای سنگ صبور ...
طفلک سنگ صبور ...؟!
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane
سنگ صبور بودن
خیلی خوبه
ولی چی به روز سنگ میاد ؟!
این همه حرف رو باید
جمع کنه ، تحمل کنه
به روی مبارکشم نیاره
تو از زمین و زمان
گِلایه هاتو می کنی
حرفاتو می زنی و سبک میشی
شاد بر ابرها
قدم می گذاری و می ری !
سنگ پا برجا و
محکم باقی میمونه
با نگاه بدرقه ات می کنه ،
نه اشکی
نه داد و هواری ...
لبخند بر لب
تنها به کنجی نشسته
و فقط صدایی که شنیده میشه
سکوت است و سکوت ...
تو خنده کنان می ری
تا روزی که دوباره دلت بگیره ،
روزگارت تلخ بشه
و باز خواهی آمد
و خواهی گفت : بیا ... بیا ... ای سنگ صبور ...
طفلک سنگ صبور ...؟!
✍#معصومه_طهمورسی
📚#به_رنگ_آبی #دلنوشته
@Roshanfkrane