انسان وضع دشواری دارد، زیرا انسان تمدن دارد!
تمدن چندان نیرومند است که می تواند جلو انگیزش جنسی را بگیرد و موجب پاکدامنی پیش از زناشویی شود، یا کسی را وادارد که برای همه ی عمر سوگند پارسایی بخورد.
تمدن می تواند کسی را از گرسنگی بکشد، در حالی که غذا فراهم باشد، زیرا برخی خوراک ها، نجس خوانده شده است یا چه بسا کسی را به پاره کردن شکم دیگری یا شلیک گلوله ای در مغز خود برانگیزد تا لکه ی ننگی پاک شود. تمدن از مرگ و زندگی قوی تر است.
📕 تمدن و ملالت های آن
✍ زیگموند #فروید
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
تمدن چندان نیرومند است که می تواند جلو انگیزش جنسی را بگیرد و موجب پاکدامنی پیش از زناشویی شود، یا کسی را وادارد که برای همه ی عمر سوگند پارسایی بخورد.
تمدن می تواند کسی را از گرسنگی بکشد، در حالی که غذا فراهم باشد، زیرا برخی خوراک ها، نجس خوانده شده است یا چه بسا کسی را به پاره کردن شکم دیگری یا شلیک گلوله ای در مغز خود برانگیزد تا لکه ی ننگی پاک شود. تمدن از مرگ و زندگی قوی تر است.
📕 تمدن و ملالت های آن
✍ زیگموند #فروید
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
✅ این داستان را با دقت بخوانید:
گروهی ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ؛
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ...
ﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻤﯽﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ، ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺑﺮﺩ.
ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میبایست ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ...
ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میتواند ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ آنرا بسمت ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺟﺎﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﻮﺩ، ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺪﻫﺪ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ!!
ﺳﻮﺍﻝ : ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ بجای ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ میگرفتید؟ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ بنظر ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ...؟
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﺎﻗﻞ بخاطر ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ (ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ) ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ میشود.
ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﯼ ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ بخصوصﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛ ﺩﺍﻧﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ!!
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ، ﻃﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﺮﺩﯾﺪ..!
ﻭ هیچکس ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺨﺖ... ﺍﻭ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ نمیکرد ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮔﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻗﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩند!
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ!
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ، ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ
ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﺒﻮد...
ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ میتوان ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻠﺖ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺮﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ کنند.
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻫﻤﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩن ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺳﺖ...
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ، ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺀ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﮔﯿﺮﯾﻢ...
📕 ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ میکنیم.
#بریده_ای_ازکتاب
#اجتماعی
@Roshanfkrane
گروهی ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ؛
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ...
ﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻤﯽﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ، ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺑﺮﺩ.
ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میبایست ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ...
ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میتواند ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ آنرا بسمت ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺟﺎﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﻮﺩ، ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺪﻫﺪ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ!!
ﺳﻮﺍﻝ : ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ بجای ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ میگرفتید؟ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ بنظر ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ...؟
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﺎﻗﻞ بخاطر ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ (ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ) ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ میشود.
ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﯼ ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ بخصوصﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛ ﺩﺍﻧﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ!!
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ، ﻃﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﺮﺩﯾﺪ..!
ﻭ هیچکس ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺨﺖ... ﺍﻭ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ نمیکرد ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮔﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻗﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩند!
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ!
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ، ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ
ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﺒﻮد...
ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ میتوان ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻠﺖ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺮﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ کنند.
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻫﻤﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩن ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺳﺖ...
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ، ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺀ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﮔﯿﺮﯾﻢ...
📕 ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ میکنیم.
#بریده_ای_ازکتاب
#اجتماعی
@Roshanfkrane
یک روز داشتم از کنار دهکدهای میگذشتم. پیر نود سالهای را دیدم که داشت یک نهال بادام میکاشت ...
به او گفتم: هی، پدر! درخت بادام میکاری؟ و او با آن پشت خمیدهاش رو به من برگشت و گفت: «آره، فرزند، من طوری رفتار میکنم که انگار هیچوقت نخواهم مرد.» من در جواب گفتم: « ولی پدر، من طوری رفتار میکنم که انگار هر آن ممکن است بمیرم.»
حالا ، حق با کدام یک از ما دو نفر بود؟
#زوربای_یونانی
کازانتزاکیس
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
به او گفتم: هی، پدر! درخت بادام میکاری؟ و او با آن پشت خمیدهاش رو به من برگشت و گفت: «آره، فرزند، من طوری رفتار میکنم که انگار هیچوقت نخواهم مرد.» من در جواب گفتم: « ولی پدر، من طوری رفتار میکنم که انگار هر آن ممکن است بمیرم.»
حالا ، حق با کدام یک از ما دو نفر بود؟
#زوربای_یونانی
کازانتزاکیس
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
هیچ برنامه عادلانهای برای جهان وجود ندارد. بخشی از خوب زیستن این است که آن را همانطور که هست بپذیریم.
روی باغچه خودتان تمرکز کنید، متوجه زندگی خودتان باشید، میبینید به قدر کافی علف هرز وجود دارد که شما را مشغول کند.
آنچه در طول زندگیتان رخ میدهد، مخصوصا اتفاقات مهم و ضربههای جدی سرنوشت و تقدیر، به این معنی نیست که شما فرد خوب یا بدی هستید. بنابراین غم و اندوه و بدبختی را با بیخیالی و آرامش بپذیرید. شانس مواجهه با موفقیتهای باور نکردنی و مصیبتهای جانکاه دقیقا به یک اندازه هستند.
📚 #هنر_خوب_زیستن
✍ #رولف_دوبلی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
روی باغچه خودتان تمرکز کنید، متوجه زندگی خودتان باشید، میبینید به قدر کافی علف هرز وجود دارد که شما را مشغول کند.
آنچه در طول زندگیتان رخ میدهد، مخصوصا اتفاقات مهم و ضربههای جدی سرنوشت و تقدیر، به این معنی نیست که شما فرد خوب یا بدی هستید. بنابراین غم و اندوه و بدبختی را با بیخیالی و آرامش بپذیرید. شانس مواجهه با موفقیتهای باور نکردنی و مصیبتهای جانکاه دقیقا به یک اندازه هستند.
📚 #هنر_خوب_زیستن
✍ #رولف_دوبلی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
✨Psychology
یکی از مطالبات آرمانی جامعه متمدن شاید این جمله باشد: "همنوع خویش را مانند خود دوست بدار." اما واقعیتی که وجود دارد و مردم آن را به رغبت انکار میکنند این است که انسان فقط موجودی نرم و نیازمند عشق نیست بلکه به گفته فروید سهم زیادی از گرایش به پرخاشگری را نیز باید جز استعدادهای غریزی او بشمار آورد. در نتیجه همنوع برای او نه تنها یاور و ابژه جنسی است بلکه کسی است که او را وسوسه میکند تا سایق پرخاشگری را با او ارضاء کند.
حال به این نکته پی می بریم که وقتی تمدن از انسانها بخواهد که نه تنها سایق جنسی بلکه تمایلات پرخاشگری خود را نیز قربانی کنند، پس انسان چگونه میتواند سعادت را از تمدن به ارمغان گیرد؟
تمدن به روشهای مختلف از بروز خشم و به بیرون افکندن آن جلوگیری میکند ولی زمانی که فرد هوس پرخاشگری را خنثی میکند تمام آن چه را که میبایست به خارج از خویش منتقل کند به درون " من " خود میریزد. اکنون به مثابه وجدان در مورد من همان پرخاشگری را اعمال میکند، که من تمایل داشت نسبت به افراد دیگر اعمال کند." تنش میان فرا من سختگیر و منی که تحت سلطه اوست را عذاب وجدان مینامیم. این تنش به صورت نیاز به کیفر تظاهر مییابد. بنابراین فرهنگ بر لذت پرخاشگری خطرناک فرد از این راه چیره میشود که آن را تضعیف و خلع سلاح میکند و وسیلهای پایگاهی در درون فرد که مانند نیروی نظامی در شهری اشغال شده است. آن را تحت نظر قرار میدهد".
در آخر فروید به دنبال این سوال میرود که آیا ممکن است تکامل فرهنگی بشر موفق به غلبه بر اختلالات زندگی اجتماعی او شود ؟ فروید میخواهد بشر بر ناملایمتهای تمدن فایق آید و اجتماعی را سامان دهی کند که رنج کمتری در آن باشد. اما کاش فروید میبود و میدید که چگونه امروز در حال تعریف جهانی فراجنسیتی هستیم که در آن بسیاری از تابوهای اخلاق جنسی و حتی مرزبندیهای هویت جنسی شکسته شدهاند!
✍ #زیگموند_فروید
📚 تمدن و ملالتهای آن
#روانشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
یکی از مطالبات آرمانی جامعه متمدن شاید این جمله باشد: "همنوع خویش را مانند خود دوست بدار." اما واقعیتی که وجود دارد و مردم آن را به رغبت انکار میکنند این است که انسان فقط موجودی نرم و نیازمند عشق نیست بلکه به گفته فروید سهم زیادی از گرایش به پرخاشگری را نیز باید جز استعدادهای غریزی او بشمار آورد. در نتیجه همنوع برای او نه تنها یاور و ابژه جنسی است بلکه کسی است که او را وسوسه میکند تا سایق پرخاشگری را با او ارضاء کند.
حال به این نکته پی می بریم که وقتی تمدن از انسانها بخواهد که نه تنها سایق جنسی بلکه تمایلات پرخاشگری خود را نیز قربانی کنند، پس انسان چگونه میتواند سعادت را از تمدن به ارمغان گیرد؟
تمدن به روشهای مختلف از بروز خشم و به بیرون افکندن آن جلوگیری میکند ولی زمانی که فرد هوس پرخاشگری را خنثی میکند تمام آن چه را که میبایست به خارج از خویش منتقل کند به درون " من " خود میریزد. اکنون به مثابه وجدان در مورد من همان پرخاشگری را اعمال میکند، که من تمایل داشت نسبت به افراد دیگر اعمال کند." تنش میان فرا من سختگیر و منی که تحت سلطه اوست را عذاب وجدان مینامیم. این تنش به صورت نیاز به کیفر تظاهر مییابد. بنابراین فرهنگ بر لذت پرخاشگری خطرناک فرد از این راه چیره میشود که آن را تضعیف و خلع سلاح میکند و وسیلهای پایگاهی در درون فرد که مانند نیروی نظامی در شهری اشغال شده است. آن را تحت نظر قرار میدهد".
در آخر فروید به دنبال این سوال میرود که آیا ممکن است تکامل فرهنگی بشر موفق به غلبه بر اختلالات زندگی اجتماعی او شود ؟ فروید میخواهد بشر بر ناملایمتهای تمدن فایق آید و اجتماعی را سامان دهی کند که رنج کمتری در آن باشد. اما کاش فروید میبود و میدید که چگونه امروز در حال تعریف جهانی فراجنسیتی هستیم که در آن بسیاری از تابوهای اخلاق جنسی و حتی مرزبندیهای هویت جنسی شکسته شدهاند!
✍ #زیگموند_فروید
📚 تمدن و ملالتهای آن
#روانشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
روشنفکران
✨Book نویسنده: رضا قاسمی کتاب: چاه بابل #معرفی_کتاب @Roshanfkrane
نویسنده: رضا قاسمی
کتاب: چاه بابل
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل، اما دیشب ساعتهای 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد و بیداد میاد. به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره!!! سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده است که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!! جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشمشان گل و شیرینیشان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مسألهای نیست اما عجیب بود از اون چهرهها همچون فحاشیهای رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کِی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمیکردم مساله هماني باشد که فکر میکنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مسألهای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مسأله؛ آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینهای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسماً میرن و میگیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلاً گواهی کنند آقا داماد گل ما احیاناً اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان میتونيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدتهاست که دارم به این موضوع فکر میکنم که کاش واقعاً تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بیشرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی میکردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان میساختند. چه اینکه واقعاً هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده است که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمیبیند!
جسمش پیر میشود اما تمنایش همچنان
جوان میماند!
زن، اما هستیاش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم میدهد به چرخهی زایمان!
آن عقربه که در لحظهی مقرر میایستد روی ساعت یائسگی!
اینها همه پای زن را میبرد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز میایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیرهاش میکند به رد پای زمان
که ذره ذره چین میدهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را میبیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بیرحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
کتاب: چاه بابل
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل، اما دیشب ساعتهای 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد و بیداد میاد. به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره!!! سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده است که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!! جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشمشان گل و شیرینیشان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مسألهای نیست اما عجیب بود از اون چهرهها همچون فحاشیهای رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کِی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمیکردم مساله هماني باشد که فکر میکنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مسألهای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مسأله؛ آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینهای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسماً میرن و میگیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلاً گواهی کنند آقا داماد گل ما احیاناً اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان میتونيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدتهاست که دارم به این موضوع فکر میکنم که کاش واقعاً تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بیشرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی میکردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان میساختند. چه اینکه واقعاً هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده است که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمیبیند!
جسمش پیر میشود اما تمنایش همچنان
جوان میماند!
زن، اما هستیاش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم میدهد به چرخهی زایمان!
آن عقربه که در لحظهی مقرر میایستد روی ساعت یائسگی!
اینها همه پای زن را میبرد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز میایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیرهاش میکند به رد پای زمان
که ذره ذره چین میدهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را میبیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بیرحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
عصرى كه ميوه درخت معرفت را چشيده باشد محكوم است بداند كه نمىتواند براساس نتايج تحليل جهان، حتى كاملترين تحليل جهان، معناى جهان را دريابد؛ بلكه خود بايد اين معنا را بيافريند. و نيز بايد بداند كه حاصل دانش تجربى روزافزون ما هرگز نمىتواند ديدگاههاى كلى به زندگى و جهان باشد، و هم اين كه، والاترين آرمانها - كه نيرومندترين قوۀ محركۀ ما هستند- فقط در مصاف با آرمانهايى ديگر شكل مىگيرند كه براى ديگران همانقدر مقدساند كه آرمانهاى ما براى ما.
✍ #ماکس_وبر،
📚 «روش شناسی علوم اجتماعی»، ترجمه حسن چاوشیان
#جامعهشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkeane
✍ #ماکس_وبر،
📚 «روش شناسی علوم اجتماعی»، ترجمه حسن چاوشیان
#جامعهشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkeane
#بریده_ای_ازکتاب
دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد، حق طبیعی آن حذف از صحنهٔ زندگی است...
اخلاق، تعیین کنندهٔ شأن دین است.
عقل انسان با استقلالی که در عمل اخلاقی دارد "مرجع" تعیین ارزش ها و باورهای دینی است.
از اینجا مرجعیت و حجیّتِ هر نوع دینِ تجربی مبتنی بر وحی (ادیان تاریخی) زایل می شود؛ زیرا اتکای اخلاق بر ادیان تاریخی موجب نسبیّت اخلاق و سلب حاکمیّت عقل، و اطلاق اصول کلی آن می گردد.
"اخلاق متکی بر دین"، موجب شقاق و عدم تجانس در ارزش های اخلاقی می گردد و وحدت و همدلی نوع انسان را به خطر می اندازد...
📚 #دین_در_محدوده_عقل_تنها
✍ #ایمانوئل_کانت
@Roshanfkrane
دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد، حق طبیعی آن حذف از صحنهٔ زندگی است...
اخلاق، تعیین کنندهٔ شأن دین است.
عقل انسان با استقلالی که در عمل اخلاقی دارد "مرجع" تعیین ارزش ها و باورهای دینی است.
از اینجا مرجعیت و حجیّتِ هر نوع دینِ تجربی مبتنی بر وحی (ادیان تاریخی) زایل می شود؛ زیرا اتکای اخلاق بر ادیان تاریخی موجب نسبیّت اخلاق و سلب حاکمیّت عقل، و اطلاق اصول کلی آن می گردد.
"اخلاق متکی بر دین"، موجب شقاق و عدم تجانس در ارزش های اخلاقی می گردد و وحدت و همدلی نوع انسان را به خطر می اندازد...
📚 #دین_در_محدوده_عقل_تنها
✍ #ایمانوئل_کانت
@Roshanfkrane
فرانسويها ضرب المثلى دارند كه
مىگويد :
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
📕 امثال و حکم
✍ #علی_اکبر_دهخدا
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مىگويد :
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
📕 امثال و حکم
✍ #علی_اکبر_دهخدا
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
از رمان 📘 #تربیت_احساسات
👤 گوستاو #فلوبر
وقتی انقلاب شد خیال کردم که دیگر خوشبخت میشویم، یادتان هست چقدر زیبا بود؟ چه نفس راحتی میکشیدیم! امّا دوباره همه چیز از همیشه بدتر شده!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
👤 گوستاو #فلوبر
وقتی انقلاب شد خیال کردم که دیگر خوشبخت میشویم، یادتان هست چقدر زیبا بود؟ چه نفس راحتی میکشیدیم! امّا دوباره همه چیز از همیشه بدتر شده!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane