چه خوب بود که آدمی می توانست
وقتی #درد و #مصیبتی دارد،
ماه ها بخوابد
...
اما
باید #بیدار ماند و #درد کشید و
با دردهای خود کنار آمد !!
#رومن_رولان
@Roshanfkrane
وقتی #درد و #مصیبتی دارد،
ماه ها بخوابد
...
اما
باید #بیدار ماند و #درد کشید و
با دردهای خود کنار آمد !!
#رومن_رولان
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جنابخان خطاب به آقایان #روحانی و #رئیسی:
از تهران و زیر کولر و کنار شیر آب، درد خوزستان را نمیشود فهمید. لطف کنید شخصا تشریف بیاورید و وضعیت ما را مشاهده کنید./ نیاز ما از شغل و رفاه و مسکن، تبدیل شده به هوا و آب و برق/ با آب معدنی مشکل ما حل نمیشه / این فریاد تظلمخواهی را کجا بزنیم؟/ حرفهای ما را بشنوید/ از جنگ های سیاسی و حزبی دست بردارید /
لبتشنه، منتظر پاسخ شماییم؛
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
از تهران و زیر کولر و کنار شیر آب، درد خوزستان را نمیشود فهمید. لطف کنید شخصا تشریف بیاورید و وضعیت ما را مشاهده کنید./ نیاز ما از شغل و رفاه و مسکن، تبدیل شده به هوا و آب و برق/ با آب معدنی مشکل ما حل نمیشه / این فریاد تظلمخواهی را کجا بزنیم؟/ حرفهای ما را بشنوید/ از جنگ های سیاسی و حزبی دست بردارید /
لبتشنه، منتظر پاسخ شماییم؛
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
دردگنگ_داریوش
#درد_گنگ
ترانه سرا: #هوشنگ_ابتهاج
آهنگساز: داریوش تقی پور
اجرا: داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهانِ باز، بسته ست
در تنگِ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنا رنگ
گَهی میسوزدم، گه مینوازد
فَغانی گرم و خونآلود و پُر درد
غروبی پیچَدَم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سِرشگی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه میجوشد، شب و روز
چُنان مار گرفتاری که ریزد
شَرَنگ خشمش از نیش جگرسوز...
#موسیقی
@Roshanfkrane
ترانه سرا: #هوشنگ_ابتهاج
آهنگساز: داریوش تقی پور
اجرا: داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهانِ باز، بسته ست
در تنگِ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنا رنگ
گَهی میسوزدم، گه مینوازد
فَغانی گرم و خونآلود و پُر درد
غروبی پیچَدَم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سِرشگی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه میجوشد، شب و روز
چُنان مار گرفتاری که ریزد
شَرَنگ خشمش از نیش جگرسوز...
#موسیقی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روشنفکران
حق حضانت برای تو
#درد_زایمان_برای_من...
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #بانوان #مذهبی
@Roshanfkrane
حق حضانت برای تو
#درد_زایمان_برای_من...
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #بانوان #مذهبی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روشنفکران
نکته اوج یک فاجعه!
#کلیپ_دیدار_گروهی_از_معلمان
با
#علیرضا_منادی نماینده #مجلس را
#احتمالا_دیده_باشید!
قسمت فاجعه تر امروز پخش شد !
که این معلمان برای دیدار با او
#از_شب_قبل در این سرما جلوی دفتر او در پیاده رو خوابیده بودند که روز بعد بتوانند با او ملاقات کنند!😓
این درحالی است که طبق گزارش رسانههای داخلی چندین هزار کلاس درس بدون معلم مانده!
#درد #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
نکته اوج یک فاجعه!
#کلیپ_دیدار_گروهی_از_معلمان
با
#علیرضا_منادی نماینده #مجلس را
#احتمالا_دیده_باشید!
قسمت فاجعه تر امروز پخش شد !
که این معلمان برای دیدار با او
#از_شب_قبل در این سرما جلوی دفتر او در پیاده رو خوابیده بودند که روز بعد بتوانند با او ملاقات کنند!😓
این درحالی است که طبق گزارش رسانههای داخلی چندین هزار کلاس درس بدون معلم مانده!
#درد #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
🔹در ادارهی تعزیرات پاوه چه خبر است؟
✍️ #ش_آرمانی
دولت جدید در حالی قدرت اجرایی کشور را به دست میگیرد که مردمان خسته و دلشکستهی مرزنشین، هر کدام کولهباری از هزاران امید و آرزوی بیاتشده دارند. امیدها و آرزوهایی که البته در دنیای امروز، چیزی جز الفبای زندگی یا (دقیقتر بگوییم) زندهماندن نیستند. خرده نانی، پوشاک استوکی از تاناکورا، توان پرداخت اجارهای و قبضی، برآمدن از پس هزینههای درمانی و تمام! این «آرزوها»ی حداقلی، برای بخش قابل توجهی از ساکنان این دیار، روزبهروز دورتر و دورتر شدهاند. یک کارگر روزمزد کافی است در این گرانیهای کمرشکن تنها سه روز کار گیرش نیاید؛ آن وقت است که آن چندرغازی که از محل نخریدن لباس برای خودش یا صرفهجویی در نتیجهی مداوای خودبهخودی بیماریاش اندوخته، در کمتر از نصف روز به مانند برفی در گرمای این روزها آب میشود و به ناگاه برای نان خالی سفرهی فرزندانش نیز درمیماند. یک راننده تاکسی نیز به همین ترتیب، کافی است اتومبیل فرسودهی ساخت داخلش دچار نقصی فنی شود؛ آن وقت او نیز سرنوشتی چندان متفاوت با آن کارگر بینوای روزمزد نخواهداشت. نمونهها بسیارند. اما در این یادداشت کوتاه نگاهی بیفکنیم به وضعیت باورنکردنی ادارهی تعزیرات پاوه که اکنون چند ماه است تنها وسیلهی رزق و روزی صدها خانوادهی بیبضاعت و مستمند را به بهانهی قاچاق کالا عملاً به گروگان گرفته و هیچکسی نیز در این میان پاسخگو نیست. صدها خودرو که ماههاست به دلیل همراه داشتن چند بوکس سیگار، چند کیلو چای و... توقیف شدهاند و صاحبان دردمندشان به دلیل عدم رسیدگی پرونده در پیچوخم تشریفات اداری، میان نوسود و پاوه و جوانرود و کرمانشاه پاسگاری میشوند. آنان البته دیگر ادعایی بر کالا و سرمایهی ضبط شدهی خود ندارند و حتی آمادهی پرداخت جریمه نیز هستند ولی این درد را به که گویند که در سایهسار این نظام دادگستر، به شدیدترین وجهی مورد قهر و مجازاتی نانوشته و مازاد بر آن چیزی شدهاند که در قانون آمده و شوربختانه تا کنون کسی از مسئولان نیز گوشی برای شنیدن فریادها و نالههای ایشان نداشته است. امید است و باز هم «امید» که این وضعیت ستمآلود هرچه زودتر با اقدامات دستاندرکاران و گردانندگان امور، رسیدگی شود و دستکم در این آغازین روزهای کار دولت جدید، کام این مردم رنجدیده اگر نه شیرین، ولی تلختر از این نگردد.
#ارسالی #اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
✍️ #ش_آرمانی
دولت جدید در حالی قدرت اجرایی کشور را به دست میگیرد که مردمان خسته و دلشکستهی مرزنشین، هر کدام کولهباری از هزاران امید و آرزوی بیاتشده دارند. امیدها و آرزوهایی که البته در دنیای امروز، چیزی جز الفبای زندگی یا (دقیقتر بگوییم) زندهماندن نیستند. خرده نانی، پوشاک استوکی از تاناکورا، توان پرداخت اجارهای و قبضی، برآمدن از پس هزینههای درمانی و تمام! این «آرزوها»ی حداقلی، برای بخش قابل توجهی از ساکنان این دیار، روزبهروز دورتر و دورتر شدهاند. یک کارگر روزمزد کافی است در این گرانیهای کمرشکن تنها سه روز کار گیرش نیاید؛ آن وقت است که آن چندرغازی که از محل نخریدن لباس برای خودش یا صرفهجویی در نتیجهی مداوای خودبهخودی بیماریاش اندوخته، در کمتر از نصف روز به مانند برفی در گرمای این روزها آب میشود و به ناگاه برای نان خالی سفرهی فرزندانش نیز درمیماند. یک راننده تاکسی نیز به همین ترتیب، کافی است اتومبیل فرسودهی ساخت داخلش دچار نقصی فنی شود؛ آن وقت او نیز سرنوشتی چندان متفاوت با آن کارگر بینوای روزمزد نخواهداشت. نمونهها بسیارند. اما در این یادداشت کوتاه نگاهی بیفکنیم به وضعیت باورنکردنی ادارهی تعزیرات پاوه که اکنون چند ماه است تنها وسیلهی رزق و روزی صدها خانوادهی بیبضاعت و مستمند را به بهانهی قاچاق کالا عملاً به گروگان گرفته و هیچکسی نیز در این میان پاسخگو نیست. صدها خودرو که ماههاست به دلیل همراه داشتن چند بوکس سیگار، چند کیلو چای و... توقیف شدهاند و صاحبان دردمندشان به دلیل عدم رسیدگی پرونده در پیچوخم تشریفات اداری، میان نوسود و پاوه و جوانرود و کرمانشاه پاسگاری میشوند. آنان البته دیگر ادعایی بر کالا و سرمایهی ضبط شدهی خود ندارند و حتی آمادهی پرداخت جریمه نیز هستند ولی این درد را به که گویند که در سایهسار این نظام دادگستر، به شدیدترین وجهی مورد قهر و مجازاتی نانوشته و مازاد بر آن چیزی شدهاند که در قانون آمده و شوربختانه تا کنون کسی از مسئولان نیز گوشی برای شنیدن فریادها و نالههای ایشان نداشته است. امید است و باز هم «امید» که این وضعیت ستمآلود هرچه زودتر با اقدامات دستاندرکاران و گردانندگان امور، رسیدگی شود و دستکم در این آغازین روزهای کار دولت جدید، کام این مردم رنجدیده اگر نه شیرین، ولی تلختر از این نگردد.
#ارسالی #اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
🔹در روستاهای الیگودرز چه خبر است؟
✍️ #ش_آرمانی
یکی از شگفتیهای زندگی در وانفسای روزگار حاکم بر کشور ما، دقیقاً این است که هر روز با شگفتی تازهای در آن روبهرو میشویم. اگر همین دیروز و دیشب با مرور سیاههای بلندبالا از مصیبتهای ریز و کلان و محیرالعقول واردآمده بر این سرزمین و مردمان نگونبختش، برای بیشمارمین بار چشمانمان از حدقه درآمده، آهی از نهاد برآورده و به احتمال بسیار چند ناسزای آبدار نیز نثار بانیان و ادامهدهندگان این وضعیت نموده و نامی و وصفی برایش یافته باشیم؛ درست همین امروز با رونمایی از هنر تازهی دیگری از کلاه شعبدهبازان صحنهی ادارهی امور، چنان انگشتبهدهان میمانیم که درمیمانیم این فقرهی تازه را دیگر چه بنامیم و کجای دلمان بگذاریم؟! و اگر امروز را نیز به گونهای سر کردیم و با یاریگرفتن از فرهنگهای دهخدا و معین و عمید و افشردن گزینگویههای سعدی و غزل حافظ و تاریخ ادبیات گذشته و معاصر، توانستیم چند سطری در باب هنرنماییهای گردانندگان این تماشاخانه بنویسیم؛ آنگاه باید نگران فردا و فرداهای نیامدهی دیگر باشیم و حجمی ناگفتنی از عقدهها و فریادها و دردهایی که دیگر در کالبد زبان نمیگنجند و هر زنجیر و حصاری از عقلانیت را به سخره خواهندگرفت. اگر توصیفمان از دمای 30 درجه زیر صفر، «سرد» یا «بسیار بسیار سرد» و «زمهریر» باشد؛ توصیف معنادارمان از صفر مطلق و دماهای نزدیک بدان چه خواهدبود؟!
🔸🔸🔸
چندی قبل، کشاورز دردمند هممیهنی نزد نگارنده نقل بە مضمون چنین شکوه کرد که:
سە سال پیش به بهانهی جادهسازی در تعداد زیادی از روستاهای تابعهی شهرستان الیگودرز استان لرستان و ازجمله روستای عسگران، بخشی از زمینهایی را که ما مردمان رنجدیده و محنتچشیده نسلها بر آنها کشاورزی کرده و از این راه نانی بر سفرهی فرزندانمان میبردیم؛ به زور و تزویر از ما مثلاً خریداری کردند. تزویر از آن رو که پس از چند سال سردواندن و سرگردان ساختن کشاورزان، نهتنها هنوز حقمان را به بهانههایی چون خالیبودن خزانه، نداشتن نقدینگی و اختصاصنیافتن بودجه ندادهاند؛ بلکه اکنون با ورود ادارات جنگلبانی و منابع طبیعی، از اساس منکر حق مالکیت ما بر آنها شده و
👈 در نتیجه پیدا کنید پرتقال فروش را..!
آری! کشاورز و کشاورزی به عنوان بخش مهمی از موتور محرکهی اقتصاد، در مُلکی که تمام جایگاههای مدیریتیاش را، "دکترمسئولان" متعهد و البته متخصص در فن شعار، در زیر نگین حکمرانی گرفتهاند؛ به چنین روزی افتاده است:
«ای کشاورز زحمتکش! زمینت را که تنها منبع درآمد و زندگیات است، به زور از تو میستانیم؛ از پول هم فعلاً خبری نیست. چون کشور هزینههای ضروری دیگر بسیار دارد: ساخت مسجد در تمام پارکهای ایران انشاءالله، هزینههای سنگین حوزههای علمیه و حقوق حجاببانان، هزینههای سنگین صدا و سیما برای تبلیغ ارزشها، هزینههای ایجاد رشتههای مداحی در دانشگاه، کمک به کشف و توسعهی صحن امامزادهها، هزینههای میلیاردی اربعین، کمک به مستمندان و محرومان جهان غیر از ایران و ساخت بیمارستان و خانه برای آن عزیزان، هزینههای دلاری ارشاد و هدایت مردم از دامان کفر به دامان ایمان در آفریقا، کمک به مبارزات ضد امپریالیسم و استکبار جهانی در آمریکای لاتین و هزینههای سنگین ولی بسیار بسیار واجب ارسال پول و تجهیزات و مستشار برای عزیزان جبههی مقاومت، همچنین جبران اختلاسها هم که "واجب شرعی" است خرج دارد و هزینههای زندگی و تحصیل آقازادگان زحمتکش و فداکار در دیار غرب و ینگی دنیا در رشتههایی که شوربختانه در ایران وجود ندارند...
راستی گفتی پول زمینت؟! اصلاً... اصلاً مگر تو زمین داشتهای؟! آن که جزء جنگل و منابع طبیعی بوده و ما با تخصص خویش، آن را تبدیل به جاده میکنیم و طبیعت را پاس میداریم! تو هم برو و به خیل حلبیآبادنشینان شهرها بپیوند! سطلهای زباله و مشاغل کاذب، تو را چشم در راهند!»
و من نگران رونمایی از شاهکار دیگری در فردا هستم. آن وقت چه بگویم و چه بنویسم؟
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
✍️ #ش_آرمانی
یکی از شگفتیهای زندگی در وانفسای روزگار حاکم بر کشور ما، دقیقاً این است که هر روز با شگفتی تازهای در آن روبهرو میشویم. اگر همین دیروز و دیشب با مرور سیاههای بلندبالا از مصیبتهای ریز و کلان و محیرالعقول واردآمده بر این سرزمین و مردمان نگونبختش، برای بیشمارمین بار چشمانمان از حدقه درآمده، آهی از نهاد برآورده و به احتمال بسیار چند ناسزای آبدار نیز نثار بانیان و ادامهدهندگان این وضعیت نموده و نامی و وصفی برایش یافته باشیم؛ درست همین امروز با رونمایی از هنر تازهی دیگری از کلاه شعبدهبازان صحنهی ادارهی امور، چنان انگشتبهدهان میمانیم که درمیمانیم این فقرهی تازه را دیگر چه بنامیم و کجای دلمان بگذاریم؟! و اگر امروز را نیز به گونهای سر کردیم و با یاریگرفتن از فرهنگهای دهخدا و معین و عمید و افشردن گزینگویههای سعدی و غزل حافظ و تاریخ ادبیات گذشته و معاصر، توانستیم چند سطری در باب هنرنماییهای گردانندگان این تماشاخانه بنویسیم؛ آنگاه باید نگران فردا و فرداهای نیامدهی دیگر باشیم و حجمی ناگفتنی از عقدهها و فریادها و دردهایی که دیگر در کالبد زبان نمیگنجند و هر زنجیر و حصاری از عقلانیت را به سخره خواهندگرفت. اگر توصیفمان از دمای 30 درجه زیر صفر، «سرد» یا «بسیار بسیار سرد» و «زمهریر» باشد؛ توصیف معنادارمان از صفر مطلق و دماهای نزدیک بدان چه خواهدبود؟!
🔸🔸🔸
چندی قبل، کشاورز دردمند هممیهنی نزد نگارنده نقل بە مضمون چنین شکوه کرد که:
سە سال پیش به بهانهی جادهسازی در تعداد زیادی از روستاهای تابعهی شهرستان الیگودرز استان لرستان و ازجمله روستای عسگران، بخشی از زمینهایی را که ما مردمان رنجدیده و محنتچشیده نسلها بر آنها کشاورزی کرده و از این راه نانی بر سفرهی فرزندانمان میبردیم؛ به زور و تزویر از ما مثلاً خریداری کردند. تزویر از آن رو که پس از چند سال سردواندن و سرگردان ساختن کشاورزان، نهتنها هنوز حقمان را به بهانههایی چون خالیبودن خزانه، نداشتن نقدینگی و اختصاصنیافتن بودجه ندادهاند؛ بلکه اکنون با ورود ادارات جنگلبانی و منابع طبیعی، از اساس منکر حق مالکیت ما بر آنها شده و
👈 در نتیجه پیدا کنید پرتقال فروش را..!
آری! کشاورز و کشاورزی به عنوان بخش مهمی از موتور محرکهی اقتصاد، در مُلکی که تمام جایگاههای مدیریتیاش را، "دکترمسئولان" متعهد و البته متخصص در فن شعار، در زیر نگین حکمرانی گرفتهاند؛ به چنین روزی افتاده است:
«ای کشاورز زحمتکش! زمینت را که تنها منبع درآمد و زندگیات است، به زور از تو میستانیم؛ از پول هم فعلاً خبری نیست. چون کشور هزینههای ضروری دیگر بسیار دارد: ساخت مسجد در تمام پارکهای ایران انشاءالله، هزینههای سنگین حوزههای علمیه و حقوق حجاببانان، هزینههای سنگین صدا و سیما برای تبلیغ ارزشها، هزینههای ایجاد رشتههای مداحی در دانشگاه، کمک به کشف و توسعهی صحن امامزادهها، هزینههای میلیاردی اربعین، کمک به مستمندان و محرومان جهان غیر از ایران و ساخت بیمارستان و خانه برای آن عزیزان، هزینههای دلاری ارشاد و هدایت مردم از دامان کفر به دامان ایمان در آفریقا، کمک به مبارزات ضد امپریالیسم و استکبار جهانی در آمریکای لاتین و هزینههای سنگین ولی بسیار بسیار واجب ارسال پول و تجهیزات و مستشار برای عزیزان جبههی مقاومت، همچنین جبران اختلاسها هم که "واجب شرعی" است خرج دارد و هزینههای زندگی و تحصیل آقازادگان زحمتکش و فداکار در دیار غرب و ینگی دنیا در رشتههایی که شوربختانه در ایران وجود ندارند...
راستی گفتی پول زمینت؟! اصلاً... اصلاً مگر تو زمین داشتهای؟! آن که جزء جنگل و منابع طبیعی بوده و ما با تخصص خویش، آن را تبدیل به جاده میکنیم و طبیعت را پاس میداریم! تو هم برو و به خیل حلبیآبادنشینان شهرها بپیوند! سطلهای زباله و مشاغل کاذب، تو را چشم در راهند!»
و من نگران رونمایی از شاهکار دیگری در فردا هستم. آن وقت چه بگویم و چه بنویسم؟
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
🔴 قصه پر غصه فرید
✍ #اجلال_قوامی
🔸در این هیاهوی اصولگرا و اصلاح طلب بر سر کابینه دولت چهاردهم در تهران و نزاع بر سر سهم شان از قدرت اینجا و در قروه در استان کردستان و در سکوت رسانه ها نوجوانی قربانی شد.قربانی آزار جنسی که مرگ را برایش رقم زد.فرید صادقی از همان دوران کودکی تا نوجوانی مشقت دید و به جای درس و مشق به کار کردن مشغول بود و متاسفانه در همان ایام قربانی تجاوز دو مرد ۵۶ ساله و ۳۶ ساله می شود.او به ناچار به تهران می رود و این تجاوز آن چنان روح و روان او را آزرده و زخمی کرده بود که چاره را در خودکشی دید و به زندگی خود پایان داد.آیا این قصه پر غصه فرید و فریادها که در سکوت قربانی می شوند جایی به پایان خواهد رسید؟
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
✍ #اجلال_قوامی
🔸در این هیاهوی اصولگرا و اصلاح طلب بر سر کابینه دولت چهاردهم در تهران و نزاع بر سر سهم شان از قدرت اینجا و در قروه در استان کردستان و در سکوت رسانه ها نوجوانی قربانی شد.قربانی آزار جنسی که مرگ را برایش رقم زد.فرید صادقی از همان دوران کودکی تا نوجوانی مشقت دید و به جای درس و مشق به کار کردن مشغول بود و متاسفانه در همان ایام قربانی تجاوز دو مرد ۵۶ ساله و ۳۶ ساله می شود.او به ناچار به تهران می رود و این تجاوز آن چنان روح و روان او را آزرده و زخمی کرده بود که چاره را در خودکشی دید و به زندگی خود پایان داد.آیا این قصه پر غصه فرید و فریادها که در سکوت قربانی می شوند جایی به پایان خواهد رسید؟
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
میخواستم بپرسم: چرا سیستم تهویه خراب بوده؟
چرا عوامل احتراقی رفع نشده؟
چرا تجهیزات داخل معدن ضد انفجار نبوده؟
چرا گازسنجی انجام نشده؟
چرا با این عمق حفاری، سیستم زهکشی در این معدن نصب نشده؟
تا اینکه کفشهایشان را دیدم!!
پارگی این کفشها خود نماد وضعیت کارگران معدن طبس است! / راه تو
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
چرا عوامل احتراقی رفع نشده؟
چرا تجهیزات داخل معدن ضد انفجار نبوده؟
چرا گازسنجی انجام نشده؟
چرا با این عمق حفاری، سیستم زهکشی در این معدن نصب نشده؟
تا اینکه کفشهایشان را دیدم!!
پارگی این کفشها خود نماد وضعیت کارگران معدن طبس است! / راه تو
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم به حالِ معلمی میسوزه که میخواد به بچههای فوت شدههای معدن بگه بنویسید؛
بابا نان داد ...
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
بابا نان داد ...
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
🔴 اختلاسگران چگونه بوجود آمدند.
🔹صبح یک روز، در سال ۱۳۵۹ ناگهان حزب اللهیهای دانشگاه، با هماهنگی سراسری انجمن اسلامیها، درِ دانشگاهها را بسته و از ورود دانشجوها جلوگیری کردند و گفتند : این دانشگاهها اسلامی نیست و باید پاکسازی و اسلامی شود ...؛
اسمش را گذاشته بودن انقلاب فرهنگی !
🔹همه دانشگاهها تعطیل شدند که نه یک روز و دو روز... که چهار سال ...
در این مدت بیشتر اساتید نخبه و دانشمند رفتند به اروپا و آمریکا و کانادا. !!!
دانشجوها هم حدود یک سومشان یا ازدواج کردند، یا مشغول شغلی و حرفهای شدن و
یک عده زیادی هم به جرم فعالیت سیاسی ضد حکومت جدید یا اعدام شدند یا به زندان های طویلالمدت افتادند یا اصلا تصفیه شدند !!
🔹وقتی که بعد از سه چهار سال تعطیلی ، سرانجام دانشگاهها باز شدند برای قبول شدن دیگر تنها درسخوان بودن کافی نبود، دانشآموز باید غیر از کنکور در تحقیقات محلی هم قبول میشد تا بتواند وارد دانشگاه بشود.
🔹یک مرد ریش دار با پیراهن بلندی که روی شلوار انداخته بود به سراغ همسایهها میرفت تا مطمئن بشود که نماز میخوانید و لباستان اسلامی است و زن همسایه را دید نمیزنید و حجابتان کامل است و موسیقی حرام گوش نمیکنید و اهل گروهکها نیستید و از این حرفها ...
🔹 همین شد؛ که از کلاس اول دبیرستان شما در خانه و به توصیهی والدین تمرین دروغ و ریا میکردید .!! تمرین نماز خواندن الکی ، ریش گذاشتن الکی، لباس پوشیدن الکی و .... زندگی کردن الکی ..!
🔹کافی بود خودت را توی یکی از سهمیهها جا کنی، خیلی هم سخت نبود، حتی دیگر زشت هم نبود. کافی بود کمی دروغ بگویی و نمایش بدهی، که دیگر عادی شده بود، و تو پذیرفته شده بودی .!!
🔹جوانمردی و صداقت کم کم مُرد .!!! با همهی اینها مشکل دیگری هم در کار بود؛ همسایهای که از سر حسادت یا دشمنی یابدجنسی و یا هر انگیزه دیگری در مورد شما بدگویی میکرد تا آیندهتان به فنا برود و حاصل چندین سال درس خواندن دود شود و هوا رود !
🔹اینجا بود که اگر قبول نمیشدید به تمام همسایه ها مشکوک میشدید و دیگران را به چشم دشمن و بدخواه میدیدید.
🔹ما دروغ و نمایش و دشمنی را آنقدر تمرین و زندگی کردیم که برایمان کاملا عادی شد و در وجودمان باقی ماند و جزیی از هست و بودمان شد !!!
🔹دیگر نمیدانستیم خود واقعیمان چیست ! چه چیز دروغ است و چه چیز واقعی.. !! مرز میان واقعیت و دروغ از بین رفت. حتی در خانه، حتی در خلوت ...انگار همه چیز ساختگی شده بود، حتی حقیقت. در چنین جوی و فرهنگی، افرادی مثل خاوریها، زنجانیها پرورش یافتند که کم هم نبودند.
🔹از همان روزهای اول تحریم شدیم،
اسمش البته محاصره اقتصادی بود. !!
همه چیز کوپنی بود، همه چیز بازار سیاه داشت. عادت کردیم که صف بایستیم، با همدیگر کتک کاری کنیم، فروشنده را دشنام دهیم و برای خریدن شامپوی داروگر تخم مرغی دنبال پارتی و آشنا بگردیم .! رادیو و آقایان شعار خودکفایی میدادند و ما شامپوی تخم مرغی تقلبی را به چند برابر قیمت میخریدیم.
🔹دیگر بازار سیاه و پارتی و صف و سهمیه، جزیی از ساز و کار بودن ما شد ! انگار همهی راههای اصلی از بین رفته بودند و ما همواره دنبال راه میانبُر و کوره راه و در پشتی بودیم. !! حالا بعد از سالها، این شیوهی زندگی، این نحوهی دیدن و فهمیدن، این روش حل مسئله، تمام بودن ما را در بر گرفته و در هر معضل و بحران خودش را نشان میدهد.
🔹مثلاً همین کرونا را ببینید: ساختن کرونایاب مستعان و چندین نوع واکسن تخیلی، و تولید داروهای صد در صد موثر شیمیایی و گیاهی و طب اسلامی و دمنوش معجزهآسا و دورهمیهای یواشکی و سفرهای ممنوع و عزاداریهای بغل به بغل و سفر به ارمنستان برای واکسن و کتککاری در بیمارستان برای تخت خالی و فحش دادن به داروخانهچی و دنبال آشنا گشتن برای سرم و چندین برابر خریدن داروها و واکسن های تقلبی و ایستادن در صف گورستان و ...
🔹گویا دیر فهمیدیم که حاصل همان دانشگاه وهمان انقلاب فرهنگی و همان تلاش برای خودکفایی ...، همین طریقهی زندگی کردن است.
🔹انگار پذیرفتهایم که هیچ حقیقتی در کار نیست و همه چیز آمیزهی دروغ و نمایش و تخیل است !! و پذیرفتهایم که امروز برای ما تنها مرگ است که همچنان واقعیت دارد که سخت سرگرم کار است !
🔹اینها هیچ کدام سیاه نمایی نیست : حقیقتی تلخ و تهوع آور است که وجود دارد و شیوه زندگی ۴۵ ساله ماست...!!!
#ارسالی #درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
🔹صبح یک روز، در سال ۱۳۵۹ ناگهان حزب اللهیهای دانشگاه، با هماهنگی سراسری انجمن اسلامیها، درِ دانشگاهها را بسته و از ورود دانشجوها جلوگیری کردند و گفتند : این دانشگاهها اسلامی نیست و باید پاکسازی و اسلامی شود ...؛
اسمش را گذاشته بودن انقلاب فرهنگی !
🔹همه دانشگاهها تعطیل شدند که نه یک روز و دو روز... که چهار سال ...
در این مدت بیشتر اساتید نخبه و دانشمند رفتند به اروپا و آمریکا و کانادا. !!!
دانشجوها هم حدود یک سومشان یا ازدواج کردند، یا مشغول شغلی و حرفهای شدن و
یک عده زیادی هم به جرم فعالیت سیاسی ضد حکومت جدید یا اعدام شدند یا به زندان های طویلالمدت افتادند یا اصلا تصفیه شدند !!
🔹وقتی که بعد از سه چهار سال تعطیلی ، سرانجام دانشگاهها باز شدند برای قبول شدن دیگر تنها درسخوان بودن کافی نبود، دانشآموز باید غیر از کنکور در تحقیقات محلی هم قبول میشد تا بتواند وارد دانشگاه بشود.
🔹یک مرد ریش دار با پیراهن بلندی که روی شلوار انداخته بود به سراغ همسایهها میرفت تا مطمئن بشود که نماز میخوانید و لباستان اسلامی است و زن همسایه را دید نمیزنید و حجابتان کامل است و موسیقی حرام گوش نمیکنید و اهل گروهکها نیستید و از این حرفها ...
🔹 همین شد؛ که از کلاس اول دبیرستان شما در خانه و به توصیهی والدین تمرین دروغ و ریا میکردید .!! تمرین نماز خواندن الکی ، ریش گذاشتن الکی، لباس پوشیدن الکی و .... زندگی کردن الکی ..!
🔹کافی بود خودت را توی یکی از سهمیهها جا کنی، خیلی هم سخت نبود، حتی دیگر زشت هم نبود. کافی بود کمی دروغ بگویی و نمایش بدهی، که دیگر عادی شده بود، و تو پذیرفته شده بودی .!!
🔹جوانمردی و صداقت کم کم مُرد .!!! با همهی اینها مشکل دیگری هم در کار بود؛ همسایهای که از سر حسادت یا دشمنی یابدجنسی و یا هر انگیزه دیگری در مورد شما بدگویی میکرد تا آیندهتان به فنا برود و حاصل چندین سال درس خواندن دود شود و هوا رود !
🔹اینجا بود که اگر قبول نمیشدید به تمام همسایه ها مشکوک میشدید و دیگران را به چشم دشمن و بدخواه میدیدید.
🔹ما دروغ و نمایش و دشمنی را آنقدر تمرین و زندگی کردیم که برایمان کاملا عادی شد و در وجودمان باقی ماند و جزیی از هست و بودمان شد !!!
🔹دیگر نمیدانستیم خود واقعیمان چیست ! چه چیز دروغ است و چه چیز واقعی.. !! مرز میان واقعیت و دروغ از بین رفت. حتی در خانه، حتی در خلوت ...انگار همه چیز ساختگی شده بود، حتی حقیقت. در چنین جوی و فرهنگی، افرادی مثل خاوریها، زنجانیها پرورش یافتند که کم هم نبودند.
🔹از همان روزهای اول تحریم شدیم،
اسمش البته محاصره اقتصادی بود. !!
همه چیز کوپنی بود، همه چیز بازار سیاه داشت. عادت کردیم که صف بایستیم، با همدیگر کتک کاری کنیم، فروشنده را دشنام دهیم و برای خریدن شامپوی داروگر تخم مرغی دنبال پارتی و آشنا بگردیم .! رادیو و آقایان شعار خودکفایی میدادند و ما شامپوی تخم مرغی تقلبی را به چند برابر قیمت میخریدیم.
🔹دیگر بازار سیاه و پارتی و صف و سهمیه، جزیی از ساز و کار بودن ما شد ! انگار همهی راههای اصلی از بین رفته بودند و ما همواره دنبال راه میانبُر و کوره راه و در پشتی بودیم. !! حالا بعد از سالها، این شیوهی زندگی، این نحوهی دیدن و فهمیدن، این روش حل مسئله، تمام بودن ما را در بر گرفته و در هر معضل و بحران خودش را نشان میدهد.
🔹مثلاً همین کرونا را ببینید: ساختن کرونایاب مستعان و چندین نوع واکسن تخیلی، و تولید داروهای صد در صد موثر شیمیایی و گیاهی و طب اسلامی و دمنوش معجزهآسا و دورهمیهای یواشکی و سفرهای ممنوع و عزاداریهای بغل به بغل و سفر به ارمنستان برای واکسن و کتککاری در بیمارستان برای تخت خالی و فحش دادن به داروخانهچی و دنبال آشنا گشتن برای سرم و چندین برابر خریدن داروها و واکسن های تقلبی و ایستادن در صف گورستان و ...
🔹گویا دیر فهمیدیم که حاصل همان دانشگاه وهمان انقلاب فرهنگی و همان تلاش برای خودکفایی ...، همین طریقهی زندگی کردن است.
🔹انگار پذیرفتهایم که هیچ حقیقتی در کار نیست و همه چیز آمیزهی دروغ و نمایش و تخیل است !! و پذیرفتهایم که امروز برای ما تنها مرگ است که همچنان واقعیت دارد که سخت سرگرم کار است !
🔹اینها هیچ کدام سیاه نمایی نیست : حقیقتی تلخ و تهوع آور است که وجود دارد و شیوه زندگی ۴۵ ساله ماست...!!!
#ارسالی #درد #اجتماعی
@Roshanfkrane