#گزیده_کتاب
#انسان_طاغی #عصیانگر
#آلبر_کامو
#مهبد_ایرانی_طلب
طاغی کیست: انسانی که "نه" می گوید.اما "نه" گفتنِ او از سرِ انکارِ نفس نیست.او چون به نفسِ خود بیندیشد "آری" می گوید. برده ای که تمامِ عمر فرمان گذارده، به ناگاه در می یابد که نمی تواند از فرمانِ تازه ای اطاعت کند...
منظورِ او این است: "تا اینجا هر چه بود گذشت، اما دیگر بس است..."
در هر طغیانی انسانِ درگیر نه تنها از تجاوز به حقوقِ خود، احساسِ آزردگی می کند، بلکه وفاداری کامل و خود به خودی خویش را به جنبه هایی ویژه از وجودِ خود تجربه می کند.
ارزش هایی به میان می آورد که چنان بدیهی اند که باید به هر بهایی شده محفوظ بمانند.
◾
نه استیلای کامل از طریق قانون ونه آزادی مطلق گزینش،هیچیک نشانه آزادی نیستند. بی نظمی هم شکلی از بردگی است.آزادی تنها در دنیایی وجود دارد که آنچه ممکن است در کنار آنچه ممکن نیست،تعریف شود.
◾
اردوگاه های برده داری زیر پرچم آزادی، کشتارهایی که با انسان دوستی و گرایش به ابر مرد توجیه می شود، قضاوت را فلج می سازد. در روزگاری که جنایت با وارونه سازی ویژه ی دوران ما، جامه ی بی گناهی به تن می کند، این بی گناهی است که باید خویش را توجیه کند
◾
آسمان تهی است و زمین به دست قدرتی که هیچ اصلی را نمی شناسد، رها شده است. آنان که کشتن را برگزیده اند و آنان که بردگی را برگزیده اند، به نام آن شکل طغیان که از راه حقیقت منحرف شده، به نوبت صحنه را اشغال خواهند کرد.
◾
پاره ای جنایتها، جنایت بی خردی است و پاره ای جنایت منطق. مرز میان این دو روشن نیست، اما قوانین کیفری با بهره گیری از مفهوم عملی "نیت قبلی" آن دو را از هم جدا می کند. ما در عصر جنایتهای کامل و با نیت قبلی به سر می بریم. جنایتکاران این عصر دیگر آن کودکان بی پناهی نیستند که عشق را بهانه می کردند. برعکس افراد بالغ اند و بهانه کاملی هم دارند: فلسفه. و فلسفه می تواند به هر منظوری به کار بسته شود، حتا برای تبدیل آدم کشان به قاضیان!
◾
بزرگترین تضاد انقلابی که تاریخ تاکنون شناخته، این نیست که در عین اینکه (انقلاب) ادعای عدالت دارد، نمایش بی وقفه ی خشونت و بی عدالتی است بلکه این شری ست که محصول بردگی و فریب است مصیبت نامه ی انقلاب مصیبت نامه نیست انگاری است...
◾
عدالت در جامعه ای که حقوق طبیعی یا مدنی در بنیادهای آن جای نگرفته باشد، وجود ندارد.
◾
#نیچه می گوید: « هیچ هنرمندی واقعیت را تحمل نمی کند.» این درست است ، اما هیچ هنرمندی نمی تواند واقعیت را نادیده انگارد.
◾
هیچ موجود انسانی، حتی شورمند ترین معشوق و شیداترین عاشق، هرگز مِلک ما نیست.
◾
بجای کشتن و مردن برای ساختن آن موجودی که نیستیم، باید زندگی کنیم و بگذاریم زندگی کنند، تا آنچه را که هستیم بیافرینیم.
◾
#مارکس میگوید: «چقدر تیره بخت است جامعه ای که وسیله ی دفاعی بهتر از جلاد سراغ ندارد» اما، در روزگار مارکس، جلاد، هنوز فیلسوف نشده بود و دست کم به انسان دوستی جهانی تظاهر نمی کرد...
◾
تنها، موجودی خونخوار در حالت خشمی نابخردانه می تواند تصور کند که برای دست یابی به رضایت آدمیان، باید آنان را بی رحمانه شکنجه داد.
◾
فقط بی عملی معصومانه است، یعنی وجود داشتن به گونه ی سنگ و نه حتی، وجود داشتن به گونه ی کودک..
◾
قانون نظامی، نافرمانی را با مرگ کیفر می دهد و شرفش در بندگی است. آنگاه که همه ی زندگی، نظامی می شود، اگر امر به کشتن شود، جنایت یعنی خود داری از کشتن!
◾
در صورتی که اصول اساسی هیچ بنیادی نداشته باشد، در صورتی که قانون بیانگر چیزی جز یک تمایل موقتی نباشد، پس تنها برای این به وجود می آید تا یا نقض شود یا تحمیل...
@Roshanfkrane
#انسان_طاغی #عصیانگر
#آلبر_کامو
#مهبد_ایرانی_طلب
طاغی کیست: انسانی که "نه" می گوید.اما "نه" گفتنِ او از سرِ انکارِ نفس نیست.او چون به نفسِ خود بیندیشد "آری" می گوید. برده ای که تمامِ عمر فرمان گذارده، به ناگاه در می یابد که نمی تواند از فرمانِ تازه ای اطاعت کند...
منظورِ او این است: "تا اینجا هر چه بود گذشت، اما دیگر بس است..."
در هر طغیانی انسانِ درگیر نه تنها از تجاوز به حقوقِ خود، احساسِ آزردگی می کند، بلکه وفاداری کامل و خود به خودی خویش را به جنبه هایی ویژه از وجودِ خود تجربه می کند.
ارزش هایی به میان می آورد که چنان بدیهی اند که باید به هر بهایی شده محفوظ بمانند.
◾
نه استیلای کامل از طریق قانون ونه آزادی مطلق گزینش،هیچیک نشانه آزادی نیستند. بی نظمی هم شکلی از بردگی است.آزادی تنها در دنیایی وجود دارد که آنچه ممکن است در کنار آنچه ممکن نیست،تعریف شود.
◾
اردوگاه های برده داری زیر پرچم آزادی، کشتارهایی که با انسان دوستی و گرایش به ابر مرد توجیه می شود، قضاوت را فلج می سازد. در روزگاری که جنایت با وارونه سازی ویژه ی دوران ما، جامه ی بی گناهی به تن می کند، این بی گناهی است که باید خویش را توجیه کند
◾
آسمان تهی است و زمین به دست قدرتی که هیچ اصلی را نمی شناسد، رها شده است. آنان که کشتن را برگزیده اند و آنان که بردگی را برگزیده اند، به نام آن شکل طغیان که از راه حقیقت منحرف شده، به نوبت صحنه را اشغال خواهند کرد.
◾
پاره ای جنایتها، جنایت بی خردی است و پاره ای جنایت منطق. مرز میان این دو روشن نیست، اما قوانین کیفری با بهره گیری از مفهوم عملی "نیت قبلی" آن دو را از هم جدا می کند. ما در عصر جنایتهای کامل و با نیت قبلی به سر می بریم. جنایتکاران این عصر دیگر آن کودکان بی پناهی نیستند که عشق را بهانه می کردند. برعکس افراد بالغ اند و بهانه کاملی هم دارند: فلسفه. و فلسفه می تواند به هر منظوری به کار بسته شود، حتا برای تبدیل آدم کشان به قاضیان!
◾
بزرگترین تضاد انقلابی که تاریخ تاکنون شناخته، این نیست که در عین اینکه (انقلاب) ادعای عدالت دارد، نمایش بی وقفه ی خشونت و بی عدالتی است بلکه این شری ست که محصول بردگی و فریب است مصیبت نامه ی انقلاب مصیبت نامه نیست انگاری است...
◾
عدالت در جامعه ای که حقوق طبیعی یا مدنی در بنیادهای آن جای نگرفته باشد، وجود ندارد.
◾
#نیچه می گوید: « هیچ هنرمندی واقعیت را تحمل نمی کند.» این درست است ، اما هیچ هنرمندی نمی تواند واقعیت را نادیده انگارد.
◾
هیچ موجود انسانی، حتی شورمند ترین معشوق و شیداترین عاشق، هرگز مِلک ما نیست.
◾
بجای کشتن و مردن برای ساختن آن موجودی که نیستیم، باید زندگی کنیم و بگذاریم زندگی کنند، تا آنچه را که هستیم بیافرینیم.
◾
#مارکس میگوید: «چقدر تیره بخت است جامعه ای که وسیله ی دفاعی بهتر از جلاد سراغ ندارد» اما، در روزگار مارکس، جلاد، هنوز فیلسوف نشده بود و دست کم به انسان دوستی جهانی تظاهر نمی کرد...
◾
تنها، موجودی خونخوار در حالت خشمی نابخردانه می تواند تصور کند که برای دست یابی به رضایت آدمیان، باید آنان را بی رحمانه شکنجه داد.
◾
فقط بی عملی معصومانه است، یعنی وجود داشتن به گونه ی سنگ و نه حتی، وجود داشتن به گونه ی کودک..
◾
قانون نظامی، نافرمانی را با مرگ کیفر می دهد و شرفش در بندگی است. آنگاه که همه ی زندگی، نظامی می شود، اگر امر به کشتن شود، جنایت یعنی خود داری از کشتن!
◾
در صورتی که اصول اساسی هیچ بنیادی نداشته باشد، در صورتی که قانون بیانگر چیزی جز یک تمایل موقتی نباشد، پس تنها برای این به وجود می آید تا یا نقض شود یا تحمیل...
@Roshanfkrane
#گزیده_کتاب
اگر بستن ذهن مردم به همان آسانی بستن زبانشان می بود ، آنگاه هر حاکمی در یک امنیت کامل حکمرانی می کرد و حکومتِ سرکوبگری هم وجود نمی داشت ...
چون آنگاه جمله ی آدمیان مطابق اذهان کسانی که حکمرانی می کنند به سر می کردند و تنها به صلاحدید آنان درست را از نادرست ، یا خوب را از بد ، تمییز می دادند. اما غیر ممکن است که ضمیر کسی مطلقاً به فرمان کسی دیگر درآید. زیرا هیچکس نمی تواند حق یا توانایی طبیعی خویش برای آزادانه اندیشیدن و قضاوت دربارهی نیک و بد را به دیگری واگذارد ، و نمی توان کسی را به این کار واداشت. از این رو است که دولتی که بخواهد ضمایر مردم را تحت تحکم خویش درآورد ، ستمگر دانسته می شود.
#باروخ_اسپینوزا / رساله الهی-سیاسی
ترجمه: علی فردوسی
#یک_دقیقه_مطالعه
@Roshanfkrane
اگر بستن ذهن مردم به همان آسانی بستن زبانشان می بود ، آنگاه هر حاکمی در یک امنیت کامل حکمرانی می کرد و حکومتِ سرکوبگری هم وجود نمی داشت ...
چون آنگاه جمله ی آدمیان مطابق اذهان کسانی که حکمرانی می کنند به سر می کردند و تنها به صلاحدید آنان درست را از نادرست ، یا خوب را از بد ، تمییز می دادند. اما غیر ممکن است که ضمیر کسی مطلقاً به فرمان کسی دیگر درآید. زیرا هیچکس نمی تواند حق یا توانایی طبیعی خویش برای آزادانه اندیشیدن و قضاوت دربارهی نیک و بد را به دیگری واگذارد ، و نمی توان کسی را به این کار واداشت. از این رو است که دولتی که بخواهد ضمایر مردم را تحت تحکم خویش درآورد ، ستمگر دانسته می شود.
#باروخ_اسپینوزا / رساله الهی-سیاسی
ترجمه: علی فردوسی
#یک_دقیقه_مطالعه
@Roshanfkrane