چه خوب بود که آدمی می توانست
وقتی #درد و #مصیبتی دارد،
ماه ها بخوابد
...
اما
باید #بیدار ماند و #درد کشید و
با دردهای خود کنار آمد !!
#رومن_رولان
@Roshanfkrane
وقتی #درد و #مصیبتی دارد،
ماه ها بخوابد
...
اما
باید #بیدار ماند و #درد کشید و
با دردهای خود کنار آمد !!
#رومن_رولان
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جنابخان خطاب به آقایان #روحانی و #رئیسی:
از تهران و زیر کولر و کنار شیر آب، درد خوزستان را نمیشود فهمید. لطف کنید شخصا تشریف بیاورید و وضعیت ما را مشاهده کنید./ نیاز ما از شغل و رفاه و مسکن، تبدیل شده به هوا و آب و برق/ با آب معدنی مشکل ما حل نمیشه / این فریاد تظلمخواهی را کجا بزنیم؟/ حرفهای ما را بشنوید/ از جنگ های سیاسی و حزبی دست بردارید /
لبتشنه، منتظر پاسخ شماییم؛
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
از تهران و زیر کولر و کنار شیر آب، درد خوزستان را نمیشود فهمید. لطف کنید شخصا تشریف بیاورید و وضعیت ما را مشاهده کنید./ نیاز ما از شغل و رفاه و مسکن، تبدیل شده به هوا و آب و برق/ با آب معدنی مشکل ما حل نمیشه / این فریاد تظلمخواهی را کجا بزنیم؟/ حرفهای ما را بشنوید/ از جنگ های سیاسی و حزبی دست بردارید /
لبتشنه، منتظر پاسخ شماییم؛
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
دردگنگ_داریوش
#درد_گنگ
ترانه سرا: #هوشنگ_ابتهاج
آهنگساز: داریوش تقی پور
اجرا: داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهانِ باز، بسته ست
در تنگِ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنا رنگ
گَهی میسوزدم، گه مینوازد
فَغانی گرم و خونآلود و پُر درد
غروبی پیچَدَم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سِرشگی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه میجوشد، شب و روز
چُنان مار گرفتاری که ریزد
شَرَنگ خشمش از نیش جگرسوز...
#موسیقی
@Roshanfkrane
ترانه سرا: #هوشنگ_ابتهاج
آهنگساز: داریوش تقی پور
اجرا: داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهانِ باز، بسته ست
در تنگِ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنا رنگ
گَهی میسوزدم، گه مینوازد
فَغانی گرم و خونآلود و پُر درد
غروبی پیچَدَم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سِرشگی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه میجوشد، شب و روز
چُنان مار گرفتاری که ریزد
شَرَنگ خشمش از نیش جگرسوز...
#موسیقی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روشنفکران
حق حضانت برای تو
#درد_زایمان_برای_من...
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #بانوان #مذهبی
@Roshanfkrane
حق حضانت برای تو
#درد_زایمان_برای_من...
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #بانوان #مذهبی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روشنفکران
نکته اوج یک فاجعه!
#کلیپ_دیدار_گروهی_از_معلمان
با
#علیرضا_منادی نماینده #مجلس را
#احتمالا_دیده_باشید!
قسمت فاجعه تر امروز پخش شد !
که این معلمان برای دیدار با او
#از_شب_قبل در این سرما جلوی دفتر او در پیاده رو خوابیده بودند که روز بعد بتوانند با او ملاقات کنند!😓
این درحالی است که طبق گزارش رسانههای داخلی چندین هزار کلاس درس بدون معلم مانده!
#درد #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
نکته اوج یک فاجعه!
#کلیپ_دیدار_گروهی_از_معلمان
با
#علیرضا_منادی نماینده #مجلس را
#احتمالا_دیده_باشید!
قسمت فاجعه تر امروز پخش شد !
که این معلمان برای دیدار با او
#از_شب_قبل در این سرما جلوی دفتر او در پیاده رو خوابیده بودند که روز بعد بتوانند با او ملاقات کنند!😓
این درحالی است که طبق گزارش رسانههای داخلی چندین هزار کلاس درس بدون معلم مانده!
#درد #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
🔹در ادارهی تعزیرات پاوه چه خبر است؟
✍️ #ش_آرمانی
دولت جدید در حالی قدرت اجرایی کشور را به دست میگیرد که مردمان خسته و دلشکستهی مرزنشین، هر کدام کولهباری از هزاران امید و آرزوی بیاتشده دارند. امیدها و آرزوهایی که البته در دنیای امروز، چیزی جز الفبای زندگی یا (دقیقتر بگوییم) زندهماندن نیستند. خرده نانی، پوشاک استوکی از تاناکورا، توان پرداخت اجارهای و قبضی، برآمدن از پس هزینههای درمانی و تمام! این «آرزوها»ی حداقلی، برای بخش قابل توجهی از ساکنان این دیار، روزبهروز دورتر و دورتر شدهاند. یک کارگر روزمزد کافی است در این گرانیهای کمرشکن تنها سه روز کار گیرش نیاید؛ آن وقت است که آن چندرغازی که از محل نخریدن لباس برای خودش یا صرفهجویی در نتیجهی مداوای خودبهخودی بیماریاش اندوخته، در کمتر از نصف روز به مانند برفی در گرمای این روزها آب میشود و به ناگاه برای نان خالی سفرهی فرزندانش نیز درمیماند. یک راننده تاکسی نیز به همین ترتیب، کافی است اتومبیل فرسودهی ساخت داخلش دچار نقصی فنی شود؛ آن وقت او نیز سرنوشتی چندان متفاوت با آن کارگر بینوای روزمزد نخواهداشت. نمونهها بسیارند. اما در این یادداشت کوتاه نگاهی بیفکنیم به وضعیت باورنکردنی ادارهی تعزیرات پاوه که اکنون چند ماه است تنها وسیلهی رزق و روزی صدها خانوادهی بیبضاعت و مستمند را به بهانهی قاچاق کالا عملاً به گروگان گرفته و هیچکسی نیز در این میان پاسخگو نیست. صدها خودرو که ماههاست به دلیل همراه داشتن چند بوکس سیگار، چند کیلو چای و... توقیف شدهاند و صاحبان دردمندشان به دلیل عدم رسیدگی پرونده در پیچوخم تشریفات اداری، میان نوسود و پاوه و جوانرود و کرمانشاه پاسگاری میشوند. آنان البته دیگر ادعایی بر کالا و سرمایهی ضبط شدهی خود ندارند و حتی آمادهی پرداخت جریمه نیز هستند ولی این درد را به که گویند که در سایهسار این نظام دادگستر، به شدیدترین وجهی مورد قهر و مجازاتی نانوشته و مازاد بر آن چیزی شدهاند که در قانون آمده و شوربختانه تا کنون کسی از مسئولان نیز گوشی برای شنیدن فریادها و نالههای ایشان نداشته است. امید است و باز هم «امید» که این وضعیت ستمآلود هرچه زودتر با اقدامات دستاندرکاران و گردانندگان امور، رسیدگی شود و دستکم در این آغازین روزهای کار دولت جدید، کام این مردم رنجدیده اگر نه شیرین، ولی تلختر از این نگردد.
#ارسالی #اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
✍️ #ش_آرمانی
دولت جدید در حالی قدرت اجرایی کشور را به دست میگیرد که مردمان خسته و دلشکستهی مرزنشین، هر کدام کولهباری از هزاران امید و آرزوی بیاتشده دارند. امیدها و آرزوهایی که البته در دنیای امروز، چیزی جز الفبای زندگی یا (دقیقتر بگوییم) زندهماندن نیستند. خرده نانی، پوشاک استوکی از تاناکورا، توان پرداخت اجارهای و قبضی، برآمدن از پس هزینههای درمانی و تمام! این «آرزوها»ی حداقلی، برای بخش قابل توجهی از ساکنان این دیار، روزبهروز دورتر و دورتر شدهاند. یک کارگر روزمزد کافی است در این گرانیهای کمرشکن تنها سه روز کار گیرش نیاید؛ آن وقت است که آن چندرغازی که از محل نخریدن لباس برای خودش یا صرفهجویی در نتیجهی مداوای خودبهخودی بیماریاش اندوخته، در کمتر از نصف روز به مانند برفی در گرمای این روزها آب میشود و به ناگاه برای نان خالی سفرهی فرزندانش نیز درمیماند. یک راننده تاکسی نیز به همین ترتیب، کافی است اتومبیل فرسودهی ساخت داخلش دچار نقصی فنی شود؛ آن وقت او نیز سرنوشتی چندان متفاوت با آن کارگر بینوای روزمزد نخواهداشت. نمونهها بسیارند. اما در این یادداشت کوتاه نگاهی بیفکنیم به وضعیت باورنکردنی ادارهی تعزیرات پاوه که اکنون چند ماه است تنها وسیلهی رزق و روزی صدها خانوادهی بیبضاعت و مستمند را به بهانهی قاچاق کالا عملاً به گروگان گرفته و هیچکسی نیز در این میان پاسخگو نیست. صدها خودرو که ماههاست به دلیل همراه داشتن چند بوکس سیگار، چند کیلو چای و... توقیف شدهاند و صاحبان دردمندشان به دلیل عدم رسیدگی پرونده در پیچوخم تشریفات اداری، میان نوسود و پاوه و جوانرود و کرمانشاه پاسگاری میشوند. آنان البته دیگر ادعایی بر کالا و سرمایهی ضبط شدهی خود ندارند و حتی آمادهی پرداخت جریمه نیز هستند ولی این درد را به که گویند که در سایهسار این نظام دادگستر، به شدیدترین وجهی مورد قهر و مجازاتی نانوشته و مازاد بر آن چیزی شدهاند که در قانون آمده و شوربختانه تا کنون کسی از مسئولان نیز گوشی برای شنیدن فریادها و نالههای ایشان نداشته است. امید است و باز هم «امید» که این وضعیت ستمآلود هرچه زودتر با اقدامات دستاندرکاران و گردانندگان امور، رسیدگی شود و دستکم در این آغازین روزهای کار دولت جدید، کام این مردم رنجدیده اگر نه شیرین، ولی تلختر از این نگردد.
#ارسالی #اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
🔹در روستاهای الیگودرز چه خبر است؟
✍️ #ش_آرمانی
یکی از شگفتیهای زندگی در وانفسای روزگار حاکم بر کشور ما، دقیقاً این است که هر روز با شگفتی تازهای در آن روبهرو میشویم. اگر همین دیروز و دیشب با مرور سیاههای بلندبالا از مصیبتهای ریز و کلان و محیرالعقول واردآمده بر این سرزمین و مردمان نگونبختش، برای بیشمارمین بار چشمانمان از حدقه درآمده، آهی از نهاد برآورده و به احتمال بسیار چند ناسزای آبدار نیز نثار بانیان و ادامهدهندگان این وضعیت نموده و نامی و وصفی برایش یافته باشیم؛ درست همین امروز با رونمایی از هنر تازهی دیگری از کلاه شعبدهبازان صحنهی ادارهی امور، چنان انگشتبهدهان میمانیم که درمیمانیم این فقرهی تازه را دیگر چه بنامیم و کجای دلمان بگذاریم؟! و اگر امروز را نیز به گونهای سر کردیم و با یاریگرفتن از فرهنگهای دهخدا و معین و عمید و افشردن گزینگویههای سعدی و غزل حافظ و تاریخ ادبیات گذشته و معاصر، توانستیم چند سطری در باب هنرنماییهای گردانندگان این تماشاخانه بنویسیم؛ آنگاه باید نگران فردا و فرداهای نیامدهی دیگر باشیم و حجمی ناگفتنی از عقدهها و فریادها و دردهایی که دیگر در کالبد زبان نمیگنجند و هر زنجیر و حصاری از عقلانیت را به سخره خواهندگرفت. اگر توصیفمان از دمای 30 درجه زیر صفر، «سرد» یا «بسیار بسیار سرد» و «زمهریر» باشد؛ توصیف معنادارمان از صفر مطلق و دماهای نزدیک بدان چه خواهدبود؟!
🔸🔸🔸
چندی قبل، کشاورز دردمند هممیهنی نزد نگارنده نقل بە مضمون چنین شکوه کرد که:
سە سال پیش به بهانهی جادهسازی در تعداد زیادی از روستاهای تابعهی شهرستان الیگودرز استان لرستان و ازجمله روستای عسگران، بخشی از زمینهایی را که ما مردمان رنجدیده و محنتچشیده نسلها بر آنها کشاورزی کرده و از این راه نانی بر سفرهی فرزندانمان میبردیم؛ به زور و تزویر از ما مثلاً خریداری کردند. تزویر از آن رو که پس از چند سال سردواندن و سرگردان ساختن کشاورزان، نهتنها هنوز حقمان را به بهانههایی چون خالیبودن خزانه، نداشتن نقدینگی و اختصاصنیافتن بودجه ندادهاند؛ بلکه اکنون با ورود ادارات جنگلبانی و منابع طبیعی، از اساس منکر حق مالکیت ما بر آنها شده و
👈 در نتیجه پیدا کنید پرتقال فروش را..!
آری! کشاورز و کشاورزی به عنوان بخش مهمی از موتور محرکهی اقتصاد، در مُلکی که تمام جایگاههای مدیریتیاش را، "دکترمسئولان" متعهد و البته متخصص در فن شعار، در زیر نگین حکمرانی گرفتهاند؛ به چنین روزی افتاده است:
«ای کشاورز زحمتکش! زمینت را که تنها منبع درآمد و زندگیات است، به زور از تو میستانیم؛ از پول هم فعلاً خبری نیست. چون کشور هزینههای ضروری دیگر بسیار دارد: ساخت مسجد در تمام پارکهای ایران انشاءالله، هزینههای سنگین حوزههای علمیه و حقوق حجاببانان، هزینههای سنگین صدا و سیما برای تبلیغ ارزشها، هزینههای ایجاد رشتههای مداحی در دانشگاه، کمک به کشف و توسعهی صحن امامزادهها، هزینههای میلیاردی اربعین، کمک به مستمندان و محرومان جهان غیر از ایران و ساخت بیمارستان و خانه برای آن عزیزان، هزینههای دلاری ارشاد و هدایت مردم از دامان کفر به دامان ایمان در آفریقا، کمک به مبارزات ضد امپریالیسم و استکبار جهانی در آمریکای لاتین و هزینههای سنگین ولی بسیار بسیار واجب ارسال پول و تجهیزات و مستشار برای عزیزان جبههی مقاومت، همچنین جبران اختلاسها هم که "واجب شرعی" است خرج دارد و هزینههای زندگی و تحصیل آقازادگان زحمتکش و فداکار در دیار غرب و ینگی دنیا در رشتههایی که شوربختانه در ایران وجود ندارند...
راستی گفتی پول زمینت؟! اصلاً... اصلاً مگر تو زمین داشتهای؟! آن که جزء جنگل و منابع طبیعی بوده و ما با تخصص خویش، آن را تبدیل به جاده میکنیم و طبیعت را پاس میداریم! تو هم برو و به خیل حلبیآبادنشینان شهرها بپیوند! سطلهای زباله و مشاغل کاذب، تو را چشم در راهند!»
و من نگران رونمایی از شاهکار دیگری در فردا هستم. آن وقت چه بگویم و چه بنویسم؟
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
✍️ #ش_آرمانی
یکی از شگفتیهای زندگی در وانفسای روزگار حاکم بر کشور ما، دقیقاً این است که هر روز با شگفتی تازهای در آن روبهرو میشویم. اگر همین دیروز و دیشب با مرور سیاههای بلندبالا از مصیبتهای ریز و کلان و محیرالعقول واردآمده بر این سرزمین و مردمان نگونبختش، برای بیشمارمین بار چشمانمان از حدقه درآمده، آهی از نهاد برآورده و به احتمال بسیار چند ناسزای آبدار نیز نثار بانیان و ادامهدهندگان این وضعیت نموده و نامی و وصفی برایش یافته باشیم؛ درست همین امروز با رونمایی از هنر تازهی دیگری از کلاه شعبدهبازان صحنهی ادارهی امور، چنان انگشتبهدهان میمانیم که درمیمانیم این فقرهی تازه را دیگر چه بنامیم و کجای دلمان بگذاریم؟! و اگر امروز را نیز به گونهای سر کردیم و با یاریگرفتن از فرهنگهای دهخدا و معین و عمید و افشردن گزینگویههای سعدی و غزل حافظ و تاریخ ادبیات گذشته و معاصر، توانستیم چند سطری در باب هنرنماییهای گردانندگان این تماشاخانه بنویسیم؛ آنگاه باید نگران فردا و فرداهای نیامدهی دیگر باشیم و حجمی ناگفتنی از عقدهها و فریادها و دردهایی که دیگر در کالبد زبان نمیگنجند و هر زنجیر و حصاری از عقلانیت را به سخره خواهندگرفت. اگر توصیفمان از دمای 30 درجه زیر صفر، «سرد» یا «بسیار بسیار سرد» و «زمهریر» باشد؛ توصیف معنادارمان از صفر مطلق و دماهای نزدیک بدان چه خواهدبود؟!
🔸🔸🔸
چندی قبل، کشاورز دردمند هممیهنی نزد نگارنده نقل بە مضمون چنین شکوه کرد که:
سە سال پیش به بهانهی جادهسازی در تعداد زیادی از روستاهای تابعهی شهرستان الیگودرز استان لرستان و ازجمله روستای عسگران، بخشی از زمینهایی را که ما مردمان رنجدیده و محنتچشیده نسلها بر آنها کشاورزی کرده و از این راه نانی بر سفرهی فرزندانمان میبردیم؛ به زور و تزویر از ما مثلاً خریداری کردند. تزویر از آن رو که پس از چند سال سردواندن و سرگردان ساختن کشاورزان، نهتنها هنوز حقمان را به بهانههایی چون خالیبودن خزانه، نداشتن نقدینگی و اختصاصنیافتن بودجه ندادهاند؛ بلکه اکنون با ورود ادارات جنگلبانی و منابع طبیعی، از اساس منکر حق مالکیت ما بر آنها شده و
👈 در نتیجه پیدا کنید پرتقال فروش را..!
آری! کشاورز و کشاورزی به عنوان بخش مهمی از موتور محرکهی اقتصاد، در مُلکی که تمام جایگاههای مدیریتیاش را، "دکترمسئولان" متعهد و البته متخصص در فن شعار، در زیر نگین حکمرانی گرفتهاند؛ به چنین روزی افتاده است:
«ای کشاورز زحمتکش! زمینت را که تنها منبع درآمد و زندگیات است، به زور از تو میستانیم؛ از پول هم فعلاً خبری نیست. چون کشور هزینههای ضروری دیگر بسیار دارد: ساخت مسجد در تمام پارکهای ایران انشاءالله، هزینههای سنگین حوزههای علمیه و حقوق حجاببانان، هزینههای سنگین صدا و سیما برای تبلیغ ارزشها، هزینههای ایجاد رشتههای مداحی در دانشگاه، کمک به کشف و توسعهی صحن امامزادهها، هزینههای میلیاردی اربعین، کمک به مستمندان و محرومان جهان غیر از ایران و ساخت بیمارستان و خانه برای آن عزیزان، هزینههای دلاری ارشاد و هدایت مردم از دامان کفر به دامان ایمان در آفریقا، کمک به مبارزات ضد امپریالیسم و استکبار جهانی در آمریکای لاتین و هزینههای سنگین ولی بسیار بسیار واجب ارسال پول و تجهیزات و مستشار برای عزیزان جبههی مقاومت، همچنین جبران اختلاسها هم که "واجب شرعی" است خرج دارد و هزینههای زندگی و تحصیل آقازادگان زحمتکش و فداکار در دیار غرب و ینگی دنیا در رشتههایی که شوربختانه در ایران وجود ندارند...
راستی گفتی پول زمینت؟! اصلاً... اصلاً مگر تو زمین داشتهای؟! آن که جزء جنگل و منابع طبیعی بوده و ما با تخصص خویش، آن را تبدیل به جاده میکنیم و طبیعت را پاس میداریم! تو هم برو و به خیل حلبیآبادنشینان شهرها بپیوند! سطلهای زباله و مشاغل کاذب، تو را چشم در راهند!»
و من نگران رونمایی از شاهکار دیگری در فردا هستم. آن وقت چه بگویم و چه بنویسم؟
#اجتماعی #درد
@Roshanfkrane
🔴 قصه پر غصه فرید
✍ #اجلال_قوامی
🔸در این هیاهوی اصولگرا و اصلاح طلب بر سر کابینه دولت چهاردهم در تهران و نزاع بر سر سهم شان از قدرت اینجا و در قروه در استان کردستان و در سکوت رسانه ها نوجوانی قربانی شد.قربانی آزار جنسی که مرگ را برایش رقم زد.فرید صادقی از همان دوران کودکی تا نوجوانی مشقت دید و به جای درس و مشق به کار کردن مشغول بود و متاسفانه در همان ایام قربانی تجاوز دو مرد ۵۶ ساله و ۳۶ ساله می شود.او به ناچار به تهران می رود و این تجاوز آن چنان روح و روان او را آزرده و زخمی کرده بود که چاره را در خودکشی دید و به زندگی خود پایان داد.آیا این قصه پر غصه فرید و فریادها که در سکوت قربانی می شوند جایی به پایان خواهد رسید؟
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
✍ #اجلال_قوامی
🔸در این هیاهوی اصولگرا و اصلاح طلب بر سر کابینه دولت چهاردهم در تهران و نزاع بر سر سهم شان از قدرت اینجا و در قروه در استان کردستان و در سکوت رسانه ها نوجوانی قربانی شد.قربانی آزار جنسی که مرگ را برایش رقم زد.فرید صادقی از همان دوران کودکی تا نوجوانی مشقت دید و به جای درس و مشق به کار کردن مشغول بود و متاسفانه در همان ایام قربانی تجاوز دو مرد ۵۶ ساله و ۳۶ ساله می شود.او به ناچار به تهران می رود و این تجاوز آن چنان روح و روان او را آزرده و زخمی کرده بود که چاره را در خودکشی دید و به زندگی خود پایان داد.آیا این قصه پر غصه فرید و فریادها که در سکوت قربانی می شوند جایی به پایان خواهد رسید؟
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane