بیهوده تر از این چیزی نیست که سعی کنی مطلبی را برای آدمهای ابله به ثبات برسانی ...
#میلان_کوندرا
کتاب: جاودانگی
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
#میلان_کوندرا
کتاب: جاودانگی
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
میفهمم، میفهمم... این هم مثل مذهب است. انسان هر چه سیاهروزتر باشد، یا قومی هر قدر زیرپاافتادهتر و بینواتر باشند، امید اجر اخروی و رؤیای بهشت در دلشان ریشهدارتر است، خاصه وقتی صدهزار مبلّغ مذهبی مدام بر آتش این امید بدمند و منافع خود را در آن بجویند.
📕 شیاطین (جنزدگان)
✍️ فئودور_داستایفسکی
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
📕 شیاطین (جنزدگان)
✍️ فئودور_داستایفسکی
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
قربان، ما به این دلایل نمیتوانیم در جنگ با آمریکاییها پیروز شویم
رعد الحمدانی پرافتخارترین ژنرال ارتش صدام و فرمانده لشکر نخبه گارد«مدینه منوره ریاست جمهوری» عراق بود. الحمدانی وقتی خبردار شد صدام قصد حمله به کویت را دارد مخالفت خود را ابراز کرد.صدام وقتی شنید شجاعترین ژنرالش با حمله به کویت مخالفت کرده با عصبانیت او را به دفتر کارش احضار کرد تا دلیل مخالفتش را بداند.الحمدانی به رغم همه خطراتی که جانش را تهدید میکرد به صدام گفت:« قربان شما اگر به ما دستور حمله دهید ما چون همیشه اطاعت خواهیم کرد اما من باید حقیقت را به شما بگویم.به نظر من این حمله به شکست ما منجر خواهد شد»صدام که پشت میزش نشسته بود پرسید :«چرا؟»حمدانی گفت«قربان، من توان نظامی خودمان را با توان نظامی آمریکاییها مقایسه کردم و بر این اساس معتقدم قادر به شکست دادنشان نیستیم»صدام خواستار توضیح بیشتری شد.الحمدانی گفت«قربان اجازه میدهید از مدادهای روی میز تان برای توضیح نظراتم استفاده کنم؟» صدام اجازه داد.الحمدانی یکی از مدادها را برداشت و گفت«فرض کنید این یک تانک روسی تی_هفتادودو است که پیشرفتهترین تانک ماست که از زمان جنگ با ایران بهروز نشده.این تانک از یک تا پنج نمرهاش یکونیم است.» الحمدانی سپس مداد دیگری برداشت و گفت «این یک تانک ام_یک آمریکایی است که نمرهاش پنج است.امریکاییها بالای این تانک میتوانند یک هلیکوپتر آپاچی مسلح به موشکهای هلفایر به پرواز درآورند.این تأثیرگذاری شأن را پنج برابر میکند.پس حالا آنها بیستوپنج هستند و ما همان یکونیم.حالا به این مداد توجه کنید، این یک هواپیمای جنگنده اف_شانزده است که آمریکایی ها میتوانند بر فراز تانک ها و هلیکوپترشان به پرواز درآورند.حالا عدد تأثیرگذاریشان میشود هفتادوپنج و ما هنوز همان یکونیم هستیم.امریکاییها بالای اف_شانزده هایشان بمبافکنهای بی_یک دارند و بر فراز بمبافکنهایشان ماهواره هایشان را دارند.حالا آنها میشوند صدوبیستوپنج و ما هنوز همان یکونیم هستیم.قربان بنا به همه این دلایل معتقدم جنگ با آمریکا به شکست ما منجر خواهد شد»
از کتاب «صدام،زندانی در کاخ خودش» ترجمه #بیژن_اشتری
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
رعد الحمدانی پرافتخارترین ژنرال ارتش صدام و فرمانده لشکر نخبه گارد«مدینه منوره ریاست جمهوری» عراق بود. الحمدانی وقتی خبردار شد صدام قصد حمله به کویت را دارد مخالفت خود را ابراز کرد.صدام وقتی شنید شجاعترین ژنرالش با حمله به کویت مخالفت کرده با عصبانیت او را به دفتر کارش احضار کرد تا دلیل مخالفتش را بداند.الحمدانی به رغم همه خطراتی که جانش را تهدید میکرد به صدام گفت:« قربان شما اگر به ما دستور حمله دهید ما چون همیشه اطاعت خواهیم کرد اما من باید حقیقت را به شما بگویم.به نظر من این حمله به شکست ما منجر خواهد شد»صدام که پشت میزش نشسته بود پرسید :«چرا؟»حمدانی گفت«قربان، من توان نظامی خودمان را با توان نظامی آمریکاییها مقایسه کردم و بر این اساس معتقدم قادر به شکست دادنشان نیستیم»صدام خواستار توضیح بیشتری شد.الحمدانی گفت«قربان اجازه میدهید از مدادهای روی میز تان برای توضیح نظراتم استفاده کنم؟» صدام اجازه داد.الحمدانی یکی از مدادها را برداشت و گفت«فرض کنید این یک تانک روسی تی_هفتادودو است که پیشرفتهترین تانک ماست که از زمان جنگ با ایران بهروز نشده.این تانک از یک تا پنج نمرهاش یکونیم است.» الحمدانی سپس مداد دیگری برداشت و گفت «این یک تانک ام_یک آمریکایی است که نمرهاش پنج است.امریکاییها بالای این تانک میتوانند یک هلیکوپتر آپاچی مسلح به موشکهای هلفایر به پرواز درآورند.این تأثیرگذاری شأن را پنج برابر میکند.پس حالا آنها بیستوپنج هستند و ما همان یکونیم.حالا به این مداد توجه کنید، این یک هواپیمای جنگنده اف_شانزده است که آمریکایی ها میتوانند بر فراز تانک ها و هلیکوپترشان به پرواز درآورند.حالا عدد تأثیرگذاریشان میشود هفتادوپنج و ما هنوز همان یکونیم هستیم.امریکاییها بالای اف_شانزده هایشان بمبافکنهای بی_یک دارند و بر فراز بمبافکنهایشان ماهواره هایشان را دارند.حالا آنها میشوند صدوبیستوپنج و ما هنوز همان یکونیم هستیم.قربان بنا به همه این دلایل معتقدم جنگ با آمریکا به شکست ما منجر خواهد شد»
از کتاب «صدام،زندانی در کاخ خودش» ترجمه #بیژن_اشتری
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
هر جا که رفتم آدمهایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند. تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباببازی جدید.
بعد هم دوست دارند به همه بگویند میدانی به تازگی چی خریدهام؟ میدانی تازگیها چی خریدهام؟
میدانی تفسیر من از اینها چطور بوده است؟
اینها در اصل تشنهی عشق بودهاند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کردهاند. آنها اشیاء بیجان را به جان پذیرفتهاند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایدهای ندارد.
شما نمیتوانید مواد بیجان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید.
🖋 #میچ_آلبوم
📓 #سهشنبهها_با_موری
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
بعد هم دوست دارند به همه بگویند میدانی به تازگی چی خریدهام؟ میدانی تازگیها چی خریدهام؟
میدانی تفسیر من از اینها چطور بوده است؟
اینها در اصل تشنهی عشق بودهاند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کردهاند. آنها اشیاء بیجان را به جان پذیرفتهاند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایدهای ندارد.
شما نمیتوانید مواد بیجان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید.
🖋 #میچ_آلبوم
📓 #سهشنبهها_با_موری
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ،
ﺧﻮﺩﺵ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻗﻠﻘﻠﮏ ﺩﻫﺪ،
ﻣﻐﺰﺵ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭِ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﻠﻘﻠﮑﺶ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ.
بیشعوﺭﯼ
ﻫﻢ دقیقا ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ است !
خیلی ها ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
#بیشعوری
#خاویر_کرمنت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
ﺧﻮﺩﺵ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻗﻠﻘﻠﮏ ﺩﻫﺪ،
ﻣﻐﺰﺵ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭِ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﻠﻘﻠﮑﺶ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ.
بیشعوﺭﯼ
ﻫﻢ دقیقا ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ است !
خیلی ها ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
#بیشعوری
#خاویر_کرمنت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
در شبه جزیرهی یونان در قرن پنجم پیش از میلاد سر و کلهی افرادی پیدا شد اکثراً ریشدار که به طور غریبی "از اضطراب موقعیتی" که معاصرانشان را آزار میداد آزاد بودند. این مردها نه از نتایج روانی و نه از نتایج مادیِ جایگاه پایین در جامعه آسیب نمیدیدند و در مواجهه با توهین، مذمت و فقر آرام میماندند. مثلاً وقتی سقراط دسته دسته طلا و جواهر را دید که در خیابانهای آتن جابهجا میکردند، فریاد زد: "ببینید چه بسیارند چیزهایی که من نمیخواهم." همانطور که اسکندر کبیر وقتی از کورینتوس میگذشت، سراغ دیوژن را گرفت و بالاخره او را زیر درختی یافت در حالی که لباس کهنهای پوشیده بود و یک درهم هم دارایی نداشت.
وقتی قدرتمند ترین مرد جهان از فیلسوف پرسید که چگونه میتواند به او کمک کند، دیوژن پاسخ داد: " اگر ممکن است از سر راه کنار برو. جلوی آفتاب را گرفتهای." سربازان اسکندر وحشت کردند و خود را برای خشم مشهور فرمانده شان که قریبالوقوع بود آماده ساختند. اما وی فقط خندید و گفت اگر او اسکندر نبود، قطعاً دوست داشت دیوژن باشد. آنتیستنس هم به نوبهی خود وقتی فهمید که عدهی زیادی در آتن شروع کردهاند به تحسینِ وی، پرسید "مگر من چه کار اشتباهی کردهام ؟" امپدوکلس همچنین تردیدی را دربارهی هوش دیگران از خود نشان داده است. او یک بار در روز چراغی روشن کرد و همانطور که در شهر می گشت گفت : "دارم دنبال کسی میگردم که عقل داشته باشد." و باز هم سقراط وقتی در بازار به وی توهین شد و کسی از او پرسید : "نگران این نیستی که روی تو اسم بگذارند؟" پاسخ داد: "چرا؟ مگر وقتی خری به من لگد بزند باید دلخور شوم؟ "
#آلن_دوباتن
کتاب: اضطراب موقعیت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
وقتی قدرتمند ترین مرد جهان از فیلسوف پرسید که چگونه میتواند به او کمک کند، دیوژن پاسخ داد: " اگر ممکن است از سر راه کنار برو. جلوی آفتاب را گرفتهای." سربازان اسکندر وحشت کردند و خود را برای خشم مشهور فرمانده شان که قریبالوقوع بود آماده ساختند. اما وی فقط خندید و گفت اگر او اسکندر نبود، قطعاً دوست داشت دیوژن باشد. آنتیستنس هم به نوبهی خود وقتی فهمید که عدهی زیادی در آتن شروع کردهاند به تحسینِ وی، پرسید "مگر من چه کار اشتباهی کردهام ؟" امپدوکلس همچنین تردیدی را دربارهی هوش دیگران از خود نشان داده است. او یک بار در روز چراغی روشن کرد و همانطور که در شهر می گشت گفت : "دارم دنبال کسی میگردم که عقل داشته باشد." و باز هم سقراط وقتی در بازار به وی توهین شد و کسی از او پرسید : "نگران این نیستی که روی تو اسم بگذارند؟" پاسخ داد: "چرا؟ مگر وقتی خری به من لگد بزند باید دلخور شوم؟ "
#آلن_دوباتن
کتاب: اضطراب موقعیت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
شرمی نداشت از اینکه اعتراف کند سرانجام متوجه شده در چه کشوری زندگی میکند: کشوری بسیار زیبا، با تاریخ غنی ولی مملو از بیعدالتیها.
📕 روزگار سخت
#ماریو_بارگاس_یوسا
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
📕 روزگار سخت
#ماریو_بارگاس_یوسا
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
از سه دگردیسی روح میگویم که چگونه روح شتر میشود و شتر به شیر و شیر به کودک تبدیل میشود ...
این روح که شکوهمندی را آغاز کرده ویژگیهایی بسیار ستودنی و ارزشمند دارد زیرا توانی که در خود دارد فقط و فقط در پی دستیابی به خوبیهاست روح ارزشمند میپرسند سنگینترین بار کدام است؟ آنگاه همچون شتری زانو بر زمین میزند تا آن بار سنگین را بر پشتش بگذارند.
روح ارزشمند میپرسد سنگینترین بار کدام است تا همچون پهلوانان آن را بر دوش گیرم و به نیروی خود افتخار کنم، مگر نه اینکه سنگینترین بار خار کردن و زخم آوردن بر غرور خویش است مگر نه اینکه سنگینترین بار اجازه دادن به دیوانگی است که خرد را به سخره بگیرد؟ بنابراین آیا سنگینترین بار چشم پوشی بر نیروی اراده خویش نیست هنگامی که پیروزیاش را جشن گرفته است؟
#فریدریش_نیچه
کتاب: چنین گفت زرتشت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
این روح که شکوهمندی را آغاز کرده ویژگیهایی بسیار ستودنی و ارزشمند دارد زیرا توانی که در خود دارد فقط و فقط در پی دستیابی به خوبیهاست روح ارزشمند میپرسند سنگینترین بار کدام است؟ آنگاه همچون شتری زانو بر زمین میزند تا آن بار سنگین را بر پشتش بگذارند.
روح ارزشمند میپرسد سنگینترین بار کدام است تا همچون پهلوانان آن را بر دوش گیرم و به نیروی خود افتخار کنم، مگر نه اینکه سنگینترین بار خار کردن و زخم آوردن بر غرور خویش است مگر نه اینکه سنگینترین بار اجازه دادن به دیوانگی است که خرد را به سخره بگیرد؟ بنابراین آیا سنگینترین بار چشم پوشی بر نیروی اراده خویش نیست هنگامی که پیروزیاش را جشن گرفته است؟
#فریدریش_نیچه
کتاب: چنین گفت زرتشت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
در شبه جزیرهی یونان در قرن پنجم پیش از میلاد سر و کلهی افرادی پیدا شد اکثراً ریشدار که به طور غریبی "از اضطراب موقعیتی" که معاصرانشان را آزار میداد آزاد بودند. این مردها نه از نتایج روانی و نه از نتایج مادیِ جایگاه پایین در جامعه آسیب نمیدیدند و در مواجهه با توهین، مذمت و فقر آرام میماندند. مثلاً وقتی سقراط دسته دسته طلا و جواهر را دید که در خیابانهای آتن جابهجا میکردند، فریاد زد: "ببینید چه بسیارند چیزهایی که من نمیخواهم." همانطور که اسکندر کبیر وقتی از کورینتوس میگذشت، سراغ دیوژن را گرفت و بالاخره او را زیر درختی یافت در حالی که لباس کهنهای پوشیده بود و یک درهم هم دارایی نداشت.
وقتی قدرتمند ترین مرد جهان از فیلسوف پرسید که چگونه میتواند به او کمک کند، دیوژن پاسخ داد: " اگر ممکن است از سر راه کنار برو. جلوی آفتاب را گرفتهای." سربازان اسکندر وحشت کردند و خود را برای خشم مشهور فرمانده شان که قریبالوقوع بود آماده ساختند. اما وی فقط خندید و گفت اگر او اسکندر نبود، قطعاً دوست داشت دیوژن باشد. آنتیستنس هم به نوبهی خود وقتی فهمید که عدهی زیادی در آتن شروع کردهاند به تحسینِ وی، پرسید "مگر من چه کار اشتباهی کردهام ؟" امپدوکلس همچنین تردیدی را دربارهی هوش دیگران از خود نشان داده است. او یک بار در روز چراغی روشن کرد و همانطور که در شهر می گشت گفت : "دارم دنبال کسی میگردم که عقل داشته باشد." و باز هم سقراط وقتی در بازار به وی توهین شد و کسی از او پرسید : "نگران این نیستی که روی تو اسم بگذارند؟" پاسخ داد: "چرا؟ مگر وقتی خری به من لگد بزند باید دلخور شوم؟ "
#آلن_دوباتن
کتاب: اضطراب موقعیت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
وقتی قدرتمند ترین مرد جهان از فیلسوف پرسید که چگونه میتواند به او کمک کند، دیوژن پاسخ داد: " اگر ممکن است از سر راه کنار برو. جلوی آفتاب را گرفتهای." سربازان اسکندر وحشت کردند و خود را برای خشم مشهور فرمانده شان که قریبالوقوع بود آماده ساختند. اما وی فقط خندید و گفت اگر او اسکندر نبود، قطعاً دوست داشت دیوژن باشد. آنتیستنس هم به نوبهی خود وقتی فهمید که عدهی زیادی در آتن شروع کردهاند به تحسینِ وی، پرسید "مگر من چه کار اشتباهی کردهام ؟" امپدوکلس همچنین تردیدی را دربارهی هوش دیگران از خود نشان داده است. او یک بار در روز چراغی روشن کرد و همانطور که در شهر می گشت گفت : "دارم دنبال کسی میگردم که عقل داشته باشد." و باز هم سقراط وقتی در بازار به وی توهین شد و کسی از او پرسید : "نگران این نیستی که روی تو اسم بگذارند؟" پاسخ داد: "چرا؟ مگر وقتی خری به من لگد بزند باید دلخور شوم؟ "
#آلن_دوباتن
کتاب: اضطراب موقعیت
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
👤 #مرتضی_مردیها
اساساً مسلم نیست که حوادث ۲۸ مرداد ۳۲ را بتوان به درستی کودتا خواند، یا اینکه اگر هم کودتا بوده، در مجموع، حادثۀ بدی بوده باشد. مسلم نیست که این «کودتا» امریکایی بوده و به دست سازمان سیا انجام شده باشد. مسلم نیست که در جایگزینی شاه به جای مصدق، ملت ایران مغبون شده باشد. مسلم نیست که باز شدن پای امریکا به ایران پس از کودتا به زیان ایرانیان بوده باشد. اگر عکس این موارد مسلم نباشد. البته مدعایی تا این حد مخالف قول مشهور، میتواند خشمبرانگیز باشد، اما به گمان من در این باره، استثنائاً، به وجدان عامه بیش میتوان اعتماد کرد تا به گفتار مسلط روشنفکری. و گرچه عامه هم به شدت از گفتار مذکور متأثرند، اما در پس زدن موانعِ دید، توفیق بیشتری داشتهاند.
ممکن است گفته شود مأمور ارشد سی آی اِی خودش شرح ماجرا را گفته و کلیپ آن مشهور است، پاسخ این است که کمکی در این زمینه صورت گرفت، ولی شواهدی هست که کمک مالی ناچیزی بود و ترغیبی، ولی نه ابدا در حدی که بشود گفت تمام یا عمده کار طراحی و اجرا با عوامل سی آی ای بوده باشد. مأمور ذیربط بعدها برای بزرگجلوه دادن خودش در آن مساهمتِ ناچیز بزرگنمایی کرده بود. ممکن است گفته شود امریکا خود به خطای خود اعتراف کرده است، چگونه ممکن است ما ذمه آنان را بری کنیم، پاسخ این است که، حزب دمکرات امریکا، با تحفههایی چون کارتر، خودش منشأ و مدافع برخی از این ژستهای روشنفکرانه بوده است، و بسیاری از نظرات این حزب بیشتر نظر روشنفکران چپگرای امریکایی است تا موضع کلان و عمومی مملکت امریکا. اینها میتوانند امریکا و دولت آن را از باب این گونه کنشها مورد انتقاد قرار دهند؛ ولی این به معنای اعتراف امریکا به خطا نیست، نظر بعضی از امریکاییان است. از این گذشته، چه بسا، اعتراف مذکور بیش از یک استمالت مصلحتآمیز به منظور بهبود روابط با ملتی نبوده باشد، که نزدیک نیمقرن بوده هر مشکل و مسألهای را به «کودتا» نسبت میدادهاند.
شاه بنای آن داشت که برنامۀ توسعه کشور را در کانون توجه و تلاش قرار دهد و مصدق در سودای استقلال بود. ساختن قهرمانی از مصدق، در تقابل با شاه، خطای سیاسی بزرگ سهربع قرن گذشته است. آنچه مصدق را به يك شخصيت بزرگ شبه اسطورهاى تبديل كرد، گرايشی بود كه همهچيز را در مقابله با بیگانه و نجات از استعمار (در معنای هرگونه ارتباط با خارجیان) مىديد؛ یعنی همان چیزی که جریان روشنفکری چپگرا تبلیغ میکرده و در این سه دهه معلوم شد چقدر خطا است. (بگذریم از سلطنتستیزی برخی نخبگان که آن هم مد روز شده بود.) به دست گرفتن زمام امور نفت، به عنوان مهمترين منبع ثروت ما، كار شکوهمندی به نظر میآمد، اما نه انتخاب سیاسی زیرکانهای بود، نه حتی کار اخلاقی و قانونی. فارغ از حماسهگرایی، منافع همهجانبه کشور را در بر نداشت؛ مخالفت شاه با مصدق هم، بیشتر از این حیث بود که شاه او را مانع برنامهٔ توسعه خود میدید، نه اين كه شاه مخالف استقلال ايران بود باشد و از نظر حفظ منافع انگليس یا امریکا با مصدق مخالفت كرده باشد.
برخوردهای شاه با آمريكا و انگلستان در اواخر دهۀ چهل و اوايل دهۀ پنجاه بر سر كنسرسيوم و قيمت نفت به خوبى استقلالطلبى مثبت شاه و حمايت او از منافع ایران را نشان مىدهد. شاه به موازات اين كه از بحران اقتصادى اوايل دهۀ چهل عبور كرد و قيمت نفت هم اندك اندك فزونى گرفت، اعتماد به نفس پيدا كرد و توانست قدرى از تكيه به آمريكا و غرب فاصله بگيرد. براى نشان دادن اینکه دوستی او با غرب به منظور توسعه صنعتی است، وقتی سستی آنها را دید، به شوروی سفر كرد و قرارداد وارد كردن ذوبآهن را امضا كرد و نشان داد كه با زيركى تمام قادر است از توازن قوا ميان شوروى و غرب بهره ببرد.
📌 برشی از کتاب منتشر نشده «غلطواره فکر سياسی در ایران»
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
اساساً مسلم نیست که حوادث ۲۸ مرداد ۳۲ را بتوان به درستی کودتا خواند، یا اینکه اگر هم کودتا بوده، در مجموع، حادثۀ بدی بوده باشد. مسلم نیست که این «کودتا» امریکایی بوده و به دست سازمان سیا انجام شده باشد. مسلم نیست که در جایگزینی شاه به جای مصدق، ملت ایران مغبون شده باشد. مسلم نیست که باز شدن پای امریکا به ایران پس از کودتا به زیان ایرانیان بوده باشد. اگر عکس این موارد مسلم نباشد. البته مدعایی تا این حد مخالف قول مشهور، میتواند خشمبرانگیز باشد، اما به گمان من در این باره، استثنائاً، به وجدان عامه بیش میتوان اعتماد کرد تا به گفتار مسلط روشنفکری. و گرچه عامه هم به شدت از گفتار مذکور متأثرند، اما در پس زدن موانعِ دید، توفیق بیشتری داشتهاند.
ممکن است گفته شود مأمور ارشد سی آی اِی خودش شرح ماجرا را گفته و کلیپ آن مشهور است، پاسخ این است که کمکی در این زمینه صورت گرفت، ولی شواهدی هست که کمک مالی ناچیزی بود و ترغیبی، ولی نه ابدا در حدی که بشود گفت تمام یا عمده کار طراحی و اجرا با عوامل سی آی ای بوده باشد. مأمور ذیربط بعدها برای بزرگجلوه دادن خودش در آن مساهمتِ ناچیز بزرگنمایی کرده بود. ممکن است گفته شود امریکا خود به خطای خود اعتراف کرده است، چگونه ممکن است ما ذمه آنان را بری کنیم، پاسخ این است که، حزب دمکرات امریکا، با تحفههایی چون کارتر، خودش منشأ و مدافع برخی از این ژستهای روشنفکرانه بوده است، و بسیاری از نظرات این حزب بیشتر نظر روشنفکران چپگرای امریکایی است تا موضع کلان و عمومی مملکت امریکا. اینها میتوانند امریکا و دولت آن را از باب این گونه کنشها مورد انتقاد قرار دهند؛ ولی این به معنای اعتراف امریکا به خطا نیست، نظر بعضی از امریکاییان است. از این گذشته، چه بسا، اعتراف مذکور بیش از یک استمالت مصلحتآمیز به منظور بهبود روابط با ملتی نبوده باشد، که نزدیک نیمقرن بوده هر مشکل و مسألهای را به «کودتا» نسبت میدادهاند.
شاه بنای آن داشت که برنامۀ توسعه کشور را در کانون توجه و تلاش قرار دهد و مصدق در سودای استقلال بود. ساختن قهرمانی از مصدق، در تقابل با شاه، خطای سیاسی بزرگ سهربع قرن گذشته است. آنچه مصدق را به يك شخصيت بزرگ شبه اسطورهاى تبديل كرد، گرايشی بود كه همهچيز را در مقابله با بیگانه و نجات از استعمار (در معنای هرگونه ارتباط با خارجیان) مىديد؛ یعنی همان چیزی که جریان روشنفکری چپگرا تبلیغ میکرده و در این سه دهه معلوم شد چقدر خطا است. (بگذریم از سلطنتستیزی برخی نخبگان که آن هم مد روز شده بود.) به دست گرفتن زمام امور نفت، به عنوان مهمترين منبع ثروت ما، كار شکوهمندی به نظر میآمد، اما نه انتخاب سیاسی زیرکانهای بود، نه حتی کار اخلاقی و قانونی. فارغ از حماسهگرایی، منافع همهجانبه کشور را در بر نداشت؛ مخالفت شاه با مصدق هم، بیشتر از این حیث بود که شاه او را مانع برنامهٔ توسعه خود میدید، نه اين كه شاه مخالف استقلال ايران بود باشد و از نظر حفظ منافع انگليس یا امریکا با مصدق مخالفت كرده باشد.
برخوردهای شاه با آمريكا و انگلستان در اواخر دهۀ چهل و اوايل دهۀ پنجاه بر سر كنسرسيوم و قيمت نفت به خوبى استقلالطلبى مثبت شاه و حمايت او از منافع ایران را نشان مىدهد. شاه به موازات اين كه از بحران اقتصادى اوايل دهۀ چهل عبور كرد و قيمت نفت هم اندك اندك فزونى گرفت، اعتماد به نفس پيدا كرد و توانست قدرى از تكيه به آمريكا و غرب فاصله بگيرد. براى نشان دادن اینکه دوستی او با غرب به منظور توسعه صنعتی است، وقتی سستی آنها را دید، به شوروی سفر كرد و قرارداد وارد كردن ذوبآهن را امضا كرد و نشان داد كه با زيركى تمام قادر است از توازن قوا ميان شوروى و غرب بهره ببرد.
📌 برشی از کتاب منتشر نشده «غلطواره فکر سياسی در ایران»
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane