روشنفکران
69.8K subscribers
49.4K photos
41.2K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت ولی غريب بود و مردم هم غريبه توی خانه‌هاشان راه نمیدادند .
همين‌جور ڪه توی ڪوچه‌‌های روستا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد می ڪنند . از ڪسی پرسيد ، اينجا چه خبره ؟
گفت زنی درد زايمان دارد و سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميڪنه ولی نمیزاد . ما دنبال دعا نويس
می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم .
مرد تا اين حرف را شنيد گفت : بابا دعانويس را خدا براتون رسونده ، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم .
فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد ڪردند و خرش را به طويله بردند ، خودش را هم زير ڪرسی نشاندند ، بعد قلم و ڪاغذ آوردند تا دعا بنويسد . مرد روی ڪاغد چیزهایی نوشت و به آنها گفت :
اين ڪاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد . از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد .
از طرفی ڪلی پول و غذا به او دادند و بعد از چند روز ڪه هوا خوب شد راهیش ڪردند . بعد از رفتنش یڪی از دهاتی ها ڪاغذ دعا را ڪه ڪناری گذاشته بودند برداشت و خواند دید نوشته :
خودم بجا ، خرم بجا ، ميخوای بزا ، ميخوای نزا . . . .

#عبید_زاکانی

به امید رهائی بشر از خرافات و جهل و ناآگاهی
#حکایت
#تفکر
@Roshanfkrane
#حکایت #جالب


روزی عربی نزد قاضی رفت
و گله کرد که مردی پارس ، کفش او را در مسجد دزدیده است

قاضی سخن او را شنید و گفت
پرونده بسته شود!
حاضران شگفت زده از قاضی پرسیدند چرا این گونه حکم کردی؟!

قاضی گفت :
نه عرب کفش می پوشد
و نه مرد پارسی به مسجد رود!

👤 #عبید_زاکانی

@Roshanfkrane
مولاناعضد الدین راپرسیدند
چونست درزمان خلفا ادعای خدایی
وپیغمبری بسیاربودو اکنون نه!
گفت مردم این روزگارچنان درظلم وگرسنگی افتاده اندکه نه خدا به یادآید نه پیغمبر

#عبید_زاکانی
#حکایت
@Roshanfkrane
شیخی را گفتند :
ای شیخ عبا و عمامه خویش می فروشی ؟
گفت :
اگر صیاد دام خود بفروشد به چه صید کند ؟!

#عبید_زاکانی

@Roshanfkrane

#حكايت جالب

♦️يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت ولی غريب بود و مردم هم غريبه توی خانه‌هاشان راه نمیدادند

همين‌جور كه توی كوچه‌‌های روستا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد می كنند . از کسی پرسيد ، اينجا چه خبره ؟
گفت زنی درد زايمان دارد و سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميكنه ولی نمیزاد

. ما دنبال دعا نويس
می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم .
مرد تا اين حرف را شنيد گفت : بابا دعانويس را خدا براتون رسونده ، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم

فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد كردند و خرش را به طويله بردند ، خودش را هم زير كرسی نشاندند ، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد . مرد روی کاغد چیزهایی نوشت و به آنها گفت :
اين كاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد . از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد .
از طرفی کلی پول و غذا به او دادند و بعد از چند روز که هوا خوب شد راهیش کردند .

بعد از رفتنش یکی از اهل محل کاغذ دعا را که کناری گذاشته بودند برداشت و خواند دید نوشته :

خودم بجا ، خرم بجا ، ميخوای بزا ، ميخوای نزا . . . .

👤#عبید_زاکانی

به امید رهائی بشر از خرافات

🆔👉 @Roshanfkrane
زن طلخک فرزندی زایید؛ سلطان محمود او را پرسيد كه چه زاده است؟
گفت از درويشان چه زايد؟
پسری يا دختری!

سلطان گفت مگر از بزرگان چه زايد؟
گفت:
"ظلم و جور و خانه براندازی خلق!"

#عبید_زاکانی

@Roshanfkrane
واعظی بر منبری دادی سخن
گرد بودی دور منبر مرد و زن

پندها می داد با صد آب و تاب
رهنمون می کرد بر راهِ ثواب

سخت گریان بود مردی زان میان
زار و نالان با دو صد آه و فغان

گفت واعظ گر یه ات ذکر خداست
گریه ی تو ارزشش بیش از دعاست

هست هر قطره ز اشکت دُرّ ناب
می نویسند از برایت صد ثواب

داد پاسخ مرد گریان شیخ را
من نمی فهمم سخنهای شما

داشتم من یک بز سرخ قشنگ
فرز و چابک چست و چالاک وزرنگ

بود ریشش مثل ریش تو بلند
مُرد و من را کرد زار و دردمند

دیدن ریش تو قلبم را فِسُرد
یاد آن بز اوفتادم من که مُرد

گریه ام بود علتش این ماجرا
نه سخن ها و بیانات شما!

#رساله_دلگشا
#عبید_زاکانی

@Roshanfkrane
شیخی را گفتند: ای شیخ عبا و عمامه خویش می فروشی؟
گفت: صیاد اگر دام خود بفروشد به چه صید کند؟

#عبید_زاکانی


@Roshanfkrane
شیخی را گفتند:
ای شیخ عبا و عمامه خویش می فروشی؟
گفت:
صیاد اگر دام خود بفروشد به چه صید کند؟

#عبید_زاکانی


@Roshanfkrane
شخصی مرده بود هنگام تلقین دادن او، کسی نزد شیخ امد و گفت:یا شیخ این مرد در زمان حیاتش یک بار مرا با چوبی کتک زد ، چون زورم به او نرسید نتوانستم انتقام خود را از او بگیرم حالا که مرده می خواهم او را چند ضربه چوب بزنم تا دردی را که من کشیده ام او هم بکشد و گناه کتکی را که به من زده باخود نبرد، شیخ رو به ان مرد کرد و گفت: تو مگر مجنونی، این که مرده است و درد چوبی را که به او می زنی نمی فهمد تا زنده بود باید انتقامت را می گرفتی. مرد گفت: چگونه است که صدای تلقین و تشهد تو را می شنود و می فهمد اما درد چوب مرا نمی فهمد*! ؟

#عبید_زاکانی

#حکایت #اندیشه #مذهبی

@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
شیخی به چُرت بود که زنش وارد شد
و به تعجیل بگفتا:
شیخا چه نشسته ای که آش شله قلمکار دهند
اندر هیئت

پس شیخ به عبا شد
و با دیگ، سمت دروازه پیش گرفت..

چون رسید کوی هیئت را،
خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو
در اندیشه شد که نوبتش نیاید و شکم در حسرت بماند
ره زِ میان صف گشوده،
بالای دیگ برسید
دیگ آش نیمه یافت
پس آشپز را بگفت: دست نگاهدار که نذری را اشکالی هست شرعی

آشپز بگفت: از چه روی ای شیخ؟
خلق نیز به گوش شدند

شیخ بگفت:
قصاب بدیدم به بازار که گوسپندِ تازه ذبح بکرده،
سر به کناری نهاده بود.
چون زِ سر بگذشتم،
حیوان به ناله و اشک شد که قصاب آب نداده هلاکم نمود...
هم از این روی حرام باشد آن گوشت و این شله!

مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که حال که کار زِ کار بگذشته ، چه باید کرد شیخا؟

شیخ بخاراند ریش را و بگفتا:
خُمس آش به امام دهید حلال شود!
پس خلق بگفتند آشپز را ،
که خُمس دهی حلال شود،
به زِ آنست که کُلِ آن حرام شود!

پس آشپز دیگ زِ شیخ بستاند و آش اَندر بِکرد!

خلق شادمان شده
شیخ را درود گفته صلوات بفرستادند.

خشتمال که حکایت بدید و بشنید،
شیخ را جلو گرفته بگفتا:
این چه داستان بود که کردی؟
چه کَس دیده که گوسپندِ سر بریده سخن گوید؟
ای فریبکار....

شیخ بگفت:
مهم آش است که به این دیگ شد!

اَلباقی نه گناه من است،
که خلق را اگر میل به خریت باشد
همه کس را حلال باشد به سواری...

📚رساله ی دلگشا
#عبید_زاکانی
#اندیشه #حکایت #مذهبی

@Roshanfkrane
درود به همه خوبان،
هدیه ای ارزشمند برای دوستان گرانمایه و بزرگوار،
کانال روشنفکران :
با کلیک بر روی هر کدام از لینکهای زیر دیوان شعر آن شاعر را خواهید داشت. خواهشمندم به پاسداشت میراث ادب پارسی و جاری و ساری شدن آن در عروق حیات فرهنگی جامعه، درصورت تمایل در تکثیر و اشتراک گذاری دریغ نورزند.
برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی کافی است بر روی لینک آن کلیک کنید.

#حافظ http://ganjoor.net/hafez

#خیام http://ganjoor.net/khayyam

#سعدی http://ganjoor.net/saadi

#فردوسی http://ganjoor.net/ferdousi

#مولانا http://ganjoor.net/moulavi

#نظامی http://ganjoor.net/nezami

#پروین_اعتصامی http://ganjoor.net/parvin

#عطار http://ganjoor.net/attar

#سنایی http://ganjoor.net/sanaee

#وحشی http://ganjoor.net/vahshi

#رودکی http://ganjoor.net/roodaki

#ناصرخسرو http://ganjoor.net/naserkhosro

#منوچهری http://ganjoor.net/manoochehri

#فرخی http://ganjoor.net/farrokhi

#خاقانی http://ganjoor.net/khaghani

#مسعود_سعد http://ganjoor.net/masood

#انوری http://ganjoor.net/anvari

#اوحدی http://ganjoor.net/ouhadi

#خواجوی_کرمانی http://ganjoor.net/khajoo

#عراقی http://ganjoor.net/eraghi

#صائب_تبریزی http://ganjoor.net/saeb

#شبستری http://ganjoor.net/shabestari

#جامی http://ganjoor.net/jami

#هاتف_اصفهانی http://ganjoor.net/hatef

#ابوسعید_ابوالخیر http://ganjoor.net/abusaeed

#بهار http://ganjoor.net/bahar

#باباطاهر http://ganjoor.net/babataher

#محتشم http://ganjoor.net/mohtasham

#شیخ_بهایی http://ganjoor.net/bahaee

#سیف_فرغانی http://ganjoor.net/seyf

#ملکه https://www.instagram.com/asalekhatereh

#فروغی http://ganjoor.net/forooghi

#عبید_زاکانی http://ganjoor.net/obeyd

#امیرخسرو http://ganjoor.net/khosro

#شهریار http://ganjoor.net/shahriar

#جبلی http://ganjoor.net/jabali

#خاطره http://www.asaletabiei.com

#اسعد_گرگانی http://ganjoor.net/asad

#فیض_کاشانی http://ganjoor.net/feyz

#سلمان http://ganjoor.net/salman

#رهی http://ganjoor.net/rahi

#اقبال http://ganjoor.net/iqbal

#بیدل http://ganjoor.net/bidel

#نما_نما http://www.namanema.com

#قاآنی http://ganjoor.net/ghaani

#کسایی http://ganjoor.net/kesayee

#عرفی http://ganjoor.net/orfi

پست بالا گنجینه ای ازادب پارسی است که به محضر عزیزان هدیه میشود

#فرهنگ #شعر #تاریخ #ادبیات #اجتماعی

@Roshanfkrane
الاغی دعا کرد صاحبش بمیرد
تا از زندگی خرانه خود خلاص شود
صاحبش فکر الاغ را خواند و گفت:
ای خر! با مرگ من تو را شخص دیگری خریده و صاحب میشود، دعا کن که از خریت خود بیرون شوی

#عبید_زاکانی

#اندیشه

@Roshanfkrane
روباهی به فرزندش گفت:
فرزندم از تمام این باغ ها میتوانی انگور بخوری،غیر از آن باغی که متعلق به ملای ده است!
حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ آن باغ نرو!
روباه جوان از پدرش پرسید:
چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟
روباه به فرزندش پاسخ داد:
نه فرزندم، اگر "ملا" بفهمد که ما از انگور باغش را خورده ایم، فتوا می دهد و گوشت روباه را حلال می کند و دودمانمان را به باد می دهد! با این جماعت که قدرتشان بر جهل مردم استوار است، هیچ وقت در نیفت!!!
#عبید_زاکانی


#اندیشه

@Roshanfkrane
‏اعرابی را گفتند زندگی را چگونه می گذرانی؟

اعرابی گفت : نه چنان که خداوند تعالی خواهد و نه چنان که شیطان خواهد و نه چنان که خود خواهم.

به او گفتند چگونه؟
‏اعرابی گفت : از آن جهت که خدای تعالی خواهد عابد باشم و چنان نیستم و شیطان خواهد که کافر باشم و چنان نیستم و خود خواهم که شاد و خوش روزی و دارای ثروت کافی باشم و چنان نیز نیستم.


#عبید_زاکانی

@Roshanfkrane
دزدی مقادیر زیادی پول دزدید، دزد دیگری هم به کاهدان زد و مقداری کاه دزدید

هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند. قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم كرد.
كاه دزد به وكیلش گفت: چرا قاضی پول دزد را آزاد كرد و من كه فقط مقداری كاه دزدیدم به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم شدم؟!

وكیل گفت: آخه قاضی؛ كاه نمی خورد!

#عبید_زاکانی
#حکایت

@Roshanfkrane
روشنفکران
#بدون_شرح @Roshanfkrane
مردی خر گم کرده بود؛ گرد شهر میگشت و شکر میگفت!
گفتند : از برای چه شکر گویی
گفت از بهر آنچه که من بر خر نشسته بودم ، وگرنه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودم 

#عبید_زاکانی

@Roshanfkrane
آنروز که در محشر مردم همه گرد آیند

ما با تو در آن غوغا دزدیده نظر بازیم

#عبید_زاکانی

درود و صبح بخیر ☺️

@Roshanfkrane