روشنفکران
69.7K subscribers
49.4K photos
41.3K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
مثل قارچ زاده نشدم
امامثل قارچ نموکردم
ولی نه مثل قارچ زوداز پادرآمدم؛
هرجا نَمی‌ بود،به خودکشیدم
کسی نشدمرا آبیاری کند
من نموکردم...
🖌صمد بهرنگی

۲ تیر زادروز #صمد_بهرنگی 🌺
@Roshanfkrane
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهِ یک کتابفروشی می نشیند!

فقر شب را بی غذا سر کردن نیست،
فقر روز را بی اندیشه سر کردن است
#صمد_بهرنگی
@Roshanfkrane
«در باب ادبیات‌ِ کودکان»
از:
#صمد_بهرنگی

💢دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی ‌برو برگرد، نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و مادر، حرف ‌شنوی از بزرگان، سر ‌و‌ صدا نکردن در حضور مهمان، سحر‌خیز باش تا کامروا باشی، بخند تا دنیا به رویت بخندد، دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق بنگاه‌های خیریه و مسایلی از این قبیل که نتیجه‌ی کلی و نهایی همه‌ی این‌ها بی‌ خبر ماندن کودکان از مسایل بزرگ و حاد و حیاتی محیط زندگی است.

▪️آیا کودک غیر از یاد گرفتن نظافت و اطاعت از بزرگان و حرف ‌شنوی از آموزگاران (کدام آموزگار؟) و ادب (کدام ادب؟ ادبی که زور‌مندان و طبقه‌ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟) چیز دیگری لازم ندارد؟
◾️آیا نباید به کودک بگوییم، که در مملکت تو هستند بچه‌هایی که رنگ گوشت و حتی پنیر را ماه‌ به ماه و سال به سال نمی­بینند؟ چرا که عده‌ی قلیلی دل­شان می‌خواهد همیشه «غاز سرخ‌ شده در شراب» سر سفره‌شان باشد.
▪️آیا نباید به کودک بگوییم، که بیش­تر از نصف مردم جهان گرسنه‌اند و چرا گرسنه شده‌اند و راه برانداختن گرسنگی چیست؟
▪️آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تحول و تکامل اجتماعات انسانی به کودک بدهیم؟ چرا باید بچه های شُسته‌ و رُفته و بی ‌لک ‌و ‌پیس و بی‌ سر‌ و صدا و مطیع تربیت کنیم؟
▫️مگر قصد داریم بچه‌ها را بگذاریم پشت ویترین مغازه‌های لوکس خرازی فروشی‌های بالای شهر که چنین عروسک‌های شیکی از آن‌ها درست می کنیم؟ چرا می‌گوییم دروغ­گویی بد است؟ چرا می‌گوییم دزدی بد است؟
▫️چرا می‌گوییم اطاعت از پدر و مادر پسندیده است؟ چرا نمی‌آییم ریشه‌های پیدایش و رواج و رشد دروغ­گویی و دزدی را برای بچه‌ها روشن کنیم؟
چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ می‌کنیم و هرگز نمی‌گوییم که چگونه آن یکی «بینوا» شد و این یکی «توانگر» که سینه جلو دهد و سهم بسیار ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا بدهد و منت سرش بگذارد، که آری من مردی خیر و نیکوکارم و همیشه از آدم‌های بیچاره و بدبختی مثل تو دستگیری می‌کنم؛ البته این هم محض رضای خداست، والا تو خودت آدم نیستی.

@Roshanfkrane
📚 #فروغ_فرخزاد ، #صادق_هدایت و #صمد_بهرنگی؛ چهره‌های ادبی معاصر ایران، نمادهای روشنفکری ترکیه

صد سال ادبیات معاصر ایرانی نه فقط در ایران که در ترکیه هم تاثیرات گستردۀ فرهنگی و اجتماعی داشته است.

در سالهای اخیر چهره‌های فرهنگی ایران به نمادهای روشنفکری در ترکیه بدل گشته‌اند. سه حوزه سینما، موسیقی و ادبیات از جمله عرصه‌هایی هستند که در جامعه روشنفکری و هنری ترکیه بسیار نقش‌آفرینند. در این میان یکی از پر رنگ‌ترین عرصه‌ها ادبیات است.

✍️ #مهدی_شبانی در این یادداشت برای صفحه ناظران به سه چهرۀ فرهنگی مهم تاثیر گذار ایرانی در ترکیه پرداخته است.

هنوز ماهی سیاه کوچولوی در ویترین‌ کتابفروشی‌های بزرگ و به‌روز استانبول خودنمایی می‌کنند و کتاب‌های صمد با ترجمه‌ و چاپ‌های متفاوت در شمارگان بسیار بالا مورد توجه مخاطبین ادبیات کودک در ترکیه قرار دارند.

در سالهای اخیر چهره‌های فرهنگی ایران به نمادهای روشنفکری در ترکیه بدل گشته‌اند. سه حوزه سینما، موسیقی و ادبیات از جمله عرصه‌هایی هستند که در جامعه روشنفکری و هنری ترکیه بسیار نقش‌آفرینند. در این میان یکی از پر رنگ‌ترین عرصه‌ها ادبیات است.

ادبیات فارسی از دیرباز چه در دربار عثمانی و چه بعدتر در دوران معاصر نقش مهمی را در شکل‌دهی گفتمان‌های ادبی و اجتماعی در ترکیه داشته‌اند. در دوران گذشته شعر و ادبیات کلاسیک ایرانی بر روی زبان و فرهنگ امپراطوری عثمانی تاثیر مستقیم داشته است به نحوی که حتی زبان فاخر و رایج بین درباریان عثمانی نیز زبان فارسی بوده است. همچنین شعرای کلاسیک فارسی زبان و به صورت ویژه خیام و مولانا چه در گذشته و چه در دوران معاصر بسیار مورد توجه علاقه‌مندان شعر و ادبیات در ترکیه بوده‌ و شعر کلاسیک فارسی و به صورت ویژه غزل فارسی، الهام بخش بسیاری از شاعران کلاسیک ترکیه (ادبیات دیوانی) بوده است.

در سال‌های اخیر اما، ادبیات معاصر ایران و به صورت ويژه بین جوانان و روشنفکران نسل جدید محبوبیت دوچندانی پیدا کرده است. از ادبیات معاصر فارسی آثار زیادی به ترکی ترجمه شده است. از جمله نویسندگان معاصر ایرانی که آثارشان به ترکی ترجمه شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته است، می‌توان به سهراب سپهری، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی و محمد حسین شهریار اشاره کرد. اما در این میان فروغ فرخزاد، صمد بهرنگی و صادق هدایت به صورت خاص جایگاه ویژه‌ای در سپهر فرهنگی ترکیه دارند، به صورتی که می‌توان آثارشان را در بسیاری از مراکز فرهنگی، کتابفروشی‌ها و حتی کافه‌های این کشور دید. همچنین آثار و زندگی این سه‌تن نیز تاثیر زیادی بر جامعه هنری و روشنفکری ترکیه داشته است.

به نظر می‌رسد، سیاهی نهفته در داستان‌های صمد بهرنگی هر چقدر در فضای ادبی سیاست‌گریز امروز ایران رو به فراموشی‌است، برخلاف آن هنوز در ترکیۀ امروزی، نویدبخش پیام حرکت جمعی و فرا رفتن از مرز‌های از پیش تعریف‌شده و ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی است

صمد بهرنگی: فراموش شده در ایران، زنده در ترکیه

هرچه در ایران پس از انقلاب و به صورت ویژه پس از تحولات دهه شصت، صمد بهرنگی و آثارش به گوشه کتابخانه‌ها و کنج‌های دورافتاده در کتابفروشی‌ها تبعید شدند، گویا در ترکیه آثار صمد بهرنگی دیر و پیر نمی‌شوند. هنوز ماهی سیاه کوچولوی در ویترین‌ کتابفروشی‌های بزرگ و به‌روز استانبول خودنمایی می‌کنند و کتاب‌های صمد با ترجمه‌ و چاپ‌های متفاوت در شمارگان بسیار بالا مورد توجه مخاطبین ادبیات کودک در ترکیه قرار دارند.

محبوبیت صمد بهرنگی در ترکیه به حدی بوده است که تا قبل از کودتای سال ۱۹۸۲ سندیکای معلمان انقلابی آثار بهرنگی را بین معلمین عضو این سندیکا پخش کرده تا این آثار به عنوان کتاب‌های آموزشی در کلاس‌های درسی استفاده شده و ایده‌های انقلابی، از طریق کتابهای بهرنگی به نسل جدید نیز منتقل شود. علی‌رغم تغییر نظام آموزشی و ضعیف‌تر شدن سندیکاهای مستقل معلمان و اسلام‌گرا شدن بیشتر مدارس، هنوز صمد بهرنگی یکی از محبوب‌ترین نویسندگان کودک و نوجوان در ترکیۀ امروز باقی مانده است.

متین سولماز نویسنده و ناشر می‌گوید: "بعضی از آثار صمد مانند یک هلو، هزار هلو و داستان‌های دیگری که با موضوع فقر فزاینده و با فضایی ایدئولوژیک برای کودکان نوشته شده است، ارتباط چندانی با کودکان امروزی برقرار نمی‌کنند. اما اکثر آثار صمد بهرنگی مثل کوراوغلو و به خصوص ماهی سیاه کوچولو هنوز از بهترین نمونه‌های ادبیات کودک ترجمه شده در ترکیه هستند. ماهی سیاه کوچولو نه فقط بازنمای تفکر انقلابی این نویسنده که در عین حال بازکننده راهی برای فهم خواننده از امکان ایجاد دنیایی بهتر و تن ندادن به تقدیر است و این ایده هنوز برای مخاطبین ترک بسیار جذاب است."
ادمه در پست بعد👇
#فرهنگ
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ «باغ بهرنگ»
موسیقی : #بابک_بیات
خواننده : #سیمین_قدیری

این آهنگ برای بزرگداشت #صمد_بهرنگی با اشاره به عناوین دست‌نوشته‌های صمد، ساخته و اجرا شده است.

#موسیقی

@Roshanfkrane
مثل قارچ زاده نشدم بی‌پدرومادر اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم؛ هرجا نَمی‌ بود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند، من نمو کردم...

#صمد_بهرنگی



صمد چهرهٔ حیرت‌انگیز تعهد بود. تعهدی که به‌حق می‌باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: غول تعهد! هیولای تعهد! چراکه هیچ‌چیز در هیچ دور و زمانه‌ای همچون تعهد روشن‌فکران وهنرمندان جامعه خوف‌انگیز و آسایش‌برهم‌زن و خانه‌خراب‌کن کژی‌ها و کاستی‌ها نیست. 
چرا که تعهد اژدهایی است که گران‌بهاترین گنج عالم را پاس می‌دارد. گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملت‌ها است و این اژدهای پاسدار می‌باید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد. می‌باید اژدهایی باشد بی‌مرگ و بی‌آشتی و بدین‌سبب می‌باید هزار سر داشته باشد و یک سودا. اما اگر یک سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بی‌پاسدار می‌مانَد. 
صمد سری از این هیولا بود و کاش، کاش این هیولا از آن‌گونه سر، هزار می‌داشت؛ هزاران می‌داشت!

#احمد_شاملو
- از کتاب «صمد بهرنگی با موج‌های ارس به دریا پیوست»

@Roshanfkrane
‍ آه گفت : ده سال است كه آب از آب تكان نخورده است. ده سال است كه مرغی نغمه نخوانده.

ده سال است كه پروانه‌ای پر نزده، ده سال است كه درختی جوانه ای نزده است، ده سال است كه تری و طراوت از همه چيز رفته؛

ده سال است كه جوانی زير اين درخت دراز كشيده، ده سال است كه خونش منجمد شده، ده سال است كه دلش نتپيده.

تلخون گفت : تو نخوابيده بودی. تو مرده بودی می‌شنوی ؟ مرده بودی …
ده سال است كه غمت را می پرورم.


تلخون
#صمد_بهرنگی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"ماهی سیاه کوچولو"
گوگوش
آهنگساز: #بابک_امینی
شعر : #عباس_هژیر
تقدیم شده به #صمد_بهرنگی

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماهی سیاه کوچولو

#گوگوش

درد من حصار برکه نیست!
در من زیستن با
ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!
✒️ #صمد_بهرنگی
📓 ماهی سیاه کوچولو

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۹ شهریور سالروز پرکشیدن صمد بهرنگی است 🕊🥀

#صمد_بهرنگی، خالق ماهی سیاه کوچولو است.

یادش را گرامی می داریم🌹

@Roshanfkrane
💥نهم شهریور، سفر بی بازگشتِ ماهی سیاه کوچولو...
✍️علی مرادی مراغه ای

#صمد_بهرنگی در دوم تیرماه1318ش. در محله چرنداب تبریز در یک خانواده ی تهیدست چشم به جهان گشود و تنها 29سال زندگی کرد و در 1347ش در ارس غرق شد.
زندگیش، بیش از تمامی داستانهایش به زندگیِ قصه معروفش ماهی سیاه کوچولو» شباهت داشت.
مانند او شک میکند، به وضع موجود قانع نمیشود، تشنه جستجو و دانستن و خطر کردن بوده و بخاطر همین، بزودی پایش به دادگاه کشانده شده و آزار و اذیت ساواک و دریافت حکم تعلیق و ...
مثل ماهی سیاه کوچولو، به وضع موجود معترض بود و روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش میداده، پای پیاده در روستاها راه می افتاد، کتابخانه درست میکرد، برای بچه ها کتاب میبرد و کتاب میخواند و از آنها میخواست کتابها را خلاصه نویسی کنند...

🌾کتاب«ماهی سیاه کوچولو» از اینجا آغاز میگردد که در یک شب چله، ماهی پیری، در ته دره برای دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هایش نقل میکند و میگوید:
«ماهی سیاه کوچولو» به همراه مادرش در جویباری زندگی میکرده روزی تصمیم میگیرد آنجا را ترک کرده و سفر کند تا ببیند در دنیا چه خبر است و آخر این جویبارِ حقیر به کجا میرسد.
مادرش و همسایگانش میخواهند مانع سفرش شوند اما موفق نمیشوند...

🌾او در طی سفر پر خطرش با جانوران مختلفی برخورد میکند و سرانجام پس از مبارزات و کشمکشها، به دریا میرسد اما در دریا، گرفتار مرغ ماهیخوار گشته و در شکم مرغ ماهیخوار، یک ماهی ریزه ایی نیز می بیند که قبل از او گرفتار شده. ماهی سیاه کوچولو با مرغ ماهیخوار درگیر میشود و موفق میشود آن ماهی ریزه را نجات داده اما از خودش خبری نمی شود:
«مرغ ماهیخوار همینطور پیچ و تاب میخورد و فریاد میکشد تا اینکه شروع کرد به دست و پا زدن و پایین آمدن و بعد شلپی افتاد توی آب و باز دست و پا زد تا از جنب و جوش افتاد، اما از ماهی سیاه کوچولو هیچ خبری نشد و تا حال هم هیچ خبری نشد»

🌾بدین ترتیب، قصه ایی که ماهی پیر در یک شب چله در ته دره، برای دوازده هزار ماهی روایت میکرده به پایان میرسد، یازده هزار و نهصد و نود و نه بچه ماهی میروند و میخوابند« اما ماهی سرخ کوچولویی هر چقدر کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...»
در این داستان، صمد به آینده امیدوار است چون ماهی ها پس از شنیدن داستان میروند میخوابند اما یکی نمیخوابد و به دریا فکر میکند. و خودِ آن پیرماهی آغازین که داستان را تعریف میکرده در واقع، خودِ ماهی سیاه کوچلو بوده که پس از بازگشت از سفر طولانی، اکنون در مرحله فرزانگی برای نوه های خود، ماجرای خویش را بازگو میکند و دانسته ها و تجاربش را به آنها منتقل میکند و باعث بیداری و بیدار ماندن «ماهی قرمز کوچولو» و استمرار مبارزه می گردد.

🌾کتاب ماهی سیاه کوچولو حزو کتابهای بالینی چریکها در خانه های تیمی بوده و قهرمان آن؛ سمبل و نماینده نسل جوان انقلاب و شورشی دهه چهل و پنجاه بوده است.
وجه تمایز ماهی سیاه کوچولو با ماهی های دیگر، نه آگاهی بیشتر و متفکر بودن، بلکه شجاعت و اهل عمل بودنش است. آنجا که ماهی سياه کوچولو، ماهی ‌ريزه‌های ترسیده از مرغ سقا را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید:
«شما زيادی فکر میکنيد. همه ‌اش که نبايد فکر کرد راه که بيافتيم، ترسمان به کلی می‌ريزد».
در اینجا تقدم پراتیک و عمل بر تئوری و نظر به روشنی بیان شده، موضوع محوری که بعدها به کرات در آثار و کتابهای رهبران چریکی تکرار خواهد شد.
جالب اینکه، ابتدا اسم این كتاب، ‌«ماهی‌ سياه‌ كوچولوی‌ دانا» بود، اما بعداً کلمه «دانا» از آن حذف شد، چرا که این کلمه در میان چریکها نه تنها ارزش نبوده است، بلکه بار معنایی منفی نیز دربرداشته....

و ای کاش، آن جنبه دانایی بر جنبه عمل، تفوق می داشت...
#ارسالی #اندیشه

@Roshanfkrane
#داستان

💎به دنبال فلک

روزي بود روزگاري. مردی هم بود از آن بدبخت‌ها و فلک‌زده‌هاي روزگار. به هر دری زده بود فایده‌ای نکرده بود. روزی با خودش گفت: این جوری که نمی‌شود ‏دست روی دست گذارم و بنشینم. باید بروم فلک را پیدا کنم و از او بپرسم سرنوشت من چیست؟ برای خودم چاره‌ای بیندیشم.

‏پا شد و راه افتاد. رفت و رفت تا رسید به یک گرگ. گرگ جلوش را گرفت و گفت: آدمیزاد، کجا می‌روی؟
‏مرد گفت: مي‌روم فلک را پیدا کنم.
‏گرگ گفت: تو را خدا، اگر پیدایش کردی به او بگو «گرگ سلام رساند و گفت همیشه سرم درد می‌کند؛ دوایش چیست؟»
‏مرد گفت: باشد و راه افتاد.

‏باز رفت و رفت تا رسید به شهری که پادشاه آنجا در جنگ شکست خورده بود و داشت فرار مي‌کرد. پادشاه تا چشمش افتاد به مرد گفت: آهای مرد، کجا می‌روی؟ مرد گفت: قربان، می‌روم فلک را پیدا کنم تا سرنوشتم را عوض کنم.

‏پادشاه گفت: حالا که تو این راه را می‌روی از قول من هم به او بگو برای چه من در تمام جنگ‌ها شكست می‌خورم تا حال یک دفعه هم دشمنم را شكست نداده‌ام؟ مرد راه افتاد و رفت.

کمی که رفت رسید به کنار دریا. دید نه کشتی‌ای هست و نه راهي. حیران و سرگردان مانده بود که چکار بکند و چکار نکند که ناگهان ماهي گنده‌ای سرش را از آب درآورد و گفت: کجا می‌روی، آدمیزاد؟

‏مرد گفت: کارم زار شده، مي‌روم فلک را پیدا کنم. اما مثل اینکه ديگر نمی‌توانم جلوتر بروم. قایق ندارم. ‏ماهی گنده گفت: من تو را می‌برم به آن طرف به شرط آنکه وقتی فلک را پیدا کردی از او بپرسي که چرا همیشه دماغ من می‌خارد؟

‏مرد قبول کرد. ماهي گنده او را کول كرد و برد به آن طرف دریا.

مرد به راه افتاد. آخر سر رسید به جايي، دید مردی پاچه‌های شلوارش را بالا زده و بیلی روی کولش گذاشته و دارد باغش را آب می‌دهد. توی باغ هزارها کرت بود، بزرگ و کوچک. خاک خيلی از کرت‌ها از بی‌آبی ترک برداشته بود. اما چند تایی هم بود که آب توی آن‌ها لب پر می‌زد و باغبان باز آب را توی آن‌ها ول مي‌کرد.

‏باغبان تا چشمش به مرد افتاد پرسید: کجا می‌روی؟ مرد گفت: مي‌روم فلک را پیدا کنم.‏ باغبان گفت: چه می‌خواهي به او بگویی؟
‏مرد گفت: اگر پیدایش کردم می‌دانم به او چه بگویم: هزار تا فحش می‌دهم. باغبان گفت: حرفت را بزن. فلک منم.

‏مرد گفت: اول بگو ببینم این کرت‌ها چیست؟ باغبان گفت: این‌ها مال آدم‌های روی زمین است. مرد پرسید: مال من کو؟
‏باغبان کرت کوچک و تشنه‌ای را نشان داد که از شدت عطش ترک برداشته بود. مرد با خشم زیاد بیل را از دوش فلک قاپید و سر آب را برگرداند به کرت خودش. حسابی که سیراب شد.

گفت: خب، اینش درست شد. حالا بگو ببینم چرا دماغ آن ماهی گنده همیشه می‌خارد؟
‏فلک گفت: توی دماغ او یک تکه لعل گیر کرده و مانده. اگر با مشت روی سرش بزنید، لعل می‌افتد و حال ماهي جا می‌آید.

‏مرد گفت: پادشاه فلان شهر چرا همیشه شکست می‌خورد و تا حال اصلاً دشمن را شکست نداده؟
‏فلک جواب داد: آن پادشاه زن است، خود را به شكل مردها درآورده. اگر نمی‌خواهد شکست بخورد باید شوهر کند.

مرد گفت: خيلي خوب. آن گرگي كه هميشه سرش درد مي‌كند دوايش چيست؟
فلك جواب داد: اگر مغز سر آدم احمقي را بخورد، سرش ديگر درد نمي‌گيرد.

مرد شاد و خندان از فلك جدا شد و برگشت. كنار دريا ماهي گنده منتظرش بود تا مرد را ديد پرسيد: پيدايش كردي؟
مرد گفت: آره. اول مرا ببر آن طرف دريا بعد من بگويم.
ماهي گنده مرد را برد آن طرف دريا. مرد گفت: توي دماغت يك لعل گير كرده و مانده، بايد يكي با مشت توي سرت بزند تا لعل بيفتد و خلاص بشوي.
ماهي گنده گفت: بيا تو خودت بزن، لعل را هم بردار.
مرد گفت: من ديگر به اين چيزها احتياج ندارم. كرت خودم را پر آب كرده‌ام.
هرچه ماهي گنده‌ي بيچاره التماس كرد به خرج مرد نرفت.

پادشاه چشم به راهش بود. مرد كه پيشش رسيد و قضيه را تعريف كرد، به او گفت: حالا كه تو راز مرا دانستي، يا و بدون اينكه كسي بفهمد مرا بگير و بنشين به جاي من پادشاهي كن.
مرد قبول نكرد و گفت: نه، من پادشاهي را مي‌خواهم چكار؟ كرت خودم را پر آب كرده‌ام. هر قدر دختر خواهش و التماس كرد مرد قبول نكرد.

آمد و آمد تا رسيد به پيش گرگ. گرگ گفت: آدميزاد، انگار سرحالي! پيدايش كردي؟
مرد گفت: آره. دواي سردرد تو مغز سر يك آدم احمق است.
گرگ گفت: خوب. سر راه چه اتفاقي برايت افتاد؟
مرد از سير تا پيازش را براي گرگ تعريف كرد كه چطور لعل ماهي گنده و پادشاهي را قبول نكرده است، چون كرت خودش را پر آب كرده و ديگر احتياجي به آن چيزها ندارد.

گرگ ناگهان پريد و گردن مرد را به دندان گرفت و مغز سرش را درآورد و گفت: از تو احمق‌تر كجا مي‌توانم گير بياورم؟

نویسنده: #صمد_بهرنگی
#داستان

@Roshanfkrane
#‌تیکه_کتاب
درد من حصار بركه نيست!
درد من زيستن با ماهيانی است،
كه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است!!




🖋 #صمد_بهرنگی
📓 ماهی سیاه کوچولو

@Roshanfkrane
دوم تیرماه، سالروز تولد معلم رهایی، زنده یاد "صمد_بهرنگی" است.

ماهی سیاه گفت:
هر چیزی به آخر می‌رسد، شب به آخر می‌رسد، روز به آخر می‌رسد، هفته، ماه، سال ...

من می‌خواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی این که تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ،
یا طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟...

#صمد_بهرنگی


#مناسبت

@Roshanfkrane
کرم شب تاب گفت: رفیق خرگوش، من همیشه می‌کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، جنگل را روشن کنم، اگرچه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند "با یک گل بهار نمی‌شود، تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی." خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی‌هاست. ما هم می‌گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."

#صمد_بهرنگی #اندیشه #اولدوز_و_عروسک_سخنگو

@Roshanfkrane
کرم شب‌تاب گفت:
من همیشه می‌کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم. اگر چه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند با یک گل بهار نمی‌شود!
تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل را روشن کنی.

خرگوش گفت:
این حرف‌ها مال قدیمی‌هاست. ما هم می‌گوییم هر نوری هر چه قدر هم ناچیز باشد بالاخره روشنایی است!»

✍️ صمد بهرنگی

#اجتماعی #صمد_بهرنگی

@Roshanfkrane
ما هم می گوییم
هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد،
بالاخره روشنایی است.

#صمد_بهرنگی

درود ... صبحتان بخیر🙋‍♀
آرزو می کنم
امروز بارانی ازخوبی ها
شادی های خاص
عشق های پاک
دوستی های ناب
و رزق و روزی فراوان
بر روی زندگیتون  ببارد🙏☺️


@Roshanfkrane
#صمد_بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده‌ای تهیدست چشم به جهان گشود.
پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثمانی‌ها آب می‌فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شده‌اش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بی‌نام در ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.

یادش گرامی باد
#مناسبت
@Roshanfkrane
به گمانم ذهنیتی که آدم‌ها از خود برای هم به یادگار می‌گذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد. وگرنه همه آمده‌اند که یک روز بروند...

#صمد_بهرنگی

@Roshanfkrane