This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚨#فوری
#مهاباد
🎈گوکتپەی #مهاباد
هدف #حمله_شیمیایی حکومتی
قرار گرفت.
۱۵ اسفند
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
#مهاباد
🎈گوکتپەی #مهاباد
هدف #حمله_شیمیایی حکومتی
قرار گرفت.
۱۵ اسفند
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
پیام ارسالی:
#مهاباد
🎈دبیرستان دخترانه صبا هم گاز زدند.
بیمارستان رو پر از مزدوران کردن
و امکان فیلمبرداری برای #مردم
بسیار سخت و خطرناک شده...!
۱۵ اسفند
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
#مهاباد
🎈دبیرستان دخترانه صبا هم گاز زدند.
بیمارستان رو پر از مزدوران کردن
و امکان فیلمبرداری برای #مردم
بسیار سخت و خطرناک شده...!
۱۵ اسفند
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آتش کشیدن پرچم جمهوری اسلامی ایران توسط مردم معترض در #مهاباد
سهشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
سهشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
#زانیار_ابوبکری، قرار بود ۲۵ آبان ۱۴۰۱ با دختری که سالها دوست داشت ازدواج کند. زانیار و نامزدش، پنجم آبان، از بالای بلندیای در حال تماشای مراسم چهلم کشتهشدگان اعتراضات در #مهاباد بودند که صدای شلیک گلوله آمد و پهبادها از بالای سرشان رد شدند.
زانیار از نامزدش جدا شد و به همراه مادرش به سمت جمعیت رفت. مادرش که دید نیروهای جمهوریاسلامی در حال تیراندازی شدید به سمت مردم هستند خواست او را از جمعیت دور کند. زانیار از روی زمین سنگی برداشت و به مادرش گفت: «بذار همین یک دونه رو بزنم به این بیشرفا بعد بریم.»
و بعد زانیار دست مادرش را گرفت و فریاد زد فرار کن. اولین قدم را با مادرش برداشتند که ناگهان مادرش دید زانیار بر روی زمین افتاده و میگوید: آخ مادرجان… مادرش فکر کرد پای پسرش به جایی گیر کرده. میخواست کمکش کند بلند شود که دید تمام تن زانیار خون است. گلوله به شکمش خورده بود.
زانیار ابوبکری ۲۱ ساله در آغوش مادرش، درحالیکه چند قدم آنطرفتر نامزدش داشت نگاهش میکرد تا برگردد با گلولهی نیروهای جمهوریاسلامی مجروح شد و چند ساعت بعد از شدت خونریزی جان باخت.
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
زانیار از نامزدش جدا شد و به همراه مادرش به سمت جمعیت رفت. مادرش که دید نیروهای جمهوریاسلامی در حال تیراندازی شدید به سمت مردم هستند خواست او را از جمعیت دور کند. زانیار از روی زمین سنگی برداشت و به مادرش گفت: «بذار همین یک دونه رو بزنم به این بیشرفا بعد بریم.»
و بعد زانیار دست مادرش را گرفت و فریاد زد فرار کن. اولین قدم را با مادرش برداشتند که ناگهان مادرش دید زانیار بر روی زمین افتاده و میگوید: آخ مادرجان… مادرش فکر کرد پای پسرش به جایی گیر کرده. میخواست کمکش کند بلند شود که دید تمام تن زانیار خون است. گلوله به شکمش خورده بود.
زانیار ابوبکری ۲۱ ساله در آغوش مادرش، درحالیکه چند قدم آنطرفتر نامزدش داشت نگاهش میکرد تا برگردد با گلولهی نیروهای جمهوریاسلامی مجروح شد و چند ساعت بعد از شدت خونریزی جان باخت.
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens