رادیو نبض
3.5K subscribers
803 photos
56 videos
71 files
110 links
شما
روی خط "رادیو نبض" هستید...





ارتباط با ادمین:

@NikAein0
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۱

آبنبات هل‌دار یکی از رمان‌های پرفروش و محبوب مهرداد صدقی است که با زبانی ساده و طنزآمیز، داستانی شیرین و خواندنی را روایت می‌کند. این کتاب با شخصیت‌پردازی‌های جذاب و موقعیت‌های طنزآمیز، لحظات خوشی را برای خواننده رقم می‌زند.

خلاصه‌ای از داستان:
داستان کتاب درباره‌ی اتفاقات و روابط پیچیده‌ی خانواده‌ای است که درگیر مسائل روزمره زندگی هستند. با شخصیت‌های مختلفی مانند مادربزرگ مهربان، پدر شوخ‌طبع، مادر دلسوز و فرزندان با روحیات متفاوت، داستان به شیوه‌ای طنزآمیز و گاهی تلخ، به بررسی روابط خانوادگی و اجتماعی می‌پردازد.

چرا این کتاب را بخوانیم؟
* زبان ساده و روان: زبان کتاب بسیار ساده و روان است و به راحتی با خواننده ارتباط برقرار می‌کند.
* طنز شیرین و موقعیت‌های خنده‌دار: طنز به کار رفته در کتاب بسیار شیرین و موقعیت‌های خنده‌دار فراوانی در آن وجود دارد.
* شخصیت‌پردازی‌های جذاب: شخصیت‌های کتاب بسیار جذاب و باورپذیر هستند و خواننده با آن‌ها احساس نزدیکی می‌کند.
* بررسی روابط خانوادگی و اجتماعی: کتاب به بررسی روابط خانوادگی و اجتماعی می‌پردازد و موضوعات مختلفی مانند عشق، دوستی، خانواده و جامعه را به چالش می‌کشد.

مناسب برای چه کسانی؟
این کتاب برای تمام کسانی که به دنبال داستانی شیرین و خواندنی هستند، مناسب است.
همچنین افرادی که به ادبیات طنز علاقه دارند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

درباره نویسنده:
مهرداد صدقی نویسنده‌ای معاصر و طنزنویس ایرانی است که آثارش با استقبال گسترده‌ای از سوی مخاطبان مواجه شده است. او با سبک نگارش خاص خود، توانسته است طنز را با درام ترکیب کند و آثاری ماندگار خلق کند.

در یک نگاه
* نویسنده: مهرداد صدقی
* ژانر: رمان، طنز
* موضوع: روابط خانوادگی، زندگی روزمره، طنز
* مناسب برای: علاقه‌مندان به ادبیات طنز، داستان‌های شیرین و خواندنی

اگر به دنبال کتابی هستید که در عین حال که شما را بخنداند، به فکر فرو ببرد، آبنبات هل‌دار انتخاب مناسبی برای شما خواهد بود.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۲

کتاب «آبنبات هل‌دار» نوشتهٔ مهرداد صدقی، یکی از آثار محبوب و دلنشین در ژانر طنز و خاطره‌نویسی است. این کتاب با سبک نگارشی ساده، روان و محاوره‌ای خود، خواننده را به راحتی به دنیای کودکی و نوجوانی نویسنده می‌برد و لحظاتی شیرین و خاطره‌انگیز را زنده می‌کند.
صدقی با بهره‌گیری از زبان طنز و شوخ‌طبعانه، خاطرات خود را روایت می‌کند. او با استفاده از توصیف‌های کوتاه و ساده، صحنه‌های روزمره و خاطره‌انگیز را به تصویر می‌کشد. سبک نوشتاری او با لطافت و دقت، لحظات خنده‌دار و گاهی تلخ را به شکلی جذاب بیان می‌کند که هم برای بزرگسالان و هم برای جوانان جذاب است. این نثر ساده و طنزآمیز، حس نزدیکی و آشنایی را در خواننده به وجود می‌آورد و او را به دنیای نویسنده می‌برد.
درون‌مایه اصلی کتاب حول محور خاطرات دوران کودکی و نوجوانی نویسنده در مشهد می‌چرخد. صدقی با مرور رویدادهای روزمره، ماجراهای مدرسه، بازی‌های کودکانه، و حتی لحظات کوچک اما تأثیرگذار زندگی، خواننده را به دنیای گذشته می‌برد و حس نوستالژی و دلنشینی را در او زنده می‌کند. هر داستان در این کتاب، همچون آبنباتی شیرین، لحظه‌ای از شیرینی و عطر را در ذهن خواننده ثبت می‌کند و او را به روزهای خوش و بی‌دغدغه کودکی برمی‌گرداند.
شخصیت‌های کتاب عمدتاً شامل نویسنده و دوستان و خانواده او هستند. هر کدام از این شخصیت‌ها با ویژگی‌های خاص و رفتارهای منحصر‌به‌فردشان، لحظات مختلفی از زندگی نویسنده را تشکیل می‌دهند. توصیف دقیق و عمق شخصیت‌ها، امکان ارتباط و همذات‌پنداری خواننده را با آن‌ها فراهم می‌سازد. این شخصیت‌ها با عمق و جزییات خاصی توصیف شده‌اند که خواننده می‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند و خاطرات خود را به یاد بیاورد.
فضای کتاب «آبنبات هل‌دار» عمدتاً در محله‌های قدیمی مشهد می‌گذرد. صدقی با توصیف دقیق مکان‌ها و محیط‌های مختلف، حس و حال آن دوران را به خوبی منتقل می‌کند. از کوچه‌های باریک و بازی‌های خیابانی گرفته تا کلاس‌های درس و محوطه‌های مدرسه، همگی با جزییات دقیق و زنده بیان شده‌اند و خواننده را به قلب خاطرات می‌برند.
این کتاب واقعاً مثل یک بسته آبنبات هل‌دار است؛ هر داستانش مثل تکه‌ای کوچک و شیرین است که خاطرات خوش گذشته را زنده می‌کند و حس و حالی دلنشین به همراه دارد. آبنبات هل‌دار، کتابی است که با هر صفحه‌اش، لبخندی بر لب‌ها می‌نشاند و خاطراتی شیرین در دل‌ها می‌سازد.
اگر علاقه‌مند به خواندن کتاب‌هایی با سبک طنز و خاطره‌نویسی هستید، حتماً این کتاب را به لیست مطالعه خود اضافه کنید.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۳

کتاب آبنبات هل‌دار کتابی بود که تونست خیلی جاها واقعا منو بخندونه و شاید تا یکی دوساعت بعد از اونم درجریان کارای دیگه یادم میافتاد لبخندی ناخودآگاه و قشنگ میومد رو لب‌هام

در روزایی که حالم از روحی چندان مساعد نبود برام یه تراپی خوبی بود، یه ژلوفن، یه ارام بخش.

ساعت هایی که کتاب رو گوش میدادم کاملا با محسن هم قدم بودم فکر میکنم دقیقا باید همسن خودم باشه چون مو به مو جریانات برام آشنا بود.

موزی که پدرم اورد از مکه و چه با لذت خوردم.
مهمونایی که تو خونه‌ها اون موقع برگزار میشد.

ساندویچی‌هایی که اصلا طعمش با الان قابل قیاس نیست
لحظه‌هایی که رزمنده‌ها به جبهه میرفتن.
ما اون موقع تهران بودیم و سرکوچه‌مون مسجد جامع اون محله بود. رفتن رزمنده‌ها و اون آهنگ آهنگران کاملا یادمه.
آوردن شهدا و مادرایی که تک فرزندشون رفته بود و شهید شده بود.
یا اسیر شدن و مفقود شدن خیلی‌هاشونو که با تعریف کردن محسن برام زنده شد.

الان که یه پسر ۲۴ ساله دارم حس مادرای شهید رو خییییلی بیشتر از اون موقع حس میکنم.

یا اسیر شدن و اون همه زمان دوری.

و واااای به حال مادرایی که هنوز نه مزاری دارن و نه خبری و هنوز مفقودالاثرن بچه هاشون.

چه امتحانای سختی.
اسرایی که اومدن و خیلی هاشون عضوی از بدنشون تو همون جبهه ها با خاک یکی شده.

و شادی اومدن اسرا که امکان نداره از یاد نسل ما بره.
واقعا هرکدومشون انگار عضوی از خانواده خودمون بودن.
چه جشن‌هایی و چه گریه‌هایی.
فکر میکنم کتابی بود که هم باهاش خندیدم و هم گریه کردم.
هم تا ساعت‌ها بعدش لبخند زدم
هم تا ساعت‌ها بعد ناراحتی شهید و اسیر و مجروح‌ها و مفقودالاثرها باهام بود.

و چقد دوست داشتم دوتا پسرام بخونن و بدونن که خانواده شهید و خانواده مجروح جنگی با سیاست و تورم الان هیچ ربطی نداره.

اونا خالصانه و عاشقانه و دلی رفتن
بدونه چشم‌داشت و پاداش و گرفتن درجه‌ای
ولی الان... .

زبان روان و ساده محسن خیلی دلنشین بود.
عین واقعیت اون روزا.
کاملا ملموس
بدونه لفظ قلم
خالص پاک روراست
زندگی بدون تجملات اون موقع.
خیییلی خوشحالم که این کتاب رو خوندم و هر لحظه‌اش برام آشنا بود.
اون محسن شیطون شکم شل اون روزا مطمعنا الان همسن خود منه.
اقا محسن خوش قلم و زیباکلام تشکر از این داستان قشنگت و یادآوری خاطرات گذشته.

و باید قدردان این نویسنده ها بود که با این کلام روان یاد و خاطره‌ی شهید و اسیر و مجروح رو برامون زنده کرد و تونست حق مطلب رو ادا کنه و ارزش و جایگاه اون عزیزان رو بهمون تلنگر بزنه

یادشون گرامی
هدفشون پایدار
مسیرشون سبز


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۴

برای ما که وسط دهه‌ی شصت به دنیا آمده‌ایم این کتاب جذابیتی دو چندان دارد.
چرا که نصف و نیمه چیزهایی را دیده‌ایم که نسل بعد از ما ندیده‌اند. عشق‌های ساده‌ی بچگی و بازی‌ها و شیطنت‌های خاص خودمان؛ خاله‌خاله‌بازی در و همسایه و رفاقت‌های بی‌شیله‌پیله و شیرینی دنیای نافهمی!
ترس بمباران را به زور به خاطر میاوریم و بیشتر شنیده‌ایم!
این کتاب داستان دیدن چیزهای جدید و ورود به دنیای آبنبات‌های شیرینی بود که به خاطر قند زیادشان آخر سر دیابت گرفتیم و پایمان قطع شد و خانه نشین شدیم پای یک تلفن جیبی که تمام دنیا را در خودش جا داد.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۵


راوی چند سال زندگی را از نگاه پسربچه ۱۰ ساله شیطونی توصیف می‌کنه که در زمان جنگ ایران و عراق هست و در همین زمان شاهد به جبهه رفتن برادر بزرگ‌ترش هست که از قضا بسیار محبوبیت توی محل و فامیل داره و قبل رفتن به جبهه ازدواج میکنه و بعد میره. توصیفات از مراسم خواستگاری و دوران نامزدی برادرش بسیار شیرین و لذت بخش هست.
این خانواده یه مادربزرگ دارن که همراه آنان زندگی میکنه و در زمان جبهه رفتن نوه اش به حج میره و جزییات سفر به عربستان واقعا شنیدنی هست . از بستن ساک بی‌بی، مهمان‌هایی که برای بدرقه آمده اند، التماس دعاهای ریز و درشت تا سوغاتی‌ها و‌خوردن موز برای اولین بار و… دیدن سریال اوشین در تلویزیون رنگی.
و بازگشت اسرا و‌ پسر بزرگ خانواده از اسارت که الان خودش پدر شده و برای اولین بار فرزندش در آغوش می گیره.
راوی به زیبایی از همدلی و یکرنگی مردمان اون زمان صحبت می‌کنه، از رفتن به روستا و چیدن میوه های فصل، آبتنی از استخر طبیعی عمومی، از اولین سینما رفتن و سقوط دلار و مجنون شدن یکی از همسایه ها.

در کل انگارهمه ما یه کودک درون شیطون و بازیگوش داریم که با شنیدن قصه های شیطنت محسن در دلمون قنج‌ میرفت و از ته دل می‌خندیدیم و یه آخیش می گفتیم.

پ‌ن: داستان بسیار شیرین و روانی بود به طوریه من و فرزندانم با هم گوش می‌دادیم و کلی لذت می‌بردیم، با هم می‌خندیدم و با هم ناراحت می‌شدیم.
چون مربوط به دهه شصت بود خیلی روایت ها و شرایط اون زمان براشون عجیب بود انگار آلیس در سرزمین عجایب بودند و من براشون توضیح می‌دادم.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۶


روایتی است از فضای اجتماعی سالهای پایانی جنگ ایران و عراق و  همدلی و‌ نگاه مردم نسبت به رزمندگان و خانواده‌های آنها.
راوی یک نوجوان است که در همان اوضاع اجتماعی در آستانه‌ی بلوغ عاشق دختری می‌شود که از قضا خواهر همکلاسی‌اش است. همه‌چیزش تحت‌الشعاع این عشق قرار می‌گیرد.
آبنبات هل دار پر از خرده روایت‌هایست که خاطره‌ی تجربه‌های آشنا را برای خواننده‌اش تداعی می‌کند.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۷


محسن پسرک بازیگوش و شیطانیست اهل بجنورد، که دل داده است. آن‌هم در کودکی. آن هم در دهه شصت. آن هم وسط جنگ و بمباران. درست زمانی که برادر به جبهه رفته و او به برادر قول داده تا مراقب بابا، مامان، خواهر و بی‌بی باشد. از آن قول‌هایی که قول هستند و به قول خودش "باشه‌هایی که نباشه هستند"، نیست.
پسرک بازیگوش قصه‌ی ما می‌خواهد ادای آدم‌ بزرگ‌ها را در بیاورد. می‌خواهد مرد باشد. اما کودک است و به همین سبب، افکار کودکانه‌اش با افکار آدم بزرگ‌ها درآمیخته می‌شود و کارهایی می‌کند که از دور خنده‌دار است، اما برای اعضای خانواده حرص درآر و اذیت کننده.

داشتم می‌گفتم محسن عاشق شد. عاشق دریا. عاشق دختری از جنوب. محسن برای نزدیک شدن به دریا، به امین برادر دریا نزدیک می‌شود. با او دوست می‌شود و برای این‌که خودشیرینی کند نقشه می‌ریزد که گاهی نقشه‌هایش می‌گیرد و گاهی شکست می‌خورد. ولی این شکست‌ها باعث نمی‌شود که او از عشق دریا دست بکشد.
شاید فکر کنید یک عشق کودکانه که گفتن ندارد. اما باید بخوانید. باید همه‌ی آب‌نبات‌های مهرداد صدقی را بخوانید تا متوجه شوید که این عشق کودکانه چگونه در دل محسن جا خوش کرد و همراه محسن بزرگ شد.
نمی‌دانم در نسخه‌ی آخر مجموعه کتاب‌های آب‌نبات این دو به هم می‌رسند یا نه. اما هر بار به اسم دریا می‌رسم محسن چهل و چند ساله‌ی هنوز عاشق را تصور می‌کنم که عشق برایش خانه است و به دنبال خانه‌اش با خود آهنگ حیدو را زمزمه می‌کند "دِریا‌، چه اسم قِشَنگی، به دِریا بیفتم، به بندر بیفتم، به دشتی بیفتم، به دشتی رسیدی، بلندتر بخند، بلندتر بخند، یاد خونه بیفتم، یاد خونه بیفتم"


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️ مسابقه‌ی کتابخوانی

کد ۰۰۱۸

اگه دنبال ماشین زمانی می‌گردین که شما رو ببره به دهه شصت و خاطرات قشنگ اون روزا، کافیه جلد کتاب آبنبات هل‌دار رو باز کنید و شروع به خوندن کنید. از همون اول روایت خودتونو می‌بینین که با بچه‌های محل توی کوچه‌های قدیمی قدم می‌زنین، بازی می‌کنین، مدرسه می‌رین و شاید باورتون نشه ولی عین قدیما واسه چیزای کوچیک از ته دل شاد یا غمگین می‌شین.
آبنبات هل‌دار، روایت ساده‌ای از دنیای کودکی در دهه شصته، روایتی از درگیری خانواده با جنگ، روایتی آشنا برای همه آن‌هایی که این روزگار را گذرانده‌اند، چه به عنوان پدر و مادر، چه دانشجو، چه محصل. روایت زندگی کنار مادربزرگ و پدربزرگ هایی که احترامشان واجب و وجودشان برکت خانه‌ها بود. دغدغه هر آدم دغدغه همه اطرافیانش بود، محبت هنوز توی خانه‌ها پیدا می‌شد و زندگی در کوچه و خیابان جاری بود.


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
♦️یک ربع مانده تا شروع رای‌گیری♦️


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
کدام متن معرفی کتاب آبنبات هل‌دار را دوست داشتید؟
Anonymous Poll
19%
کد ۰۰۱۱
2%
کد ۰۰۱۲
5%
کد ۰۰۱۳
7%
کد ۰۰۱۴
16%
کد ۰۰۱۵
9%
کد ۰۰۱۶
31%
کد ۰۰۱۷
12%
کد ۰۰۱۸
Tasnif Hast Shab
Mohamd Reza Shajarian
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته‌ی من ماند
به تنم خسته که می‌سوزد از هیبت تب!
هست شب
آری، شب...


🎼 هست شب
نیما یوشیج
🎙 محمدرضا شجریان


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
بیش از این گذشته را شخم نزن و خودت را آزار نده. چه فرقی می‌کند که چه کسی مقصر است؟ چرا که هربار که مرا به خاطر می‌آوری، روحت را سنباده می‌کشی.


زهرا دهقانی


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
رادیو نبض
کدام متن معرفی کتاب آبنبات هل‌دار را دوست داشتید؟
متنای‌ معرفی رو خوندید؟ رای دادید؟

حالا نظرتون راجع به آب‌نبات هل‌دار چیه؟


#آبنبات_هل_دار


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
بهتر است هرگاه شادی دق‌الباب می‌کند، به جای اینکه مکرر شک کنیم، که آیا ورودش جایز است یا نه، همه‌ی درها را به رویش بگشاییم، زیرا ‌شادی هیچ‌گاه بی‌موقع نمی‌آید.


📚 در باب حکمت زندگی
آرتور شوپنهاور


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Che Konam
Ehaam
چه کنم من؟
تو که هیچ عین خیالت نیست
دلی که پای تو شاعر شد اما یک بیتش یادت نیست...


🎼 چه کنم
🎙 ایهام


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
تو همین باران تیرماهی؛
شنیده‌ام که جایی باریده‌ای،
اما سهم من نمی‌شوی!


سحر ترابی


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz
شب، بیست خانواده‌ای که دور آتش نشسته بودند بیش از یک قبیله نبودند‌. همه اندک اندک هنگام چادر زدن، برخاستن و شب هنگام با هم جوش می‌خوردند‌. کسی از میان پتویی گیتاری بیرون می‌کشید. کوکش می‌کرد و آوازی که مال همه بود، در دل شب طنین می‌انداخت. مردها آواز می‌خواندند و زن‌ها به آهستگی آهنگ آن را زمزمه می‌کردند. هرشب دنیایی خلق می‌شد، دنیایی کامل، با ابراز دوستی‌های پایدار.


📚 خوشه‌های خشم
جان اشتاین بک


شما روی خط "رادیو نبض" هستید...

@Radioo_Nabz