This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام رضا «سلاماللهعلیه» فرمودند:
وقتی ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم (امام کاظم «سلاماللهعلیه») را خندان نمیدید. گویی افسرده و گرفته است. تا اینکه ده روز از محرم میگذشت... روز دهم (عاشورا) روز مصیبت و اندوه و گریۀ ایشان بود و میفرمود: این روزیست که امام حسین «سلاماللهعلیه» را کشتند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔗 #حدیث #محرم #عزاداری
📻 @RadioSatr | #استوری
وقتی ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم (امام کاظم «سلاماللهعلیه») را خندان نمیدید. گویی افسرده و گرفته است. تا اینکه ده روز از محرم میگذشت... روز دهم (عاشورا) روز مصیبت و اندوه و گریۀ ایشان بود و میفرمود: این روزیست که امام حسین «سلاماللهعلیه» را کشتند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔗 #حدیث #محرم #عزاداری
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر را آوردند و در مقابل دختر گذاشتند،
پارچه را از روی سر کنار زدند،
گفت:
«ما هَذا الرَأس؟!»
این سر چیست؟
[نفرمود سر کیست، فرمود چیست؟
چرا با سر چنین کردید؟]
این سر بابایت حسین است!
روی سر افتاد،
پدر را در آغوش کشید...
بوسه باران کرد...
گریست...
چنان به سر و صورت کوبید،
که دهانش از خون پر شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 حتّی امتلاء فمها بالدّم
🔗 #مقتل #حضرت_رقیه
📻 @RadioSatr | #استوری
پارچه را از روی سر کنار زدند،
گفت:
«ما هَذا الرَأس؟!»
این سر چیست؟
[نفرمود سر کیست، فرمود چیست؟
چرا با سر چنین کردید؟]
این سر بابایت حسین است!
روی سر افتاد،
پدر را در آغوش کشید...
بوسه باران کرد...
گریست...
چنان به سر و صورت کوبید،
که دهانش از خون پر شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 حتّی امتلاء فمها بالدّم
🔗 #مقتل #حضرت_رقیه
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام حسین
با برادرش عباس
«سلام الله علیهما»
وداع کرد... به خیمهگاه بازگشت؛
شکسته، اندوهگین و گریان بود...
اشکهایش را با آستین پاک میکرد...
سکینه آمد، دامن پدر را گرفت؛
”پدر!... عمویم کجاست؟!“
همین که امام حسین فرمود
عمویت رفت...
نالهی زینب کبری «سلاماللهعلیها»
به آسمان رفت؛
”آه برادرم...
وای عباسم...
وای بر بیکسیِ ما بعد از تو“
چارهسازِ عالَمی بیچاره شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 يُكَفْكِفُ دُمُوعَه بِكُمّهِ
🔗 #مقتل #حضرت_عباس
📻 @RadioSatr | #استوری
با برادرش عباس
«سلام الله علیهما»
وداع کرد... به خیمهگاه بازگشت؛
شکسته، اندوهگین و گریان بود...
اشکهایش را با آستین پاک میکرد...
سکینه آمد، دامن پدر را گرفت؛
”پدر!... عمویم کجاست؟!“
همین که امام حسین فرمود
عمویت رفت...
نالهی زینب کبری «سلاماللهعلیها»
به آسمان رفت؛
”آه برادرم...
وای عباسم...
وای بر بیکسیِ ما بعد از تو“
چارهسازِ عالَمی بیچاره شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 يُكَفْكِفُ دُمُوعَه بِكُمّهِ
🔗 #مقتل #حضرت_عباس
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنگی به پیشانی حسین خورد
حضرت پیراهن را بالاگرفت
تا خون پیشانی را پاک کند.
ناگاه تیر سهشعبهای آمد؛
به قلبش نشست...
دست خود را زیر چشمۀ خون گرفت
پُرخون کرد و به محاسن کشید...
آه...
فرمود:
”اینگونه به خون خضاب خواهم بود
تا جدّم رسول خدا را ببینم
و بگویم:
فلانی و فلانی مرا کشتند“
تیر سقیفه بود که بر قلب من زدند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 قتَلَني فُلانٌ وَ فُلان
🔗 #مقتل #امام_حسین
📻 @RadioSatr | #استوری
حضرت پیراهن را بالاگرفت
تا خون پیشانی را پاک کند.
ناگاه تیر سهشعبهای آمد؛
به قلبش نشست...
دست خود را زیر چشمۀ خون گرفت
پُرخون کرد و به محاسن کشید...
آه...
فرمود:
”اینگونه به خون خضاب خواهم بود
تا جدّم رسول خدا را ببینم
و بگویم:
فلانی و فلانی مرا کشتند“
تیر سقیفه بود که بر قلب من زدند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 قتَلَني فُلانٌ وَ فُلان
🔗 #مقتل #امام_حسین
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوازدهم محرم
قافلۀ اُسَراء به کوفه رسید...
امکلثوم خطبهای خواند و
فریاد بر سر کوفیان برآورد...
همهمه شد
دستور دادند: «ساکتش کنید»
سرِ حسین را که به نیزه بود
جلوی قافله آوردند...
چهرهاش چون قرص ماه بود
گویی خودِ رسولخدا است
محاسنش خونین و...
زینبکبری نگاهش به سر افتاد
سر خود را به چوبۀ محمل کوبید
نفهمیدیم چه شد...
دیدیم که از زیر مقنهاش خون میریخت...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 نطحت جبینها بمقدم المحمل
🔗 #مقتل #حضرت_زینب
📻 @RadioSatr | #استوری
قافلۀ اُسَراء به کوفه رسید...
امکلثوم خطبهای خواند و
فریاد بر سر کوفیان برآورد...
همهمه شد
دستور دادند: «ساکتش کنید»
سرِ حسین را که به نیزه بود
جلوی قافله آوردند...
چهرهاش چون قرص ماه بود
گویی خودِ رسولخدا است
محاسنش خونین و...
زینبکبری نگاهش به سر افتاد
سر خود را به چوبۀ محمل کوبید
نفهمیدیم چه شد...
دیدیم که از زیر مقنهاش خون میریخت...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 نطحت جبینها بمقدم المحمل
🔗 #مقتل #حضرت_زینب
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام رضا «سلاماللهعلیه» فرمودند:
وقتی ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم (امام کاظم «سلاماللهعلیه») را خندان نمیدید. گویی افسرده و گرفته است. تا اینکه ده روز از محرم میگذشت... روز دهم (عاشورا) روز مصیبت و اندوه و گریۀ ایشان بود و میفرمود: این روزیست که امام حسین «سلاماللهعلیه» را کشتند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔗 #حدیث #محرم #عزاداری
📻 @RadioSatr | #استوری
وقتی ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم (امام کاظم «سلاماللهعلیه») را خندان نمیدید. گویی افسرده و گرفته است. تا اینکه ده روز از محرم میگذشت... روز دهم (عاشورا) روز مصیبت و اندوه و گریۀ ایشان بود و میفرمود: این روزیست که امام حسین «سلاماللهعلیه» را کشتند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔗 #حدیث #محرم #عزاداری
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر را آوردند و در مقابل دختر گذاشتند،
پارچه را از روی سر کنار زدند،
گفت:
«ما هَذا الرَأس؟!»
این سر چیست؟
[نفرمود سر کیست، فرمود چیست؟
چرا با سر چنین کردید؟]
این سر بابایت حسین است!
روی سر افتاد،
پدر را در آغوش کشید...
بوسه باران کرد...
گریست...
چنان به سر و صورت کوبید،
که دهانش از خون پر شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 حتّی امتلاء فمها بالدّم
🔗 #مقتل #حضرت_رقیه
📻 @RadioSatr | #استوری
پارچه را از روی سر کنار زدند،
گفت:
«ما هَذا الرَأس؟!»
این سر چیست؟
[نفرمود سر کیست، فرمود چیست؟
چرا با سر چنین کردید؟]
این سر بابایت حسین است!
روی سر افتاد،
پدر را در آغوش کشید...
بوسه باران کرد...
گریست...
چنان به سر و صورت کوبید،
که دهانش از خون پر شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 حتّی امتلاء فمها بالدّم
🔗 #مقتل #حضرت_رقیه
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام حسین
با برادرش عباس
«سلام الله علیهما»
وداع کرد... به خیمهگاه بازگشت؛
شکسته، اندوهگین و گریان بود...
اشکهایش را با آستین پاک میکرد...
سکینه آمد، دامن پدر را گرفت؛
”پدر!... عمویم کجاست؟!“
همین که امام حسین فرمود
عمویت رفت...
نالهی زینب کبری «سلاماللهعلیها»
به آسمان رفت؛
”آه برادرم...
وای عباسم...
وای بر بیکسیِ ما بعد از تو“
چارهسازِ عالَمی بیچاره شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 يُكَفْكِفُ دُمُوعَه بِكُمّهِ
🔗 #مقتل #حضرت_عباس
📻 @RadioSatr | #استوری
با برادرش عباس
«سلام الله علیهما»
وداع کرد... به خیمهگاه بازگشت؛
شکسته، اندوهگین و گریان بود...
اشکهایش را با آستین پاک میکرد...
سکینه آمد، دامن پدر را گرفت؛
”پدر!... عمویم کجاست؟!“
همین که امام حسین فرمود
عمویت رفت...
نالهی زینب کبری «سلاماللهعلیها»
به آسمان رفت؛
”آه برادرم...
وای عباسم...
وای بر بیکسیِ ما بعد از تو“
چارهسازِ عالَمی بیچاره شد...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 يُكَفْكِفُ دُمُوعَه بِكُمّهِ
🔗 #مقتل #حضرت_عباس
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنگی به پیشانی حسین خورد
حضرت پیراهن را بالاگرفت
تا خون پیشانی را پاک کند.
ناگاه تیر سهشعبهای آمد؛
به قلبش نشست...
دست خود را زیر چشمۀ خون گرفت
پُرخون کرد و به محاسن کشید...
آه...
فرمود:
”اینگونه به خون خضاب خواهم بود
تا جدّم رسول خدا را ببینم
و بگویم:
فلانی و فلانی مرا کشتند“
تیر سقیفه بود که بر قلب من زدند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 قتَلَني فُلانٌ وَ فُلان
🔗 #مقتل #امام_حسین
📻 @RadioSatr | #استوری
حضرت پیراهن را بالاگرفت
تا خون پیشانی را پاک کند.
ناگاه تیر سهشعبهای آمد؛
به قلبش نشست...
دست خود را زیر چشمۀ خون گرفت
پُرخون کرد و به محاسن کشید...
آه...
فرمود:
”اینگونه به خون خضاب خواهم بود
تا جدّم رسول خدا را ببینم
و بگویم:
فلانی و فلانی مرا کشتند“
تیر سقیفه بود که بر قلب من زدند...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 قتَلَني فُلانٌ وَ فُلان
🔗 #مقتل #امام_حسین
📻 @RadioSatr | #استوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوازدهم محرم
قافلۀ اُسَراء به کوفه رسید...
امکلثوم خطبهای خواند و
فریاد بر سر کوفیان برآورد...
همهمه شد
دستور دادند: «ساکتش کنید»
سرِ حسین را که به نیزه بود
جلوی قافله آوردند...
چهرهاش چون قرص ماه بود
گویی خودِ رسولخدا است
محاسنش خونین و...
زینبکبری نگاهش به سر افتاد
سر خود را به چوبۀ محمل کوبید
نفهمیدیم چه شد...
دیدیم که از زیر مقنهاش خون میریخت...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 نطحت جبینها بمقدم المحمل
🔗 #مقتل #حضرت_زینب
📻 @RadioSatr | #استوری
قافلۀ اُسَراء به کوفه رسید...
امکلثوم خطبهای خواند و
فریاد بر سر کوفیان برآورد...
همهمه شد
دستور دادند: «ساکتش کنید»
سرِ حسین را که به نیزه بود
جلوی قافله آوردند...
چهرهاش چون قرص ماه بود
گویی خودِ رسولخدا است
محاسنش خونین و...
زینبکبری نگاهش به سر افتاد
سر خود را به چوبۀ محمل کوبید
نفهمیدیم چه شد...
دیدیم که از زیر مقنهاش خون میریخت...
🎤 #حاج_حسن_خلج
🔸 نطحت جبینها بمقدم المحمل
🔗 #مقتل #حضرت_زینب
📻 @RadioSatr | #استوری