This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#How_do_we_get_good_in_Giraffe?
وقتی از مارشال روزنبرگ پرسیده میشود که؛
«چگونه میتوانیم در ارتباط بدون خشونت مهارت زرافهای بیشتری پیدا کنیم؟»
روزنبرگ به سه نکته اشاره میکند:
وقتی از مارشال روزنبرگ پرسیده میشود که؛
«چگونه میتوانیم در ارتباط بدون خشونت مهارت زرافهای بیشتری پیدا کنیم؟»
روزنبرگ به سه نکته اشاره میکند:
اول: آگاهی واقعی و روزانه از ارزشهایمان.
به عبارتی مرتبط بودن با خودمان و مواجه شدن مستمر با این سوال که « چگونه میخواهیم زندگی کنیم؟»
دوم: تمرین، تمرین، تمرین.
دومین نکته، تمرین مداوم و مستمر است. اینکه یاد بگیریم در لحظاتی که نمیتوانیم به شیوهی زرافه صحبت کنیم، یا وقتی شغال شدهایم، آن تجربه را یادداشت کنیم. سپس، در زمانی که آرامش بیشتری داریم، از خود بپرسیم:
● آن لحظه، طرف مقابل چه احساسی داشت؟ چه نیازی داشت که من متوجه نشدم؟
● من چگونه میتوانستم احساسات و نیازهای خودم را بیان کنم؟
زیرا هر اشتباه، فرصتی برای یادگیری است.
سوم: عضویت در یک جامعه زرافهای.🆔@RADIONVC
سومین چیزی که بهطرز چشمگیری در بهتر شدن در زبان زرافه مؤثر است، عضویت در یک جامعهی زرافهای است.
یعنی گروهی از انسانها که ارزشهای مشترک دارند و میخواهند یاد بگیرند چگونه به شیوهای ارتباط برقرار کنند که این ارزشها را در زندگی روزمره به ظهور برسانند.
❤24👍9
RadioNVC رادیو ان وی سی
<unknown> – خشونت محصول عدم شناخته
خشونت همیشه فریاد زدن یا آسیب فیزیکی نیست.
گاهی نادیده گرفتن یک نیاز انسانی یا بیتوجهی به ساختارهای پنهان زندگی، خود نوعی خشونت است.
در واقع، همهچیز از جایی میان ما آغاز میشود؛ جایی که دیگر صدای هم را نمیشنویم.
در همین زمینه، نغمه ثمینی در فایل صوتی که ضمیمه شده است، با نقلقولی از ژیژک میگوید: «خشونت، محصول عدم شناخت ماست.»
به بیان دیگر، زمانی که شناخت کافی نداریم، ممکن است دست به کارهایی بزنیم که در بستر آنها خشونت نهفته است.
برای مثال، وقتی نمیدانیم طرف مقابلمان چه احوالی دارد، ممکن است بیمقدمه دستمان را روی بوق بگذاریم؛ در حالی که شاید او غمگین یا در حال تجربهی سوگ باشد.
شاید اگر آگاهی و شناخت بود نوع مواجهه متفاوت میشد!
در ادامهی این نگاه، درک من اینست که مارشال روزنبرگ، بنیانگذار نظریهی ارتباط بدون خشونت، نیز خشونت را ریشهدار در ناتوانی ما در شناخت و بیان احساسات و نیازهای واقعی میداند.
زمانی که نتوانیم نیازهای خود و دیگران را بفهمیم یا بهدرستی بیان کنیم، خشونت جای گفتوگو و ارتباط همدلانه را میگیرد.
در نتیجه، نادیده گرفتن نیازهای انسانی، شکلی از خشونت خاموش است.
و هر زمانی که فراموش کنیم با انسانی شبیه خودمان—با احساسات، نیازها و آسیبپذیریهای مشترک—روبهرو هستیم، ناخودآگاه به ادامهی چرخهی خشونت کمک کردهایم.
🆔@RADIONVC
❤19👍10👏4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#برشی از فیلم The Break-up
میتوانم تحمل کنم تو به من بگویی
آنچه را که من انجام دادم و یا ندادم،
و من میتوانم برداشتهای تو را تحمل کنم
اما خواهش میکنم این دو را در هم نیامیز!
به من بگو ناامید شدهای
با کارهای ناتمامی که میبینی،
اما غیرمسئول نامیدن من
راه حرکت دادن من نیست.
"مارشال روزنبرگ"
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#تقاضا
#قضاوت
#ZabaneZendegi
#NVC
@RADIONVC
میتوانم تحمل کنم تو به من بگویی
آنچه را که من انجام دادم و یا ندادم،
و من میتوانم برداشتهای تو را تحمل کنم
اما خواهش میکنم این دو را در هم نیامیز!
به من بگو ناامید شدهای
با کارهای ناتمامی که میبینی،
اما غیرمسئول نامیدن من
راه حرکت دادن من نیست.
"مارشال روزنبرگ"
تقاضا:
و شما چه کپشنی را مناسب این برش از فیلم میدانید؟
یا با چه مفهومی از ارتباط بدون خشونت مرتبط شدید و برایتان یادآور شد؟
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#تقاضا
#قضاوت
#ZabaneZendegi
#NVC
@RADIONVC
👍14❤8🥴2
وقتی این برش از فیلم را دیدم، اولین چیزی که ذهنم را درگیر کرد، ناتوانی زبان در انتقال واقعیات پیچیده بود؛ زبانی که بهجای پل، گاه به دیواری بدل میشود.
این ناهماهنگی میان زبانِ ثابت و واقعیتِ سیال، زمینهساز شکلگیری تعارضات و سوءتفاهمهای فراوان است. هنگامی که زبان به ابزاری برای قضاوت، سرزنش یا کنترل بدل میشود، کارکرد ارتباطی آن مختل میگردد و به جای تقویت همدلی، منجر به تشدید احساساتی مانند خشم و رنجش و محدود شدن درک ما از یکدیگر میشود.
اثر مارشال روزنبرگ
🆔@RADIONVC
این تجربه مرا به یاد گفتهای از وندل جانسن، معناشناس انداخت؛ کسی که زبان را ابزاری ناقص میداند؛ ابزاری که بیشتر برای سلطه بر واقعیت به کار میرود تا بازتاب بیطرفانهٔ آن.
به باور او، این ویژگی موجب میشود زبان نتواند بهدرستی پیچیدگی و پویایی تجربههای انسانی را منتقل کند.
از دیدگاه جانسن، یکی از ریشههای این ناکارآمدی در منشأ تاریخی زبان نهفته است؛ زبانی که محصول جوامع ابتدایی و فاقد خودآگاهی بوده، و از همین رو، پاسخگوی نیازهای ارتباطی انسان مدرن با واقعیتهای چندلایه و متغیر نیست.
این ناهماهنگی میان زبانِ ثابت و واقعیتِ سیال، زمینهساز شکلگیری تعارضات و سوءتفاهمهای فراوان است. هنگامی که زبان به ابزاری برای قضاوت، سرزنش یا کنترل بدل میشود، کارکرد ارتباطی آن مختل میگردد و به جای تقویت همدلی، منجر به تشدید احساساتی مانند خشم و رنجش و محدود شدن درک ما از یکدیگر میشود.
نقطه مقابل این ناکارآمدی، نظریه «ارتباط بدون خشونت» (Nonviolent Communication) قرار دارد، زبانیست زنده انگارانه و مخالف تعمیم های ایستا!
با اجتناب از برچسبزنی، ارزیابی و داوری میکوشد زمینه گفتوگویی اصیلتر و انسانیتر را فراهم آورد؛ گفتوگویی که در آن، فهم متقابل جایگزین تقابل میشود.
از این منظر، NVC نهتنها یک ابزار ارتباطی، بلکه تلاشی برای بازاندیشی در ماهیت زبان و بازیابی ظرفیتهای آن برای خلق پیوندهای انسانیِ معنادار است.
تقاضا:با نگاه به کتاب «ارتباط بدون خشونت»
شاید بتوان نگاهی دوباره به زبان، نه فقط به عنوان ابزاری برای انتقال داده، بلکه به مثابه پلی برای درک و همدلی بیندازیم.
مشتاقیم نظر شما را هم بدانیم🌻
اثر مارشال روزنبرگ
🆔@RADIONVC
❤8👏6👍2👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#How_to_Prepare_People_for_You_Weirdness
مارشال روزنبرگ؛
📍برای شما در به کار بردن این فرآیند آرزوی موفقیت دارم.
امیدوارم که این مسیر، زندگی شما را هم غنی کند.
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#تقاضا
#قضاوت
#ZabaneZendegi
#NVC
@RADIONVC
مارشال روزنبرگ؛
📍برای شما در به کار بردن این فرآیند آرزوی موفقیت دارم.
امیدوارم که این مسیر، زندگی شما را هم غنی کند.
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#تقاضا
#قضاوت
#ZabaneZendegi
#NVC
@RADIONVC
❤8👏1
چرا «زبانِ آگاهی» در ارتباط بدون خشونت گاهی غریب و ناآشنا بهنظر میرسد؟
□ در واقع، آنچه در ظاهر «عجیب» به نظر میرسد، اغلب نمایانگر تغییری بنیادین در سطح آگاهی و ادراک ماست؛ تغییری که با خود، شیوهی تازهای از دیدن انسان، نیازها و احساسات به همراه میآورد.
🆔@RADIONVC
آشنایی با ارتباط بدون خشونت، غالباً به تغییری عمیق در زبان و شیوهٔ گفتوگو منجر میشود. این تغییر، اگرچه نشانه یا حاصل رشد درونی است، اما ممکن است برای اطرافیان ناآشنا یا حتی مصنوعی به نظر برسد. برخی ممکن است با شگفتی یا حتی انتقاد بپرسند:
● «چرا اینطور حرف میزنی؟»
● «چرا ادای معلمها را در میاوری؟»
● «نکند کتاب جدیدی خواندهای؟ »
● «یا کلاس جدیدی رفتهای؟!»
□ در واقع، آنچه در ظاهر «عجیب» به نظر میرسد، اغلب نمایانگر تغییری بنیادین در سطح آگاهی و ادراک ماست؛ تغییری که با خود، شیوهی تازهای از دیدن انسان، نیازها و احساسات به همراه میآورد.
هنگام مواجهه در اینگونه موارد به گفتهٔ مارشال روزنبرگ، به جای آنکه از زبان و شیوهٔ بیان خود دفاع کنیم یا وارد توضیحی تحلیلی شویم، بهتر است تلاش کنیم نیازهای پنهان در پس واکنشهای دیگران را بشنویم؛ زیرا اعتراض یا تمسخر نیز میتواند حامل رنجی دیدهنشده یا نیازی برآوردهنشده باشد.
او باور دارد: «هر انتقاد، بیانی وارونه از یک نیاز است.» و شاید در عمق خود، فریادی برای درک شدن باشد.
از این منظر، آنگونه که من درک میکنم هدف ارتباط بدون خشونت، نه اصلاح صِرف گفتار و نه تنزل آن به مجموعهای از تکنیکهای خشک و ماشینیست؛ بلکه تغییر در کیفیت رابطه انسانی است.
رابطهای که بر پایهی همدلی و مسئولیتپذیری در برابر احساسات و نیازهای مشترک بنا شده باشد.
🆔@RADIONVC
👍12❤8👏2
دوستان و همراهان عزیز،
با نهایت تأسف، در این ساعات سنگین و پراضطراب، تصمیم گرفتیم با نوشتن این متن، در احساسی که بسیاری از ما این روزها آن را تجربه میکنیم همدل و شریک باشیم.
¶ اگر بتوانیم لحظهای بایستیم و نفسی تازه کنیم، اگر احساساتمان را ببینیم و آنها را جدی بگیریم، شاید بتوانیم قدمی هرچند کوچک برای ترمیم خودمان برداریم. ترمیمی که کمکم به اطرافمان هم سرایت میکند — به خانهمان، به فرزندانمان، به جمعمان.
در عین حال پیشنهاد میکنیم لحظاتی با خود خلوت و احساساتتان را پیدا کنید. نگران هستید یا کنجکاو؟ خشم دارید یا غم؟ ببینید این احساسات پیامرسان کدام نیازهایتان هستند؟ و اکنون سهم فاعلی شما برای تامین آن نیازها چیست!؟
🆔@RADIONVC
با نهایت تأسف، در این ساعات سنگین و پراضطراب، تصمیم گرفتیم با نوشتن این متن، در احساسی که بسیاری از ما این روزها آن را تجربه میکنیم همدل و شریک باشیم.
گام اول ؛
در چنین بحرانهایی، اهمیت مراقبت از کودکان و تأثیر این فضا بر سلامت روان آنها بارها و بهدرستی مورد تأکید قرار میگیرداما شاید پیش از آن یک بُعد مهم دیگر نباید فراموش شود:
مراقبت از خودِ ما؛ پدرها، مادرها، معلمها، خواهرها، برادرها، همسران، و هر کسی که بار حمایت از دیگران را هم بر دوش دارد.
همهی ما انسانیم. ترسیدهایم، نگرانیم، پر از سؤالیم ــ و در عین حال، مسئولیت مراقبت از دیگرانی را به عهده داریم.
گاهی با خود فکر میکنم:
«چگونه میتوانم برای فرزندانم پناه باشم، اگر خودم در طوفان بیپناه ماندهام؟»
وشاید قدم اول برای ساختن پناه، همین باشد:
پناه دادن به خود
¶ اگر بتوانیم لحظهای بایستیم و نفسی تازه کنیم، اگر احساساتمان را ببینیم و آنها را جدی بگیریم، شاید بتوانیم قدمی هرچند کوچک برای ترمیم خودمان برداریم. ترمیمی که کمکم به اطرافمان هم سرایت میکند — به خانهمان، به فرزندانمان، به جمعمان.
پیشنهاد ما این است که در گام اول خودمان را آغوش بگیریم.¶ اینها ممکن است در نظر اول کوچک، بیفایده و یا تصنعی بهنظر برسند، اما میتوانند مانند هوایی تازه در دلی تنگ باشند و اثرات بزرگی بر حالمان داشته باشد.
این مراقبت میتواند بسیار ساده باشد:
● چند دقیقه نفس عمیق در روز
● گفتوگو با دوستی که حالمان را میفهمد.
● نوشتن بیواسطهی آنچه بر ما میگذرد.
● قدمزدن
● کمکردن از حجم اخبار نگرانکننده.
● گوشدادن به موسیقی.
● در آغوش کشیدن کسی که دوستش داریم.
● گرفتن یک دوش آب سرد
در عین حال پیشنهاد میکنیم لحظاتی با خود خلوت و احساساتتان را پیدا کنید. نگران هستید یا کنجکاو؟ خشم دارید یا غم؟ ببینید این احساسات پیامرسان کدام نیازهایتان هستند؟ و اکنون سهم فاعلی شما برای تامین آن نیازها چیست!؟
دیدن خودمان فارغ از نقش؛¶ کودکان و نوجوانان ما، بیش از آنکه به نسخههای کامل و بیعیبونقص ما نیاز داشته باشند، به حضور واقعی و انسانی ما نیاز دارند — اینکه کنارشان باشیم.
و شاید در این روزها، بیش از همیشه به یادآوری یک نکته نیاز داریم:
ما فقط نقشهایمان نیستیم — فقط پدر، مادر، همسر، فرزند یا مراقب دیگران نیستیم. ما خودمان هم انسانی هستیم؛ با احساس، با نیاز، با ترسها و امیدهایی که حق دارند شنیده شوند، جدی گرفته شوند و مهم شمرده شوند.
به خودمان برگردیم.
با مهربانی، با پذیرش.
برای آنکه بتوانیم فردا را — حتی اگر نامطمئن باشد — با دلی آرامتر و نگاهی روشنتر بسازیم.
و در گام دوم؛
□ بعد از اینکه ماسک اکسیژن خود را زدید نوبت به زدن ماسک اکسیژن برای کودکتان و بغل دستی تان است.
□ نکته مهم دیگر برای حفظ امنیت شما و اطرافیانتان مراقبت از روتین زندگی است. در این دوران فرصت لمس فیزیکی و آغوش را برای خود و اعضای خانوادهتان بیشتر فراهم کنید.
□ جلسات خانوادگی تشکیل دهید. هم از احساسات خودتان بگویید و هم پذیرای احساسات سایر اعضای خانواده و بویژه کودکان باشید. برای تخلیه احساسات موقعیتهایی فراهم کنید. بازیهای خَلقی، کلامی و حرکتی بسیار کمککننده خواهند بود. (مثل خمیر بازی،آوابازی و بپربپر)
□ در مواجهه با سوالات کودکان نیز صادقانه اما در حد توان و هضم آنها پاسخ دهید. خیالشان را آسوده کنید که در کنارشان در همه شرایط هستید و جایشان امن است. استفاده از مثالهایی شبیه زندگی روزمره کمککننده باشد. یک پاسخ ساده میتواند چیزی شبیه این باشد که همانطور که شما و دوستت گاهی با هم دعوا میکنید، کشورها هم گاهی باهم دعوا میکنند.
در نهایت به یکدیگر یادآوری کنیم در تجربهی این غم، استیصال و ناامیدی، تنها نیستیم و کنار هم دست در دست هم پناهگاه امن یکدیگر خواهیم بود.
🆔@RADIONVC
❤60👏4👍2
تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید
تو یکی نِهای هزاری تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر
که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزار قامتِ کوز
«امروز بیشتر از همیشه ذهنم درگیر این فکر بود که تأثیرگذاری فردی یعنی چه؟
آیا در شرایط فعلی اصلاً فایدهای دارد؟
اینکه از من، در مقام یک انسان و یک عضو از جامعه، چه کاری برمیآید—برای خودم، برای دیگری؟
و خیلی وقتها با این واقعیت مواجهم که دستم کوتاه است و حیطه اثرگذاریام کوچک، با خودم فکر میکنم تأثیر واقعی شاید نه در اقدامهای بزرگ، که در لحظههای خاموشِ روزمره پنهان است؛ جایی که انتخابی ساده میتواند ادامهاش را در دل دیگری پیدا کند، بیآنکه من بدانم.
این پرسش، تلنگری شد برای افکارم؛ نه به قصد پاسخ دادن، بلکه برای ماندن در مسیر پرسیدن.
شاید همین کافی باشد: گاهی مکث کنیم و نگاه تازهای بیندازیم به حضورمان در جمع، به ردّی که بیصدا میگذاریم.»
و باور کنیم هر انتخاب ما، هر رفتار کوچک، میتواند جرقهای باشد برای تغییر.
یک گفتوگوی محترمانه،
یک مشارکت داوطلبانه،
یا حتی ترویج یک فکر و نگرش
میتواند در سطحی فراتر از خودمان اثری بگذارد.
🆔@RADIONVC
❤32👍6👏4
دلخوشیهای کوچک ببافیم...
🆔@RADIONVC
وقتی فکرِ جنگ، در هر شکل و خبری، نفسمان را بند میآورد،
وقتی هر جمله، زخمی تازه مینشاند بر دل...
شاید لازم باشد که بافتن دلخوشیهای کوچک را از یاد نبریم.
نه از سر بیخیالی و سِر شدن، بلکه برای زنده ماندن، برای دوام آوردن.
شبیه قصهای از سرزمین پرندهها؛
«پرندههایی که بلد بودند دلخوشی ببافند»
جایی که پرندهمادر سرش را خم کرد، با نوکش آرام پرِ بالِ جوجهاش را صاف کرد و گفت:
«ما ممکن است دوباره بترسیم، حتی بزرگترها هم میترسند.
اما ما یک کار مهم بلدیم:
ما میتوانیم کنار هم باشیم،
میتوانیم دلخوشی ببافیم،
میتوانیم نفس بکشیم و آرام شویم...»
دلخوشیهای کوچک ما هم میتوانند رنگ و بوی متفاوتی داشته باشند:
● شاید لبخند کوتاهی باشد میان دو نفر در صف نان،
● شاید دستی که بیصدا و بیمنت، کمک میکند،
● گاهی دیدن نوری که صبح از پنجره به زمین میتابد،
● چای گرمی که با امید دم میشود،
● یا صدای کودکی که هنوز میخندد و توپ بازی میکند...
● دلخوشی، شاید پیامی کوتاه باشد از دوستی قدیمی،
● یا نگاهی که بیکلام میگوید: "میفهممت."
● قدردانی از حضور کسانی که دلمان به بودنشان گرم است،
● شنیدن صدای مادری که احوالمان را میپرسد،
● یا نوشتن چند خط در دفترچهای که فقط برای خودمان است.
لازم است زنده بمانیم.
و برای زنده ماندن، دلمان باید گرم باشد — حتی اگر اندکی.
دلخوشیهای کوچک، مانند نخ نازکی هستند
که ما را آرامآرام از لبهی سقوط عقب میکشند.
در این روزهای پرابهام و پرالتهاب،
شاید همین بافتن دلخوشیهای کوچک باشد
که بتواند فردا را روشن کند...
دلخوشیهای کوچک شما چیست؟
بیایید آنها را با هم قسمت کنیم.
شاید دل کسی، در همین نزدیکی، به خواندن دلخوشی شما گرم شود.
۲ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
❤24👍6👏1
تغییر
🆔@RADIONVC
امروز، بعد از مرور اخبار، به واژهی «تغییر» اندیشیدم. احتمالاً ما دیگر آن آدمهای دیروز و پریروز نیستیم. زمان، حتی بیآنکه بخواهیم، از ما انسانهایی دیگر میسازد و ما آرام و پیوسته در حال دگرگون شدن هستیم.
شاید این تغییرات، ناگهانی یا بزرگ نباشند، اما ردِ آنها را میتوان در نگاهها، احساسات و افکارمان، در واژهها، واکنشها و حتی در عمق سکوتهایمان پیدا کرد.
در این لحظات، وقتی کمی آتش جنگ فروکش میکند و آرامشی ـ هرچند شکننده اما قابل لمس ـ در فضا جاری است، شاید بد نباشد که ما هم مکثی کنیم. در این مکث، میتوانیم از خود بپرسیم: کجای راه را باید برگردیم؟ کدام بخش از درونمان نیاز به ترمیم، بازسازی یا حتی رها شدن دارد؟ و در کدام گوشهٔ زندگیمان نیاز به تغییر را احساس میکنیم؟
تجربهی شخصی من: در میانهٔ اضطراب و تنشی که احساس میکردم، و ناامنی روانیای که تجربه میکردم و میکنم، انگار پنجرهای باز شد برای دیدن چیزهایی که پیشتر نمیخواستم یا نمیتوانستم ببینم.
شاید برای بسیاری از ما، کنار آمدن با دیگری ـ آنکه متفاوت میاندیشد یا میزیَد ـ همیشه آسان نبوده است. قضاوت، سوءتفاهم، فاصلههای ذهنی و احساسی، دیوارهایی ناپیدا ساختهاند که اغلب حتی خودمان هم متوجهشان نبودهایم.
اما در همین چند روز، وقتی سایهی جنگ بر سر همه افتاد، متوجه شدم که ترس مرز نمیشناسد. دلواپسی از قوم، زبان و عقیده عبور میکند. اینجاست که شاید چیزی درون من تکان بخورد؛ جرقهای کوچک اما واقعی از همدلی، درک مشترک، پذیرش دیگری.
این همدلی ناگهانی، حتی اگر موقتی باشد، جرقهای از تغییر را در دل روشن میکند و من معتقدم تغییر سفریست که از درون آغاز میشود. هیچ تحولی از بیرون به درون رخ نمیدهد، مگر آنکه از دل خودمان بجوشد.
هر کسی میتواند نقطهی آغازی برای دگرگونی باشد؛ با تصمیمی کوچک، نگاهی تازه، بخششی صادقانه، یا سکوتی معنادار. نه با این انتظار که فوراً دنیا تغییر کند، بلکه با این باور که انسانها با تغییر خود، میتوانند به جهان شکلی تازه ببخشند.
وقتی هر فردی مسئولیت تغییر را در درون خود بپذیرد، موجی آرام و نامرئی در جامعه شکل میگیرد؛ موجی که شاید ابتدا کوچک باشد، اما قدرتش در پیوستگی آن نهفته است.
امیدوارم این دگرگونی و باور که ما نیازمند بازنگری در شیوهٔ زیستن، در شیوه دیدن و شنیدن یکدیگر هستیم، نه تنها در ما، بلکه در اطرافیانمان نیز رخ دهد؛ چرا که جامعه، آینهی انسانهاییست که درون خود را جدی گرفتهاند.
امروز، روزی تازه است برای شروعی
دوباره؛ نه از بیرون، که از ژرفترین لایههای وجود؛ جایی که حقیقتِ ما پنهان مانده، اما هنوز زنده است و در انتظار بیداری!
سهشنبه ۳ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
❤22👍5🥴1
امید و توهم
پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
دوباره به واژهی «امید» برگشتم.
امید، واژهای آشناست. زیاد آن را در حرفهای روزمرهمان به کار میبریم. اما وقتی کمی عمیقتر نگاه میکنم، میبینم پشت این کلمهی ساده، لایههایی پیچیدهتر از یک دلخوشی معمولی پنهان است.
برای من، امید فقط یک جملهٔ دلگرمکننده نیست. مثل وقتی به کسی میگوییم: «امید داشته باش، همهچیز درست میشه».
انگار امید، چیزی فراتر از این حرفهاست. گاهی نیرویی در درون ماست که در دل بحرانها، کمکمان میکند تا ادامه بدهیم، حتی وقتی همهچیز تاریک به نظر میرسد.
اما همیشه این سؤال برایم مطرح بوده: مرز بین امید و توهم کجاست؟ از کجا بفهمم که نگاه من واقعبینانه است و نه فریبدادن خودم؟ آیا این امید، نیروی حرکت است یا فقط فاصله گرفتن از واقعیت؟
□ ویکتور فرانکل، روانپزشک و نویسندهی کتاب انسان در جستوجوی معنا، امید را نه یک احساس گذرا، بلکه نوعی جهتگیری معنادار بهسوی زندگی میداند، حتی وقتی که همهچیز تاریک است.
او باور دارد اگر انسان بتواند در دل رنجها معنایی پیدا کند، میتواند ادامه دهد. امید در نگاه او، از درون ما میجوشد—وقتی نیازهای انسانیمان را ببینیم و به رسمیت بشناسیم: نیاز به امنیت، عشق، تعلق و درک شدن. آنوقت نیرویی درونمان بیدار میشود که اسمش را میگذاریم «امید»!
□ مثلاً فرض کن کسی شغلش را از دست داده است و با مشکلات مالی روبهرو است. اگر فقط با خودش تکرار کند «همهچیز درست میشه» ولی کاری نکند، این بیشتر شبیه توهم است. اما اگر با پذیرش واقعیت، دنبال یاد گرفتن مهارت جدید یا مشورت گرفتن از دیگران برود، این همان امیدیست که از آگاهی میآید، نه از خیال.
این نوع امید، منفعل نیست؛ یک واکنش فعال و مسئولانه است. امیدی که واقعیت را انکار نمیکند، بلکه با آن همراه میشود و راهی برای تغییر می سازد.
در مقابل، گاهی آنچه به نام «امید» میشناسیم، درواقع شکلی از دلخوشی بیاثر است. مثل کسی که در یک رابطهی ناسالم باقی میماند، به این امید که طرف مقابل روزی تغییر کند—بدون اینکه خودش کاری برای بهتر شدن رابطه انجام دهد. چنین امیدی نه کمکمان میکند، نه ما را بهجلو میبرد.
امید اصیل، با پذیرش شروع میشود. پذیرش اینکه نیاز داریم و حتی اگر هیچ کاری نتوانیم بکنیم، همین که آن نیاز را ببینیم و بیان کنیم، خودش گام اول است.
این امید، فرار از واقعیت نیست. تلاشیست برای زنده ماندن. برای حرکت کردن. همانطور که هایدگر میگوید: امید، ما را به «در راه بودن» دعوت میکند—به زیستنی که در مسیر معنا شکل میگیرد، نه فقط در رسیدن به مقصد.
شاید همین زیستن در مسیر، همان چیزی باشد که امید را زنده نگه میدارد.
پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
❤26👍5👏5🤨2
روتینهایی که رفتند، لحظههایی که ماندند!
شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
در روزهایی که گذشت و همچنان میگذرند، بیش از هر زمان دیگری اهمیت دو ابزار از مدل ارتباط بدون خشونت برایم پررنگ شده است: قدردانی و سوگواری. این روزها، دلتنگ بسیاری از روتینهایی هستم که با زحمت برای خودم و بچهها و خانواده ساخته بودم. روتینهایی که نه فقط ساختار روزمان را شکل میدادند، بلکه به من حس کفایت، پویایی و سرزندگی میدادند. اما حالا، گاهی حتی توان یا انگیزهای برای انجامشان ندارم.
در عین حال، اتفاقات مثبتی هم در جریاناند. بخشهایی از وجودم همچنان قدرداناند—قدردان لحظههایی که هنوز میتوانند لبخندی بیاورند، نگاهی گرم، یا حس همراهی سادهای در یک روز پُرتلاطم.
این ترکیبِ متضاد احساسات—سوگ برای آنچه رفته و شکر برای آنچه مانده—مرا بیشتر به سمت تمرین آگاهانه این دو ابزار سوق داده است. دوست داشتم آن را با شما در میان بگذارم.
در مدل «ارتباط بدون خشونت»، ما میآموزیم که چگونه با نیازهای درونیمان در تماس بمانیم؛ نه با سرزنش و قضاوت، بلکه با آگاهی و محبّت. در این مسیر، دو ابزار مهم به ما کمک میکنند: قدردانی و سوگواری.
□قدردانی زمانی شکل میگیرد که نیازی از ما، توسط خودمان یا دیگری، پاسخ داده میشود. در این حالت، ما احساس خوشایندی را تجربه میکنیم و اگر دقیق شویم، میتوانیم ببینیم چه رفتاری از چه کسی، کدام نیاز ما را تأمین کرده است.
● مثلاً وقتی امروز مادرم آشپزی کرد، من احساس راحتی و رضایت کردم، چون نیازم به تنوع و مشارکت و حمایت پاسخ گرفت. این نوع قدردانی، فراتر از تشکر معمولیست؛ نوعی آگاهی است که ما را به عمق رابطهمان با خود و دیگران میبرد.
□ در مقابل، سوگواری زمانی معنا مییابد که نیازی در ما بیپاسخ میماند. بهجای قضاوت یا انکار، یاد میگیریم در کنار غم بمانیم، با فقدانمان بنشینیم، و از خود بپرسیم: کدام نیازم دیده نشده؟
●مثلاً وقتی نمیتوانم آن روتینها را—که زمانی برای سلامت روانم ساخته بودم—ادامه دهم، اندوهگین میشوم؛ چون نیازم به انسجام، نظم، یا معنا بیپاسخ مانده است. این سوگواری نشانهی ضعف نیست، بلکه جلوهای از ارتباط صادقانه با خود است.
قدردانی و سوگواری، هر دو، به ما کمک میکنند در جایگاه قربانی یا مهاجم نمانیم؛ نه با خودمان، نه با دیگران. بلکه با خودآگاهی و محبّت، ببینیم کجا ایستادهایم، چه از دست دادهایم، و چه هنوز در دسترس ماست!
برای من، این دو ابزار مانند چراغهایی هستند که در دل تاریکی راه را نشان میدهند—تا در میانهی تجربههای متضاد، همچنان با خودم در تماس بمانم: با نیازهایم، احساساتم، و ارزشهایی که حتی در دل بحران نیز فراموش نشدهاند.
تمرین آگاهانهٔ قدردانی و سوگواری، مرا بهسوی پذیرش و امید میبرد؛ پذیرش آنچه رفته، و امید به آنچه هنوز میتوان ساخت. با آنها، رابطهام با خودم ترمیم میشود—و با دیگران، انسانیتر و همدلانهتر میگردد.
شاید روزی دوباره بتوانم روتینهایم را بازسازی کنم، اما تا آن زمان، همین لحظهها و همین ابزارها، پناهِ کوچکی برای روانم هستند.🌱
تقاضا: اگر شما هم دوست داشتید از قدردانیها و سوگواریهایتان بنویسید.
شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
❤26👍9👏5
🕊 دل در گرو دیگری داشتن؛ راهی بهسوی آرامش جمعی
🆔@RADIONVC
در روزهای گذشته از امید گفتیم، از سوگ، دلخوشیهای کوچک، و از سهم انسان در معنا بخشیدن به زندگی. اما هر بار که به این واژهها بازمیگردم، به ریشهای مشترک میرسم: پیوند انسانی.
ما با نیازهایی فردی متولد میشویم؛ اما این نیازها—از تعلق و امنیت گرفته تا معنا و آرامش—در دلِ رابطه با دیگران است که جان میگیرند. در همدلی، در حضور، در شنیدن و شنیدهشدن.
مارشال روزنبرگ این پیوند را «وابستگی متقابل نیازها» مینامد.. یعنی هیچ نیازی، بهراستی فردی نیست؛ همهی ما در بافتی مشترک از نیازها تنیدهایم.
(نیازهای ما—چه درونی و چه بیرونی—در شبکهای زنده و بههمپیوسته با یکدیگر قرار دارند.)
یادم هست در روزهای بحران، وقتی ناچار به ترک خانه شدیم، نیازم به امنیت و بقا و آرامش تأمین شد. اما در همان زمان، نیازهایی مثل حریم شخصی، تعلق و حق انتخاب، بیپاسخ ماند.
این تصمیم، فقط نیازهای درونی مرا تحت تاثیر قرار نمیداد بلکه روی دیگری هم اثری داشت.
در آن سفر، بخشی از نیازهای ما تأمین شد، همزمان ممکن بود برای مردم بومی، امنیت یا آرامش بر هم بخورد. در عوض، شاید برای آنها نیاز به مشارکت، همدلی یا مسئولیتپذیری را برآورده میکرد.
تجربهای بود دوسویه.
به نظر میرسد بخشی از وجود ما، فقط در کنار دیگری شکل میگیرد—در دیدهشدن، در همراهی، در این حس عمیق که تنها نیستیم.
از همینروست که فکر میکنم:
دلسپردن به دیگری، نه یک وابستگی کور است و نه فداکاری بیمرز؛ بلکه راهی است برای شکوفایی انسانی.
و این پیوند، نیاز به آگاهی و تمرین دارد.
آیا ما جایی آموختهایم که رنج دیگری، رنج ما هم هست؟
که شادی او، دل ما را هم روشن میکند؟
آیا خانواده، مدرسه، دین یا رسانه، ما را به همدلی و همسرنوشتی سوق دادهاند؟ یا بیشتر، به رقابت و فردگرایی تشویقمان کردهاند؟
در لحظههای دشوار—از جنگ و بحران گرفته تا تنهاییهای روزمره—واقعیت آشکارتر میشود:
نیازهای ما به زیست دیگران گره خوردهاند.
در چنین زمانهای، دل در گرو دیگری داشتن، تنها یک حس شاعرانه نیست؛ بلکه ضرورتی انسانی، اخلاقی و حتی اجتماعیست.
بیایید باور کنیم:
انسانبودن، بدون توجه به رنج و شادی دیگری، ناقص میماند.
و جامعهای که در آن معنا، آرامش و امنیت جریان دارد، تنها زمانی ساخته میشود که مردمش دلنگران و دلسپردهی یکدیگر باشند.
سهشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴
شما چه فکر میکنید؟
کدام نیازهای شما، به نیاز دیگران پیوند خورده است؟
اگر دوست دارید، با ما در میان بگذارید.
🆔@RADIONVC
❤21👍3👏3
آیا دل در گرو دیگری داشتن به معنای نادیدهگرفتن خودمان است؟
این نوشته تلاشیست برای بازتعریف رابطهای که در آن، هم خودمان را میبینیم، هم دیگری را.
برای من دلسپردن به دیگری به معنای بدهکار دانستن خود نیست. قرار نیست وقتی به کسی دل میدهیم، احساس مسئولیت تحمیلی نسبت به خوشبختی یا رفاه او داشته باشیم. واقعیت این است که ما اساساً به هیچکس بدهکار نیستیم؛ نه به پدر و مادر، نه به فرزند، و نه به دوست یا شریک زندگی. همانطور که مارشال روزنبرگ در نگاه «ارتباط بدون خشونت» اشاره میکند، هر فرد مسئول احساسات و تأمین نیازهای خود است.
این مسئولیتپذیری فردی، نه تنها پایهی احترام متقابل است، بلکه بستریست که در آن میتوانیم وارد رابطهای سالم، آگاهانه و باکیفیت شویم.
برای من، دل در گرو دیگری داشتن یعنی به رسمیت شناختن نیازهای دیگری در کنار نیازهای خودم — نه فداکاری کامل، نه نادیدهگرفتن خود، و نه اولویت مطلق دادن به دیگری.
در اینجاست که مفهوم «آزادی عاطفی» برایم معنا پیدا میکند.در چنین موقعیتی، گفتوگو میتواند چیزی شبیه به این باشد:
و درکم این است که آزادی عاطفی، فضای همدلی و خلاقیت را ممکن میسازد.
از نگاه روزنبرگ، ما میتوانیم همزمان هم نیازهای خود را ببینیم و هم نیازهای دیگری را. و از دل این آگاهی، راهحلهایی بیافرینیم که تا جای ممکن، به هر دو پاسخ دهند. او ما را دعوت میکند بهجای فکر کردن در چارچوب «یا این، یا آن»، به سوی «هم این و هم آن» برویم.
البته همیشه راهحل ایدهآل وجود ندارد. گاهی ممکن است انتخابی که میکنیم، همهی نیازها را کاملاً برآورده نکند. اما نکتهی مهم این است که هر دو طرف — من و دیگری — دیده شدهایم و برای نیازهایمان ارزش قائل شدهایم.
برای روشنتر شدن این نگاه، بیایید مثالی را مرور کنیم:
فرض کنیم در پایان یک روز پرمشغله، به تنهایی، سکوت، و ارتباط با خود نیاز داریم. درست در همان لحظه، یکی از عزیزانمان — مثلا همسر یا دوست صمیمی — میخواهد دربارهی موضوعی مهم صحبت کند. او نیاز به نزدیکی و شنیدهشدن دارد.
اگر فقط بر نیاز خود پافشاری کنم، ممکن است طرف مقابل احساس بیاهمیتی یا دلسردی کند. اگر هم نیاز خود را نادیده بگیرم و فقط به نیاز او توجه کنم، به مرور احساس خستگی و رنجش در من شکل میگیرد.
□ «الان واقعاً نیاز دارم نیمساعت فقط در سکوت باشم تا بتونم دوباره انرژی بگیرم. میدونم برات مهمه که درباره اون موضوع حرف بزنی. آیا موافقید ساعت ۵ با هم صحبت کنیم؟»یا:
□ «میتونی بهم بگی چقدر برات مهمه که همین حالا صحبت کنیم؟ اگه خیلی فوری نیست، میتونی نیمساعت صبر کنی؟ بعدش کامل گوشات میکنم. اینجوری هم من سبکتر میشم، هم تو شنیده میشی. نظرت چیه؟»در این گفتوگو، من هم نیاز خودم را بیان کردهام، هم تلاش کردهام نیاز طرف مقابل را درک کنم و با او چک کنم! حالا میتوانیم با هم تصمیم بگیریم: شاید او کمی صبر کند، یا من زمانی مشخص برای صحبت تعیین کنم، حتی ممکن است به راهحل جدیدی برسیم.
در نتیجه شاید جمع بندی اینگونه باشد؛
● گام اول؛ شناخت و بیان صادقانهی نیازهای خود
● قدم دوم؛ تلاش برای درک و تأیید نیازهای دیگری
● قدم سوم؛ همکاری برای یافتن راهحلهای مشترک و خلاقانه
این همان جاییست که نه حذف میکنیم و نه تسلیم میشویم، بلکه آگاهی و مشارکت، ما را به جلو میبرند.
در نهایت، رابطهای که در آن نه خود را گم میکنیم و نه دیگری را قربانی میکنیم، رابطهایست که در آن هر دو میتوانیم رشد کنیم، بشنویم و شنیده شویم. چنین رابطهای حاصل دلسپردنی آگاهانه است — دلسپردنی که از سر انتخاب است، نه اجبار؛ از جنس آزادیست، نه فداکاری کور.
مشتاق شنیدن تجربهها و نگاههای شما در این مسیر هستیم.🌻
پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴
🆔@RADIONVC
❤20👍5👏4
اپیزود بیستویکم منتشر شد!
در این اپیزود تلاش کردیم زمین رقص در ارتباط بدون خشونت (NVC) را با مطرح کردن موضوعی نزدیک به واقعیت تمرین کنیم و در این زمین، همراه با آن برقصیم. گفتوگویی که شاید دریچهای باشد برای نگاهی تازه، فهمی ژرفتر و حرکتی همدلانهتر.
این اپیزود پیش از رخدادهای اخیر ایران، در خردادماه ضبط و آماده شده بود. با این حال، تصمیم گرفتیم انتشار آن را کمی به تعویق بیندازیم تا فضا برای شنیدن آن مناسبتر و حال دل همگیمان آرامتر باشد.
امید که شنیدن این اپیزود برایتان پربار، الهامبخش و همراه با دستاوردهایی شخصی یا جمعی باشد.
#ارتباط_بدون_خشونت
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#قضاوت
#پادکست
#همدلی
#حضور
در این اپیزود تلاش کردیم زمین رقص در ارتباط بدون خشونت (NVC) را با مطرح کردن موضوعی نزدیک به واقعیت تمرین کنیم و در این زمین، همراه با آن برقصیم. گفتوگویی که شاید دریچهای باشد برای نگاهی تازه، فهمی ژرفتر و حرکتی همدلانهتر.
این اپیزود پیش از رخدادهای اخیر ایران، در خردادماه ضبط و آماده شده بود. با این حال، تصمیم گرفتیم انتشار آن را کمی به تعویق بیندازیم تا فضا برای شنیدن آن مناسبتر و حال دل همگیمان آرامتر باشد.
امید که شنیدن این اپیزود برایتان پربار، الهامبخش و همراه با دستاوردهایی شخصی یا جمعی باشد.
راستی نسخه تصویری این اپیزود هم به زودی در این کانال بارگذاری خواهد شد.
لینک این اپیزود در کست باکس
لینک این اپیزود در شنوتو
#ارتباط_بدون_خشونت
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#قضاوت
#پادکست
#همدلی
#حضور
❤26
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل تصویری اپیزود ۲۱
«رقص زرافهای»
قدردان دوستم، رضوان امیر عزیز هستم که طراحی زمین رقص را انجام داد و آن را در اختیار ما برای اجرا گذاشت. بدون همراهی و خلاقیت او، اجرای این بخش تصویری به چنین شکلی ممکن نبود.
امید که نسخهی تصویری این اپیزود بتواند درک بهتری از حرکات و ساختار زمین رقص را فراهم کند و برای علاقهمندان به این مسیر، یادگیری را سادهتر و عمیقتر سازد.
مثل همیشه، مشتاق شنیدن نظرات، پیشنهادها و بازخوردهای شما هستیم.
با مهر 🌻
#ارتباط_بدون_خشونت
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#قضاوت
#پادکست
#همدلی
#حضور
«رقص زرافهای»
قدردان دوستم، رضوان امیر عزیز هستم که طراحی زمین رقص را انجام داد و آن را در اختیار ما برای اجرا گذاشت. بدون همراهی و خلاقیت او، اجرای این بخش تصویری به چنین شکلی ممکن نبود.
امید که نسخهی تصویری این اپیزود بتواند درک بهتری از حرکات و ساختار زمین رقص را فراهم کند و برای علاقهمندان به این مسیر، یادگیری را سادهتر و عمیقتر سازد.
مثل همیشه، مشتاق شنیدن نظرات، پیشنهادها و بازخوردهای شما هستیم.
با مهر 🌻
#ارتباط_بدون_خشونت
#رادیو_ان_وی_سی
#احساسات
#نیازها
#قضاوت
#پادکست
#همدلی
#حضور
❤14👏4👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۱۸ ژوئیه؛ #روز_جهانی_نلسون_ماندلا
یادبود یک نام نیست؛ فرصتی است برای اندیشیدن و عمل در مسیر عدالت، برابری و صلح.
ماندلا سالهای زیادی از زندگیاش را وقف مبارزه با تبعیض، خشونت و نابرابری کرد. او با پایداری، بخشش و باور راسخ به عدالت، مسیر آشتی ملی و تغییر اجتماعی را در آفریقای جنوبی هموار ساخت.
در این روز، تنها از او یاد نمیکنیم؛ از خود نیز میپرسیم:
ما چگونه میتوانیم، هرچند کوچک، با صدایی آرام در عین حال اثرگذار، در مسیر عدالت گام برداریم؟
اگر مایلید، تجربهای از عدالتطلبی در زندگی روزمره خود را با ما به اشتراک بگذارید.
🆔 @RADIONVC
یادبود یک نام نیست؛ فرصتی است برای اندیشیدن و عمل در مسیر عدالت، برابری و صلح.
ماندلا سالهای زیادی از زندگیاش را وقف مبارزه با تبعیض، خشونت و نابرابری کرد. او با پایداری، بخشش و باور راسخ به عدالت، مسیر آشتی ملی و تغییر اجتماعی را در آفریقای جنوبی هموار ساخت.
لینک ویدئو
https://www.youtube.com/watch?v=Lq0TUMgaubw&t=61s
در این روز، تنها از او یاد نمیکنیم؛ از خود نیز میپرسیم:
ما چگونه میتوانیم، هرچند کوچک، با صدایی آرام در عین حال اثرگذار، در مسیر عدالت گام برداریم؟
اگر مایلید، تجربهای از عدالتطلبی در زندگی روزمره خود را با ما به اشتراک بگذارید.
شاید با پاسخ به این پرسش:
امروز برای عدالت چه خواهم کرد؟
مثلا:
● به حرف دوستی که نادیده گرفته میشود، با دقت و همدلی گوش میدهم.
● اگر شاهد رفتار تبعیضآمیزی باشم، با احترام و درک متقابل واکنش نشان میدهم.
● بهجای قضاوت عجولانه یا خشونت، سعی میکنم از نگاه طرف مقابل هم ببینم.
● صدای کسانی را که کمتر شنیده میشوند تقویت میکنم.
● درباره یک موضوع نابرابری اجتماعی مطالعه میکنم و آن را با دیگران به اشتراک میگذارم.
🆔 @RADIONVC
❤20👍3👏1
گوش دادن تلاشی است برای فهمیدن یا پاسخ دادن؟!
منبع تصویر: توییتر دانشگاه تهرانیها
🆔 @RADIONVC
«گوش دادن واقعی یعنی تلاش برای فهمیدن، نه فقط آماده بودن برای جواب دادن.
توی رابطهها، بیشتر وقتها گوش میدی که درک کنی یا فقط منتظری نوبتت برسه حرف خودت رو بزنی؟»
منبع تصویر: توییتر دانشگاه تهرانیها
🆔 @RADIONVC
❤25👍10
وقتی از شنوندگی (در نگاه روزنبرگ) و درک دنیای گوینده صحبت میکنیم، منظورمان فهم احساسات و نیازهایی است که او در لحظه تجربه میکند.
فرض کنید قرار است به کودکی گوش دهید که در یادگیری دوچرخهسواری دچار چالش شده و میگوید:
شما چطور گفتگو را پیش میبرید؟
🆔 @RADIONVC
فرض کنید قرار است به کودکی گوش دهید که در یادگیری دوچرخهسواری دچار چالش شده و میگوید:
ــ «من نمیتونم. نمیخوام دیگه ادامه بدم.»
🔹 شنونده: « ناامیدی از اینکه یادش بگیری؟»
ــ «آره، آخه نمیتونم. خیلی سخته... میخورم زمین. چند بار هم امتحان کردم.»
🔹 شنونده: « چند بار تلاش کردی و موفق نشدی، یهجور نگرانی داری که نکنه باز هم نشه؟»
ــ «آره، نمیشه، من میدونم. خیلی تلاش کردم...»
🔹 شنونده: « واقعاً دوست داری یاد بگیری، مشتاقی هوم .. و سختی مسیر اذیتت کرده، درسته؟»
ــ «آره... خیلی سخته، ولی... صندلی دوچرخهم هم خوب نیست، فرمونش هم کج میشه میخورم به بقیه چیزا.»
🔹 شنونده: «پس از دوچرخهات هم خیلی راضی نیستی؟ بهنظرت یهسری ایرادهایی هم داره؟»
ــ «ولی با همینم نمیتونم... میشه دوباره بهم بگی چجوری نگهش دارم که کج نشه؟»
🔹 شنونده: «اگر تو آمادهای که دوباره امتحان کنی، من کنارتم. با هم دوباره تمرین میکنیم.»
شما چطور گفتگو را پیش میبرید؟
🆔 @RADIONVC
👍14❤10👏4👌2😐1