کانون قرآن و عترت
470 subscribers
3.23K photos
611 videos
26 files
283 links
▫️◽️◻️



🟡کانون دانشجویی🧑‍🎓، فرهنگی📚 و مذهبی📿
«قرآن و عترت» دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه

🌐 آدرس صفحه کانون در اینستاگرام:
🔺 https://instagram.com/quet_kums?utm_medium=co

📩 آیدی ادمین کانال جهت ارتباط و انتقادات و پیشنهادات:
🔺 @Hnazar20
Download Telegram
◼️◾️▪️
خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها

من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید

فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم
آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم

یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا

هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد

خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت

کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم
دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم

کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم

همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد

آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام

خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد

نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد

رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد

آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد

کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد

نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم
می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد

تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد

به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم

شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند

ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب
مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب

وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد

ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم

✍🏻حسن لطفی
#مسلم_بن_عقیل🖤
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•