🔸کلیدهای طلایی حل مشکلات:
▫️۱) بر احساس خود مسلط باشید. باید مطمئن باشید در ناامیدی و مرور مکرر مشکل غرق نشدهاید. قدرت خود را حفظ کنید و اطمینان داشته باشید، نیروی شما برتر از هر مشکلی در جهان است.
مهم نیست در چه موقعیتی قرار گرفته اید یا مشکل تا چه حد دشوار به نظر میرسد. به خاطر داشته باشید این تنها یک مسابقه است و فقط قرار است کارهایی را که قبلاً آموخته اید دوباره انجام دهید تا پیروز شوید. ایمان داشته باشید که قادرید شیوه ای برای حل مشکل خود بیابید. اما این راه حل هیچ وقت با غوطه ور شدن در ناامیدی به ذهنتان خطور نخواهد کرد.
▫️۲) تمام توان فکری خود را برای یافتن راه حل بسیج کنید. برای تمرکز یافتن بهترین راه نوشتن است. بخاطر داشته باشید تنها ٪۲۰ وقت خود را برای شرح و توصیف خود مشکل صرف کنید و ۸۰٪ باقی مانده را به یافتن راه حل بپردازید.
▫️۳) بهترین و مؤثرترین و سریع ترین برنامه را جهت رفع مشکل خود انتخاب کنید و در اسرع وقت آن را به اجرا بگذارید.
▫️۴) به نتایج برنامه ریزی خود توجه کنید. از آنچه انجام داده اید چه حاصل شده است؟ آیا به رفع، مشکل نزدیکتر میشوید و یا خود را بیشتر به دردسرانداخته اید؟ به تأثیر برنامه خود دقت کنید.
▫️۵) اگر آنچه انجام میدهید کارساز نیست فوراً شیوه خود را تغییر دهید. از تغییر نهراسید. انعطاف پذیری در انجام روشهای گوناگون به شما توانایی حل هرگونه مشکلی را خواهد بخشید.
▫️۶) به خاطر بسپارید که همواره در اطراف شما الگوهای موفقی وجود دارد. مهم نیست مشکل تان تا چه حد دشوار به نظر میرسد، مسلماً افراد دیگری قبل از شما آن را پشت سر گذاشته.اند نزد آنها بروید و پاسخهای مورد نیاز خود را بدون تجربه های تلخ بگیرید. مطمئن باشید به خوبی از عهده حل این مشکل بر خواهید.
📙#مشکلات_را_شکلات_کنید
✍🏻#مسعود_لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
▫️۱) بر احساس خود مسلط باشید. باید مطمئن باشید در ناامیدی و مرور مکرر مشکل غرق نشدهاید. قدرت خود را حفظ کنید و اطمینان داشته باشید، نیروی شما برتر از هر مشکلی در جهان است.
مهم نیست در چه موقعیتی قرار گرفته اید یا مشکل تا چه حد دشوار به نظر میرسد. به خاطر داشته باشید این تنها یک مسابقه است و فقط قرار است کارهایی را که قبلاً آموخته اید دوباره انجام دهید تا پیروز شوید. ایمان داشته باشید که قادرید شیوه ای برای حل مشکل خود بیابید. اما این راه حل هیچ وقت با غوطه ور شدن در ناامیدی به ذهنتان خطور نخواهد کرد.
▫️۲) تمام توان فکری خود را برای یافتن راه حل بسیج کنید. برای تمرکز یافتن بهترین راه نوشتن است. بخاطر داشته باشید تنها ٪۲۰ وقت خود را برای شرح و توصیف خود مشکل صرف کنید و ۸۰٪ باقی مانده را به یافتن راه حل بپردازید.
▫️۳) بهترین و مؤثرترین و سریع ترین برنامه را جهت رفع مشکل خود انتخاب کنید و در اسرع وقت آن را به اجرا بگذارید.
▫️۴) به نتایج برنامه ریزی خود توجه کنید. از آنچه انجام داده اید چه حاصل شده است؟ آیا به رفع، مشکل نزدیکتر میشوید و یا خود را بیشتر به دردسرانداخته اید؟ به تأثیر برنامه خود دقت کنید.
▫️۵) اگر آنچه انجام میدهید کارساز نیست فوراً شیوه خود را تغییر دهید. از تغییر نهراسید. انعطاف پذیری در انجام روشهای گوناگون به شما توانایی حل هرگونه مشکلی را خواهد بخشید.
▫️۶) به خاطر بسپارید که همواره در اطراف شما الگوهای موفقی وجود دارد. مهم نیست مشکل تان تا چه حد دشوار به نظر میرسد، مسلماً افراد دیگری قبل از شما آن را پشت سر گذاشته.اند نزد آنها بروید و پاسخهای مورد نیاز خود را بدون تجربه های تلخ بگیرید. مطمئن باشید به خوبی از عهده حل این مشکل بر خواهید.
📙#مشکلات_را_شکلات_کنید
✍🏻#مسعود_لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸《داستان مرغ کنتاکی》
🔖آیا تاکنون نام (سرهنگ ساندرس) را شنیده اید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر ساخت بنا کرد و عادات غذائی ملتی را تغییر داد؟
موقعی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخ کردن مرغ را می دانست، همین و بس. نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست می شد. اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت به فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخ کردن مرغ، پول به دست آورد.
خیلی از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند، اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط درباره انجام کارها فکر نمی کرد. بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی داستان را گفت:( من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم که اگر از آن استفاده کنید؛ میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و میخواهم که درصدی از آن افزایش فروش را به من بدهید.)
البته خیلیها به او خندیدند .گفتند:( ببین پیرمرد، راهت را بگیر و برو. این لباس سفید مسخره را برای چه پوشیده ای؟) آیا سرهنگ ساندرس مأیوس شد؟ به هیچ وجه، هر بار که صاحبان رستوران دست رد به سینهاش میگذاشتند، به جای اینکه دلسرد و بدحال شود، بلافاصله به این فکر می افتاد که دفعه بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجه بهتری به دست آورد.
به نظر شما سرهنگ ساندرس، پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود چند بار جواب منفی گرفت؟ او ۱۰۰۹ بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد. وی ۲ سال وقت صرف کرد و با اتومبیل قراضه خود، شهرهای آمریکا را گشت. با همان لباس سفید آشپزی شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هر روز صبح بااین امید بیدار میشد که فکر خود را با شخص تازه ای در میان بگذارد.
به نظر شما چند نفر ممکن است به مدت ۲ سال آزگار ۱۰۰۹ بار پاسخ منفی بشنوند و بازهم دست از تلاش برندارند؟ خیلی کم به این دلیل که در دنیا، فقط یک سرهنگ ساندرس وجود دارد. بیشتر مردم طاقت ۲۰ بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ بار ! با این وجود گاهی تنها عامل موفقیت همین است.
🔸اگر به موفق ترین مردان تاریخ بنگرید یک چیز مشترک در میان همه آنها پیدا میکنید: آنها از جواب رد نمیهراسند. پاسخ منفی را نمی پذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی آنها را از عملی کردن نظرها و هدفها باز دارد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔖آیا تاکنون نام (سرهنگ ساندرس) را شنیده اید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر ساخت بنا کرد و عادات غذائی ملتی را تغییر داد؟
موقعی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخ کردن مرغ را می دانست، همین و بس. نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست می شد. اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت به فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخ کردن مرغ، پول به دست آورد.
خیلی از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند، اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط درباره انجام کارها فکر نمی کرد. بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی داستان را گفت:( من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم که اگر از آن استفاده کنید؛ میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و میخواهم که درصدی از آن افزایش فروش را به من بدهید.)
البته خیلیها به او خندیدند .گفتند:( ببین پیرمرد، راهت را بگیر و برو. این لباس سفید مسخره را برای چه پوشیده ای؟) آیا سرهنگ ساندرس مأیوس شد؟ به هیچ وجه، هر بار که صاحبان رستوران دست رد به سینهاش میگذاشتند، به جای اینکه دلسرد و بدحال شود، بلافاصله به این فکر می افتاد که دفعه بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجه بهتری به دست آورد.
به نظر شما سرهنگ ساندرس، پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود چند بار جواب منفی گرفت؟ او ۱۰۰۹ بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد. وی ۲ سال وقت صرف کرد و با اتومبیل قراضه خود، شهرهای آمریکا را گشت. با همان لباس سفید آشپزی شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هر روز صبح بااین امید بیدار میشد که فکر خود را با شخص تازه ای در میان بگذارد.
به نظر شما چند نفر ممکن است به مدت ۲ سال آزگار ۱۰۰۹ بار پاسخ منفی بشنوند و بازهم دست از تلاش برندارند؟ خیلی کم به این دلیل که در دنیا، فقط یک سرهنگ ساندرس وجود دارد. بیشتر مردم طاقت ۲۰ بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ بار ! با این وجود گاهی تنها عامل موفقیت همین است.
🔸اگر به موفق ترین مردان تاریخ بنگرید یک چیز مشترک در میان همه آنها پیدا میکنید: آنها از جواب رد نمیهراسند. پاسخ منفی را نمی پذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی آنها را از عملی کردن نظرها و هدفها باز دارد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🖌《پرسش کلید پاسخ است》
🔸بهترین طریق تنظیم مرکز توجه استفاده از نیروی (پرسش) است. آیا میدانید که طرح یک سؤال صحیح میتواند عملاً جان انسان را نجات دهد؟
پرسش، جان (استانیسلاوکی - لخ) را نجات داد. یک شب نازیها به خانه او ریختند و او و خانوده اش را به اردوگاه مرگ بردند و اعضاء خانوادهاش را در جلوی چشمان او به قتل رساندند. او در کنار سایر زندانیان اردوگاه با ضعف، اندوه و گرسنگی، از صبح تا شب کار میکرد. چگونه ممکن است انسان در چنین شرایط سختی، زنده بماند؟ اما او هر طور که بود به زندگی ادامه داد. یک روز به جهنمی که در آن زندگی میکرد نگاه کرد و دانست که حتی اگر یک روز دیگر در آنجا زندگی کند از بین خواهد رفت. تصمیم به فرار گرفت. هیچ کس قبلاً نتوانسته است از آنجا بگریزد، با وجود این با خود اندیشید که حتماً راهی برای فرار هست.
او مرکز توجه خود را از این مساله که چگونه میتواند شرایط موجود را تحمل کند، تغییر داد و به جای آن:(پرسید چگونه میتوان از این جای وحشتناک گریخت؟) و هر بار جواب قبلی به نظرش رسید:( احمق مباش! راهی برای فرار
نیست. با این پرسشها فقط روح خودت را شکنجه میکنی.)
اما این پرسش برایش قابل قبول نبود. او مرتباً از خود میپرسید:(چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟ چگونه میتوانم از این محل خارج شوم؟)
یک روز پاسخ خود را گرفت: بوی گوشت فاسد شده را در نزدیک محل کار خود احساس کرد. مردان، زنان و کودکان را از اتاق گاز می آوردند و اجساد عریان آنان را در یک کامیون میریختند. لخ به جای اینکه به این سؤال توجه کند که( چرا خداوند دلش راضی میشود که در روی زمین این همه جنایت اتفاق بیفتد؟)
از خود پرسید:(چگونه میتوانم از این موضوع برای فرار استفاده کنم؟)
چون غروب آفتاب فرا رسید و زندانیان به استراحتگاه خود رفتند، او تمام لباس هایش را درآورد و دور از چشم دیگران با بدن برهنه، خود را در میان اجساد مردگان پنهان ساخت. او در حالی که خود را به مردن زده بود و بوی تعفن و سنگینی لاشه های دیگر را بر روی خود احساس میکرد، مدتها منتظر ماند. سرانجام صدای روشن شدن موتور کامیون را شنید. پس از سفری کوتاه، انبوه اجساد مردگان را در یک قبر دسته جمعی تخلیه کردند. در آنجا نیز آن قدر منتظر شد تا اطمینان یافت که کسی در آن حوالی نیست و پس از آن با بدن عریان حدود ۴۰ کیلومتر مسافت را دوید تا به آزادی دست یافت.
چه عاملی باعث شد تا (استانیسلاوسکی - لخ) سرنوشتی غیر از میلیونها نفری که در اردوگاههای مرگ مردند، داشته باشد؟ او سوالات بی شماری از خود پرسیده بود. او این پرسش را بارها تکرار کرد، انتظار کشید و اطمینان داشت که
بالاخره پاسخ را خواهد یافت.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸بهترین طریق تنظیم مرکز توجه استفاده از نیروی (پرسش) است. آیا میدانید که طرح یک سؤال صحیح میتواند عملاً جان انسان را نجات دهد؟
پرسش، جان (استانیسلاوکی - لخ) را نجات داد. یک شب نازیها به خانه او ریختند و او و خانوده اش را به اردوگاه مرگ بردند و اعضاء خانوادهاش را در جلوی چشمان او به قتل رساندند. او در کنار سایر زندانیان اردوگاه با ضعف، اندوه و گرسنگی، از صبح تا شب کار میکرد. چگونه ممکن است انسان در چنین شرایط سختی، زنده بماند؟ اما او هر طور که بود به زندگی ادامه داد. یک روز به جهنمی که در آن زندگی میکرد نگاه کرد و دانست که حتی اگر یک روز دیگر در آنجا زندگی کند از بین خواهد رفت. تصمیم به فرار گرفت. هیچ کس قبلاً نتوانسته است از آنجا بگریزد، با وجود این با خود اندیشید که حتماً راهی برای فرار هست.
او مرکز توجه خود را از این مساله که چگونه میتواند شرایط موجود را تحمل کند، تغییر داد و به جای آن:(پرسید چگونه میتوان از این جای وحشتناک گریخت؟) و هر بار جواب قبلی به نظرش رسید:( احمق مباش! راهی برای فرار
نیست. با این پرسشها فقط روح خودت را شکنجه میکنی.)
اما این پرسش برایش قابل قبول نبود. او مرتباً از خود میپرسید:(چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟ چگونه میتوانم از این محل خارج شوم؟)
یک روز پاسخ خود را گرفت: بوی گوشت فاسد شده را در نزدیک محل کار خود احساس کرد. مردان، زنان و کودکان را از اتاق گاز می آوردند و اجساد عریان آنان را در یک کامیون میریختند. لخ به جای اینکه به این سؤال توجه کند که( چرا خداوند دلش راضی میشود که در روی زمین این همه جنایت اتفاق بیفتد؟)
از خود پرسید:(چگونه میتوانم از این موضوع برای فرار استفاده کنم؟)
چون غروب آفتاب فرا رسید و زندانیان به استراحتگاه خود رفتند، او تمام لباس هایش را درآورد و دور از چشم دیگران با بدن برهنه، خود را در میان اجساد مردگان پنهان ساخت. او در حالی که خود را به مردن زده بود و بوی تعفن و سنگینی لاشه های دیگر را بر روی خود احساس میکرد، مدتها منتظر ماند. سرانجام صدای روشن شدن موتور کامیون را شنید. پس از سفری کوتاه، انبوه اجساد مردگان را در یک قبر دسته جمعی تخلیه کردند. در آنجا نیز آن قدر منتظر شد تا اطمینان یافت که کسی در آن حوالی نیست و پس از آن با بدن عریان حدود ۴۰ کیلومتر مسافت را دوید تا به آزادی دست یافت.
چه عاملی باعث شد تا (استانیسلاوسکی - لخ) سرنوشتی غیر از میلیونها نفری که در اردوگاههای مرگ مردند، داشته باشد؟ او سوالات بی شماری از خود پرسیده بود. او این پرسش را بارها تکرار کرد، انتظار کشید و اطمینان داشت که
بالاخره پاسخ را خواهد یافت.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش نهم
📝در نشریات غربی نوشته شده که:مردها آنقدر که از مرگ سگ شان ناراحت میشوند از مرگ همسر زیبارویشان غمگین نمیشوند.کشوندن زن به اینجا کار راحتی نبوده.من معتقدم در هر دو پرده تاریخ، چه زمانی که توی سر زن میزدن و او را نحس میشمردن ،چه امروز که به اسم آزادی و حقوق زن،او را به این منجلاب و بدبختی کشیده اند، بازیگر اصلی سرمایه داران منفعت طلب هستن...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش نهم
📝در نشریات غربی نوشته شده که:مردها آنقدر که از مرگ سگ شان ناراحت میشوند از مرگ همسر زیبارویشان غمگین نمیشوند.کشوندن زن به اینجا کار راحتی نبوده.من معتقدم در هر دو پرده تاریخ، چه زمانی که توی سر زن میزدن و او را نحس میشمردن ،چه امروز که به اسم آزادی و حقوق زن،او را به این منجلاب و بدبختی کشیده اند، بازیگر اصلی سرمایه داران منفعت طلب هستن...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
«جادوی سؤال»
🔸نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند.
هنگامی که اتومبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما (هنری فورد) با دیگران فرق داشت و از خود پرسید:( چگونه میتوانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟)
پس اگر میخواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران میپرسیم بوجود آوریم.
سؤالاتی از این دست: چرا این مشکل برای من به وجود آمده؟ چرا این همه مشکل دارم؟ چرا چنین شد؟ از همان سؤالات بی انتهایی هستند که هیچ جوابی ندارند و هرگز کمکی به شما نخواهند کرد، بلکه فقط احساسات منفی را در شمارشد میدهند.
کامپیوتر مغز همیشه آماده خدمتگذاری به شماست و هر سؤالی را که به آن بدهید مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سؤال شما یاوه باشد (مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟) طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.
از سوی دیگر، اگر سؤال بسیار خوب و ثمربخشی بکنید ( مثلاً چگونه میتوانم از این موقعیت استفاده کنم؟) خود به خود، خود را به راه حلهای مناسب هدایت خواهید کرد.
تمرکز یعنی واقعیت و رمزش این است: اگر میخواهی واقعیت را عوض کنی تمركزت را عوض کن و اگر میخواهی تمرکزت عوض شود، سؤالی را که از خودت میکنی تغییر بده. پس اگر میخواهیم زندگیمان را کنترل کنیم باید سؤالاتمان را کنترل کنیم.
اگر میخواهی آدم بزرگی باشی، سؤالات بزرگ کن، تفاوت میان اشخاص مربوط به پرسشهای متفاوتی است که دائماً از خود میکنند.
پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر و در نتیجه موجب تغییر احساسات ما میشوند. در زندگی هر کسی لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر به وجود می آورد.
مثلاً اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که 《در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی دارم؟》باعث میشود که این لحظات را به خاطر بسپاریم.
این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود میکنیم. مثلاً وقتی میپرسید چرا من همیشه کارها را خراب میکنم؟ به طور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاً کارها
را خراب میکنید، در حالیکه که ممکن است واقعاً چنین نباشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند.
هنگامی که اتومبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما (هنری فورد) با دیگران فرق داشت و از خود پرسید:( چگونه میتوانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟)
پس اگر میخواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران میپرسیم بوجود آوریم.
سؤالاتی از این دست: چرا این مشکل برای من به وجود آمده؟ چرا این همه مشکل دارم؟ چرا چنین شد؟ از همان سؤالات بی انتهایی هستند که هیچ جوابی ندارند و هرگز کمکی به شما نخواهند کرد، بلکه فقط احساسات منفی را در شمارشد میدهند.
کامپیوتر مغز همیشه آماده خدمتگذاری به شماست و هر سؤالی را که به آن بدهید مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سؤال شما یاوه باشد (مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟) طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.
از سوی دیگر، اگر سؤال بسیار خوب و ثمربخشی بکنید ( مثلاً چگونه میتوانم از این موقعیت استفاده کنم؟) خود به خود، خود را به راه حلهای مناسب هدایت خواهید کرد.
تمرکز یعنی واقعیت و رمزش این است: اگر میخواهی واقعیت را عوض کنی تمركزت را عوض کن و اگر میخواهی تمرکزت عوض شود، سؤالی را که از خودت میکنی تغییر بده. پس اگر میخواهیم زندگیمان را کنترل کنیم باید سؤالاتمان را کنترل کنیم.
اگر میخواهی آدم بزرگی باشی، سؤالات بزرگ کن، تفاوت میان اشخاص مربوط به پرسشهای متفاوتی است که دائماً از خود میکنند.
پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر و در نتیجه موجب تغییر احساسات ما میشوند. در زندگی هر کسی لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر به وجود می آورد.
مثلاً اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که 《در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی دارم؟》باعث میشود که این لحظات را به خاطر بسپاریم.
این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود میکنیم. مثلاً وقتی میپرسید چرا من همیشه کارها را خراب میکنم؟ به طور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاً کارها
را خراب میکنید، در حالیکه که ممکن است واقعاً چنین نباشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸مشکلی که خوب تشریح و حلاجی شده
باشد نصفش حل شده است.
(دیل کارنگی)
《صورت مسأله تان را دقیقاً مشخص نمایید.》
🖌استادی وارد کلاس شد. سه رقم ۸ و ۴ و ۲ را روی تخته سیاه نوشت و سپس رو به شاگردان کرد و پرسید:( خوب، پاسخ چیست؟)
برخی از شاگردان گفتند: «جمعش میشود ۱۴.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
برخی دیگر گفتند: «یه تصاعد عددی است و عدد بعد هم میشود ۱۶.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
عده ای که در ته کلاس نشسته بودند:( گفتند جوابش میشود ۶۴.)
باز سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:( نه) همه شما در دادن پاسخ عجله کردید. هیچکدام نپرسیدید:( مسأله چیست؟)
مادامی که این سوال کلیدی را نپرسیده باشید نه تنها قادر به تشخیص مسأله نخواهید بود بلکه پاسخ آن را هم نخواهید یافت.
حق با استاد است این امر به قدری ساده و پیش پا افتاده است که اغلب به فراموشی سپرده میشود. اکثریت قریب به اتفاق ما در غالب موارد بدون آنکه اطلاع درستی از صورت مسأله ای داشته باشیم پاسخ فوری به آن میدهیم.
نکته: درک مشکل مساوی با حل آن نیست اما چنانچه مشکلی را خوب درک نکنید هرگز راه حلی را نیز برای آن نخواهید یافت.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
باشد نصفش حل شده است.
(دیل کارنگی)
《صورت مسأله تان را دقیقاً مشخص نمایید.》
🖌استادی وارد کلاس شد. سه رقم ۸ و ۴ و ۲ را روی تخته سیاه نوشت و سپس رو به شاگردان کرد و پرسید:( خوب، پاسخ چیست؟)
برخی از شاگردان گفتند: «جمعش میشود ۱۴.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
برخی دیگر گفتند: «یه تصاعد عددی است و عدد بعد هم میشود ۱۶.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
عده ای که در ته کلاس نشسته بودند:( گفتند جوابش میشود ۶۴.)
باز سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:( نه) همه شما در دادن پاسخ عجله کردید. هیچکدام نپرسیدید:( مسأله چیست؟)
مادامی که این سوال کلیدی را نپرسیده باشید نه تنها قادر به تشخیص مسأله نخواهید بود بلکه پاسخ آن را هم نخواهید یافت.
حق با استاد است این امر به قدری ساده و پیش پا افتاده است که اغلب به فراموشی سپرده میشود. اکثریت قریب به اتفاق ما در غالب موارد بدون آنکه اطلاع درستی از صورت مسأله ای داشته باشیم پاسخ فوری به آن میدهیم.
نکته: درک مشکل مساوی با حل آن نیست اما چنانچه مشکلی را خوب درک نکنید هرگز راه حلی را نیز برای آن نخواهید یافت.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
《تا اراده ای هست راهی نیز هست》
🖌سه نفر در مطب یک دکتر با هم گفتگو می کردند. هر سه نفر جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته براساس آزمایشات انجام شده به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
در واقع آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
نفر اول :( گفت من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه میکنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیده ام، کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.)
نفر دوم میگوید:( من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. اولین کاری که میکنم اینست که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام میآورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم. و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکل مالی نشوند.)
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:( من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم میخواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم. من میخواهم زنده بمانم و زنده میمانم.)
🔸نکته: «ناامیدی» نقطه مرگ است. آن هنگام که انسان امیدش را از دست میدهد مرگ را به سوی خود فرا خوانده است. مهمترین چیز در زندگی این است که هنگام تنگناها امیدمان را از دست ندهیم و با این اندیشه به آینده نگاه کنیم که همیشه راهی هست اگر اراده و ایمانی برای پیدا کردن راه حل باشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🖌سه نفر در مطب یک دکتر با هم گفتگو می کردند. هر سه نفر جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته براساس آزمایشات انجام شده به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
در واقع آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
نفر اول :( گفت من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه میکنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیده ام، کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.)
نفر دوم میگوید:( من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. اولین کاری که میکنم اینست که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام میآورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم. و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکل مالی نشوند.)
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:( من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم میخواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم. من میخواهم زنده بمانم و زنده میمانم.)
🔸نکته: «ناامیدی» نقطه مرگ است. آن هنگام که انسان امیدش را از دست میدهد مرگ را به سوی خود فرا خوانده است. مهمترین چیز در زندگی این است که هنگام تنگناها امیدمان را از دست ندهیم و با این اندیشه به آینده نگاه کنیم که همیشه راهی هست اگر اراده و ایمانی برای پیدا کردن راه حل باشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
《دارکوب، قهرمان تمرکز》
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دهم
📝وجاهت توام با وقار و عفت، به زن قدرتی میدهد که قویترین مردان توان مقاومت در برابر او را ندارند. جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا در تاثیر شگفت زنان میگه:با مطالعه تاریخ دولت ها و زندگی و رفتار آدم ها به این نتیجه رسیده ایم که ...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دهم
📝وجاهت توام با وقار و عفت، به زن قدرتی میدهد که قویترین مردان توان مقاومت در برابر او را ندارند. جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا در تاثیر شگفت زنان میگه:با مطالعه تاریخ دولت ها و زندگی و رفتار آدم ها به این نتیجه رسیده ایم که ...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش یازدهم
📝امام باقر(ع) لبخندی زد و فرمودند: فکر می کنی نمیدانم چرا میخندی؟بخاطر لباسی که بر تن دارم! اما بدان که همسرم از من تقاضا کرد این لباس را بپوشم؛ من با اینکه میلی به این لباس نداشتم اما چون همسرم را دوست دارم آن را پوشیدم...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش یازدهم
📝امام باقر(ع) لبخندی زد و فرمودند: فکر می کنی نمیدانم چرا میخندی؟بخاطر لباسی که بر تن دارم! اما بدان که همسرم از من تقاضا کرد این لباس را بپوشم؛ من با اینکه میلی به این لباس نداشتم اما چون همسرم را دوست دارم آن را پوشیدم...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•