This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙 یازده #روایت_عاشورایی از حاج حسین یکتا - شب نهم
ماهنشان🕊🖤
🔅 مادرم دههی اول محرم صبحها روضه داشت، مرتضی را باردار بودم، آن روز هر چه کردم مصطفی را راضی کنم تا با من راهی شود زیر بار نرفت. پایش را در یک کفش کرده بود و میخواست برود با محمد حسین.
🔅 به عادت همیشه برایشان آیتالکرسی خواندم و رفتم، داخل مجلس بودیم که در خانه باز شد و خانمی با وحشت آمد پیش مادرم و هراسان گفت: «بیبی موتوری مصطفی رو کشت»! زنها وسط روضه دویدند. اما من حتی نمیتوانستم از روی زمین بلند شوم. فقط در دلم گفتم: عمو عباس! مصطفی نذر خودت. سالم بمونه و بشه سرباز خودت!
🔅 وقتی مصطفی رو آوردن سالم بود، فقط کمی پهلویش خراشیده و سرش شکسته بود، بعدا متوجه شدم که موتوری پرتش کرده آن طرف خیابان، اما به لطف خدا و حضرت عباس سالم مانده است! از آن روز، هر سال تاسوعا در روضه مادرم شیر میدادم، امسال هم وقتی برگشتم پول شیر را دادم.
🔅 از دوستانش شنیدم شب عاشورا گفته بوده: فردا پیش عباسم! و همانطور هم شد و تاسوعا رفت پیش عباس!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@Quet_kums
ماهنشان🕊🖤
🔅 مادرم دههی اول محرم صبحها روضه داشت، مرتضی را باردار بودم، آن روز هر چه کردم مصطفی را راضی کنم تا با من راهی شود زیر بار نرفت. پایش را در یک کفش کرده بود و میخواست برود با محمد حسین.
🔅 به عادت همیشه برایشان آیتالکرسی خواندم و رفتم، داخل مجلس بودیم که در خانه باز شد و خانمی با وحشت آمد پیش مادرم و هراسان گفت: «بیبی موتوری مصطفی رو کشت»! زنها وسط روضه دویدند. اما من حتی نمیتوانستم از روی زمین بلند شوم. فقط در دلم گفتم: عمو عباس! مصطفی نذر خودت. سالم بمونه و بشه سرباز خودت!
🔅 وقتی مصطفی رو آوردن سالم بود، فقط کمی پهلویش خراشیده و سرش شکسته بود، بعدا متوجه شدم که موتوری پرتش کرده آن طرف خیابان، اما به لطف خدا و حضرت عباس سالم مانده است! از آن روز، هر سال تاسوعا در روضه مادرم شیر میدادم، امسال هم وقتی برگشتم پول شیر را دادم.
🔅 از دوستانش شنیدم شب عاشورا گفته بوده: فردا پیش عباسم! و همانطور هم شد و تاسوعا رفت پیش عباس!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@Quet_kums