يادداشت‌هایِ فلسفی
1.22K subscribers
44 photos
2 videos
2 files
12 links
نوشته‌ها و ديدگاه‌هایِ پوريا معقولی.

@Pooria_mgh123
Download Telegram
خوانش نیچه.pdf
350.9 KB
مقاله‌يِ «نيچه‌خواني».
(بررسيِ مشكلاتِ نيچه‌خواني در ايران)
نگارنده: پوريا معقولي
تعداد صفحات: ٥

لازم به ذكر است كه اين مقاله، بخشي كوتاه از كتابچه‌اي است كه من مشغولِ نگارش آن هستم.
تفسير بخش "درباره‌ي شناخت ناب" از كتاب چنين گفت زرتشت.

اين تفسير توسط پوريا معقولي انجام شده است.
يادداشت‌هایِ فلسفی
Voice message
در ميان فصول چنين گفت زرتشت، به فصل "درباره‌ي شناخت ناب" علاقه‌ي فراوان دارم، بسيار خرسندم كه توفيق شد و تفسيري صوتي از آموزه‌هاي نيچه در اين فصل ارائه دادم.
البته مثل هميشه بايد بگويم، كه اين تفاسير، تنها بايد جهت شروع و به عنوان مدخلي براي ورود به آثار نيچه، استفاده گردد و براي راهيابي به ژرفناي انديشه‌ي وي مطالعه‌ي متن اصلي ضروريست.
تناقض، توافق است و از چيزهاي ناموافق زيباترين هماهنگي (و همه چيز از راهِ جدال) پديد مي‌آيد.

#هراكليتوس

و من بايد نبرد باشم و شُدن و غايت و تضادِّ غايت‌ها. آه آن‌كه به اراده‌ام راه يابد، نيك درخواهد يافت كه او مي‌بايد چه راه‌هايِ پيچاپيچي بپيمايد.

#فريدريش_نيچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
درباره‌ي چيرگي بر خود

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
گسترش نيچه‌خواني در ايران. خوب يا بد؟ مسئله اين است:
پوريا معقولي


سايت‌هاي متعدد، صفحات مجازي، عكس‌نوشته‌ها، سيل جملات گوناگون؛ اين تمام آن چيزي است كه امروز از نيچه و تفكرش در دست داريم. هدف اين نوشتار بررسي تعدادي از منابع و مأخذي است كه به معرفي و ترويج انديشه و ترسيم فضاي نيچه‌اي مشغول هستند.
نخستين منبعي كه براي متفكري مانند نيچه در دست داريم، آثار خودِ اوست. عده‌اي معتقدند كه آثار نيچه را لزوماً بايد به زبان اصلي [يعني آلماني] خواند؛ كه من در اين‌جا به دليل عدم سررشته در فن ترجمه از آن سخني نگفته و عجالتاً به ترجمه‌ها اكتفا مي‌نمايم؛ اين بدان‌معناست كه عليرغمِ مخالفت افراد مذكور و به علت عدم‌آشنايي با زبان آلماني، ناگزير تمركزِ خويش را بر برگردان‌هاي فارسي معطوف مي‌نماييم.
قائل‌شدن حقانيت براي ترجمه‌هاي فارسي، افزون بر انتقادات وارده، مي‌تواند ويژگي‌هاي مثبتي نيز داشته باشد، كه مهم‌ترين آن‌ها، دسترسي تمامي فارسي‌زبانان به متون دست‌اول و عدم تفكيك ميان اقشار گوناگون است؛ اين مسئله، به‌صورت في‌نفسه، نه تنها اشكالي ندارد؛ بلكه اين گشودگي سبب خروج مفاهيم از "بلاواسطگي" و "جلوگيري از ظهور "تفاسير يك‌جانبه" مي‌گردد؛ اما متأسفانه، داري تبعاتي بسيار گران و بعضاً مخرب است، كه موجب پلشتي و آلودگي هدف اصلي مي‌گردد.
گسترش شبكه‌هاي مجازي همچون: تلگرام، ايستاگرام، توييتر، فيسبوك و... سبب تأسيس صفحات فرهنگي و فلسفي فراوان گشت. در اين ميان، بخت با نيچه يار نبود و افراد متعددي شروع به كشيدنِ كباده‌ي نيچه‌شناسي كرده و با تأسيس كانال‌ها، وبسايت‌ها و... شروع به انتشار جملات جعلي و بدون منبع از نيچه كردند؛ اين امر، در واقع به دليل شيوه‌ي نگارش نيچه و گزين-گويه‌هاي اوست. اين گزين-گويه‌ها، فقط و فقط، بايستي در كليت نظام انديشه‌ي وي تأويل و تفسير شود؛ اما به دليل عدم آگاهي و ضعف مطالعه، اين افراد شروع به انتشار اين جملات بدون ذكر منبع مشخص كرده و در واقع، سبب تباهي مفاهيم ناب فلسفي گشتند.
البته نشر جعليات مختص نيچه نيست؛ بلكه گريبان اديبان، هنرمندان، سياستمداران و در نهايت فيلسوفان را گرفته است.
در پايان، تأكيد می‌کنم كه گسترش امور فرهنگي، تنها در مسير درستِ آن، شايسته‌ي حمايت و تمجيد است و با تأسف فراوان، ناگزيرم معترف شوم كه: گسترش نيچه‌خواني و موج فلسفه‌دوستي در ايران، مانند كشتي‌اي است در دريايي خروشان، كه اگر سكانِ آن‌را دريانوردان ماهر و ناخدايان زبده هدايت نكنند، تمامي فرهنگ و نقاط قوتِ جامعه را به قعر خود خواهد كشاند.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
نيچه روياروي "دوجهانيت":
پوريا معقولي

انتقادات نيچه به تاريخ بشر و انديشه‌ي بشري، شامل طيف وسيعي از انتقادات هستي‌شناسي، معرفت‌شناسي، روش‌شناسي و... مي‌گردد؛ بديهي است كه بررسي و شرح همه‌ي آن‌ها، علاوه بر صرف زمان فراوان، باعث ايجاد دشواري مضاعف گشته و از حوصله‌ي خوانندگان مبتدي خارج است. اين نوشتار، سعي در شرح و تبيين مهم‌ترين و محوري‌ترين انتقاد نيچه به تاريخ انديشه ،يعني "دوجهانيت" دارد.
نخستين ريشه‌هاي دوجهانيت را مي‌توان در آراء آناكساگواراس، فيلسوف پيشاسقراطي سراغ گرفت؛ از ديدگاهِ او جهانِ فعليِ ما را عقلي هوشمند (نوس) هدايت مي‌كند. هرچند در آثار نيچه، اشاره‌ و انتقاد مستقيمي به اين فيلسوف و نظراتش وجود ندارد، اما مي‌توان وي را يكي از بنيان‌گذاران دوجهانيت در فلسفه دانست.
از ديدگاهِ نيچه، تباهي و پلشتيِ انديشه با آراء سقراط و شاگردش افلاطون آغاز شد. تفكيك شخصيت سقراط و افلاطون امري بسيار دشوار و تقريباً غيرممكن است، اما طبق گواهيِ ارسطو، ايده‌ي "مُثُل" از خودِ افلاطون است.
از نظرِ افلاطون، جهانِ فعليِ ما محل كون و فساد است و دائماً همه‌چيز در آن تغيير مي‌‌كند؛ بنابراين هيچ‌گونه معرفت و علمِ يقيني بدان تعلق نمي‌گيرد. مطابق با اين نگرش، بايد به جهاني، غير از جهان فعلي متوسل گشته و هستي و معرفتِ راستين را در آن جهان بجوييم. براي نخستين‌بار در تاريخ انديشه، هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي، كاملاً دوجهاني مي‌گردد؛ توضيح مفصل نظريه‌ي مُثُل افلاطون را به زمان ديگري وامي‌گذاريم و به دليل موضوع متن حاضر، تأكيد و تمركز خويش را بر انتقادِ نيچه بر ايده‌ي مذكور معطوف مي‌نماييم.
از ديدگاهِ وي، اين "تخم لقي" است كه در دل فلسفه و انديشه كاشته شد؛ هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي، به جهاني، فراتر از جهانِ ما موكول گشت و انديشمندان در عوض "وفاداري به زمين"، به "اميدهاي فرازميني" دل بستند.
با گسترش مسيحيت و سقوط فلسفه‌ي يوناني، ايده‌ها و تزهاي دوجهاني، ابتدا در قالب دين و سپس در ساحت فلسفي گسترش يافت؛ خداي خالق، معاد، عالم برزخ، دوزخ و فردوس و... از جمله‌ي ميوه‌هاي تلخ مسيح [البته از ديدگاهِ نيچه] است.
هنگامي كه نيچه در كتاب فراسوي نيك و بد مي‌نويسد: «مسيحيت، همان فلسفه‌ي افلاطون است؛ اما براي مردم.» دقيقاً اشاره به همين موضوع دارد؛ با پيدايش و گسترش مسيحيت، ريشه‌هاي دوجهاني‌شدن، مستحكم‌تر و فراگيرتر از پيش شروع به رشد كردند.
درك كامل اين انتقاد، مي‌تواند، به عنوان راهنمايي براي كلِّ فلسفه‌ي نيچه و ياري‌رسان ما در وجوه ايجابيِ انديشه‌ي وي مورداستفاده قرار گيرد.
در پُست‌هاي آتي "ايده‌ي مُثُل" در آراء افلاطون را شرح خواهيم داد.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
فلسفه‌ي نيچه: سلبي يا ايجابي؟
پوريا معقولي

اين نوشتار كوتاه، همچون عنوان‌اش، بسيار وسوسه‌كننده و در عين‌حال بسيار خطرناك است و فريفته‌شدن در معناي ظاهري گزين-گويه‌ها و پاره‌‌گفتارهاي نيچه، شايد تنها بخشي از دشواريِ موردنظر و مسيرِ طولاني آن باشد.
بدون‌ترديد، بخش اعظمِ نوشته‌هاي نيچه به انتقاد از مكاتب و سنت‌هاي گذشتگان و مدرنيته‌ها اختصاص دارد. نگاهي گذرا به فهرست كتاب چنين گفت زرتشت، همه‌چيز را آشكار مي‌كند: درباره‌ي مگسان بازار، درباره‌ي رتيلان، درباره‌ي كشيشان، درباره‌ي فرومايگان و... اين‌ها عناويني است كه ما، در مقام مخاطب آثارِ نيچه، با آن سروكار داريم.
در نگاهِ اول، سيلِ عظيم انتقادها، موجب ترغيبِ خواننده براي انكار هرگونه وجه ايجابي در آثارِ نيچه مي‌گردد؛ اين در حاليست، كه براي ترسيم نظامي منسجم و كلي، ناگزيريم كه در جستجوي ابعاد ايجابي در انديشه‌ي وي باشيم. دشواري اين پروژه، امري بديهي است و نيازي به اثبات ندارد؛ اما بايد توجه خود را به خطوط اصليِ انديشه‌ي نيچه معطوف كنيم.
براي رسيدن به مقصود، ابتدا لازم است كه مشكل مذكور را دقيقاً تشريح نماييم: گره‌‌خوردن وجوه سلبي و ايجابي در آثارِ نيچه، پي‌بردن به فلسفه‌ورزي او را دشوار كرده و امكان طراحي نظامي منسجم [مقصود از نظام منسجم، فلسفه‌اي نظام‌‌مند، مانند ارسطو و كانت است.] را از پژوهشگران سلب مي‌كند.
پس از تشريح و شناساييِ دقيقِ مشكل، بايد به دنبال راه‌حلي براي آن باشيم. پيشنهاد ما براي رفع دشواري، بايد داراي سه شرطِ اساسي باشد:
١. منطبق بر اصول عقلاني بوده و ايده‌اي منسجم داشته باشد.
٢. قابليت پاسخگويي، در تمامي سطوح را داشته باشد؛ اين بدان‌معناست، كه پيشنهاد مذكور، بايد كلِّ آثار نيچه را دربربگيرد.
٣. براي عموم خوانندگان قابل‌استفاده باشد. [مقصودم خواننده‌ي داراي شرايط اساسي براي خوانشِ نيچه است.]
پيشنهادِ من، در عينِ سادگيِ نظري، دشواريِ فراواني را در ساحتِ عملي ايجاد مي‌كند؛ اما به نظر مي‌رسد كه براي خوانشِ آثاِ متفكري همچون نيچه، تنها راهِ معقول و قابل اجراست؛ «ما بايد وجوه سلبي و ايجابي را در كنارِ هم بخوانيم و بفهميم.»
در نگاهِ اول، اين پيشنهاد، بسيار ساده به نظر مي‌رسد؛ دليل اين امر آن است كه شيوه‌ي نگارشِ نيچه هم دقيقاً مشابه روشِ زير است؛ يعني همواره سعي مي‌كند كه با سلب يك چيز، به ايجابِ ديگري برسد؛اما هنگامي‌كه با متون اصلي و اين حجمِ عظيمِ درهم‌آميختگي مواجه مي‌شويم، درمي‌يابيم، كه سادگيِ موردنظر، فريبي بيش نبوده است.
بگذاريد براي روشن‌ترشدنِ مطلب مثالي بزنم: بدون شك، اَبَرانسان، مشهورترين و محوري‌ترين ايده‌ي نيچه مي‌باشد؛ اكنون ما قبل از اين‌كه دريابيم "اَبَرانسان چه كسي است؟" بايد بفهميم كه "اَبَرانسان چه كسي نيست؟"؛ اين بدان‌معناست كه كشيش‌بودن، ضعيف‌بودن، مسيحي‌بودن، فرازميني‌بودن و... را از وي سلب نماييم. در حقيقت، با بسطِ اين شيوه امكان يافتن ارتباط ايده‌ها با يكديگر پديد آمده و ترسيم نظامِ انديشه‌ي نيچه ميسر خواهد گشت. اگر به اين شيوه عمل كنيم، مفاهيمِ كليدي در نزد نيچه، خود را نمايان ساخته و پس از چندي مي‌توانيم ادعا كنيم [اين جمله را با احتياط به كار مي‌برم.] كه نيچه را "نيچه‌اي" خوانديم. [البته، عجالتاً كاري با مسائل و ديدگاه‌هاي نوين هرمنوتيكي نداريم.]
از نوشتار فوق، تنها يك نتيجه حاصل مي‌شود: نيچه متفكر ساده‌اي نيست و براي راهيابي به ژرفناي (!)تفكر-اش بايد تمامي آثار و نوشته‌هاي او را چندين‌بار مطالعه كرد؛ در عين‌حال، نبايد از سنت‌هاي مختلف در شرح و تبيين عقايد وي چشم پوشيد.
در پُست‌هاي آتي، در باب سنت‌هاي موجود در خوانش و شرحِ نيچه، به تفصيل، سخن خواهيم گفت.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
اندر اهميت نشريات عمومي:
پوريا معقولي

در دنياي مُدرن، ديگر جايي براي روزنامه‌ها نمانده، مجلات فروش نمي‌رود، دوران نامه‌نگاري به سر آمده و حتي كتاب‌ها مخاطب چنداني ندارد؛ [البته دوري از كتاب، خود يكي از آفات مخرب جامعه است و در صورت گسترش اين امر، بايد فاتحه‌ي تفكر راستين خوانده شود.] جايگزين همه‌ي موارد فوق "اينترنت" است. ما در اينترنت، از اخبار روزِ دنيا مطلع مي‌شويم، با نزديكان و آشنايان ارتباط برقرار مي‌كنيم و در كل، بايد معترف شد كه جهانِ امروزي حولِ مدارِ اينترنت مي‌چرخد.
اكنون، تفكرِ نسلِ آتي در شبكه‌هاي مجازي شكل گرفته و تغييراتي قابل‌توجهي در شيوه‌ي نگرش نسل كنوني ايجاد مي‌كند؛ بنابراين، شبكه‌هاي مجازي، اگر نگوييم كلّ منبع آگاهي، دستِ‌كم اصلي‌ترين منبع تفكر، سرگرمي و آگاهيِ ما را تشكيل مي‌دهد. شبكه‌هاي مجازي، مانند چكش، به افكار و احساسات ما شكل و آن‌را صيقل مي‌دهد.
اكنون بايد پرسيد، چه معياري براي سنجشِ ضرباتِ اين چكش وجود دارد؟ نكند كه ضربات سهمگينِ آن بنيان انديشه‌مان را ويران و تماميِ عواطف نيكو را به دست باد بسپارد؟ اين چكش را به دست چه كساني سپرده‌ايم؟ به‌راستي اگر ديوان پليد و دلقكانِ رهزن، هدايتِ افكارمان را به دست گيرند، چه خواهد شد؟
در نوشته‌هاي پيشين، مفصلاً به بحث "نيچه در فضاي مجازي" پرداخته و موضع خود را در قبال افرادِ غيرمتخصص و شيّاد مشخص نموديم؛ در اين متن، قصد بررسي و واكاوي اين موضوع حياتي، در كل و روشن‌سازيِ رسالتِ كانال‌ها، گروه‌ها، صفحات، نشريه‌ها و... در فضاي مجازي داريم.
در ابتداي اين پژوهش، لازم است به يك نكته‌ي نسبتاً بديهي اشاره كنم:
روشن است كه تمامي اقشار جامعه، درگير شبكه‌هاي مجازي هستند؛ اين افراد به دو دسته تقسيم مي‌شوند: يا خودشان مديريت صفحات را بر عهده دارند و يا اين‌كه از دنبال‌كنندگان نشريه‌ها مي‌باشند.
كاملاً واضح است كه هر كدام از گروه‌هاي فوق، مسئوليت‌هايي را بر عهده دارند؛ در اين ميان، با نهايت تأسف، بايد اذعان كرد كه در كشور ما، به دليل پشتوانه‌ي ضعيف فرهنگي و نهادينه‌نبودن برخي از مسائل ابتدايي، هيچ‌كدام به وظايف خويش آگاه نبوده و بديهي است كه در پيِ اجراي اصول نيز نمي‌باشند. بررسي عللِ اين رخدادها را به زمان ديگري موكول كرده و عنايت خويش را به سمتِ "رسالت نشريه‌ها و مخاطبين" متمركز مي‌نماييم.
مديرِ هر كدام از كانال‌ها [تأكيد من بيشتر بر كانال‌هاي فلسفي (!) است و عجالتاً كاري با موضوعات ديگر نخواهم داشت.] در قبال تمامي مخاطبين مسئول است؛ مسئوليت وي عبارتست از: مطالعه‌ و تسلط كامل، و يا حداقل نسبي، به كلّيت موضوع كانال، فراهم‌كردن امكانِ انتقاد از مباحث مطرح‌شده و پاسخگويي اجمالي به آن، عدم‌ارسال هرگونه متنِ فاقدمنبع، عدم‌ارسال پيام‌هاي غيرمرتبط و غيرضروري.
در مقابل، مخاطبينِ اين كانال‌ها [مقصودم كساني است كه به عنوانِ ممبر، فالوور و... به اين صفحات پيوستند.] نيز وظايفي بسيار حساس بر عهده دارند؛ انتخاب كانال‌هاي مناسب، شناخت نسبي فرد هدايت‌كننده (مدير كانال)، خروج از كانال‌هاي بي‌كيفيت و همچنين نشرياتي كه مطالبِ جعلي، بدون‌منبع و بدون‌تفسير [البته در صورت لزوم] منتشر مي‌كنند، پرهيز از تمسخر ديگران و اجتناب از منحرف‌كردن بحث، قدرداني از شبكه‌هاي باكيفيت و كوشش در جهت گسترش آن.
فراموش نكنيم، كه ساختن جامعه‌اي سالم با تلاش تك‌تكِ افراد و زدودنِ گردوغبارها صورت مي‌گيرد؛ لذا تلاشِ ما در جهتِ شناخت و اجراي اصول "مديريت نشريه‌ها" و همچنين كسب شرايط لازم براي "مخاطب معقول‌شدن"، رسالتي مقدس و رسيدن به مقصود، شيرين‌ترين پيروزي خواهد بود.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
نيچه و نازيسم:
پوريا معقولي

يكي از عمده‌ترين معضلات نيچه‌خواني، تبليغاتي مبني بر ارتباط آراء نيچه با حزب نازي در آلمان مي‌باشد. اين گفتگوي غيرمستند و ناسالم، تأثيرات ويرانگري را بر جاي خواهد گذاشت و ضرباتي مهلك به انديشه‌ي فلسفي خواهد زد.
بديهي است كه هر انسان، با شنيدن نام فيلسوفي كه ايده‌هاي حزبِ جنايتكارِ نازي را مطرح و سامان‌دهي كرده است، بر خويش خواهد لرزيد. [مي‌دانم كه پس از اين مقاله، باران انتقادهاي گزنده بر من فروخواهد باريد و افرادي شروع به تخريب چهره‌ي كانال خواهند كرد؛ اما بي‌پروا سخن خويش را خواهم گفت؛ مي‌گويند كه تخريبِ چهره‌‌ي آدولف هيتلر و حزب نازي، كارِ اسرائيل و صهيونيسم است؛ چنين اشخاصي، اصلاً و ابداً به منابع تاريخي رجوع نكرده و تحت تأثير هيجاناتِ بي‌پايه، از هيتلر و عقايدش بُت مي‌سازند.]
بنابراين، خودِ من، جنايتكاربودن هيتلر و بوي تعفن انديشه‌هاي (!) وي را پيش‌فرض مي‌گيرم و در حال حاضر، به مباحثه در باب اين موضوع نخواهم پرداخت. تنها هدفِ من، نجات‌دادن آراء يك فيلسوف از زير سايه‌ي تاريك عقايد حزب نازي مي‌باشد.
اگر به اسناد تاريخي رجوع كنيم، نازيسم در آلمان با سه ايده‌ي محوري شكل گرفت:
١. يهودستيزي
٢. پاك‌بودن نژاد آريايي (نژادپرستي) و ناسيوناليسم افراطي
٣. افزايش رفاه عمومي و عدالت در تقسيم سرمايه‌ها
روشن است، كه تزهاي نازي‌ها در طول زمان مختلف تغييراتي جزئي كرده است؛ اما اين سه مورد، همواره از اصول پذيرفته‌شده‌ي ايشان مي‌باشد.
بگذاريد ابتدا به مسئله‌ي يهود در انديشه‌ي نيچه بپردازيم: علت جدايي نيچه از دوست صميمي‌اش، ريشارت واگنر، يهودستيزي در انديشه‌ي واگنر مي‌باشد؛ جالب است بدانيد كه آثار ابتدايي نيچه، به تمجيد از واگنر و آثارش [در زمينه‌ي موسيقي] اختصاص دارد اما در اواخر عمر و پس از پي‌بردن به اين مسئله، شديداً برآشفت و حتي كتابي را با عنوان "نيچه عليه واگنر" تأليف كرد. در حقيقت، نيچه اين قضيه را نوعي سوء‌استفاده مي‌دانست و عميقاً باور داشت كه واگنر از نام و آثارِ او، در جهت ترويج عقايد يهودستيزانه بهره برده است. روشن است كه اين ايده [منظورم يهودستيزي است] به هيچ‌وجه با آراء نيچه قابل‌‌جمع‌شدن نيست و چسباندنِ چنين وصله‌هايي به وي حماقت خواهد بود.
حال به ايده‌ي دوم، يعني ناسيوناليسم و پاك‌بودن نژاد آريايي خواهيم پرداخت. در آثار نيچه، هيچ‌گونه برتري قوميتي وجود ندارد، در اغلب نوشته‌ها [به‌ويژه آثار پاياني] نيچه نفرت خود را از فرهنگ و آرمان‌هاي ملت آلمان اظهار مي‌كند. در اين است انسان، خونِ آلماني را كثيف دانسته و خود را يك نجيب‌زاده‌ي لهستاني معرفي كرده است؛ افزون بر آن، شعارها و اعمال ناسيوناليسمي را چگونه مي‌توان با آراء ارزش‌شكن و راديكالِ نيچه‌اي كنار هم قرار داد؟ [البته همان‌طور كه قبلاً هم گفتم، نيچه منكر وجود ارزش‌ها در جامعه نيست و معتقد است كه ملت‌ها با بازشناسايي مرز ارزش‌ها دوام و قوام مي‌يابند.]
وقت آن است كه به سومين ايده‌ي محوريِ نازيسم پرداخته و دامان نيچه را از تهمت‌ها و سوء‌برداشت‌ها پاك نماييم. اين مسئله را از دو ساحت مي‌توان بررسي كرد: روش اول واكاوي اصول اقتصادي و سياسي حزب نازي است؛ اين بدان معناست كه شروع به بررسي اصول اقتصاد، شيوه‌ي حكومت، سياست‌خارجه و... در انديشه و حكومت نازي‌ها كنيم؛ چنين تلاشي، البته شايان قدرداني و توجه است، اما به هيچ عنوان، امكان بحث با آثار نيچه وجود نخواهد داشت؛ زيرا وي، به‌عنوان يك فيلسوف، به كاوش در مباني اخلاق پرداخته و كاري با مسائل اقتصادي ندارد.
روش دوم آن است كه شروع به بررسي كليات موضوع، فارغ از اقتصاد و سياست نماييم. اين بدان معناست كه ببينيم آيا فضائلي چون عدالت، برابري و... نزد نازي‌ها و نيچه به يك صورت تبيين و تفسير مي‌شود؟
با اطمينان مي‌گويم: خير. در تفكر نيچه، به دليل چشم‌اندازباوري، مردم عادي، به‌‌صورت گله ديده مي‌شوند. در چنين گفت زرتشت صراحتاً مي‌نويسد: «نمی‌خواهم مرا از منادیان برابری بشمارند؛ زیرا دادگری به من آموزانده که انسان‌ها برابر نیستند.»

ادامه... 👇👇👇
بديهي است كه مفهوم "برابري"در نزد نازي‌‌ها، پژوهشي طولاني و جداگانه مي‌طلبد و پرداختن به اين مسئله ما را از مقصود اصلي بازخواهد داشت.
البته، كاملاً روشن است كه عدم‌برابري در نزد نيچه، به معناي راه‌انداختن كوره‌هاي آدم‌سوزي و اتاق‌هاي گاز نمي‌باشد؛ همچنين برابرنبودنِ آدميان، ارتباطي با مذهب و مليّت و نژادِ آن‌ها ندارد؛ بلكه مربوط به چشم‌انداز و نحوه‌ي نگرش ايشان به هستي و اخلاق است.
نتيجتاً، در آثار نيچه، وجه مستعدي براي حزب نازي وجود ندارد و ارتباط‌دادن اين دو مورد، بسيار ساده‌انگارانه و مغرضانه خواهد بود.
البته ريشه‌يابي علل اين تهمت‌ها حكايتي دراز داشته و معمولاً خواهر نيچه، اليزابت فورستر نيچه، را مقصر مي‌دانند. ارتباط نزديك وي با هيتلر و عوامل نازيسم در آلمان، سبب چنين سوء‌برداشت‌هايي شد؛ حتي برخي از مورخان، معتقدند كه اليزابت در آثار برادرش دست برده و به دل‌خواهِ خويش مطالبي را از آن كاسته است. [كتاب اراده‌ي قدرت، از آثار مشكوك نيچه مي‌باشد و برخي اين اثر را سانسورشده مي‌دانند.]

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
يك‌بار اپيكتتوس* گفت: «وقتي كودكت را مي‌بوسی، به خود بگو شاید فردا مرده باشد.» به او گفتند: «نفوس بد می‌زنی.» گفت: «نه، به‌هیچ‌وجه، فقط به کار طبیعت اشاره می‌کنم. آیا سخن‌گفتن از درو کردن ذرت‌های رسیده، نفوس بد زدن است؟»

#ماركوس_اورليوس (امپراتور روم و يكي از مشهورترين فلاسفه‌ي رواقي)
از كتاب: #تأملات
ترجمه‌ي عرفان ثابتي

*اپيكتتوس: از حكماي مشهور رواقي و يكي از بنيان‌گذاران و گسترش‌دهندگان اين نحله مي‌باشد.

روح انتقام: دوستانِ من همانا كه بشر تاكنون چيزي بهتر ازين نينديشيده است. و هرجا كه رنج در كار بوده است كيفر را نيز در كار آورده‌اند.
«کیفر» آن نامي‌ست كه انتقام بر خود مي‌نهد و با نامي دروغين نيرنگ‌بازانه برايِ خود وجدان آسوده مي‌خرد.
و از آن‌جا كه اراده‌گر خود به رنج است ازين كه به واپس اراده نتواند كرد، پس اراده و تماميِ زندگي كيفري به‌شمار مي‌آيد.
و آن‌گاه اَبر از پسِ اَبر بر سرِ جان غلتيد؛ تا اين‌كه سرانجام جنون موعظه كرد:
«همه‌چیز در گُذر است. پس همه‌چيز سزاوارِ درگذشتن است!»

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
درباره‌ي نجات

Join Links↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
خاطره‌اي از نخستين مواجه‌ي من با نيچه:
پوريا معقولي

در ايام نوجواني به ادبيات عشق ورزيده و به شعر عاشق بودم. آثار داستايوفسكي را با دل و جان خوانده و سعي در تجسم فضاي زندگي وي داشتم. خوانش كتاب‌هاي زندگی‌نامه و شرح‌حال، مرا بيش‌از پيش به جوّ حاكم بر رمان‌هاي روسي علاقمند كرد.
هنوز فراموش نكردم كه به صورت اتفاقي كتابِ سه قطره خونِ هدايت به دستم افتاد و از آن پس آثار وي را يكي پس از ديگري مطالعه نمودم.
مجموعه‌ي سايه‌روشن را از بساط دست‌‌فروشان تهيه كرده و به خانه بردم؛ در آن فضاي ساكت، داستان‌هاي اين كتاب حرف‌هاي فراواني براي گفتن داشت، واژه‌ها فرياد زده و روحم را تسخير مي‌كردند. وقتي به داستانِ "زني كه مردش را گُم كرد" رسيدم، بالاي صفحه، جمله‌اي نظرم را جلب كرد: "به سراغِ زنان مي‌روي؟ تازيانه را فراموش مكن." احساس گيجي داشتم، شايد نوعي همدلي و موافقت را در اعماق وجودم حس مي‌كردم؛ عدم دسترسي به اينترنت و ابزارهاي ارتباطي، سبب شد كه گوينده‌ي اين جملات همچنان نامعلوم مانده و بارِ حل اين معما بر دوش‌ام سنگيني كند.
آيا اين جملات را زرتشتِ پيامبر گفته است؟ با ساده‌دليِ خاصي كلِّ كتاب اوستا را زير و رو كرده؛ اما حتي مشابه چنين جمله‌اي را نيافتم.
در ميان سراب‌هاي متعدد، ناگهان چشمه‌آبي راستين يافتم: در يكي از دست‌فروش‌هاي خيابان شهرداري [عزيزاني كه ساكن شيراز هستند، با اين خيابان و بساط دست‌فروش‌ها آشنايي دارند؛ اخيراً شنيدم كه تمام آن‌ها، به دليل فشارِ نهادهاي كنترل سدِّ معبر مجبور به جمع‌آوري بساط خويش شده‌اند. همراه آنان خاطرات كودكي و نوجواني ما هم فراموش شد!] كتابي با جلد قرمز نظرم را جلب كرد: "چنين گفت زرتشت" با رنگي سفيد روي آن جلد پُررنگ مي‌درخشيد و نام مترجم اعتباري دوچندان بدان مي‌بخشيد. بدون درنگ كتاب را خريده و شروع به مطالعه كردم؛ جملات گيج‌كننده، استعاره‌هاي غيرقابل‌فهم، عدم ارتباط معنادار ميان فصول. اين تمام آن چيزي بود كه از نخستين مواجهه نصيبم شد.
با گذشت زمان و پيروي از اصول فلسفه‌خواني توانستم ارتباطي بسيار اندك ميان مفاهيم و فصول پيداكنم؛ اين ارتباط، به مرور زمان وسيع‌تر شد؛ تا بدان‌جا كه دريافتم، ايده‌هاي محوري نيچه، همچون حلقه‌هاي زنجير به هم وصل بوده و لازمه‌ي درك صحيحِ وي، سنجش نظامِ او در كلّيت‌اش مي‌باشد.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
اهميت پيش‌سقراطيان و نظم در خوانش فلسفه:
پوريا معقولي

آفت‌ها و اشكالات فلسفه‌خواني در ايران كم نيست و مي‌توان كتابي چندهزار صفحه‌اي را به شرح اين ايرادها اختصاص داد. در اين ميان، برخي از افراد، به دليل كثرت اشكالات ريشه‌اي، قيدِ تفكر نقادانه را زده و ترجيح مي‌‌دهند سكوت اختيار نمايند. به جرأت مي‌توان گفت كه اين سكوت و زبان‌فروبستن، خود بزرگ‌ترين آفتي است كه گريبان فلسفه و اهل تفكر فلسفي را گرفته است؛ تفكر فلسفي، تنها در انتقاد شكل گرفته و تصور هرگونه حالت ديگر براي اين قضيه، خيالي باطل مي‌باشد. انتقاد سازنده، نه تنها به عنوانِ شروعِ فلسفه‌ورزي، بلكه بايد در هنگام باليدن فكر و نتيجه‌گيري نيز مورد استفاده و استقبال قرار گيرد؛ اين بدان معناست كه اگر مهم‌ترين رُكنِ فلسفه را "انتقاد معقول" بدانيم، سخني گزافه نگفته‌ايم. بديهي است كه انتقاد خوب و سازنده، بايد داراي شرايط و مفروضاتي اساسي باشد كه بررسي و شرح اين اصول را به زمان ديگري وامی‌گذاريم و بر مبناي انتقاد از افرادِ محافظه‌كار و پيرو سكوت، بحث خود را آغاز خواهيم كرد.
تالس، آناكسيمندروس، آناكسيمنس، هراكليتوس، پارميندس، آناكساگوراس، پروتاگوراس و... اين‌ها نام‌هايي است با طنين ناآشنا! ناآشنايي ما نه به سبب دشواري طاقت‌فرسا و نه به دليل كمبود منابع است؛ ريشه‌هاي اين عدم آگاهي به دو دسته‌ي كلّي قابل تقسيم است:
١. تنبليِ سَرسَري‌خوانان و عجله‌ي ايشان براي رسيدن به فلسفه‌ي افلاطون. [در برخي مقاطع، اين زخم عميق‌تر شده و مخاطبان، فلسفه را با دكارت و مدرنيته آغاز مي‌كنند.]
٢. فعاليت افراد غيرمتخصص و تأثيرات مخرب تبليغات آنان.
مورد دوم، براي ما تازگي نداشته و مختص به مباحث فلسفي نمي‌باشد؛ متأسفانه در تمامي حوزه‌ها، وجود چنين اشخاصي عضو لاينفك و بعضاً مسبب وجود چنين مكاتبي است؛ گويي به وجود اين معضل و پيامدهاي مخرب آن خو گرفته و در اغلب موارد با ساختن لطيفه و پوزخندهاي مضحك از كنار آن مي‌گذريم.
نگارنده‌ي اين سطور توجه و تمركز خويش را به شرح و حلّ مورد نخست معطوف مي‌كند، چرا كه يقيناً با آگاهي و اصلاح فردي، جامعه نيز در مسير درست هدايت خواهد شد.
بياييد انگشت انتقاد را قبل از هر چيز، به سمت خود بگيريم؛ كاملا واضح است كه وجود نظم، در هر كار، شرط موفقيت و رسيدن به مقصود است؛ ولي گويا در مورد خوانش فلسفه، اين شرط اصلاً وجود ندارد؛ فلسفه در ايران درست مانند بيماري است كه از امراض مختلف رنج برده و نمي‌توان زماني كوتاه، انتظار بهبود كامل را داشت؛ اما دست‌‌روي دست‌گذاشتن و پرهيز از خوردن دارو، سبب تشديد بيماري و در نهايت مرگ مريض خواهد شد.
بنابراين، رعايت نظم، براي انجام امور ضروريست و از كار نامنظم، انتظار نتيجه‌ي مطلوب خطاست.
شكي نيست كه نخستين فيلسوف مدون، كه آثار كامل او را در دست داريم، افلاطون است؛ در نگاه اول، منطقي است كه براي آغاز راه فلسفه، از رسالات و شرح‌حال افلاطون بهره بگيريم؛ اما بايد اين نكته را دانست، كه براي راهيابي به ژرفناي انديشه‌ي افلاطون، آشنايي نسبي با محيط فرهنگي و فضاي تفكر يونانيان واجب است. مثلا مُثُل افلاطون را مي‌‌توان سنتزي از آراءِ پارميندس و هراكليتوس تلقي كرد؛ بدان معنا كه جهان حاضر را ، مانند هراكليتوس، در حالِ "شُدن" دائم و كون و فساد دانسته و هستي و معرفت حقيقي و ثابت را، طبق رأي پارميندس، به مُثُل اختصاص دهيم.
علاوه بر آن براي درك انتقادات افلاطون بر سوفسطائيان، لازم است كه دو متفكر كليدي آن‌ها، يعني پروتاگوراس و گرگياس را بشناسيم.
نتيجتاً باز هم تأكيد مي‌كنم كه بدون رعايت نظم و اصطلاحاً سيرِ تاريخي فلسفه، امكان درك و فهم دقيق آن وجود ندارد. مقصودم از رعايت سيرِ تاريخي، مشخصاً فلسفه در يونان است؛ زيرا تمام دغدغه‌هاي فلسفه‌ي مدرن و پُست‌مدرن، بازگشتي آشكار به آراء پيش‌سقراطيان مي‌باشد.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
Forwarded from چنین گفت نیچه
امروز پانزدهم اكتبر سالروز تولد فريدريش نيچه، فيلسوف مشهور آلماني است.
به اين مناسبت، فقراتي از آثار مختلف او را ارسال خواهيم كرد:

فقط پس‌فردا از آنِ من است، زيرا بعضي‌ها تازه پس از مرگ به دنيا مي‌آيند.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #دجال

من از امروز ام و از پيش ازين. اما چيزي در من است كه از فرداست و از پس‌فردا و از پس ازين.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت

من چيزهايي آفريدم، كه دندان‌هاي زمانه از پسِ جويدنِ آن‌ها بر نمي‌آيد.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها

در پايان نيز يكي از قطعات مورد علاقه‌ي خود را از كتاب چنين گفت زرتشت مي‌آورم:

آري، چيزي رويين و در-گور-نَرَفتني در من است، چيزي صخره‌شكن، يعني اراده‌ي من. او آرام و پا بر جا از خلالِ ساليان مي‌گذرد.
او آن اراده‌يِ دير سال‌ام، بر پاهايِ من به راهِ خويش مي‌رود: نهاد-اش آهنين‌دل است و رويين.
تنها پاشنه‌ام رويين است. هنوز زنده‌اي و همان‌اي كه بودي، اي شكيباترين! هنوز گورها را همه بر مي‌شكافي و بر مي‌آيي.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
بخش: سرودِ عزا

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
"بحران معنا" در نزد نيچه:
پوريا معقولي

به جرأت مي‌توان گفت كه محوري‌ترين انتقاد نيچه از انسانيتِ مدرن و ارزش‌هاي حاكم بر جوامع، مسئله‌ي "بحران معنا" است. بديهي است كه براي راهيابي به عمق تفكر نيچه، بايد مفاهيم كليدي را جدا و آن‌ را در كلّيتِ نظام او تفسير كنيم. بحران معنا را مي‌توان كلي‌ترين انتقاد نيچه و فهم درستِ اين قضيه را شاه‌كليدي براي ورود به نظام وي قلمداد نمود.
در پيش‌گفتارِ زرتشت، نيچه در تلاش است تا آدمي را از خطرِ "واپسين انسان" آگاه كند؛ واپسين انسان، انساني است كه هيچ‌گونه معنا و هدفي براي هستيِ خويش نداشته و در آسودگيِ نكبت‌بار، غرق گشته است؛ انساني كه به نام فرهنگ، همه‌ي ارزش‌هاي والا را فراموش و زبوني، بي‌چارگي و ضعف را پيشه‌ي دائميِ خود ساخته است. انساني كه چشمك‌زنان همه چيز را به سخره گرفته و در پيِ آسودگي خيال و تن‌پروري، همه‌ي آرمان‌‌هاي والا و چشم‌اندازِ اخلاقيِ سروران را به دست نسيان سپرده است.
واپسين انسان، خطري است كه، از ديدگاهِ نيچه، در يك قدميِ انسان مُدرن مي‌باشد. در حقيقت، اصلي‌ترين دليلِ مطرح‌كردنِ اَبَرانسان، نجاتِ چشم‌اندازهاي والا و بخشيدنِ معنا به زندگي است. اَبَرانسان را مي‌توان دست‌آويزي براي رهايي از آسودگيِ نكبت‌بار و راهي به سويِ برتري تعريف كرد؛ اَبَرانسان، پيش از هر چيز، يك "هدف" است، غايتي كه مي‌تواند براي گريز از بي‌معنايي مورد استفاده‌ي "جان‌هاي آزاده" قرار گيرد.
شايان ذكر است كه انتقاد نيچه متوجه دو گروه از انسان‌ها مي‌باشد:
گروه اول، مردم عادي مي‌باشند، كه نيچه آن‌ها را "گَلَّه"خطاب مي‌كند؛ اين دسته با پيروي كوركورانه از عقايدِ پيشينيان، سدِّ راهِ تكامل شده و در حقيقت، موجب گسترشِ "بحرانِ معنا" در مقياسي عظيم و جهاني خواهند شد.
گروه دوم، دانشمندان، فلاسفه و يا به قولِ نيچه، فرزانگان نامدار هستند. وي معتقد است كه فلاسفه رسالت خود را فراموش كرده و در بندِ ارزش‌هاي زمانه و خرافات مردم عادي اسير گشته‌اند؛ اين در حاليست كه از ديدگاهِ نيچه، فيلسوفِ حقيقي خود را فراسوي ارزش‌ها و هنجارهايِ زمانه قرار مي‌دهد.
در مجموع، نيچه، به دنبال آفرينش معنايي نوين براي انسان است؛ غايتي كه بايد برترين اميد و واپسين خواستِ انسان باشد.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
توضيحاتي در باب مفهوم "باژگونيِ ارزش‌ها" در نزد نيچه:
پوريا معقولي

وارونه‌كردن ارزش‌ها، پروژه‌اي است كه نيچه، خود را پيشگام آن دانسته و تقريباً در تماميِ آثارش، به دنبال يادآوري و بسط اين مسئله مي‌باشد. بديهي است كه ميزان دركِ ما از اين مسئله، تاثير قابل توجهي بر فهمِ اصولِ فلسفه‌ورزي و ترسيمِ پايه‌هايِ "نيچه‌خواني" خواهد داشت.
براي فهمِ درستِ اين قضيه، ابتدا بايد گريزي به يونان باستان بزنيم: در آن زمان فضيلت و رذيلت در جايگاهِ واقعيِ خود قرار داشت؛ مثلاً جنگ و جنگاوري را فضيلت و ترسويي و بُزدلي را رذيلت مي‌دانستند، اعتدال در روابطِ جنسي را فضيلت و هر گونه افراط و تفريط در مسئله‌ي مذكور را نشانه‌ي رذالت و تباهي اخلاقي تلقي مي‌كردند. با گذشتِ زمان، دسته‌اي از افراد كه توانايي برقراري ارتباط جنسي را نداشتند، شروع به انجامِ تبليغاتي مبني بر انكار غريزه‌ي جنسي و يا ناپاكيِ ميلِ جنسيِ انسان نمودند و ترسويان و بُزدلان، جنگاوري را نشانه‌ي رذيلت دانستند.
با ظهورِ سقراط و افلاطون [تفكيك اين دو شخصيت دشوار است و نيچه هم تلاشي براي تفكيك نمي‌كند؛ لذا ما نيز، به تبعيت از نيچه، عجالتاً كاري با مباحثِ تاريخي حول شخصيت سقراط و افلاطون نخواهيم داشت.]، ريشه‌هاي باژگونيِ اين مسئله فراهم شد و با راهیابيِ بردگان و فرومايگان به عرصه‌ي فلسفي، زمينه‌ي تباهي و نابودي انديشه فراهم گشت. [نمي‌توان انتقادِ نيچه را انتقادي صددرصد منطقي دانست. وي با ارتباط دادنِ مسيحيت و افلاطون، سعي در پيش‌بردِ روشِ تبارشناسانه‌ي خويش دارد؛ اين در حاليست كه در فلسفه‌ي افلاطون هم شجاعت و دلاوري و مفهوم اعتدال كاملاً مشهود و قابل رديابي است. شايد براي راهيابي به ژرفناي اين انتقاد، بايد به "مسئله‌ي حقيقت" در نزدِ نيچه پرداخت، كه خود پژوهشي جداگانه را مي‌طلبد.]
مسيحيت نيز، با آرمانِ زُهدِ خويش، در پيِ نفيِ جهان كنوني و تنِ زمينيِ انسان بود و در حقيقت، با دامن‌زدن به فلسفه‌ي افلاطون و به خصوص فلوطين، اين تباهي را در مقياسي وسيع‌تر گسترش داد. هنگامي كه نيچه در فراسوي نيك و بد مي‌نويسد: «مسيحيت، همان مكتب افلاطون است، اما براي مردم.» دقيقاً به همين نكته اشاره مي‌كند.
سومين عاملِ تباهي انديشه، ايمانوئل كانت است كه با مطرح‌كردن "قانون اخلاقيِ درون" به تماميِ غرايز انساني پشتِ پا زد و نيچه، او را "يك مسيحيِ متعصب" مي‌دانست. [خوانندگان محترم، توجه داشته باشند كه من در اين نوشتار، فقط و فقط در تلاش براي تبيين آراءِ نيچه هستم و برخي از اين مسائل، به ويژه مورد سوم، مورد قبولِ شخصِ من نيست.]
حال كه خطوطِ گمراهي بشر و عاملان اصليِ آن را بازشناختيم، زمانِ آن است كه گفتنِ با "نه"‌يِ مقدس به تمامي مكاتبِ نفي‌كننده‌یِ زندگي، به اصالت وجودِ خويش بازگرديم و با انكارِ موارد فوق از بندِ ارزش‌هاي كهنه رها شويم؛ باژگوني ارزش‌‌ها در واقع، گريز از زندان اسارت ارزش‌ها، هنجارها و آرمان‌هاي كهنه است.
به بيانِ ديگر، پروژه‌ي "باژگوني ارزش‌ها" را بايد به عنوان نوعي قيام و رستاخيزِ جان‌هاي آزاده در بسترِ هستي توصيف كرد؛ قيامي عليه هر آنچه انسان را پَست، ضعيف و ناتوان خواهد كرد.
شكي نيست كه انتقادِ نيچه و پروژه‌ي گسترده‌ي او، صرفاً شاملِ چند خط و توضيحاتي به اين سادگي نمي‌شود؛ اما براي دچار نشدن به اشتباه، ناچاريم در حالِ حاضر، به همين چند خط بسنده نماييم.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
ملاحظاتي درباره‌ي فيلم "پرواز بر آشيانه‌‌ي فاخته":
پوريا معقولي

چند روز پيش، جناب حامد حجت‌خواه، پژوهشگر فلسفه و مؤلف كتاب "از چشم‌اندازِ نيچه"، متني را در باب درك خود از فيلم "پرواز بر آشيانه‌ي فاخته" در كانال "نيچه‌كاوي" منتشر نمودند؛ كوشش ايشان در جهت يافتنِ پيوندهاي مستحكمِ اثر مذكور با فلسفه‌ي نيچه، انصافاً ستودني و قابل تأمل مي‌باشد. قلمِ بسيار قوي و پيروي از آرايه‌هايِ ادبي، سبب شد كه من برايِ چندمين بار، به تماشايِ اين شاهكار سينمايي بنشينم؛ در دفعاتِ قبل، اصلاً به ارتباط موضوعِ فيلم با فلسفه‌ي نيچه نيانديشيده و اين تلنگر را مديونِ آقايِ حجت‌خواه مي‌باشم. نتيجتاً بر آن شدم كه برداشت و تلقيِ خويش را از اين فيلم بيان كرده و در ايجاد ارتباط ميان سينما و مفاهيم نابِ فلسفي سهيم گردم.
ستايش و بررسي كارگرداني، موسيقي و بازيِ درخشانِ جك نيكلسون در اين فيلم را به اهل سينما و كارشناسان مربوطه سپرده و صرفاً در مقامِ شرح مفاهيمِ نيچه‌اي در اين اثر بر خواهم آمد.
فيلم با ترسيم فضاي تيمارستاني دورافتاده و خارج از شهر آغاز مي‌شود؛ ديوانگانِ حاضر در آن مكان به قواعدِ خشك و بعضاً غيرانسانيِ تيمارستان خو گرفته و اگر بخواهيم از اصطلاحِ نيچه‌اي استفاده كنيم، همانند شتر، در برابرِ ارزش‌‌ها و هنجارهايِ تحميل‌شده كمر خم كرده‌اند؛ سرگرميِ آن‌ها نيز كنترل‌شده از سوي پرستاران مي‌باشد؛ گويي در آن‌جا زندگي از جريان ايستاده و كسي نداي آزادي سر نمي‌دهد، پرستاران نيز، كه به‌قولِ نيچه، سردترين هيولا هستند، خود را غمخوارِ ديوانگان نشان داده و از وضعيت موجود سوء‌استفاده مي‌نمايند.
با ورود "مك مورفي" همه چيز تغيير مي‌كند. او رقصان گام برداشته و طبق شواهدِ موجود از اردويِ كارِ اجباري، به دليل سرپيچي و درگيري‌هاي مكرر اخراج شده است. مك مورفي، شخصي است كه از قواعد و اصولِ خشكِ تحميل‌شده عاصي گشته، او كسي است كه مي‌خواهد به اصالتِ خويش بازگردد، عليهِ زورگويي‌هاي موجود قيام كرده و از همه مهم‌تر، وجودِ اراده‌ي پولادين و خوش‌ذوقي در وجودِ او جلب توجه مي‌كند. اراده و ذوق، دو مفهومي است كه در فلسفه‌ي نيچه، محوريت داشته و در جان‌هايِ آزاده، به موازاتِ يكديگر، حركت خواهد كرد.
در بدوِ ورود، خوش‌بينيِ مك مورفي نسبت به ديوانگان، بيننده را به يادِ پيشگفتارِ زرتشت مي‌اندازد؛ هنگامي كه زرتشت، با خوش‌باوري قصد دارد كه چون خورشيد، انوار معرفت و شناخت را بر جان‌هاي مرده‌‌ي آدميان بتاباند و كالبدهايِ سردِ ايشان را دمِ مسيحا باشد؛ اما اين خوش‌بيني چندان دوام نياورده و خيلي زود، زرتشت مي‌گويد: «من دهانی بهرِ اين گوش‌ها نيستم.»
حيرتِ مك مورفي، هنگامي كه متوجه حضورِ داوطلبانه‌ي بيماران در تيمارستان مي‌‌گردد، به اوجِ خود مي‌رسد ! اغلبِ حاضران در بيمارستانِ رواني، حضوري كاملا داوطلبانه داشته و مي‌توانند آزاد باشند؛ اما گويي، به آسودگيِ نكبت‌بار و وجودِ قواعدِ خشك از سويِ پرستاران [در فلسفه‌ي نيچه، مي‌توان از اصطلاحِ "دولت" استفاده كرد.] خو كرده و جرأتِ آزادي را ندارند؛ گورزادِ ارزش‌ها و هنجارهاي تحميل‌شده رويِ دوشِ ايشان است، هيچ تلاشي براي رهايي نيست؛ بندها و حصارها، كاملاً دروني‌اند، ما به ميلِ خود، بارِ سنگينِ ارزش‌ها و "تو بايدها" را بر دوش مي‌كشيم.
مك مورفي، نمادِ كسي است كه ازكشيدنِ اين بار به تنگ آمده و روانِ تشنه‌ي او با دل‌خوشي‌هاي عوامانه و غرق گشتن در آسودگيِ نكبت‌بار راضي نمي‌‌گردد. او جانِ خود را از چنگالِ ارزش‌هايِ تحميلي رها كرده و با شكست‌دادنِ اژدهايِ "تو بايد" شروع به آفرينشِ ارزش‌هايِ خود مي‌كند: ارزش‌هايي بر اساسِ غرايز انساني و عدمِ انكارِ اصالتِ انسان.
تراژديِ پايانِ فيلم و تغيير اساسي در شخصيتِ سرخپوست، آدمي را به يادِ فصلِ "درباره‌ي دوست" مي‌اندازد: مك مورفي بر سرِ فضيلتِ خويش فنا گشته و دوستِ سرخپوستِ او، تحتِ تأثيرِ سخنان و اعمالِ مك مورفي، حصارِ اسارت را شكسته و نيرويِ تحليل‌رفته‌‌ي خود را باز مي‌يابد.مك مورفي سبب رهايي دوستِ خود مي‌شود!
سرخپوست [رئيس] هم با فراتر رفتن از رحمِ خويش، جانِ مك مورفيِ نيمه‌فلج و ديوانه را مي‌ستاند. رحمِ او به مك مورفي نه تنها سودي نداشت، بلكه موجب تحقير مك مورفي شده و پيروزيِ پرستاران در شكستِ مقاومتِ او را تضمين مي‌كرد؛ نيچه مي‌نويسد: «واي بر عاشقاني كه از رحمِ خود برتر، پايگاهي ندارند.» اين جمله دقيقاً حكايت مك مورفي و رئيس است.

ادامه در نوشتار بعدي:
ادامه‌ي نوشتارِ پيشين:

فيلم با مرگِ مك مورفي تمام نمي‌شود، او كسي است كه توانست قوايِ از دست‌رفته‌ي "رئيس" را به او بازگرداند، صداي فريادِ او را بلند كند، جاني تازه به كالبد مرده‌ي او بدمد و در نهايت، رئيس با فرارِ قهرمانانه‌ي خود، تمام ديوانگان را در بُهت و حيرت فرو مي‌برد. يكي از ديوانگان فرياد مي‌زند: «دیوانه از قفس پرید!» و فيلم با سكانسِ دويدنِ رئيس و به تصوير كشيدنِ آزاديِ فراچنگ‌‌آمده از سويِ او، پايان مي‌‌يابد.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
هيچ‌كس نبايد مطالعه‌ي فلسفه را وقتي كه جوان است به تأخير بيندازد، و نبايد هم وقتي به پختگي رسيد از آن خسته شود، چرا كه براي سلامتِ روان هرگز زودهنگام يا ديرهنگام نيست.
گفتنِ اين حرف كه وقتِ پرداختن به فلسفه هنوز نرسيده يا اين‌كه زمانش گذشته، به اين مي‌ماند كه بگويي زمانِ خوشبختي هنوز نرسيده يا ديگر مهلتي نمانده. لذا هم كم‌سن و سالان و هم افرادي كه به پُختگي رسيده‌اند بايد فلسفه را دنبال كنند، گروهِ دوم براي اين‌كه به واسطه‌ي موهبت‌هايِ حاصل از تجربه‌هاي لذت‌بخشِ گذشته، حينِ پير شدن جانِ تازه‌اي در آن‌ها دميده شود، و جوانان به منظورِ اين‌كه به‌واسطه‌ي نهراسيدن از آينده پخته شوند.
از اين رو، چيزهايي بايد عادتمان شود كه موجب خوشبختي مي‌‌شوند، چرا كه بي‌گمان وقتي خوشبختي نصيبمان است گويي همه چيز داريم، و وقتي كه نداريمش، هر كاري كه بتوانيم مي‌كنيم تا به دستش آوريم.

#اپيكور
از كتاب: #هنر_خوشبختي_از_ديدگاه_اپيكور
بخش: نامه به منيسيوس
ترجمه‌ي فرخ بافنده

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
جوّ متشنِّجِ فلسفه‌‌ي نيچه:
پوريا معقولي

اغلب مخاطبان كانال، مرا به دليلِ بيانِ اشكالات و نواقصِ فلسفي، سرزنش كرده و معتقدند، چنين سخناني موجبِ "فلسفه‌گريزي" خواهد شد؛ اما بگذاريد بپرسم، مگر اساسي‌ترين رسالتِ فلسفه و فيلسوف، مواجه‌كردن آدمي با واقعيّت‌ها نيست؟ مگر سخن‌گفتنِ بي‌پروا از نقصان‌ها و شرحِ اشكالات از وظايف فيلسوفان نيست؟ "نگرشِ انتقادي"به مسائل، در فلسفه بسيار پُر رنگ است و اساساً نمي‌توان فلسفه را خارج از انتقاد [به عنوانِ فعل] و منتقد [به عنوانِ فاعل] متصور شد. بنابراين، مقصودِ ما از بيان نواقص و كاستي‌ها و بعضاً كم‌كاري‌ها، آرام‌كردن فضاي متشنِّج و جلوگيري از برداشت‌هاي مغرضانه و اشتباه مي‌باشد؛ به بيانِ ديگر، من با انتقاد صريح و تُند، سعي در اصلاحِ وضعيتِ موجود، به سهمِ خويش، داشته و به دنبالِ ايجادِ امواجِ "فلسفه‌‌گُريزي" نيستم.
ترسيمِ فضايِ سرشار از كاستي و مواجهه‌يِ بي‌واسطه با ميوه‌هايِ كالِ فلسفه‌خواني در ايران، انصافاً جسارت بسيار مي‌خواهد و مسلماً در يك نوشتارِ چند خطي نمي‌توان تماميِ نواقصِ مذكور را منعكس كرد؛ اما مي‌توان در متن‌هاي متعدد، وجوه اساسي و ريشه‌ايِ اين معضل را موردِ واكاوي قرار داد؛ در اين نوشتار نيز، قصدِ من بررسي يكي از كورگره‌هايي است كه گريبانِ فلسفه، بطور عام و نيچه، بطورِ خاص را گرفته است.
براي افرادِ تنبل و "سرسري‌خوانان" هميشه بهانه فراوان است و شوربختانه، زبانِ شاعرانه‌ي نيچه و وجودِ چند گزين‌-گويه نيز به اين مسئله دامن خواهد زد. در آثارِ نيچه، سخناني مبني بر "نابهنگام بودنِ" او مشاهده مي‌كنيم؛ وي خود را فرزندِ آينده مي‌داند و معتقد است كه دهاني بهرِ گوشِ زمانه‌يِ خود نيست. چنين سخناني، در جهانِ فلسفي و حتي در نزدِ عرفا [قصدِ من يكي دانستنِ اين دو حوزه نيست و فقط در اين موردِ خاص، از اين مثال بهره مي‌جويم.] كاملاً رايج است و معمولاً روشن‌فكرانِ يك زمان، به دليلِ بي‌‌مهري و كج‌فهميِ مردمان، از جملاتي مشابه استفاده مي‌كنند.
در وسعت نظرِ نيچه و عميق‌بودنِ مباحثِ مطروحه از جانبِ او، شكي نيست؛ امّا چنين ژرفنايي نبايد موجب هراسِ ما از مواجهه با آثارِ نيچه گردد. نيچه، بشري است كه انديشه‌هاي فلسفي خود را عرضه كرد و ما نيز، در مقامِ مخاطب و به عنوانِ بشر، بايد سعيِ خود را در جهتِ فهمِ صحيحِ سخنانِ او به كار بريم.
نتيجتاً، چنين سخناني، دست‌مايه‌ي افرادي تنبل شده و خواستارِ تراشيدنِ بهانه براي تنبلي و كم‌كاريِ خويش‌اند؛ ما بايد، با بكارگيريِ دقّتِ كافي و داشتن اعتماد به نفس، سراغِ آثارِ فلسفي رفته و تحتِ تأثيرِ اين فضايِ متشنّج و تبليغاتِ بي‌پايه و اساسِ آن، قرار نگيريم.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
Forwarded from نیچه و فلسفه / Amirhossein (نیچه و فلسفه)
تأثیرپذیری تفکر اخلاقی صادق هدایت از فلسفه نیچه

نویسندگان:
حسن اکبری بیرق/رقیه خانمحمد زاده

صادق هدایت نویسنده و متفکر برجسته در حوزه ادبیات است.از جمله دغدغه‌های وی توجه به انسان، خودشناسی، مبارزه با جهل و خرافات و به طور کلی واژگون‌کردن و شناساندن فرهنگی با ارزش‌های نو است.فردریک نیچه فیلسوف و متفکر آلمانی نیز تأثیرگذارترین فیلسوف قرن در حوزه فرهنگ و توجه به انسان و دستاوردهای آن است.نقطه مشترک فکری هر دو اندیشمند،ساخت فرهنگی نو با پایه‌ریزی اصول جدید است.سعی نگارندگان در این مقاله بر آن است که بر اساس اصول مطالعات تطبیقی، مبانی فلسفی اخلاق در آثار هدایت را با توجه به فلسفه اخلاق نیچه بررسی نمایند.


join us : | کانال نیچه و فلسفه
💯 @Friedrich_nietzsche