پیشنهاد‌های فوری مهم
2.04K subscribers
647 photos
209 videos
5 files
666 links
کانال کاملا غیررسمی برای پیشنهادهای شما

شما پیشنهاد می‌دهید و ما منتشر می‌کنیم.

ماموریت: به شما پیشنهادی بدهیم که نتوانید آن را رد کنید...[ اسمایلی مارلون براندو ]

هدف: اوقات خود را هدفمند به بطالت بزنید.

ارتباط با ما و تبلیغات:
@Shariftoday_admin
Download Telegram
«با لهجه و روایت فوق‌العاده جنوبی‌اش مست می‌شوید»

#پیشنهاد
#داستان_کوتاه #پادکست
👤محمد:
اگر در گوگل سرچ کنید «احسان عبدی‌پور»، احتمال زیاد با عبارت «کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس» مواجه می‌شوید ولی برای خیلی‌ها احسان عبدی‌پور این روزها یعنی داستان‌های کوتاه شیرینی که با صدای خودش می‌خواند و حسابی می‌تواند مخاطب را سر ذوق بیاورد.

🔸 توصیف‌های دل‌چسب، زبان ساده و صمیمی، اصطلاحات و فضاسازی‌های جنوبی، طنز شیرین چاشنی کار و دیگر ظرافت‌های متن را بگذارید کنار لهجه فوق‌العاده احسان عبدی‌پور و ببینید چه معجونی منتظرتان است.

🔸 کانال دیالوگ‌باکس معمولا داستان‌های کوتاه عبدی‌پور را به صورت پادکست منتشر می‌کند. دوتا از اینها را به عنوان نمونه اینجا می‌فرستم که اگر خوش‌تان آمد، سراغ بقیه‌اش هم بروید. فقط یادتان باشد که با تمرکز حواس ۲۰۰ درصدی اینها را گوش کنید که تا عمق جان‌تان نفوذ کند.

https://t.me/dialoguebox/494

@Pishnahadable
@sharifdaily
«توی دلی گفتم حسین، همین»

#پیشنهاد
#داستان_کوتاه #پادکست
👤محسن:
یکی دو دقیقه بعد یادم نیست از کجای مغزم شروع شد، نمی‌دانم فضای خانه‌مان چه‌طور بود یا چه توی چشم مادرم و حالت چهره‌اش یا لرزیدن دست‌هاش دیدم که توی قلبم با تمام باور و راستی، آنٰ‌‌طور که خدا خودش دید و تأیید کرد، گفتم «خدایا! یه گل دیگه بزنیم، به‌جاش امسال کنکور قبول نشم». دو دو ما را می‌برد جام جهانی. نذرم هنوز توی دلم بود که خیال حسرت‌بارم رفت پیش رفیق‌هام که مهر هرکدام‌شان می‌رفتند دانشگاه یک شهری، خیال حسرت‌بارم رفت تو دل ظهرهای تابستان داغ که باید بروم قرائت‌خانه و تست‌های تکراری بزنم. ما یک دبیرستان شبانه‌روزی خاص بودیم و بالای نود درصد قبولی می‌دادیم ولی تصمیمم را گرفته بودم. نفسم را دادم تو، با رتبه و قبولی خداحافظی کردم و گفتم «خدایا! تو همه خونه‌هایی که مثل خونه ما همه از دل‌شوره دارن می‌لرزن، فریاد گل بیار» تا این لحظه زندگی، آن از ته دل‌ترین نذر و مکالمه و ارتباطم با خدا بوده است. ادامه ماجرا را هم که همه می‌دانند. شب که مردم توی خیابان می‌زدند و می‌رقصیدند، کسی نمی‌دانست من دانشگاهم را نذر دل‌خوشی‌شان کرده‌ام، آینده‌ام را یعنی.

🔸 فردا روز آخر کنکور است؛ بچه‌های ریاضی و تجربی و انسانی و هنر کارشان تمام شده و فقط مانده زبانی‌ها هم تست‌هایشان را بزنند تا سفره کنکور ۹۹ برچیده شود. آنهایی که تازه خرشان از پل کنکور گذشته، بهتر می‌فهمند احسان عبدی‌پور در روایت کوتاه «پاتیل‌ها را لت می‌زنم» از چه حرف می‌زند وقتی می‌گوید کنکور و دانشگاه را نذر رفتن ایران به جام جهانی ۹۸ کرده است.

🔸 احسانو در این روایت که در کتاب «رستخیز» از مجموعه «کآشوب» نشر اطراف چاپ شده، ماجرا را از دلهره و نگرانی بازی عجیب ایران و استرالیا شروع می‌کند، به خیال نوجوانی‌اش کنکورش را با خدا معامله می‌کند که ایران برود جام جهانی و دل مردم خوش شود ولی بعدا با حسین (ع) می‌بندد که معامله‌اش با خدا به هم بخورد و پاتیل لت بزند تا حسین (ع) برایش کنکور را ردیف کند.

🔸 سادگی و صفایی که در این روایت می‌شنوید، فراتر از چیزی‌ست که تصور کنید. همین است که آخر روایت بدون آنکه بفهمید، اشک گونه‌تان را تر کرده و با اذان «کل محمود» می‌فهمید «مکن ای صبح طلوع» شب عاشورا یعنی چه؟

🔸 این روایت را با صدای خود احسان عبدی‌پور از اینجا می‌توانید بشنوید.

@Pishnahadable