یکم اردیبهشت؛ روز بزرگداشت سعدی
غوغای سعدی
مصطفی نصیری
پژوهشگر علوم سیاسی
شیخ مصلحالدین ️سعدی جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعهی ایرانی به صورت خاص و در جامعهی ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه از نظرهای ما دور مانده بود.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفاً در حوزهی ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
سعدی هر چند به صورت کلی در دوران قدیمِ آگاهی ملی ایرانی قرار دارد، اما در عینحال او کسی است که، نسبت به دیگر ابنای آن روزگار، بسیار جلوتر از دورهی تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیم جدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید.
هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزهی تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار بسیار ناچیز مینمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همهی مکتبخانهها در سراسر حوزهی تمدنی ایران برگزیده شدند. در واقع، با خلق آنها تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن در گسترهی جهان اسلام، به یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گسترهی این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هر کدام متناسب با سلیقهی خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همهی مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد... و این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش همدیگر را با یک زبان معیار شده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند.
این امکان پارادایم واحد در واقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشار بن بُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی و عطار و خیام و...، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمان سجستانی و ابوالحسن عامری و جوینی و...، از عناصر مهم آن هستند.
این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرتِ" ایرانی تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجهی غایی، رسیدن به وحدتِ "وحدت در کثرت" بود...
در ایران دورهی اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود.
کار سترگ شاعران و حکیمان و مورخان و دانشمندان ایرانی نیز یکی از مهمترین تحولاتی بود که به اقوامی با زبانهای همخانواده و غیر همخانواده، این امکان را داد تا دارای زبانی مشترک و کارآمد در پیوندگری شوند، و بدینگونه، "ملت"بودگی ایرانیان همچنان استمرار تاریخی خود را حفظ کند، و سعدی بیگمان نقشی اساسی در کمال این روند تاریخی بازی کرد.
در واقع، از اسماعیل بن یسار نسایی آذربایجانی در پایان سدهی نخست، و بشار بن بُرد خراسانی در آغاز سدهی دوم هجری که با تحقیر متقابل سیاستهای تحقیر حاکمان اموی - عباسی، هویت ایرانی را شعوبیوار نوآیین کردند، تا عبدالحمید کاتب و روزبه ایرانی (ابنمقفع) در همان سده، که منابع ایرانشهری را در زهدان زبان تازی کاشتند و بدینوسیله تمدن اسلامی را آبستن نوزایش ایرانی کردند، و تا فردوسی که کاخ سخن پارسی را نوآیین کرد و شاعران و نویسندگان بعد از وی، همگی در یک حرکت تاریخی با ضرباهنگی هماهنگ، به وظیفهی تاریخی خود عمل کردند که عبارت از حفظ استقلال فرهنگی و سیاسی ایران بهعنوان یک ملت - دولت تاریخی بود...
متن کامل در: ایراندوستان
@PersianPolitics
غوغای سعدی
مصطفی نصیری
پژوهشگر علوم سیاسی
شیخ مصلحالدین ️سعدی جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعهی ایرانی به صورت خاص و در جامعهی ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه از نظرهای ما دور مانده بود.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفاً در حوزهی ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
سعدی هر چند به صورت کلی در دوران قدیمِ آگاهی ملی ایرانی قرار دارد، اما در عینحال او کسی است که، نسبت به دیگر ابنای آن روزگار، بسیار جلوتر از دورهی تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیم جدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید.
هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزهی تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار بسیار ناچیز مینمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همهی مکتبخانهها در سراسر حوزهی تمدنی ایران برگزیده شدند. در واقع، با خلق آنها تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن در گسترهی جهان اسلام، به یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گسترهی این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هر کدام متناسب با سلیقهی خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همهی مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد... و این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش همدیگر را با یک زبان معیار شده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند.
این امکان پارادایم واحد در واقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشار بن بُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی و عطار و خیام و...، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمان سجستانی و ابوالحسن عامری و جوینی و...، از عناصر مهم آن هستند.
این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرتِ" ایرانی تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجهی غایی، رسیدن به وحدتِ "وحدت در کثرت" بود...
در ایران دورهی اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود.
کار سترگ شاعران و حکیمان و مورخان و دانشمندان ایرانی نیز یکی از مهمترین تحولاتی بود که به اقوامی با زبانهای همخانواده و غیر همخانواده، این امکان را داد تا دارای زبانی مشترک و کارآمد در پیوندگری شوند، و بدینگونه، "ملت"بودگی ایرانیان همچنان استمرار تاریخی خود را حفظ کند، و سعدی بیگمان نقشی اساسی در کمال این روند تاریخی بازی کرد.
در واقع، از اسماعیل بن یسار نسایی آذربایجانی در پایان سدهی نخست، و بشار بن بُرد خراسانی در آغاز سدهی دوم هجری که با تحقیر متقابل سیاستهای تحقیر حاکمان اموی - عباسی، هویت ایرانی را شعوبیوار نوآیین کردند، تا عبدالحمید کاتب و روزبه ایرانی (ابنمقفع) در همان سده، که منابع ایرانشهری را در زهدان زبان تازی کاشتند و بدینوسیله تمدن اسلامی را آبستن نوزایش ایرانی کردند، و تا فردوسی که کاخ سخن پارسی را نوآیین کرد و شاعران و نویسندگان بعد از وی، همگی در یک حرکت تاریخی با ضرباهنگی هماهنگ، به وظیفهی تاریخی خود عمل کردند که عبارت از حفظ استقلال فرهنگی و سیاسی ایران بهعنوان یک ملت - دولت تاریخی بود...
متن کامل در: ایراندوستان
@PersianPolitics
فیلم کامل مناظرهی اقتصادی موسی غنینژاد (مدافع بازار آزاد) و مسعود درخشان (بنیادگذار معارف اسلامی و اقتصاد در دانشگاه امام صادق)، در شبکهی افق
شرح مناظره
👈 اکوایران
چرا وضع ما این است؟
پویا جبلعاملی
اقتصاددان
مناظره انجامشده بین دکتر غنینژاد و پروفسور درخشان، فارغ از حواشی مختلفی که داشت، آوردگاهی بین دو نظریه بود...
👈 دنیای اقتصاد
-
جدال خرافات و ایدهالیسم
[نقدی بر آرای غنینژاد]
علیرضا نجفی
خبرنگار
زمانی ولفگانگ پاولی، فیزیکدان معروف آلمانی، در واکنش به سخنان شبهعلمی گفته با کنایه گفته بود: «این سخن درست نیست، حتی غلط هم نیست». غلط سخنانی هستند که حتی نمیتوان آنها را غلط خواند چرا که اساساً بیمعنی و بیارزش هستند، با این وصف اگر سخنان غنینژاد غلط باشند، سخنان درخشان حتی غلط هم نیستند زیرا اساسا «ماقبل نقد» است و آنقدر «کممایه» است که سخن گفتن دربارهی آن هم بیمعنی است...
👈 رویداد ۲۴
-
اقتصاد جمهوری اسلامی؛
اقتصاد کمونیستی از نوع منحطترینش
بیژن اشتری
نویسنده و مترجم
در مناظرهی اخیر دکتر موسی غنینژاد با آقای درخشان که از تلویزیون دولتی پخش شده موضوع اقتصاد اسلامی و چیستی و هستی آن مورد بحث قرار گرفت. من هم به نوبهی خودم نظری در این باره دارم: پدر اقتصاد جمهوری اسلامی نه شیخ انصاری (نویسندهی کتاب مکاسب) است نه سیدمحمدباقر صدر (نویسندهی کتاب اقتصادنا). پدر اقتصاد اسلامی راستیسلاو آلکساندروویچ اولیانفسکی، استاد دانشگاه مسکو و مسئول ایران در دفتر بینالملل حزب کمونیست شوروی، است.
این آقا چهل و سه سال پیش در نشریهی کمونیست دو مقاله نوشت که سرنوشت ایران را برای همیشه تغییر داد. اولیانفسکی فرمولی ارایه کرد که با به کار بستن آن کشورهایی مثل ایران به ناگزیر از بلوک سرمایهداری فاصله میگرفتند و به دامن بلوک شرق میافتادند.
حزب توده بلافاصله مقالات اولیانفسکی را در قالب یک کتاب به اسم راه رشد غیرسرمایهداری ترجمه کرد و در راستای ایدههای مطرحشده توسط اولیانفسکی و دستیارش سیموننکو، کارزار تبلیغاتی بزرگی راه انداخت تا حاکمان ایران را که مشغول نگارش قانون اساسی کشور بودند قانع کند ایدههای مذکور را در این قانون بگنجانند.
حزب توده پنج ماه پس از انقلاب در نامهای به رییس دولت موقت پیشنهاد داد «اقتصاد جمهوری اسلامی بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی قرار داده شود» و شگفتا که این پیشنهاد نه تنها مورد قبول خبرگان قانون اساسی قرار گرفت بلکه حتی عبارتبندی آن هم شباهت زیادی به پیشنهاد حزب توده داشت.
در اصل چهل و چهار قانون اساسی میخوانیم: «نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم استوار است». به این ترتیب، اقتصاد ایران با کارگردانی کمونیستها از پشت پرده به نحوی ریلگذاری شد که بند نافش از اقتصاد غرب بریده شود و نهایتاً به دامن شرق بیفتد، که افتاد و بدجوری هم افتاد.
ما هنوز مشغول هزینه دادن برای نقشهای هستیم که رفیق اولیانفسکی برایمان چید و روحانیون حاکم بر ایران در دامش افتادند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه. شبهتئوریهای اقتصادی کمونیستی، از نوع منحطش، مثل «اقتصاد مقاومتی» و «خودکفایی» همچنان بر اقتصاد ایران و سرنوشت ما حاکم است و عامل فقر و انزوای امروز ماست.
بالاترین مقام کشور «توسعه» را اسب تروای غرب میپندارد و حتی از بیان کلمهی «توسعه» هم اکراه دارد و به جای آن از کلمههای «پیشرفت» و «ترقی» (کلمات معمول در ادبیات کمونیستی) استفاده میکند.
همهی اینها از تأثیرات کمونیسم است که در ذات و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حاکمان ایران نفوذ کرده است؛ نفوذی که قدمت صد ساله دارد و به این سادگیها برطرفشدنی نیست.
سحامنیوز
-
اتهامزنی عجیب به یک اقتصاددان و روزنامهنگاران در برنامهی جهانآرا
بهارنیوز
-
درخشان را بشناسیم
@PersianPolitics
شرح مناظره
👈 اکوایران
چرا وضع ما این است؟
پویا جبلعاملی
اقتصاددان
مناظره انجامشده بین دکتر غنینژاد و پروفسور درخشان، فارغ از حواشی مختلفی که داشت، آوردگاهی بین دو نظریه بود...
👈 دنیای اقتصاد
-
جدال خرافات و ایدهالیسم
[نقدی بر آرای غنینژاد]
علیرضا نجفی
خبرنگار
زمانی ولفگانگ پاولی، فیزیکدان معروف آلمانی، در واکنش به سخنان شبهعلمی گفته با کنایه گفته بود: «این سخن درست نیست، حتی غلط هم نیست». غلط سخنانی هستند که حتی نمیتوان آنها را غلط خواند چرا که اساساً بیمعنی و بیارزش هستند، با این وصف اگر سخنان غنینژاد غلط باشند، سخنان درخشان حتی غلط هم نیستند زیرا اساسا «ماقبل نقد» است و آنقدر «کممایه» است که سخن گفتن دربارهی آن هم بیمعنی است...
👈 رویداد ۲۴
-
اقتصاد جمهوری اسلامی؛
اقتصاد کمونیستی از نوع منحطترینش
بیژن اشتری
نویسنده و مترجم
در مناظرهی اخیر دکتر موسی غنینژاد با آقای درخشان که از تلویزیون دولتی پخش شده موضوع اقتصاد اسلامی و چیستی و هستی آن مورد بحث قرار گرفت. من هم به نوبهی خودم نظری در این باره دارم: پدر اقتصاد جمهوری اسلامی نه شیخ انصاری (نویسندهی کتاب مکاسب) است نه سیدمحمدباقر صدر (نویسندهی کتاب اقتصادنا). پدر اقتصاد اسلامی راستیسلاو آلکساندروویچ اولیانفسکی، استاد دانشگاه مسکو و مسئول ایران در دفتر بینالملل حزب کمونیست شوروی، است.
این آقا چهل و سه سال پیش در نشریهی کمونیست دو مقاله نوشت که سرنوشت ایران را برای همیشه تغییر داد. اولیانفسکی فرمولی ارایه کرد که با به کار بستن آن کشورهایی مثل ایران به ناگزیر از بلوک سرمایهداری فاصله میگرفتند و به دامن بلوک شرق میافتادند.
حزب توده بلافاصله مقالات اولیانفسکی را در قالب یک کتاب به اسم راه رشد غیرسرمایهداری ترجمه کرد و در راستای ایدههای مطرحشده توسط اولیانفسکی و دستیارش سیموننکو، کارزار تبلیغاتی بزرگی راه انداخت تا حاکمان ایران را که مشغول نگارش قانون اساسی کشور بودند قانع کند ایدههای مذکور را در این قانون بگنجانند.
حزب توده پنج ماه پس از انقلاب در نامهای به رییس دولت موقت پیشنهاد داد «اقتصاد جمهوری اسلامی بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی قرار داده شود» و شگفتا که این پیشنهاد نه تنها مورد قبول خبرگان قانون اساسی قرار گرفت بلکه حتی عبارتبندی آن هم شباهت زیادی به پیشنهاد حزب توده داشت.
در اصل چهل و چهار قانون اساسی میخوانیم: «نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم استوار است». به این ترتیب، اقتصاد ایران با کارگردانی کمونیستها از پشت پرده به نحوی ریلگذاری شد که بند نافش از اقتصاد غرب بریده شود و نهایتاً به دامن شرق بیفتد، که افتاد و بدجوری هم افتاد.
ما هنوز مشغول هزینه دادن برای نقشهای هستیم که رفیق اولیانفسکی برایمان چید و روحانیون حاکم بر ایران در دامش افتادند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه. شبهتئوریهای اقتصادی کمونیستی، از نوع منحطش، مثل «اقتصاد مقاومتی» و «خودکفایی» همچنان بر اقتصاد ایران و سرنوشت ما حاکم است و عامل فقر و انزوای امروز ماست.
بالاترین مقام کشور «توسعه» را اسب تروای غرب میپندارد و حتی از بیان کلمهی «توسعه» هم اکراه دارد و به جای آن از کلمههای «پیشرفت» و «ترقی» (کلمات معمول در ادبیات کمونیستی) استفاده میکند.
همهی اینها از تأثیرات کمونیسم است که در ذات و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حاکمان ایران نفوذ کرده است؛ نفوذی که قدمت صد ساله دارد و به این سادگیها برطرفشدنی نیست.
سحامنیوز
-
اتهامزنی عجیب به یک اقتصاددان و روزنامهنگاران در برنامهی جهانآرا
بهارنیوز
-
درخشان را بشناسیم
@PersianPolitics
sepehrtv.ir
فیلم کامل مناظره جنجالی موسی غنینژاد و مسعود درخشان
جنجالی تین مناظره روزهای اخیر مربوط به یک مناظره اقتصادی است که اخیرا از تلویزیون پخش شده است. مناظره میان دو چهره شناخته شده یکی موسی غنی نژاد اقتصاد دان برجسته ایرانی که به عنوان پدر معنوی بخش بزرگی از اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد مطرح است و دیگری نیز…
ناهماهنگی و خودتخریبی
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
استمرار فعالیت هر ساختاری، گذشته از هدفگذاری صحیح و نظارت و بازبینی، وابسته به عواملی چند از جمله هماهنگی اجزای این ساختار است. یک سیستم، اگر در میان اجزا و زیرمجموعهها دچار اختلال کارکردی شود، در نهایت دچار خودتخریبی میشود...
در مناسبات سیاسی و اجتماعی نیز هماهنگی اجزای این ساختار یا زیرمجموعههای ساختار برای ایفای کارکردهای اجتماعی به شکلی درست بسیار ضروری است؛ در غیر اینصورت ساختار دچار کژکارکرد یا حتی خودتخریبی خواهد شد...
۱. دولت و نهادهای سیاسی و حقوقی کشور برای استیفای حقوق مردم ایران شکایتی در دادگاه لاهه طرح کرد تا دو میلیارد دلار از داراییهای مسدودشده ایران از آمریکا مسترد شود. بر مبنای شکایت ایران، دولت آمریکا «عهدنامه مودت ایران و آمریکا» را با مسدود کردن داراییهای ایران زیر پا گذاشته است. دادگاه لاهه بهعنوان یک مرجع بینالمللی حقوقی هم رأی بر اعتبار پیمان مودت سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) میان آمریکا و ایران داده است. پس بر مبنای استدلال حقوقی ایران و پذیرش آن از طرف نهادهای حقوقی بینالمللی یعنی دادگاه لاهه میان ایران و آمریکا همچنان پیمان مودت رسمیت و اعتبار دارد.
هنوز یک ماه از اعلام پیروزی ایران در این دعوی حقوقی با ابعاد بینالمللی نگذشته است که در اقدامی معکوس بخشی از نظام حقوقی و قضائی کشور دو روزنامهنگار کشور را به «همکاری با دولت متخاصم آمریکا» متهم میکند. جدای از درستی یا نادرستی این اتهام و دفاع از عملکرد روزنامهنگارانی که به تعهدات و مسئولیت حرفهای خود در ماجرای خانم مهسا امینی عمل کردهاند، آیا اقدام دو بخش نظام سیاسی با محوریت هم مودت و هم متخاصم اعلام کردن آمریکا در یک راستا و هماهنگ است یا اینکه شائبه استفاده ابزاری از مفاهیم موجب عدم تعادل و ناهماهنگی عمیقتر سیستم و در نتیجه استهلاک سرمایهی اجتماعی و اعتماد عمومی میشود؟
۲. نمایندهی تبریز... وزارت صمت را متهم میکند که برای رفع استیضاح وزیر فعلی حواله دهها خودروری شاسیبلند به نمایندگان مجلس فعلی داده شده، نمایندهی دیگری هم این ادعا را به صورت ضمنی تأیید میکند. جدای از درستی یا نادرستی این ادعا، در محافل اصولگرایان برای مجلس فعلی صفت ضد رانت و فساد، گوش فلک را پر کرده است! اگر ادعای نمایندهی تبریز دروغ است، دروغگویی و اتهام بیسند خود اعتمادسوز و مستهلککننده سرمایهی اجتماعی است. کجای کار سیستم به کژکارکردی چنین مشهود رسیده است؟...
۳. فرماندهی پلیس کشور در سخنانی میگوید دوربینهای استفادهشده در طرح عفاف و حجاب هیچ خطایی ندارند. او و دیگر مقامات کشور تأکید میکنند بهزودی با شناسایی افرادی که کشف حجاب کردهاند، برخورد میشود؛ اما، در مقابل، دستگاه مربوطه درباره کشف علتها، انگیزهها و اینکه چه کسانی در مدارس دخترانه قم آغازگر روند ناخوشایند حمله شیمیایی به مدارس بودند، اطلاعات دقیقی به شهروندان ارائه نمیدهند... نتیجهی این دوگانگیها چیست؟
میتوان فهرست بلندبالایی از این دوگانگیها یا چندگانگیها در حوزههای گوناگون را بیان کرد. دوگانگی در ساختار سیاسی پیامدهای پیچیدهای در پی دارد. آسیب اساسی این دوگانگی استهلاک اعتماد و سرمایهی اجتماعی است. اعتبارزدایی از ارکان نهادهای مسئول و در نهایت تخریب کلی سیستم سیاسی پیامد اجتنابناپذیر ناهماهنگیها و عدم تعادل و چندگانگی است...
جدای از ابعاد اقتصادی و هزینههای اقتصادی و اجتماعی چندگانگی و آشفتگیهای ناشی از آن، در نهایت عدم تعادلها و چندگانگیها به خودتخریبی عمیق منجر میشود. آیا برای مهار این خودتخریبی چارهای اندیشیده میشود؟
متن کامل، در: شرق
-
احسان هوشمند، دربارهی طرح تجزیهی ایران توسط نمایندگان پارلمان اسرائیل:
آشفتگی در سیاست خارجی قفقاز؛
عامل طمع اسرائیل
نکتهی تاسفبرانگیز آشفتگی سیاست خارجی ایران در قفقاز است. به عبارت دیگر بعد از چند دهه آشفتگی در مورد سیاست ایران نسبت به کشورهای قفقاز و بیتوجهی و سپردن بخشی از این سیاست به نیروهای محلی، مثل ائمه جمعه استانهای مرزی و نیروهای سیاسی در منطقه که بعضاً هم در قالب جریانهای قومگرا در ارکان حاکمیت نفوذ کردهاند، موجب شد که بیش از گذشته مسئلهی قفقاز در سیاست خارجی نادیده گرفته شود.
جریانهای قومگرا از نظر کمی و کیفی در درون ایران و بهویژه در جمهوری آذربایجان جریان ضعیفی هستند اما سروصدای آنها چه در قالب جریانهای مستقیم پانترکی و پانآذربایجانی و چه در قالب جریانهای ترکاللهی که با پوشش اسلام و انقلاب به طرح شعارهای قومگرایانه میپردازند بسیار بیشتر از وزن واقعیشان است...
متن کامل، در: هممیهن
#فرمانروایی
@PersianPolitics
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
استمرار فعالیت هر ساختاری، گذشته از هدفگذاری صحیح و نظارت و بازبینی، وابسته به عواملی چند از جمله هماهنگی اجزای این ساختار است. یک سیستم، اگر در میان اجزا و زیرمجموعهها دچار اختلال کارکردی شود، در نهایت دچار خودتخریبی میشود...
در مناسبات سیاسی و اجتماعی نیز هماهنگی اجزای این ساختار یا زیرمجموعههای ساختار برای ایفای کارکردهای اجتماعی به شکلی درست بسیار ضروری است؛ در غیر اینصورت ساختار دچار کژکارکرد یا حتی خودتخریبی خواهد شد...
۱. دولت و نهادهای سیاسی و حقوقی کشور برای استیفای حقوق مردم ایران شکایتی در دادگاه لاهه طرح کرد تا دو میلیارد دلار از داراییهای مسدودشده ایران از آمریکا مسترد شود. بر مبنای شکایت ایران، دولت آمریکا «عهدنامه مودت ایران و آمریکا» را با مسدود کردن داراییهای ایران زیر پا گذاشته است. دادگاه لاهه بهعنوان یک مرجع بینالمللی حقوقی هم رأی بر اعتبار پیمان مودت سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) میان آمریکا و ایران داده است. پس بر مبنای استدلال حقوقی ایران و پذیرش آن از طرف نهادهای حقوقی بینالمللی یعنی دادگاه لاهه میان ایران و آمریکا همچنان پیمان مودت رسمیت و اعتبار دارد.
هنوز یک ماه از اعلام پیروزی ایران در این دعوی حقوقی با ابعاد بینالمللی نگذشته است که در اقدامی معکوس بخشی از نظام حقوقی و قضائی کشور دو روزنامهنگار کشور را به «همکاری با دولت متخاصم آمریکا» متهم میکند. جدای از درستی یا نادرستی این اتهام و دفاع از عملکرد روزنامهنگارانی که به تعهدات و مسئولیت حرفهای خود در ماجرای خانم مهسا امینی عمل کردهاند، آیا اقدام دو بخش نظام سیاسی با محوریت هم مودت و هم متخاصم اعلام کردن آمریکا در یک راستا و هماهنگ است یا اینکه شائبه استفاده ابزاری از مفاهیم موجب عدم تعادل و ناهماهنگی عمیقتر سیستم و در نتیجه استهلاک سرمایهی اجتماعی و اعتماد عمومی میشود؟
۲. نمایندهی تبریز... وزارت صمت را متهم میکند که برای رفع استیضاح وزیر فعلی حواله دهها خودروری شاسیبلند به نمایندگان مجلس فعلی داده شده، نمایندهی دیگری هم این ادعا را به صورت ضمنی تأیید میکند. جدای از درستی یا نادرستی این ادعا، در محافل اصولگرایان برای مجلس فعلی صفت ضد رانت و فساد، گوش فلک را پر کرده است! اگر ادعای نمایندهی تبریز دروغ است، دروغگویی و اتهام بیسند خود اعتمادسوز و مستهلککننده سرمایهی اجتماعی است. کجای کار سیستم به کژکارکردی چنین مشهود رسیده است؟...
۳. فرماندهی پلیس کشور در سخنانی میگوید دوربینهای استفادهشده در طرح عفاف و حجاب هیچ خطایی ندارند. او و دیگر مقامات کشور تأکید میکنند بهزودی با شناسایی افرادی که کشف حجاب کردهاند، برخورد میشود؛ اما، در مقابل، دستگاه مربوطه درباره کشف علتها، انگیزهها و اینکه چه کسانی در مدارس دخترانه قم آغازگر روند ناخوشایند حمله شیمیایی به مدارس بودند، اطلاعات دقیقی به شهروندان ارائه نمیدهند... نتیجهی این دوگانگیها چیست؟
میتوان فهرست بلندبالایی از این دوگانگیها یا چندگانگیها در حوزههای گوناگون را بیان کرد. دوگانگی در ساختار سیاسی پیامدهای پیچیدهای در پی دارد. آسیب اساسی این دوگانگی استهلاک اعتماد و سرمایهی اجتماعی است. اعتبارزدایی از ارکان نهادهای مسئول و در نهایت تخریب کلی سیستم سیاسی پیامد اجتنابناپذیر ناهماهنگیها و عدم تعادل و چندگانگی است...
جدای از ابعاد اقتصادی و هزینههای اقتصادی و اجتماعی چندگانگی و آشفتگیهای ناشی از آن، در نهایت عدم تعادلها و چندگانگیها به خودتخریبی عمیق منجر میشود. آیا برای مهار این خودتخریبی چارهای اندیشیده میشود؟
متن کامل، در: شرق
-
احسان هوشمند، دربارهی طرح تجزیهی ایران توسط نمایندگان پارلمان اسرائیل:
آشفتگی در سیاست خارجی قفقاز؛
عامل طمع اسرائیل
نکتهی تاسفبرانگیز آشفتگی سیاست خارجی ایران در قفقاز است. به عبارت دیگر بعد از چند دهه آشفتگی در مورد سیاست ایران نسبت به کشورهای قفقاز و بیتوجهی و سپردن بخشی از این سیاست به نیروهای محلی، مثل ائمه جمعه استانهای مرزی و نیروهای سیاسی در منطقه که بعضاً هم در قالب جریانهای قومگرا در ارکان حاکمیت نفوذ کردهاند، موجب شد که بیش از گذشته مسئلهی قفقاز در سیاست خارجی نادیده گرفته شود.
جریانهای قومگرا از نظر کمی و کیفی در درون ایران و بهویژه در جمهوری آذربایجان جریان ضعیفی هستند اما سروصدای آنها چه در قالب جریانهای مستقیم پانترکی و پانآذربایجانی و چه در قالب جریانهای ترکاللهی که با پوشش اسلام و انقلاب به طرح شعارهای قومگرایانه میپردازند بسیار بیشتر از وزن واقعیشان است...
متن کامل، در: هممیهن
#فرمانروایی
@PersianPolitics
شرق
ناهماهنگی و خودتخریبی
استمرار فعالیت هر ساختاری گذشته از هدفگذاری صحیح و نظارت و بازبینی، وابسته به عواملی چند ازجمله هماهنگی اجزای این ساختار است. یک سیستم، اگر در میان اجزا و زیرمجموعهها دچار اختلال کارکردی شود، در نهایت دچار خودتخریبی میشود.
چندبحرانیِ سرزمینِ ما
عباس محمدی
کنشگر حوزهی محیطزیست
عبارت «چندبحرانی» (polycrisis) بهویژه در نشست داووس ۲۰۰۳ بر سر زبانها افتاد. در این نشست، بیان شد که اینک جهان با فاجعههایی جدی روبهروست که همگی همزمان در حال اثرگذاری منفی هستند و اثرات متقابل و تجمیعی این بحرانها نتیجهی منفی بزرگتری از جمع سادهی آنها پدید آورده است. با وام گرفتنِ این عبارت، در زیر به شاخصههای چندبحرانیِ جدیای که در کشور ما بر زندگی همگان و بر بستر زیست اثر منفیِ شدید دارد، اشاره میکنم:
حکمرانی معیوب؛ در سالهای اخیر، شاهد فاصلهیابی هرچه بیشتر میان آنچه حکومت تجویز میکند و آنچه عموم مردم میپسندند، هستیم. فاصله گرفتن اکثریت مردم از صندوقهای انتخابات، شاید بارزترین نمود افزایش فاصله میان جامعه و سران آن باشد. اگر این معضل رفع نشود، وضعیت «دولت بیاقتدار» (دولتی که فقط خود را حفظ میکند و مدیریت مؤثر و مثبتی بر جامعه ندارد) در کشور تشدید خواهد شد که یک نتیجهی آن افزایش باز هم بیشترِ هرجومرج در کاربری زمین و فرصت یافتن قانونگریزان برای تصرف جنگلها و مراتع و دیگر داراییهای مشترک ملی است.
تنزل جایگاه قانون؛ هر قدر که در تدوین قانون و مقررات، عرف و روح حاکم بر جامعه اثرگذارتر باشد و هر اندازه که عموم مردم خود را بیشتر در وضع قانون مؤثر ببینند، پایبندی ایشان به آن بیشتر خواهد بود. در شرایط کنونیِ کشور ما، دور زدن پروتکلها و قانون، چه در سطح مدیریت کلان و چه در رفتار روزانهی مردمان، به امری عادی بدل شده و در واقع هر کاری (مثلا وارد کردن یک کالا به کشور یا انجام کاری جدی در ادارهها) از طریق رفتارهای «کارچاقکنی» روانتر صورت میگیرد تا مطابق روشهای معقول و استاندارد. نتیجه در محیط زیست، فاجعهی تمامعیاری است که نمودهای آن را برای مثال در ساخت و آبگیری سدهای بزرگ بدون تمکین به الزامهای محیط زیستی، معدنکاوی در هر نقطهی حساس و آبخیز، و چراندن دام در کوه و دشت بدون کمترین اعتنا به ظرفیت رویشگاه و زمان مناسب میتوان دید.
فرسایش خاک؛ بر پایهی آمارهای رسمی داخلی و تخمینهای جهانی و مشاهدههای عینی به جرأت میتوان گفت که ایران یکی از بالاترین نرخهای فرسایش خاک را در جهان داراست. در همهی کوههای کشور شیبهای چاکچاک شده را میتوان دید. اگر تا ده پانزده سال پیش،کوههای عمیقاً فرسایشیافته (badland) که شکلهای عجیب و غریب دارد و در میان بازدیدکنندگان به «کوههای مریخی» شهرت یافته فقط در جنوب شرقی کشور به چشم میخورد، امروزه حتی در شمال غرب و بسیاری نقاط دیگر هم این پدیده، که نشانهی نابودی کامل خاک زنده است، دیده میشود...
خشکیدگی سرزمین؛ این پدیده نتیجهی چند صد هزار چاه عمیق مجاز و غیرمجاز و صدها سد بزرگ و متوسط و هزاران سیلبند است که از دههی شصت به بعد ساخته شده و موجب اختلال اساسی و مزمن در سامانهی هیدرولوژیک کشور شدهاند. نمودهای این پدیده را در فرونشست همهی دشتها، خشک شدن تالابها و دریاچهها، نرسیدن رودخانهها به مقصد طبیعیشان یعنی مصبها و تالابها، نابودی کشاورزی در بسیاری از نقاط قبلاً حاصلخیز مانند دشتهای جنوب شرق اصفهان و نخلستانهای خوزستان، و در خشک شدن و آفتزدگی و آتشگرفتگی بخشهای گستردهای از جنگلهای زاگرسی میتوان دید.
رهاشدگی جنگل و مرتع؛ تقریباً در هیچ نقطه از کشور مدیریت اصولی بر جنگل و مرتع حاکم نیست و فرصتطلبان نهایت سوءاستفاده را از نبود نظارت مؤثر بر این داراییهای طبیعی دارند.
خصوصیسازی گستاخانهی طبیعت؛ فساد ریشهدار در ساختار اداری کشور زمینهساز بذل و بخشش منابع طبیعی بهصورت معدن شن و ماسه، زمین برای شهرکسازی، واگذاری با عنوان «طرح طوبی»، واگذاری کوه برای ساخت تلهکابین و حریم رودخانه برای رستوران و هتل... همراه با زدوبند در بانکها و دادن وامهای کلانِ ناحق به افراد و محفلهای خاص شده است. به علاوه، بیثباتی در وضع اقتصادی که یک نتیجهی آن ریزش پیوستهی ارزش پول ملی است، سبب شده که گروههای وسیعی از مردم عادی هم برای حفظ دارایی خود دست به خرید زمینهایی بزنند که در یک چرخهی فسادآمیز از مالکیت عمومی وارد بورس شده است. در یکی دو سال اخیر، محفلهای تصمیمساز مرزهای قانونگریزی را بهکلی در نوردیدهاند و با مصوبههایی مانند صدور سند مالکیت بستر رودها به نام وزارت نیرو یا «طرح مولدسازی» نقشهی خصوصی کردن داراییهای خداداد کشور را درانداختهاند...
چارهی کار چیست؟... اصلاح ساختاری شیوههای حکمرانی... با پشتوانهی چند هزاره تمدن و فرهنگسازی، با اتکا به نیروی انسانی کارآمد در داخل و آنانی که از خارج باز خواهند گشت، با بهرهگیری از سرمایههای ورودی، و با استفادهی معقول از امکانات طبیعی خوب و جاذبههای تاریخی و فرهنگیِ این کهنبوم...
متن کامل 👈 حزب مهستان ایران
@PersianPolitics
عباس محمدی
کنشگر حوزهی محیطزیست
عبارت «چندبحرانی» (polycrisis) بهویژه در نشست داووس ۲۰۰۳ بر سر زبانها افتاد. در این نشست، بیان شد که اینک جهان با فاجعههایی جدی روبهروست که همگی همزمان در حال اثرگذاری منفی هستند و اثرات متقابل و تجمیعی این بحرانها نتیجهی منفی بزرگتری از جمع سادهی آنها پدید آورده است. با وام گرفتنِ این عبارت، در زیر به شاخصههای چندبحرانیِ جدیای که در کشور ما بر زندگی همگان و بر بستر زیست اثر منفیِ شدید دارد، اشاره میکنم:
حکمرانی معیوب؛ در سالهای اخیر، شاهد فاصلهیابی هرچه بیشتر میان آنچه حکومت تجویز میکند و آنچه عموم مردم میپسندند، هستیم. فاصله گرفتن اکثریت مردم از صندوقهای انتخابات، شاید بارزترین نمود افزایش فاصله میان جامعه و سران آن باشد. اگر این معضل رفع نشود، وضعیت «دولت بیاقتدار» (دولتی که فقط خود را حفظ میکند و مدیریت مؤثر و مثبتی بر جامعه ندارد) در کشور تشدید خواهد شد که یک نتیجهی آن افزایش باز هم بیشترِ هرجومرج در کاربری زمین و فرصت یافتن قانونگریزان برای تصرف جنگلها و مراتع و دیگر داراییهای مشترک ملی است.
تنزل جایگاه قانون؛ هر قدر که در تدوین قانون و مقررات، عرف و روح حاکم بر جامعه اثرگذارتر باشد و هر اندازه که عموم مردم خود را بیشتر در وضع قانون مؤثر ببینند، پایبندی ایشان به آن بیشتر خواهد بود. در شرایط کنونیِ کشور ما، دور زدن پروتکلها و قانون، چه در سطح مدیریت کلان و چه در رفتار روزانهی مردمان، به امری عادی بدل شده و در واقع هر کاری (مثلا وارد کردن یک کالا به کشور یا انجام کاری جدی در ادارهها) از طریق رفتارهای «کارچاقکنی» روانتر صورت میگیرد تا مطابق روشهای معقول و استاندارد. نتیجه در محیط زیست، فاجعهی تمامعیاری است که نمودهای آن را برای مثال در ساخت و آبگیری سدهای بزرگ بدون تمکین به الزامهای محیط زیستی، معدنکاوی در هر نقطهی حساس و آبخیز، و چراندن دام در کوه و دشت بدون کمترین اعتنا به ظرفیت رویشگاه و زمان مناسب میتوان دید.
فرسایش خاک؛ بر پایهی آمارهای رسمی داخلی و تخمینهای جهانی و مشاهدههای عینی به جرأت میتوان گفت که ایران یکی از بالاترین نرخهای فرسایش خاک را در جهان داراست. در همهی کوههای کشور شیبهای چاکچاک شده را میتوان دید. اگر تا ده پانزده سال پیش،کوههای عمیقاً فرسایشیافته (badland) که شکلهای عجیب و غریب دارد و در میان بازدیدکنندگان به «کوههای مریخی» شهرت یافته فقط در جنوب شرقی کشور به چشم میخورد، امروزه حتی در شمال غرب و بسیاری نقاط دیگر هم این پدیده، که نشانهی نابودی کامل خاک زنده است، دیده میشود...
خشکیدگی سرزمین؛ این پدیده نتیجهی چند صد هزار چاه عمیق مجاز و غیرمجاز و صدها سد بزرگ و متوسط و هزاران سیلبند است که از دههی شصت به بعد ساخته شده و موجب اختلال اساسی و مزمن در سامانهی هیدرولوژیک کشور شدهاند. نمودهای این پدیده را در فرونشست همهی دشتها، خشک شدن تالابها و دریاچهها، نرسیدن رودخانهها به مقصد طبیعیشان یعنی مصبها و تالابها، نابودی کشاورزی در بسیاری از نقاط قبلاً حاصلخیز مانند دشتهای جنوب شرق اصفهان و نخلستانهای خوزستان، و در خشک شدن و آفتزدگی و آتشگرفتگی بخشهای گستردهای از جنگلهای زاگرسی میتوان دید.
رهاشدگی جنگل و مرتع؛ تقریباً در هیچ نقطه از کشور مدیریت اصولی بر جنگل و مرتع حاکم نیست و فرصتطلبان نهایت سوءاستفاده را از نبود نظارت مؤثر بر این داراییهای طبیعی دارند.
خصوصیسازی گستاخانهی طبیعت؛ فساد ریشهدار در ساختار اداری کشور زمینهساز بذل و بخشش منابع طبیعی بهصورت معدن شن و ماسه، زمین برای شهرکسازی، واگذاری با عنوان «طرح طوبی»، واگذاری کوه برای ساخت تلهکابین و حریم رودخانه برای رستوران و هتل... همراه با زدوبند در بانکها و دادن وامهای کلانِ ناحق به افراد و محفلهای خاص شده است. به علاوه، بیثباتی در وضع اقتصادی که یک نتیجهی آن ریزش پیوستهی ارزش پول ملی است، سبب شده که گروههای وسیعی از مردم عادی هم برای حفظ دارایی خود دست به خرید زمینهایی بزنند که در یک چرخهی فسادآمیز از مالکیت عمومی وارد بورس شده است. در یکی دو سال اخیر، محفلهای تصمیمساز مرزهای قانونگریزی را بهکلی در نوردیدهاند و با مصوبههایی مانند صدور سند مالکیت بستر رودها به نام وزارت نیرو یا «طرح مولدسازی» نقشهی خصوصی کردن داراییهای خداداد کشور را درانداختهاند...
چارهی کار چیست؟... اصلاح ساختاری شیوههای حکمرانی... با پشتوانهی چند هزاره تمدن و فرهنگسازی، با اتکا به نیروی انسانی کارآمد در داخل و آنانی که از خارج باز خواهند گشت، با بهرهگیری از سرمایههای ورودی، و با استفادهی معقول از امکانات طبیعی خوب و جاذبههای تاریخی و فرهنگیِ این کهنبوم...
متن کامل 👈 حزب مهستان ایران
@PersianPolitics
Telegram
Mehestaan I حزب مهستان
متن سخنرانی عباس محمدی (نشست کارگروه محیطزیست حزب مهستان - ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲):
چندبحرانیِ سرزمینِ ما
عبارت «چندبحرانی» (polycrisis) بهویژه در نشست داووس ۲۰۰۳ بر سر زبانها افتاد. در این نشست، بیان شد که اینک جهان با فاجعههایی جدی روبرو است که همگی همزمان…
چندبحرانیِ سرزمینِ ما
عبارت «چندبحرانی» (polycrisis) بهویژه در نشست داووس ۲۰۰۳ بر سر زبانها افتاد. در این نشست، بیان شد که اینک جهان با فاجعههایی جدی روبرو است که همگی همزمان…
سیانور، خشاب، بوسه
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
رابطه میان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی با کار چریکی و مسلحانه رابطهی جن و بسمالله است؛ جراحی مغز با ارهبرقی است. چریکهای چپ، متأثر از ایدئولوژی جبرگرایانهی مارکسیستی، مراحل معینی برای تاریخ قائل بودند و در این میان تنها کاری که به گمان آنها انسان میتوانست بکند این بود که چونان قابلهای به روند ناگزیر کمک کند؛ به عبارتی به تاریخ کمک کند تا زایمان کند؛ یعنی انقلاب که به هر حال حتمی بود، فقط لازم بود با تازیانه جامعه را بیدار کرد تا این انقلاب حتمی محقق شود.
اما جدا از این توهم ایدئولوژیک که خود را لوکوموتیورانان تاریخ میانگاشتند، نفس یک سازمان سیاسی مخفی ـ نظامی در تضاد با دموکراسی و آزادی است؛ یعنی این نوع سازمان «زیستی» را میطلبد که در آن دموکراسی و آزادی نه تنها رعایت نمیشود، نه تنها پوچ است، بلکه اصلاً به شدت ممنوع و زیانبار است! شفافیت و آشکارگی روح دموکراسی و آزادی است. در سازمانی که شفافیت مطلقاً ممنوع باشد، یعنی آزادی مطلقاً ممنوع است.
سازمان موسوم به چریکهای فدایی خلق دقیقاً یکی از همین سازمانها بود. در این تشکیلات مخفی تمایل زیادی به عضوگیری از زنان وجود داشت. زنان ــ که عموماً دختران دانشجو بودند ــ برای این کار تشکیلاتی مخفی بسیار مناسب و پرفایده بودند. سازمان فدایی به فراخور اینکه تشکیلاتی به شدت مخفی، سلسلهمراتبی و امنیتی بود، عدهای سمپات (هوادار) داشت که با سازمان ارتباط نداشتند؛ یعنی نقشی معادل تماشاگرانِ هوادار را در فوتبال داشتند (برای مثال، روشنفکران و نویسندگانی که از این چریکها قهرمان میساختند، از این زمره بودند). سازمان شماری عضو داشت که با یکی از اعضا رابطه داشتند، اما در واقع درون هستهها نبودند.
اما هستههای اصلی سازمان سلولهای کوچکی بودند که هر کدام چند عضو داشت و هر عضو سازمان نیز فقط عدهای انگشتشمار از اعضای دیگر سازمان را میشناخت. این اعضا در خانههای تیمی زندگی میکردند. حتی در مواردی رابطهی اعضا با همدیگر «چشمبسته» بود؛ یعنی یک عضو در زمان اقامت در یک خانهی تیمی اجازه نداشت چهرهی سایر اعضا را ببیند و به ویژه اجازه نداشت آدرس خانه را بداند. او چشمبسته وارد خانهای میشد و چشمبسته زندگی میکرد؛ حتی به مدت چند ماه!
باور کردن همهی اینها سخت است... اما فقط کافی است با «زیستِ سازمانهای چریکی مخفی» آشنا باشید. فرد در این سازمانها تماموقت سیانوری زیر زبان داشت تا اگر نتوانست از دست پلیس فرار کند، خودکشی کند. شبها با لباس و کفش میخوابیدند تا در خواب غافلگیر نشوند و اسلحهای هم همیشه در کمر داشتند.
حال باید بتوانید حدس بزنید فایدهی دختران در چنین خانههایی چه بود: زیر چادر میشد همهچیز جابهجا کرد. مردم کمتر به زنان شک میکنند. حضور زن در خانه باعث میشود همسایهها فکر کنند در این خانه خانوادهای معمولی زندگی میکند. زن در خانهی تیمی هم ردگمکنی بود، و هم حتی سپر انسانی. بگذریم که در مواردی کودک خردسال هم به خانه میآوردند که این دیگر مصداق دقیق سپر انسانی بود.
حال یک خانهی تیمی را تجسم کنید: چند مرد و یک یا دو دختر. برنامهی روزانهشان مشخص بود: مطالعهی تئوریک، آمادهسازی اعلامیه، تمرین کار با اسحله، آمادهسازی مهمات و نارنجک دستی و از این دست کارها. رابطهی میان اعضا کاملاً تشکیلاتی بود و خروج از این پروتکل رسمی ممنوع بود و مجازات داشت. اما وقتی قرار است زنها و مردهای جوانی در یک خانه مدتها با هم زندگی کنند ممکن است در این میان رابطهای عاطفی شکل گیرد. تکلیف چیست؟ درست است که در مرام ایدئولوژیک این چریکها رابطهی عاطفی و میل جنسی نیز بچهگولزنکهای بورژوایی بود، اما دل که اسلحه نیست رام مشت باشد!
اِدنا ثابت از دخترانی بود که سال ۵۳ از دانشگاه آریامهر (شریف) و تحصیل در رشتهی مکانیک دست شست تا «برای رهایی خلق» به چریکها بپیوندد. یهودی بود و پدری کارخانهدار و متمول داشت. خانوادهاش را فریب داد و گفت برای تحصیل به انگلستان میرود تا دیگر سراغش را نگیرند.
در سال ۵۵ ... در یکی از این خانههای تیمی با عبدالله پنجهشاهی همخانه شده بود. عبدالله هم خانوادۀ نسبتاً متمولی داشت و آنقدر در خانه نفوذ داشت که کل خانواده را چریک کرده بود.
در همین خانهی تیمی، یکی از همخانهها شبی صدایی میشنود که از همآغوشی حکایت داشت... این تخلفی نابخشودنی از پروتکلهای سازمان بود. قضیه بالا گرفت و ماجرا به اطلاع مسئول ردهبالاتر سازمان رسید.
این گناه توبهناپذیر بود... عبدالله باید محاکمه میشد. مانند همهی سازمانهای مخفی دیگر، در اینجا نیز دادستان، قاضی و مجری حکم یکی بود؛ آن هم در سازمانی که میخواهد عدالت را در جهان بگستراند! عبدالله به بیرون از شهر کشیده شد و به ضرب گلوله کشته شد...
👈 تاریخاندیشی
@PersianPolitics
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
رابطه میان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی با کار چریکی و مسلحانه رابطهی جن و بسمالله است؛ جراحی مغز با ارهبرقی است. چریکهای چپ، متأثر از ایدئولوژی جبرگرایانهی مارکسیستی، مراحل معینی برای تاریخ قائل بودند و در این میان تنها کاری که به گمان آنها انسان میتوانست بکند این بود که چونان قابلهای به روند ناگزیر کمک کند؛ به عبارتی به تاریخ کمک کند تا زایمان کند؛ یعنی انقلاب که به هر حال حتمی بود، فقط لازم بود با تازیانه جامعه را بیدار کرد تا این انقلاب حتمی محقق شود.
اما جدا از این توهم ایدئولوژیک که خود را لوکوموتیورانان تاریخ میانگاشتند، نفس یک سازمان سیاسی مخفی ـ نظامی در تضاد با دموکراسی و آزادی است؛ یعنی این نوع سازمان «زیستی» را میطلبد که در آن دموکراسی و آزادی نه تنها رعایت نمیشود، نه تنها پوچ است، بلکه اصلاً به شدت ممنوع و زیانبار است! شفافیت و آشکارگی روح دموکراسی و آزادی است. در سازمانی که شفافیت مطلقاً ممنوع باشد، یعنی آزادی مطلقاً ممنوع است.
سازمان موسوم به چریکهای فدایی خلق دقیقاً یکی از همین سازمانها بود. در این تشکیلات مخفی تمایل زیادی به عضوگیری از زنان وجود داشت. زنان ــ که عموماً دختران دانشجو بودند ــ برای این کار تشکیلاتی مخفی بسیار مناسب و پرفایده بودند. سازمان فدایی به فراخور اینکه تشکیلاتی به شدت مخفی، سلسلهمراتبی و امنیتی بود، عدهای سمپات (هوادار) داشت که با سازمان ارتباط نداشتند؛ یعنی نقشی معادل تماشاگرانِ هوادار را در فوتبال داشتند (برای مثال، روشنفکران و نویسندگانی که از این چریکها قهرمان میساختند، از این زمره بودند). سازمان شماری عضو داشت که با یکی از اعضا رابطه داشتند، اما در واقع درون هستهها نبودند.
اما هستههای اصلی سازمان سلولهای کوچکی بودند که هر کدام چند عضو داشت و هر عضو سازمان نیز فقط عدهای انگشتشمار از اعضای دیگر سازمان را میشناخت. این اعضا در خانههای تیمی زندگی میکردند. حتی در مواردی رابطهی اعضا با همدیگر «چشمبسته» بود؛ یعنی یک عضو در زمان اقامت در یک خانهی تیمی اجازه نداشت چهرهی سایر اعضا را ببیند و به ویژه اجازه نداشت آدرس خانه را بداند. او چشمبسته وارد خانهای میشد و چشمبسته زندگی میکرد؛ حتی به مدت چند ماه!
باور کردن همهی اینها سخت است... اما فقط کافی است با «زیستِ سازمانهای چریکی مخفی» آشنا باشید. فرد در این سازمانها تماموقت سیانوری زیر زبان داشت تا اگر نتوانست از دست پلیس فرار کند، خودکشی کند. شبها با لباس و کفش میخوابیدند تا در خواب غافلگیر نشوند و اسلحهای هم همیشه در کمر داشتند.
حال باید بتوانید حدس بزنید فایدهی دختران در چنین خانههایی چه بود: زیر چادر میشد همهچیز جابهجا کرد. مردم کمتر به زنان شک میکنند. حضور زن در خانه باعث میشود همسایهها فکر کنند در این خانه خانوادهای معمولی زندگی میکند. زن در خانهی تیمی هم ردگمکنی بود، و هم حتی سپر انسانی. بگذریم که در مواردی کودک خردسال هم به خانه میآوردند که این دیگر مصداق دقیق سپر انسانی بود.
حال یک خانهی تیمی را تجسم کنید: چند مرد و یک یا دو دختر. برنامهی روزانهشان مشخص بود: مطالعهی تئوریک، آمادهسازی اعلامیه، تمرین کار با اسحله، آمادهسازی مهمات و نارنجک دستی و از این دست کارها. رابطهی میان اعضا کاملاً تشکیلاتی بود و خروج از این پروتکل رسمی ممنوع بود و مجازات داشت. اما وقتی قرار است زنها و مردهای جوانی در یک خانه مدتها با هم زندگی کنند ممکن است در این میان رابطهای عاطفی شکل گیرد. تکلیف چیست؟ درست است که در مرام ایدئولوژیک این چریکها رابطهی عاطفی و میل جنسی نیز بچهگولزنکهای بورژوایی بود، اما دل که اسلحه نیست رام مشت باشد!
اِدنا ثابت از دخترانی بود که سال ۵۳ از دانشگاه آریامهر (شریف) و تحصیل در رشتهی مکانیک دست شست تا «برای رهایی خلق» به چریکها بپیوندد. یهودی بود و پدری کارخانهدار و متمول داشت. خانوادهاش را فریب داد و گفت برای تحصیل به انگلستان میرود تا دیگر سراغش را نگیرند.
در سال ۵۵ ... در یکی از این خانههای تیمی با عبدالله پنجهشاهی همخانه شده بود. عبدالله هم خانوادۀ نسبتاً متمولی داشت و آنقدر در خانه نفوذ داشت که کل خانواده را چریک کرده بود.
در همین خانهی تیمی، یکی از همخانهها شبی صدایی میشنود که از همآغوشی حکایت داشت... این تخلفی نابخشودنی از پروتکلهای سازمان بود. قضیه بالا گرفت و ماجرا به اطلاع مسئول ردهبالاتر سازمان رسید.
این گناه توبهناپذیر بود... عبدالله باید محاکمه میشد. مانند همهی سازمانهای مخفی دیگر، در اینجا نیز دادستان، قاضی و مجری حکم یکی بود؛ آن هم در سازمانی که میخواهد عدالت را در جهان بگستراند! عبدالله به بیرون از شهر کشیده شد و به ضرب گلوله کشته شد...
👈 تاریخاندیشی
@PersianPolitics
Telegram
تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«سیانور، خشاب، بوسه»
رابطه میان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی با کار چریکی و مسلحانه رابطۀ جن و بسمالله است؛ جراحی مغز با ارهبرقی است. چریکهای چپ، متأثر از ایدئولوژی جبرگرایانۀ مارکسیستی، مراحل معینی برای تاریخ قائل بودند و در این میان تنها کاری که به…
رابطه میان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی با کار چریکی و مسلحانه رابطۀ جن و بسمالله است؛ جراحی مغز با ارهبرقی است. چریکهای چپ، متأثر از ایدئولوژی جبرگرایانۀ مارکسیستی، مراحل معینی برای تاریخ قائل بودند و در این میان تنها کاری که به…
ناصرالدینشاه و مالکیت ایران بر بندر کمالخان هیرمند
👈 ممالک محروسه ایران
-
واقعیتهایی درباره مسألهی هیرمند
بین ایران و افغانستان
مهدی فصیحی هرندی
محقق حوزهی سیاستگذاری و دیپلماسی آب
۱. رودخانهی مرزی هلمند (هيرمند)، اصلیترین منبع تأمين آب شرق ايران است که از كوه يغمان در ۶۰ كيلومتری غرب كابل سرچشمه میگيرد و بعد از طی مسافت ۱۰۰۰ كيلومتر در تالابهای بینالمللی ایران در سیستان آرام میگیرد. این رودخانه در بعضی از سالها حدود ۱۳ میلیارد متر مکعب آب سیلاب به ایران آورد داشته است. مسألهی اصلی و کهنهی عدم تحویل حقابهی ایران (در سالهای عادی، ۸۲۰ میلیون م. م.) و در این چند سال انحراف کامل آب رودخانه توسط بند کمالخان بوده که باعث شده در سال گذشته تقریبا آبی به ایران نرسد.
۲. دلیل صفر شدن آورد رودخانه به ایران ساخت بند کمالخان (که طرح آن مربوط به بیش از پنجاه سال پیش بوده و بهدلیل جنگ و شرایط ناامنی افغانستان ساخت آن تا سال ۱۴۰۰ طول کشید) است. این طرح مربوط به دورهی اشغالگری آمریکاییها نیست، ولی شاید در ساخت آن و تأمین مالی و تسریع در ساخت آن توسط پیمانکار ترکیهای نقش داشتهاند.
۳. در کتاب خاطرات سفیر وقت ایران در کابل (قبل و حین انقلاب ۱۳۵۷) به مخاطرات ساخت این بند برای ایران اشاره شده و پیشنهادهایی نیز ارایه شده است. لذا هیرمند در همهی زمانها سیاسی بوده است.
۴. در مورد کمالخان حجم مخزن این بند/سد ۵۲ میلیون متر مکعب است که در برابر حجم سدهای مخزنی عدد قابل توجهی برای ذخیره آب نیست (مثلا سد کجکی که هفتاد سال قبل در بالادست بر روی هیرمند/هلمند ساخته شده حدود ۲۸۰۰ میلیون متر مکعب است) ولی نقش این بند انحراف آب و سیلاب (که منبع اصلی تغذیهی سیستان و هامونهای ایران است) بوده به نحوی که همهی سیلابها از مسیر اصلی آبراههی هلمند به شورهزار گودزره هدایت میشوند.
۵. قبلا مسیر آب هیرمند بعد از کمالخان و عبور حدود ۷۰ کیلومتر، به ایران رسیده و سپس وارد سه هامون شده و اگر آب اضافی باقی بود دوباره از محلی به نام شیله به افغانستان برگشته و به گودزره وارد میشد. این چرخهی طبیعی آب در ترکیب با بادهای ۱۲۰ روزه سیستان، نظم بسیار دقیقی در طبیعت منطقه داشته که البته سالهاست با دستکاری بشر به هم خورده است.
۶. قبل از تکمیل بند کمالخان، حتی بیشتر از حقابهی قراردادی، سیلاب وارد ایران میشد که البته حداقل سه سال است نه حقابه که حتی سیلاب (به قول محلیها دشتمال) هم از افغانستان وارد نمیشود.
۷. تاکنون هیچ دولت افغانی منکر معاهدهی ۱۳۵۱ بیندولتین نشده است اگرچه امضاکنندگان ایرانی و افغانی آن معاهده (امیرعباس هویدا و موسی شفیق) هر دو اعدام شدهاند. حتی اشرف غنی هم در سخنرانی معروفش در افتتاح بند کمالخان حقابه را به رسمیت شناخت ولی گفت بیش از آن آب در مقابل نفت. در افغانستان یک خواست اجتماعی شکل داده شده که نشان دهد مردم تمایلی به ارسال حقآبهی ایران ندارند. بحثهای هویتی در افغانستان و اینکه آب هویت ماست و ضربالمثلهایی مانند «برف هندوکش باارزشتر از طلا در قندهار است»، و البته بیدولتی، نگاه به ترکیه و اتیوپی در مدل فرات و نیل و توسعهنیافتگی این کشور در مقایسه با کشورهای همجوار همه و همه در شکل دادن این خواست نقش داشته است. خواستی که به بدنهی کارشناسی وزارت انرژی و آب افغانستان تسری یافته است؛ میگویند شما بر خلاف افغانستان به دریاهای آزاد دسترسی دارید بروید از دریا آب بردارید و یا به ما نفت بدهید تا ما آب را آزاد کنیم. سوای اینکه این ربطی به معاهدهی هیرمند و خلف وعده طرف افغانستانی ندارد، کلا از نظر اقتصادی هم بیربط است. قیمت تمامشده یک مترمکعب آب نمکزداییشده دریا در محل آبشیرینکنها حدود ۰/۹ تا ۱ دلار است و اگر هزینهی انتقال اضافه شود (مثل اصفهان و کرمان و سیستان و…) قیمت هر متر مکعب آب مذکور بین ۲ تا ۲/۵ دلار خواهد شد. این قیمت حتی برای صنعت هم صرف اقتصادی ندارد چه رسد به کشاورزی (قیمت هر مترمکعب آب شرب تحویلی به منازل در ایران بین ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان است و برای کشاورزی تقریبا رایگان است)...
۹. در هشت ماههی ابتدای سال آبی جاری (مهر ۱۴۰۱ تاکنون) فقط ۱ میلیون متر مکعب (از ۸۲۰ م. م. م. حقابه) تحویل شده است. چندین دهه است پیگیریهای دیپلماتیک متعدد برای تثبیت حقابه در دولتهای مختلف صورت گرفته ولی بیحاصل بوده... راهحل بلندمدت و پایدار مسألهی هیرمند، که اجرا و پایدار کردن معاهده را نیز بهدنبال دارد، توجه به پر کردن شکاف توسعه در دو طرف مرز است، با ایجاد سازوکارهای ایجاد ارزش برای دو کشور با محوریت محلیها در تصمیمسازی.
متن کامل در: محمد درویش
-
محمد درویش، کنشگر محیطزیست:
تغییر مسیر آب هیرمند در عرف بینالملل «جنایت جنگی» است
👈 اعتمادآنلاین
-
تصویر متن توافقنامه
@PersianPolitics
👈 ممالک محروسه ایران
-
واقعیتهایی درباره مسألهی هیرمند
بین ایران و افغانستان
مهدی فصیحی هرندی
محقق حوزهی سیاستگذاری و دیپلماسی آب
۱. رودخانهی مرزی هلمند (هيرمند)، اصلیترین منبع تأمين آب شرق ايران است که از كوه يغمان در ۶۰ كيلومتری غرب كابل سرچشمه میگيرد و بعد از طی مسافت ۱۰۰۰ كيلومتر در تالابهای بینالمللی ایران در سیستان آرام میگیرد. این رودخانه در بعضی از سالها حدود ۱۳ میلیارد متر مکعب آب سیلاب به ایران آورد داشته است. مسألهی اصلی و کهنهی عدم تحویل حقابهی ایران (در سالهای عادی، ۸۲۰ میلیون م. م.) و در این چند سال انحراف کامل آب رودخانه توسط بند کمالخان بوده که باعث شده در سال گذشته تقریبا آبی به ایران نرسد.
۲. دلیل صفر شدن آورد رودخانه به ایران ساخت بند کمالخان (که طرح آن مربوط به بیش از پنجاه سال پیش بوده و بهدلیل جنگ و شرایط ناامنی افغانستان ساخت آن تا سال ۱۴۰۰ طول کشید) است. این طرح مربوط به دورهی اشغالگری آمریکاییها نیست، ولی شاید در ساخت آن و تأمین مالی و تسریع در ساخت آن توسط پیمانکار ترکیهای نقش داشتهاند.
۳. در کتاب خاطرات سفیر وقت ایران در کابل (قبل و حین انقلاب ۱۳۵۷) به مخاطرات ساخت این بند برای ایران اشاره شده و پیشنهادهایی نیز ارایه شده است. لذا هیرمند در همهی زمانها سیاسی بوده است.
۴. در مورد کمالخان حجم مخزن این بند/سد ۵۲ میلیون متر مکعب است که در برابر حجم سدهای مخزنی عدد قابل توجهی برای ذخیره آب نیست (مثلا سد کجکی که هفتاد سال قبل در بالادست بر روی هیرمند/هلمند ساخته شده حدود ۲۸۰۰ میلیون متر مکعب است) ولی نقش این بند انحراف آب و سیلاب (که منبع اصلی تغذیهی سیستان و هامونهای ایران است) بوده به نحوی که همهی سیلابها از مسیر اصلی آبراههی هلمند به شورهزار گودزره هدایت میشوند.
۵. قبلا مسیر آب هیرمند بعد از کمالخان و عبور حدود ۷۰ کیلومتر، به ایران رسیده و سپس وارد سه هامون شده و اگر آب اضافی باقی بود دوباره از محلی به نام شیله به افغانستان برگشته و به گودزره وارد میشد. این چرخهی طبیعی آب در ترکیب با بادهای ۱۲۰ روزه سیستان، نظم بسیار دقیقی در طبیعت منطقه داشته که البته سالهاست با دستکاری بشر به هم خورده است.
۶. قبل از تکمیل بند کمالخان، حتی بیشتر از حقابهی قراردادی، سیلاب وارد ایران میشد که البته حداقل سه سال است نه حقابه که حتی سیلاب (به قول محلیها دشتمال) هم از افغانستان وارد نمیشود.
۷. تاکنون هیچ دولت افغانی منکر معاهدهی ۱۳۵۱ بیندولتین نشده است اگرچه امضاکنندگان ایرانی و افغانی آن معاهده (امیرعباس هویدا و موسی شفیق) هر دو اعدام شدهاند. حتی اشرف غنی هم در سخنرانی معروفش در افتتاح بند کمالخان حقابه را به رسمیت شناخت ولی گفت بیش از آن آب در مقابل نفت. در افغانستان یک خواست اجتماعی شکل داده شده که نشان دهد مردم تمایلی به ارسال حقآبهی ایران ندارند. بحثهای هویتی در افغانستان و اینکه آب هویت ماست و ضربالمثلهایی مانند «برف هندوکش باارزشتر از طلا در قندهار است»، و البته بیدولتی، نگاه به ترکیه و اتیوپی در مدل فرات و نیل و توسعهنیافتگی این کشور در مقایسه با کشورهای همجوار همه و همه در شکل دادن این خواست نقش داشته است. خواستی که به بدنهی کارشناسی وزارت انرژی و آب افغانستان تسری یافته است؛ میگویند شما بر خلاف افغانستان به دریاهای آزاد دسترسی دارید بروید از دریا آب بردارید و یا به ما نفت بدهید تا ما آب را آزاد کنیم. سوای اینکه این ربطی به معاهدهی هیرمند و خلف وعده طرف افغانستانی ندارد، کلا از نظر اقتصادی هم بیربط است. قیمت تمامشده یک مترمکعب آب نمکزداییشده دریا در محل آبشیرینکنها حدود ۰/۹ تا ۱ دلار است و اگر هزینهی انتقال اضافه شود (مثل اصفهان و کرمان و سیستان و…) قیمت هر متر مکعب آب مذکور بین ۲ تا ۲/۵ دلار خواهد شد. این قیمت حتی برای صنعت هم صرف اقتصادی ندارد چه رسد به کشاورزی (قیمت هر مترمکعب آب شرب تحویلی به منازل در ایران بین ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان است و برای کشاورزی تقریبا رایگان است)...
۹. در هشت ماههی ابتدای سال آبی جاری (مهر ۱۴۰۱ تاکنون) فقط ۱ میلیون متر مکعب (از ۸۲۰ م. م. م. حقابه) تحویل شده است. چندین دهه است پیگیریهای دیپلماتیک متعدد برای تثبیت حقابه در دولتهای مختلف صورت گرفته ولی بیحاصل بوده... راهحل بلندمدت و پایدار مسألهی هیرمند، که اجرا و پایدار کردن معاهده را نیز بهدنبال دارد، توجه به پر کردن شکاف توسعه در دو طرف مرز است، با ایجاد سازوکارهای ایجاد ارزش برای دو کشور با محوریت محلیها در تصمیمسازی.
متن کامل در: محمد درویش
-
محمد درویش، کنشگر محیطزیست:
تغییر مسیر آب هیرمند در عرف بینالملل «جنایت جنگی» است
👈 اعتمادآنلاین
-
تصویر متن توافقنامه
@PersianPolitics
Telegram
ممالک محروسه ایران
ناصرالدین شاه و مالکیت ایران بر بندر کمال خان هیرمند
حاشیه نویسی ناصرالدین شاه بر تلگراف سفیر ایران در لندن و اشاره وی به مالکیت ایران بر بندر کمال خان هیرمند و تجزیه این منطقه از ایران با تحریک انگلیس :
در سیستان هرچه مکان خوب و مرغوب بود ،گلد اسمیت به…
حاشیه نویسی ناصرالدین شاه بر تلگراف سفیر ایران در لندن و اشاره وی به مالکیت ایران بر بندر کمال خان هیرمند و تجزیه این منطقه از ایران با تحریک انگلیس :
در سیستان هرچه مکان خوب و مرغوب بود ،گلد اسمیت به…
حمله تروریستی به مرزبانان ایرانی را محکوم میکنیم
بيانيهی کمیتهی رسانهی جبههی ملی ایران
👈 کانال
-
حقیقت را باید گفت
احمد مسعود
رهبر جبههی مقاومت ملی افغانستان
درگیری مرزی هرچند موجی از واکنشها را از سوی دو طرف داشته و طرفین درگیری همدیگر را مقصر میخوانند، ولی این نکته را باید گفت که چرا در ۲۰ سال جمهوریت هیچ درگیری مرزی بین افغانستان و ایران نشد، ولی پس از آمدن طالبان، این نهمین بار است که درگیری میشود. نه تنها ایران بلکه با پاکستان، تاجیکستان و ازبیکستان نیز درگیریهای مرزی رخ داد...
کانال شخصی
-
فرجام طالبانشویی
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
چه روزهای تیرهای بود آن مرداد ۱۴۰۰ ــ همه در پشتپرده با طالبان ساخته بودند؛ از کاخ سفید تا قلب ارکِ کابل، همه از پشت به جامعۀ مدنیِ نحیف افغانستان خنجر زدند؛ به دختران پرامید و جوانان تحصیلکردۀ افغانستان خیانت کردند. چیزی که دیگر اهمیت نداشت مردم افغانستان بود. آن روزها در ایران بساط تطهیر طالبان پهن شده بود و جبههای گسترده پذیرش طالبان را توجیه میکرد: از فلان نماینده که عنوان «جنبش اصیل منطقه» را برای طالبان اختراع کرده بود، تا سعید لیلازِ گویا اصلاحطلب که میگفت «سرنوشت دختران افغان به ما چه؟!» و رائفیپور که کولیس میگذاشت تا نشان دهد جمجمۀ طالبانی دو میل از جمجمۀ داعشی پهنتر است و سپس انبوهی استدلال در باب «عوض شدن طالبان».
آن زمان، ما گروه اندکی بودیم که فریاد میزدیم طالبانشویی نکنید! اما همان کسانی که همیشه دشمنتراشی کرده بودند و ما را به دلیل رویکرد صلحطلبانهمان تحقیر میکردند، اینک صلحطلب شده بودند و با معصومیتی کاذب میگفتند: «تا کی جنگ؟! مردم افغانستان چقدر باید بجنگند!» شگفتا! شگفتا! همۀ نوشتههای بنده دربارۀ طالبان در کانالم موجود است. از جمله نامهای سرگشاده به احمد مسعود نوشتم تا دستکم همبستگی جامعۀ مدنی ایران با مردم افغانستان را نشان دهم. چندین نفر آن زمان به من پیام دادند و گفتند با خواندن نامه به پهنای صورت گریسته بودند ــ خودم هم آن نامه را با اشک نوشته بودم.
اینک ماییم و فرقهای که یگانه هدفش از زندگی جهاد است و اسلحه را تقدیس میکند. اسلحه تکهای از پیکرش است. شرمسارم که از خودم نقلقول میکنم، اما دردم این است که آنچه را امروز میخواهم بگویم پیشتر عیناً گفتهام. پیش از سقوط کابل پرسیدم:
«نیرویی که در سیاست داخلی فقط اسلحه را میشناسد و هموطن خود را میخواهد به زور سرنیزه مطیع کند، در سیاست خارجی اهل مصالحه خواهد بود؟... به فرض هم که طالبان امروز به مای ایرانی و شیعه قولهایی داد، اگر نیرویی سر آن داشت که راهش را با مصالحه و بدهبستان باز کند، دیگر چه نیازی داشت دهها سال شبانهروز کلاشنیکف بر دوش داشته باشد؟ اگر از بد روزگار پیشرویهای طالبان به پیروزی نهایی رسد، محال است این نیرو سر سوزنی از آن «امارت اسلامی» مطلوب خود کوتاه بیاید. آیا چنین حاکمیتی دیر یا زود به همپیمان تندخوترین مخالفان ایران و ایرانی بدل نخواهد شد؟»
اما یک بار دیگر ایران را در چالۀ ایدئولوژیک خود انداختید. این ایدئولوژی است که میگوید «دشمن دشمن ما دوست ماست». اما طالبان با هیچکس جز اسلحهاش دوست نیست...
تاریخاندیشی
واحد بهروزی همهٔ ما ایران است
نامش محمدمهدی بود و فقط چند روز تا پایان سربازیاش مانده بود. در درگیری مرزی با طالبان جان باخت. بین میزان حساسیت جامعه نسبت به مرگ اعضایش و میزان مدرنشدگی ارتباطی مستقیم وجود دارد. اصلاً میتوان از میزان واکنش جامعه به مرگ، «درجهسنجی» برای سنجش میزان مدرن شدن یک جامعه ساخت...
نباید برخورد با طالبان را - طالبانی که به عنوان یکی از نیروهای اصلی که قیمت جان را در جغرافیای ما به کف رسانده - به حکومت واگذار کرد. جامعۀ ایران به عنوان ماهیت مستقلی که اصلاً میتواند خُلق خاورمیانه را عوض کند، باید از ظرفیت خود بهره برد و با کنش مدنیِ مستقل از حکومت چیزهایی را به ناهمسایۀ اسلحهپرست و تمدنگریز بفهماند...
دوست داشتن ایران شرط اول است و دوست داشتن ایران هم پیچیده نیست: کسی که ایران را دوست دارد سرباز وظیفهٔ ایرانی را هم دوست دارد.
متن کامل در: اندیشه
-
نظری دربارهی حقابهی هیرمند
محمدعلی بهمنیقاجار
دکترای حقوق و پژوهشگر حوزهی افعانستان
👈 ایراندل
#سیاست_منطقهای
#افغانستان
#طالبان
@PersianPolitics
بيانيهی کمیتهی رسانهی جبههی ملی ایران
👈 کانال
-
حقیقت را باید گفت
احمد مسعود
رهبر جبههی مقاومت ملی افغانستان
درگیری مرزی هرچند موجی از واکنشها را از سوی دو طرف داشته و طرفین درگیری همدیگر را مقصر میخوانند، ولی این نکته را باید گفت که چرا در ۲۰ سال جمهوریت هیچ درگیری مرزی بین افغانستان و ایران نشد، ولی پس از آمدن طالبان، این نهمین بار است که درگیری میشود. نه تنها ایران بلکه با پاکستان، تاجیکستان و ازبیکستان نیز درگیریهای مرزی رخ داد...
کانال شخصی
-
فرجام طالبانشویی
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
چه روزهای تیرهای بود آن مرداد ۱۴۰۰ ــ همه در پشتپرده با طالبان ساخته بودند؛ از کاخ سفید تا قلب ارکِ کابل، همه از پشت به جامعۀ مدنیِ نحیف افغانستان خنجر زدند؛ به دختران پرامید و جوانان تحصیلکردۀ افغانستان خیانت کردند. چیزی که دیگر اهمیت نداشت مردم افغانستان بود. آن روزها در ایران بساط تطهیر طالبان پهن شده بود و جبههای گسترده پذیرش طالبان را توجیه میکرد: از فلان نماینده که عنوان «جنبش اصیل منطقه» را برای طالبان اختراع کرده بود، تا سعید لیلازِ گویا اصلاحطلب که میگفت «سرنوشت دختران افغان به ما چه؟!» و رائفیپور که کولیس میگذاشت تا نشان دهد جمجمۀ طالبانی دو میل از جمجمۀ داعشی پهنتر است و سپس انبوهی استدلال در باب «عوض شدن طالبان».
آن زمان، ما گروه اندکی بودیم که فریاد میزدیم طالبانشویی نکنید! اما همان کسانی که همیشه دشمنتراشی کرده بودند و ما را به دلیل رویکرد صلحطلبانهمان تحقیر میکردند، اینک صلحطلب شده بودند و با معصومیتی کاذب میگفتند: «تا کی جنگ؟! مردم افغانستان چقدر باید بجنگند!» شگفتا! شگفتا! همۀ نوشتههای بنده دربارۀ طالبان در کانالم موجود است. از جمله نامهای سرگشاده به احمد مسعود نوشتم تا دستکم همبستگی جامعۀ مدنی ایران با مردم افغانستان را نشان دهم. چندین نفر آن زمان به من پیام دادند و گفتند با خواندن نامه به پهنای صورت گریسته بودند ــ خودم هم آن نامه را با اشک نوشته بودم.
اینک ماییم و فرقهای که یگانه هدفش از زندگی جهاد است و اسلحه را تقدیس میکند. اسلحه تکهای از پیکرش است. شرمسارم که از خودم نقلقول میکنم، اما دردم این است که آنچه را امروز میخواهم بگویم پیشتر عیناً گفتهام. پیش از سقوط کابل پرسیدم:
«نیرویی که در سیاست داخلی فقط اسلحه را میشناسد و هموطن خود را میخواهد به زور سرنیزه مطیع کند، در سیاست خارجی اهل مصالحه خواهد بود؟... به فرض هم که طالبان امروز به مای ایرانی و شیعه قولهایی داد، اگر نیرویی سر آن داشت که راهش را با مصالحه و بدهبستان باز کند، دیگر چه نیازی داشت دهها سال شبانهروز کلاشنیکف بر دوش داشته باشد؟ اگر از بد روزگار پیشرویهای طالبان به پیروزی نهایی رسد، محال است این نیرو سر سوزنی از آن «امارت اسلامی» مطلوب خود کوتاه بیاید. آیا چنین حاکمیتی دیر یا زود به همپیمان تندخوترین مخالفان ایران و ایرانی بدل نخواهد شد؟»
اما یک بار دیگر ایران را در چالۀ ایدئولوژیک خود انداختید. این ایدئولوژی است که میگوید «دشمن دشمن ما دوست ماست». اما طالبان با هیچکس جز اسلحهاش دوست نیست...
تاریخاندیشی
واحد بهروزی همهٔ ما ایران است
نامش محمدمهدی بود و فقط چند روز تا پایان سربازیاش مانده بود. در درگیری مرزی با طالبان جان باخت. بین میزان حساسیت جامعه نسبت به مرگ اعضایش و میزان مدرنشدگی ارتباطی مستقیم وجود دارد. اصلاً میتوان از میزان واکنش جامعه به مرگ، «درجهسنجی» برای سنجش میزان مدرن شدن یک جامعه ساخت...
نباید برخورد با طالبان را - طالبانی که به عنوان یکی از نیروهای اصلی که قیمت جان را در جغرافیای ما به کف رسانده - به حکومت واگذار کرد. جامعۀ ایران به عنوان ماهیت مستقلی که اصلاً میتواند خُلق خاورمیانه را عوض کند، باید از ظرفیت خود بهره برد و با کنش مدنیِ مستقل از حکومت چیزهایی را به ناهمسایۀ اسلحهپرست و تمدنگریز بفهماند...
دوست داشتن ایران شرط اول است و دوست داشتن ایران هم پیچیده نیست: کسی که ایران را دوست دارد سرباز وظیفهٔ ایرانی را هم دوست دارد.
متن کامل در: اندیشه
-
نظری دربارهی حقابهی هیرمند
محمدعلی بهمنیقاجار
دکترای حقوق و پژوهشگر حوزهی افعانستان
👈 ایراندل
#سیاست_منطقهای
#افغانستان
#طالبان
@PersianPolitics
Telegram
جبهه ملی ایران
حمله تروریستی به مرزبانان ایرانی را محکوم میکنیم
حمله به مرزبانان ایران که منجر به جان باختن سربازان وظیفه و کادر کشور گردید، خشم و انزجار عمومی ملت ایران را برانگیخته است.
#جبهه_ملی_ایران ضمن ابراز انزجار از این جنایت و محکوم کردن عاملان آن، بر ضرورت تجهیز…
حمله به مرزبانان ایران که منجر به جان باختن سربازان وظیفه و کادر کشور گردید، خشم و انزجار عمومی ملت ایران را برانگیخته است.
#جبهه_ملی_ایران ضمن ابراز انزجار از این جنایت و محکوم کردن عاملان آن، بر ضرورت تجهیز…
مرگ یک روشنفکر
و خطرات آشنایی ناگهانی با غرب
امیر طاهری
روزنامهنگار پیشکسوت
هفتهی گذشته با شنیدن خبر درگذشت باقر پرهام، جامعهشناس و مترجم نامدار، به یاد دیداری افتادم که ۳۷ سال پیش در پاریس داشتیم. پیش از جریانات ۱۳۵۷ من با کارهای پرهام آشنایی نداشتم. در آن جریانات نیز فقط او را به عنوان یکی از «روشنفکران» مخالف شاه میشناختم. او از امضاکنندگان نامهی معروف «۶۵ نویسندهی ایرانی» بود که در آن محمدرضاشاه به «کشتار بیش از ۱۰۰۰ ایرانی» و «فروش نفت به بهای یک دلار به جیمی کارتر» متهم شده بود. همچنین جزو گروه روشنفکرانی بود که به حضور آیتالله خمینی رسیدند تا تشکرات خود را از او به خاطر «برافکندن بزرگترین دیکتاتور دنیا در قرن بیستم» ابراز دارند.
- آیا محمدرضاشاه واقعا «بزرگترین دیکتاتور قرن بیستم» بود؟ قرنی که استالین، هیتلر، موسیلینی، مائوتسه تونگ، کیم ایل سونگ، صدام حسین، قذافی و... را دیده بود؟
- ما در حق شاه جفا کردیم. کوچکترین فرصتی به او ندادیم.
- بسیار خوب، آیا ستایش از خمینی در حضور او... کار درستی بود؟
- میخواستیم در وجود خمینی چیزی بیابیم که به آن نیازمندیم. حداقل جسارت و شجاعت او را مثبت بدانیم و قبول کنیم. در وجود شاه هم میبایستی چنین روشی را به کار میبردیم. نباید فراموش کرد که او میتوانست اسلحه بکشد و نکشید...
پس از این خاکروبی مقدماتی، پرهام بحث را به ارزیابی آن روزش از اوضاع ایران کشاند. او گفت: ببینیم کجا هستیم و آیا آنجایی که هستیم بهترین جا برای مردم ماست؟ بعد از ۱۴ قرن، یعنی بعد از حملهی اعراب و بعد از آن مغول و بعد از آن آشوب و هرجومرج تا صفویه و بعد از آن هم روبهرو شدن با دنیایی که نمیشناختیم، همیشه، به قول داریوش شایگان در خواب غفلت بودیم. امروز باید از این خواب غفلت بیدار شویم. مسألهی اصلی ما ایرانی شدن است. در این مسیر تلقی ما از نقش حکومت باید عوض شود. حکومت قلمرو اخلاق و آرمان نیست بلکه ممکنات زندگی واقعی را در نظر دارد. کسی که حاکم است نمیتواند امام زمان باشد. حکومت نباید به قلمرو شخصی و فکری مردم کار داشته باشد، باید به امور عمومی بپردازد. شاه از من وفاداری شخصی میخواست، اطاعت از قانون را نمیخواست و این به بیگانگی دولت و ملت منجر شد. وقتی ذهنیت ما عوض شد تازه میتوانیم وارد دنیای امروز بشویم...
در جریان گفتوشنود اندک اندک روشن شد که هر دومان در فضایی مهآلود حرکت میکنیم... با این حال یک تفاوت مهم بین ما دیده میشد، پرهام نشان میداد که «روشنفکران» مخالف شاه با آمیزهای از طرز فکر مذهبی درگیر بودند. آنان همچنین وظیفه روشنفکر را در انتشار اندیشهها در روشهای انقلابی تقلیدشده از انقلابهای فرانسه و روسیه میدیدند.
پرهام معرف یک تضاد هم بود: یک روشنفکر انقلابی و چپگرا که سالهای زندگی خود را صرف ترجمهی هگل و لئو اشتراوس (پدر فلسفی نومحافظهکاران آمریکا) کرده بود. هگل، پرچمدار محافظهکاران در فلسفه و مدافع پروسه وضع موجود، در نقش قهرمان روشنفکران چپگرای ما اندکی ناجور جلوه میکرد...
نکتهی دیگری که سردرگمی سیاسی پرهام را نشان میداد این بود که او بخشی از آثار ریمون آرون، روزنامهنگار و فیلسوف فرانسوی، را ترجمه کرده بود. آرون نقطه مقابل ژانپل سارتر، بت چپگرایان، به شمار میرفت. چپگرایان فرانسه آرون را «واکسزن چکمههای ژنرال دوگل» میخواندند. از این بدتر، در سال ۱۳۵۶، یعنی یک سال قبل از انقلاب اسلامی، آرون عضو گروهی بود که محمدرضاشاه برای «آیندهنگری دربارهی جهان» تشکیل داده بود.
این تضادها را چگونه میتوان توضیح داد؟ به گمان من بسیاری از روشنفکران چپگرا و حتی غیرمارکسیست وقتی با فلسفه و ادبیات غرب روبهرو میشدند نمیدانستند بر سر سفرهی غرب چه چیزی را انتخاب کنند و در نتیجه با قاطی کردن هگل و اشتراوس و مارکس و آرون دچار سوءهاضمهی فکری میشدند. مثلا جلال آلاحمد در یک مقاله رمان لولیتا اثر ناباکوف را «تصویر سقوط اخلاقی غرب» میداند زیرا در آن رمان یک استاد دانشگاه میانسال با یک دختر نابالغ رابطهی جنسی برقرار میکند، اما او فراموش میکند که در جهان اسلام آرمانیاش ازدواج با دختر ۹ ساله نیز جایز است.
در پایان بحث، برای من روشن بود که نقاط مشترک ما دو ایرانیِ دور از وطن و دردمند بیش از نقاط اختلافمان است. هر دو میدانستیم که ایران میبایستی هویت ایرانی خود را حفظ کند و آیندهاش را در چارچوب آن هویت خلاق و پویا بسازد... همهی ما ایرانیان، اگر حسننیت و خیرخواهی و عشق به ایران در میان باشد، سرانجام در کنار هم قرار میگیریم. پیش از آن دیدار نظر مثبتی به پرهام و «روشنفکران» سلک او نداشتم. پس از آن دیدار دریافتم که همهی ما ممکن است اشتباه کنیم، اما باید شجاعت تصحیح اشتباهاتمان را داشته باشیم...
متن کامل در: ایندیپندنت فارسی
@PersianPolitics
و خطرات آشنایی ناگهانی با غرب
امیر طاهری
روزنامهنگار پیشکسوت
هفتهی گذشته با شنیدن خبر درگذشت باقر پرهام، جامعهشناس و مترجم نامدار، به یاد دیداری افتادم که ۳۷ سال پیش در پاریس داشتیم. پیش از جریانات ۱۳۵۷ من با کارهای پرهام آشنایی نداشتم. در آن جریانات نیز فقط او را به عنوان یکی از «روشنفکران» مخالف شاه میشناختم. او از امضاکنندگان نامهی معروف «۶۵ نویسندهی ایرانی» بود که در آن محمدرضاشاه به «کشتار بیش از ۱۰۰۰ ایرانی» و «فروش نفت به بهای یک دلار به جیمی کارتر» متهم شده بود. همچنین جزو گروه روشنفکرانی بود که به حضور آیتالله خمینی رسیدند تا تشکرات خود را از او به خاطر «برافکندن بزرگترین دیکتاتور دنیا در قرن بیستم» ابراز دارند.
- آیا محمدرضاشاه واقعا «بزرگترین دیکتاتور قرن بیستم» بود؟ قرنی که استالین، هیتلر، موسیلینی، مائوتسه تونگ، کیم ایل سونگ، صدام حسین، قذافی و... را دیده بود؟
- ما در حق شاه جفا کردیم. کوچکترین فرصتی به او ندادیم.
- بسیار خوب، آیا ستایش از خمینی در حضور او... کار درستی بود؟
- میخواستیم در وجود خمینی چیزی بیابیم که به آن نیازمندیم. حداقل جسارت و شجاعت او را مثبت بدانیم و قبول کنیم. در وجود شاه هم میبایستی چنین روشی را به کار میبردیم. نباید فراموش کرد که او میتوانست اسلحه بکشد و نکشید...
پس از این خاکروبی مقدماتی، پرهام بحث را به ارزیابی آن روزش از اوضاع ایران کشاند. او گفت: ببینیم کجا هستیم و آیا آنجایی که هستیم بهترین جا برای مردم ماست؟ بعد از ۱۴ قرن، یعنی بعد از حملهی اعراب و بعد از آن مغول و بعد از آن آشوب و هرجومرج تا صفویه و بعد از آن هم روبهرو شدن با دنیایی که نمیشناختیم، همیشه، به قول داریوش شایگان در خواب غفلت بودیم. امروز باید از این خواب غفلت بیدار شویم. مسألهی اصلی ما ایرانی شدن است. در این مسیر تلقی ما از نقش حکومت باید عوض شود. حکومت قلمرو اخلاق و آرمان نیست بلکه ممکنات زندگی واقعی را در نظر دارد. کسی که حاکم است نمیتواند امام زمان باشد. حکومت نباید به قلمرو شخصی و فکری مردم کار داشته باشد، باید به امور عمومی بپردازد. شاه از من وفاداری شخصی میخواست، اطاعت از قانون را نمیخواست و این به بیگانگی دولت و ملت منجر شد. وقتی ذهنیت ما عوض شد تازه میتوانیم وارد دنیای امروز بشویم...
در جریان گفتوشنود اندک اندک روشن شد که هر دومان در فضایی مهآلود حرکت میکنیم... با این حال یک تفاوت مهم بین ما دیده میشد، پرهام نشان میداد که «روشنفکران» مخالف شاه با آمیزهای از طرز فکر مذهبی درگیر بودند. آنان همچنین وظیفه روشنفکر را در انتشار اندیشهها در روشهای انقلابی تقلیدشده از انقلابهای فرانسه و روسیه میدیدند.
پرهام معرف یک تضاد هم بود: یک روشنفکر انقلابی و چپگرا که سالهای زندگی خود را صرف ترجمهی هگل و لئو اشتراوس (پدر فلسفی نومحافظهکاران آمریکا) کرده بود. هگل، پرچمدار محافظهکاران در فلسفه و مدافع پروسه وضع موجود، در نقش قهرمان روشنفکران چپگرای ما اندکی ناجور جلوه میکرد...
نکتهی دیگری که سردرگمی سیاسی پرهام را نشان میداد این بود که او بخشی از آثار ریمون آرون، روزنامهنگار و فیلسوف فرانسوی، را ترجمه کرده بود. آرون نقطه مقابل ژانپل سارتر، بت چپگرایان، به شمار میرفت. چپگرایان فرانسه آرون را «واکسزن چکمههای ژنرال دوگل» میخواندند. از این بدتر، در سال ۱۳۵۶، یعنی یک سال قبل از انقلاب اسلامی، آرون عضو گروهی بود که محمدرضاشاه برای «آیندهنگری دربارهی جهان» تشکیل داده بود.
این تضادها را چگونه میتوان توضیح داد؟ به گمان من بسیاری از روشنفکران چپگرا و حتی غیرمارکسیست وقتی با فلسفه و ادبیات غرب روبهرو میشدند نمیدانستند بر سر سفرهی غرب چه چیزی را انتخاب کنند و در نتیجه با قاطی کردن هگل و اشتراوس و مارکس و آرون دچار سوءهاضمهی فکری میشدند. مثلا جلال آلاحمد در یک مقاله رمان لولیتا اثر ناباکوف را «تصویر سقوط اخلاقی غرب» میداند زیرا در آن رمان یک استاد دانشگاه میانسال با یک دختر نابالغ رابطهی جنسی برقرار میکند، اما او فراموش میکند که در جهان اسلام آرمانیاش ازدواج با دختر ۹ ساله نیز جایز است.
در پایان بحث، برای من روشن بود که نقاط مشترک ما دو ایرانیِ دور از وطن و دردمند بیش از نقاط اختلافمان است. هر دو میدانستیم که ایران میبایستی هویت ایرانی خود را حفظ کند و آیندهاش را در چارچوب آن هویت خلاق و پویا بسازد... همهی ما ایرانیان، اگر حسننیت و خیرخواهی و عشق به ایران در میان باشد، سرانجام در کنار هم قرار میگیریم. پیش از آن دیدار نظر مثبتی به پرهام و «روشنفکران» سلک او نداشتم. پس از آن دیدار دریافتم که همهی ما ممکن است اشتباه کنیم، اما باید شجاعت تصحیح اشتباهاتمان را داشته باشیم...
متن کامل در: ایندیپندنت فارسی
@PersianPolitics
ایندیپندنت فارسی
امیر طاهری | مرگ یک روشنفکر و خطرات آشنایی ناگهانی با غرب
هفته گذشته با شنیدن خبر درگذشت باقر پرهام، جامعهشناس و مترجم نامدار، به یاد دیداری افتادم که ۳۷ سال پیش در پاریس داشتیم. پیش از جریانات ۱۳۵۷ من با کارهای پرهام آشنایی نداشتم. در آن جریانات نیز فقط
ورود دولت به یک پروژهی خطرناک
حمیدرضا شکوهی
روزنامهنگار حوزهی انرژی
👈 اخبار نفت
-
انتزاع مس سونگون و پیامدهای خطیری که درباره آن فکری نشد
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
یکی از اساسیترین وظایف دولت و مسئولیتهای نظام حکمرانی در کشور، توسعهی پایدار و متوازن و عادلانه در پهنهی سرزمینی است؛ امری که در دهههای گذشته با چالشهای بسیاری روبهرو بوده است. امروزه ناموزونی و نابرابری فضایی شاخصهای توسعه در کشور به امر نگرانکنندهای مبدل شده است. این شاخصها نهتنها در میان تهران و برخی کلانشهرها مانند اصفهان و تبریز و مشهد با دیگر مناطق کشور بهشدت خودنمایی میکند، حتی در درون استانها نیز وضعیت آزاردهندهای را به نمایش میگذارد...
در آذربایجان شرقی شاخصهای توسعه میان بخش غربی استان با بخش شرقی بسیار عمیق است؛ یعنی اگر استان آذربایجان شرقی را بتوان به دو بخش غربی و شرقی تقسیم کرد، بخش غربی استان توانسته روند رو به رشدی را تجربه کند و بخش شرقی شوربختانه از این روند به تلخی و بهشدت جا مانده است. این در حالی است که در چهار دهه گذشته استان آذربایجان شرقی از استانهایی است که بیشترین نیروی بومی و محلی را در ساختار اداری و دولتی خود در سطوح عالی تا سطوح میانی و پایه تجربه کرده است.
ناتوانی بخش تدبیر کشور در پیشبرد توسعه کشور بر اساس یک نظریه مدون اقتصادی اندیشیدهشده، بیتوجهی به توسعه بر مبنای آمایش سرزمین، سلیقهای عملکردن، کمبود نقدینگی و صرف بودجههای کلان کشور در اموری که سود چندانی برای اقتصاد ملی در پی نداشته و چهبسا ضررهای هنگفتی نیز در پی داشته باشد و گسترش فساد و باندبازی و بیبهره بودن ساختار دولت از حضور چشمگیر عقلا و متخصصان ملیاندیش و کارشناس و برخی از ابعاد سیاست خارجی از جمله متغیرهایی است که به صورتبندی فعلی توسعهای کشور منجر شده است.
در چنین شرایطی برخی از مقامات کشوری و استانی با دمیدن بر بوق محلیگرایی بر سیاههی مسائل کشور میافزایند. گویی مسئولان مربوطه متوجه آفات و ابعاد مخاطرهآمیز محلیگرایی نیستند! تبعات محلیگرایی در تقسیمات کشوری دزفول - اندیمشک یا کازرون یا قزوین و مانند آن که جلوی دیدگان آقایان هست.
۱. در روزهای اخیر انتزاع مس سونگون از شرکت ملی صنایع مس ایران که در دههی ۵۰ تأسیس شد، به یکی از خبرهای منتشرشده در فضای سیاسی کشور مبدل شده است. گفته شده با این انتزاع «عواید فروش محصولات مس در استان مانده و به مردم این خطه تخصیص خواهد یافت». با کمال شگفتی رئیس دولت در اینباره گفت «در بازدید از مس سونگون گفته شد استقلال این مرکز و ثبت آن و آنکه درآمد آنجا برای توسعه آذربایجان باشد، این کار بحمدالله انجام شد». این مقام کشوری مشخص نیست بر اساس کدام رویکرد ملی و مطالعاتی به این تصمیم مهم و حساس و مخاطرهآمیز رسیده است؟ آیا پیوست مطالعاتی برای چنین تصمیمی صورت گرفته است؟ آیا پیامد چنین تصمیماتی گسترش افراطی محلیگرایی در کشور و تحمیل هزینههای سنگینی بر کشور نیست؟ آیا چنین تصمیماتی به سرایت چنین خواستهایی به سایر نقاط کشور نمیانجامد؟ و این چرخه دامن دیگر استانها را نخواهد گرفت؟ آیا ایران ملک مشاع همه ایرانیان نیست؟
شاید بیدلیل نباشد که در سالهای اخیر مراکز مطالعاتی و مشاورهای کشور چنین به حاشیه رانده شدهاند. آیا دربارهی چنین تصمیماتی مراکزی مانند مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری یا مرکز مطالعات راهبردی وزارت کشور مشاورهای ترتیب داده و محتوایی تولید کرده است؟ گویا کشور نه بر مبنای رویکردهای کارشناسی، بلکه بر اساس سلایق مدیران کشور اداره میشود؟ و البته در وقت مؤاخذه هم کسی مسئولیت اقداماتش را نمیپذیرد! چه کسی هزینهی تصمیمات نادرست و مسألهزایی مانند مورد اخیر را میپردازد؟
۲. ایران کشوری تاریخی است که انسجام و ماندگاری تاریخی آن تحت تأثیر متغیرهای بسیاری است. یکی از این متغیرهای بسیار بااهمیت درهمتنیدگی و مناسبات اقتصادی و تاریخی و فرهنگی و درهمآمیزی اجتماعی مردمان ایران است که به مانایی تمدنی و تاریخی و سیاسی ایران منجر شده است. هر نوع اخلال در این فرایندِ درهمآمیزی و مناسبات و درهمتنیدگی گامی نه در جهت حل مسائل توسعهای و نه در جهت تعمیق همگرایی ملی، بلکه در جهت تحریک و ایجاد گسلهای اجتماعی و سیاسی است. مسألهی توسعهی ناموزون کشور که امری واقعی و عینی و دردآور است، نه به دلیل پیوستگی اقتصادی جایجای ایران؛ بلکه به دلیل سوءتدبیر و سوءمدیریتها و فساد و ناکارآمدیهاست که روی داده است. اگر سوءمدیریتها و سوءتدبیرها و فساد مهار نشود، درد مزمن توسعهی ناپایدار همچنان تداوم خواهد داشت...
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
حمیدرضا شکوهی
روزنامهنگار حوزهی انرژی
👈 اخبار نفت
-
انتزاع مس سونگون و پیامدهای خطیری که درباره آن فکری نشد
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
یکی از اساسیترین وظایف دولت و مسئولیتهای نظام حکمرانی در کشور، توسعهی پایدار و متوازن و عادلانه در پهنهی سرزمینی است؛ امری که در دهههای گذشته با چالشهای بسیاری روبهرو بوده است. امروزه ناموزونی و نابرابری فضایی شاخصهای توسعه در کشور به امر نگرانکنندهای مبدل شده است. این شاخصها نهتنها در میان تهران و برخی کلانشهرها مانند اصفهان و تبریز و مشهد با دیگر مناطق کشور بهشدت خودنمایی میکند، حتی در درون استانها نیز وضعیت آزاردهندهای را به نمایش میگذارد...
در آذربایجان شرقی شاخصهای توسعه میان بخش غربی استان با بخش شرقی بسیار عمیق است؛ یعنی اگر استان آذربایجان شرقی را بتوان به دو بخش غربی و شرقی تقسیم کرد، بخش غربی استان توانسته روند رو به رشدی را تجربه کند و بخش شرقی شوربختانه از این روند به تلخی و بهشدت جا مانده است. این در حالی است که در چهار دهه گذشته استان آذربایجان شرقی از استانهایی است که بیشترین نیروی بومی و محلی را در ساختار اداری و دولتی خود در سطوح عالی تا سطوح میانی و پایه تجربه کرده است.
ناتوانی بخش تدبیر کشور در پیشبرد توسعه کشور بر اساس یک نظریه مدون اقتصادی اندیشیدهشده، بیتوجهی به توسعه بر مبنای آمایش سرزمین، سلیقهای عملکردن، کمبود نقدینگی و صرف بودجههای کلان کشور در اموری که سود چندانی برای اقتصاد ملی در پی نداشته و چهبسا ضررهای هنگفتی نیز در پی داشته باشد و گسترش فساد و باندبازی و بیبهره بودن ساختار دولت از حضور چشمگیر عقلا و متخصصان ملیاندیش و کارشناس و برخی از ابعاد سیاست خارجی از جمله متغیرهایی است که به صورتبندی فعلی توسعهای کشور منجر شده است.
در چنین شرایطی برخی از مقامات کشوری و استانی با دمیدن بر بوق محلیگرایی بر سیاههی مسائل کشور میافزایند. گویی مسئولان مربوطه متوجه آفات و ابعاد مخاطرهآمیز محلیگرایی نیستند! تبعات محلیگرایی در تقسیمات کشوری دزفول - اندیمشک یا کازرون یا قزوین و مانند آن که جلوی دیدگان آقایان هست.
۱. در روزهای اخیر انتزاع مس سونگون از شرکت ملی صنایع مس ایران که در دههی ۵۰ تأسیس شد، به یکی از خبرهای منتشرشده در فضای سیاسی کشور مبدل شده است. گفته شده با این انتزاع «عواید فروش محصولات مس در استان مانده و به مردم این خطه تخصیص خواهد یافت». با کمال شگفتی رئیس دولت در اینباره گفت «در بازدید از مس سونگون گفته شد استقلال این مرکز و ثبت آن و آنکه درآمد آنجا برای توسعه آذربایجان باشد، این کار بحمدالله انجام شد». این مقام کشوری مشخص نیست بر اساس کدام رویکرد ملی و مطالعاتی به این تصمیم مهم و حساس و مخاطرهآمیز رسیده است؟ آیا پیوست مطالعاتی برای چنین تصمیمی صورت گرفته است؟ آیا پیامد چنین تصمیماتی گسترش افراطی محلیگرایی در کشور و تحمیل هزینههای سنگینی بر کشور نیست؟ آیا چنین تصمیماتی به سرایت چنین خواستهایی به سایر نقاط کشور نمیانجامد؟ و این چرخه دامن دیگر استانها را نخواهد گرفت؟ آیا ایران ملک مشاع همه ایرانیان نیست؟
شاید بیدلیل نباشد که در سالهای اخیر مراکز مطالعاتی و مشاورهای کشور چنین به حاشیه رانده شدهاند. آیا دربارهی چنین تصمیماتی مراکزی مانند مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری یا مرکز مطالعات راهبردی وزارت کشور مشاورهای ترتیب داده و محتوایی تولید کرده است؟ گویا کشور نه بر مبنای رویکردهای کارشناسی، بلکه بر اساس سلایق مدیران کشور اداره میشود؟ و البته در وقت مؤاخذه هم کسی مسئولیت اقداماتش را نمیپذیرد! چه کسی هزینهی تصمیمات نادرست و مسألهزایی مانند مورد اخیر را میپردازد؟
۲. ایران کشوری تاریخی است که انسجام و ماندگاری تاریخی آن تحت تأثیر متغیرهای بسیاری است. یکی از این متغیرهای بسیار بااهمیت درهمتنیدگی و مناسبات اقتصادی و تاریخی و فرهنگی و درهمآمیزی اجتماعی مردمان ایران است که به مانایی تمدنی و تاریخی و سیاسی ایران منجر شده است. هر نوع اخلال در این فرایندِ درهمآمیزی و مناسبات و درهمتنیدگی گامی نه در جهت حل مسائل توسعهای و نه در جهت تعمیق همگرایی ملی، بلکه در جهت تحریک و ایجاد گسلهای اجتماعی و سیاسی است. مسألهی توسعهی ناموزون کشور که امری واقعی و عینی و دردآور است، نه به دلیل پیوستگی اقتصادی جایجای ایران؛ بلکه به دلیل سوءتدبیر و سوءمدیریتها و فساد و ناکارآمدیهاست که روی داده است. اگر سوءمدیریتها و سوءتدبیرها و فساد مهار نشود، درد مزمن توسعهی ناپایدار همچنان تداوم خواهد داشت...
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
درفش - تقریبا همهی کسانی که در ایران گردشگری کرده باشند، به ویژه طبیعتگردان، تجربههایی البته نه با چنین شدت از برخوردهای سلیقهای مقامهای رسمی یا نیروهای غیررسمی، بهخصوص در شهرستانها، دارند؛ از بستن مسیرهای گردشگری توسط افراد محلی، برخورد با گردشگران به دستور امام جمعهی محل و یا نگهداشتن اتوبوسهای مسافری با وجود داشتن مجوز... آیا زمان آن نرسیده که سران نظام نسبت به چنین بیقانونیهایی، هنگامی که حکومت و دولت را در دست دارند، واکنش نشان دهند؟ گسترش صنعت گردشگری و حضور خارجیهای ارزآور پیشکش، همین که خودمان بتوانیم در مملکتمان بگردیم و امنیت داشته باشیم و به ما احترام گذاشته شود ما را بس.
-
در اوپرت چه گذشت؟
جزئیات جدید از درگیری بامداد سیتیرماه با گردشگران در ارتفاعات مرز سمنان و مازندران
پس از گذشت ۹ روز، هنوز هیچ مسوولی درباره اتفاق رخ داده اظهار نظری نکرده و مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان میگوید که هنوز گزارشی به آنها ندادهاند؛ مسوول پاسخگویی فرماندار مهدیشهر است.
مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان: ما ماجرا را پیگیری کردیم و در حال بررسی هستیم هنوز اما پاسخ مستندی به ما ندادهاند. خواستهایم گزارشی به ما بدهند چون تبعاتش ممکن است شامل ما هم شود، بنابراین لازم است گزارشی به ما بدهند که چه مشکلی پیش آمده، چطور شروع شده و به کجا ختم شده است. به هر حال اتفاق به شکلی که در رسانهها منعکس شده رخ نداده. تمام موارد در حال بررسی است.
یکی از گردشگران مصدوم: آن شب ما خواب بودیم، دوساعتی میشد که کمپ را تعطیل کرده بودیم و در چادر بودیم که یکهو متوجه شدیم افرادی وارد کمپ شدند و با سر و صدا و شلیک تیرهوایی همه ما را از داخل چادرها بیرون کشیدند. در ادامه هم تا جایی که میتوانستند ما را کتک زدند و فریاد میزدند که شب سوم محرم آمدهاید تفریح؟ مدام میپرسیدند که مشروب خوردید؟ اعتراف کنید که مشروب خوردهاید. ما در جواب میگفتیم نه و باز هم ما را میزدند. تمام وسایل ما را از داخل چادرها بیرون ریختند. با باتوم و شوکر میزدند. یکی از آنها با قنداق اسلحه به سینه یکی از دوستانمان زد و با باتوم و شوکر به کمر من. آنقدر ضربه سنگین بود که اعصاب کمرم آسیب دیده و یک هفته است نمیتوانم روی پاهایم بایستم. بقیه را هم با باتوم میزدند.
روایت یکی از گردشگران شب حادثه: به تازگی به کمپ رسیده و مشغول تدارک شام بودیم که ناگهان با ورود ناگهانی نیروهای ناشناس مواجه شدیم. آنها کلاهی روی صورت کشیده بودند که تنها روی چشمها و بینی سوراخ داشت. اسلحه، باتوم و شوکر داشتند و به محض ورود به کمپشان، مردها را روی شکم خوابانده و زنها را به داخل چادر بردند.
سیاوش پیمانی، راهنما و کارشناس گردشگری: از یکی دو ماه اخیر هر کسی که به منطقه اوپرت رفته، میگوید به آنها تذکر لسانی داده و گفتهاند که اینجا نیایید. همهی اینها در شرایطی است که منطقه اوپرت زیرنظر ادارهکل منابع طبیعی استان است و ارتباطی به اراضی سپاه ندارد و حتی به آن مناطق هم مشرف نیست. آنها حساسیت زیادی روی هلیشاتها دارند که برخی از گردشگران با خود همراه دارند.
متن کامل در: هممیهن آنلاین
-
استانداری سمنان:
در رابطه با حمله به گردشگران «اوپرت»، سپاه پاسداران باید اطلاعرسانی کند
حجتالله یحیایی، سخنگو و معاون مدیرکل روابط عمومی، تشریفات و امور بینالملل استانداری سمنان به وبسایت رویداد ۲۴ گفته که این موضوع از استانداری فراتر رفته است.
یکی از افراد حاضر در کمپ که مورد ضرب و شتم قرار گرفته به «رویداد۲۴» گفته حوالی ظهر پهپادی بر فراز منطقه کمپ در حال پرواز بود که بگفته او شاید برای فیلمبرداری مناطق طبیعی مورد استفاده بوده است.
او همچنین انتساب ویدئویی که در آن افرادی در این کمپ در حال شعار دادن علیه سپاهاند را تکذیب کرده است.
بر اساس گزارشها ساعت یک نیمه شب جمعه ۳۰ تیرماه، گروهی که صورتهایشان را پوشانده بودند، با «اسلحه، باتوم و شوکر» و لباسهایی که «آرم سپاه پاسداران» داشته، به محل کمپ گردشگران در بالای کوه حمله کردند.
شاهدانی که در محل بودند میگویند که چند نفر مجروح شدند و حتی یک نفر در بیمارستان بستری شده اما همه افراد حاضر در کمپها به ویژه کودکان بهشدت وحشتزده شده بودند.
اخبار منتخب
@PersianPolitics
-
در اوپرت چه گذشت؟
جزئیات جدید از درگیری بامداد سیتیرماه با گردشگران در ارتفاعات مرز سمنان و مازندران
پس از گذشت ۹ روز، هنوز هیچ مسوولی درباره اتفاق رخ داده اظهار نظری نکرده و مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان میگوید که هنوز گزارشی به آنها ندادهاند؛ مسوول پاسخگویی فرماندار مهدیشهر است.
مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان: ما ماجرا را پیگیری کردیم و در حال بررسی هستیم هنوز اما پاسخ مستندی به ما ندادهاند. خواستهایم گزارشی به ما بدهند چون تبعاتش ممکن است شامل ما هم شود، بنابراین لازم است گزارشی به ما بدهند که چه مشکلی پیش آمده، چطور شروع شده و به کجا ختم شده است. به هر حال اتفاق به شکلی که در رسانهها منعکس شده رخ نداده. تمام موارد در حال بررسی است.
یکی از گردشگران مصدوم: آن شب ما خواب بودیم، دوساعتی میشد که کمپ را تعطیل کرده بودیم و در چادر بودیم که یکهو متوجه شدیم افرادی وارد کمپ شدند و با سر و صدا و شلیک تیرهوایی همه ما را از داخل چادرها بیرون کشیدند. در ادامه هم تا جایی که میتوانستند ما را کتک زدند و فریاد میزدند که شب سوم محرم آمدهاید تفریح؟ مدام میپرسیدند که مشروب خوردید؟ اعتراف کنید که مشروب خوردهاید. ما در جواب میگفتیم نه و باز هم ما را میزدند. تمام وسایل ما را از داخل چادرها بیرون ریختند. با باتوم و شوکر میزدند. یکی از آنها با قنداق اسلحه به سینه یکی از دوستانمان زد و با باتوم و شوکر به کمر من. آنقدر ضربه سنگین بود که اعصاب کمرم آسیب دیده و یک هفته است نمیتوانم روی پاهایم بایستم. بقیه را هم با باتوم میزدند.
روایت یکی از گردشگران شب حادثه: به تازگی به کمپ رسیده و مشغول تدارک شام بودیم که ناگهان با ورود ناگهانی نیروهای ناشناس مواجه شدیم. آنها کلاهی روی صورت کشیده بودند که تنها روی چشمها و بینی سوراخ داشت. اسلحه، باتوم و شوکر داشتند و به محض ورود به کمپشان، مردها را روی شکم خوابانده و زنها را به داخل چادر بردند.
سیاوش پیمانی، راهنما و کارشناس گردشگری: از یکی دو ماه اخیر هر کسی که به منطقه اوپرت رفته، میگوید به آنها تذکر لسانی داده و گفتهاند که اینجا نیایید. همهی اینها در شرایطی است که منطقه اوپرت زیرنظر ادارهکل منابع طبیعی استان است و ارتباطی به اراضی سپاه ندارد و حتی به آن مناطق هم مشرف نیست. آنها حساسیت زیادی روی هلیشاتها دارند که برخی از گردشگران با خود همراه دارند.
متن کامل در: هممیهن آنلاین
-
استانداری سمنان:
در رابطه با حمله به گردشگران «اوپرت»، سپاه پاسداران باید اطلاعرسانی کند
حجتالله یحیایی، سخنگو و معاون مدیرکل روابط عمومی، تشریفات و امور بینالملل استانداری سمنان به وبسایت رویداد ۲۴ گفته که این موضوع از استانداری فراتر رفته است.
یکی از افراد حاضر در کمپ که مورد ضرب و شتم قرار گرفته به «رویداد۲۴» گفته حوالی ظهر پهپادی بر فراز منطقه کمپ در حال پرواز بود که بگفته او شاید برای فیلمبرداری مناطق طبیعی مورد استفاده بوده است.
او همچنین انتساب ویدئویی که در آن افرادی در این کمپ در حال شعار دادن علیه سپاهاند را تکذیب کرده است.
بر اساس گزارشها ساعت یک نیمه شب جمعه ۳۰ تیرماه، گروهی که صورتهایشان را پوشانده بودند، با «اسلحه، باتوم و شوکر» و لباسهایی که «آرم سپاه پاسداران» داشته، به محل کمپ گردشگران در بالای کوه حمله کردند.
شاهدانی که در محل بودند میگویند که چند نفر مجروح شدند و حتی یک نفر در بیمارستان بستری شده اما همه افراد حاضر در کمپها به ویژه کودکان بهشدت وحشتزده شده بودند.
اخبار منتخب
@PersianPolitics
هممیهن
در اوپرت چه گذشت؟
جزئیات جدید از درگیری بامداد سیتیرماه با گردشگران در ارتفاعات مرز سمنان و مازندران
پس از گذشت 9روز، هنوز هیچ مسئولی درباره اتفاق رخداده اظهارنظری نکرده و مدی
پس از گذشت 9روز، هنوز هیچ مسئولی درباره اتفاق رخداده اظهارنظری نکرده و مدی
به مناسبت یکصد و هفدهمین سالروزِ
صدور فرمان مشروطیت
بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب
نتیجه نیست به تعمیر این خرابآباد
همیشه مالک این ملک ملت است که داد
سند بهدست فریدون قباله دست قباد
ملتی که کوشید از جایگاه رعیت تکلیفمدار به شهروند دارای حق ارتقا یابد
افشین جعفرزاده
پزشک و کنشگر سیاسی
تلگرام
-
۱۴ امرداد؛ روز تبریز/ یادآور مشروطه و جنایات روسها در روزهای اشغال / یادی از علی موسیو
امید جهانشاهی
روزنامهنگار
👈 عصر ایران
-
ستارخان
سرودهای از استاد هما ارژنگی
ماه امرداد است و گاه سر فرازیست
هنگام جانبازی و مرگ ترکتازیست
تبریز آن دشمنستیزِ پهلوانخیز
اندر حصار ديرپای شاه خونريز
خودکامهای از دودمان و ایل قاجار
خودکامگیهایش برون از مرز هَنجار
با جنبش مشروطهخواهی میستیزد
مجلس بهدست دشمنان ویرانه گشته
ایرانسرا منزلگه بیگانه گشته
بر جای شیر شِرزه و عدل مظفر
کفتار و روباه دغل همخانه گشته
آزادگان از تودههای پاک ایران
تبریزی و قفقازی و اَرمن چو شیران
این جنبش آزادهخواهی را نگهبان
چندیست این شهر شجاعان در حصار است
«ستار خان» آن جان به کف فرزند ایران
چون مرد میدان گرم کار و کارزار است
«باقر» کنار زبده یاران در «خیابان»
آمادهی سربازی و دشمن شکار است
چنگال قحطی همچو گرگی آدمیخوار
کم کم گلوی مردمان را میفشارد
خودخواهی و نابخردیها بهر مردم
هر دم بلا و ناروایی تازه دارد
در جستوجوی چاره سردار مجاهد
تن میدهد بر آشتی با شاه قاجار
از بهر نان و غله و آذوقهی شهر
دست مَودت میدهد با وی بهناچار
چون راه جلفا بار دیگر میگشاید
آید ز ره فوج قشون خرس و کفتار
ستار میکوبد بهسر کای وای بر ما
من داده بودم شاه را صد گونه هشدار!
اینک به کوی مهربانیها صفا نیست
در کوچهها جز بانگ بیگانه صدا نیست
یک چهرهی خوب و نجیب و آشنا نیست
شهر از هجوم دشمن ناخوانده بیمار
طعم سکوتی تلخ دارد بغض دیوار...
در یک چنین هنگامهی تلخ و بلاخیز
کاندیشهها دارد بهسر سردار تبریز
گوید به او کنسول مست دولت روس
دارم برایت مژدهای شاد و دلانگیز
خواهی اگر در اَمن و آسایش نشینی
باید از این پس پرچم ما را گزینی
بر سر دَرَت این بیرق زیبا بیاویز
زان پس به شادی باش و از غمها بپرهیز
ستارخان آن شیر میدان شهامت
از خشم میلرزد زِ سر تا پای قامت
گوید: کنون پاسخ شنو ای «باختیانف»
زینگونه در گوشم مخوان زیبا فسانه
در من نمیگیرد فسون آب و دانه
این یاوهها در گوش من همسان باد است
تا خون ایرانی بجوشد در رگ من
دشمن دراین پیکار خوار و نامراد است
من آنچنان خواهم که هفت اقلیم عالم
زیر لوای میهنم ایران درآیند
در زیر تاق آسمان روشن آن
یاران سرود شاد آزادی سرایند
در چشم من خاک وطن یعنی جهان، جان
ناموس و ایمان و شرف «پاینده ایران»
-
مشروطیت و گفتمان ملیگرایی
اشکان زارعی
پژوهشگر و کنشگر فرهنگی
روزنامهی آفتاب یزد
-
کیامهر فیروزی
دارای دکترای تاریخ و پژوهشگر حوزهی آذربایجان
انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تاریخ ایران و تلاشی در راستای تجدد، دموکراسی و استقلال سیاسی از نفوذ بیگانگان بود. انقلاب مشروطه در حقیقت تلاش برای تلفیق مفاهیم مدرن اجتماعی با سنت و میراث فرهنگی و تمدنی ایران بود. اگرچه برخی نحله های فکری و سیاسی مشروطه را به معنای تحتالفظی آن درک کردند، اما مفهوم و اهداف و آرمان های مشروطه بسیار فراتر از مفهوم تحتالفظی آن بود. نخبگان جامعهی ایران به زودی دریافتند که تحقق آرمانهای متعالی مشروطه، ملزوماتی میطلبد و بدون فراهم کردن بستر و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی لازم میسر نخواهد شد. این چنین بود که ارادهی ملی برای ساختن مملکت و فراهم نمودن ملزومات مشروطه به وجود آمد. مدرنیزاسیون دوران پهلوی، بر خلاف تصور برخی، نه تنها انقطاع مشروطه نیست، بلکه تداوم بلافصل مشروطه است.
جستارها و گفتارها
-
چرا فرمان مشروطه در سه مرحله نوشته شد؟ ببینید اختلاف بر سر چه موضوع عجیبی بود!
روایت حمیدرضا حسینی از اختلاف شاه و مشروطهخواهان
👈 ناف تهرون
@PersianPolitics
صدور فرمان مشروطیت
بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب
نتیجه نیست به تعمیر این خرابآباد
همیشه مالک این ملک ملت است که داد
سند بهدست فریدون قباله دست قباد
ملتی که کوشید از جایگاه رعیت تکلیفمدار به شهروند دارای حق ارتقا یابد
افشین جعفرزاده
پزشک و کنشگر سیاسی
تلگرام
-
۱۴ امرداد؛ روز تبریز/ یادآور مشروطه و جنایات روسها در روزهای اشغال / یادی از علی موسیو
امید جهانشاهی
روزنامهنگار
👈 عصر ایران
-
ستارخان
سرودهای از استاد هما ارژنگی
ماه امرداد است و گاه سر فرازیست
هنگام جانبازی و مرگ ترکتازیست
تبریز آن دشمنستیزِ پهلوانخیز
اندر حصار ديرپای شاه خونريز
خودکامهای از دودمان و ایل قاجار
خودکامگیهایش برون از مرز هَنجار
با جنبش مشروطهخواهی میستیزد
مجلس بهدست دشمنان ویرانه گشته
ایرانسرا منزلگه بیگانه گشته
بر جای شیر شِرزه و عدل مظفر
کفتار و روباه دغل همخانه گشته
آزادگان از تودههای پاک ایران
تبریزی و قفقازی و اَرمن چو شیران
این جنبش آزادهخواهی را نگهبان
چندیست این شهر شجاعان در حصار است
«ستار خان» آن جان به کف فرزند ایران
چون مرد میدان گرم کار و کارزار است
«باقر» کنار زبده یاران در «خیابان»
آمادهی سربازی و دشمن شکار است
چنگال قحطی همچو گرگی آدمیخوار
کم کم گلوی مردمان را میفشارد
خودخواهی و نابخردیها بهر مردم
هر دم بلا و ناروایی تازه دارد
در جستوجوی چاره سردار مجاهد
تن میدهد بر آشتی با شاه قاجار
از بهر نان و غله و آذوقهی شهر
دست مَودت میدهد با وی بهناچار
چون راه جلفا بار دیگر میگشاید
آید ز ره فوج قشون خرس و کفتار
ستار میکوبد بهسر کای وای بر ما
من داده بودم شاه را صد گونه هشدار!
اینک به کوی مهربانیها صفا نیست
در کوچهها جز بانگ بیگانه صدا نیست
یک چهرهی خوب و نجیب و آشنا نیست
شهر از هجوم دشمن ناخوانده بیمار
طعم سکوتی تلخ دارد بغض دیوار...
در یک چنین هنگامهی تلخ و بلاخیز
کاندیشهها دارد بهسر سردار تبریز
گوید به او کنسول مست دولت روس
دارم برایت مژدهای شاد و دلانگیز
خواهی اگر در اَمن و آسایش نشینی
باید از این پس پرچم ما را گزینی
بر سر دَرَت این بیرق زیبا بیاویز
زان پس به شادی باش و از غمها بپرهیز
ستارخان آن شیر میدان شهامت
از خشم میلرزد زِ سر تا پای قامت
گوید: کنون پاسخ شنو ای «باختیانف»
زینگونه در گوشم مخوان زیبا فسانه
در من نمیگیرد فسون آب و دانه
این یاوهها در گوش من همسان باد است
تا خون ایرانی بجوشد در رگ من
دشمن دراین پیکار خوار و نامراد است
من آنچنان خواهم که هفت اقلیم عالم
زیر لوای میهنم ایران درآیند
در زیر تاق آسمان روشن آن
یاران سرود شاد آزادی سرایند
در چشم من خاک وطن یعنی جهان، جان
ناموس و ایمان و شرف «پاینده ایران»
-
مشروطیت و گفتمان ملیگرایی
اشکان زارعی
پژوهشگر و کنشگر فرهنگی
روزنامهی آفتاب یزد
-
کیامهر فیروزی
دارای دکترای تاریخ و پژوهشگر حوزهی آذربایجان
انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تاریخ ایران و تلاشی در راستای تجدد، دموکراسی و استقلال سیاسی از نفوذ بیگانگان بود. انقلاب مشروطه در حقیقت تلاش برای تلفیق مفاهیم مدرن اجتماعی با سنت و میراث فرهنگی و تمدنی ایران بود. اگرچه برخی نحله های فکری و سیاسی مشروطه را به معنای تحتالفظی آن درک کردند، اما مفهوم و اهداف و آرمان های مشروطه بسیار فراتر از مفهوم تحتالفظی آن بود. نخبگان جامعهی ایران به زودی دریافتند که تحقق آرمانهای متعالی مشروطه، ملزوماتی میطلبد و بدون فراهم کردن بستر و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی لازم میسر نخواهد شد. این چنین بود که ارادهی ملی برای ساختن مملکت و فراهم نمودن ملزومات مشروطه به وجود آمد. مدرنیزاسیون دوران پهلوی، بر خلاف تصور برخی، نه تنها انقطاع مشروطه نیست، بلکه تداوم بلافصل مشروطه است.
جستارها و گفتارها
-
چرا فرمان مشروطه در سه مرحله نوشته شد؟ ببینید اختلاف بر سر چه موضوع عجیبی بود!
روایت حمیدرضا حسینی از اختلاف شاه و مشروطهخواهان
👈 ناف تهرون
@PersianPolitics
Telegraph
سالگشت جنبش ملی مشروطیت ایران و ملتی که کوشید از جایگاه رعیت تکلیف مدار به شهروند دارای حق، ملت ایران ارتقا یابد.
چهاردهم ( سیزدهم )امرداد ۱۲۸۵ خورشیدی، سالروز صدور فرمان تشکیل مجلس شورای ملی است که با عنوان فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه قاجار شهرت دارد.ایرانیان نخستین ملتی بودند که نخستین جنبش ملی درون زای دموکراتیک و بنیاد مجلس ملی را در آسیا پایه گذاری کردند…
نقدی بر سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
دیری است نظام تدبیر کشور با مسائل پیچیده و بزرگی دست به گریبان است. توسعهی ناموزون و ناپایدارِ جایجای کشور یکی از مهمترین پیامدهای مدیریت ناکارآمد کشور در دو سدهی گذشته است.
گاه و بیگاه نیز برخی از سیاستمداران با طرح دیدگاههای خود به جای اشاعهی درک درست و کارشناسیشده از مسائل کشور بر پیچیدگیها و انباشت مسائل جدید میافزایند که آخرین آن سخنان رئیس سابق مجلس در میان تعدادی از کارآفرینان مازندرانی است.
علی لاریجانی با اشاره به مسائل استانها گفت: «مصالح منطقهای را مرکزنشینان بهخوبی نمیدانند و مناطق بهتر میدانند... در قانون اساسی فقط وزارتخانههای اطلاعات، خارجه، دفاع و دادگستری را نمیشود منطقهای کرد... به نظر من باید دولت را دو قسم کنیم، یک قسم وزرای ستادی و یک قسم وزرای منطقهای. وزرای منطقهای مسئول چند استان میشوند».
آنچه در سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی مشهود است، بیتوجهی به انباشت مسائل و حتی بحرانهای گوناگون کشور در حوزههای اقتصادی، سیاست خارجی، زیستمحیطی، اجتماعی و فرهنگی، از جمله بحرانهای آب، مهاجرت، گرانی و مسألهی مشارکت و تعمیق شکاف میان دولت و ملت است.
از ابتدای ظهور دولت مشروطه تا امروز در عالیترین سطوح تصمیمگیری توجه به توسعهی مناطق مختلف کشور در دستور کار نهاد دولت قرار داشته است...
در دهههای اخیر رد گسترده صلاحیت نیروهای دلسوز کشور برای اشتغال در مسئولیتهای دانشگاهی، نمایندگی مجلس و شورا، ریاستجمهوری و حتی مشاغل سادهی دیگر در حوزههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از جمله موانع پیشروی نظام مدیریت عقلایی است. در چنین سپهری دستیابی به توسعهی متوازن و پایدار حتی با تجزیهی دولت ملی نیز به جز هرجومرج بیشتر کارکرد التیامبخشی در پی نخواهد داشت. وقتی عدهای قلیل بتوانند اراده خود را بر اکثریت گسترانیده و راه بر استفاده از ظرفیتهای کارشناسی کشور محدودتر شود، اجرای پیشنهاد علی لاریجانی چه دستاوردی برای کشور خواهد داشت؟
اصلاح رویکرد ادارهی کشور اساسیترین مسألهی توسعهای کشور است که از آن غفلت شده و علی لاریجانی، که خود برای انتخابات اخیر رد صلاحیت شد، بهتر از راقم این سطور میداند که مسألهی اصلی کجاست؟ مشارکت اصیل و همهجانبه در تمام سطوح مدیریت و نظارت شفاف بر ارکان قدرت!
حلوفصل مسائل توسعهای کشور نیازمند شناخت ظرفیتهای گوناگون کشور از طریق مطالعات و تحقیقات فراوان و تدوین آمایش سرزمین در قالب آمایش سرزمین کشوری تا آمایش سرزمین به صورت استانی و شهرستانی و بخشهاست. پس از آن تدوین برنامهها باید به صورت کامل از آمایش سرزمین تبعیت کند. مشارکت مناطق در تدوین برنامه به صورت ملی و استانی و شهرستانی از دیگر مقدمات این بخش است. اما وقتی در ساختار نظام برنامهریزی کشور نه چارچوبهایی مبتنی بر منطق حکمرانی ملی؛ بلکه ملاکهای سیاسی انتصاب مدیران و حتی رویکردهای برنامهای، واقعیتی مشهود است، چگونه میتوان به برونرفت از مسائل پیچیدهی کشور امیدوار بود؟
بخش بزرگی از مسائل توسعهای کشور گروگان چالشهای جهانی و منطقهای است. بسیاری از ظرفیتهای توسعهای کشور در چنین چالشی دچار استهلاک شده و حتی استهلاک سرمایهی اجتماعی ملی نیز بر آن افزوده شده است... ناکارآمدی نظام تدبیر و برنامهریزی کشور موجب شده تا در دهههای اخیر برخی شکافهای منطقهای بر سیاههی مسائل کشور افزوده شود؛ از جمله عملکرد منفی وزارت نیرو و دیگر دستگاهها دربارهی حوضههای آبی کشور موجب بروز چنین مسائلی شده است که شوربختانه گاه درگیری هم در پی داشته است...
در چنین شرایطی مشخص نیست لاریجانی با استناد به کدام مطالعات و تحقیقات کارشناسانه و متنوع به چنین تجویز همبستگیسوزی رسیده است؟... حضور دوبارهی لاریجانی در عرصهی رسانهای و در میان جمع شوربختانه آغاز مناسبی مبتنی بر مصلحتاندیشی ملی نبود؛ گویی در میان دولتمردان سابق و حاضر به جای پذیرش مسئولیت خود در بروز مسائل امروز کشور و با فرافکنی عجیبوغریب در پی آناند که مسائل موجود را نه بر مبنای درکی ساختاری و کارشناسی؛ بلکه در چارچوب فرار از پاسخگویی و افکندن گناه به گردن مسگران شوشتری پیش ببرند.
غیبت ملیاندیشی و مصلحتاندیشی و نگاه کارشناسی در چنین رویکردهایی که پیش از آن از زبان یکی از معاونان فعلی رئیسجمهور و رئیس فعلی مجلس نیز به صورت دیگری شنیده شده، نشاندهندهی این امر است که این دسته از افراد حاضر به پذیرش مسئولیتهای خود در بروز مسائل امروز ایران نیستند و از دیگر سو با مبرا کردن دولت از مسئولیت اصلی خود در پی آناند تا دمی دیگر کشور را دچار مسائل جدید کنند.
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
دیری است نظام تدبیر کشور با مسائل پیچیده و بزرگی دست به گریبان است. توسعهی ناموزون و ناپایدارِ جایجای کشور یکی از مهمترین پیامدهای مدیریت ناکارآمد کشور در دو سدهی گذشته است.
گاه و بیگاه نیز برخی از سیاستمداران با طرح دیدگاههای خود به جای اشاعهی درک درست و کارشناسیشده از مسائل کشور بر پیچیدگیها و انباشت مسائل جدید میافزایند که آخرین آن سخنان رئیس سابق مجلس در میان تعدادی از کارآفرینان مازندرانی است.
علی لاریجانی با اشاره به مسائل استانها گفت: «مصالح منطقهای را مرکزنشینان بهخوبی نمیدانند و مناطق بهتر میدانند... در قانون اساسی فقط وزارتخانههای اطلاعات، خارجه، دفاع و دادگستری را نمیشود منطقهای کرد... به نظر من باید دولت را دو قسم کنیم، یک قسم وزرای ستادی و یک قسم وزرای منطقهای. وزرای منطقهای مسئول چند استان میشوند».
آنچه در سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی مشهود است، بیتوجهی به انباشت مسائل و حتی بحرانهای گوناگون کشور در حوزههای اقتصادی، سیاست خارجی، زیستمحیطی، اجتماعی و فرهنگی، از جمله بحرانهای آب، مهاجرت، گرانی و مسألهی مشارکت و تعمیق شکاف میان دولت و ملت است.
از ابتدای ظهور دولت مشروطه تا امروز در عالیترین سطوح تصمیمگیری توجه به توسعهی مناطق مختلف کشور در دستور کار نهاد دولت قرار داشته است...
در دهههای اخیر رد گسترده صلاحیت نیروهای دلسوز کشور برای اشتغال در مسئولیتهای دانشگاهی، نمایندگی مجلس و شورا، ریاستجمهوری و حتی مشاغل سادهی دیگر در حوزههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از جمله موانع پیشروی نظام مدیریت عقلایی است. در چنین سپهری دستیابی به توسعهی متوازن و پایدار حتی با تجزیهی دولت ملی نیز به جز هرجومرج بیشتر کارکرد التیامبخشی در پی نخواهد داشت. وقتی عدهای قلیل بتوانند اراده خود را بر اکثریت گسترانیده و راه بر استفاده از ظرفیتهای کارشناسی کشور محدودتر شود، اجرای پیشنهاد علی لاریجانی چه دستاوردی برای کشور خواهد داشت؟
اصلاح رویکرد ادارهی کشور اساسیترین مسألهی توسعهای کشور است که از آن غفلت شده و علی لاریجانی، که خود برای انتخابات اخیر رد صلاحیت شد، بهتر از راقم این سطور میداند که مسألهی اصلی کجاست؟ مشارکت اصیل و همهجانبه در تمام سطوح مدیریت و نظارت شفاف بر ارکان قدرت!
حلوفصل مسائل توسعهای کشور نیازمند شناخت ظرفیتهای گوناگون کشور از طریق مطالعات و تحقیقات فراوان و تدوین آمایش سرزمین در قالب آمایش سرزمین کشوری تا آمایش سرزمین به صورت استانی و شهرستانی و بخشهاست. پس از آن تدوین برنامهها باید به صورت کامل از آمایش سرزمین تبعیت کند. مشارکت مناطق در تدوین برنامه به صورت ملی و استانی و شهرستانی از دیگر مقدمات این بخش است. اما وقتی در ساختار نظام برنامهریزی کشور نه چارچوبهایی مبتنی بر منطق حکمرانی ملی؛ بلکه ملاکهای سیاسی انتصاب مدیران و حتی رویکردهای برنامهای، واقعیتی مشهود است، چگونه میتوان به برونرفت از مسائل پیچیدهی کشور امیدوار بود؟
بخش بزرگی از مسائل توسعهای کشور گروگان چالشهای جهانی و منطقهای است. بسیاری از ظرفیتهای توسعهای کشور در چنین چالشی دچار استهلاک شده و حتی استهلاک سرمایهی اجتماعی ملی نیز بر آن افزوده شده است... ناکارآمدی نظام تدبیر و برنامهریزی کشور موجب شده تا در دهههای اخیر برخی شکافهای منطقهای بر سیاههی مسائل کشور افزوده شود؛ از جمله عملکرد منفی وزارت نیرو و دیگر دستگاهها دربارهی حوضههای آبی کشور موجب بروز چنین مسائلی شده است که شوربختانه گاه درگیری هم در پی داشته است...
در چنین شرایطی مشخص نیست لاریجانی با استناد به کدام مطالعات و تحقیقات کارشناسانه و متنوع به چنین تجویز همبستگیسوزی رسیده است؟... حضور دوبارهی لاریجانی در عرصهی رسانهای و در میان جمع شوربختانه آغاز مناسبی مبتنی بر مصلحتاندیشی ملی نبود؛ گویی در میان دولتمردان سابق و حاضر به جای پذیرش مسئولیت خود در بروز مسائل امروز کشور و با فرافکنی عجیبوغریب در پی آناند که مسائل موجود را نه بر مبنای درکی ساختاری و کارشناسی؛ بلکه در چارچوب فرار از پاسخگویی و افکندن گناه به گردن مسگران شوشتری پیش ببرند.
غیبت ملیاندیشی و مصلحتاندیشی و نگاه کارشناسی در چنین رویکردهایی که پیش از آن از زبان یکی از معاونان فعلی رئیسجمهور و رئیس فعلی مجلس نیز به صورت دیگری شنیده شده، نشاندهندهی این امر است که این دسته از افراد حاضر به پذیرش مسئولیتهای خود در بروز مسائل امروز ایران نیستند و از دیگر سو با مبرا کردن دولت از مسئولیت اصلی خود در پی آناند تا دمی دیگر کشور را دچار مسائل جدید کنند.
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
شرق
نقدی بر سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی
دیری است نظام تدبیر کشور با مسائل پیچیده و بزرگی دست به گریبان است. توسعه ناموزون و ناپایدار جایجای کشور یکی از مهمترین پیامدهای مدیریت ناکارآمد کشور در دو سده گذشته است.
آیا اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی
صحت دارد؟
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
کمتر کشوری را میتوان در تاریخ معاصر و در جغرافیایی سیاسی جهان یافت که در دورهای طولانی و چند دههای پذیرای حجم میلیونی مهاجران خارجی باشد. از دههی هفتاد مسیحی به مدت سه دهه تا چهار دهه صدها هزار مهاجر یا راندهشده عراقی، بهویژه کردهای عراقی، در ایران مستقر بودند. همچنین از اواخر دههی ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ مسیحی یعنی در بیش از چهار دههی گذشته چند میلیون مهاجر افغانستانی به صورت مستمر به ایران وارد شدهاند.
بخش محدودی یعنی حدود یک میلیون نفر از مهاجران افغانستانی در ایران به صورت قانونی به نام مهاجر ثبتنام شدهاند و مابقی به صورت غیرقانونی در ایران مستقر هستند. معنی این سخن این است که نهادهای حقوقی بینالمللی در برابر مهاجران غیرقانونی در ایران که شمارشان چند میلیون نفر است تعهد خاصی ندارند...
حضور این دسته پرحجم از میهمانان افغانستانی و عراقی در ایران، اگرچه هزینههای زیادی از نظر اقتصادی برای ملت ایران در پی داشت اما به اعتراض یا واکنش گسترده منفی ایرانیان منجر نشد و البته به تدوین سیاست مهاجرتی کشور هم نینجامید، هرچند در ماههای گذشته ابعاد تازهای از نارضایتی اجتماعی در اینباره ظهور کرده است.
کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که مقصد مهاجرتهای گسترده خارجی باشد و قوانین خاص برای پذیرش مهاجر و سیاست مهاجرتی نداشته باشد. متأسفانه تجارب ویژهی کشور در این دورهی طولانی و شرایط کشور دستمایهی تدوین یک قانون جامع و کارشناسیشده برای تعریف سیاستهای مهاجرتی کشور نشد؛ یعنی، با وجود چنین تجارب گرانسنگی که به قیمت فشار اقتصادی بیشتر بر کشور حاصل شده، هیچ دستاورد کارشناسیای برای تدوین قانون لازم کسب نشده و حتی در تدوین قانون تأسیس سازمان ملی مهاجرت نیز استفاده از تجارب متفاوت برخی کشورهای اروپایی، مانند آلمان، در تدوین آن بیش از استفاده از تجارب کشور مد نظر قرار گرفت!
به دنبال تسلط دوبارهی طالبها بر افغانستان در سال ۱۴۰۰ و تشکیل امارت اسلامی افغانستان، موج جدید ورود مهاجران افغانستانی به ایران شدت گرفت و بدون آنکه کشور دارای قوانین مهاجرتی باشد میلیونها نفر از مهاجران افغانستانی بدون هر نوع گزینشگری و حق انتخابی به ایران وارد شده و شواهد و مستندات میدانی و برآوردهای موجود نشان میدهد همچنان روزانه بین ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر از مهاجران افغانستانی وارد ایران میشوند؛ یعنی اگر این روند استمرار داشته باشد سالانه بین سه و نیم تا پنج میلیون مهاجر افغانستانی به ایران میآیند.
در برابر موج بسیار بزرگ مهاجران افغانستانی، سیاست پذیرش مهاجران کشور از چه الگویی پیروی میکند؟ کشور میتواند تا سقف چه جمعیتی و برای چه مدت پذیرای مهاجران باشد؟ آیا کشور برای انتخاب مهاجران الگویی دارد؟ یعنی چه نوع مهاجرانی برای ورود به کشور مناسبتر هستند؟ زنان یا کودکان یا جوانان یا نیروی کار یا مجردها یا مهاجران متأهل؟ با چه میزان تخصص یا چه میزان سرمایه؟ بیسوادها یا متخصصان و با چه تباری یا چه سوابقی؟ کدام کشوری را میتوان در دنیا یافت که چنین بیبرنامه و بی سیاستِ مهاجرتی پذیرای موج مهاجران باشد؟ چرا؟
در ماههای گذشته برخی اخبار و شایعات حاکی از اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی با اهداف سیاسی یا دیگر هدفهای جمعیتی است. تاکنون نهادهای مسئول درباره صحت یا سقم گسترش چنین شایعاتی واکنشی روشن و مبتنی بر قوانین کشور نداشتهاند و در برابر این موج خبری سکوت کرده و به پیامدهای روانی و سیاسی و امنیتی چنین سکوتی نیز واکنشی نداشتهاند! مگر میشود چنین شایعات حساسی رواج یابد و حتی برخی نشریات و رسانههای رسمی نیز مطالبی منتشر کنند اما صدایی از مسئولان مربوطه در برابر این خبرها، شایعهها و نوشتهها شنیده نشود؟
هر نوع اعطای تابعیت بدون ملاحظات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و در نظر گرفتن قانون اساسی هزینهی سنگینی بر کشور تحمیل میکند. راقم سطور در گفتوگو با برخی از کارگران افغانستانی متوجه شده که به باور بخشی از کارگران گروهی از افغانستانیها در ایران تابعیت گرفته و البته حساسیتهای لازم هم دربارهی آنها و خانوادههایشان صورت نگرفته، در حالیکه در میان بستگانشان طلبههای افغانستانی، یعنی قشر حاکم، عضو بوده و از طالبان محسوب میشوند...
در حالیکه در این روزها به صورت مکرر اخباری دال بر مهاجرت نیروی متخصص کشور مانند پزشکان و فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر کشور و نیز صاحبان سرمایه کشور شنیده میشود، افزایش روزافزون تعداد مهاجران به کشور بدون آنکه کشور از حق گزینش و انتخاب خود استفاده کند و سیاست مهاجرتی شفافی وجود داشته باشد... هزینههای سنگینی به کشور تحمیل خواهد کرد.
متن کامل در: شرق
پوشهی شنیداری گفتوگو با احسان هوشمند در: حزب مهستان
@PersianPolitics
صحت دارد؟
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
کمتر کشوری را میتوان در تاریخ معاصر و در جغرافیایی سیاسی جهان یافت که در دورهای طولانی و چند دههای پذیرای حجم میلیونی مهاجران خارجی باشد. از دههی هفتاد مسیحی به مدت سه دهه تا چهار دهه صدها هزار مهاجر یا راندهشده عراقی، بهویژه کردهای عراقی، در ایران مستقر بودند. همچنین از اواخر دههی ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ مسیحی یعنی در بیش از چهار دههی گذشته چند میلیون مهاجر افغانستانی به صورت مستمر به ایران وارد شدهاند.
بخش محدودی یعنی حدود یک میلیون نفر از مهاجران افغانستانی در ایران به صورت قانونی به نام مهاجر ثبتنام شدهاند و مابقی به صورت غیرقانونی در ایران مستقر هستند. معنی این سخن این است که نهادهای حقوقی بینالمللی در برابر مهاجران غیرقانونی در ایران که شمارشان چند میلیون نفر است تعهد خاصی ندارند...
حضور این دسته پرحجم از میهمانان افغانستانی و عراقی در ایران، اگرچه هزینههای زیادی از نظر اقتصادی برای ملت ایران در پی داشت اما به اعتراض یا واکنش گسترده منفی ایرانیان منجر نشد و البته به تدوین سیاست مهاجرتی کشور هم نینجامید، هرچند در ماههای گذشته ابعاد تازهای از نارضایتی اجتماعی در اینباره ظهور کرده است.
کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که مقصد مهاجرتهای گسترده خارجی باشد و قوانین خاص برای پذیرش مهاجر و سیاست مهاجرتی نداشته باشد. متأسفانه تجارب ویژهی کشور در این دورهی طولانی و شرایط کشور دستمایهی تدوین یک قانون جامع و کارشناسیشده برای تعریف سیاستهای مهاجرتی کشور نشد؛ یعنی، با وجود چنین تجارب گرانسنگی که به قیمت فشار اقتصادی بیشتر بر کشور حاصل شده، هیچ دستاورد کارشناسیای برای تدوین قانون لازم کسب نشده و حتی در تدوین قانون تأسیس سازمان ملی مهاجرت نیز استفاده از تجارب متفاوت برخی کشورهای اروپایی، مانند آلمان، در تدوین آن بیش از استفاده از تجارب کشور مد نظر قرار گرفت!
به دنبال تسلط دوبارهی طالبها بر افغانستان در سال ۱۴۰۰ و تشکیل امارت اسلامی افغانستان، موج جدید ورود مهاجران افغانستانی به ایران شدت گرفت و بدون آنکه کشور دارای قوانین مهاجرتی باشد میلیونها نفر از مهاجران افغانستانی بدون هر نوع گزینشگری و حق انتخابی به ایران وارد شده و شواهد و مستندات میدانی و برآوردهای موجود نشان میدهد همچنان روزانه بین ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر از مهاجران افغانستانی وارد ایران میشوند؛ یعنی اگر این روند استمرار داشته باشد سالانه بین سه و نیم تا پنج میلیون مهاجر افغانستانی به ایران میآیند.
در برابر موج بسیار بزرگ مهاجران افغانستانی، سیاست پذیرش مهاجران کشور از چه الگویی پیروی میکند؟ کشور میتواند تا سقف چه جمعیتی و برای چه مدت پذیرای مهاجران باشد؟ آیا کشور برای انتخاب مهاجران الگویی دارد؟ یعنی چه نوع مهاجرانی برای ورود به کشور مناسبتر هستند؟ زنان یا کودکان یا جوانان یا نیروی کار یا مجردها یا مهاجران متأهل؟ با چه میزان تخصص یا چه میزان سرمایه؟ بیسوادها یا متخصصان و با چه تباری یا چه سوابقی؟ کدام کشوری را میتوان در دنیا یافت که چنین بیبرنامه و بی سیاستِ مهاجرتی پذیرای موج مهاجران باشد؟ چرا؟
در ماههای گذشته برخی اخبار و شایعات حاکی از اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی با اهداف سیاسی یا دیگر هدفهای جمعیتی است. تاکنون نهادهای مسئول درباره صحت یا سقم گسترش چنین شایعاتی واکنشی روشن و مبتنی بر قوانین کشور نداشتهاند و در برابر این موج خبری سکوت کرده و به پیامدهای روانی و سیاسی و امنیتی چنین سکوتی نیز واکنشی نداشتهاند! مگر میشود چنین شایعات حساسی رواج یابد و حتی برخی نشریات و رسانههای رسمی نیز مطالبی منتشر کنند اما صدایی از مسئولان مربوطه در برابر این خبرها، شایعهها و نوشتهها شنیده نشود؟
هر نوع اعطای تابعیت بدون ملاحظات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و در نظر گرفتن قانون اساسی هزینهی سنگینی بر کشور تحمیل میکند. راقم سطور در گفتوگو با برخی از کارگران افغانستانی متوجه شده که به باور بخشی از کارگران گروهی از افغانستانیها در ایران تابعیت گرفته و البته حساسیتهای لازم هم دربارهی آنها و خانوادههایشان صورت نگرفته، در حالیکه در میان بستگانشان طلبههای افغانستانی، یعنی قشر حاکم، عضو بوده و از طالبان محسوب میشوند...
در حالیکه در این روزها به صورت مکرر اخباری دال بر مهاجرت نیروی متخصص کشور مانند پزشکان و فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر کشور و نیز صاحبان سرمایه کشور شنیده میشود، افزایش روزافزون تعداد مهاجران به کشور بدون آنکه کشور از حق گزینش و انتخاب خود استفاده کند و سیاست مهاجرتی شفافی وجود داشته باشد... هزینههای سنگینی به کشور تحمیل خواهد کرد.
متن کامل در: شرق
پوشهی شنیداری گفتوگو با احسان هوشمند در: حزب مهستان
@PersianPolitics
شرق
آیا اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی صحت دارد؟
کمتر کشوری را میتوان در تاریخ معاصر و در جغرافیایی سیاسی جهان یافت که در دورهای طولانی و چند دههای پذیرای حجم میلیونی مهاجران خارجی باشد. از دهه 70 مسیحی به مدت سه دهه تا چهار دهه صدها هزار مهاجر یا راندهشده عراقی بهویژه کردهای عراقی در ایران مستقر بودند.
[با یاد آرمیتا گراوند]
مردمانِ من
امانتِ آسماناند بر این خاکِ تلخ
مردمانِ من
خانومانِ مناند...
سیدعلی صالحی
بازسراییها
(این منم کوروش؛ شهریار روشناییها)
-
کوروش بزرگترین دولت تاریخ را تأسیس کرد، قواعدی نو برای سازماندهی اقوام و ادیان و جمعیتها بنیان نهاد، و هنجارهایی بیسابقه و نوآورانه را بر نظمهای سیاسی و قوانین مدنی حاکم ساخت. نهادِ سیاسیای که او تأسیس کرد به شکل مستقیم تا دو قرن بعد از خودش دوام آورد و به شکلهای دگردیسی یافته تا به امروز باقی مانده و دولت یا دولتهای ایرانی را تشکیل داده است. طیف وسیعی از نظمهای اجتماعی با کوروش آغاز شد. در حوزهی سیاسی نخستین دولتِ پایدارِ چندقومی، نخستین شاهنشاهی ایرانی، و نخستین قانون فراگیری که حقوق مردم را مستقل از نژاد و زبان و جنس و جغرافیایشان به رسمیت بشناسد، توسط او ایجاد شد. در حوزهی دینی، دستکم دربارهی دین یهود شواهدی مستقیم و روشن و دربارهی دین زرتشتی شواهدی نامستقیمتر داریم که نشان میدهد این ادیان در دوران او دستخوش دگردیسی و بازسازی جدّی شدهاند. در واقع، دین یکتاپرستِ یهودی و بودایی در دوران او پدیدار گشت و سیر تثبیت و نهایی شدنِ دین زرتشتی احتمالاً از زمان او آغاز شد، هر چند همهی این روندها به سه نسل زمان نیاز داشت تا وضعیتی تثبیتشده و نهایی دست یابند...
دنبالهی نوشتار در: کورش بزرگ
-
کوروش بزرگ به بشر آموخت که ممکن است با دولتها جنگ داشته باشیم اما نباید با ملتها و فرهنگها جنگ داشته باشیم.
کانال خردگان
-
جالب است كه كوروش جهانگشايی بوده است كه همگان، حتا مردمان مغلوب، او را از دل و جان دوست میداشته و به ديدهی تحسين به او نگريستهاند. اركان پادشاهی او بر خصائل نيك و روح بخشندگی بنا نهاده شده بود. و هر كس كه زير پرچم او روزگار میگذرانید از نظر عقايد دينی و آداب عبادی خويش در آزادی كامل به سر میبرد. اين بدان معناست كه او به درستی به اين امر واقف بود كه دين بسيار قدرتمندتر از حكومت است. از اين روی هرگز هيچ شهری و كشوری را تاراج نكرد و پرستشگاههای ساكنان سرزمينهای الحاقی را از ميان برنداشته و مورد بیاحترامی قرار نمیداد و اين چنين بود كه مردم محسور و دلباختهی منش بزرگوارانهی او گرديده بودند.
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفتهی امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرتانگیز بود. او با شکستخوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد مینمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و دربارهی او داستانهای بیشماری نوشتهاند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایههای شاهنشاهیاش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
ويل دورانت در: تاريخ تمدن
هفتم آبان، روز کورش بزرگ و روز شکلگیری کشور ایرانزمین از دل تمدنی کهن و غنی، گرامی باد!
@PersianPolitics
مردمانِ من
امانتِ آسماناند بر این خاکِ تلخ
مردمانِ من
خانومانِ مناند...
سیدعلی صالحی
بازسراییها
(این منم کوروش؛ شهریار روشناییها)
-
کوروش بزرگترین دولت تاریخ را تأسیس کرد، قواعدی نو برای سازماندهی اقوام و ادیان و جمعیتها بنیان نهاد، و هنجارهایی بیسابقه و نوآورانه را بر نظمهای سیاسی و قوانین مدنی حاکم ساخت. نهادِ سیاسیای که او تأسیس کرد به شکل مستقیم تا دو قرن بعد از خودش دوام آورد و به شکلهای دگردیسی یافته تا به امروز باقی مانده و دولت یا دولتهای ایرانی را تشکیل داده است. طیف وسیعی از نظمهای اجتماعی با کوروش آغاز شد. در حوزهی سیاسی نخستین دولتِ پایدارِ چندقومی، نخستین شاهنشاهی ایرانی، و نخستین قانون فراگیری که حقوق مردم را مستقل از نژاد و زبان و جنس و جغرافیایشان به رسمیت بشناسد، توسط او ایجاد شد. در حوزهی دینی، دستکم دربارهی دین یهود شواهدی مستقیم و روشن و دربارهی دین زرتشتی شواهدی نامستقیمتر داریم که نشان میدهد این ادیان در دوران او دستخوش دگردیسی و بازسازی جدّی شدهاند. در واقع، دین یکتاپرستِ یهودی و بودایی در دوران او پدیدار گشت و سیر تثبیت و نهایی شدنِ دین زرتشتی احتمالاً از زمان او آغاز شد، هر چند همهی این روندها به سه نسل زمان نیاز داشت تا وضعیتی تثبیتشده و نهایی دست یابند...
دنبالهی نوشتار در: کورش بزرگ
-
کوروش بزرگ به بشر آموخت که ممکن است با دولتها جنگ داشته باشیم اما نباید با ملتها و فرهنگها جنگ داشته باشیم.
کانال خردگان
-
جالب است كه كوروش جهانگشايی بوده است كه همگان، حتا مردمان مغلوب، او را از دل و جان دوست میداشته و به ديدهی تحسين به او نگريستهاند. اركان پادشاهی او بر خصائل نيك و روح بخشندگی بنا نهاده شده بود. و هر كس كه زير پرچم او روزگار میگذرانید از نظر عقايد دينی و آداب عبادی خويش در آزادی كامل به سر میبرد. اين بدان معناست كه او به درستی به اين امر واقف بود كه دين بسيار قدرتمندتر از حكومت است. از اين روی هرگز هيچ شهری و كشوری را تاراج نكرد و پرستشگاههای ساكنان سرزمينهای الحاقی را از ميان برنداشته و مورد بیاحترامی قرار نمیداد و اين چنين بود كه مردم محسور و دلباختهی منش بزرگوارانهی او گرديده بودند.
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفتهی امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرتانگیز بود. او با شکستخوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد مینمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و دربارهی او داستانهای بیشماری نوشتهاند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایههای شاهنشاهیاش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
ويل دورانت در: تاريخ تمدن
هفتم آبان، روز کورش بزرگ و روز شکلگیری کشور ایرانزمین از دل تمدنی کهن و غنی، گرامی باد!
@PersianPolitics
Telegram
کورش بزرگ
کوروش بزرگترین دولت تاریخ را تأسیس کرد، قواعدی نو برای سازماندهی اقوام و ادیان و جمعیتها بنیان نهاد، و هنجارهایی بیسابقه و نوآورانه را بر نظمهای سیاسی و قوانین مدنی حاکم ساخت. نهادِ سیاسیای که او تأسیس کرد به شکل مستقیم تا دو قرن بعد از خودش دوام آورد…
خودکفایی با استادیوم چینی!
صادق رشیدیفرد
مهندس معمار
یکی از خبرهایی که چندی است در فضای کشور منتشر شده است، طراحی و ساخت استادیوم فوتبال در تهران به دست چینیهاست. گویا وزارت ورزش و جوانان در سکوت خبری با شرکت چینی IPPR نیز به جمع بندی رسیده و در جنوب تهران یک زمین وسیع نیز پیشنهاد شده است.
ورای ایراداتی که به زمین پیشنهادی اعم از آلودگی هوا، وجود گسل، و حتی دسترسیهای موجود شده است، آنچه ذهن من را به عنوان یک معمار به خود مشغول داشته پیمانکار چینی است. وزارت ورزش و جوانان با توجه به چه شناختی از ظرفیت های معماری داخلی (اعم از طراحی و ساخت ابنیه بزرگ و خاص) این پروژه را برونسپاری کرده است؟
آیا این پروژه به عنوان یک مسابقهی آزاد داخلی و یا بینالمللی مطرح شد که ببینیم معماران داخلی میتوانند و یا خیر؟ مگر تا به حال، طراحی تمام این پروژههای بزرگ و پیچیده اعم از پل طبیعت و استادیوم امام رضا (ع) تا میدان آزادی و آرامگاه خیام را جز معماران داخلی طراحی کردهاند؟ وزارت ورزش و جوانان آیا خبر برگزیده شدن آثار معماری معاصر داخلی را در جشنوارهها و مسابقات آزاد بینالمللی رصد میکند؟
دولت آقای ابراهیم رییسی آیا میداند ساخت استادیوم بزرگ پایتخت (طراحی و ساخت) یک فرصت برای آنهایی است که با وجود همهی شرایط نامساعد اقتصادی و تحریم و... در ایران ماندهاند تا کاری بکنند و بتوانند باری از دوش ایران بردارند؟ پاسخ نرفتن، ماندن و استقامت این جوانان مستعد چیست؟ برونسپاری کاری که خود میتوانیم؟
مگر انقلاب اسلامی سال ۵۷ بر مبنای خودکفایی داخلی نبود و مگر در بند ۹ فصل چهارم قانون اساسی به خودکفایی داخلی اینچنین اشاره نشده است: «تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحلهی خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند».
باز هم به عنوان یک معمار میگویم، معماری معاصر ایران توان طراحی یک استادیوم در مقیاس جهانی، با هویت ایرانی - اسلامی را داشته و در این حوزه (طراحی، محاسبات و نرمافزار) هیچ محدودیت و مشکلی نیست. نهایت مشکلی که شاید وجود داشته باشد مقولهی ساخت آن است که آن هم با مطالعه، مهندسی معکوس و بومی کردن برخی از فنآوریها امکانپذیر است.
و به عنوان کلام آخر، مهندسانی را که ماندهاند و مهاجرت نکردهاند پاداش بدهید و نه حسرت... ما را زیردست کسانی که از ما بالاتر نیستند نکنید.
روزنامهی آفتاب یزد، ۲۰ آبان ۱۴۰۲
لینک پیدیاف
-
برابرِ مصوبهی سال ۱۳۹۶ شورای عالی شهرسازی و معماری ایران طراحی هر طرح شاخصی باید به مسابقه گذاشته شود 👇
خبرگزاری صداوسیما
گزارشی از الهام گوران
@PersianPolitics
صادق رشیدیفرد
مهندس معمار
یکی از خبرهایی که چندی است در فضای کشور منتشر شده است، طراحی و ساخت استادیوم فوتبال در تهران به دست چینیهاست. گویا وزارت ورزش و جوانان در سکوت خبری با شرکت چینی IPPR نیز به جمع بندی رسیده و در جنوب تهران یک زمین وسیع نیز پیشنهاد شده است.
ورای ایراداتی که به زمین پیشنهادی اعم از آلودگی هوا، وجود گسل، و حتی دسترسیهای موجود شده است، آنچه ذهن من را به عنوان یک معمار به خود مشغول داشته پیمانکار چینی است. وزارت ورزش و جوانان با توجه به چه شناختی از ظرفیت های معماری داخلی (اعم از طراحی و ساخت ابنیه بزرگ و خاص) این پروژه را برونسپاری کرده است؟
آیا این پروژه به عنوان یک مسابقهی آزاد داخلی و یا بینالمللی مطرح شد که ببینیم معماران داخلی میتوانند و یا خیر؟ مگر تا به حال، طراحی تمام این پروژههای بزرگ و پیچیده اعم از پل طبیعت و استادیوم امام رضا (ع) تا میدان آزادی و آرامگاه خیام را جز معماران داخلی طراحی کردهاند؟ وزارت ورزش و جوانان آیا خبر برگزیده شدن آثار معماری معاصر داخلی را در جشنوارهها و مسابقات آزاد بینالمللی رصد میکند؟
دولت آقای ابراهیم رییسی آیا میداند ساخت استادیوم بزرگ پایتخت (طراحی و ساخت) یک فرصت برای آنهایی است که با وجود همهی شرایط نامساعد اقتصادی و تحریم و... در ایران ماندهاند تا کاری بکنند و بتوانند باری از دوش ایران بردارند؟ پاسخ نرفتن، ماندن و استقامت این جوانان مستعد چیست؟ برونسپاری کاری که خود میتوانیم؟
مگر انقلاب اسلامی سال ۵۷ بر مبنای خودکفایی داخلی نبود و مگر در بند ۹ فصل چهارم قانون اساسی به خودکفایی داخلی اینچنین اشاره نشده است: «تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحلهی خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند».
باز هم به عنوان یک معمار میگویم، معماری معاصر ایران توان طراحی یک استادیوم در مقیاس جهانی، با هویت ایرانی - اسلامی را داشته و در این حوزه (طراحی، محاسبات و نرمافزار) هیچ محدودیت و مشکلی نیست. نهایت مشکلی که شاید وجود داشته باشد مقولهی ساخت آن است که آن هم با مطالعه، مهندسی معکوس و بومی کردن برخی از فنآوریها امکانپذیر است.
و به عنوان کلام آخر، مهندسانی را که ماندهاند و مهاجرت نکردهاند پاداش بدهید و نه حسرت... ما را زیردست کسانی که از ما بالاتر نیستند نکنید.
روزنامهی آفتاب یزد، ۲۰ آبان ۱۴۰۲
لینک پیدیاف
-
برابرِ مصوبهی سال ۱۳۹۶ شورای عالی شهرسازی و معماری ایران طراحی هر طرح شاخصی باید به مسابقه گذاشته شود 👇
خبرگزاری صداوسیما
گزارشی از الهام گوران
@PersianPolitics
بیانیهی سازمان جوانان جبههی ملی ایران؛
جزایر سه گانه خلیج فارس بدون هیچ شبههای متعلق به ایران است
پس از گذشت نزدیک به ۷۰ سال، بالاخره ایران به حق توانست در سال ۱۳۵۰ حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه، که به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمده بود، تثبیت نماید.
حال با گذشت سالها، تغییر حاکمیت و در پیش گرفتن سیاستهای نامتناسب با #منافع_ملی، میبینیم که کشورها با نیات خصمانهای، حاکمیت به حق، تاریخی و قانونی ایران بر این سه نگین امنیت ملی را زیر سوال میبرند.
حکومتهای روسیه در طول تاریخ که خوی تجاوزگری خود را در جنگهای قفقاز و آسیای میانه و تحمیل قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای به میهن عزیزمان ایران نشان دادند و حکومت فعلی #روسیه نیز با کشتار و تجاوز به همسایه دیگر خود، اوکراین این رویه را حفظ کرده است، روز گذشته طی بیانیهی مشترکی با حاکمان حاشیهی خلیج فارس بار دیگر حق حاکمیت ایران بر این جزایر را همراستا با اعضای شورای امنیت سازمان ملل، از جمله کشورهای چین، ایالات متحده آمریکا، ترکیه، عراق و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس، زیر سوال برد.
متأسفانه حکومت ایران به علت از دست دادن پایگاه اجتماعی خود در پی سرکوب خواستهای بر حق ملت ایران و ضعف در دیپلماسی، از دادن پاسخ مناسب شانه خالی میکند.
سازمان جوانان #جبههی_ملی_ایران در راستای حفاظت از منافع ملی در خصوص اقدامات خصمانه روسیه در همراهی با کشورهای حوزه جنوبی #خلیج_فارس ، طی اقدام متقابل، اشغالگری این کشور در خصوص اوستیای جنوبی و آبخازیای کشور گرجستان، شبهجزیره کریمه اوکراین و همچین جزایر کوریل ژاپن را، که از زمان جنگ جهانی دوم در تصرف غیرقانونی روسیه است، محکوم نموده و خواهان توقف ارسال هر گونه تجهیزات و امکانات نظامی به این کشور در جنگ اوکراین میباشد.
سازمان جوانان جبههی ملی ایران هیچگونه کوتاهی در پاسخ به این یاوهگوییها را برنتافته و اعلام میدارد هرگونه ادعای مالکیت کشور امارات بر جزایر ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و #تنب_کوچک واهی و اضافهگویی است و اگر بنا بر ادعای حقوقی باشد، وجود یک حاکمیت مقتدر در ایران میتواند ادعای تثبیت مالکیت خود را بر جزایر زرکوه و آریانا که هم اکنون در اشغال امارات است بنماید.
در نهایت اعلام میداریم هیچ نهاد و شورای بینالمللی حق داوری، تصمیمگیری و اظهار نظر در خصوص تمامیت ارضی ایران را ندارد و هر گونه توافقی که منجر به تضعیف حاکمیت ملی و یا تضییع منافع ایران گردد کاملا مردود است و افرادی که حاضر به دادن امتیازات شدهاند در آینده باید پاسخگوی خیانت خود در پیشگاه ملت ایران باشند.
دوم دی ماه ۱۴۰۲
جبههی ملی ایران
-
بیانیهی سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور در همین رابطه
تمامیت ارضی ایران نه قابل مذاکره است و نه قابل مصالحه
@PersianPolitics
جزایر سه گانه خلیج فارس بدون هیچ شبههای متعلق به ایران است
پس از گذشت نزدیک به ۷۰ سال، بالاخره ایران به حق توانست در سال ۱۳۵۰ حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه، که به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمده بود، تثبیت نماید.
حال با گذشت سالها، تغییر حاکمیت و در پیش گرفتن سیاستهای نامتناسب با #منافع_ملی، میبینیم که کشورها با نیات خصمانهای، حاکمیت به حق، تاریخی و قانونی ایران بر این سه نگین امنیت ملی را زیر سوال میبرند.
حکومتهای روسیه در طول تاریخ که خوی تجاوزگری خود را در جنگهای قفقاز و آسیای میانه و تحمیل قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای به میهن عزیزمان ایران نشان دادند و حکومت فعلی #روسیه نیز با کشتار و تجاوز به همسایه دیگر خود، اوکراین این رویه را حفظ کرده است، روز گذشته طی بیانیهی مشترکی با حاکمان حاشیهی خلیج فارس بار دیگر حق حاکمیت ایران بر این جزایر را همراستا با اعضای شورای امنیت سازمان ملل، از جمله کشورهای چین، ایالات متحده آمریکا، ترکیه، عراق و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس، زیر سوال برد.
متأسفانه حکومت ایران به علت از دست دادن پایگاه اجتماعی خود در پی سرکوب خواستهای بر حق ملت ایران و ضعف در دیپلماسی، از دادن پاسخ مناسب شانه خالی میکند.
سازمان جوانان #جبههی_ملی_ایران در راستای حفاظت از منافع ملی در خصوص اقدامات خصمانه روسیه در همراهی با کشورهای حوزه جنوبی #خلیج_فارس ، طی اقدام متقابل، اشغالگری این کشور در خصوص اوستیای جنوبی و آبخازیای کشور گرجستان، شبهجزیره کریمه اوکراین و همچین جزایر کوریل ژاپن را، که از زمان جنگ جهانی دوم در تصرف غیرقانونی روسیه است، محکوم نموده و خواهان توقف ارسال هر گونه تجهیزات و امکانات نظامی به این کشور در جنگ اوکراین میباشد.
سازمان جوانان جبههی ملی ایران هیچگونه کوتاهی در پاسخ به این یاوهگوییها را برنتافته و اعلام میدارد هرگونه ادعای مالکیت کشور امارات بر جزایر ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و #تنب_کوچک واهی و اضافهگویی است و اگر بنا بر ادعای حقوقی باشد، وجود یک حاکمیت مقتدر در ایران میتواند ادعای تثبیت مالکیت خود را بر جزایر زرکوه و آریانا که هم اکنون در اشغال امارات است بنماید.
در نهایت اعلام میداریم هیچ نهاد و شورای بینالمللی حق داوری، تصمیمگیری و اظهار نظر در خصوص تمامیت ارضی ایران را ندارد و هر گونه توافقی که منجر به تضعیف حاکمیت ملی و یا تضییع منافع ایران گردد کاملا مردود است و افرادی که حاضر به دادن امتیازات شدهاند در آینده باید پاسخگوی خیانت خود در پیشگاه ملت ایران باشند.
دوم دی ماه ۱۴۰۲
جبههی ملی ایران
-
بیانیهی سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور در همین رابطه
تمامیت ارضی ایران نه قابل مذاکره است و نه قابل مصالحه
@PersianPolitics
Telegram
جبهه ملی ایران
جزایر سه گانه خلیج فارس بدون هیچ شبهه ای متعلق به ایران است
پس از گذشت نزدیک به ۷۰سال، بالاخره ایران به حق توانست در سال ۱۳۵۰ حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه، که به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمده بود، تثبیت نماید.
حال با گذشت سالها، تغییر حاکمیت و در…
پس از گذشت نزدیک به ۷۰سال، بالاخره ایران به حق توانست در سال ۱۳۵۰ حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه، که به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمده بود، تثبیت نماید.
حال با گذشت سالها، تغییر حاکمیت و در…
دربارهی بازگشت گشت ارشاد
علی مجتهدزاده
وکیل دادگستری
در شرایط کنونی به وضوح میتوان دید که حاکمیت قانون در ضعیفترین وضع خود بهسر میبرد. تا آنجا که حتی شهروندان عادی با تسلطی اندک بر علم حقوق میتوانند از رفتارها و اقدامات حاکمیتی ایراد حقوقی بگیرند و بدتر آنکه در مقابل این ایرادات و پرسشها پاسخی از طرف نهادها و مراجع رسمی نمیبینیم، چراکه بهنظر میرسد اساساً پاسخ در خور و موجهی وجود ندارد.
یکی از مهمترین حوزههایی که درگیر بههمریختگی و بیچارچوبی حکمرانی حقوقی در کشور شده، بحث حجاب و عفاف است. مراجع مختلف ماههاست برای رفتارهای پر از حاشیه خود به دامان واژه قانون پناه میبرند، اما هیچگاه توضیح نمیدهند که دقیقاً از کدام مواد قانونی سخن میگویند. تمام اقداماتی که در این مدت در حوزه حجاب و عفاف انجام شده ـ از پلمب اماکن تا توقیف خودروها ـ خلاف قانون و غیرمشروع بوده است. ما در حوزه حجاب یک قانون مشخص داریم که آن هم شامل جریمه نقدی میشود.
اقدام جدید نیروی انتظامی برای اجرای طرح حجاب و عفاف هم مشمول همین دست ایرادات میشود. ازجمله اینکه در اطلاعیه نیروی انتظامی غرب استان تهران به قانون حجاب و عفاف اشاره شد، درحالیکه از اساس هنوز چنین قانونی در کشور وجود ندارد که مراحل تصویب در مجلس، تائید در شورای نگهبان و ابلاغ توسط رئیسجمهوری را گذرانده باشد. مضاف بر اینکه، نیروی انتظامی برای مردم که مخاطب آن هستند، روشن نکرده که طرح مدنظرش چه چارچوب و مختصاتی دارد و حد و حدود خارج و داخل این چارچوبها چیست.
بدتر اینکه، این اقدام درست در شرایطی قرار است انجام شود که اعتماد عمومی جامعه در بدترین شرایط ممکن بهسر میبرد. زمانی گروههای تمامیتخواه برای تحمیل خواست خود به عموم جامعه حداقلهایی از فرم و صورت قانون را رعایت میکردند و پیش از اقدامات خود به هر ترتیبی توجیهی حقوقی بر رفتار خویش فراهم میکردند که البته آن هم پذیرفته و درست نبود. امروز اما بهنظر میرسد برای مباحث و مواردی دیگر حتی صورت قانونی اقدامات هم مورد نیاز نیست و بهشکل مشهودی بدون داشتن توجیه و مشروعیت حقوقی و حتی در مواردی با توسل به نقض قانون، برخی اقدامات مصرانه دنبال میشوند.
این را هم باید در نظر بگیریم که حتی در حوزه قوانین وضعشده توسط مجلس هم دچار انحطاط حقوقی بسیار جدی هستیم. زمانی گفته میشد که قانونگذار حکیم است، اما امروز نمیتوان آن را بیان کرد، چراکه حکمت قانونگذار دو پیشفرض دارد؛ یکی داشتن نمایندگی موجه از طرف عموم جامعه و دوم تسلط فنی بر مسائل و مباحث. آیا امروز این دو شرط در مجلس ما بهعنوان مرکز قانونگذاری کشور جاری و ساری است؟
در اینزمینه چند نکته وجود دارد؛ اولاً قوانین ما توسط گروهی به نمایندگی از اقلیت جامعه و با کمترین توجه به مسائل فنی تصویب میشوند و ثانیاً بخش عمده همین قوانین هم در اجرا نادیده گرفته شده و بدون توجه به آن رفتار میشود. نتیجه این وضع هم مشخص است. بهطور مثال، زمانی که اکثر توان انتظامی کشور صرف مباحثی چون حجاب یا برخوردهای دیگر با مردم میشود، باید هم شاهد این باشیم که شهروندان با مواردی مانند خفتگیری درخیابان روبهرو شوند یا مرزبانان ما مرتب هدف حمله قرار بگیرند و قدمی برای تقویت آنها برداشته نشود.
در خصوص موضوع عفاف و حجاب غیر از مصوبه وزارت کشور، قانون دیگری تصویب نشده است که بر مبنای آن طرحی تازه اجرا شود، این در شرایطی است که همان مصوبه هم خلاف قانون است و قبلاً درباره دلایل آن بسیار توضیح داده شده است. چنین وضعیتی نه اقدام براساس مبنای قانون است، نه در چارچوب منافع و خواست عمومی. چه آنکه همه کشور تا مغز استخوان نتیجه فاجعهبار رفتارهای مشابه چون گشت ارشاد را قبلاً تجربه کرده و دیدیم که چنین وضعیتی میتواند چه خطرات عمومی برای کشور داشته باشد.
هممیهن
@PersianPolitics
علی مجتهدزاده
وکیل دادگستری
در شرایط کنونی به وضوح میتوان دید که حاکمیت قانون در ضعیفترین وضع خود بهسر میبرد. تا آنجا که حتی شهروندان عادی با تسلطی اندک بر علم حقوق میتوانند از رفتارها و اقدامات حاکمیتی ایراد حقوقی بگیرند و بدتر آنکه در مقابل این ایرادات و پرسشها پاسخی از طرف نهادها و مراجع رسمی نمیبینیم، چراکه بهنظر میرسد اساساً پاسخ در خور و موجهی وجود ندارد.
یکی از مهمترین حوزههایی که درگیر بههمریختگی و بیچارچوبی حکمرانی حقوقی در کشور شده، بحث حجاب و عفاف است. مراجع مختلف ماههاست برای رفتارهای پر از حاشیه خود به دامان واژه قانون پناه میبرند، اما هیچگاه توضیح نمیدهند که دقیقاً از کدام مواد قانونی سخن میگویند. تمام اقداماتی که در این مدت در حوزه حجاب و عفاف انجام شده ـ از پلمب اماکن تا توقیف خودروها ـ خلاف قانون و غیرمشروع بوده است. ما در حوزه حجاب یک قانون مشخص داریم که آن هم شامل جریمه نقدی میشود.
اقدام جدید نیروی انتظامی برای اجرای طرح حجاب و عفاف هم مشمول همین دست ایرادات میشود. ازجمله اینکه در اطلاعیه نیروی انتظامی غرب استان تهران به قانون حجاب و عفاف اشاره شد، درحالیکه از اساس هنوز چنین قانونی در کشور وجود ندارد که مراحل تصویب در مجلس، تائید در شورای نگهبان و ابلاغ توسط رئیسجمهوری را گذرانده باشد. مضاف بر اینکه، نیروی انتظامی برای مردم که مخاطب آن هستند، روشن نکرده که طرح مدنظرش چه چارچوب و مختصاتی دارد و حد و حدود خارج و داخل این چارچوبها چیست.
بدتر اینکه، این اقدام درست در شرایطی قرار است انجام شود که اعتماد عمومی جامعه در بدترین شرایط ممکن بهسر میبرد. زمانی گروههای تمامیتخواه برای تحمیل خواست خود به عموم جامعه حداقلهایی از فرم و صورت قانون را رعایت میکردند و پیش از اقدامات خود به هر ترتیبی توجیهی حقوقی بر رفتار خویش فراهم میکردند که البته آن هم پذیرفته و درست نبود. امروز اما بهنظر میرسد برای مباحث و مواردی دیگر حتی صورت قانونی اقدامات هم مورد نیاز نیست و بهشکل مشهودی بدون داشتن توجیه و مشروعیت حقوقی و حتی در مواردی با توسل به نقض قانون، برخی اقدامات مصرانه دنبال میشوند.
این را هم باید در نظر بگیریم که حتی در حوزه قوانین وضعشده توسط مجلس هم دچار انحطاط حقوقی بسیار جدی هستیم. زمانی گفته میشد که قانونگذار حکیم است، اما امروز نمیتوان آن را بیان کرد، چراکه حکمت قانونگذار دو پیشفرض دارد؛ یکی داشتن نمایندگی موجه از طرف عموم جامعه و دوم تسلط فنی بر مسائل و مباحث. آیا امروز این دو شرط در مجلس ما بهعنوان مرکز قانونگذاری کشور جاری و ساری است؟
در اینزمینه چند نکته وجود دارد؛ اولاً قوانین ما توسط گروهی به نمایندگی از اقلیت جامعه و با کمترین توجه به مسائل فنی تصویب میشوند و ثانیاً بخش عمده همین قوانین هم در اجرا نادیده گرفته شده و بدون توجه به آن رفتار میشود. نتیجه این وضع هم مشخص است. بهطور مثال، زمانی که اکثر توان انتظامی کشور صرف مباحثی چون حجاب یا برخوردهای دیگر با مردم میشود، باید هم شاهد این باشیم که شهروندان با مواردی مانند خفتگیری درخیابان روبهرو شوند یا مرزبانان ما مرتب هدف حمله قرار بگیرند و قدمی برای تقویت آنها برداشته نشود.
در خصوص موضوع عفاف و حجاب غیر از مصوبه وزارت کشور، قانون دیگری تصویب نشده است که بر مبنای آن طرحی تازه اجرا شود، این در شرایطی است که همان مصوبه هم خلاف قانون است و قبلاً درباره دلایل آن بسیار توضیح داده شده است. چنین وضعیتی نه اقدام براساس مبنای قانون است، نه در چارچوب منافع و خواست عمومی. چه آنکه همه کشور تا مغز استخوان نتیجه فاجعهبار رفتارهای مشابه چون گشت ارشاد را قبلاً تجربه کرده و دیدیم که چنین وضعیتی میتواند چه خطرات عمومی برای کشور داشته باشد.
هممیهن
@PersianPolitics
هممیهن
درباره بازگشت گشت ارشاد
در شرایط کنونی به وضوح میتوان دید که حاکمیت قانون در ضعیفترین وضع خود بهسر میبرد. تا آنجا که حتی شهروندان عادی با تسلطی اندک بر
یک خداحافظی قابل تأمل!
حسین نورینیا
دکترا در جامعهشناسی
پاسخ سفارت استرالیا نسبت به این بیتوجهی به ظاهر عمدی خانم سفیر چیست؟
... مگر خانم سفیر وقتی از هوش و ذکاوت زنان ایران درس گرفته است، نمیداند ایرانیان از زن و مرد خلیج فارس را فقط خلیج فارس میدانند و نسبت به آن حساس هستند. جالب است بدانیم، ایشان روزی جلوی دوربین ایستاد و از به کار بردن پرشین پرهیز کرد که در تهران و بسیاری از شهرهای ایران به مناسبت روز ملی خلیج فارس، بیلبردهای فراوانی با عنوان «خلیج همیشه فارس» نصب شده بود و ایشان حتما آن بیلبردها را دیده است. خانم سفیر حتما میداند خلیج فارس یکی از اصیلترین نامهای جغرافیایی به جای مانده در کهنترین منابع تاریخی از سدههای پیش از میلاد مسیح است.
احتمالا در سفارتخانه ایشان نقشههایی از ایران وجود دارد و ایشان بارها در روی نقشه نام درشت خلیج فارس را دیده است؛ مگر آن که در نقشههای موجود در سفارت استرالیا، عنوان فارس از روی نقشه پاک شده باشد. چرا در کنار آن همه تعریف و تمجید از جغرافیا و تاریخ و مردم و بویژه زنان ایران، خانم سفیر، از به کار بردن پرشین برای خلیج فارس اعراض میکند؟ مگر میشود نام دریای کاسپین را فراموش نکند، ولی نام خلیج فارس را فراموش کند؟
متأسفانه در طول این مدت هیچ بازخوردی نسبت به این ویدئو از سوی وزارت خارجه کشورمان ندیدیم. پاسداری از مرزهای سرزمینی و دیپلماتیک ایران، وظیفه این وزارتخانه است که امیدوارم به نحو درخور و شایسته در این مورد خاص به انجام برسد...
متن کامل یادداشت را در خبرآنلاین بخوانید.
-
متن خداحافظی خانم لیندال ساکس سفیر پیشین استرالیا که هفته گذشته مأموریتش در ایران به پایان رسید؛
امروز آخرین روز من به عنوان سفیر استرالیا در ایران است، کشوری شگفت انگیز با فرهنگی غنی و باستانی، که در چهار سال و نیم گذشته با خوشحالی آن را خانۀ خود می دانستم.
در طول این مدت، با لذت دربارۀ ایران و تاریخ مسحورکننده اش، از کاخ های تهران تا مکان های باستانی تخت جمشید، پاسارگاد و شوشتر، آموخته ام. به همۀ استان ها سفر کرده ام و از زیبایی اصفهان، شیراز و یزد به شگفت آمدهام. در آبهای دریای خزر و خلیج! و آب های پرنمک دریاچۀ ارومیه قدم گذاشتهام و به کوه های باشکوه ایران صعود کردهام.
اما، بزرگترین لذت من دیدار با مردم ایران بوده است و به راستی باور دارم که آنان ثروت اصلی این کشورند.
مهربانی، خونگرمی و مهمان نوازی مردم نسبت به من، اقامتم در ایران را به تجربه ای فراموش نشدنی تبدیل نموده است.
من ایران را در حالی ترک می کنم که به ویژه از زنان باهوش، با استعداد، و مهمتر از همه، شجاعی که افتخار ملاقات، همکاری و یادگیری از آنان را داشتم، الهام گرفته ام. آنان بخش مهمی از آیندۀ این کشور شکوهمند هستند.
ایران، برای همیشه در قلب من خواهی ماند. متشکرم و خداحافظ.
@PersianPolitics
حسین نورینیا
دکترا در جامعهشناسی
پاسخ سفارت استرالیا نسبت به این بیتوجهی به ظاهر عمدی خانم سفیر چیست؟
... مگر خانم سفیر وقتی از هوش و ذکاوت زنان ایران درس گرفته است، نمیداند ایرانیان از زن و مرد خلیج فارس را فقط خلیج فارس میدانند و نسبت به آن حساس هستند. جالب است بدانیم، ایشان روزی جلوی دوربین ایستاد و از به کار بردن پرشین پرهیز کرد که در تهران و بسیاری از شهرهای ایران به مناسبت روز ملی خلیج فارس، بیلبردهای فراوانی با عنوان «خلیج همیشه فارس» نصب شده بود و ایشان حتما آن بیلبردها را دیده است. خانم سفیر حتما میداند خلیج فارس یکی از اصیلترین نامهای جغرافیایی به جای مانده در کهنترین منابع تاریخی از سدههای پیش از میلاد مسیح است.
احتمالا در سفارتخانه ایشان نقشههایی از ایران وجود دارد و ایشان بارها در روی نقشه نام درشت خلیج فارس را دیده است؛ مگر آن که در نقشههای موجود در سفارت استرالیا، عنوان فارس از روی نقشه پاک شده باشد. چرا در کنار آن همه تعریف و تمجید از جغرافیا و تاریخ و مردم و بویژه زنان ایران، خانم سفیر، از به کار بردن پرشین برای خلیج فارس اعراض میکند؟ مگر میشود نام دریای کاسپین را فراموش نکند، ولی نام خلیج فارس را فراموش کند؟
متأسفانه در طول این مدت هیچ بازخوردی نسبت به این ویدئو از سوی وزارت خارجه کشورمان ندیدیم. پاسداری از مرزهای سرزمینی و دیپلماتیک ایران، وظیفه این وزارتخانه است که امیدوارم به نحو درخور و شایسته در این مورد خاص به انجام برسد...
متن کامل یادداشت را در خبرآنلاین بخوانید.
-
متن خداحافظی خانم لیندال ساکس سفیر پیشین استرالیا که هفته گذشته مأموریتش در ایران به پایان رسید؛
امروز آخرین روز من به عنوان سفیر استرالیا در ایران است، کشوری شگفت انگیز با فرهنگی غنی و باستانی، که در چهار سال و نیم گذشته با خوشحالی آن را خانۀ خود می دانستم.
در طول این مدت، با لذت دربارۀ ایران و تاریخ مسحورکننده اش، از کاخ های تهران تا مکان های باستانی تخت جمشید، پاسارگاد و شوشتر، آموخته ام. به همۀ استان ها سفر کرده ام و از زیبایی اصفهان، شیراز و یزد به شگفت آمدهام. در آبهای دریای خزر و خلیج! و آب های پرنمک دریاچۀ ارومیه قدم گذاشتهام و به کوه های باشکوه ایران صعود کردهام.
اما، بزرگترین لذت من دیدار با مردم ایران بوده است و به راستی باور دارم که آنان ثروت اصلی این کشورند.
مهربانی، خونگرمی و مهمان نوازی مردم نسبت به من، اقامتم در ایران را به تجربه ای فراموش نشدنی تبدیل نموده است.
من ایران را در حالی ترک می کنم که به ویژه از زنان باهوش، با استعداد، و مهمتر از همه، شجاعی که افتخار ملاقات، همکاری و یادگیری از آنان را داشتم، الهام گرفته ام. آنان بخش مهمی از آیندۀ این کشور شکوهمند هستند.
ایران، برای همیشه در قلب من خواهی ماند. متشکرم و خداحافظ.
@PersianPolitics
www.khabaronline.ir
یک خداحافظی قابل تأمل!
پاسخ سفارت استرالیا نسبت به این بیتوجهی به ظاهر عمدی خانم سفیر چیست؟
زبانِ سیاست در ایران پارسی است
جواد رنجبر درخشیلر
دانشآموختهی علوم سیاسی
و شاهنامهپژوه
استاد ابوالفضل بیهقی از پندنامهی سبکتگین به پسرش، محمود غزنوی، نوشته است. وقتی میخوانیم محتوایش یادآور تام و تمام پندنامههای شاهان ساسانی است و زبانش پارسی. چرا سبکتگین، غلام ترک با نبوغی حیرتانگیز که از غلامی به شاهی رسیده، زبان ترکی را برای پندنامه به فرزندش برنگیزد؟
هر چه به طور خاص در ذهن آن مرد بزرگ بوده باشد، عامش در تاریخ این است که زبان پارسی چنان در تار و پود اندیشهی ایرانیان رفته است که بی آن نمیتوان سیاست را صورتبندی کرد، حتا اگر سیاستمدار ترکی تازه به ایران رسیده باشد.
زبان پارسی زبان ملی ایرانیان است. زبان سیاست در دورههای مختلف تاریخی از هخامنشیان تاکنون. زبان پارسی انتخاب شاهان و وزیران ایرانی نبوده، یک وضعیت محکم غیرقابل تغییر و غیرلازم برای تغییر بوده که اگر تغییر میکرد، مثلاً عربی میشد، ایران در دل خلافت اسلامی هویت ویژهی خود را از دست میداد؛ اگر ترکی میشد، از مایههای چند قرنی ایرانشهری جدا میافتاد و در هر دو صورت ملیت و وحدت ملی فرو میپاشید. زبان پارسی بنایی اشتراکی است که همهی ایرانیان در ساختن آن سهیم بودهاند. اتفاقاً آنها که امروزه به غلط و به غرض "غیرفارس" نامیده میشوند، بیشترین سهم را داشتهاند. بنابراین این زبان ملی در گفتمان ایرانشهری مقوّم صورتبندی وحدت است و اگر از میان برداشته شود صورتبندی وحدت فرو میریزد. دستکم مخدوش میشود.
دشمنان ایران قطعاً این را میدانند و به درستی، برای تضعیف ایران زبان پارسی را نشانه گرفتهاند. این دشمنی آشکار توسط سرویسهای امنیتی صهیونیستی و سعودی و... گام به گام در ایران در پوششهای موجهی عملیاتی میشود. ادامهی همان نظریههایی که باقراف، رییس حزب کمونیست باکو، پردازش کرد و پیشهوری خیانتپیشه آن را در تبریز اجرا کرد.
سؤال مهم و سخت حیرتآور این است که این خواست دشمنانه چگونه از زبان برخی نامزدهای ریاستجمهوری بیان میشود؟ تصادفی است؟ برای مقابله با آن است؟ سهواً در آن سمت و سوست؟
این توضیح دادنی است که هیچکس منکر زبانهای محلی ایرانی نیست و اگر باشد، نادان است. زبان عنصری فرهنگی است و باید پاس داشته شود. مثلاً زبان ترکی آذری که در آذربایجان رایج است و من هم به آن زبان سخن میگویم، زبانی است غنی، سرشار از مفاهیم ایرانشهری و گاه بسیار دلنشین. اما این زبان با زبان جعلی ساختهشده در ترکیه توسط آتاترک فاصلهها دارد و آن زبان را با این زبان آمیختن قطعاً خیانتی است به آذربایجان.
زبان ترکی آذری باید پاس داشته شود و از آمیختگی غرضورزانه آن با زبانهای بیگانه جلوگیری شود. بنابراین پاسداری از زبان ملی به معنای نادیده گرفتن زبانهای محلی نیست و باید کاری برای حفظ اصالتِ زبانهای محلی بکنیم. اما در هر حال زبانهای محلی را به سیاست آمیختن و آنها را ابزار رأیجمعکنی کردن خلاف وحدت ملی و در راستای تضعیفِ ایران است و صورتبندی وحدتِ ملی را در هم میشکند.
دومین دلیل برای زشتی بهرهگیری سیاسی از فرهنگ و زبانهای محلی این است که باعث سرخوردگی میشود. عدهای میآیند و شعارهایی میدهند. رأی میگیرند و میروند. واقعاً برای زبانهای محلی بیش از این که اکنون هست چه میشود؟ رسانه دارند، تدریس میشوند، گفتگو میشود. کار دیگری نمیشود کرد. این است که این ابزار جز سرخوردگی و احساس فریب در بین توده تأثیری نخواهد داشت. خوشبختانه این نوع بازیهای سیاسی جز اقلیتی اهل سیاست، در بین آذریها هم خریداری ندارد. آذربایجانیها از باهوشترین مردمانها هستند و فریب سادهانگاریهای اینچنین را نمیخورند. اما همیشه باید کف جامعه را در نظر داشت.
سومین دلیل نادرستی این بهرهگیریها این است که امر سیاسی در ایران فراقبیلهای و فرااستانی است. در امر سیاسی که به قدرت ملی ایرانیان و منافع ملی ایران گره خورده است، هیچ تفاوتی بین تبریزیها با سنندجیها یا تهرانیها با بوشهریها نیست. همهی مردمانِ شهرها و روستاها در مسألهی قدرتِ ملی حکم عنصر واحد را دارند. هر نوع جدایی به شکستِ کلیت امر سیاسی میانجامد.
چهارمین دلیل این که در تاریخِ ایران حتا یک واقعهی سیاسی مبتنی بر زبان و قومگرایی نداریم. جنبش مشروطه، نهضت نفت، ۱۵ خرداد، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و هر آن چه به عنوان تحولات سیاسی ایران معاصر میشناسیم، در ساحتِ ملی و در سطحِ منافع ملی تعریف و تبیین و عمل شده است.
وقتی دو بقال شریف برای ثبت معاملهی کوچک خود در شهری کوچک در آذربایجان، بدون این که کسی مجبورشان کرده باشد، از زبان ملی پارسی بهره میبرند، بهتر است سیاستمداران هم برای حفظ وحدتِ ملی از زبان ملی بهره ببرند و برای چند روز قدرت عناصرِ وحدت ملی را خدشهدار نکنند.
سازندگی، ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
به نقل کانال نویسنده
@PersianPolitics
جواد رنجبر درخشیلر
دانشآموختهی علوم سیاسی
و شاهنامهپژوه
استاد ابوالفضل بیهقی از پندنامهی سبکتگین به پسرش، محمود غزنوی، نوشته است. وقتی میخوانیم محتوایش یادآور تام و تمام پندنامههای شاهان ساسانی است و زبانش پارسی. چرا سبکتگین، غلام ترک با نبوغی حیرتانگیز که از غلامی به شاهی رسیده، زبان ترکی را برای پندنامه به فرزندش برنگیزد؟
هر چه به طور خاص در ذهن آن مرد بزرگ بوده باشد، عامش در تاریخ این است که زبان پارسی چنان در تار و پود اندیشهی ایرانیان رفته است که بی آن نمیتوان سیاست را صورتبندی کرد، حتا اگر سیاستمدار ترکی تازه به ایران رسیده باشد.
زبان پارسی زبان ملی ایرانیان است. زبان سیاست در دورههای مختلف تاریخی از هخامنشیان تاکنون. زبان پارسی انتخاب شاهان و وزیران ایرانی نبوده، یک وضعیت محکم غیرقابل تغییر و غیرلازم برای تغییر بوده که اگر تغییر میکرد، مثلاً عربی میشد، ایران در دل خلافت اسلامی هویت ویژهی خود را از دست میداد؛ اگر ترکی میشد، از مایههای چند قرنی ایرانشهری جدا میافتاد و در هر دو صورت ملیت و وحدت ملی فرو میپاشید. زبان پارسی بنایی اشتراکی است که همهی ایرانیان در ساختن آن سهیم بودهاند. اتفاقاً آنها که امروزه به غلط و به غرض "غیرفارس" نامیده میشوند، بیشترین سهم را داشتهاند. بنابراین این زبان ملی در گفتمان ایرانشهری مقوّم صورتبندی وحدت است و اگر از میان برداشته شود صورتبندی وحدت فرو میریزد. دستکم مخدوش میشود.
دشمنان ایران قطعاً این را میدانند و به درستی، برای تضعیف ایران زبان پارسی را نشانه گرفتهاند. این دشمنی آشکار توسط سرویسهای امنیتی صهیونیستی و سعودی و... گام به گام در ایران در پوششهای موجهی عملیاتی میشود. ادامهی همان نظریههایی که باقراف، رییس حزب کمونیست باکو، پردازش کرد و پیشهوری خیانتپیشه آن را در تبریز اجرا کرد.
سؤال مهم و سخت حیرتآور این است که این خواست دشمنانه چگونه از زبان برخی نامزدهای ریاستجمهوری بیان میشود؟ تصادفی است؟ برای مقابله با آن است؟ سهواً در آن سمت و سوست؟
این توضیح دادنی است که هیچکس منکر زبانهای محلی ایرانی نیست و اگر باشد، نادان است. زبان عنصری فرهنگی است و باید پاس داشته شود. مثلاً زبان ترکی آذری که در آذربایجان رایج است و من هم به آن زبان سخن میگویم، زبانی است غنی، سرشار از مفاهیم ایرانشهری و گاه بسیار دلنشین. اما این زبان با زبان جعلی ساختهشده در ترکیه توسط آتاترک فاصلهها دارد و آن زبان را با این زبان آمیختن قطعاً خیانتی است به آذربایجان.
زبان ترکی آذری باید پاس داشته شود و از آمیختگی غرضورزانه آن با زبانهای بیگانه جلوگیری شود. بنابراین پاسداری از زبان ملی به معنای نادیده گرفتن زبانهای محلی نیست و باید کاری برای حفظ اصالتِ زبانهای محلی بکنیم. اما در هر حال زبانهای محلی را به سیاست آمیختن و آنها را ابزار رأیجمعکنی کردن خلاف وحدت ملی و در راستای تضعیفِ ایران است و صورتبندی وحدتِ ملی را در هم میشکند.
دومین دلیل برای زشتی بهرهگیری سیاسی از فرهنگ و زبانهای محلی این است که باعث سرخوردگی میشود. عدهای میآیند و شعارهایی میدهند. رأی میگیرند و میروند. واقعاً برای زبانهای محلی بیش از این که اکنون هست چه میشود؟ رسانه دارند، تدریس میشوند، گفتگو میشود. کار دیگری نمیشود کرد. این است که این ابزار جز سرخوردگی و احساس فریب در بین توده تأثیری نخواهد داشت. خوشبختانه این نوع بازیهای سیاسی جز اقلیتی اهل سیاست، در بین آذریها هم خریداری ندارد. آذربایجانیها از باهوشترین مردمانها هستند و فریب سادهانگاریهای اینچنین را نمیخورند. اما همیشه باید کف جامعه را در نظر داشت.
سومین دلیل نادرستی این بهرهگیریها این است که امر سیاسی در ایران فراقبیلهای و فرااستانی است. در امر سیاسی که به قدرت ملی ایرانیان و منافع ملی ایران گره خورده است، هیچ تفاوتی بین تبریزیها با سنندجیها یا تهرانیها با بوشهریها نیست. همهی مردمانِ شهرها و روستاها در مسألهی قدرتِ ملی حکم عنصر واحد را دارند. هر نوع جدایی به شکستِ کلیت امر سیاسی میانجامد.
چهارمین دلیل این که در تاریخِ ایران حتا یک واقعهی سیاسی مبتنی بر زبان و قومگرایی نداریم. جنبش مشروطه، نهضت نفت، ۱۵ خرداد، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و هر آن چه به عنوان تحولات سیاسی ایران معاصر میشناسیم، در ساحتِ ملی و در سطحِ منافع ملی تعریف و تبیین و عمل شده است.
وقتی دو بقال شریف برای ثبت معاملهی کوچک خود در شهری کوچک در آذربایجان، بدون این که کسی مجبورشان کرده باشد، از زبان ملی پارسی بهره میبرند، بهتر است سیاستمداران هم برای حفظ وحدتِ ملی از زبان ملی بهره ببرند و برای چند روز قدرت عناصرِ وحدت ملی را خدشهدار نکنند.
سازندگی، ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
به نقل کانال نویسنده
@PersianPolitics
Telegram
ملی گرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی
زبان سیاست در ایران پارسی است
جواد رنجبر درخشیلر
دانش آموخته علم سیاست و شاهنامه پژوه
یادداشت در روزنامه سازندگی ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
استاد ابوالفضل بیهقی از پندنامه سبکتگین به پسرش محمود غزنوی نوشته است. وقتی می خوانیم محتوایش یادآور تام و تمام پندنامه های شاهان…
جواد رنجبر درخشیلر
دانش آموخته علم سیاست و شاهنامه پژوه
یادداشت در روزنامه سازندگی ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
استاد ابوالفضل بیهقی از پندنامه سبکتگین به پسرش محمود غزنوی نوشته است. وقتی می خوانیم محتوایش یادآور تام و تمام پندنامه های شاهان…
ایرانستان [؟!]
حسین دهباشی
پژوهشگر تاریخ معاصر
۶ تن از حدود ۶۴ داوطلبِ مقامِ ریاستِ ج.ا. از مانعِ شورای نگهبان پریدهاند و بیآنکه قصدِ کمترین تاییدی نسبت به ۵ تن از ایشان باشد این یادداشت قصدِ هشدار نسبت به نفرِ ششم است؛
یک:
داوطلبِ تأییدشدهی مذکور بارها اعلام کرده که نظرش دربارهی زبانِ فارسی چنان است که فرزندان خویش را از یادگیری آن منع کرده. میگوید: «من از اول به فرزندانم اجازه ندادهام فارسی صحبت کنند چون من تورکم»
بنگرید به ویدیوی سخنان وی در کانال 50milyon Türk ارگانِ به اصطلاح «حرکت ملی آذربایجان جنوبی»
دو:
تشکیل هر گروه بر مبنایِ قومیت در مخالفِت صریحِ با اصل ۳۰ام متمم قانون اساسی مشروطه و اصل ۸۴ام قانون اساسی فعلی است و این دوستمان مؤسس و رییسِ «فراکسیون نمایندگان ترکزبان/ مناطق ترکنشین» در مجلس! تشکلی بیسابقه از بدو تأسیس خانهی ملت در عهد قاجار تا کنون!
بنگرید به خبرِ وبسایت رسمی سازمان رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه
سه:
وی همچنین اعلام نموده که ایران - نه به عنوان کشوری یکپارچه و با دولت، مجلس و ارتشی واحد - که «باید به صورت سیستم ایالتی مدیریت شود، همانکه در زمان صدر اسلام و پیش از به وجود آمدن حکومتهای مدرن کنونی دنیا انجام میشد.»
دوباره بنگرید به خبرِ وبسایت رسمی سازمان رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه
چهار:
متأسفانه تمرکز ایدئولوژی جمهوری اسلامی صرفاً بر اسلامیت است و اصولگرایانِ آن - بنا بر اصالت غیرملی و مذهبی خود - و اصلاحطلبانِ آن - بنا بر ذاتِ چپگرا و جهانوطنیشان - در این امور حساس و سختگیر نیستند...
متن کامل در: نوروزنامه
-
اصلاحطلبان و امید به پزشکیان
مهدی تدینی
مترجم حوزهی اندیشهی سیاسی و پژوهشگر
اصلاحطلبان در دور دوم روحانی به معنای واقعی کلمه آچمز شده بودند؛ نه راه پس داشتند نه راه پیش؛ نه در بالا گوش شنوایی داشتند و نه در پایین چشمی حاضر به دیدنشان بود و مقصر این وضع هم بیشتر خودشان بودند. آنها بدون هیچ تضمینی چک سفیدی به روحانی داده بودند و حالا هیچ فشاری نمیتوانستند به روحانی بیاورند، جز اینکه نظارهگر اقدامات دولت باشند. این بیعملی اصلاحطلبان بدنهی رأیدهندهشان را سال به سال عصبانیتر میکرد اما کاری نمیتوانستند بکنند. بر اساس مصالح موقت انتخاباتی ائتلافی شفاهی میان افرادی شکل گرفته بود و دیگر هیچ!...
دوباره همان آرایش پرهزینه و بیفایده در حال تکرار است: هیچ پیوند ارگانیکی میان پزشکیان و اصلاحطلبان وجود ندارد. دوباره چک سفیدی تحویل نامزدی میدهند و فردا آن نامزد هر چرخشی بخواهد میکند و دلیلی هم برای پاسخگویی ندارد. فردای پیروزی در انتخابات، اصلاحطلبان هیچ سازوکاری برای مشارکت در تصمیمها و اِعمال نظرات خود درون دولت نخواهند داشت، جز اینکه دوباره شماری از اعضای منتسب به اصلاحات اینجا و آنجا مشغول کار شوند و دوباره جامعه لب فرو ببندد تا دولت کارش را بکند. اینکه شما یک اشتباه مهلک را دو بار میکنید تقصیر زور زیاد حکومت نیست، تقصیر ندانمکاری خود شماست.
از دیگر سو، میبینم امید بستهاند که برخی از هموطنان عزیز ترکمان به دلیل همذاتپنداری و علاقهی زبانی یا ولایتی به آقای پزشکیان رأی دهند. متر و معیاری ندارم که این عامل چقدر مؤثر است. اینکه هموطن عزیزی بخواهد به این دلایل به آقای پزشکیان رأی بدهد صاحباختیار است و نظرش محترم ــ گرچه نظر مرا بخواهید، معیار قرار دادن چنین چیزهایی حرکت رو به جلو به شمار نمیآید؛ ترقی نیست؛ پسرفت است.
اما اینکه اصلاحطلبان چشمشان را به روی این واقعیت بستهاند یا اینکه بسیار بدتر، به چنین احتمالی دل بستهاند، سراسر تناقض است. اصلاحطلبی یک پروژهی ملی ـ اجتماعی است. یعنی یک بدنهی اجتماعی نیرومند باید وجود داشته باشد که با اهداف مدنی یکسان پشت یک کادر همصدا و قوی باشد تا بتوان رَه به جایی برد. اینکه عزیز هموطنی به دلایل زبانی و ولایتی به آقای پزشکیان رأی بدهد ارتباطی با ایدههای پروژهی اصلاحطلبی ندارد. این یعنی اصلاحطلبان خیال میکنند میتوانند با اسب دیگران به نبرد بروند.
راهبرد اصلی اصلاحطلبان ــ روزگاری که در اوج بودند، نه در دورانِ بلاتکلیف و بیبخار روحانی ــ خلاصه شده بود در تئوریِ «چانهزنی از بالا ـ فشار از پایین». وقتی بخش بزرگی از بدنهی رأیدهنده به جناب پزشکیان تابع دغدغههایی متفاوت از اصلاحطلبان رأی داده باشد، یعنی آرمان مشترکی وجود ندارد. چگونه ممکن است فردای انتخابات این بدنهی مردمیِ ناهمگن به اصلاحطلبان در جهت تحقق ایدههایشان کمک کند وقتی اصلاً دغدغهها مشترک نیست!؟
تاریخاندیشی
-
گزینه برای سنجش هزینه و فایدهی مشارکت انتخاباتی
آرمان امیری
نویسنده و منتقد ادبی
👈 مجمع دیوانگان
@PersianPolitics
حسین دهباشی
پژوهشگر تاریخ معاصر
۶ تن از حدود ۶۴ داوطلبِ مقامِ ریاستِ ج.ا. از مانعِ شورای نگهبان پریدهاند و بیآنکه قصدِ کمترین تاییدی نسبت به ۵ تن از ایشان باشد این یادداشت قصدِ هشدار نسبت به نفرِ ششم است؛
یک:
داوطلبِ تأییدشدهی مذکور بارها اعلام کرده که نظرش دربارهی زبانِ فارسی چنان است که فرزندان خویش را از یادگیری آن منع کرده. میگوید: «من از اول به فرزندانم اجازه ندادهام فارسی صحبت کنند چون من تورکم»
بنگرید به ویدیوی سخنان وی در کانال 50milyon Türk ارگانِ به اصطلاح «حرکت ملی آذربایجان جنوبی»
دو:
تشکیل هر گروه بر مبنایِ قومیت در مخالفِت صریحِ با اصل ۳۰ام متمم قانون اساسی مشروطه و اصل ۸۴ام قانون اساسی فعلی است و این دوستمان مؤسس و رییسِ «فراکسیون نمایندگان ترکزبان/ مناطق ترکنشین» در مجلس! تشکلی بیسابقه از بدو تأسیس خانهی ملت در عهد قاجار تا کنون!
بنگرید به خبرِ وبسایت رسمی سازمان رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه
سه:
وی همچنین اعلام نموده که ایران - نه به عنوان کشوری یکپارچه و با دولت، مجلس و ارتشی واحد - که «باید به صورت سیستم ایالتی مدیریت شود، همانکه در زمان صدر اسلام و پیش از به وجود آمدن حکومتهای مدرن کنونی دنیا انجام میشد.»
دوباره بنگرید به خبرِ وبسایت رسمی سازمان رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه
چهار:
متأسفانه تمرکز ایدئولوژی جمهوری اسلامی صرفاً بر اسلامیت است و اصولگرایانِ آن - بنا بر اصالت غیرملی و مذهبی خود - و اصلاحطلبانِ آن - بنا بر ذاتِ چپگرا و جهانوطنیشان - در این امور حساس و سختگیر نیستند...
متن کامل در: نوروزنامه
-
اصلاحطلبان و امید به پزشکیان
مهدی تدینی
مترجم حوزهی اندیشهی سیاسی و پژوهشگر
اصلاحطلبان در دور دوم روحانی به معنای واقعی کلمه آچمز شده بودند؛ نه راه پس داشتند نه راه پیش؛ نه در بالا گوش شنوایی داشتند و نه در پایین چشمی حاضر به دیدنشان بود و مقصر این وضع هم بیشتر خودشان بودند. آنها بدون هیچ تضمینی چک سفیدی به روحانی داده بودند و حالا هیچ فشاری نمیتوانستند به روحانی بیاورند، جز اینکه نظارهگر اقدامات دولت باشند. این بیعملی اصلاحطلبان بدنهی رأیدهندهشان را سال به سال عصبانیتر میکرد اما کاری نمیتوانستند بکنند. بر اساس مصالح موقت انتخاباتی ائتلافی شفاهی میان افرادی شکل گرفته بود و دیگر هیچ!...
دوباره همان آرایش پرهزینه و بیفایده در حال تکرار است: هیچ پیوند ارگانیکی میان پزشکیان و اصلاحطلبان وجود ندارد. دوباره چک سفیدی تحویل نامزدی میدهند و فردا آن نامزد هر چرخشی بخواهد میکند و دلیلی هم برای پاسخگویی ندارد. فردای پیروزی در انتخابات، اصلاحطلبان هیچ سازوکاری برای مشارکت در تصمیمها و اِعمال نظرات خود درون دولت نخواهند داشت، جز اینکه دوباره شماری از اعضای منتسب به اصلاحات اینجا و آنجا مشغول کار شوند و دوباره جامعه لب فرو ببندد تا دولت کارش را بکند. اینکه شما یک اشتباه مهلک را دو بار میکنید تقصیر زور زیاد حکومت نیست، تقصیر ندانمکاری خود شماست.
از دیگر سو، میبینم امید بستهاند که برخی از هموطنان عزیز ترکمان به دلیل همذاتپنداری و علاقهی زبانی یا ولایتی به آقای پزشکیان رأی دهند. متر و معیاری ندارم که این عامل چقدر مؤثر است. اینکه هموطن عزیزی بخواهد به این دلایل به آقای پزشکیان رأی بدهد صاحباختیار است و نظرش محترم ــ گرچه نظر مرا بخواهید، معیار قرار دادن چنین چیزهایی حرکت رو به جلو به شمار نمیآید؛ ترقی نیست؛ پسرفت است.
اما اینکه اصلاحطلبان چشمشان را به روی این واقعیت بستهاند یا اینکه بسیار بدتر، به چنین احتمالی دل بستهاند، سراسر تناقض است. اصلاحطلبی یک پروژهی ملی ـ اجتماعی است. یعنی یک بدنهی اجتماعی نیرومند باید وجود داشته باشد که با اهداف مدنی یکسان پشت یک کادر همصدا و قوی باشد تا بتوان رَه به جایی برد. اینکه عزیز هموطنی به دلایل زبانی و ولایتی به آقای پزشکیان رأی بدهد ارتباطی با ایدههای پروژهی اصلاحطلبی ندارد. این یعنی اصلاحطلبان خیال میکنند میتوانند با اسب دیگران به نبرد بروند.
راهبرد اصلی اصلاحطلبان ــ روزگاری که در اوج بودند، نه در دورانِ بلاتکلیف و بیبخار روحانی ــ خلاصه شده بود در تئوریِ «چانهزنی از بالا ـ فشار از پایین». وقتی بخش بزرگی از بدنهی رأیدهنده به جناب پزشکیان تابع دغدغههایی متفاوت از اصلاحطلبان رأی داده باشد، یعنی آرمان مشترکی وجود ندارد. چگونه ممکن است فردای انتخابات این بدنهی مردمیِ ناهمگن به اصلاحطلبان در جهت تحقق ایدههایشان کمک کند وقتی اصلاً دغدغهها مشترک نیست!؟
تاریخاندیشی
-
گزینه برای سنجش هزینه و فایدهی مشارکت انتخاباتی
آرمان امیری
نویسنده و منتقد ادبی
👈 مجمع دیوانگان
@PersianPolitics
Telegram
آژانس خبری پنجاه میلیون تورک
✅پزشکیان برای به پای صندوق کشیدن تورکها :
من از اول به فرزندانم اجازه نداده ام فارسی صحبت کنند چون من تورکم
من از اول به فرزندانم اجازه نداده ام فارسی صحبت کنند چون من تورکم