پای هم میایستیم
مصاحبه #کارمان با مدرسه اکسیژن
https://bit.ly/2MAvEom
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@oxygenSchool
مصاحبه #کارمان با مدرسه اکسیژن
https://bit.ly/2MAvEom
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@oxygenSchool
آشنایی با خانه #کارمان و تجربه اکسیژن در کارمان
باز هم برای همکاران منابع انسان و مدیرانی که برای برگزاری نشست ها، کارگاه ها و رویدادهای خودشون به دنبال فضایی متفاوت و حرفه ای هستند
معماری زیبا، فضایی دلنشین و مهمان نوازی حرفه ای
https://www.aparat.com/v/b0MLI
🦋مدرسه اکسیژن
@oxygenschool
باز هم برای همکاران منابع انسان و مدیرانی که برای برگزاری نشست ها، کارگاه ها و رویدادهای خودشون به دنبال فضایی متفاوت و حرفه ای هستند
معماری زیبا، فضایی دلنشین و مهمان نوازی حرفه ای
https://www.aparat.com/v/b0MLI
🦋مدرسه اکسیژن
@oxygenschool
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
معرفی خانه کارمان به روایت اکسیژن
آشنایی با خانه کار و دیدار کارمان ، فضایی برای نشستها، کارگاه ها و رویدادهای خاص منظوره
شاید برای شما هم این سوال پیش اومده باشه که تشابه و تفاوت های #کوچینگ #منتورینگ و #آموزش در چیه!
🦋مدرسه اکسیژن
https://www.aparat.com/v/ubR98
🦋مدرسه اکسیژن
https://www.aparat.com/v/ubR98
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
رابطه بین آموزش منتورینگ و مربی گری
با توجه به گسترش خدمات کوچینگ در فضاهای سازمانی توجه به تمایز های بین شیوه های آموزشی، منتورینگ و مربی گری میتواند به پیشبرد بهتر پروژه های توسعه ای کمک کند. خانم آزاده تیموریان زحمت انتخاب و ترجمه این مدل را کشیدند.
رویداد خانوادگی طببازیو
برای پزشکان و متخصصین محترم نورولوژی
کلیپ رویداد 👇
https://www.aparat.com/v/X7STB
۷شهریور ۹۸
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
برای پزشکان و متخصصین محترم نورولوژی
کلیپ رویداد 👇
https://www.aparat.com/v/X7STB
۷شهریور ۹۸
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
https://www.aparat.com/v/ULIgJ
پدیده «شبکه سیال» و «لحظه شگفت انگیز»
«استیون جانسن» Steven Johnson نویسنده و متخصص علوم رسانه آمریکایی شرح میدهد چگونه ایدههای نو شکل میگیرند. او از تحقیقات پروفسور «کوین دانبار» Kevin Niall Dunbar میگوید که پژوهشی فوقالعاده انجام داده است با این هدف که ایدههای خوب از کجا میآیند؟ «جانسن» شرح میدهد که ما وقتی به یک دانشمند در آزمایشگاه فکر میکنیم، این تصور را داریم که آنها پشت میکروسکوپ قرار دارند و مشغول دیدن چیزی با دقت هستند و سپس آن لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ میدهد و میگوید «اوه، یافتم!» اما نتایج تحقیق «دانبار» بیانگر واقعیت دیگری است. «کوین دانبار» به این منظور که ببیند در چه شرایطی دانشمندان به کشف نائل میشوند به تعدادی از آزمایشگاههای علمی در کشورهای مختلف مراجعه میکند و از دانشمندان در انجام تحقیقات و آزمایشهایشان فیلمبرداری میکند. او رفتار آنها هنگامی که جلوی میکروسکوپ بودند و یا برای نوشیدن قهوه گفتوگو میکردند و دیگر فعالیتهایشان را مورد مشاهده قرار میدهد. «دانبار» تمام مکالمات و رفتار آنها را ضبط میکند و تلاش کرده است، سرآغاز شکلگیری بهترین ایدهها را کشف کند.«دانبار» نشان میدهد بیشتر ایدههای مهم و موفق، نه پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار، بلکه زمانی جرقه زدند که آدمها دور میز جلسات هفتگی یا هنگام نوشیدن قهوه با هم گفتوگو میکردند. یعنی زمانیکه دور میز جمع شدند و آخرین اطلاعات، اشتباهها، تجارب و یافتههای خود را با یکدیگر در میان میگذارند. به عبارتی آنگونه که «مت ریدلی» Matt Ridley میگوید ایدهها بایکدیگر ازدواج میکنند و یک طوفان ذهنی (brain storm) به وجود میآید.
«جانسن» شرح میدهد که وقتی یک ایده در ذهن ما در حال شکل گیری است، شبکۀ جدیدی از نرونها بوجود میآید، شبکهای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که میآموزیم یا خلق میکنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید در مغز میشود. حال میتوان پرسید: چگونه خود را در محیطهایی قرار دهیم که احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکههای جدید در مغز باشد؟ در واقع شبکهٔ انسانی که در دنیای پیرامون ما وجود دارد، شباهت زیادی با شبکهٔ دنیای مغز انسان دارد که جانسون آن را پدیده «شبکۀ سیال» (liquid network) مینامد. به عبارتی همانگونه که یادگیری و نوآوری نتیجه شراکت میلیونها سلول عصبی در مغز و ایجاد یک شبکه جدید است، باهم بودن آدمها و ایدههای متفاوت با پیشینههای مختلف و علایق گوناگون نیز به ایدههای جدید میانجامد و نکته همین جاست که ما بخشی از ایدههای خود را از دیگران میگیریم؛ از کسانی که در رستورانها با آنها برخورد و گفتوگو میکنیم یا از دوستان و آشنایان و یا حتا رهگذری که با او لحظاتی به طور تصادفی حرف میزنیم. ما این ایدهها را به شکلهای تازهای به هم پیوند زده و ایدهای نو خلق میکنیم، گاه حتی بدون آن که خودمان متوجه منشا آنها باشیم.
در یونان باستان آکادمی و میدان شهر و میهمانیها جایی بود که فلاسفه برای مباحثه و طرح کشفیات خود جمع میشدند اما بعدها کافهها اصلیترین نهاد جمع شدن نویسندگان و روشنفکران برای به اشتراک گذاشتنِ ایدهها با یکدیگر شدند. از همین جاست که «شوارتز»، آینده پژوه معروف، در کتاب «شگفتیهای اجتنابناپذیر» درباره توسعه کشور چین، پیشنهاد عجیب توسعه کافهها را میدهد. او به درستی تشخیص میدهد که چینیها (و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حال توسعه) دانشگاههای بزرگی مانند هاروارد و استانفورد را به عنوان موتورهای رشد آمریکا میبینند و سعی در کپیبرداری از آنها دارند. آنها با هزينههای هنگفتی به ساخت پارکهای فناوری و مراكز دانشگاهی رو آوردند؛ اما نمیدانند که اين نهادها كافی نيست. «شوارتز» تاکید میکند که شما نياز به تشكيل فضای فكری دارید، شما نمیتوانید كتابخانهها، كافهها و خطوط دوچرخهسواری را نادیده بگیرید.
جانسن از این همه نتیجه میگیرد:
۱- یادگیری و خلاقیت امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ میدهد. شبکه نورونهای مغز خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است اما گفتوگو و تعامل آن را کامل میکند.
۲- خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدمهای متفاوت، ایدههای متنوع و دیدگاههای متضاد را تجربه کنیم.
۳- گفتوگو کنیم، آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند) آنگاه لحظههای شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
پدیده «شبکه سیال» و «لحظه شگفت انگیز»
«استیون جانسن» Steven Johnson نویسنده و متخصص علوم رسانه آمریکایی شرح میدهد چگونه ایدههای نو شکل میگیرند. او از تحقیقات پروفسور «کوین دانبار» Kevin Niall Dunbar میگوید که پژوهشی فوقالعاده انجام داده است با این هدف که ایدههای خوب از کجا میآیند؟ «جانسن» شرح میدهد که ما وقتی به یک دانشمند در آزمایشگاه فکر میکنیم، این تصور را داریم که آنها پشت میکروسکوپ قرار دارند و مشغول دیدن چیزی با دقت هستند و سپس آن لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ میدهد و میگوید «اوه، یافتم!» اما نتایج تحقیق «دانبار» بیانگر واقعیت دیگری است. «کوین دانبار» به این منظور که ببیند در چه شرایطی دانشمندان به کشف نائل میشوند به تعدادی از آزمایشگاههای علمی در کشورهای مختلف مراجعه میکند و از دانشمندان در انجام تحقیقات و آزمایشهایشان فیلمبرداری میکند. او رفتار آنها هنگامی که جلوی میکروسکوپ بودند و یا برای نوشیدن قهوه گفتوگو میکردند و دیگر فعالیتهایشان را مورد مشاهده قرار میدهد. «دانبار» تمام مکالمات و رفتار آنها را ضبط میکند و تلاش کرده است، سرآغاز شکلگیری بهترین ایدهها را کشف کند.«دانبار» نشان میدهد بیشتر ایدههای مهم و موفق، نه پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار، بلکه زمانی جرقه زدند که آدمها دور میز جلسات هفتگی یا هنگام نوشیدن قهوه با هم گفتوگو میکردند. یعنی زمانیکه دور میز جمع شدند و آخرین اطلاعات، اشتباهها، تجارب و یافتههای خود را با یکدیگر در میان میگذارند. به عبارتی آنگونه که «مت ریدلی» Matt Ridley میگوید ایدهها بایکدیگر ازدواج میکنند و یک طوفان ذهنی (brain storm) به وجود میآید.
«جانسن» شرح میدهد که وقتی یک ایده در ذهن ما در حال شکل گیری است، شبکۀ جدیدی از نرونها بوجود میآید، شبکهای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که میآموزیم یا خلق میکنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید در مغز میشود. حال میتوان پرسید: چگونه خود را در محیطهایی قرار دهیم که احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکههای جدید در مغز باشد؟ در واقع شبکهٔ انسانی که در دنیای پیرامون ما وجود دارد، شباهت زیادی با شبکهٔ دنیای مغز انسان دارد که جانسون آن را پدیده «شبکۀ سیال» (liquid network) مینامد. به عبارتی همانگونه که یادگیری و نوآوری نتیجه شراکت میلیونها سلول عصبی در مغز و ایجاد یک شبکه جدید است، باهم بودن آدمها و ایدههای متفاوت با پیشینههای مختلف و علایق گوناگون نیز به ایدههای جدید میانجامد و نکته همین جاست که ما بخشی از ایدههای خود را از دیگران میگیریم؛ از کسانی که در رستورانها با آنها برخورد و گفتوگو میکنیم یا از دوستان و آشنایان و یا حتا رهگذری که با او لحظاتی به طور تصادفی حرف میزنیم. ما این ایدهها را به شکلهای تازهای به هم پیوند زده و ایدهای نو خلق میکنیم، گاه حتی بدون آن که خودمان متوجه منشا آنها باشیم.
در یونان باستان آکادمی و میدان شهر و میهمانیها جایی بود که فلاسفه برای مباحثه و طرح کشفیات خود جمع میشدند اما بعدها کافهها اصلیترین نهاد جمع شدن نویسندگان و روشنفکران برای به اشتراک گذاشتنِ ایدهها با یکدیگر شدند. از همین جاست که «شوارتز»، آینده پژوه معروف، در کتاب «شگفتیهای اجتنابناپذیر» درباره توسعه کشور چین، پیشنهاد عجیب توسعه کافهها را میدهد. او به درستی تشخیص میدهد که چینیها (و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حال توسعه) دانشگاههای بزرگی مانند هاروارد و استانفورد را به عنوان موتورهای رشد آمریکا میبینند و سعی در کپیبرداری از آنها دارند. آنها با هزينههای هنگفتی به ساخت پارکهای فناوری و مراكز دانشگاهی رو آوردند؛ اما نمیدانند که اين نهادها كافی نيست. «شوارتز» تاکید میکند که شما نياز به تشكيل فضای فكری دارید، شما نمیتوانید كتابخانهها، كافهها و خطوط دوچرخهسواری را نادیده بگیرید.
جانسن از این همه نتیجه میگیرد:
۱- یادگیری و خلاقیت امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ میدهد. شبکه نورونهای مغز خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است اما گفتوگو و تعامل آن را کامل میکند.
۲- خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدمهای متفاوت، ایدههای متنوع و دیدگاههای متضاد را تجربه کنیم.
۳- گفتوگو کنیم، آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند) آنگاه لحظههای شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
کافه اکسیژن
کافه ای که صفر تا صدش با مشارکت کارکنان اجرا شد؛ فضایی برای دورهم بودن برای اشتراک ذوق، هنر و استعدادهامون برای ورود هوای تازه به محیط کار برای نفس کشیدن کافه اکسیژن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پایان خوش #رویداد های #مشارکتی
لحظهی مهمی در رویدادها که نیاز به توجه و طراحی دارد.
همانطور که در کارگاه های #آموزشی اثر تقدم و تاخر مهم است در رویدادهای #انگیزشی و #تفریحی نیز اثر تاخر اهمیت ویژه ای دارد
ثبت و اتمام خاطره یک روز خوش در آخرین دقایق رویداد
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
Www.o2s.ir
لحظهی مهمی در رویدادها که نیاز به توجه و طراحی دارد.
همانطور که در کارگاه های #آموزشی اثر تقدم و تاخر مهم است در رویدادهای #انگیزشی و #تفریحی نیز اثر تاخر اهمیت ویژه ای دارد
ثبت و اتمام خاطره یک روز خوش در آخرین دقایق رویداد
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
Www.o2s.ir
راه مواجه كردن يك نفر با سايه اش اين است كه نور درونش را به او نشان دهی
در مناطقی از غرب آفریقا، وقتی کسی کار ناپسندی انجام می دهد او را به مرکز دهکده می برند و برای دو روز، تمام اعضای قبیله او را احاطه می کنند و درباره ویژگیهای خوب و مثبت آن فرد حرف می زنند.
آنها معتقد هستند که هر فرد ذاتا خوب است ولی گاهی هم اشتباهاتی مرتکب می شود که در واقع درخواست کمک است. افراد قبیله کنار هم در این آئین جمع می شوند تا به فرد خوبی ذاتی اش را یادآوری کنند.
اعتقاد جمعی این است که این حمایت، از هر نوع تنبیه و خجالت زده کردن فرد بهتر است.
آنها این حرکت را "اوبونتو" به معنی "انسانیت با یکدیگر و تمام موجودات زنده" می نامند.
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
Www.o2s.ir
@OxygenSchool
در مناطقی از غرب آفریقا، وقتی کسی کار ناپسندی انجام می دهد او را به مرکز دهکده می برند و برای دو روز، تمام اعضای قبیله او را احاطه می کنند و درباره ویژگیهای خوب و مثبت آن فرد حرف می زنند.
آنها معتقد هستند که هر فرد ذاتا خوب است ولی گاهی هم اشتباهاتی مرتکب می شود که در واقع درخواست کمک است. افراد قبیله کنار هم در این آئین جمع می شوند تا به فرد خوبی ذاتی اش را یادآوری کنند.
اعتقاد جمعی این است که این حمایت، از هر نوع تنبیه و خجالت زده کردن فرد بهتر است.
آنها این حرکت را "اوبونتو" به معنی "انسانیت با یکدیگر و تمام موجودات زنده" می نامند.
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
Www.o2s.ir
@OxygenSchool
⭕بوى زنگ زدگى
🖋محسن رنانی
کمتر از یک ماه به اول مهر مانده است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است.
همه چیز از اول مهر آغاز میشود.
سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت،دموکراسی یک ملت،و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز میشود.
همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
اول مهر که میشود، رئیس جمهور به مدرسه میرود و زنگ اول مهر را میزند. اما نه رئیس جهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسهها مان زنگ زده است، که کتابهامان، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید.
۱۳میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درمانده سیاستمداران زنگ زده شده، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد.
وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقب ماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته میشود و اکنون با این شیوههای آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد میخشکانیم. گفت اینها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد. و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست.
راست هم میگفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژیاش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش میبندند، پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز، ما میدانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمیزند بلکه متلاشی میکند، لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید.
ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم. پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید.
به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.
باور کنید اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت، و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند، زندگیشان خالیِ خالی خواهد بود! لطفاً برای بچههای ما شعر بخوانید، موسیقی بیاموزید، بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشندتا همکاری رابیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند.
لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند. زبانشان را برای نقد آزاد بگذارید، بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دستکم هوای هم را داشته باشیم، نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید. ترا به خدا در کلاسهایتان خدایی کنید نه ناخدایی. شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان خودساخته رهایمان سازد.
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
🖋محسن رنانی
کمتر از یک ماه به اول مهر مانده است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است.
همه چیز از اول مهر آغاز میشود.
سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت،دموکراسی یک ملت،و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز میشود.
همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
اول مهر که میشود، رئیس جمهور به مدرسه میرود و زنگ اول مهر را میزند. اما نه رئیس جهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسهها مان زنگ زده است، که کتابهامان، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید.
۱۳میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درمانده سیاستمداران زنگ زده شده، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد.
وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقب ماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته میشود و اکنون با این شیوههای آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد میخشکانیم. گفت اینها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد. و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست.
راست هم میگفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژیاش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش میبندند، پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز، ما میدانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمیزند بلکه متلاشی میکند، لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید.
ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم. پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید.
به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.
باور کنید اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت، و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند، زندگیشان خالیِ خالی خواهد بود! لطفاً برای بچههای ما شعر بخوانید، موسیقی بیاموزید، بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشندتا همکاری رابیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند.
لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند. زبانشان را برای نقد آزاد بگذارید، بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دستکم هوای هم را داشته باشیم، نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید. ترا به خدا در کلاسهایتان خدایی کنید نه ناخدایی. شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان خودساخته رهایمان سازد.
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
آغاز کانون توسعه سرپرستان
تمرین راهبری خود و دیگران
به سبک اکسیژن
۱۳ شهریور ۹۸
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
تمرین راهبری خود و دیگران
به سبک اکسیژن
۱۳ شهریور ۹۸
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
در ستایش "سربهسر گذاشتن" مهربانانه
بزرگی گفته است که "درون هر مرد چاقی مرد لاغری زندانی است که عاجزانه تمنای بیرون آمدن دارد"
به همین نسبت درون یک انسان جدی، کودکی شوخ طبع منتظر بازیگوشی است و درون یک آدم تنبل و ترسو یک فرد بلندپرواز و پرشور است که در حال مایوس شدن است. درون آدم منفی باف مایوس کننده هم یک خودِ سرکوب شده خوش بین و سرخوش لنگر انداخته که نیاز به دیده شدن دارد.
یقین بدانید که سربه سر گذاشتنی که با مهر و مهارت انجام شود یکی از دستاوردهای مهم انسانی است، زیرا کمک میکند تا جنبه هایی کمتر بروز کرده از درون شما ظهور کند.
در داستان مرز زیبایی، نوشته آلن هولینگورست در دهه ۸۰ میلادی، لحظه ای وجود دارد که در آن نیک، شخصیت اصلی داستان که جوانی دلفریب است، به مهمانی بزرگی دعوت میشود تا مارگارت تاچر، نخست وزیر بریتانیا را ملاقات کند. همه تا حدی از تاچر میترسیدند، اما نیک به گرمی و با شوخ طبعی به او پیشنهاد میکند که شاید بدش نیاید اگر با یک آهنگ پاپ برقصد. سایر مهمانان جا میخورند. تاچرقصد داشت با وسواس خاص خودش به اصلاحات اقتصادی سخت گیرانه و سیاست لجبازانهاش فکر کند. اما بعد از یک جدال درونی با لبخندی به نیک پاسخ میدهد؛ "میدونی، خیلی دوست دارم امتحانش کنم"
شاید اگر در واقعیت آدمهای بیشتری بودند تا سربه سر خانم نخست وزیر بگذارند، چه بسا نیمهی رقصندهی این دوستدارِ موسیقی پاپ نقش بیشتری در امور ملی بازی میکرد و شاید تاریخ به گونهی دیگری رقم میخورد.
در تاریخ حکمرانی خودمان جالب است بدانید که
حکام به این نکته پی برده بودند که علارغم خصلت دیکتاتوری و قیم مآبانهای که دارند لازم است افرادی آنها را از اوضاع و احوال رعیت آگاه کنند تا صبر جامعه به انتها نرسد اما آن روحیه استکباری اجاره نمیداد که به هر کسی اجازه گفتن چنین سخنانی را بدهند چرا که به نوعی آن را توهین به خود می دانستند. ظاهرا شاهان به صورت سنتی و سینه به سینه به چنین راه حلی رسیده بودند چرا که انسان در سیر تطور حکومتسازی خود همواره برای بعضی از مسائل به دنبال راه حل بوده است. تلخکها برای این امر برگزیده شدند چون ضمن این که افراد هنرمندی بودند به خصوص از نظر عاطفی قادر بودند این اطمینان را به دست بیاورند که خطری برای شاهان ایجاد نخواهند کرد. پس شاهان نیز این امکان و ایمنی را برای آنها ایجاد میکردند تا به راحتی سخن بگویند. تلخکها به هیچ عنوان در معادلات قدرت شرکت نمیکردند، حتی در دوره قاجار که هنرمندان به تئاتر و سیاهبازی روی آوردند نیز بلندپروازی هایی از این نوع دیده نمیشود و هنرمندان دخالتی در معادلات قدرت ندارند.
گفته میشود که یکی از شاهان بار عام میگذاشته تا مردم و رعایا بیایند و دردشان را بگویند. روز بار عام هر کسی میتوانسته بیاید و از ظلمی که بر او رفته سخن بگوید. مردم جمع میشدند ولی وقتی نزد شاه میرسیدند جرات نمیکردند از دردهای واقعی سخن بگویند و به دستبوسی بسنده میکردهاند. هر چند با عزم و اراده رفته بودند که از پادشاه دادخواهی کنند اما دیدن ابهت و عظمت شاه و تفاوت بسیار عمیقی که بین زندگی خود و قصر سلطنتی میدیدند باعث میشد جرات سخن گفتن پیدا نکنند. ولی شخصیتهای این چنینی (تلخکها) که نامی هم در تاریخ ندارند با هنرمندی و با برخورد طنزگونه خودشان به مردم روحیه میدادند تا جرات پیدا کنند و حرفشان را به شاه بزنند. آنها در بیرون از دربار و در بین مردم میچرخیدند، طنز میگفتند، شعر میخواندند، ادا و اطوار در میآوردند و به مردم روحیه میدادند. اینگونه بود که مردم جرات سخن گفتن مییافتند.
کسی که مهربانانه سر به سر ما میگذارد در ما تحقیق کرده و انگشت بر روی نزاعی می گذارد که در درونمان در جریان است. او جانب نیمهی خوب-اما در حال حاضر بیپناه- شخصیتمان را گرفته است.
و در انتها خوب است که از خود بپرسیم؛
چیست که من نیاز دارم بابت آن کمی سر به سرم بگذارند؟
علی حکم آبادی؛ ۱۵ شهریور ۹۸
برداشتی از؛
کتاب درباره خوب بودن؛ آلن دوباتن
مصاحبهای با میرزا بابا مطهرینژاد (مرد روابط عمومی ایران)
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
بزرگی گفته است که "درون هر مرد چاقی مرد لاغری زندانی است که عاجزانه تمنای بیرون آمدن دارد"
به همین نسبت درون یک انسان جدی، کودکی شوخ طبع منتظر بازیگوشی است و درون یک آدم تنبل و ترسو یک فرد بلندپرواز و پرشور است که در حال مایوس شدن است. درون آدم منفی باف مایوس کننده هم یک خودِ سرکوب شده خوش بین و سرخوش لنگر انداخته که نیاز به دیده شدن دارد.
یقین بدانید که سربه سر گذاشتنی که با مهر و مهارت انجام شود یکی از دستاوردهای مهم انسانی است، زیرا کمک میکند تا جنبه هایی کمتر بروز کرده از درون شما ظهور کند.
در داستان مرز زیبایی، نوشته آلن هولینگورست در دهه ۸۰ میلادی، لحظه ای وجود دارد که در آن نیک، شخصیت اصلی داستان که جوانی دلفریب است، به مهمانی بزرگی دعوت میشود تا مارگارت تاچر، نخست وزیر بریتانیا را ملاقات کند. همه تا حدی از تاچر میترسیدند، اما نیک به گرمی و با شوخ طبعی به او پیشنهاد میکند که شاید بدش نیاید اگر با یک آهنگ پاپ برقصد. سایر مهمانان جا میخورند. تاچرقصد داشت با وسواس خاص خودش به اصلاحات اقتصادی سخت گیرانه و سیاست لجبازانهاش فکر کند. اما بعد از یک جدال درونی با لبخندی به نیک پاسخ میدهد؛ "میدونی، خیلی دوست دارم امتحانش کنم"
شاید اگر در واقعیت آدمهای بیشتری بودند تا سربه سر خانم نخست وزیر بگذارند، چه بسا نیمهی رقصندهی این دوستدارِ موسیقی پاپ نقش بیشتری در امور ملی بازی میکرد و شاید تاریخ به گونهی دیگری رقم میخورد.
در تاریخ حکمرانی خودمان جالب است بدانید که
حکام به این نکته پی برده بودند که علارغم خصلت دیکتاتوری و قیم مآبانهای که دارند لازم است افرادی آنها را از اوضاع و احوال رعیت آگاه کنند تا صبر جامعه به انتها نرسد اما آن روحیه استکباری اجاره نمیداد که به هر کسی اجازه گفتن چنین سخنانی را بدهند چرا که به نوعی آن را توهین به خود می دانستند. ظاهرا شاهان به صورت سنتی و سینه به سینه به چنین راه حلی رسیده بودند چرا که انسان در سیر تطور حکومتسازی خود همواره برای بعضی از مسائل به دنبال راه حل بوده است. تلخکها برای این امر برگزیده شدند چون ضمن این که افراد هنرمندی بودند به خصوص از نظر عاطفی قادر بودند این اطمینان را به دست بیاورند که خطری برای شاهان ایجاد نخواهند کرد. پس شاهان نیز این امکان و ایمنی را برای آنها ایجاد میکردند تا به راحتی سخن بگویند. تلخکها به هیچ عنوان در معادلات قدرت شرکت نمیکردند، حتی در دوره قاجار که هنرمندان به تئاتر و سیاهبازی روی آوردند نیز بلندپروازی هایی از این نوع دیده نمیشود و هنرمندان دخالتی در معادلات قدرت ندارند.
گفته میشود که یکی از شاهان بار عام میگذاشته تا مردم و رعایا بیایند و دردشان را بگویند. روز بار عام هر کسی میتوانسته بیاید و از ظلمی که بر او رفته سخن بگوید. مردم جمع میشدند ولی وقتی نزد شاه میرسیدند جرات نمیکردند از دردهای واقعی سخن بگویند و به دستبوسی بسنده میکردهاند. هر چند با عزم و اراده رفته بودند که از پادشاه دادخواهی کنند اما دیدن ابهت و عظمت شاه و تفاوت بسیار عمیقی که بین زندگی خود و قصر سلطنتی میدیدند باعث میشد جرات سخن گفتن پیدا نکنند. ولی شخصیتهای این چنینی (تلخکها) که نامی هم در تاریخ ندارند با هنرمندی و با برخورد طنزگونه خودشان به مردم روحیه میدادند تا جرات پیدا کنند و حرفشان را به شاه بزنند. آنها در بیرون از دربار و در بین مردم میچرخیدند، طنز میگفتند، شعر میخواندند، ادا و اطوار در میآوردند و به مردم روحیه میدادند. اینگونه بود که مردم جرات سخن گفتن مییافتند.
کسی که مهربانانه سر به سر ما میگذارد در ما تحقیق کرده و انگشت بر روی نزاعی می گذارد که در درونمان در جریان است. او جانب نیمهی خوب-اما در حال حاضر بیپناه- شخصیتمان را گرفته است.
و در انتها خوب است که از خود بپرسیم؛
چیست که من نیاز دارم بابت آن کمی سر به سرم بگذارند؟
علی حکم آبادی؛ ۱۵ شهریور ۹۸
برداشتی از؛
کتاب درباره خوب بودن؛ آلن دوباتن
مصاحبهای با میرزا بابا مطهرینژاد (مرد روابط عمومی ایران)
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
شنونده خوب
اغلب فکر میکنیم شنونده خوب کسی است که وسط حرف دیگری نپرد و حتی دوست داریم شنونده خوب مبادی آداب بوده، تمام بیراههها و فرعیهای گوینده را دنبال کند. در حالی که شنونده خوب ضمن تمرکز و کنکاش در بیان گوینده به شکل عمیقی شکاک است. او همواره تلاش میکند گوینده را به آخرین خروجی در جاده اصلی برگرداند. به طور تناقضگونهای شنونده خوب مداخله در کلام گوینده را بلد است البته نه به قصد وارد کردن افکار خودش بلکه هدایت و کمک به تفهیم پیام گوینده مثلا؛
# خوب، منظورت از اون حرفی که زدی این بود که...؟
# آره، آره... همین چند لحظه پیش داشتی میگفتی که..
# خوب، پس در نهایت ...
شنونده خوب بلد است که به گوینده کمک کند تا به دغدغههای اصیل، بی غل و غش و گریزپایش بازگردد.
برداشتی از کتاب درباره خوب بودن از آلن دو باتن
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
اغلب فکر میکنیم شنونده خوب کسی است که وسط حرف دیگری نپرد و حتی دوست داریم شنونده خوب مبادی آداب بوده، تمام بیراههها و فرعیهای گوینده را دنبال کند. در حالی که شنونده خوب ضمن تمرکز و کنکاش در بیان گوینده به شکل عمیقی شکاک است. او همواره تلاش میکند گوینده را به آخرین خروجی در جاده اصلی برگرداند. به طور تناقضگونهای شنونده خوب مداخله در کلام گوینده را بلد است البته نه به قصد وارد کردن افکار خودش بلکه هدایت و کمک به تفهیم پیام گوینده مثلا؛
# خوب، منظورت از اون حرفی که زدی این بود که...؟
# آره، آره... همین چند لحظه پیش داشتی میگفتی که..
# خوب، پس در نهایت ...
شنونده خوب بلد است که به گوینده کمک کند تا به دغدغههای اصیل، بی غل و غش و گریزپایش بازگردد.
برداشتی از کتاب درباره خوب بودن از آلن دو باتن
🦋مدرسه اکسیژن
@OxygenSchool
کتابهایی که میخوانید و آدمهایی که ملاقات میکنید، مشخص میکند، پنج سال آینده کجا خواهید بود.
جیم ران
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@OxygenSchool
جیم ران
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@OxygenSchool
روز ملی “?R U OK” در استرالیا
روز ملی ? R U OK (حالتون چطوره؟ ) روزی است که در آن به مردم یادآوری میکند، از احوال همدیگر خبردار شده و همچنین در طول سال هم هر روز در فکر کمک و یاری به افرادی که در نزدیکی شان زندگی می کنند وممکن است از مشکلات زیادی رنج های ببرند، باشند.
هدف اصلی مجریان این طرح اینست که به مردم آگاهی های کافی داده شود تا از طرق گوناگون از جمله گوش دادن به حرفهای دیگران، دقت در کارهای روزمره، رفتارها و واکنش های آنها که هرکدام بیانگر عدم برخورداری از آرامش در زندگی شان میباشد، دقیق تر شده و متوجه شوند، که اینگونه افراد احتیاج به کمک دارند، بنابراین باب صحبت و گفتگو را با سوال کوتاه "? R U OK " آغاز کرده در حد توان دست آنها را گرفته و حس و حال خوشایندی در آنها ایجاد کنند.
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@OxygenSchool
روز ملی ? R U OK (حالتون چطوره؟ ) روزی است که در آن به مردم یادآوری میکند، از احوال همدیگر خبردار شده و همچنین در طول سال هم هر روز در فکر کمک و یاری به افرادی که در نزدیکی شان زندگی می کنند وممکن است از مشکلات زیادی رنج های ببرند، باشند.
هدف اصلی مجریان این طرح اینست که به مردم آگاهی های کافی داده شود تا از طرق گوناگون از جمله گوش دادن به حرفهای دیگران، دقت در کارهای روزمره، رفتارها و واکنش های آنها که هرکدام بیانگر عدم برخورداری از آرامش در زندگی شان میباشد، دقیق تر شده و متوجه شوند، که اینگونه افراد احتیاج به کمک دارند، بنابراین باب صحبت و گفتگو را با سوال کوتاه "? R U OK " آغاز کرده در حد توان دست آنها را گرفته و حس و حال خوشایندی در آنها ایجاد کنند.
🦋مدرسه اکسیژن، مدرسه زندگی
@OxygenSchool
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پس اگه قراره که دیوونه خطابت کنن
نشون بده که یه دیوونه چیکار میتونه بکنه 😜
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
نشون بده که یه دیوونه چیکار میتونه بکنه 😜
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@OxygenSchool
اعتماد کارساز است
#trust_works
بخش اول
مفهوم مبهم، مهم و مناسب این روزهای ما که نیاز به بازتعریف و بازآفرینی دارد. قصد داریم تا در پست های آتی مفهوم #اعتماد رو به کمک کتاب "اعتماد کارساز است"، نوشته کن بلانچارد و ... بازخوانی کنیم
اصلا چرا #اعتماد انقدر مهمه؟
قبول دارین که اگه کسی به شما #اعتماد نداشته باشه معمولا این رو به روتون نمیاره؟
قبول دارین که #اعتماد به تدریج بوجود میاد و یکباره از بین میره؟
قبول دارین که ما رفتارهای تقویت و تضعیف کننده #اعتماد رو جایی به صورت متمرکز نیاموختیم؟
قبول دارین که #اعتماد زیربنای رابطه #راهبرانه است؟
راهبری خود و دیگران#
چگونه به خودمان و دیگران اعتماد کنیم و بستری جدید برای
#قابل_اعتماد #بودن خلق کنیم؟
در ادامه و پست های بعدی مدرسه اکسیژن
با الفبای ساده، شفاف و کاربردی اعتماد برای ایجاد روابط پایدار آشنا خواهیم شد
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@oxygenschool
💠 خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
#trust_works
بخش اول
مفهوم مبهم، مهم و مناسب این روزهای ما که نیاز به بازتعریف و بازآفرینی دارد. قصد داریم تا در پست های آتی مفهوم #اعتماد رو به کمک کتاب "اعتماد کارساز است"، نوشته کن بلانچارد و ... بازخوانی کنیم
اصلا چرا #اعتماد انقدر مهمه؟
قبول دارین که اگه کسی به شما #اعتماد نداشته باشه معمولا این رو به روتون نمیاره؟
قبول دارین که #اعتماد به تدریج بوجود میاد و یکباره از بین میره؟
قبول دارین که ما رفتارهای تقویت و تضعیف کننده #اعتماد رو جایی به صورت متمرکز نیاموختیم؟
قبول دارین که #اعتماد زیربنای رابطه #راهبرانه است؟
راهبری خود و دیگران#
چگونه به خودمان و دیگران اعتماد کنیم و بستری جدید برای
#قابل_اعتماد #بودن خلق کنیم؟
در ادامه و پست های بعدی مدرسه اکسیژن
با الفبای ساده، شفاف و کاربردی اعتماد برای ایجاد روابط پایدار آشنا خواهیم شد
🦋مدرسه مشارکتی اکسیژن
@oxygenschool
💠 خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi