استاد محمد شجاعی
95.9K subscribers
11.6K photos
3.43K videos
908 files
6.2K links
«گروه رسانه منتظر»
رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
استاد و پژوهشگر بین‌المللی در «انسان‌شناسی الهی»

🌐 سایت
montazer.ir

▪️ایتا
eitaa.com/ostad_shojae

▫️اینستاگرام
instagram.com/ostad.shojae1

پشتیبان
@poshtibaan_4


روابط عمومی 📞
۰۲۱۵۵۹۶۱۴۱۲
۰۲۱۵۵۹۰۸۰۳۸
Download Telegram
#موضوع_روز : مدیریت عشق‌های دنیایی

This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ | #استاد_شجاعی

با دردِ آرزوهایی که برآورده نمیشن،
و غمِ چیزها یا کسانی که از دستشون میدیم،
چجوری میشه آرامش و شادی‌مون رو حفظ کنیم؟

@ostad_shojae I montazer.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مدیریت عشق‌های زمینی
@ostad_shojae
#پادکست_روز

#استاد_شجاعی | #حجه‌الاسلام_قرائتی

√ وابستگی‌های عاطفی
√ عشق‌های زمینی
√ دوستی‌های دنیایی
لزوماً بد نیستند! فقط مدیریت اونها در سبک زندگی الهی فرق می‌کنه!

تنها راه حل برای «ثباتِ روحیِ ما» در تحولات دلبستگی‌های پایینی‌مان!

@ostad_shojae I montazer.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#توئیت استاد شجاعی در سپاس از مردم غیور ایران.

• سلام و درود خداوند و اولیای او بر ملّت بی‌نظیر ایران که با حضور قدرتمند و وفادارانه خود در انتخابات، اوج بصیرت را به نمایش گذاشتند و عاشقان کشور را شاد، و دشمنان را ناامید نمودند.

کلیک کنید : لینک توئیت

x.com/m_shojae1
※  بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یاد_خدا۴۰

✘ برای تمرکز و حضور قلب، باید نفس را تمرین داد!

• خیلی از آدمها اهل عبادتها و ریاضت‌های سنگین هم هستند ولی توانِ حضور و تمرکز در بخش کوچکی از این عبادتهایشان را هم ندارند.

• برای حضور قلب باید تمرین داشت!
• صدبار هم که ذهنتان پرید، دوباره بیاریدش سرخط! و خدا را در مقابلتان ببینید و شروع کنید. بالاخره قلب این حضور را درک و شهود خواهد کرد.


@ostad_shojae | montazer.ir
استوری یاد خدا 40.jpg
705.7 KB
فایل مناسب استوری / پوستر جهت چاپ

#یاد_خدا ۴۰
@ostad_shojae
یاد خدا ۴۰
@ostad_shojae
مجموعه #یاد_خدا ۴۰

#استاد_شجاعی | #آیت_الله_فاطمی_نیا

√ حضور قلب ندارم!
وسط نماز، صدبار ذهنم می‌پّره !
وسط ذکر، همه‌ی فکرای عالَم از سر من میگذره!

من چجوری می‌تونم تمرکز بگیرم ؟

@ostad_shojae | montazer.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز

#موضوع_روز: «نشستم کنار و دادمش دست خدا»

ماهان هفت ماهه بود!
اولین بار اسمش را وقتی  یک روزه بود در لیستِ عمل‌های صبحِ اتاق عمل کودکان دیدم!

• با یک بیماری مادرزادی بدنیا آمده بود، آن هم از نوع شدیدش که نیاز داشت به چندین مرحله عمل.
وقتی آمد دلم را به خودش گره زد بیش از بچه‌های دیگر. و من می‌دانستم این حالت اتفاقی نیست و قرار است نکته‌ای از دریچه‌ی جانِ پاک ماهان به کتاب زندگی من اضافه شود که شد ...

• با فاصله‌های متفاوت، هر چند وقت یکبار مهمان ما می‌شد و بخشی از جراحی‌اش انجام می‌گرفت و می‌رفت تا دفعه‌ی بعد.
هفت ماهه بود که آخرین بخشِ عملش را باید انجام می‌دادیم و برای همیشه می‌رفت به جنگ زندگی.

• یادم نیست از کجا، ولی میدانم از یکی از شهرهای جنوب می‌آمدند تهران، و برای هر عملش کلّی مصیبت و سختی داشتند تا ماهان مرخص شود و برگردند.
اما من هرگز ندیدم صورت مادرش کمی اندوه داشته باشد. کمی نگرانی، یا حتی کمی ترس!
آنقدر هر بار به صورت این زن، لبخند بود که همان اول‌ها شک کردم نکند واقعاً مادرش نباشد.
اما او مادرِ ماهان بود، مادر قوی و قدرتمند ماهان... که شاید بزرگترین سرمایه‌ی ماهان در زمین بود.

• بار آخر که باید ماهان را بعد از عمل به آی‌سی‌یو تحویل می‌دادم، مادرش کمی عقب‌تر از پرستار ایستاده بود.
خوب می‌شناختمش، و راستش دیگر برایم با بقیه مادرها فرق می‌کرد! محبتی همراه با یک احترام و عزّت فوق‌العاده در قلبم نسبت به او شکل گرفته بود.

• ماهان که منتقل شد، جلو آمد و گفت: هربار که آمدم اینجا شما ماهان را از من گرفتید و بردید، و باز شما او را به ما تحویل دادید و من می‌دیدم که بیشتر از من مراقبش هستید، مادرانه بغلش می‌کنید، از شما برای همه‌ی اینها ممنونم.

گفتم: این که وظیفه‌ی ماست و غیرِ این باشد مسئولیم.
اما یک چیزی در شما، مرا حیرت‌زده کرده است. راستش را بخواهید من مریضِ مثلِ ماهان زیاد داشته‌ام. ولی مادر مثل شما تا الآن ندیده‌ام. ماهان چندین بار مهمان ما بوده و هر بار چندین ساعت زیرِ عمل.
تا امروز من شما را حتی یکبار هم نگران و پریشان ندیدم.
همیشه لبخند زدید، همیشه عقب‌تر از پرستار و پزشک ایستادید و با نهایتِ اطمینان اجازه دادید کارشان را بکنند. من به عنوان یک مادر که حالِ این لحظه‌های شما را می‌فهمد به شما افتخار می‌کنم.

• گفت: ما سالها فرزنددار نمی‌شدیم. هر چه دوا درمان کردیم نشد...
ماهان هدیه‌ی خدا بود به ما. من به اصرار نگرفتمش از خدا. از همه جا که ناامید شدم، تازه آرام شدم، نشستم کنار و فقط دعا کردم و بقیه کار را سپردم به خدا.
وقتی ماهان آمد به دنیا و بیماری‌اش معلوم شد هم فهمیدم شفایش هم دست آدمها نیست.
برای همین نشستم کنار و دادمش دست خدا.
هر بار که پرستاری او را نوازش می‌کرد می‌دیدم که خدا دارد نوازشش می‌کند. هر بار که حالش بهتر می‌شد، می‌دیدم که خدا دارد تیمارش می‌کند. من قربان صدقه‌های شما و دلواپسیِ شما را هم برای ماهان، قربان صدقه‌ی خدا می‌دیدم.
آدم که خدا را پیِ کارِ بچه‌اش بفرستد، دیگر چه غصه دارد؟
خدا دارد آدمهایِ خودش را، که وقتی نیستی بهتر از تو مراقبِ امانتت باشند.

هیچ نداشتم بگویم!
دستانش را گرفتم و گفتم : من خدا را شکر میکنم که ما اینجا کارگرانِ خدایِ قدرتمندِ شماییم و خدا ما را برای مراقبت از ماهانِ شما انتخاب کرد.
شاید این بالاترین سرمایه‌ی ما باشد در زمین: «کارگریِ خدا»

• شاید امروز ماهان پسری ۱۵ ساله یا کمی بیشتر باشد ... ولی خاطره‌ی مادر ماهان ۱۵ سال است که دارد در من به تولید صبر کمک می‌کند!

@ostad_shojae | montazer.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM