#گپ_روز : آدم عاشق جرعه جرعه میخورد همهی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد.
#موضوع_روز : وفاداری به امام
✍️ از اول هم، با ازدواجشان موافق نبود!
دختر ته تغاریِ زیبارویِ ننهجان، عاشق یک مرد کچل فقیر شده بود که شانزده سال از خودش بزرگتر بود.
و این ننه جان، با اینکه آخر رضایت داد و آنها به هم رسیدند، ولی تا وقتی آقاجان زنده بود، جان به لبش کرد!
• ننهجان اما نمیدانست که در درون این مرد، جهانی جریان دارد که سالها بعد از وفاتش نیز بوی رحمانیتش در خاطر تمام اهالی شهر جا میماند!
• یک روز زیر درخت ازگیل خانه اقاجان داشتم خاک بازی میکردم، که ننهجان از پرچین وسط خانه خودش و خانه آقاجان رد شد و آمد آنجا!
شروع کرد با عصبانیت پشت سر آقاجان حرف زدن، که چرا این وضع زندگی شماست!
این مرد از پس اداره مخارجش برنمیآید، صاحب نوه شدهاید و هنوز هم در همین خانه کاهگلی زندگی میکنید و ... از این حرفهای مسخره !
• او میگفت و عزیزجان هیچ نمیگفت و من زیر درخت ازگیل غصه میخوردم.
صدای دوچرخه آقاجان را پشت در شنیدم که ایستاد!
ولی در باز نشد و او داخل نیامد.
وقتی ننهجان حرفهایش تمام شد و دلش خنک شد و رفت؛ در باز شد و آقاجان با همان چهره باز و لبخند همیشگی با دوچرخهاش آمد داخل!
از شالیزاری میآمد که صاحبش جز به آقاجان اعتماد نداشت، و آنرا داده بود دستش تا برنج بکارد، شریکی!
• آقاجان دوچرخهاش را به دیوار تکیه داد و با زانوهایش روی زمین آمد و دستش را باز کرد و من دویدم و خودم را انداختم در بغلش تا مثل همیشه میان سینهی ستبرش غرق شوم.
دویدم اما اینبار شاد نبودم! و آقاجان اینرا میدانست...
غصه همهی جانم را گرفته بود، و بغض داشت خفهام میکرد.
• سرم را توی گردن آقاجان فرو کردم و اشکم گریبان آقاجان را خیس کرد!
همانجا روی زمین چهارزانو نشست و زیر گوشم گفت : هیش.... باباجان! هیچی نگو.
گفتم : من از او بدم میآید!
آقاجان دستش را پشت سرم گذاشت و دهانش را زیر گوشم ! و گفت : تو نباید حرفهای ننهجان را باور کنی!
او عاشق عزیزجان است ...درست شبیه من!
گفتم : من اما از او بدم میآید!
گفت : هیش ... باباجان! باباها باید عاشق باشند وگرنه بابای خوبی نمیشوند.
گفتم : اینکه شما اینقدر بابای خوبی هستید یعنی عاشقید؟
موهایم را که در میان انگشتانش بود گرفت و بوسید و گفت: آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند:
اول اینکه : برای اینکه عشقشان آزار نبیند، تمام سختیهایی که به آنها میرسد را جرعه جرعه و بی شکایت مینوشند تا آب در دل عشقشان تکان نخورد!
دوم اینکه : تمام آدمهایی را که معشوقشان آنها را دوست دارد، دوست دارند! حتی اگر آنها دوستش نداشته باشند.
• گفتم : اوهوم ... مثل شما !
آقاجان مرا از بغلش زمین گذاشت و بیسکوییت پتیبور پنج تومنیاش را داد دستم و رفت دست و پاهایش را لب حوض بشوید.
اما من همچنان ریز ریز اشک میریختم و کامیون پلاستیکیام را از خاک پر میکردم.
• امروز از صبح درگیر «موضوع روز» امروزم .... «وفا» «وفااااای به امام»...
هر چه فکر کردم دیدم، عشق تنها علّت وفاداری است!
آدم عاشق شود؛ «وفادار» میشود!
تا تقی به توقی میخورد نقاَش را به جان معشوقش نمیزند!
جرعه جرعه میخورد همهی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد.
• و من اولین بار اینرا از آقاجان آموخته بودم: « وفا محصول عشق است» و آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند که البته من امروز اسم هر دوی این فرقها را میگذارم : «وفا»
@ostad_shojae |montazer.ir
#موضوع_روز : وفاداری به امام
دختر ته تغاریِ زیبارویِ ننهجان، عاشق یک مرد کچل فقیر شده بود که شانزده سال از خودش بزرگتر بود.
و این ننه جان، با اینکه آخر رضایت داد و آنها به هم رسیدند، ولی تا وقتی آقاجان زنده بود، جان به لبش کرد!
• ننهجان اما نمیدانست که در درون این مرد، جهانی جریان دارد که سالها بعد از وفاتش نیز بوی رحمانیتش در خاطر تمام اهالی شهر جا میماند!
• یک روز زیر درخت ازگیل خانه اقاجان داشتم خاک بازی میکردم، که ننهجان از پرچین وسط خانه خودش و خانه آقاجان رد شد و آمد آنجا!
شروع کرد با عصبانیت پشت سر آقاجان حرف زدن، که چرا این وضع زندگی شماست!
این مرد از پس اداره مخارجش برنمیآید، صاحب نوه شدهاید و هنوز هم در همین خانه کاهگلی زندگی میکنید و ... از این حرفهای مسخره !
• او میگفت و عزیزجان هیچ نمیگفت و من زیر درخت ازگیل غصه میخوردم.
صدای دوچرخه آقاجان را پشت در شنیدم که ایستاد!
ولی در باز نشد و او داخل نیامد.
وقتی ننهجان حرفهایش تمام شد و دلش خنک شد و رفت؛ در باز شد و آقاجان با همان چهره باز و لبخند همیشگی با دوچرخهاش آمد داخل!
از شالیزاری میآمد که صاحبش جز به آقاجان اعتماد نداشت، و آنرا داده بود دستش تا برنج بکارد، شریکی!
• آقاجان دوچرخهاش را به دیوار تکیه داد و با زانوهایش روی زمین آمد و دستش را باز کرد و من دویدم و خودم را انداختم در بغلش تا مثل همیشه میان سینهی ستبرش غرق شوم.
دویدم اما اینبار شاد نبودم! و آقاجان اینرا میدانست...
غصه همهی جانم را گرفته بود، و بغض داشت خفهام میکرد.
• سرم را توی گردن آقاجان فرو کردم و اشکم گریبان آقاجان را خیس کرد!
همانجا روی زمین چهارزانو نشست و زیر گوشم گفت : هیش.... باباجان! هیچی نگو.
گفتم : من از او بدم میآید!
آقاجان دستش را پشت سرم گذاشت و دهانش را زیر گوشم ! و گفت : تو نباید حرفهای ننهجان را باور کنی!
او عاشق عزیزجان است ...درست شبیه من!
گفتم : من اما از او بدم میآید!
گفت : هیش ... باباجان! باباها باید عاشق باشند وگرنه بابای خوبی نمیشوند.
گفتم : اینکه شما اینقدر بابای خوبی هستید یعنی عاشقید؟
موهایم را که در میان انگشتانش بود گرفت و بوسید و گفت: آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند:
اول اینکه : برای اینکه عشقشان آزار نبیند، تمام سختیهایی که به آنها میرسد را جرعه جرعه و بی شکایت مینوشند تا آب در دل عشقشان تکان نخورد!
دوم اینکه : تمام آدمهایی را که معشوقشان آنها را دوست دارد، دوست دارند! حتی اگر آنها دوستش نداشته باشند.
• گفتم : اوهوم ... مثل شما !
آقاجان مرا از بغلش زمین گذاشت و بیسکوییت پتیبور پنج تومنیاش را داد دستم و رفت دست و پاهایش را لب حوض بشوید.
اما من همچنان ریز ریز اشک میریختم و کامیون پلاستیکیام را از خاک پر میکردم.
• امروز از صبح درگیر «موضوع روز» امروزم .... «وفا» «وفااااای به امام»...
هر چه فکر کردم دیدم، عشق تنها علّت وفاداری است!
آدم عاشق شود؛ «وفادار» میشود!
تا تقی به توقی میخورد نقاَش را به جان معشوقش نمیزند!
جرعه جرعه میخورد همهی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد.
• و من اولین بار اینرا از آقاجان آموخته بودم: « وفا محصول عشق است» و آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند که البته من امروز اسم هر دوی این فرقها را میگذارم : «وفا»
@ostad_shojae |montazer.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز : هنوز ما فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم!
#موضوع_روز : آفتهای عزاداری
• این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمیدانم چقدرشان را میشود گفت!
این روزها هجوم میآورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریهها باشند!
• داشتم با خودم فکر میکردم :
همین الآن وسط تمام هیئتها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مردهی زیادی را احیاء میکنند:
هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما میگذرد!
حق داریم ...
کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم!
یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته!
یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد!
یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریضداری برای شفای بیمارش دعا میکند!
• داشتم با خودم فکر میکردم:
۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء.
عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما.
عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته!
ولی نتوانسته این درک را همهگیر کند، که هر چه میکِشیم از همین عاشوراست که قرنهاست برایش رخت عزا به تن میکنیم.
• هنوز فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!
که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی میکرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد.
جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد !
همان تمدنی که امام حسین علیهالسلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد!
تمدنی که انسان را میبیند، نه این زن و مرد را،
و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان میچیند.
• وسط هیئتها نشستهایم، و نمیدانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم میبود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا میخواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمیآورد:
ـ فقر در اقتصاد
ـ فقر در فرهنگ و اخلاق
ـ فقر در سلامت
ـ فقر در ....
ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم.
• این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر میشود زیرا :
ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده،
ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند!
✘ کاش هیئتها همه میدانستند:
یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغهی نام و نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند!
و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغهها هم در آن انسانیاند، تلاش کنند.
برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.
※ مبانی انسانشناسی در تمدن نوین الهی
@ostad_shojae
#موضوع_روز : آفتهای عزاداری
• این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمیدانم چقدرشان را میشود گفت!
این روزها هجوم میآورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریهها باشند!
• داشتم با خودم فکر میکردم :
همین الآن وسط تمام هیئتها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مردهی زیادی را احیاء میکنند:
هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما میگذرد!
حق داریم ...
کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم!
یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته!
یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد!
یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریضداری برای شفای بیمارش دعا میکند!
• داشتم با خودم فکر میکردم:
۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء.
عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما.
عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته!
ولی نتوانسته این درک را همهگیر کند، که هر چه میکِشیم از همین عاشوراست که قرنهاست برایش رخت عزا به تن میکنیم.
• هنوز فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!
که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی میکرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد.
جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد !
همان تمدنی که امام حسین علیهالسلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد!
تمدنی که انسان را میبیند، نه این زن و مرد را،
و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان میچیند.
• وسط هیئتها نشستهایم، و نمیدانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم میبود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا میخواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمیآورد:
ـ فقر در اقتصاد
ـ فقر در فرهنگ و اخلاق
ـ فقر در سلامت
ـ فقر در ....
ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم.
• این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر میشود زیرا :
ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده،
ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند!
✘ کاش هیئتها همه میدانستند:
یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغهی نام و نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند!
و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغهها هم در آن انسانیاند، تلاش کنند.
برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.
※ مبانی انسانشناسی در تمدن نوین الهی
@ostad_shojae
#گپ_روز : عاشقهایی که هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
#موضوع_روز : عشق تنها ابزار رسیدن به «قدم صدق» است!
✍️ خدا گفت این را، نه من ؛
| مابینِ مؤمنین کسانی هستند که صِدق دارند برای عهدی که با خدا بستند!
بعضیها این عهد را به آخر بردند،
و بعضیها منتظرند تا این عهد را تمام و کمال ادا کنند،
و هیچ وقت عهدشان را تغییر ندادند! | أحزاب / ۲۳
※ این آیه میپیچد شبیه یک درد دنبالهدار در جانم!
| صدقوا ما عاهدوا | ...
ایستادن، با صادقانه ایستادن فرق میکند!
یاد ماجرای (فرزدق) افتادم!
امام به او گفته بود؛ مسلم به تکلیف خویش عمل کرد و تکلیف ما باقی مانده!
• از خودم میپرسم؛ تکلیف من چه میشود یعنی؟
«ایستادنِ از سر صدق» پلّهی قبلیِ مقام محمود است!
اگر استقامت صادقانهی کسی تأیید شود، دیگر بستر کسب مقام محمود، در جان او درست شده است.
• خیال خدا آنقدر از بابت این «عاشقها» راحت است که « و ما بدّلوا تبدیلا» برایشان نازل میکند..
یعنی آنها هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
• با همان درد پیچیده، با خودم گفتم :
تهِ قصهی ما چه میشود یعنی؟
ما نیز از آن کسانی هستیم که خدا، «مابینِ مؤمنین» با انگشت نشانشان میگیرد و سری با لبخند به نشانِ تأیید صدقشان، تکان میدهد ؟
« مابینِ مؤمنین» ، یعنی فقط بعضیها که عاشقند !
| مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا. أحزاب/۲۳ |
※ کاش شأن نزول نداشتند آیهها!
انگار هر لحظه در حالِ نزولند ... بی قید زمان و مکان !
@ostad_shojae
#موضوع_روز : عشق تنها ابزار رسیدن به «قدم صدق» است!
| مابینِ مؤمنین کسانی هستند که صِدق دارند برای عهدی که با خدا بستند!
بعضیها این عهد را به آخر بردند،
و بعضیها منتظرند تا این عهد را تمام و کمال ادا کنند،
و هیچ وقت عهدشان را تغییر ندادند! | أحزاب / ۲۳
※ این آیه میپیچد شبیه یک درد دنبالهدار در جانم!
| صدقوا ما عاهدوا | ...
ایستادن، با صادقانه ایستادن فرق میکند!
یاد ماجرای (فرزدق) افتادم!
امام به او گفته بود؛ مسلم به تکلیف خویش عمل کرد و تکلیف ما باقی مانده!
• از خودم میپرسم؛ تکلیف من چه میشود یعنی؟
«ایستادنِ از سر صدق» پلّهی قبلیِ مقام محمود است!
اگر استقامت صادقانهی کسی تأیید شود، دیگر بستر کسب مقام محمود، در جان او درست شده است.
• خیال خدا آنقدر از بابت این «عاشقها» راحت است که « و ما بدّلوا تبدیلا» برایشان نازل میکند..
یعنی آنها هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
• با همان درد پیچیده، با خودم گفتم :
تهِ قصهی ما چه میشود یعنی؟
ما نیز از آن کسانی هستیم که خدا، «مابینِ مؤمنین» با انگشت نشانشان میگیرد و سری با لبخند به نشانِ تأیید صدقشان، تکان میدهد ؟
« مابینِ مؤمنین» ، یعنی فقط بعضیها که عاشقند !
| مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا. أحزاب/۲۳ |
※ کاش شأن نزول نداشتند آیهها!
انگار هر لحظه در حالِ نزولند ... بی قید زمان و مکان !
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز : سه روز است که مرا تنها کردهاید، چرا دست از سرم بر نمیدارید؟ بروید دیگر ...
#موضوع_روز : «چگونه مشکلات و مصائب را راحتتر تحمل کنیم؟»
✍️ نود و یک سالش بود! عمه شهربانو.
ابیات مثنوی را چنان به موقع در میان جملات و حرفهای حکمتآمیزش بکار میبرد که گویی یک استاد دانشگاه ادبیات دارد شعر میخواند.
• همیشه شنیده بودم آدمها وقتی پیر میشوند، نیازشان به توجه بیشتر میشود!
نیازشان به بودن دیگران در کنارشان بیشتر میشود،
نیازشان به حرف زدن با دیگران بیشتر میشود...
اما این پیرزن نورانی هر چه پیرتر میشد نیازش به بقیه کمتر میشد انگار!
• چشمانش سو نداشت، بچه هایش برایش یک آشپزخانهی آسان درست کرده بودند، که بتواند نشسته غذا درست کند، نشسته ظرف بشوید، نشسته تمام وسایلش را جابهجا کند.
ولی با همه اینها از روی چهارپایه کوتاهش افتاد و وضعیتش از اینی که بود بدتر شد.
بچهها آمدند یکی دو روز دورش بودند، و صدایی از او درنمیآمد.
هرکس میآمد دیدنش چیزی جز شکر نداشت! نه از دردی که میکشید لام تا کام حرفی میزد و نه از اتفاقی که افتاده بود.
• دو سه روز گذشت که با مادرم رفتیم دیدن عمه شهربانو!
داشت زیر لب با خودش حرف میزد، متوجه حضور ما که شد ساکت شد و دستانش را باز کرد و مرا سفت بغل کرد. و من مثل همیشه احساس میکردم درون سینهاش را شکافت و تمام مرا در خودش جا داد!
• نیم ساعتی گذشت و دخترِ بزرگ عمه جان کلید کرد که او را ببرد خانه خودش!
چند بار به آرامی گفت، بروید من با شما نمیآیم...
و او همچنان لجاجت میکرد!
کمی تند شد و ابروهایش را درهم برد و گفت: سه روز است که مرا تنها کردهاید، چرا دست از سرم بر نمیدارید؟ بروید دیگر ...
• برایم این جمله عجیب آمد، اتفاقاً همه در این سه روز دور و برش بودند. و عمه اصلاً تنها نبود.
اما با خودم فکر کردم پیر است و فراموشکار!
• چند ثانیهای مکث کرد و اشک از کنار چشمانش ریز ریز پایین آمد.
گفت : بروید ننه جان ... بروید!
من حاضرم هر سختی و مصیبتی را تحمل کنم، ولی مرا خفه نکنید.
وقتی شما هستید اینجا، من تنها میشوم.
وقتی شما نیستید، این خانه رفت و آمدش را دارد! من تنها نیستم!
میآیند و میروند مداااام ....
✘ من آن روز هیچ نفهیمدم از حرفهایش!
تا اینکه چند ماه بعد، هفت روز عمه جان به حالت احتضار رفت!
خواب بود انگار ... ولی معلوم بود که منتظر لحظه موعود است.
• مامان بالای سرش داشت «یس» میخواند که یکهو عمهای که یکهفته خواب رفته بود، شروع کرد زیر لب زیارت عاشورا خواندن. زیارت عاشورا عادت هر صبحش بود از زمانی که دخترِ خانه بود تا همان روز!
مامان گوشش را به لب عمه نزدیک کرد و تمام زیارت عاشورا را گوش کرد.
بعد از اینکه تمام شد؛ عمه دستش را روی سینه گذاشت و یکی یکی
به چهارده معصوم علیهم السلام
به تمام أنبیاء بزرگ
و ملائک مقرب سلام داد و با یک لبخند، آخرین بازدمش را به دنیا فوت کرد و .... تمام.
※ تازه این موقع بود که فهمیدم:
آدمی که در جهانِ درونش، رفت و آمدها در جریان است، آنقدر قوام و قدرت به این جان تزریق شده که در شکستهترین و مصیبتآلودترین روزهای زندگیاش هم، شیرین زندگی میکند.
تلخ کامی در مصیبت مالِ جانهای تنگ است!
که فشارها دستشان میرسد جیغشان را دربیاورند.
کارگاه رشد و قدرت در سایه سختیها
@ostad_shojae
#موضوع_روز : «چگونه مشکلات و مصائب را راحتتر تحمل کنیم؟»
✍️ نود و یک سالش بود! عمه شهربانو.
ابیات مثنوی را چنان به موقع در میان جملات و حرفهای حکمتآمیزش بکار میبرد که گویی یک استاد دانشگاه ادبیات دارد شعر میخواند.
• همیشه شنیده بودم آدمها وقتی پیر میشوند، نیازشان به توجه بیشتر میشود!
نیازشان به بودن دیگران در کنارشان بیشتر میشود،
نیازشان به حرف زدن با دیگران بیشتر میشود...
اما این پیرزن نورانی هر چه پیرتر میشد نیازش به بقیه کمتر میشد انگار!
• چشمانش سو نداشت، بچه هایش برایش یک آشپزخانهی آسان درست کرده بودند، که بتواند نشسته غذا درست کند، نشسته ظرف بشوید، نشسته تمام وسایلش را جابهجا کند.
ولی با همه اینها از روی چهارپایه کوتاهش افتاد و وضعیتش از اینی که بود بدتر شد.
بچهها آمدند یکی دو روز دورش بودند، و صدایی از او درنمیآمد.
هرکس میآمد دیدنش چیزی جز شکر نداشت! نه از دردی که میکشید لام تا کام حرفی میزد و نه از اتفاقی که افتاده بود.
• دو سه روز گذشت که با مادرم رفتیم دیدن عمه شهربانو!
داشت زیر لب با خودش حرف میزد، متوجه حضور ما که شد ساکت شد و دستانش را باز کرد و مرا سفت بغل کرد. و من مثل همیشه احساس میکردم درون سینهاش را شکافت و تمام مرا در خودش جا داد!
• نیم ساعتی گذشت و دخترِ بزرگ عمه جان کلید کرد که او را ببرد خانه خودش!
چند بار به آرامی گفت، بروید من با شما نمیآیم...
و او همچنان لجاجت میکرد!
کمی تند شد و ابروهایش را درهم برد و گفت: سه روز است که مرا تنها کردهاید، چرا دست از سرم بر نمیدارید؟ بروید دیگر ...
• برایم این جمله عجیب آمد، اتفاقاً همه در این سه روز دور و برش بودند. و عمه اصلاً تنها نبود.
اما با خودم فکر کردم پیر است و فراموشکار!
• چند ثانیهای مکث کرد و اشک از کنار چشمانش ریز ریز پایین آمد.
گفت : بروید ننه جان ... بروید!
من حاضرم هر سختی و مصیبتی را تحمل کنم، ولی مرا خفه نکنید.
وقتی شما هستید اینجا، من تنها میشوم.
وقتی شما نیستید، این خانه رفت و آمدش را دارد! من تنها نیستم!
میآیند و میروند مداااام ....
✘ من آن روز هیچ نفهیمدم از حرفهایش!
تا اینکه چند ماه بعد، هفت روز عمه جان به حالت احتضار رفت!
خواب بود انگار ... ولی معلوم بود که منتظر لحظه موعود است.
• مامان بالای سرش داشت «یس» میخواند که یکهو عمهای که یکهفته خواب رفته بود، شروع کرد زیر لب زیارت عاشورا خواندن. زیارت عاشورا عادت هر صبحش بود از زمانی که دخترِ خانه بود تا همان روز!
مامان گوشش را به لب عمه نزدیک کرد و تمام زیارت عاشورا را گوش کرد.
بعد از اینکه تمام شد؛ عمه دستش را روی سینه گذاشت و یکی یکی
به چهارده معصوم علیهم السلام
به تمام أنبیاء بزرگ
و ملائک مقرب سلام داد و با یک لبخند، آخرین بازدمش را به دنیا فوت کرد و .... تمام.
※ تازه این موقع بود که فهمیدم:
آدمی که در جهانِ درونش، رفت و آمدها در جریان است، آنقدر قوام و قدرت به این جان تزریق شده که در شکستهترین و مصیبتآلودترین روزهای زندگیاش هم، شیرین زندگی میکند.
تلخ کامی در مصیبت مالِ جانهای تنگ است!
که فشارها دستشان میرسد جیغشان را دربیاورند.
کارگاه رشد و قدرت در سایه سختیها
@ostad_shojae
استاد محمد شجاعی
#گپ_روز #موضوع_روز : امان از «دردِ بیدردی» ! ✍ شب جمعه بود! آدم که از دست خودش خسته میشود، چارهای ندارد جز آنکه پناه ببرد جایی که او را همانطور شکسته و درهم ورهم بخرند، نه؟ • حوالی دو بامداد بود که کشاندم این تن له شده را و انداختمش در حیاط حرم! کنار…
#گپ_روز : «آن پیرزن حجت را بر همه ما تمام کرد!»
#موضوع_روز : بررسی علل عدم بلوغ قلبی شیعیان برای «استغاثه» و «دعا» برای امام مهدی علیهالسلام
✍️ برای موضوع روز امروز، چندین ماه پیش یک «گپ روز» نوشته بودم که یادم رفته بود!
خواستم برای امروز شروع کنم به نوشتن، که همان خاطره و همان شب جمعه و همان پیرزن آمدند جلوی چشمانم!
※ شاید بهتر باشد ننویسم!
آن پیرزن حجت را بر همهی ما تمام کرد. مثالی بالاتر از او سراغ نداشتم!
ماجرایش را در لینک زیر میتوانید دوباره بخوانید:
t.me/Ostad_Shojae/37001
@ostad_shojae
#موضوع_روز : بررسی علل عدم بلوغ قلبی شیعیان برای «استغاثه» و «دعا» برای امام مهدی علیهالسلام
خواستم برای امروز شروع کنم به نوشتن، که همان خاطره و همان شب جمعه و همان پیرزن آمدند جلوی چشمانم!
※ شاید بهتر باشد ننویسم!
آن پیرزن حجت را بر همهی ما تمام کرد. مثالی بالاتر از او سراغ نداشتم!
ماجرایش را در لینک زیر میتوانید دوباره بخوانید:
t.me/Ostad_Shojae/37001
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
استاد محمد شجاعی
#گپ_روز
#موضوع_روز : امان از «دردِ بیدردی» !
✍ شب جمعه بود!
آدم که از دست خودش خسته میشود، چارهای ندارد جز آنکه پناه ببرد جایی که او را همانطور شکسته و درهم ورهم بخرند، نه؟
• حوالی دو بامداد بود که کشاندم این تن له شده را و انداختمش در حیاط حرم!
کنار…
#موضوع_روز : امان از «دردِ بیدردی» !
✍ شب جمعه بود!
آدم که از دست خودش خسته میشود، چارهای ندارد جز آنکه پناه ببرد جایی که او را همانطور شکسته و درهم ورهم بخرند، نه؟
• حوالی دو بامداد بود که کشاندم این تن له شده را و انداختمش در حیاط حرم!
کنار…
#گپ_روز : مرحلهی قبل از گفتگو، «مرحلهی آتش نشانی» است!
#موضوع_روز : خودمراقبتی از فتنههای آخرالزمانی!
✍️ صفحه موبایلم را باز کردم، دیدم اندازه شش ماه حرف توی قلبش بود که انگار یکهو ریخته باشد بیرون!
هر چه میرفتم جلوتر بیشتر مطمئن می شدم آنچه که او را آشفته کرده و به این بدبینی نسبت به همسنگر و همکارش انداخته، در روز اول فقط یک سوءتفاهم بود، اما چون نیامد و حرف نزد و حلّش نکرد، شیطان فرصت جولان یافت و هِی از قدرت واهمه استفاده کرد و در این سوءتفاهم فوت کرد و فوت کرد و فوت کرد تا بالاخره به جانش آتش انداخت.
• اما آنقدر متانت دارد که آمد و این حرفها را برایم نوشت تا نکند میان او و همکارش برخورد نابجایی رخ دهد و خواست تا من نظرم را بگویم.
• برایش نوشتم : حتماً در این رابطه باهم «گفتگو» خواهیم کرد.
اما «گفتگو» در زمانی که آتش دارد شعله میگیرد نمیتواند موثر بیفتد. چون این آتش، تمام حواس ما را به خود جلب کرده و هم برای من امکان توضیح را سخت و هم برای شما امکان پذیرش را ناممکن میکند.
مرحلهی قبل از گفتگو، «مرحلهی آتش نشانی» است. اول باید با کمک هم، این آتش را فرو بنشانیم تا بتوانیم باهم «گفتگو» کنیم در فضای سالم و غیر گلآلود!
•گفت : چکار کنیم یعنی ؟
گفتم برو صحیفهی جامعهات را بغل کن و بیاور !
و بعد بنشین روی این دعاها تا فردا مداومت کن : (حرز 22 / حرز 23 / دعای 48 / دعای 50 / دعای 154 / دعای 155 و ...)
قطعاً با شروع این جریان کمکم آرام خواهی شد و التهابات درونت کمتر میشود، میتوانی از یک حرم نیز برای افزایش اثربخشی آن استفاده کنی، اما آنقدر مداومت کن و ادامه بده که به سطحی از تعادل نسبی برای گفتگو برسی.
گفت : چشم!
ولی از پیامهای بعدیاش مشخص بود، که هنوز این آتش ادامه دارد. و من تمام سعیم را کردم که با دو دست دعا و استمرار در تلاوت حرزهای صحیفه به نیّت او، در فرو نشاندن این آتش کمکش کنم.
• فردا جلسه ای داشتیم، که او هم مجازی حضور داشت. ریشهی بخشی از سوءتفاهم ها را در قالب موارد مربوط به جلسه باز کردم. میدانستم دارد گوش میکند و حالا از نظر روحی برای شنیدن آماده است.
• بین مان حرفی نشد دیگر ....
تا اینکه چند روز بعد قدرتمند و آرام و شاد دیدمش!
گفت : من آموختم «آتشنشانی در قدم اول» اگر درست صورت بگیرد؛ نیاز به «گفتگو» را نیز در قدم دوم، گاهی از بین میبرد. زیرا وقتی التهابات حملات شیطان، از میان برداشته شد؛ تو قادری مرز میان واقعیت و توهم را تشخیص بدهی!
گاهی میفهمی همهی آنچه در آن دست و پا میزدی فقط واهمهای ساختهی دست شیطان بود و واقعیت چیز دیگریست!
گاهی هم گفتگو لازم است که البته آن جلسه مجازی و توضیحات شما بسیار کمکم کرد.
• گفتم : «باعث افتخار و امنیتید برای من» !
و خوشحالم از اینکه باهم زیر یک خیمه، در حالِ دویدنیم برای نشاندن آتشی که 14 قرن است جهان دارد در آن میسوزد و جزغاله میشود ... «آتش جهل به خود»!
صفحه مخصوص صحیفه جامعه سجادیه در وبسایت منتظر:
blog.montazer.ir/sahife/
@ostad_shojae
#موضوع_روز : خودمراقبتی از فتنههای آخرالزمانی!
✍️ صفحه موبایلم را باز کردم، دیدم اندازه شش ماه حرف توی قلبش بود که انگار یکهو ریخته باشد بیرون!
هر چه میرفتم جلوتر بیشتر مطمئن می شدم آنچه که او را آشفته کرده و به این بدبینی نسبت به همسنگر و همکارش انداخته، در روز اول فقط یک سوءتفاهم بود، اما چون نیامد و حرف نزد و حلّش نکرد، شیطان فرصت جولان یافت و هِی از قدرت واهمه استفاده کرد و در این سوءتفاهم فوت کرد و فوت کرد و فوت کرد تا بالاخره به جانش آتش انداخت.
• اما آنقدر متانت دارد که آمد و این حرفها را برایم نوشت تا نکند میان او و همکارش برخورد نابجایی رخ دهد و خواست تا من نظرم را بگویم.
• برایش نوشتم : حتماً در این رابطه باهم «گفتگو» خواهیم کرد.
اما «گفتگو» در زمانی که آتش دارد شعله میگیرد نمیتواند موثر بیفتد. چون این آتش، تمام حواس ما را به خود جلب کرده و هم برای من امکان توضیح را سخت و هم برای شما امکان پذیرش را ناممکن میکند.
مرحلهی قبل از گفتگو، «مرحلهی آتش نشانی» است. اول باید با کمک هم، این آتش را فرو بنشانیم تا بتوانیم باهم «گفتگو» کنیم در فضای سالم و غیر گلآلود!
•گفت : چکار کنیم یعنی ؟
گفتم برو صحیفهی جامعهات را بغل کن و بیاور !
و بعد بنشین روی این دعاها تا فردا مداومت کن : (حرز 22 / حرز 23 / دعای 48 / دعای 50 / دعای 154 / دعای 155 و ...)
قطعاً با شروع این جریان کمکم آرام خواهی شد و التهابات درونت کمتر میشود، میتوانی از یک حرم نیز برای افزایش اثربخشی آن استفاده کنی، اما آنقدر مداومت کن و ادامه بده که به سطحی از تعادل نسبی برای گفتگو برسی.
گفت : چشم!
ولی از پیامهای بعدیاش مشخص بود، که هنوز این آتش ادامه دارد. و من تمام سعیم را کردم که با دو دست دعا و استمرار در تلاوت حرزهای صحیفه به نیّت او، در فرو نشاندن این آتش کمکش کنم.
• فردا جلسه ای داشتیم، که او هم مجازی حضور داشت. ریشهی بخشی از سوءتفاهم ها را در قالب موارد مربوط به جلسه باز کردم. میدانستم دارد گوش میکند و حالا از نظر روحی برای شنیدن آماده است.
• بین مان حرفی نشد دیگر ....
تا اینکه چند روز بعد قدرتمند و آرام و شاد دیدمش!
گفت : من آموختم «آتشنشانی در قدم اول» اگر درست صورت بگیرد؛ نیاز به «گفتگو» را نیز در قدم دوم، گاهی از بین میبرد. زیرا وقتی التهابات حملات شیطان، از میان برداشته شد؛ تو قادری مرز میان واقعیت و توهم را تشخیص بدهی!
گاهی میفهمی همهی آنچه در آن دست و پا میزدی فقط واهمهای ساختهی دست شیطان بود و واقعیت چیز دیگریست!
گاهی هم گفتگو لازم است که البته آن جلسه مجازی و توضیحات شما بسیار کمکم کرد.
• گفتم : «باعث افتخار و امنیتید برای من» !
و خوشحالم از اینکه باهم زیر یک خیمه، در حالِ دویدنیم برای نشاندن آتشی که 14 قرن است جهان دارد در آن میسوزد و جزغاله میشود ... «آتش جهل به خود»!
صفحه مخصوص صحیفه جامعه سجادیه در وبسایت منتظر:
blog.montazer.ir/sahife/
@ostad_shojae
بلاگ تخصصی استاد محمد شجاعی
صحیفه سجادیه - بلاگ تخصصی استاد محمد شجاعی
تمام این مشکلات، حلشدنیاند اگر وجودشان را بپذیریم، راه حلشان را یاد بگیریم و امکانپذیر بودن درمان را باور کنیم. باید باور کنیم آرامش، شادی و عشق، آموختنیاند!
#گپ_روز : «همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد.»
#موضوع_روز : «استفاده حداکثری از اربعین برای یاری امام زمان علیهالسلام»
✍️ جمعه پیش، تجمعی داشتیم از اعضای فعال و جهادی در دو بخش رسانه و میدانی، که همکاران افتخاری ما هستند.
یک کمپین طراحی شده بود به نام
Who is imam mahdi
و چندین نقش برای مشارکت تمام اعضا با هر سطحی از توانمندی و استعداد مشخص شد و همهی این طرح در چند بخش توضیح داده شد !
• برنامه که تمام شد، سؤالات بچهها هم یکی یکی شروع شد. تک به تک میآمدند و سؤالات مختلفی میپرسیدند برای اینکه بهترین نقش را در مختصات خودشان پیدا کنند.
امّا گاهی از لابلای سؤالاتشان ردپای یک آسیب به چشم میخورد. تا اینکه .....
• اوایل هفته یکی از بچهها آمد دفتر!
و فرصتی شد و باهم گفتگو کردیم.
آشوبی درونش جریان داشت ... کمی که صحبت کرد متوجه شدم همان آسیبی است که در روز جمعه نیز در بعضی بچهها احساسش کرده بودم.
• گفت : من میخواهم یک کار خاص در اربعین برای امام مهدی علیهالسلام انجام دهم.
درونم آشوبی به پاست حس میکنم از یک جریان بزرگ دور افتادم! و باید نقش تأثیرگذارتری داشته باشم.
و این در حالی بود که او فردی بسیار فعال بود و نقشش در پشتیبانی بسیاری از طرحها، کلیدی بود اما پشت پرده!
• حرفهایش که تمام شد گفتم :
همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد و ما ندانیم، من این را تجربه کردهام...
✘ قبل از اینکه دنبال نقش بالاتری باشی؛ دو چیز مهم است:
۱ـ نقش مستقیم و غیرمستقیمی که امروز بعهده ات هست را میبینی و شاکر هستی؟
۲ـ آیا از تمام ظرفیتها و نعمتهایی که خدا همین الآن برای یاریِ امام به تو داده، نهایتِ استفاده را میکنی؟
• گفت: من الآن کاری نمیکنم!
گفتم: همین الآن صندوق ماشینت را پر کردهای از کاغذهای باطله برای پویش «نذرکاغذ» و در این گرمای جهنمی همه را اینجا خالی کردی، درآمد این کاغذها میشود همان بروشورهای کمپین! همان محتوای سایت کمپین! همان معرفینامههای امام مهدی علیهالسلام و ...
این کار نیست؟
• اشک در چشمانش حلقه زد!
گفتم: شیطان گاهی طمع کار جهادی در ما ایجاد میکند تا ما را از مختصات خودمان خارج کند. در حالیکه رسیدن به اثرگذاری بالاتر، پله پله اتفاق میافتد، ربطی هم به کارِ بیشتر ندارد،
به وسعت روح و قدرت روح و میزان قرب انسان به صاحب کار بستگی دارد.
اگر ظرفیتهای امروز خودمان را جدی بگیریم، هر نعمت بزرگتر دیگری را هم جدی خواهیم گرفت.
گرهی درون جانش انگار باز شد.
گفتم : دست خانوادهات را بگیر و راهیِ مشایه شو.
همین «خودِ کارِ بزرگ است» ! چند تا پوستر و کتابچه و بروشور معرفیِ محتوا هم بردار و در میان راه با مردمی که در حسین سال ۶۱ متوقف شدهاند صحبت کن و بگو حسین زندهشان را میتوانند با این محتوا بشناسند و به بقیه معرفی کنند.
از این بالاتر کار دیگری هم هست؟
• اینجوری هم خانوادهات را در این جهاد شرکت دادهای که بالاترین وظیفه تو هستند،
و هم دیگران را به سمت «امام زندهی غریبتر از حسین علیهالسلام» دعوت کردهای!
@ostad_shojae
#موضوع_روز : «استفاده حداکثری از اربعین برای یاری امام زمان علیهالسلام»
یک کمپین طراحی شده بود به نام
Who is imam mahdi
و چندین نقش برای مشارکت تمام اعضا با هر سطحی از توانمندی و استعداد مشخص شد و همهی این طرح در چند بخش توضیح داده شد !
• برنامه که تمام شد، سؤالات بچهها هم یکی یکی شروع شد. تک به تک میآمدند و سؤالات مختلفی میپرسیدند برای اینکه بهترین نقش را در مختصات خودشان پیدا کنند.
امّا گاهی از لابلای سؤالاتشان ردپای یک آسیب به چشم میخورد. تا اینکه .....
• اوایل هفته یکی از بچهها آمد دفتر!
و فرصتی شد و باهم گفتگو کردیم.
آشوبی درونش جریان داشت ... کمی که صحبت کرد متوجه شدم همان آسیبی است که در روز جمعه نیز در بعضی بچهها احساسش کرده بودم.
• گفت : من میخواهم یک کار خاص در اربعین برای امام مهدی علیهالسلام انجام دهم.
درونم آشوبی به پاست حس میکنم از یک جریان بزرگ دور افتادم! و باید نقش تأثیرگذارتری داشته باشم.
و این در حالی بود که او فردی بسیار فعال بود و نقشش در پشتیبانی بسیاری از طرحها، کلیدی بود اما پشت پرده!
• حرفهایش که تمام شد گفتم :
همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد و ما ندانیم، من این را تجربه کردهام...
✘ قبل از اینکه دنبال نقش بالاتری باشی؛ دو چیز مهم است:
۱ـ نقش مستقیم و غیرمستقیمی که امروز بعهده ات هست را میبینی و شاکر هستی؟
۲ـ آیا از تمام ظرفیتها و نعمتهایی که خدا همین الآن برای یاریِ امام به تو داده، نهایتِ استفاده را میکنی؟
• گفت: من الآن کاری نمیکنم!
گفتم: همین الآن صندوق ماشینت را پر کردهای از کاغذهای باطله برای پویش «نذرکاغذ» و در این گرمای جهنمی همه را اینجا خالی کردی، درآمد این کاغذها میشود همان بروشورهای کمپین! همان محتوای سایت کمپین! همان معرفینامههای امام مهدی علیهالسلام و ...
این کار نیست؟
• اشک در چشمانش حلقه زد!
گفتم: شیطان گاهی طمع کار جهادی در ما ایجاد میکند تا ما را از مختصات خودمان خارج کند. در حالیکه رسیدن به اثرگذاری بالاتر، پله پله اتفاق میافتد، ربطی هم به کارِ بیشتر ندارد،
به وسعت روح و قدرت روح و میزان قرب انسان به صاحب کار بستگی دارد.
اگر ظرفیتهای امروز خودمان را جدی بگیریم، هر نعمت بزرگتر دیگری را هم جدی خواهیم گرفت.
گرهی درون جانش انگار باز شد.
گفتم : دست خانوادهات را بگیر و راهیِ مشایه شو.
همین «خودِ کارِ بزرگ است» ! چند تا پوستر و کتابچه و بروشور معرفیِ محتوا هم بردار و در میان راه با مردمی که در حسین سال ۶۱ متوقف شدهاند صحبت کن و بگو حسین زندهشان را میتوانند با این محتوا بشناسند و به بقیه معرفی کنند.
از این بالاتر کار دیگری هم هست؟
• اینجوری هم خانوادهات را در این جهاد شرکت دادهای که بالاترین وظیفه تو هستند،
و هم دیگران را به سمت «امام زندهی غریبتر از حسین علیهالسلام» دعوت کردهای!
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز : « مامان من میخواهم در خانه برای خودم میکده درست کنم!»
#موضوع_روز : «مدیریت خویشتن در بحرانهای ایجاد شده توسط شیاطین»
✍️ #قرار_جمعه_ها جمعه 12 مرداد بود که استاد درمورد انسانهایی که به بلوغ استفاده از میکدههای انسانی رسیدند، صحبت میکردند!
آرام آمد زیر گوشم گفت: میکده یعنی چه ؟
گفتم : یعنی جایی که تو را به یک عیش، به یک لذّت، به یک نشاط نورانی میرساند!
گفت : آها یعنی یک هیئت خفن!
گفتم : میکده برای همهی آدمها یک تعریف ندارد! بعضیها خانههایشان هم برایشان میکده است و وقتی روی سجاده میروند به همان نشاط که ما از یک هیئت خفن میرسیم، میرسند! قرآن خودش هم مِی است و هم میکده... فقط «هفت خط» میخواهد که بتواند از آن به مستی برسد.
• بعد از #قرار_جمعه_ها با عمهاش قرار داشتند باهم بروند هیئت!
عمه جان امّا زیر قولش زد و ... نشد که بروند!
میفهمیدم که دارد سعی میکند با غصهای درونی و شاید خشم درونیاش مبارزه کند تا بروز خارجی نداشته باشد و بتواند کنترلش کرده و سپس بطور کامل خاموشش کند.
امّا هر از گاهی هم غر ریزی را شروع میکرد و باز جلوی خودش را میگرفت.
گفتم : میخواهی کمکت کنم پسرم؟
گفت : چه کمکی؟ غصهی من «غصهی میکده» است!😅
عمه بدقولی کرد و این در حالیست که من نیاز داشتم بروم.
گفتم : تو حق داری ناراحت باشی، ولی گاهی ما امتحان میشویم تا بفهمیم میکدههایی که قبلاً رفتیم اثر داشته یا نه ! به رشد و قدرت ما در مدیریت درونمان انجامیده یا نه ؟
• به فکر فرو رفت ....
چند ثانیه بعد پرسید: خب من چگونه میتوانم ناراحتی و احساس غرغری که درونم شکل گرفته را کنترل کنم ؟
گفتم : ناراحتی از یک بدقولی، طبیعی است، ولی شیطان میآید روی آن سوار میشود و آنقدر در این مسئله میدمد و بزرگش میکند و تو آنرا یک فاجعه میبینی!
اولین کار این است که پای شیطان را از این ماجرا قطع کنی.
گفت : آها فهمیدم ... دعای شماره 48 ؟
گفتم : بله ، ولی دعاهای 50 / 154 / 155 و ... نیز بسیار میتوانند کمک کننده باشند!
یکی از دعاها را باهم خواندیم و نگاه کرد به من و گفت :
مداحی « رجائی کربلا » را برایم بگذار، من در خانه برای خودم میکده درست میکنم!
گفتم: گاهی خدا همین را میخواهد که ما برای عاشقی وابسته به مکان نباشیم، تمرین کنیم تا بلد باشیم همه جا مدیریت خودمان را چه در فرونشاندن آتشهای شیطان و چه در تامین نیازهای معنوی بدست بگیریم!
لینک دسترسی به صفحه اختصاصی صحیفه سجادیه جامعه :
blog.montazer.ir/sahife/
دریافت نسخه فیزیکی کتاب صحیفه سجادیه جامعه :
mohipub.ir/product/sajjadieh/
@ostad_shojae
#موضوع_روز : «مدیریت خویشتن در بحرانهای ایجاد شده توسط شیاطین»
آرام آمد زیر گوشم گفت: میکده یعنی چه ؟
گفتم : یعنی جایی که تو را به یک عیش، به یک لذّت، به یک نشاط نورانی میرساند!
گفت : آها یعنی یک هیئت خفن!
گفتم : میکده برای همهی آدمها یک تعریف ندارد! بعضیها خانههایشان هم برایشان میکده است و وقتی روی سجاده میروند به همان نشاط که ما از یک هیئت خفن میرسیم، میرسند! قرآن خودش هم مِی است و هم میکده... فقط «هفت خط» میخواهد که بتواند از آن به مستی برسد.
• بعد از #قرار_جمعه_ها با عمهاش قرار داشتند باهم بروند هیئت!
عمه جان امّا زیر قولش زد و ... نشد که بروند!
میفهمیدم که دارد سعی میکند با غصهای درونی و شاید خشم درونیاش مبارزه کند تا بروز خارجی نداشته باشد و بتواند کنترلش کرده و سپس بطور کامل خاموشش کند.
امّا هر از گاهی هم غر ریزی را شروع میکرد و باز جلوی خودش را میگرفت.
گفتم : میخواهی کمکت کنم پسرم؟
گفت : چه کمکی؟ غصهی من «غصهی میکده» است!😅
عمه بدقولی کرد و این در حالیست که من نیاز داشتم بروم.
گفتم : تو حق داری ناراحت باشی، ولی گاهی ما امتحان میشویم تا بفهمیم میکدههایی که قبلاً رفتیم اثر داشته یا نه ! به رشد و قدرت ما در مدیریت درونمان انجامیده یا نه ؟
• به فکر فرو رفت ....
چند ثانیه بعد پرسید: خب من چگونه میتوانم ناراحتی و احساس غرغری که درونم شکل گرفته را کنترل کنم ؟
گفتم : ناراحتی از یک بدقولی، طبیعی است، ولی شیطان میآید روی آن سوار میشود و آنقدر در این مسئله میدمد و بزرگش میکند و تو آنرا یک فاجعه میبینی!
اولین کار این است که پای شیطان را از این ماجرا قطع کنی.
گفت : آها فهمیدم ... دعای شماره 48 ؟
گفتم : بله ، ولی دعاهای 50 / 154 / 155 و ... نیز بسیار میتوانند کمک کننده باشند!
یکی از دعاها را باهم خواندیم و نگاه کرد به من و گفت :
مداحی « رجائی کربلا » را برایم بگذار، من در خانه برای خودم میکده درست میکنم!
گفتم: گاهی خدا همین را میخواهد که ما برای عاشقی وابسته به مکان نباشیم، تمرین کنیم تا بلد باشیم همه جا مدیریت خودمان را چه در فرونشاندن آتشهای شیطان و چه در تامین نیازهای معنوی بدست بگیریم!
لینک دسترسی به صفحه اختصاصی صحیفه سجادیه جامعه :
blog.montazer.ir/sahife/
دریافت نسخه فیزیکی کتاب صحیفه سجادیه جامعه :
mohipub.ir/product/sajjadieh/
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بلاگ تخصصی استاد محمد شجاعی
صحیفه سجادیه - بلاگ تخصصی استاد محمد شجاعی
تمام این مشکلات، حلشدنیاند اگر وجودشان را بپذیریم، راه حلشان را یاد بگیریم و امکانپذیر بودن درمان را باور کنیم. باید باور کنیم آرامش، شادی و عشق، آموختنیاند!
#گپ_روز : ریشهایترین مشکل دنیا
#موضوع_روز :
«باطن من چه شکلی است؟ اگر دین ابزار باطنسازی است پس چرا پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند: امّت من در قیامت به صورت ده حیوان محشور میشوند؟»
✍️ موضوع روز امروز، ریشهایترین مشکل دنیاست، که به سادهترین و بیارزشترین شکل ممکن با آن برخورد میشود!
به شما قول میدهیم، پاسخ کلیدیترین ریشهی مشکلات دنیا را امروز به سادهترین بیان ممکن دریافت خواهید کرد.
- اگر دین علت قوام و حیات بشر است؛ پس چرا بشر از اول خلقتش تا کنون نتوانسته یک جامعه دینمدار تشکیل دهد؟
- چرا بیدینها فارغتر، شادتر و آسانتر زندگی میکنند؟
- آیا واقعاً بدون قوانین دست و پا گیر رساله نمیتوان مسیر کمال را پیمود؟
- چرا من به عنوان یک انسان دیندار، از قدرت، نشاط و عزت نفس کافی برخوردار نیستم؟
- چرا فرزندان من با اینکه در خانوادهای متدین زندگی میکنند، ولی دینگریز شدهاند و علاقهشان به سبک زندگی غربی بیش از سبک زندگی اسلامی است؟
اینها مهمترین سوالات بی پاسخی است که اگر بصورت مهندسی و ریشهای به آنها پاسخ داده شود؛ «همین فهم پاسخ این سوالات» برای حل تمام این مشکلات کافیست!
نیاز به هیچ فعالیت فرهنگی دیگری نیست !
@ostad_shojae
#موضوع_روز :
«باطن من چه شکلی است؟ اگر دین ابزار باطنسازی است پس چرا پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند: امّت من در قیامت به صورت ده حیوان محشور میشوند؟»
به شما قول میدهیم، پاسخ کلیدیترین ریشهی مشکلات دنیا را امروز به سادهترین بیان ممکن دریافت خواهید کرد.
- اگر دین علت قوام و حیات بشر است؛ پس چرا بشر از اول خلقتش تا کنون نتوانسته یک جامعه دینمدار تشکیل دهد؟
- چرا بیدینها فارغتر، شادتر و آسانتر زندگی میکنند؟
- آیا واقعاً بدون قوانین دست و پا گیر رساله نمیتوان مسیر کمال را پیمود؟
- چرا من به عنوان یک انسان دیندار، از قدرت، نشاط و عزت نفس کافی برخوردار نیستم؟
- چرا فرزندان من با اینکه در خانوادهای متدین زندگی میکنند، ولی دینگریز شدهاند و علاقهشان به سبک زندگی غربی بیش از سبک زندگی اسلامی است؟
اینها مهمترین سوالات بی پاسخی است که اگر بصورت مهندسی و ریشهای به آنها پاسخ داده شود؛ «همین فهم پاسخ این سوالات» برای حل تمام این مشکلات کافیست!
نیاز به هیچ فعالیت فرهنگی دیگری نیست !
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز
#موضوع_روز : خدا «دیدنی» است!
و دیدنِ خدا آموختنی است!
✍️ مهمترین رابطهی زندگی هر انسان، که اگر درست سرمایهگذاری و برقرار نشود، تمام زندگیاش فقط «بازی» بوده ؛ «رابطهی او با خداست!»
• اما در کدام سیستم آموزشی، بصورت مهندسی روی شناخت این رابطه، مدیریت این رابطه، ظرائف این رابطه، و از همه مهمتر آسیبها و درمانهای این رابطه کار شده است؟
• در وب سایت منتظر، دستهای وجود دارد بنام «مجموعه کارگاههای توحیدی»
این مجموعه کارگاهها که بصورت رایگان در دسترس شماست، بسته کاملی است برای:
ـ شناخت خدا
ـ آغاز ارتباط درست و مهندسی با خدا
ـ مدیریت رابطه با خدا
ـ رشد و تقرب در رابطه با خدا
ـ شناخت آسیبها و درمان آسیبهای رابطه با خدا
و .....
#موضوع_روز امروز دررابطه با همین مهمترین مسئله آموختنیِ جهان است.
• از کنارش ساده رد نشویم.
دسترسی به مجموعه کارگاه های توحیدی :
media.montazer.ir/category/کارگاه/کارگاه-های-توحیدی/
@ostad_shojae
#موضوع_روز : خدا «دیدنی» است!
و دیدنِ خدا آموختنی است!
• اما در کدام سیستم آموزشی، بصورت مهندسی روی شناخت این رابطه، مدیریت این رابطه، ظرائف این رابطه، و از همه مهمتر آسیبها و درمانهای این رابطه کار شده است؟
• در وب سایت منتظر، دستهای وجود دارد بنام «مجموعه کارگاههای توحیدی»
این مجموعه کارگاهها که بصورت رایگان در دسترس شماست، بسته کاملی است برای:
ـ شناخت خدا
ـ آغاز ارتباط درست و مهندسی با خدا
ـ مدیریت رابطه با خدا
ـ رشد و تقرب در رابطه با خدا
ـ شناخت آسیبها و درمان آسیبهای رابطه با خدا
و .....
#موضوع_روز امروز دررابطه با همین مهمترین مسئله آموختنیِ جهان است.
• از کنارش ساده رد نشویم.
دسترسی به مجموعه کارگاه های توحیدی :
media.montazer.ir/category/کارگاه/کارگاه-های-توحیدی/
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز
#موضوع_روز : «شاخصههای اسلام انگلیسی»
✍️ به گپ روز دیر رسیدم، بچهها اولین محتوای #موضوع_روز امروز را پست کردند!
اما برای موضوع روز امروز در همین غرفه مرکزی کمپین who is imam mahdi در نجف اتفاقی افتاد که گپ روز امروز را ساخت.
پریشب تازه پنج دقیقه بود که رسیده بودیم!
هنوز همه چیز روی هوا بود!
با زحمت تیمی که از دو روز قبل رسیده بودند، غرفه مرکزی برپا شده بود، ولی ما سر و سامان نداشتیم.
• ایستاده بودم دم در غرفه، یک آقا و خانم به ما نزدیک شدند.
گفتند این جمله روی لباسهای شما
روی غرفه و تمام کارهای شما یعنی چی؟
یعنی چی Who is imam mahdi
مگر شیعه امامش را نمیشناسد که شما از این عبارت استفاده میکنید؟
✘ گفتم: شیعه یک جا ضعف خیلی بزرگ دارد:
اینکه شاخصه های مهدویت شیعی و مبارز را نمیداند!
چون اساساً جنس امام و جنس ارتباط با امام را خودش هم نشناخته است! برای همین به سه آسیب جدی مبتلا شد:
۱ـ خودش به یک رابطه شخصی و عاطفی با امامش نرسید مثلاً رابطهای شبیه رابطهاش با امام حسین علیه السلام. وگرنه تکلیف ظهور مشخص شده بود.
۲ـ چون شاخصه نداشت: نتوانست فرقههای انحرافی را در مهدویت تشخیص دهد و این شد که خودش یا نسلش در معرض فتنهی فرقههای انحرافی آلوده شدند.
۳ـ اگر کسی از شیعه ای بپرسد امام مهدی کیست: نمی تواند جز یک اشاره تاریخی بر اساس معرفت نفس به اثبات امام در جهان درون هر شخص برسد.
• همینطور که من حرف میزدم در چشمان مرد قد بلند گندمگون اشک جمع میشد.
• حرفهایم که تمام شد گفت:
ما دو تابعیتی هستیم: عراقی/ ایرانی
و در کربلا زندگی میکنیم.
پسر نوجوانی دارم، که حس میکنم کم کم دارد به یک فرقه که در کربلا هم بسیار جدی دارند کار میکنند متمایل شده است. از حرفهایی که میزند این را حس کردهام، اما بلد نبودم چگونه راه را از چاه نشانش دهم تا بیمهاش کنم و خودش توان افتراق داشته باشد.
• امروز که آمدیم خانه پدری، خدمت امام علی علیهالسلام به حالت فقر افتادم به دست و پای ایشان.
الآن داشتم رد میشدم اسم غرفه شما مرا به اینجا کشاند.
گفتم: تبیین به روش پیامبران یعنی: «تبیین خودِ واقعی هر کسی به خودش!» یعنی معرفت نفس، یعنی همان «من عرف نفسه، فقد عرف امامَه»
• «سایت امام مهدی علیه السلام» از شاخصههای انسان شناسی شروع میکند تا میرسد به امام شناسی و در آخر به زمانشناسی و نقش خودش در ظهور امام!
یعنی همین تنها روش پیامبران.
از هیچ فرقه انحرافی هم حرف نزدیم، فقد شاخصه دادیم و تمام ...
کسی که خود و امامش را بشناسد، و معیار بداند قطعاً:
ـ هم میتواند رابطه خودش را با امام اصلاح کند.
ـ هم فرقه های انحرافی این رابطه را براحتی تمیز دهد.
ـ هم امام مهدی علیه السلام را براحتی به هر آدمی در جهان معرفی کند.
• بروشور را گرفتند و اسکن کردند و همانجا نشستند و در این معارف با اشتیاق چرخ میزدند.
@ostad_shojae
Whoisimammahdi.com
#موضوع_روز : «شاخصههای اسلام انگلیسی»
اما برای موضوع روز امروز در همین غرفه مرکزی کمپین who is imam mahdi در نجف اتفاقی افتاد که گپ روز امروز را ساخت.
پریشب تازه پنج دقیقه بود که رسیده بودیم!
هنوز همه چیز روی هوا بود!
با زحمت تیمی که از دو روز قبل رسیده بودند، غرفه مرکزی برپا شده بود، ولی ما سر و سامان نداشتیم.
• ایستاده بودم دم در غرفه، یک آقا و خانم به ما نزدیک شدند.
گفتند این جمله روی لباسهای شما
روی غرفه و تمام کارهای شما یعنی چی؟
یعنی چی Who is imam mahdi
مگر شیعه امامش را نمیشناسد که شما از این عبارت استفاده میکنید؟
✘ گفتم: شیعه یک جا ضعف خیلی بزرگ دارد:
اینکه شاخصه های مهدویت شیعی و مبارز را نمیداند!
چون اساساً جنس امام و جنس ارتباط با امام را خودش هم نشناخته است! برای همین به سه آسیب جدی مبتلا شد:
۱ـ خودش به یک رابطه شخصی و عاطفی با امامش نرسید مثلاً رابطهای شبیه رابطهاش با امام حسین علیه السلام. وگرنه تکلیف ظهور مشخص شده بود.
۲ـ چون شاخصه نداشت: نتوانست فرقههای انحرافی را در مهدویت تشخیص دهد و این شد که خودش یا نسلش در معرض فتنهی فرقههای انحرافی آلوده شدند.
۳ـ اگر کسی از شیعه ای بپرسد امام مهدی کیست: نمی تواند جز یک اشاره تاریخی بر اساس معرفت نفس به اثبات امام در جهان درون هر شخص برسد.
• همینطور که من حرف میزدم در چشمان مرد قد بلند گندمگون اشک جمع میشد.
• حرفهایم که تمام شد گفت:
ما دو تابعیتی هستیم: عراقی/ ایرانی
و در کربلا زندگی میکنیم.
پسر نوجوانی دارم، که حس میکنم کم کم دارد به یک فرقه که در کربلا هم بسیار جدی دارند کار میکنند متمایل شده است. از حرفهایی که میزند این را حس کردهام، اما بلد نبودم چگونه راه را از چاه نشانش دهم تا بیمهاش کنم و خودش توان افتراق داشته باشد.
• امروز که آمدیم خانه پدری، خدمت امام علی علیهالسلام به حالت فقر افتادم به دست و پای ایشان.
الآن داشتم رد میشدم اسم غرفه شما مرا به اینجا کشاند.
گفتم: تبیین به روش پیامبران یعنی: «تبیین خودِ واقعی هر کسی به خودش!» یعنی معرفت نفس، یعنی همان «من عرف نفسه، فقد عرف امامَه»
• «سایت امام مهدی علیه السلام» از شاخصههای انسان شناسی شروع میکند تا میرسد به امام شناسی و در آخر به زمانشناسی و نقش خودش در ظهور امام!
یعنی همین تنها روش پیامبران.
از هیچ فرقه انحرافی هم حرف نزدیم، فقد شاخصه دادیم و تمام ...
کسی که خود و امامش را بشناسد، و معیار بداند قطعاً:
ـ هم میتواند رابطه خودش را با امام اصلاح کند.
ـ هم فرقه های انحرافی این رابطه را براحتی تمیز دهد.
ـ هم امام مهدی علیه السلام را براحتی به هر آدمی در جهان معرفی کند.
• بروشور را گرفتند و اسکن کردند و همانجا نشستند و در این معارف با اشتیاق چرخ میزدند.
@ostad_shojae
Whoisimammahdi.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
به قلم سفیران کمپین who is imam mahdi بخوانیم و کیف کنیم.
منبع محتوای امروز: وب سایت امام مهدی علیهالسلام
Whoisimammahdi.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز
#موضوع_روز نداریم امروز، نوبت پُست مجموعه «قرب به اهل بیت علیهمالسلام» است.
اما حرفی بود که از وقتی در نجف بودیم و وسط خیمهی کمپین who is imam mahdi دلم میخواست بنویسمش! نشد تا امروز ...
• خانههایمان، اگر آتش بگیرد اول با ترک محل، جانمان را نجات میدهیم، و دوم تماس میگیریم با آتشنشانی تا بیاید و تمام حادثه را خاموش کند.
• بعضی وقتها شیطان زورش نمیرسد، مانع ایجاد کند برای یک حرکت سالم و جریان نورانی،
برای رسیدن به هدفش میآید آتش به پا میکند جایِ دیگری تا مشغولت کند ...که فقط مانع رفتن تو شود؛ همین!
اینجور وقتها باید مراقب باشیم؛ هدف خودِ ماییم اتفاقاً!
و باید جوری ضدحمله بزنیم که هم خودمان آتش نگیریم : مثل همان صحنه ترک خانه!
هم کمک کنیم تمام ابعاد آتش را بقدری که زورمان میرسد خاموش کنیم مثل کمک گرفتن از آتشنشانی.
• و خداوند انسانهای متخصصی دارد که برای روح آدمیزاد مرکز آتشنشانی درست کردهاند!
مثلاً امامی که از وسط مهلکه عاشورا حفظش میکند تا برای عاشورای آخرالزمان، سپر بسازد و به میراث بگذارد تا آدمها وقتی خودشان را و مدیریت بحرانهای خویشتنشان را شناختند و به طلب مرکزی برای آتشنشانی در زمان حملات چهارگانه شیطان، و میادین مصائب و سختیها و بلاها رسیدند؛ طلب درونیشان بیپاسخ نباشد.
• جهان بزودی میفهمد که صحیفه سجادیه جامعه، گرانبهاترین کتاب شیعه است که به تنهایی کار تمام مراکز آتشنشانی، درمانی، امدادی، و .... یکجا انجام میدهد!
• جهان در آستانه فهم سرمایههای بیانتهای شیعه است!
زشت نیست ما بعد از آنها بفهمیم چه داشتیم و سر چه سفرهای نشسته بودیم و حتی ناخنکی هم به آن نزدیم ؟
• گنج صحیفه اگر نبود فتنههایی که فِرَق مختلف انحرافی مهدویت، برای کمپین who is imam mahdi در عراق ایجاد کرده بودند، نه قابل دفع بود و نه قابل کنترل!
تنها ابزاری که یاریمان کرد تا توانستیم میان خفقان نفوذ فرقهها در عراق، حرف از «مهدویت انقلابی» بزنیم قدرت و اعتماد و اقتداری بود که یقین به این کتاب در ما دمیده بود!
غروبها که در غرفه مرکزی دعاها را پخش میکردیم این صدا هر جان بیقراری را بر ورودی غرفه متوقف میکرد و میپرسید این صدای چیست؟ از کجا میتوانم دریافتش کنم؟...
این کتاب، یک کتاب نیست!
یک جانِ زندهی دمنده، است!
آنقدر وسعت دارد که قادر است تمام اهل زمین و زمانهای گوناگون را که خود را در این کهف حصین پناه میدهند به سلامت از آماج فتنههای آخرالزمان عبور دهد.
تا دیر نشده در سینههایمان جایش دهیم!
✔️ این کتاب را میتوانید از سایت محیی سفارش دهید:
mohipub.ir/product/sajjadieh/
✔️ یا دعاهای کلیدی آن را در سایت مدرسه انسان شناسی جستجو کنید:
blog.montazer.ir
✔️ یا فایل صوتی دعاهای مهمی که بصورت استدیویی ساخته شده را در این پست:
t.me/Ostad_Shojae/39261
✔️ و یا در صفحه اختصاصی صحیفه در وبسایت منتظر مشاهده کنید:
blog.montazer.ir/sahife/
این گرانبهاترین هدیهای است که میشد برایتان تولید کنیم.
@ostad_shojae
#موضوع_روز نداریم امروز، نوبت پُست مجموعه «قرب به اهل بیت علیهمالسلام» است.
اما حرفی بود که از وقتی در نجف بودیم و وسط خیمهی کمپین who is imam mahdi دلم میخواست بنویسمش! نشد تا امروز ...
• خانههایمان، اگر آتش بگیرد اول با ترک محل، جانمان را نجات میدهیم، و دوم تماس میگیریم با آتشنشانی تا بیاید و تمام حادثه را خاموش کند.
• بعضی وقتها شیطان زورش نمیرسد، مانع ایجاد کند برای یک حرکت سالم و جریان نورانی،
برای رسیدن به هدفش میآید آتش به پا میکند جایِ دیگری تا مشغولت کند ...که فقط مانع رفتن تو شود؛ همین!
اینجور وقتها باید مراقب باشیم؛ هدف خودِ ماییم اتفاقاً!
و باید جوری ضدحمله بزنیم که هم خودمان آتش نگیریم : مثل همان صحنه ترک خانه!
هم کمک کنیم تمام ابعاد آتش را بقدری که زورمان میرسد خاموش کنیم مثل کمک گرفتن از آتشنشانی.
• و خداوند انسانهای متخصصی دارد که برای روح آدمیزاد مرکز آتشنشانی درست کردهاند!
مثلاً امامی که از وسط مهلکه عاشورا حفظش میکند تا برای عاشورای آخرالزمان، سپر بسازد و به میراث بگذارد تا آدمها وقتی خودشان را و مدیریت بحرانهای خویشتنشان را شناختند و به طلب مرکزی برای آتشنشانی در زمان حملات چهارگانه شیطان، و میادین مصائب و سختیها و بلاها رسیدند؛ طلب درونیشان بیپاسخ نباشد.
• جهان بزودی میفهمد که صحیفه سجادیه جامعه، گرانبهاترین کتاب شیعه است که به تنهایی کار تمام مراکز آتشنشانی، درمانی، امدادی، و .... یکجا انجام میدهد!
• جهان در آستانه فهم سرمایههای بیانتهای شیعه است!
زشت نیست ما بعد از آنها بفهمیم چه داشتیم و سر چه سفرهای نشسته بودیم و حتی ناخنکی هم به آن نزدیم ؟
• گنج صحیفه اگر نبود فتنههایی که فِرَق مختلف انحرافی مهدویت، برای کمپین who is imam mahdi در عراق ایجاد کرده بودند، نه قابل دفع بود و نه قابل کنترل!
تنها ابزاری که یاریمان کرد تا توانستیم میان خفقان نفوذ فرقهها در عراق، حرف از «مهدویت انقلابی» بزنیم قدرت و اعتماد و اقتداری بود که یقین به این کتاب در ما دمیده بود!
غروبها که در غرفه مرکزی دعاها را پخش میکردیم این صدا هر جان بیقراری را بر ورودی غرفه متوقف میکرد و میپرسید این صدای چیست؟ از کجا میتوانم دریافتش کنم؟...
این کتاب، یک کتاب نیست!
یک جانِ زندهی دمنده، است!
آنقدر وسعت دارد که قادر است تمام اهل زمین و زمانهای گوناگون را که خود را در این کهف حصین پناه میدهند به سلامت از آماج فتنههای آخرالزمان عبور دهد.
تا دیر نشده در سینههایمان جایش دهیم!
mohipub.ir/product/sajjadieh/
blog.montazer.ir
t.me/Ostad_Shojae/39261
blog.montazer.ir/sahife/
این گرانبهاترین هدیهای است که میشد برایتان تولید کنیم.
@ostad_shojae
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
استاد محمد شجاعی
اولین شب حضور کمپین who is imam mahdi در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام این پایگاه در بست اصلیِ صحن مصلّی، تا تاریخ ۳۱ شهریورماه برقرار است. @ostad_shojae Whoisimammahdi.com
#گپ_روز
✍️ دیشب اولین شب بود از حضور کمپین who is imam mahdi در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
ساعت حوالی 3 بود یک آقای پاکستانی که کمی فارسی هم بلد بود به چادر نزدیک شد. خندهی سبک و آرامی روی لبانش بود که مرا نیز با شادیاش همراه کرد.
• برخلاف دیگران اصلاً نپرسید شما که هستید؟
این چادر برای چیست؟
این عبارت who is imam mahdi چیست که اینجا نوشتهاید ؟
اصلاً انگار ما را نمیدید... اصلاً
•با همان فارسیِ نصفه و نیمه، به من گفت: من هر زیارتی که تاکنون مشرف شدم، نسبت به صاحب آن زیارتگاه «معلومات» داشتم!
از زیارت اربعین برگشتهام و آمدهام اینجا حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام را زیارت کنم. اما هیچ معلوماتی ندارم. پایم نمیکشد اینجوری بروم خدمت ایشان. میشود برایم از ایشان بگویید؟
• قند آب کردند در دلم انگار !
گفتم : بله که میگویم، هر چقدر که بخواهی میگویم !
شنیدن و گفتن از این آقا، شکریست که شیرینیاش هرگز دل را نمیزند بلکه عطش جانت را بیشتر میکند.
•حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام ولی فقیه زمان امام هادی علیهالسلام بود.
عالمی عظیم که امام معصوم ، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پرسش های اعتقادی و عملی شان به ایشان ارجاع میدادند.
کسی که حق وفا را چنان به امام خویش تمام کرد که امام زمانش به او فرمود: «انت ولیّنا حقّا» تو به راستی از مایی ...
نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد و چه شبی شما به محضرشان مشرف شدهاید؛ شب شهادت جد مظلوم و غریب ایشان.
اشک در چشمانش جمع شد و با اشتیاق نشان داد باز میخواهد بشنود.
• ادامه دادم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام به دستور امام هادی علیهالسلام در شرایط خفقان آور زمانه خویش به ری اعزام شدند و در اینجا به صورت مخفیانه به ترویج و گسترش جهانبینی شیعی و ایجاد یک پایگاه قدرتمند برای بقا و قوام تشیّع پرداختند.
ماموریت ایشان، یک ماموریت تمدنی بود تا جاییکه وجود این پایگاه محل رشد و قدرتگیری سربازان امام مهدی علیهالسلام در تمام دورانها بالاخص در آخرالزمان است.
• پاهایش به سمت حرم، عزم رفتن کرد! این را از بیقراریاش میفهمیدم.
دو قدم که رفت جلوتر برگشت به صورتم نگاه کرد و گفت : مرا سرشار کردی!
گفتم : بابا شما آمده بودید که به قول خودتان «معلوماتی» بدست آورید تا با معرفت به زیارت بروید. سرشار شدید و دارید میروید.
ما اینجا آمدهایم که معلوماتی را به مردم هدیه کنیم که دوازده قرن است اگر شیعه به دنبالش رفته بود هر لحظه امکان زیارت امامش را، امام زندهاش را داشت.
انگار دیگر نمیشنید چه میگفتم ... رفت ....
و من تا لحظهی رسیدنش به حرم با چشم دنبالش کردم.
به این فکر میکردم که «معرفت» انسان را بیقرار میکند!
چشمش را باز میکند!
و گوشش را به روی غیر میبندد!
و تو جز «او» دیگر نه میبینی و نه میخواهی!
« باید این امام را درست بشناسیم و درست به جهان معرفی کنیم! »
• این تنها رسالت ما در دنیاست : تمام!
whoisimammahdi.com
ساعت حوالی 3 بود یک آقای پاکستانی که کمی فارسی هم بلد بود به چادر نزدیک شد. خندهی سبک و آرامی روی لبانش بود که مرا نیز با شادیاش همراه کرد.
• برخلاف دیگران اصلاً نپرسید شما که هستید؟
این چادر برای چیست؟
این عبارت who is imam mahdi چیست که اینجا نوشتهاید ؟
اصلاً انگار ما را نمیدید... اصلاً
•با همان فارسیِ نصفه و نیمه، به من گفت: من هر زیارتی که تاکنون مشرف شدم، نسبت به صاحب آن زیارتگاه «معلومات» داشتم!
از زیارت اربعین برگشتهام و آمدهام اینجا حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام را زیارت کنم. اما هیچ معلوماتی ندارم. پایم نمیکشد اینجوری بروم خدمت ایشان. میشود برایم از ایشان بگویید؟
• قند آب کردند در دلم انگار !
گفتم : بله که میگویم، هر چقدر که بخواهی میگویم !
شنیدن و گفتن از این آقا، شکریست که شیرینیاش هرگز دل را نمیزند بلکه عطش جانت را بیشتر میکند.
•حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام ولی فقیه زمان امام هادی علیهالسلام بود.
عالمی عظیم که امام معصوم ، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پرسش های اعتقادی و عملی شان به ایشان ارجاع میدادند.
کسی که حق وفا را چنان به امام خویش تمام کرد که امام زمانش به او فرمود: «انت ولیّنا حقّا» تو به راستی از مایی ...
نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد و چه شبی شما به محضرشان مشرف شدهاید؛ شب شهادت جد مظلوم و غریب ایشان.
اشک در چشمانش جمع شد و با اشتیاق نشان داد باز میخواهد بشنود.
• ادامه دادم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام به دستور امام هادی علیهالسلام در شرایط خفقان آور زمانه خویش به ری اعزام شدند و در اینجا به صورت مخفیانه به ترویج و گسترش جهانبینی شیعی و ایجاد یک پایگاه قدرتمند برای بقا و قوام تشیّع پرداختند.
ماموریت ایشان، یک ماموریت تمدنی بود تا جاییکه وجود این پایگاه محل رشد و قدرتگیری سربازان امام مهدی علیهالسلام در تمام دورانها بالاخص در آخرالزمان است.
• پاهایش به سمت حرم، عزم رفتن کرد! این را از بیقراریاش میفهمیدم.
دو قدم که رفت جلوتر برگشت به صورتم نگاه کرد و گفت : مرا سرشار کردی!
گفتم : بابا شما آمده بودید که به قول خودتان «معلوماتی» بدست آورید تا با معرفت به زیارت بروید. سرشار شدید و دارید میروید.
ما اینجا آمدهایم که معلوماتی را به مردم هدیه کنیم که دوازده قرن است اگر شیعه به دنبالش رفته بود هر لحظه امکان زیارت امامش را، امام زندهاش را داشت.
انگار دیگر نمیشنید چه میگفتم ... رفت ....
و من تا لحظهی رسیدنش به حرم با چشم دنبالش کردم.
به این فکر میکردم که «معرفت» انسان را بیقرار میکند!
چشمش را باز میکند!
و گوشش را به روی غیر میبندد!
و تو جز «او» دیگر نه میبینی و نه میخواهی!
« باید این امام را درست بشناسیم و درست به جهان معرفی کنیم! »
• این تنها رسالت ما در دنیاست : تمام!
whoisimammahdi.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#گپ_روز : امسال حجم جدیدی از غربت امام مهدی علیهالسلام برایمان مکشوف شد!
#موضوع_روز : «سربازان خطرناک امام مهدی علیهالسلام»
✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود!
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت به زمین نزدیک میشوند. هرچه نزدیکتر میشدند صدایی از جنس تمسخر و قهقهه به نام مبارک امام مهدی علیهالسلام در فضا میپیچید!
اما آنها از سطحی به بعد، قابلیت نزدیک شدن به آدمها را نداشتند.
فقط در لحظهای که این صداهای قهقهه و تمسخر توجه کسی را جلب میکرد و او را به شک میانداخت، تزلزل وجود او از بیرون قابل تشخیص بود و انگار این، راه را برای نزدیک شدن شیاطین فراهم میکرد. لذا به سویش یورش برده و درون او را به چنگ میآوردند.
• با ترس عجیبی بیدار شدم، و میدانستم که این خواب هشداریست برای من که مراقب استقامت خودم و بچه ها باشم در فتنهها و حملههایی که احتمالاً متوجه ما خواهد شد.
همین رمز امنیّت مان خواهد بود.
• صبح که کار را شروع کردیم و با هجمهی تند چند فرقه انحرافی مهدویت روبرو شدیم. میآمدند جلوی غرفه و شبهه میانداختند و سعی میکردند «ولایت در مهدویت» را زیر سوال ببرند.
از سویی مشکلاتی که از سوی بعضی مبغضان و یا جاهلان دولت عراق پیش آمد و منجر به آزارهایی شد که بچهها متحمل شدند تا بالاخره به لطف خدا و حمایت وزارت خارجه حل شد و آرامش برقرار گردید.
• در تمام این لحظهها نشسته بودم و به پاسخهای شیرین تعاملگران غرفه مرکزی به این سرکردگان فِرَق انحرافی گوش میدادم .
آنقدر «اصل اصالت تخصص» و «جایگاه انسان کامل» در زندگی بشر و نیز «نقش حکمرانی ولایی را در ایجاد تمدن نوین اسلامی» خوب درک کرده بودند، که در نهایت آرامش در برابر رگهای برافراشته و صورت سرخ شده آنان پاسخ میگفتند، بدون آنکه سعیِ آنان ذرهای تردید در قلبشان ایجاد کند...
و من هر لحظه با خودم میگفتم : این است فرق تعاملگر و مبلّغی که «انسانشناسی» میداند، و ما در این رحم، مسلط به اسحلهای شدیم که زیربناییترین ابزار در آخرالزمان بود.
• امسال حجم جدیدی از غربت امام مهدی علیهالسلام برایمان مکشوف شد!
غربتی که علّت بزرگش ماییم ! که به فرموده رهبری، هنوز تبیین به روش انبیاء را نیاموختهایم.
روش انبیاء یعنی : «من عرف نفسه فقد عرف امامه »
یعنی : انسانشناسی = امام شناسی
و همین ضعف ، باعث شد شیعه بعد از سالها تحصیل دروس الهی و فعالیت جهادی هنوز قلبش از غیبت امام زخمی نیست! و این یعنی یک جای کار میلنگد.
ما تمام عزممان را جزم کردهایم سنگ هم از آسمان ببارد این کمپین را جهانی کنیم و میکنیم انشاءالله !
ترجمه سایت Whoisimammahdi.com را به زبانهای «اردو و فرانسه» نیز شروع کردهایم.
اگر از میان شما عزیزان، هستند کسانی که علاوه بر تسلط بر این دو زبان، به مفاهیم انسانشناسی استاد شجاعی مسلّط باشند و حاضرند بصورت جهادی و دغدغهمند (حداقل روزی دو الی سه ساعت کار مفید) در این امر عظیم ما را یاری نمایند لطفاً از طریق آیدی زیر با پشتیبان روابط بینالملل اعلام آمادگی نموده و متن کوتاه آزمونِ ورودی ترجمه را برای سنجش اولیه، دریافت کنند:
@International_rrelations
#موضوع_روز : «سربازان خطرناک امام مهدی علیهالسلام»
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت به زمین نزدیک میشوند. هرچه نزدیکتر میشدند صدایی از جنس تمسخر و قهقهه به نام مبارک امام مهدی علیهالسلام در فضا میپیچید!
اما آنها از سطحی به بعد، قابلیت نزدیک شدن به آدمها را نداشتند.
فقط در لحظهای که این صداهای قهقهه و تمسخر توجه کسی را جلب میکرد و او را به شک میانداخت، تزلزل وجود او از بیرون قابل تشخیص بود و انگار این، راه را برای نزدیک شدن شیاطین فراهم میکرد. لذا به سویش یورش برده و درون او را به چنگ میآوردند.
• با ترس عجیبی بیدار شدم، و میدانستم که این خواب هشداریست برای من که مراقب استقامت خودم و بچه ها باشم در فتنهها و حملههایی که احتمالاً متوجه ما خواهد شد.
همین رمز امنیّت مان خواهد بود.
• صبح که کار را شروع کردیم و با هجمهی تند چند فرقه انحرافی مهدویت روبرو شدیم. میآمدند جلوی غرفه و شبهه میانداختند و سعی میکردند «ولایت در مهدویت» را زیر سوال ببرند.
از سویی مشکلاتی که از سوی بعضی مبغضان و یا جاهلان دولت عراق پیش آمد و منجر به آزارهایی شد که بچهها متحمل شدند تا بالاخره به لطف خدا و حمایت وزارت خارجه حل شد و آرامش برقرار گردید.
• در تمام این لحظهها نشسته بودم و به پاسخهای شیرین تعاملگران غرفه مرکزی به این سرکردگان فِرَق انحرافی گوش میدادم .
آنقدر «اصل اصالت تخصص» و «جایگاه انسان کامل» در زندگی بشر و نیز «نقش حکمرانی ولایی را در ایجاد تمدن نوین اسلامی» خوب درک کرده بودند، که در نهایت آرامش در برابر رگهای برافراشته و صورت سرخ شده آنان پاسخ میگفتند، بدون آنکه سعیِ آنان ذرهای تردید در قلبشان ایجاد کند...
و من هر لحظه با خودم میگفتم : این است فرق تعاملگر و مبلّغی که «انسانشناسی» میداند، و ما در این رحم، مسلط به اسحلهای شدیم که زیربناییترین ابزار در آخرالزمان بود.
• امسال حجم جدیدی از غربت امام مهدی علیهالسلام برایمان مکشوف شد!
غربتی که علّت بزرگش ماییم ! که به فرموده رهبری، هنوز تبیین به روش انبیاء را نیاموختهایم.
روش انبیاء یعنی : «من عرف نفسه فقد عرف امامه »
یعنی : انسانشناسی = امام شناسی
و همین ضعف ، باعث شد شیعه بعد از سالها تحصیل دروس الهی و فعالیت جهادی هنوز قلبش از غیبت امام زخمی نیست! و این یعنی یک جای کار میلنگد.
ما تمام عزممان را جزم کردهایم سنگ هم از آسمان ببارد این کمپین را جهانی کنیم و میکنیم انشاءالله !
ترجمه سایت Whoisimammahdi.com را به زبانهای «اردو و فرانسه» نیز شروع کردهایم.
اگر از میان شما عزیزان، هستند کسانی که علاوه بر تسلط بر این دو زبان، به مفاهیم انسانشناسی استاد شجاعی مسلّط باشند و حاضرند بصورت جهادی و دغدغهمند (حداقل روزی دو الی سه ساعت کار مفید) در این امر عظیم ما را یاری نمایند لطفاً از طریق آیدی زیر با پشتیبان روابط بینالملل اعلام آمادگی نموده و متن کوتاه آزمونِ ورودی ترجمه را برای سنجش اولیه، دریافت کنند:
@International_rrelations
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
استاد محمد شجاعی
#گپ_روز : «در راهپیمایی این هفته، همهی آن آدمها دیگر در نگاهم فرق کرده بودند!»
#موضوع_روز : «قیام سربازان امام مهدی علیهالسلام از دل اروپا و آمریکا»
✍️ وقت ضبط تصاویر اعتراضات و دابسمش ویدئو موزیک Free Palestine (فلسطینِ آزاد) در کشور سوئد بود! همین ویدئو موزیکی که اولین تولید کمپین Who Is Imam Mahdi است و دیشب همزمان از رسانه ملی و وبسایت کمپین و صفحات استاد شجاعی منتشر شد (پیام ریپلای شده)
• مدیر تولید این تصاویر تعریف کرد برای ما که :
با چند نفر از دوستان که برای ضبط این تصاویر مناسب بودند، هماهنگ شدم و پیشنیازهای ضبط و ... را هم چیدم. اما روزی که تجمع در محل مقررش شکل گرفت آنان که قول داده بودند نیامدند!
• مانده بودم میان زمین و هوا و تجمعی که تا هفتهی بعد دیگر تشکیل نمیشد و تمام ساز و کارهای چیده شده و هزینههای پرداخت شده به فنا میرفت!
علیرغم همهی کنسلیها و خرابکاریهایی که چندبار اتفاق افتاد، من نوری را در جانم احساس میکردم که خاموش نمیشود! و یقین داشتم این نور امید بیدلیل نیست.
• رفتم میان جمعیت و یکی یکی با مردم صحبت کردم و با آنها دربارهی این موزیک ویدئو حرف زدم. اینکه ما کیستیم و دنبال چه هدفی میگردیم و ...
از آنها خواستم برای ضبط تصاویر دابسمش این موزیک کمکم کنند. کسانی که چهرههایشان را در تصویر میبینید به گونهای پذیرفتند مرا، و به گونهای بدون ترس و مشتاق کنارم قرار گرفتند و شروع به حفظ کردن ابیات این موزیک نمودند که تصورش را هم نمیکردم. با اینکه میدانستند تولید اینکار را مسلمانان، آنهم در جمهوری اسلامی ایران پشتیبانی میکنند و این ممکن بود برایشان خطرآفرین باشد.
• من آنجا بود که ایمان آوردم به این کلام استاد که؛ قیام جوانان اروپایی که بزودی از فرماندهان لشکر امام مهدی علیهالسلام خواهند بود، آغاز شده و در حال طی مراحل بلوغ خویش است.
👍 در راهپیمایی این هفته، همهی آن آدمها دیگر در نگاهم فرق کرده بودند!
از نظرم، هرکدامشان فرزند باوفای امام دوازدهم بودند که بزودی قرار است سکان اداره لشکری را بدست گرفته، و جهان را به موعود مبارک و صلحآفرینش تحویل دهند.
این ویدئو موزیک را اینجا میتوانید ببینید:👇
t.me/Ostad_Shojae/41833
• دریافت نسخه های : انگلیسی (بدون زیرنویس) | عربی (با زیرنویس عربی)
@ostad_shojae | Whoisimammahdi.com
#موضوع_روز : «قیام سربازان امام مهدی علیهالسلام از دل اروپا و آمریکا»
• مدیر تولید این تصاویر تعریف کرد برای ما که :
با چند نفر از دوستان که برای ضبط این تصاویر مناسب بودند، هماهنگ شدم و پیشنیازهای ضبط و ... را هم چیدم. اما روزی که تجمع در محل مقررش شکل گرفت آنان که قول داده بودند نیامدند!
• مانده بودم میان زمین و هوا و تجمعی که تا هفتهی بعد دیگر تشکیل نمیشد و تمام ساز و کارهای چیده شده و هزینههای پرداخت شده به فنا میرفت!
علیرغم همهی کنسلیها و خرابکاریهایی که چندبار اتفاق افتاد، من نوری را در جانم احساس میکردم که خاموش نمیشود! و یقین داشتم این نور امید بیدلیل نیست.
• رفتم میان جمعیت و یکی یکی با مردم صحبت کردم و با آنها دربارهی این موزیک ویدئو حرف زدم. اینکه ما کیستیم و دنبال چه هدفی میگردیم و ...
از آنها خواستم برای ضبط تصاویر دابسمش این موزیک کمکم کنند. کسانی که چهرههایشان را در تصویر میبینید به گونهای پذیرفتند مرا، و به گونهای بدون ترس و مشتاق کنارم قرار گرفتند و شروع به حفظ کردن ابیات این موزیک نمودند که تصورش را هم نمیکردم. با اینکه میدانستند تولید اینکار را مسلمانان، آنهم در جمهوری اسلامی ایران پشتیبانی میکنند و این ممکن بود برایشان خطرآفرین باشد.
• من آنجا بود که ایمان آوردم به این کلام استاد که؛ قیام جوانان اروپایی که بزودی از فرماندهان لشکر امام مهدی علیهالسلام خواهند بود، آغاز شده و در حال طی مراحل بلوغ خویش است.
از نظرم، هرکدامشان فرزند باوفای امام دوازدهم بودند که بزودی قرار است سکان اداره لشکری را بدست گرفته، و جهان را به موعود مبارک و صلحآفرینش تحویل دهند.
این ویدئو موزیک را اینجا میتوانید ببینید:👇
t.me/Ostad_Shojae/41833
• دریافت نسخه های : انگلیسی (بدون زیرنویس) | عربی (با زیرنویس عربی)
@ostad_shojae | Whoisimammahdi.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
استاد محمد شجاعی
🎵 موزیک ویدئو بینالمللی Free Palestine
اولین اثر موسیقایی بینالمللی کمپین
Who Is Imam Mahdi
در حمایت از فلسطین
« From the river to the sea
Palestine will soon be free»
♬ دریافت نسخه: فارسی | انگلیسی | عربی
• Lyrics, Composer, Singer: Hassan Tavakoli…
اولین اثر موسیقایی بینالمللی کمپین
Who Is Imam Mahdi
در حمایت از فلسطین
« From the river to the sea
Palestine will soon be free»
♬ دریافت نسخه: فارسی | انگلیسی | عربی
• Lyrics, Composer, Singer: Hassan Tavakoli…
#گپ_روز
#موضوع_روز : شما میتوانید با «فکر کردن» میلیونها سال در مسیر کمال انسانی به جلو پرتاب شوید!
#موضوع_روز : شما میتوانید با «فکر کردن» میلیونها سال در مسیر کمال انسانی به جلو پرتاب شوید!
#گپ_روز
#موضوع_روز : «فرزند نوجوانم را چگونه با مفاهیم انسانشناسی آشنا کنم؟»
✍️ روز سوم اردوی توحیدی «شرح آیه بسماللهالرحمنالرحیم» بود.
نماز جماعت که تمام شد؛ یکی از شرکتکنندگان به من نزدیک شد، و سوالی پرسید؛ «من در این کارگاهها که از مفاهیم توحیدی سرشار میشوم، غصهی فرزندم تمام جانم را احاطه میکند. فرزند نوجوانی دارم که نمیدانم چگونه این مفاهیم را به او انتقال دهم.
با این سوال او، چند نفر که صدایش را میشنیدند نیز به ما نزدیک شدند، یکی گفت من معلّم بچههای نوجوان هستم، یکی گفت من آموزشگاهی دارم که هنرجویانم نوجوانند، ما هم همین مشکل را داریم، از کجا شروع کنیم؟
• گفتم : قبل از تولید محتوای مدرسه انسانشناسی (www.Blog.montazer.ir)
9 ماه طول کشید تا واحد محتوا، نقشه راه این بلاگ را استخراج کرد. این نقشه دقیقاً منطبق است با منظومه فکری استاد شجاعی که مجموعاً در دو کارگاه «انسان شناسی تهران» و «انسان شناسی قم» در دهههای گذشته تدریس نمودند.
مدرسه انسان شناسی که میگویم در حقیقت یک «بلاگ تخصصی» است که بصورت «کلاسبندی» و «درس به درس» مقالات موبوط به هر موضوع را در قالب «متن» ارائه میدهد.
این مدرسه که برای گروه سنی بالای 18 سال کاربرد بیشتری دارد؛ نقطهی صفری دارد که از آنجا شروع میشود.و نیز یک نقشه راه، که دارد طبق همان ادامه پیدا میکند.
اما نقطهی نهایت ندارد، چون انسان موجودی بینهایت است و هر روز در حال کشف فرمول جدیدی از خویشتن و روابط خویشتن است.
• بعد از اینکه مدرسه انسان شناسی به مرحلهی قابل قبولی رسید، واحد کودک و نوجوانِ رسانه منتظر (بُرنا منتظر)، طبق نقشهی همین مدرسه شروع کرد به تولید محتوا در فرمهای گوناگون برای نوجوانان.
یعنی : هر هفته به ترتیب نقشهی محتواییِ مهندسیِ مدرسه انسانشناسی، یکی یکی از نقطه صفر شروع کرد و موضوع را انتخاب کرد، و بر اساس آن موضوع در طول یک هفته، تولیدات مختلفی را در مدلهای مختلف استخراج نمود.
حالا هر هفته این واحد میدانست که موضوع هفته بعدیاش چیست و باید چه چیزی برای بچه ها بسازد و نیز میدانست باید بتواند آن موضوع را در طول یک هفته برای بچه ها جا بیندازد.
• (مولتی ویتامین/ کهکشان درون / ماجراهای من و دوستام/ چراغ / ترمز کن/ تیک تایید/ و ...) پستهای مختلف برنامنتظر هستند که هر هفته حول محور یک موضوع تولید میشوند.
امروز شنبه هفته هجدهمی است که بُرنا فعالیت خود را آغاز کرده و به موضوع (خانه انسان : ما از کجا اومدیم و به کجا میریم؟) رسیده است.
✔️ هم والدین و هم معلمان و مربیان عزیز میتوانند برای حرکت صحیح فرزندان و نوجوانان خود، از هفته اول این تولیدات شروع کنند و
• یا آنها را در اختیار نوجوان خود قرار دهند
• و یا بعنوان طرح درس و یا ابزار کمک آموزشی برای پخش در کلاسهای درس از آن استفاده کنند.
در پست بعد، شما با موضوعات 17 هفته گذشته و موضوع هجدهم در هفته جاری آشنا خواهید شد. و با کلیک بر روی موضوع میتوانید به اولین پست همان هفته که در مورد موضوع روز توضیح میدهد در کانال برنامنتظر دسترسی پیدا کنید.
بعد به ترتیب در ادامه، تولیدات مختلف همان موضوع را ببینید.
• مژده دیگر اینکه ما اولین طرح درس کارگاه نوجوان را با موضوع «عزت نفس» در حاشیه اردوی «شرح بسم الله الرحمن الرحیم» برای فرزندان نوجوانِ والدینی که بطور خانوادگی در اردو شرکت نموده بودند تست کردیم و در هفته جاری به ارزیابی داده ها و رفع نواقص آن خواهیم پرداخت تا بزودی با اولین کارگاه برنامنتظر خدمتتان حاضر شویم .
• لازم به ذکر است صفحه اصلی «برنا منتظر» در پیام رسان ایتا به آدرس زیر میباشد، اما تولیدات این صفحه در (تلگرام و روبیکا و سروش و بله) نیز با همین شناسه بارگزاری میشود:
💡 eitaa.com/bornamontazer
@ostad_shojae
#موضوع_روز : «فرزند نوجوانم را چگونه با مفاهیم انسانشناسی آشنا کنم؟»
✍️ روز سوم اردوی توحیدی «شرح آیه بسماللهالرحمنالرحیم» بود.
نماز جماعت که تمام شد؛ یکی از شرکتکنندگان به من نزدیک شد، و سوالی پرسید؛ «من در این کارگاهها که از مفاهیم توحیدی سرشار میشوم، غصهی فرزندم تمام جانم را احاطه میکند. فرزند نوجوانی دارم که نمیدانم چگونه این مفاهیم را به او انتقال دهم.
با این سوال او، چند نفر که صدایش را میشنیدند نیز به ما نزدیک شدند، یکی گفت من معلّم بچههای نوجوان هستم، یکی گفت من آموزشگاهی دارم که هنرجویانم نوجوانند، ما هم همین مشکل را داریم، از کجا شروع کنیم؟
• گفتم : قبل از تولید محتوای مدرسه انسانشناسی (www.Blog.montazer.ir)
9 ماه طول کشید تا واحد محتوا، نقشه راه این بلاگ را استخراج کرد. این نقشه دقیقاً منطبق است با منظومه فکری استاد شجاعی که مجموعاً در دو کارگاه «انسان شناسی تهران» و «انسان شناسی قم» در دهههای گذشته تدریس نمودند.
مدرسه انسان شناسی که میگویم در حقیقت یک «بلاگ تخصصی» است که بصورت «کلاسبندی» و «درس به درس» مقالات موبوط به هر موضوع را در قالب «متن» ارائه میدهد.
این مدرسه که برای گروه سنی بالای 18 سال کاربرد بیشتری دارد؛ نقطهی صفری دارد که از آنجا شروع میشود.و نیز یک نقشه راه، که دارد طبق همان ادامه پیدا میکند.
اما نقطهی نهایت ندارد، چون انسان موجودی بینهایت است و هر روز در حال کشف فرمول جدیدی از خویشتن و روابط خویشتن است.
• بعد از اینکه مدرسه انسان شناسی به مرحلهی قابل قبولی رسید، واحد کودک و نوجوانِ رسانه منتظر (بُرنا منتظر)، طبق نقشهی همین مدرسه شروع کرد به تولید محتوا در فرمهای گوناگون برای نوجوانان.
یعنی : هر هفته به ترتیب نقشهی محتواییِ مهندسیِ مدرسه انسانشناسی، یکی یکی از نقطه صفر شروع کرد و موضوع را انتخاب کرد، و بر اساس آن موضوع در طول یک هفته، تولیدات مختلفی را در مدلهای مختلف استخراج نمود.
حالا هر هفته این واحد میدانست که موضوع هفته بعدیاش چیست و باید چه چیزی برای بچه ها بسازد و نیز میدانست باید بتواند آن موضوع را در طول یک هفته برای بچه ها جا بیندازد.
• (مولتی ویتامین/ کهکشان درون / ماجراهای من و دوستام/ چراغ / ترمز کن/ تیک تایید/ و ...) پستهای مختلف برنامنتظر هستند که هر هفته حول محور یک موضوع تولید میشوند.
امروز شنبه هفته هجدهمی است که بُرنا فعالیت خود را آغاز کرده و به موضوع (خانه انسان : ما از کجا اومدیم و به کجا میریم؟) رسیده است.
✔️ هم والدین و هم معلمان و مربیان عزیز میتوانند برای حرکت صحیح فرزندان و نوجوانان خود، از هفته اول این تولیدات شروع کنند و
• یا آنها را در اختیار نوجوان خود قرار دهند
• و یا بعنوان طرح درس و یا ابزار کمک آموزشی برای پخش در کلاسهای درس از آن استفاده کنند.
در پست بعد، شما با موضوعات 17 هفته گذشته و موضوع هجدهم در هفته جاری آشنا خواهید شد. و با کلیک بر روی موضوع میتوانید به اولین پست همان هفته که در مورد موضوع روز توضیح میدهد در کانال برنامنتظر دسترسی پیدا کنید.
بعد به ترتیب در ادامه، تولیدات مختلف همان موضوع را ببینید.
• مژده دیگر اینکه ما اولین طرح درس کارگاه نوجوان را با موضوع «عزت نفس» در حاشیه اردوی «شرح بسم الله الرحمن الرحیم» برای فرزندان نوجوانِ والدینی که بطور خانوادگی در اردو شرکت نموده بودند تست کردیم و در هفته جاری به ارزیابی داده ها و رفع نواقص آن خواهیم پرداخت تا بزودی با اولین کارگاه برنامنتظر خدمتتان حاضر شویم .
• لازم به ذکر است صفحه اصلی «برنا منتظر» در پیام رسان ایتا به آدرس زیر میباشد، اما تولیدات این صفحه در (تلگرام و روبیکا و سروش و بله) نیز با همین شناسه بارگزاری میشود:
💡 eitaa.com/bornamontazer
@ostad_shojae
#گپ_روز : اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
@ostad_shojae
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
@ostad_shojae
Telegram
استاد محمد شجاعی
❌ در واکنش به شهادت سیّدحسن نصرالله
مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید!
#رهبری | #استاد_شجاعی
@ostad_shojae | montazer.ir
مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید!
#رهبری | #استاد_شجاعی
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز : «موضع نبوّتی» یعنی : سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطهی توحید وجودت حرکت کن و برو ..
#موضوع_روز : «در نمازت خودت را ارزیابی کن!»
✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود!
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
• چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها، حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت و سه کارکرد متفاوت به زمین نزدیک میشوند.
※ بعضیها اعتقاد به امام دوازدهم را به تمسخر میگرفتند و صدای قهقههشان جهان را پر میکرد.
※ بعضیها شک ایجاد میکردند و تیرهایی داشتند که از جنس تردید بود و اگر کسی متمایل میشد به سمتشان، بر او یورش میبردند.
※ و دسته سوم ایجاد اختلاف میکردند ....
• آنها تا سطحی از زمین بیشتر نمیتوانستند جلو بیایند و پیشرفتشان به عملکرد آدمها در برابر حملههایشان بستگی داشت!
✘ اگر در برابر حملهها و تمسخرها و تردیدهایشان کسی کمی میلرزید و شک میکرد و سمت چهرهاش را به سوی شیاطین میچرخاند ؛ بر او یورش برده و به زمین میزدندش و انگار خودشان در او حلول میکردند.
✘ولی بعضی آدمها محکم و متین و استوار، با اینکه این صداها را بهتر از بقیه میشنیدند سرشان به زیر بود و مشغول خودشان... توجهشان به نقطهای نورانی در درون خودشان بود ...انگار که اصلاً نمیشنیدند این صداها را ! و گویی هالهی بزرگی دورشان باشد شیاطین اجازه نزدیک شدن به آنها را نداشتند.
• با چنان اضطرابی از خواب پریدم که زانوانم میلرزید! و توان گام برداشتن برای اینکه خودم را به کتاب صحیفهام که روی میزِ وسط چادر کِمپین بود برسانم، نداشتم.
• چهار دست و پا رساندم خودم را به صحیفه، و شروع کردم به خواندن دعاهای دفع شیاطین.
حرز ۲۲ را که شروع کردم انگار زیر یک باران آرامی به یکباره جانم آرام گرفت و فهمیدم که روزهای سنگینی را پیش رو داریم و باید موضعمان، موضع همان آدمهای آرام و محکم باشد، و بیتوجه به هیاهوی شیاطین، فقط مشغول معرفی صحیح امام مهدی علیهالسلام باشیم و خدا حتماً دورمان سپری خواهد کشید و فتنه ها و بلایا را دور خواهد کرد.
• و همین هم شد: یورش و فتنهانگیزیِ فرقههای انحرافی گوناگون در مهدویت، به سمت غرفهها و پیشخوانها و سفیران کمپین امام مهدی علیهالسلام در روز بعد شروع شد و همین موضع ما، که من دیشب اسمش را گذاشتم «موضع نبوّتی» بعد از چند روز حقانیت تولید و انتشارمان را ثابت و آنان را با دخالت حشد الشعبی سرجایشان نشاند.
✔️ شاخصهی این پوزیشن که من به آن میگویم «موضع نبوّتی» آرامش در هنگام نماز بود!
هیچ نگرانی نمیتوانست به نمازمان راه پیدا کند. انگار همان دستی که داشت از ما محافظت میکرد مراقب بود چیزی در لابلای نمازمان ورود نکند.
✘ امّا ماجرا همینجا تمام نشد!
و من فکر میکردم با جمع کردن چادرهای کمپین در عراق و ورودمان به ایران، این هجومها تمام شد.
تا اینکه هجمهها از سوی دوست و دشمن در داخل شروع شد! و من که کاملاً آن خوابِ هشدار و آن «موضع نبوّتی» یعنی (سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطهی توحید وجودت حرکت کن و برو ...) را فراموش کرده بودم، زمین خوردم! چون به غلط باور کرده بودم در کشور خودمان میشود آسان ادامه داد...!
• امروز که دارم مینویسم میفهمم :
وقتی هجوم شیطان را باور کنی؛ اولین جایی که خراب میشود نمازت است!
در دو رکعت نماز هم دهها بار، آن نگرانی و اضطراب بالت را قیچی میکند و میاندازت پایین...
و این شاخصهی پذیرفتن حمله شیطان و گرداندن چهره به سمت او و یورش او بر قلب تو بوده است!
• امروز با یقین مینویسم:
فهم و آموختن «موضع نبوّتی» که (حرکت با سپر توحید) است مهمترین ابزار برای هر کسی است که میخواهد به سلامت از فتنههای آخرالزمان بگذرد و به امنیّت خودش را برساند به امامی که پیام نبوّت و حقیقت «لاالهالّاالله» را به گوش تمام جهان خواهد رساند.
√ مراقب نمازمان باشیم:
دقیقاً همان دل نگرانیها و تشویشهایی که موفق میشوند نمازمان را خراب کنند: موانع و دستگیرههای درونی ما هستند برای شیاطینِ آخرالزمان و باید همانها را تُف کنیم بیرون ....
❌ وگرنه قورتمان میدهند.
@ostad_shojae | montazer.ir
#موضوع_روز : «در نمازت خودت را ارزیابی کن!»
✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود!
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
• چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها، حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت و سه کارکرد متفاوت به زمین نزدیک میشوند.
※ بعضیها اعتقاد به امام دوازدهم را به تمسخر میگرفتند و صدای قهقههشان جهان را پر میکرد.
※ بعضیها شک ایجاد میکردند و تیرهایی داشتند که از جنس تردید بود و اگر کسی متمایل میشد به سمتشان، بر او یورش میبردند.
※ و دسته سوم ایجاد اختلاف میکردند ....
• آنها تا سطحی از زمین بیشتر نمیتوانستند جلو بیایند و پیشرفتشان به عملکرد آدمها در برابر حملههایشان بستگی داشت!
✘ اگر در برابر حملهها و تمسخرها و تردیدهایشان کسی کمی میلرزید و شک میکرد و سمت چهرهاش را به سوی شیاطین میچرخاند ؛ بر او یورش برده و به زمین میزدندش و انگار خودشان در او حلول میکردند.
✘ولی بعضی آدمها محکم و متین و استوار، با اینکه این صداها را بهتر از بقیه میشنیدند سرشان به زیر بود و مشغول خودشان... توجهشان به نقطهای نورانی در درون خودشان بود ...انگار که اصلاً نمیشنیدند این صداها را ! و گویی هالهی بزرگی دورشان باشد شیاطین اجازه نزدیک شدن به آنها را نداشتند.
• با چنان اضطرابی از خواب پریدم که زانوانم میلرزید! و توان گام برداشتن برای اینکه خودم را به کتاب صحیفهام که روی میزِ وسط چادر کِمپین بود برسانم، نداشتم.
• چهار دست و پا رساندم خودم را به صحیفه، و شروع کردم به خواندن دعاهای دفع شیاطین.
حرز ۲۲ را که شروع کردم انگار زیر یک باران آرامی به یکباره جانم آرام گرفت و فهمیدم که روزهای سنگینی را پیش رو داریم و باید موضعمان، موضع همان آدمهای آرام و محکم باشد، و بیتوجه به هیاهوی شیاطین، فقط مشغول معرفی صحیح امام مهدی علیهالسلام باشیم و خدا حتماً دورمان سپری خواهد کشید و فتنه ها و بلایا را دور خواهد کرد.
• و همین هم شد: یورش و فتنهانگیزیِ فرقههای انحرافی گوناگون در مهدویت، به سمت غرفهها و پیشخوانها و سفیران کمپین امام مهدی علیهالسلام در روز بعد شروع شد و همین موضع ما، که من دیشب اسمش را گذاشتم «موضع نبوّتی» بعد از چند روز حقانیت تولید و انتشارمان را ثابت و آنان را با دخالت حشد الشعبی سرجایشان نشاند.
✔️ شاخصهی این پوزیشن که من به آن میگویم «موضع نبوّتی» آرامش در هنگام نماز بود!
هیچ نگرانی نمیتوانست به نمازمان راه پیدا کند. انگار همان دستی که داشت از ما محافظت میکرد مراقب بود چیزی در لابلای نمازمان ورود نکند.
✘ امّا ماجرا همینجا تمام نشد!
و من فکر میکردم با جمع کردن چادرهای کمپین در عراق و ورودمان به ایران، این هجومها تمام شد.
تا اینکه هجمهها از سوی دوست و دشمن در داخل شروع شد! و من که کاملاً آن خوابِ هشدار و آن «موضع نبوّتی» یعنی (سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطهی توحید وجودت حرکت کن و برو ...) را فراموش کرده بودم، زمین خوردم! چون به غلط باور کرده بودم در کشور خودمان میشود آسان ادامه داد...!
• امروز که دارم مینویسم میفهمم :
وقتی هجوم شیطان را باور کنی؛ اولین جایی که خراب میشود نمازت است!
در دو رکعت نماز هم دهها بار، آن نگرانی و اضطراب بالت را قیچی میکند و میاندازت پایین...
و این شاخصهی پذیرفتن حمله شیطان و گرداندن چهره به سمت او و یورش او بر قلب تو بوده است!
• امروز با یقین مینویسم:
فهم و آموختن «موضع نبوّتی» که (حرکت با سپر توحید) است مهمترین ابزار برای هر کسی است که میخواهد به سلامت از فتنههای آخرالزمان بگذرد و به امنیّت خودش را برساند به امامی که پیام نبوّت و حقیقت «لاالهالّاالله» را به گوش تمام جهان خواهد رساند.
√ مراقب نمازمان باشیم:
دقیقاً همان دل نگرانیها و تشویشهایی که موفق میشوند نمازمان را خراب کنند: موانع و دستگیرههای درونی ما هستند برای شیاطینِ آخرالزمان و باید همانها را تُف کنیم بیرون ....
❌ وگرنه قورتمان میدهند.
@ostad_shojae | montazer.ir