نوینکتاب
⚫️ خداحافظ یار مهربان نوین کتاب گویا یاد و خاطره ات با 《چهل نامه کوتاه به همسرم》 و 《دوموکراسی یا دموقراضه》 همیشه برای ما زنده است. #ناصر_چشم_آذر @NovinketabeGooya
با دوستان #نوین_کتاب خداحافظی میکنم و از شلوغی و هیاهوی #نمایشگاه_کتاب میزنم بیرون.
نیم ساعت بعد توی دفتر نشستهام و قبل از شروع کار، صفحهی #اینستاگرام را باز میکنم تا چرخی بزنم. تکرار تصویر #ناصر_چشم_آذر کنجکاوم میکند و خواندن متنهای زیر عکسها را نمیفهمم. انگار خودم را به نفهمی زدهام و میخواهم سواد خواندن و نوشتن را از ذهنم دور کنم.
از بچهها میپرسم که ناصر چشمآذر... هنوز جملهام تمام نشده که دو تا از آنها با هم میگویند «آره. امروز صبح...»
انگار تائید آنها دست میاندازد به یقهام و پرتم میکند به سالها پیش. آنروزهای دوران جوانیام که تکههایی از #باران_عشق را توی اتومبیل یکی از دوستان شنیدم و همان چنددقیقه گوش سپردن آنقدر دلم را برد که چند روز بعد وسط میدان انقلاب بودم و به دنبال آن نوارکاستی که رویش هم دریا بود، هم کوه و هم آسمانی که قصد باریدن داشت، با آن رعد و برقی که حتی از روی آن جلد کاغذی چشم را میزد. و یک گل سرخ...
چقدر با همین آلبوم زندگی کردم. خدا میداند. چه روزها و شبها که حال خوبم را خوبتر کرد و حال بدم را خوب.
حالا انگشتان خالق #باران_عشق آرام گرفته است و باید به زور هم که شده این پیشوند اعصابخرد کن «زندهیاد» را به نام ناصرخان اضافه کرد.
دوباره پرتاب میشود به همین روزها و سالهای قبل. به آن چهارشنبهی آخرهای آذر نود و چهار. به آن عصر خانهی هنرمندان. به رونمایی #کتاب_صوتی #چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم #نادر_ابراهیمی و پیانویی که ناصرخان همراه با صدای #پیام_دهکردی نازنین نواخت.
آه که چقدر این یادآوریها سخت است. آنقدر که دوست داری ذهنت را از همهی دوستداشتنیهایت پاک کنی تا کمی نفس بکشی و اینقدر غم نبودنهای عزیزانت آزارت ندهد. اما نمیشود...
وسط همهی این همه غم خندهام میگیرد. یک تصویر ذهنی جلوی چشمم رژه میرود. آن دنیا، #نادر_ابراهیمی جلوی در بهشت ایستاده تا #ناصر_چشم_آذر برسد. بعد همدیگر را در آغوش میگیرند نادر و ناصر. و همینطور که به سمت در ورودی قدم میزنند نادر جان ابراهیمی رو به ناصر خان چشمآذر میکند و میگوید: «دمت گرم ناصر. چه ملودی خوب برای چهل نامه ساختی. دلم را خوش کردی و...
بعد از در تو میروند و من دیگر نمیبینمشان. اما میدانم که چه غوغایی است آنطرف و چه چهرههای فراموش ناشدنیای برای ناصر موسیقی ایران مراسم استقبال گرفتهاند.
#مهدی_رجبی
@NovinketabGooya
نیم ساعت بعد توی دفتر نشستهام و قبل از شروع کار، صفحهی #اینستاگرام را باز میکنم تا چرخی بزنم. تکرار تصویر #ناصر_چشم_آذر کنجکاوم میکند و خواندن متنهای زیر عکسها را نمیفهمم. انگار خودم را به نفهمی زدهام و میخواهم سواد خواندن و نوشتن را از ذهنم دور کنم.
از بچهها میپرسم که ناصر چشمآذر... هنوز جملهام تمام نشده که دو تا از آنها با هم میگویند «آره. امروز صبح...»
انگار تائید آنها دست میاندازد به یقهام و پرتم میکند به سالها پیش. آنروزهای دوران جوانیام که تکههایی از #باران_عشق را توی اتومبیل یکی از دوستان شنیدم و همان چنددقیقه گوش سپردن آنقدر دلم را برد که چند روز بعد وسط میدان انقلاب بودم و به دنبال آن نوارکاستی که رویش هم دریا بود، هم کوه و هم آسمانی که قصد باریدن داشت، با آن رعد و برقی که حتی از روی آن جلد کاغذی چشم را میزد. و یک گل سرخ...
چقدر با همین آلبوم زندگی کردم. خدا میداند. چه روزها و شبها که حال خوبم را خوبتر کرد و حال بدم را خوب.
حالا انگشتان خالق #باران_عشق آرام گرفته است و باید به زور هم که شده این پیشوند اعصابخرد کن «زندهیاد» را به نام ناصرخان اضافه کرد.
دوباره پرتاب میشود به همین روزها و سالهای قبل. به آن چهارشنبهی آخرهای آذر نود و چهار. به آن عصر خانهی هنرمندان. به رونمایی #کتاب_صوتی #چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم #نادر_ابراهیمی و پیانویی که ناصرخان همراه با صدای #پیام_دهکردی نازنین نواخت.
آه که چقدر این یادآوریها سخت است. آنقدر که دوست داری ذهنت را از همهی دوستداشتنیهایت پاک کنی تا کمی نفس بکشی و اینقدر غم نبودنهای عزیزانت آزارت ندهد. اما نمیشود...
وسط همهی این همه غم خندهام میگیرد. یک تصویر ذهنی جلوی چشمم رژه میرود. آن دنیا، #نادر_ابراهیمی جلوی در بهشت ایستاده تا #ناصر_چشم_آذر برسد. بعد همدیگر را در آغوش میگیرند نادر و ناصر. و همینطور که به سمت در ورودی قدم میزنند نادر جان ابراهیمی رو به ناصر خان چشمآذر میکند و میگوید: «دمت گرم ناصر. چه ملودی خوب برای چهل نامه ساختی. دلم را خوش کردی و...
بعد از در تو میروند و من دیگر نمیبینمشان. اما میدانم که چه غوغایی است آنطرف و چه چهرههای فراموش ناشدنیای برای ناصر موسیقی ایران مراسم استقبال گرفتهاند.
#مهدی_رجبی
@NovinketabGooya
نوینکتاب
بهمناسبت دهم دیماه، زادروز استاد #ناصر_چشم_آذر 👇👇👇 #نوین_کتاب_گویا #کتاب_صوتی #کتاب_بشنوید @NovinketabGooya
دهم دی زادروز استاد #ناصر_چشم_آذر است.
او متولد ۱۳۲۹ در اردبیل بود. و بهواسطهی تعلیمات پدرش استاد اسماعیل چشمآذر (از نوازندگان بهنام موسیقی آذربایجان) مراحل اولیهی موسیقی را آموزش دید و در کودکی ساز آکاردئون را انتخاب کرد. او در ۱۲ سالگی به همراه پدرش وارد ارکستر آذربایجانی #رادیو_ایران شده و در ۱۳ سالگی جایزهی ویژهی موسیقی را در مقطع دبیرستان به خاطر نواختن آکاردئون دریافت کرد. چشمآذر در ۱۷ سالگی رهبری کنسرت ترتیبدادهشده در سفارت ایران در عراق را بر عهده گرفت. در ۲۰ سالگی برای گذراندن دورهی جاز به آمریکا سفر کرد و پس از بازگشت، سرپرستی ارکستر شوی تلویزیونی #پرویز_قریب_افشار را برعهده گرفت. چشمآذر در محضر اساتید بهنام موسیقی ایران نظیر #مرتضی_حنانه و #ملک_اصلانیان دورههای تکمیلی را سپری و در سال ۱۳۷۵ به مدت ۵ سال جهت تکمیل دورهی موسیقی جاز و موسیقی فیلم مجدداً به آمریکا سفر کرد. او از پیشگامان سازهای الکترونیک در ایران به شمار میرود. #باران_عشق یکی از شاهکارهای اوست.
چشمآذر ارائهی بیش از ۱۰ آلبوم موسیقی و آهنگسازی بیش از ۷۰ فیلم سینمایی را در کارنامهی خود دارد که نامزدی و دریافت سیمرغ بلورین جشنوارهی فیلم فجر در چندین دوره را، برای موسیقی متن فیلم، برایش به ارمغان آورد. او همچنین در چند جشنوارهی بینالمللی نیز جایزه دریافت کرده است.
#ناصر_چشم_آذر آهنگسازی هنرمندانه دو #کتاب_صوتی از آثار #نوین_کتاب_گویا یعنی #چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم نوشتهی #نادر_ابراهیمی و با صدای #پیام_دهکردی و #دموکراسی_یا_دموقراضه نوشتهی #سید_مهدی_شجاعی و با صدای #شاهین_علایی_نژاد رو بهعهده داشته است.
یادش گرامی و تولد او بر ما و همهی اهالی فرهنگ و موسیقی مبارک.
#نوین_کتاب_گویا
#کتاب_صوتی
#کتاب_بشنوید
@NovinketabGooya
او متولد ۱۳۲۹ در اردبیل بود. و بهواسطهی تعلیمات پدرش استاد اسماعیل چشمآذر (از نوازندگان بهنام موسیقی آذربایجان) مراحل اولیهی موسیقی را آموزش دید و در کودکی ساز آکاردئون را انتخاب کرد. او در ۱۲ سالگی به همراه پدرش وارد ارکستر آذربایجانی #رادیو_ایران شده و در ۱۳ سالگی جایزهی ویژهی موسیقی را در مقطع دبیرستان به خاطر نواختن آکاردئون دریافت کرد. چشمآذر در ۱۷ سالگی رهبری کنسرت ترتیبدادهشده در سفارت ایران در عراق را بر عهده گرفت. در ۲۰ سالگی برای گذراندن دورهی جاز به آمریکا سفر کرد و پس از بازگشت، سرپرستی ارکستر شوی تلویزیونی #پرویز_قریب_افشار را برعهده گرفت. چشمآذر در محضر اساتید بهنام موسیقی ایران نظیر #مرتضی_حنانه و #ملک_اصلانیان دورههای تکمیلی را سپری و در سال ۱۳۷۵ به مدت ۵ سال جهت تکمیل دورهی موسیقی جاز و موسیقی فیلم مجدداً به آمریکا سفر کرد. او از پیشگامان سازهای الکترونیک در ایران به شمار میرود. #باران_عشق یکی از شاهکارهای اوست.
چشمآذر ارائهی بیش از ۱۰ آلبوم موسیقی و آهنگسازی بیش از ۷۰ فیلم سینمایی را در کارنامهی خود دارد که نامزدی و دریافت سیمرغ بلورین جشنوارهی فیلم فجر در چندین دوره را، برای موسیقی متن فیلم، برایش به ارمغان آورد. او همچنین در چند جشنوارهی بینالمللی نیز جایزه دریافت کرده است.
#ناصر_چشم_آذر آهنگسازی هنرمندانه دو #کتاب_صوتی از آثار #نوین_کتاب_گویا یعنی #چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم نوشتهی #نادر_ابراهیمی و با صدای #پیام_دهکردی و #دموکراسی_یا_دموقراضه نوشتهی #سید_مهدی_شجاعی و با صدای #شاهین_علایی_نژاد رو بهعهده داشته است.
یادش گرامی و تولد او بر ما و همهی اهالی فرهنگ و موسیقی مبارک.
#نوین_کتاب_گویا
#کتاب_صوتی
#کتاب_بشنوید
@NovinketabGooya
نوینکتاب
پای صحبت #فرزانه_منصوی مخاطب نامههای #نادر_ابراهیمی در «چهل نامهی کوتاه به همسرم» @Novinketab_pub
.
قدم دوم بود. باید محکمتر و بهتر برمیداشتیم. #یک_عاشقانه_ی_آرام نخستین گام همسفری با قلم یکی از قلههای ادبیات معاصر ایران عالیجناب #نادر_ابراهیمی بود. همراه با گیلهمرد راهی سبلان شده بودیم برای نوشیدن و شنیدن از «عسل». عسل ناب.
حالا رسیده بودیم به چلهنگاری نادر برای «فرزانه» بانو. قلم زده بود در مُرکب و تازانده بود مَرکب کلمات را تا دستنوشتههایش را به «بانو»یش برساند. و ما رسیده بودیم به کتابی که بهظاهر مخاطبش همسر و همسفر و همراه نویسنده بود، اما میتوانست «سر»مشق زندگی خیلیها باشد. به نامههایی که شبیه یک زندگی بود. شیرینیهایش بهجا بود و تلخکامیهای اندکش هم.
باز هم صدای راوی یک عاشقانهی آرام همراهمان بود تا #چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم را جادوییتر کند. #پیام_دهکردی بود و سرپنجهی جادویی زندهنام #ناصر_چشم_آذر که #باران_عشق دیگری ساخت برای خط و خاطرههای نادر ادبیات ایران...
سر میچرخانیم. درست پنج سال گذشت از آن عصر پاییزی بیست و پنجم آذر. که #خانه_ی_هنرمندان_ایران شده بود خانهی دوستداران نادر ابراهیمی و مرور مردی که ماناست تا همیشه.
میبینی به چه چشم برهمزدنی گذشت آن روزی که با یاد او برگزار شد و رو نمایاندیم از دومین عاشقانه. عاشقانهای برای آنها که مشق عشق میکنند.
پای صحبت #فرزانه_منصوی
مخاطب نامههای #نادر_ابراهیمی
در «چهل نامهی کوتاه به همسرم»
@Novinketab_pub
قدم دوم بود. باید محکمتر و بهتر برمیداشتیم. #یک_عاشقانه_ی_آرام نخستین گام همسفری با قلم یکی از قلههای ادبیات معاصر ایران عالیجناب #نادر_ابراهیمی بود. همراه با گیلهمرد راهی سبلان شده بودیم برای نوشیدن و شنیدن از «عسل». عسل ناب.
حالا رسیده بودیم به چلهنگاری نادر برای «فرزانه» بانو. قلم زده بود در مُرکب و تازانده بود مَرکب کلمات را تا دستنوشتههایش را به «بانو»یش برساند. و ما رسیده بودیم به کتابی که بهظاهر مخاطبش همسر و همسفر و همراه نویسنده بود، اما میتوانست «سر»مشق زندگی خیلیها باشد. به نامههایی که شبیه یک زندگی بود. شیرینیهایش بهجا بود و تلخکامیهای اندکش هم.
باز هم صدای راوی یک عاشقانهی آرام همراهمان بود تا #چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم را جادوییتر کند. #پیام_دهکردی بود و سرپنجهی جادویی زندهنام #ناصر_چشم_آذر که #باران_عشق دیگری ساخت برای خط و خاطرههای نادر ادبیات ایران...
سر میچرخانیم. درست پنج سال گذشت از آن عصر پاییزی بیست و پنجم آذر. که #خانه_ی_هنرمندان_ایران شده بود خانهی دوستداران نادر ابراهیمی و مرور مردی که ماناست تا همیشه.
میبینی به چه چشم برهمزدنی گذشت آن روزی که با یاد او برگزار شد و رو نمایاندیم از دومین عاشقانه. عاشقانهای برای آنها که مشق عشق میکنند.
پای صحبت #فرزانه_منصوی
مخاطب نامههای #نادر_ابراهیمی
در «چهل نامهی کوتاه به همسرم»
@Novinketab_pub