نُطق
280 subscribers
278 photos
13 videos
7 links
بِخوان مرا، تا که سَبز شود ریشه خیال🌱

📬ناشناس:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1157366839
📬شناس:
@Notghh_bot
«اینجا همه چیز محصول اندیشه منه:»
″انتشار فقط با ذکر نام نویسنده″
Download Telegram
کاش بچه ها نمی‌مردند...
کاش برای مدتی کوتاه به آسمان می‌رفتند.
و آنگاه که جنگ تمام شد
سلامت به خانه باز می‌گشتند.
و وقتی پدر و مادرشان می‌پرسیدند
کجا رفته بودید؟
می‌گفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیم...
-غسان کنفانی؛
8
📸یادگاری از ۱۴۰۴/۰۴/۰۴
8
چون گلی خوشبو برای فرستادن به تو ندارم،
قلبم را به تو تقدیم می‌کنم؛
قلبی کوچک،
آفتاب‌ سوخته و گاهی نیمه شکسته...
-امیلی دیکنسون؛
8
📮خاطرات قدرت عجیبی دارند.

هنوز هم تو تنها کسی هستی که مطمئنم
هیچ‌گاه از دوست‌داشتنم دست نمی‌کشید.
کنارت می‌نشینم و دستانت را می‌گیرم.
گرمای لبخندت، محبت‌ِ بی‌دریغ چشمانت،
قدرت‌ِ حضورت مرا ذوب می‌کند امّا...
دستانت کم‌ کم سرد می‌شود و حضورت، محو.
ناپدید می‌شوی‌ و دیگر حتی مطمئن نیستم
که تو همیشه انقدر بی‌نظیر بودی یا تاثیر
نبودنت بر حافظه‌ من است.
خاطرات قدرت عجیبی دارند...
می‌گذارم مرا با خود به هر جا که می‌خواهند ببرند.
دوست دارم باور کنم که تو یک فرشته‌ بی‌نقص
بودی تا بابت نبودت خودم را بیشتر زجر بدهم.
دوست دارم بشینم و ساعت‌ها به این فکر کنم
که اگر بودی اوضاع چطور پیش می‌رفت
و خودم را قانع کنم که اگر بودی دیگر هیچ
غمی نداشتم و همه چیز فوق‌العاده میشد.
انگار تو قدرت ماورایی داشتی که‌ تمام
مشکلاتم را به یک اشاره کن فیکون کنی.
دیگر نمی‌دانم تو دقیقا چقدر شبیه تصویری
هستی که از تو در ذهنم ساخته‌ام امّا مطمئنم
هنوز هم تو تنها کسی هستی که هیچ‌گاه از
دوست‌ داشتنم دست نمی‌کشید.

-نگینِ خوش‌خُلق؛
5
هربار پس از فراقی طولانی می‌بوسمت
احساس می‌کنم نامه‌‌ی عجول عاشقانه‌ای،
نهاده‌ام در صندوق‌پست سرخ‌رنگی!
-نزار قبانی؛
4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوشته بود: "این‌گونه برای هر دوی‌مان بهتر است."
این جمله از تمام‌ِ وسایلِ درونِ جعبه برایم سنگین‌تر بود.
او می‌خواست هرچه را که از من باقی‌مانده بود برگرداند، امّا به این فکر نکرده‌بود که خاطرات را نمی‌توان در جعبه‌ای لعنتی ریخت و از شرشان خلاص شد. با خاطرات چه‌ می‌تواند بکند؟

-نگینِ خوش‌خُلق؛
7
از من فقط خبر داشت، همین...
مثل مردمی که می‌دانند جایی از جهان جنگ است.
-رسول ادهمى؛
8
قرار بود پدربزرگی شوی که برای نوه‌هایمان
قصه تعریف می‌کند.
اما قصه‌ای شدی که روزی برای نوه‌هایم
تعریف خواهم‌کرد.

-نگینِ خوش‌خُلق؛
9
Bi To Man Kasi Nadaram [ DelsaMusic.Com ]
Ramesh
📼ای همه خواب و خیالم
خواهم که بازآیی کنارم
روشن کنی شبهای تارم
بی تو من کسی ندارم
بیا دگر که بی‌قرارم
دور از تو، امیدی ندارم
5
📮ناقوسِ مرگ

پرتوهای نور
پاورچین، پاورچین
از لابه‌لایِ پارچه‌‌ زمختِ پرده
خودشان را به پلک‌هایم می‌رسانند
و خواب را از چشمانم می‌دزدند.
حتی پنجره دوجداره اتاق هم نمی‌تواند
سر و صدای آزاردهنده پرندگان را خفه کند.
صدای قدم‌هایت
و چرخ‌های چمدان
که روی زمین کشیده می‌شود
هر سپیده‌دم...
انگار ناقوس مرگ مرا به صدا در می‌آورند.
جایت روی تخت خالی و سرد است
من در قبرم دراز کشیده‌ام
و مثل دیروز، پریروز و روزهای پیش از آن
سایه‌ات را می‌بینم
که اشک می‌ریزد و از چهارچوب در می‌گذرد.
تو یک‌بار و برای همیشه ترکم کردی
امّا من
هر روز صبح که چشمانم را باز می‌کنم
تنها چیزی که می‌بینم رفتن توست.

-نگینِ خوش‌خُلق؛
10
شعر گفتم که ز دل بردارم
بارِ سنگین غمِ عشقش را
شعرْ خود جلوه‌ای از رویش شد
با که گویم ستمِ عشقش را
-فروغ ‌فرخزاد؛
4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Something in my heart
keeps saying
My someplace
is here.
6
دور و دورتر می‌شوی
امّا هنوز هم می‌درخشی در آسمان شبم
نقطه‌‌ای کوچک که تنها کورسوی من‌است
تو تنها ستاره من در هفت آسمانی
و حتی کیلومترها فاصله هم باعث نمی‌شود که
دیگر نورت را در شب‌هایم نبينم

-نگینِ خوش‌خُلق؛
6