یادداشت B
162 subscribers
238 photos
62 videos
85 files
95 links
Download Telegram
‏حق آزادی بیان با حق اقدام استراتژیک در کشوری شبیه ما و شرایط ادعاییِ برای گذار دموکراتیک در قیاس با دموکراسی های تثبیت شده مثل کانادا و بریتانیا تمایز امنیتی دارد و متفاوت است. به همین خاطر مصداق‌های کبک و اسکاتلند، پیشنهاد سیاسی عصر ثبات هستند و آشوب دوره دموکراتیک سازی!

‏به این معنا که آغاز روند دموکراتیک سازی بر پایه آزادی بیان و تعهد بر گفتگو پیش می‌رود و هر نوع اقدام استراتژیک متزلزل کننده‌‌ی روند به دلیل فقدان دولت دموکراتیک تثبیت یافته، نفی می‌شود و مصران بر موضوع را از بازیگران گذار دموکراتیک خارج می‌کند.

‏اگر بتوانیم به طرفین دعوا بفهمانیم همین حالاش هم دولت دموکراتیک نداریم که انتظارات تعامل جویانه با آن مطرح کنیم، دو درجه پوستم شفاف‌تر می‌شد و اگر می‌توانستیم حالی کنیم که به همین دلیل، رقابت را باید نکوهش کرد و برای هم رقابتی کوشید، سه درجه‌‌ی دیگر؛ ذهن تمایزگرا داشته باشیم.
‏یک موزاییک سخت به نام الزامات عینیت بخشی وجود دارد. اگر هر گروهی به تنهایی می‌توانست موفق شود تا الان شده بود، در آینده هم نخواهد شد و جمهوری اسلامی همچنان باقی خواهد ماند یا به طور ارگانیک و خود ترمیمی ادامه حیات خواهد داد.
‏بحران تسخیر قدرت در ایران جدی است. روند دموکراتیک سازی با قدرت جویی بر مبنای منابع مالی، مارکت جویی و مارکتینگ پیش می‌رود تا تضمین‌های ضروری برای تسخیر قدرت را آسان کند.

قدرتی که بر این اساس شکل می‌گیرد و حاصل توزیع نیرو در مشروعیت سازی نیست، نمی‌تواند پس از ایجاد دولت دموکراتیک در تثبیت (consolidation) امر دموکراتیک موفق شود و در بحران عدم توازن و توسعه غیر دموکراتیک باقی می‌ماند.

تثبیت امر دموکراتیک در دو حالت، پیش و پس از گذار می‌تواند شکل گیرد: ۱_ باورمندی به اجرای همبستگی بر اساس هژمونی توزیع شده در ایجاد یک پارتنر شیپ سیاسی و ۲_ تنظیم مکانیسم انتخابات بر اساس تجربه مناطق نزدیک به ایران در خاورمیانه و برای دوری از تعلیق دولت و پیشگیری از بازگشت استبداد.

مثال: همچنان که یک دموکراسی نوظهور بر مبنای جمهوری ریاستی، ناپایداری در تثبیت را به همراه دارد، برآمدن یک نخست‌وزیر با رای غیر مستقیم، خطر قدرت گرفتن پادشاه یا رییس‌جمهور را در یک دولت تعلیق شده با خود همراه دارد.

در هر صورت رد پیشنهاد سیاسی یک فرم دموکراتیکِ ایجاد دولت در مجلس موسسان، از تثبیت دولت‌های آینده، هر چند اکثریت یافته می‌تواند مشروعیت زدایی کند و روند دموکراتیک سازی را در موانع دارای پتانسیل آن تقویت کند.

روشنفکر و فعال سیاسی و حقوق بشر در دوران گذار، مسوولیت دارند که دست‌کم از بنیان های عمومی و فراگیر در روند دموکراتیک سازی مراقبت کنند. شاید کسانی قدرت آن را دارند که در اعتبارسازی برای گروه‌های فرودست سیاسی توانمند سازی کنند و دیگرانی بتوانند درباره‌ی راهکارهای تثبیت امر دموکراتیک در زمان دست‌یابی بیاندیشند.
از گروه اول متخصصین توانمندی در عرصه‌های مختلف مقاومت مدنی ظهور می‌کنند و از گروه دوم، ناتورهای دشت به روایت دی سالینجر.
دموکراسی و همبستگی که باید جایی میخ شود

دو هفته پیش این زنان در حیاط زندان اوین علیه اعدام تجمع کردند. اگر به دموکراسی فکر می‌کنید، اگر به مشارکت سیاسی حداکثری نیروها فکر می‌کنید این تصویر را جایی میخ کنید. ساخت دموکراسی‌ همین اندازه هم زیبا و گاهی دردناک است.

‏دردناک البته برای بسیاری که مفهوم روند دموکراتیک سازی را درک نمی‌کنند. دانشی نسبت به ایجاد مشروعیت در ساخت نهادها برای دموکراسی و نهادینه کردن کارکرد و توزیع قدرت آن ندارند.

‏وقتی از این دو کلمه کلیدی در ساخت دموکراسی استفاده می‌کنیم، متوجه فرآیند پیش از ایجاد دولت دموکراتیک می‌شویم. در این فرآیند اصل پذیرش حقوق فرد فرد جامعه و نیروهای سیاسی آن، پیش‌فرض است. بر همین اساس پیشنهادهای سیاسی دموکراتیک برای فرم حکومت آینده تشویق می‌شود.

‏بر همین اساس نیروها تشویق می‌شوند که رویه های توصیفی که از هر نوع حق پایمال شده دارند، از موضوع زبان مادری گرفته تا فرم حکومت برای مخاطبان ارائه کنند. پذیرش بی قید و شرط حقوق شهروندی اصل است و اجرا، زمان و بودجه، موضوعات پس از ایجاد دولت دموکراتیک هستند.

‏منتقدان این حق را دارند صریح ترین انتقادات را بیان کنند تا پیشنهاد سیاسی ضرب دیده منتشر شود اما هیچ نیروی سیاسی نه مشروعیت دارد و نه می‌تواند برای حذف یک پیشنهاد، زمینه سازی کند. هژمونی توزیع شده برای یک همبستگی در کشورهای چند فرهنگی در گذار دموکراتیک بر همین مبنا ترویج می‌شود.

‏برای کمک به شکل‌گیری این فضا باید بتوانیم با استراتژی نهادهای امنیتی حکومت، مرزبندی داشته باشیم. ساختار یک گفتگو وقتی بر اساس مقداری واقعیت و مقداری حمله شخصی طراحی شده، به روشنی عملکرد و نفوذ هدفدار نهاد امنیتی برای بی‌اعتبار سازی نیروها را بیان می‌کند.

‏در فضایی که سلطه نهاد امنیتی حرف اول و آخر را بسیاری اوقات می‌زند، وارد شدن به مناقشاتی که واقعیت بسیاری از آنها به تجربه، سالها پس از برانداختن حکومت تمامیت‌خواه روشن می‌شود، خطای فاحش راهبردی و ضربه به مبارزات و انحراف شبکه اجتماعی به کام نهاد امنیتی است.

‏بسیاری از انتقادات به فعالان داخل، آلوده به دروغ و جعل واقعیت هستند و در بهترین حالت گمراه کننده، ناقص و غیر عمدی و از داخل آن‌ها سنگی برای زدن به سر جمهوری اسلامی بیرون نمی‌آید. اصلا در معادلات استراتژیک یک تغییر کشوری و ملی، یک فرد (هر کسی) چرا باید مرکز توجه باشد؟

‏حقیقت این است که پذیرش دموکراسی برای جامعه ایرانی تا مادامی دردناک است. به درستی آن را نمی‌شناسد. مناسبات حق آزادی بیان برایش شخصی است و در حوزه منافع فرد و گروه تعریف می‌شود و نه به رسمیت شناختن حق فرد در جامعه. هنوز همراهی‌ها برای زن بودن، ایده لوکس تعبیر و گاهی انکار می‌شود.
هفت مطلوب گذار دموکراتیک در ایران

‏سنگین‌ترین عدم توازن در روند دموکراتیک سازی، نابرابری اتکا بر روشنفکران و نهادسازی در مقابل تفکر ریشه دار پوپولیسم ارجاع شده بر اقتدار گرایی در ایران است که الیگارشی را در روند انقلاب، مراقبت می‌کند. در پایندگی الیگارشی در یک همبستگی، شانسی برای تثبیت امر دموکراتیک وجود ندارد.

‏ضرورت گذار دموکراتیک در معنای سازماندهی نیروها و مشارکت سیاسی بین سازمانی بر این مطلوب استوار است که هر فرد یا گروهی که طی کننده‌ی گذار و تسخیر کننده‌ی قدرت است، حکومت آینده را نیز خواهد ساخت. پذیرش این ادعا که فرد یا افرادی این کار را می‌کنند و بعد آن را با دیگران تقسیم خواهند کرد، وعده‌ی بهشت آخوندها ست.

‏در مطلوب دیگر پیش‌فرض شده برای گذار دموکراتیک، اولویت دهی به گروه‌های سیاسی، تایید رنگارنگی سیاسی و برنامه‌ریزی برای هم‌سو کردن نیروها در یک جبهه نجات ملیِ فراگیر توصیه می‌شود. هژمونی توزیع شده، مشروعیت می‌سازد و حتی می‌تواند برنامه مشارکت مستقیم شهروندان را در یک برنامه‌ی گذار فراهم کند.

بدین شکل که می‌توان در ابتدا یک پارلمان در تبعید ساخت و از امکانات تکنولوژی برای ساخت یک نهاد انتخاباتی پیشینی الکترونیک بهره برد و در ادامه از فرآیند کارکرد این پارلمان، جبهه نجات ملی برای گذار تعریف کرد.

‏مطلوب سوم گذار دموکراتیک این است که شهروندان نباید در برابر ناگزیری محتوم یا دو گانه درهمبستگی قرار گیرند. برنامه گذار مولود شرایط بحران سیاسی است و ضرورت دارد سناریوهای مختلف وضعیت دیده شود. می‌توان جبهه نجات ملیِ اولیه را بنیان نهاد و پس از آن به سمت ایجاد پارلمان در تبعید رفت.

‏روش‌های دیگری مبتنی بر تئوری‌های پیشنهادی وجود دارند که می‌توان جداگانه بررسی کرد.
مطلوب چهارم در گذار دموکراتیک: سناریوهای رویداد اضطراری ممکن است اتفاق بیافتند. همبستگی ایجاد شده آیا امکان‌های احتمالی را در نظر قرار داده است؟ مثال: اگر رهبر جمهوری اسلامی بمیرد برنامه شما چیست؟

‏اگر حمله‌ی نظامی به کشور صورت گیرد برنامه گذار چه پاسخی برای این سناریو دارد؟ رهبری توزیع شده در سازمان بین سازمانی شکل گرفته، چه ساختاری برای مقاومت مدنی و برنامه پیروزی خواهد داشت؟ این استراتژی، امکانات و منابع خود را چگونه فراهم می‌کند؟

‏مطلوب پنجم در گذار دموکراتیک، تولید گفتمان های ضروری و روایت‌ها برای دموکراتیک سازی، شامل در استراتژی پیروزی است.
مطلوب ششم نمایش قدرت است. مخاطبان باید بتوانند توانایی شما را برای جاری سازی استراتژی ببینند. برای نمایش و مارکتینگ وضعیت به چه ابزارهایی نیاز دارید؟

‏مطلوب هفتم، بهره گیری از تجربه‌های تاریخی برای ساخت یک روند دموکراتیک است. چگونه می‌توانید بر روی داشته‌ها تکیه کنید و آن‌ها را مدام به عنوان ارزش‌های مدنیت معرفی کنید. اگر فقدان تجربه تاریخی وجود دارد آیا رهبری توزیع شده می‌تواند منابعی برای نهادسازی تعریف کند؟
‏فقط در فضای فارسی:
شیوه حکمرانی جمهوری فدرال به طور ذاتی چپ فهمیده می‌شود، و شیوه حکمرانی مشروطه پارلمانی، راست. یک شیوه جمهوری نیمه ریاستی هم داریم که پایی در چپ و راست دارد؛ دقت کنید شیوه حکمرانی! این حجم از گندآب‌آگاهی خیره کننده ست.

‏در ادامه از نظر توییتر فارسی، کسی که علاقمند به شیوه مشروطه پارلمانی است باید و قطعا و طبیعتاً خود را یک نیروی راست معرفی کند که شدیدا هم ملی‌گرا و ایران‌گرا و خیر عمومی فقط دست اوست. باورم نمیشه این توصیفات که می‌نویسم، کف دانش عمومی سیاسی سلطه یافته ست. ‏عکس‌ش هم درباره فدرالیست‌ها به نوعی دیگر صادق است. این طور تلقی شده که شفای تبعیض در دست فدرالیسم است. آن هم فدرالی که می‌تواند هم پادشاهی پارلمانی باشد هم جمهوری.

‏انگار نه انگار که چپ و راست سیاسی می‌توانند در هر نوع شیوه حکمرانی مبتنی بر ارزش های لیبرال دموکراسی حضور داشته باشند. حتی مشروطه پارلمانی هم می‌تواند یک فرم فدرالیته باشد. هر که بوده و هر قرص و آمپولی بوده موفق شده فضای فارسی را برای مدت‌ها مسموم نگاه دارد.

‏از این صورت‌بندی های کاذب و جعلی در نهایت تقابل و صف‌آرایی نیروها شکل گرفته و فضای فارسی به طور مسلط و قطعی هنوز درک نمی‌کند مثلا حزب سوسیال دموکرات در ساختار پادشاهی اسپانیا چه غلطی می‌کند؟

‏یا مثلا حزب راست پیروز ایتالیا در ساختار دولت تشکیل شده فعلی جمهوری آن کشور یعنی چه؟ این موضوع نهایتا به سود آنهاست که مخالف روند دموکراتیک سازی هستند و از این گندآب‌آگاهی مطلع‌اند. در این شرایط هیچ نیروی همبستگی قدرتمندی نمی‌تواند برای گذار دموکراتیک شکل بگیرد.
‏۱_تا ابد هم بنویسید فتنه و شورش ۵۷، بر اساس ترم‌های علمی، اتفاقی که روی داده با تمام پیامدهای خونین، اسمش «انقلاب» است.

۲_ طیف چپ و راست در یک لیبرال دموکراسی حق حضور و فعالیت در پناه و الزام اجرایی حاکمیت قانون اساسی دارند. مثل همون کشورهای غربی دموکراتیک که زندگی می‌کنید.

‏۳_ هر نوع تلاش فیزیکی برای حذف حامیان یک پیشنهاد سیاسی دموکراتیک از جمله ارائه انواع فرم حکومت دموکراتیک در آینده، چه از طرف پادشاهی خواهان و چه از طرف جمهوری خواهان، آن گروه خواهان حذف را از دایره بازیگران گذار دموکراتیک خارج می‌کند.

‏۴_ شاید گروهی آن‌قدر قدرت دارد تا تنهایی این مبارزه را به نتیجه برساند. این گوی و این میدان. به هر حال پر واضح است هر گروهی که به فرض محال موفق شود پیروزی را تنهایی به نتیجه برساند، خودش حکومت آینده را تعیین خواهد کرد. در هژمونی توزیع نشده دموکراتیک سازی بی‌معناست.
‏شب گذشته درباره‌ی تمایز مشروطه خواهی و سلطنت طلبی گفتم. طبعا معنای مشروطه در ساختار قدرت در ایران با محدود کردن اختیارات شاه آغاز شد و آنچه در غرب داریم: دور بودن شاه از اختیارات سیاسی و اجرایی و دخالت در قدرت دولت است.

سلطنت همواره در ایران مطلقه بوده و تنها مدت محدودی در دوره مظفرالدین شاه و دوره احمد شاه قاجار پس از خلع و تبعید محمدعلی شاه، شاه دارای اختیارات محدود بوده است.

آقای صوفیامهر جالب است که از کودتای سوم اسفند ۹۹ می‌گویند و در ادامه وزیر جنگ و عنوان سپهسالاری را مصوبه مجلس چهارم می‌دانند! این کودتا را با مصوبه مجلس چگونه با هم به عنوان امر دموکراتیک هضم می‌کنید خود جای پرسش دارد.
در ادامه شاه شدن سپهسالار نورسیده هم محصول تشکیل مجلس موسسان اول است که ۴ متمم قانون اساسی مشروطه را تغییر می‌دهند و مجددا یک شاه مطلقه را به نظام سلطنت باز می‌گردند. یک کام بک موفق سیاسی. لطفا با خدمات توسعه اقتصادی رضا شاه قاتی نکنید. کسی منکر خدمات اقتصادی واقعی نیست. اینجا درباره‌ی بخش سیاسی و روند دموکراتیک سازی حرف می‌زنیم.

تناقض اساسی اینجاست که در ساختار قدرت سیاسی چگونه می‌توان کسی را شاه مشروطه خواند و در عین حال او را صاحب قدرت در سیاست و اجرای آن دانست؟ این دیدگاه سلطنت مطلقه است و هیچ تناسبی با آرمان‌های انقلاب مشروطه و یک نظام پادشاهی مشروطه مبتنی بر پارلمان ندارد.

آقای صوفیامهر، رضاشاه را که با کودتای سوم اسفند و تغییرات غیر قانونی و غیر دموکراتیک زیربنایی در قانون اساسی مشروطه (۴ متمم، سال ۱۳۰۴ مجلس موسسان اول) روی کار آمد، مشروطه خواه نامید و شاخص‌های توسعه سیاسی رضاشاه مشروطه خواه را ایجاد نظام بوروکراتیک و گسترش دانشگاه اعلام کرد!
درباره توسعه سیاسی و شاخص‌های آن بعدا حرف می‌زنیم.

ساعت ۱:۴۵ تا ساعت و دقیقه ۱:۵۵ حرف زدم و در ادامه پاسخ امین صوفیامهر را می‌شنوید. بحث خوبیه به نظرم و شفافیت و نقد صریح بیشترین چیزیه که نیاز داریم. فقط متوجه فحاشی ها از زمان صحبت‌هام تا امروز نمیشم :)

https://twitter.com/allahbakhshii/status/1667596039254147072?t=RT1Ms9DblOxIeQBFC2Prxw&s=19
‏اعتراضات ۱۴۰۱ با تولید امر تحمل‌ناپذیر ِقتل زن جوان ۲۲ ساله‌‌ای به نام ژینا ‎#مهسا_امینی به دست حکومت اسلامی آغاز شد. ژینا نماینده‌ی دو گسل فعال شده‌ی مهم از گسل‌های پنج‌گانه‌ی جامعه‌ی ایرانی است. گسل جنسیتی و گسل سنی. در عین حال نماینده‌ی گسل اتنیکی در ایران نیز محسوب می‌شود.

‏ابعاد چند گانه و درهم تنیده‌ی پیامدهای اعتراضات و تنوع تکنیک‌ها و تاکتیک‌های به کار رفته در این خیزش خیره کننده، امر تحمل‌ناپذیر مرگ ‎#مهسا_امينی‌‌ را به موضوعی ملی تبدیل کرد.

‏ملی از نظر فراگیری و پیوند دست‌کم سه گسل مهم و به عنوان امری اجتماعی_فرهنگی و نه الزاما با موضوعیت مناقشات سیاسی بین گروه‌های درگیر با حکومت اسلامی در داخل و خارج از ایران.

‏تایم‌فریم بزرگ‌تر تحلیل وضعیت گذار سیاسی در ایران، بیانگر تقابل نفس‌گیر دو نهاد ریشه‌دار سلطنت و روحانیت است. شیعه گری در این دو از صفویه تا پهلوی همواره به نوعی از سامان دیگری در مراقبت و همزیستی تبیین می‌شود اما در نهایت، گسست عظیم تاریخی خود را در انقلاب ۵۷ رقم زدند.

‏دموکراسی خواهان چه آنان که خود را جمهوری‌خواه معرفی می‌کنند و چه مشروطه‌خواه، در وضعیتی تقریبا مشابه با انقلاب مشروطه، مجددا به مصاف هر دو نهاد بنیادین سیاسی در ایران رفته‌اند. چیزی که در این میانه به معادلات تسخیر قدرت افزوده شده نهادی قدرتمند و ۴۴ ساله به نام سپاه پاسداران است.

‏بحران نیروهای جمهوری‌خواه در سازمان یابی در نیل به ایجاد حداقل های مشروعیت سازی برای لیبرال دموکراسی است که بتواند نیروهای خواهان تغییر را همبسته کند. بحران مشروطه خواهان اما از جنس دیگری است. مشروطه سازی قدرت در ساختار بدیهی ترین چیزی است که از این رویکرد سیاسی دریافت می‌شود.

‏بحران عمومی اجرایی مشروطه خواهان اما این است که رضا پهلوی را نه در قامت یک پادشاه بدون قدرت سیاسی در ساختار یک لیبرال دموکراسی، بلکه او را ادامه دهنده‌ی ایران سازی پدر و پدربزرگ وی می‌بینند. این به معنای قائل شدن نقش قدرت سیاسی اجرایی است و نه یک پادشاه مشروطه.

‏این موضوع به بحران منافع مشترک از درک امر دموکراتیک سازی در نیروهای سیاسی دامن زده است. پراکندگی نیروهای جمهوری‌خواه و عدم موافقت در تعریف گذار دموکراتیک که منجر به همبستگی و تدوین استراتژی تغییر شود، کانون مجادلات را به سمت فرافکنی های گوناگون و بی‌سرانجام سوق داده است.

‌‏در تایم ‌فریم کوچک‌تر که تغییرات میدانی در آن بروز اجتماعی پیدا می‌کنند همه چیز از سال ۹۶ و با روی سکو رفتن ‎#ویدا_موحد و حمله به حجاب و در خواست آزادی برای زنان آغاز می‌شود که در سال ۱۴۰۱، نقطه کانونی و اتصالی خود را با دیگر وضعیت های بحرانی در ایران پیوند زده است.

‏امر تحمل‌ناپذیر دی ۹۶، فعال شدن گسل جنسیتی و فقر و تبعیض در کنار یکدیگر است. چیزی که عینی شده است زمینی بودن و غیر اهورایی بودن یا باستان‌گرایی وضعیت است. اما بخشی از نیرو و گروه سیاسی اصرار دارد که چنین نیست و نیروهای تغییر خیابان شکوه سلطنت و نوستالژی پهلوی را می‌خواهند.

‏و اگر این طور تصور شود که با آن مخالفتی وجود دارد آن را غیر ایرانی، متخاصم یا جدایی طلب باید معرفی کرد. بحران عمومی نیروی سیاسی عدم برجسته سازی امر دموکراتیک در دوره گذار است. در چنین شرایطی یک فکت اساسی وجود دارد: امر تحمل‌ناپذیر را فعالان گسل‌های پیش‌آمده تولید می‌کنند.

‏نام ‎#مهسا_امينی‌‌ نماینده نوجوانان پیشاهنگ معترض از دختران و پسرانی در نوک پیکان خیابان است که نه تنها خود را بی‌آینده می‌بیند، از شکاف جنسیتی_بحرانی نیز به ستوه آمده است و خواهان تغییرات رادیکال برای ترمیم شکاف ‌های تولید شده است و به طور مداوم به ساختار امنیتی ضربه می‌زند.

‏آنچه روی داده و جریان دارد پتانسیل اعتبار و توان تغییر است. اما اقدامی که انجام شده با شکست و سرکوب مواجه گردیده است. کمکی که نیروی سیاسی در وضعیت اضطرار می‌تواند انجام دهد تامین اصل مشارکت سیاسی و رفع تضاد منافع برای کمک به انقلابیون است.

‏گروه سیاسی توانایی تولید امر تحمل‌ناپذیر را ندارد اما پتانسیل هدایت و رهبری توزیع شده آن را خواهد داشت. نوجوانان و زنان برای پیروزی در خیابان نیازمند ورود طیف های دیگر نیروهای خواهان تغییر هستند که ممکن است خود را در یک گسل اجتماعی نبینند.

‏در وضعیت اضطراری که هر آن ممکن است امر تحمل‌ناپذیر روی دهد، تشکیل یک جبهه نجات ملی فراگیر ضروری است اما پیش از آن باید پرسید که دموکراتیک سازی تا چه اندازه خواسته مشترک نیروهای سیاسی در میانه‌ی این اجتماع متنوع و متکثر است!
‏جمعیت میلیونی، کدام عدد و شرایط؟
#فتح_تهران
پس از ۸۸ شرایط امنیتی تهران به میزان زیادی تغییر کرده اما همچنان در برابر یک جمعیت معترض سه میلیونی هدفمند (نه محله محور) و متمرکز بر چند خیابان استراتژیک و برنامه‌ریزی دقیق گروه‌های پشتیبان، حساس به سقوط است. ‎#فتح_تهران کار سخت و پیچیده‌ای نیست اما اگر برای تمام چالش‌های بحرانی لحظات تغییر چاره‌اندیشی های ضروری مبتنی بر سناریو و نه پلن صورت نگیرد، ممکن است یا تبدیل به فاجعه شود یا تثبیت پیروزی به دست آمده مقدور نباشد. اصل عدد برای نبرد آخر با جمهوری اسلامی باید روی بالاترین کمینه و اطمینان قرار گیرد. اگر در ۸۸ ممکن بود با جمعیت ۳ میلیونی کار را یکسره کرد، برای اکنون بهتر است روی یک جمعیت ۷ میلیونی متمرکز شد. این عدد، مخاطرات قابل توجه از امکان بمباران یا ریسک قتل دست جمعی را به شدت کاهش می‌دهد و می‌تواند امکان فعالیت موثر برای گروههای پشتیبان در تصرف نقاط اصلی را فراهم کند. اینکه چگونه می‌شود چنین جمعیتی را به چند خیابان تهران کشاند و تا لحظه پیروزی پایداری کرد، موضوع جبهه نجات ملی است که باید در اولین فرصت ماموریت با اولویت بالا در نیروهای اپوزیسیون باشد. اگر زمان کافی داشتیم می‌گفتم که قبل‌تر حتما پارلمان در تبعید با استفاده از تکنولوژی و رای گیری از مردم ایران شکل گیرد تا مشروعیت سازی پیشینی داشته باشیم اما زمان نداریم و لحظات بحرانی، اولویت تشکیل جبهه نجات ملی را ضروری می‌کند. برای مشروعیت بخشیدن به جبهه نجات ملی می‌توان از مدل رهبری توزیع شده (شورایی نیست) در ایجاد همبستگی بهره برد. البته مدل‌های دیگری نیز در سازماندهی و همبستگی وجود دارد که می‌توانند بررسی شوند. باقی موارد جزییاتی هستند که الزاما بحث فضای عمومی نیست مگر اینکه به مرحله جاری سازی استراتژی برسیم.
#استراتژی_تغییر#زن_زندگى_آزادى‌
اغتشاش مفهوم و بومی سازی

‏۱_ مفهوم «چپ ملی» را نباید با ملی‌گرایی چپ‌گرا (Left-wing nationalism) اشتباه گرفت. ملی گرایی چپ‌گرا بر عدالت اجتماعی، حاکمیت مردم و خودمختاری ملی استوار است و نیز تفکرات ضد امپریالیسم را ترویج می‌دهد، نمونه آن جنبش گاندی و شین فین در ایرلند است.

‏۲. تنها نمونه از «چپ ملی» در ساختارهای سیاسی دنیا حزب ناسیونال سوسیالسیم آلمان معروف به حزب نازی است. ایدئولوژی حزب نازی بر قدرت متمرکز در یک دولت و یک حزب واحد تأکید داشت و شکست کاپیتالیسم و کمونیسم هر دو از اهداف حزب بود.

۳_اما اصولا مارکسیسم کلاسیک معتقد است ملی گرایی امری بورژوازی است و جنبش‌های ناسیونالیستی را که به زعم خود مانع دستیابی به عدالت اجتماعی می‌شوند را رد می‌کرده است.

‏۴_احزاب چپ مرکز (Center-left Politics) مجموعه‌ای از افکار و ایده های چپ گرایانه را نمایندگی می‌کنند که به سیاسیتهای مرکزی ( political center) نزدیک‌تر هستند. آنچه که عموما سلطنت‌طلبان (و نه مشروطه خواهان) از رفاه اشاره می‌‌کنند اصولا ربطی به مناسبات دولت دموکراتیک ندارد و ‏و مناسبات سیاست گدا پروری و نوستالژی سلطنت دو دوره پهلوی است. در این دیدگاه، راست سیاسی و اقتصادی مسئول اجرای سیاست های پادشاه با کمک دولت که مکانیسم بوروکراتیک آن است وارد عمل می‌شود. حالا همان گوشه کنار چپ بی‌جان و پاچه‌خواری هم داشته باشیم که افراط راست را بالانس کند بد نیست!

‏۵_به نظر می‌آید بررسی موضوع رفاه، عدالت و برابری را باید در پهنه‌های مقایسه سوسیال دموکراسی و سوسیال لیبرالیسم که خود خاستگاه لیبرال دموکراسی دارد، جستجو کرد. در لیبرال دموکراسی، مفهوم برابری و تنظیم عقلانی بودن آن برای پیشرفت جامعه به collective و نه الیت سپرده می‌شود.

‏۶_سوسیال دموکراسی بر اصلاح ساختارهای موجود کاپیتالیستی تاکید دارد تا از بین بردن کامل آنها و به دنبال تنظیم کردن و اصلاح کردن سرمایه داری برای حفاظت و ارتقاع برابری اجتماعی (social equality)است.

‏سوسیال دموکراسی یک مفهوم جمعی (collective) است و بر خیر عمومی برای تمام افراد جامعه تاکید می‌کند. دموکراتیک سازی، آموزش عمومی و دولت رفاه (Welfare State) و اقتصاد کینزی از ارکان سیاست‌های آن تعریف می‌شود. از نمونه های موفق این ایده می‌توان به کشور سوئد اشاره کرد.

‏۷_ در هر صورت چه بر مبنای سوسیال دموکراسی و چه سوسیال لیبرالیسم که درجه تنظیمات دخالت دولت در اقتصاد و بازار را با توجه به وضعیت نابرابری در شرایط مختلف نمایندگی می‌کنند با موضوع اختراع دوباره چرخ، صندوق صدقات و پول پاشی ملوکانه، مرزبندی قرمز دارند.

‏۸_بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی:
علوم سیاسی دارای یک دانش سازمان یافته هستند که موجب یک نظم روشنگرانه در مناظره، استدلال و گفتگو می‌شوند. بومی سازی مفاهیم علوم سیاسی از استراتژی هایی ست که در کشورهایی مانند چین و ایران به طور سیستماتیک دنبال می‌شود. ‏گرایش به بومی سازی مفاهیم سیاسی مانند چپ ملی، فمینیسم ملی- فمینیسم اسلامی/ایرانی، خواهان تحول و دگرگونی اساسی در مفاهیم علوم سیاسی هستند. بومی سازان مفاهیم سیاسی خواهان تحول و دگرگونی بنیادین علم سیاست‌اند که هدف و نتیجه ای به جز خروج از پارادایم علم سیاست متعارف دنیا را ندارد.

‏رویکردهای خطرناک برداشت بومی از مفاهیم سیاسی موجب از بین رفتن جوهر (Essence) این دانش شده و در نتیجه سردرگمی در فضای سیاسی و فهم به هنگام پدیده‌های سیاسی را موجب خواهد شد.
هفت «اگر»:

اگر امیدواری در تشکیل همبستگی بمیرد، فقدان عاملیت عملا مدعیان بالقوه‌ی آن را از دایره‌ی بازیگران نقطه‌ی صفر خارج می‌کند. این شرایط همه‌ی سناریوها را به درون ایران، دگردیسی ساختار قدرت، حمله‌ی نظامی احتمالی و تعاملات و معاملات امنیتی باز می‌گرداند.

‏اگر جمهوری خواهان روند برآیند سازی از موجودیت خود را در تنظیم پیش‌نویس یک قانون اساسی عینی نکنند، از آنجا که شرایط پات (Stalemate) در سیاست گذاریِ دموکراتیک سازی معنا ندارد، تنها راه خروج از اقناع دیگری در هم سویی، Civic Nationalism است.

‏اگر نیروهای جمهوری‌خواه آرایش خود را به قرابت معنایی از honeypot تنظیم و تحلیل کنند، آن وقت شاید خیر عمومی را بر مجادلات واژه و تئوری برتری دهند. در هانی پات، بقای شبکه اصل ضروری و با اولویت یکم است و نه بر کرسی نشاندن آنچه در پیش‌فرض ‌های سازمانی و متعصب داریم.

‏اگر سازماندهی را از معنا تهی کنیم، مرگ و بحران بقا را انتشار داده‌ایم. سازماندهی می‌تواند در کوچکترین مقیاس اندازه‌ی یک مشتِ دست تعریف شود اما نمی‌تواند اندازه‌ی چند انگشت، ترویج و به مخاطب فروخته شود:

The following are the steps in the process of organization:

1. Review of Objectives and Policies
2. Determination of Activities
3. Grouping of Activities
4. Establishing Departments
5. Job Specification and Man Specifications
6. Distributing Jobs
7. Delegating Authority
8. Determining Responsibilities
9. Defining Scalar Chain
10. Coordination System
11. Actual Executing

Characteristics of Organization
The following are the important characteristics of organization:

1. Division of Labor
2. Common Purpose
3. Communication
4. Authority Responsibility Structure
5. People
6. Environment
7. Coordination
8. Rules and Regulations

[Anuj Kumar difinition]

‏اگر دموکراتیک سازی با دو پیش‌فرض یعنی ایجاد مشروعیت و نهادینه سازی امر دموکراتیک در مرکز توجه نباشد، تئوری گذار صفت دموکراتیک را نمی‌تواند درونی کند و یادگیری درون سازمانی تعلیق می‌شود. آنچه به دست خواهد آمد روندی ارگانیک است که صدها سناریو با متغیرهای گوناگون تولید می‌کند.

‏اگر استراتژی تغییر سیاسی بخواهد توام با ساخت امر دموکراتیک فرض شود، نیاز اساسی به این امر دارد که ۱_هر دست‌آورد برآمده از دموکراتیک سازی را مراقبت و نهادینه کند و ۲_ توجه کند که هر نوع استراتژی برای تسخیر قدرت الزاما به تأسیس دولت دموکراتیک منجر نخواهد شد.

‏و در نهایت اگر هژمونی توزیع شده در رهبری برای پیروزی محقق نشود، در شرایط فقر مطلق و خشم افسار گسیخته، مهار مدنی و مدیریت جامعه، معلق می‌شود. چنین شرایطی توام با خون‌ریزی و در ناامیدی از بازگشت آرامش، جایگزینی استبداد با استبداد پیشین را ممکن است در پی داشته باشد.
‏ترجیح می‌دهم بین دو دیدگاهِ هیچ‌چیز از این‌ها بعید نیست و این‌ها به راحتی فرو می‌ریزند، به استراتژی سناریو با ضربات دقیق وفادار بمانم. جایی که توده‌ها هدف ضربات نابود کننده هستند، سنتز توده و پوپولیسم یکی از راه‌هاست.

‏خاستگاه ایرانی هیچ‌چیز از این‌ها بعید نیست به اصلاح‌طلبان باز می‌گردد و ارتباطی با متدولوژی استراتژی بر مبنای شناخت ندارد. تفکر اصلاحی دژ مستحکمی از حکومت تمامیت خواه را برابر رویکرد ساده سازی و رُمبیدن نمایش می‌دهد. هر دو از دو سوی بُردار، سازماندهی تغییر کلان را کنسل می‌کنند.
Psyché abandonnée by Augustin Pajou (1730-1809)
‏ما و ۷۸ روز آینده

‏روز واقعه (قتل ژینا) پیامدهای فقدان از بی‌سازمانی و هدایت‌گری، مشروعیت، دموکراتیک‌سازی و هدایت‌گری را برجسته کرد. اصل تحمل‌ناپذیری الزاما مشارکت سیاسی به بار نمی‌آورد اما مقاومت همچنان زنده است و ‏و نوجوانان بی‌آینده که پیش‌آهنگ ۲۲ ساله‌ی خود را در بیمارستان کسری از دست داده‌اند، دست‌کم تا ده سال آینده غیر قابل سرکوب خواهند بود. حاملان گسل فعال شده‌‌ی سنی ارتباط نزدیکی با تبار گسل دیگر فعال شده (جنسی) دارند و از اتفاق نه پایگاه پادشاهی «انقلاب ملی» را درک می‌کنند ‏و نه در گروه مدعی انواع جمهوری خواهی کلمات پایگاه خود را می‌بینند. نوجوان ایرانی تا اطلاع ثانوی تنها خاستگاهی را که درک می‌کند نابودی آینده نسل خود و حق زندگی به یغما رفته است. نوستالژی سازی و انواع رویا فروشی سیاست زده تنها تمسخر آنها را بر می‌انگیزد.

‏حدود ۱۱ میلیون نفر متولد دهه‌ی ۷۰ و حدود ۲/۳۰۰ میلیون نفر متولد دهه‌ی ۸۰ داریم که زبان مشترک ارتباط سازمانی و تغییر با گروه ۶۰+ در اپوزیسیون خارج و داخل ندارد. حتی فعالان دهه‌ی پنجاه و شصتی را به نوعی دیگر مماشات گران وضعیتی تحمل‌پذیر شده از گذشته می‌بینند.

‏در مسیر تغییر بنیادین سیاسی در نهایت آنها به مفهوم جمهوری در سیاست پیوند می‌خورند و نه الزاما دموکراسی لیبرال، اما می‌توانند پیامدهای خیر عمومی دموکراتیک سازی را درک کنند. پرسشی که وجود دارد این است که در فقدان کلمه‌ی مشترک، مشارکت سیاسی چگونه می‌تواند حداکثری شود؟

‏انقلاب ژینا نشان داد که پیش‌آهنگان جوان و نوجوان خیابان با همه‌‌ی سرکشی و پس زدن در قیم‌گری سیاسی که دارند از حمایت‌ها و سازمان‌یابی برای شکل‌گیری یک مشارکت سیاسی فراگیر استقبال می‌کنند، ایران را سرزمین خود می‌دانند و پاهایشان روی زمین امروز است تا در صفحات منقضی شده از تاریخ یا تبار قومی!

‏چیزی که اهمیت دارد پاسخ به این پرسش است که نیروی سوم چه چیزی را می‌خواهد به طیف حاملان بی‌آیندگی از متولدین دهه‌ی پنجاه تا هشتاد بفروشد که ایده‌های مشترک و قابل پذیرش در تمام گروه‌های شغلی از کارگری تا فرهنگی و دانشگاهی را پوشش دهد و مشارکت سیاسی را در آنها برانگیزاند؟

‏به هر حال ممکن است در ۷۸ روز آینده اتفاق بزرگی برای تغییر نیافتد، اما تمام کوشندگان راه آزادی با اولویت بالا و فوری نیاز به یک ارزیابی بر اساس دانش، تبار سیاسی و عملکرد سازمان خود در ماه‌های گذشته دارند. صبوری در رخوت ننشسته و در اندیشیدن و پایداری برای آزادی نهفته است.
‏هر نوع ایده‌ای هم‌زمان در اجرایی بودن بر ضد جمهوری اسلامی سودمند است. حتی در تئوری‌های سیاسی، ترویج و ایجاد دیالوگ برای فهم دموکراتیک سازی، اولویت اجرایی در اندیشیدن است یا هر نوع اکت حقوق بشری نهایتا باید بتواند به سود انقلابیون در عقب راندن یا توقف سیستم سرکوب دیده شود.
نیروهای سیاسی و جمع اقدام‌گر
‏•ارزیابی استراتژیک ۳۰۰ روز ناکامی اپوزیسیون

‏نیروی سیاسی شامل حزب، سازمان و شبکه‌ها همواره متکی بر Collective است. در دوران گذار، سازمان سیاسی باید بتواند نمایندگان collective action یا آنها را که پیش‌آهنگ خیابان و درگیری‌های مدنی هستند جذب یا آنها را نمایندگی کند یا توسعه بخشد. کالکتیوها در دوران گذار گاهی فعال هستند و گاهی غیرفعال! کالکتیو فعال و توسعه‌ی آن در پیش از گذار و اقدامات خیابانی برای پیروزی تعیین کننده است و کالکتیوهای غیرفعال بیشتر به کار دوران تشکیل دولت می‌آیند.
‏یک جمع اقدام کننده یا منشأ نهادی دارد یا اجتماعی. در ایران بیشتر اجتماعی است و به همین علت، سازمان پذیری مبتنی بر آن پیچیده‌تر از کالکتیو نهادی است. اگر این پیش‌فرض را بپذیریم که کالکتیو خیابان در ۳۰۰ روز گذشته از طیف فعال شده از بی‌آینده شدگان گسل سنی و گسل جنسیتی هستند، هیچ‌یک از نیروهای سیاسی کنونی آنها را نمایندگی نمی‌کنند.

‏این یک علت طبیعی است که فعالان سیاسی به دلایل امنیتی و … در ایران برای شکل‌گیری مرجع سیاسی به خارج از کشور، وزنه‌ی با اولویتی می‌دهند. یک پرسش در روزهای پس از ناکامی تلاش‌ها برای همبستگی این است: چه میزان تطبیق‌پذیری میان سازمان شما با کالکتیوها وجود دارد؟

‏آیا اقدامات سازمان شما برای وفاداری به کالکتیو فعال برای استراتژی تغییر ساخته شده است یا چشم به کالکتیو کلاسیک و غیرفعال فعلی برای پس از گذار دوخته‌اید؟ به نظر می‌رسد میان گروه‌های سیاسی فعلی در خارج از کشور دومی عموما پر رنگ‌تر است. این نقطه دقیقا کلیدی ترین عامل ناکامی‌ها در پیش‌برد اقدامات مدنی در دوران گذار دموکراتیک است.

‏موضوع این است که در غیاب شناسایی موضوعات اساسی در ارزیابی‌ها، فرافکنی‌ها رونق دارند و هر نیرویی از دیدگاه گروه دیگر ترمز استراتژی تغییر بر ضد جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که کالکتیوها در شفافیت توسعه پیدا می‌کنند و بازسازی اعتماد عمومی به آن وابسته است. می‌توانیم منابع دیپلماسی تغییر را بررسی کنیم، آدم‌های اشتباهی را حذف کنیم، دست از تحریف تاریخ و ستایش دیکتاتوری های پیشین برداریم. تلفیق دموکراتیک سازی و ستایش دیکتاتوری اغتشاش ذهنی ایجاد می‌کند و مخاطبان را دور می‌کند، مگر اینکه سناریوی شما بر مبنای مرحله دوم گذار و صرفا ایجاد دولت سکولار و رفاه پایه ریزی شده باشد و نه الزاما دموکراتیک. به طور مشخص این متن شامل احزاب کرد و جمهوری‌خواهان سردرگم نیز می‌شود.
‏بنابراین جامعه ناتوان از سازمان‌یابی نیست و به دنبال ساخت نیروی جایگزین در مشروعیت سازی امر دموکراتیک خواهد رفت و برای تحقق آن خط‌کشی داخل و خارج را بر نمی‌تابد. فرصت‌ها ابر بهارند و در اتلاف زمان، شانس با نیروی سوم است و اپوزیسیون کلاسیک از مناسبات و معادلات تغییر حذف خواهد شد.
‏⁧ #زن_زندگى_آزادى