دو ماه دیگر سال تحصیلی تمام میشود. در این مدت حملات شیمیایی ادامه خواهند یافت. کودکانی در معرض مرگ خواهند بود، صدها نفر مسموم خواهند شد و آنچه که فقدان آن محسوس است، اطلاع رسانیها نیست که دارد انجام میشود. پرسش این است که اقدام بعدی داعش شیعی چیست و چه باید کرد؟
امر مطلوب، وادار کردن سیستم سرکوب به عقبنشینی، توقف حملات متنوع آینده و در نهایت برنامهریزی برای ضربههای نهایی و فرو ریختن سیستم سرکوب است. این کار را چگونه انجام میدهید؟ آیا اعتصاب فرهنگیان با فرض عمومی شدن میتواند موجب یکی از مطلوبات ما در پروسه تغییر بزرگ شود؟
واقعیت تلخ این است که برنامهی مشترکی برای تغییر وجود ندارد. محتوای حقوق درخواستی از ایران آینده، درگیر تضاد منافع گروههای مختلف شده و حتی گاهی مبتنی بر گروه نیست و ابتذال انفعال در سطوح فردی به حیات خود ادامه میدهد. اعتصاب، موضوعی فلج کننده نیست و اگر بتواند حامل آن باشد در تضاد منافع اتفاق نمیافتد. اگر افراد و گروههای سیاسی اضطرار وضعیت را درک نمیکنند باید به سمت سناریوهای دیگر رفت. داعش شیعی پس از تعطیلی مدارس یا حملات شیمیایی را به اماکن دیگری میبرد یا دست به اقدام تازهای علیه زنان بیحجاب خواهد زد.
مقابله با وضعیت بحرانی تیم ورزیده از گروههای مقاومت مدنی برای انواع اقدامات به ویژه نافرمانی مدنی به شکل فلج کننده نیاز دارد. اگر پارتنرشیپ سیاسی یا ائتلاف گروهها در حداکثر گروهها اتفاق نمیافتد لازم است با چند گروه بزرگ اقدام موثر را آغار کرد.
اگر گروهها بخواهند پیشرو باشند باید از افتادن در دام پلتفرم خیالی پیشگیری کنند. میدان جنگ، توییتر و دیگر شبکهها نیست. فرسایشها در میدان خیالی چیزی عاید گروهها نمیکند. از شما و گروهتان، قهرمان اقدام موثر نمیسازد. بیاندیشیم و طراحی کنیم تا پیوندی به داخل اتفاق بیافتد.
میدان مخالفان جمهوری اسلامی برای اکنون، گفتگوهای ویژه و مذاکره در سطح گروهها و فعالین موثر است. اولویت مذاکره را اضطرار برای چگونگی شکلگیری تغییر، سرویس دهی و پیوستن به نیروهای داخل تعیین میکند. جنگ در پلتفرم مجازی یا گفتگوها برای فرم حکومت آینده، فرار از اضطرار است.
امر مطلوب، وادار کردن سیستم سرکوب به عقبنشینی، توقف حملات متنوع آینده و در نهایت برنامهریزی برای ضربههای نهایی و فرو ریختن سیستم سرکوب است. این کار را چگونه انجام میدهید؟ آیا اعتصاب فرهنگیان با فرض عمومی شدن میتواند موجب یکی از مطلوبات ما در پروسه تغییر بزرگ شود؟
واقعیت تلخ این است که برنامهی مشترکی برای تغییر وجود ندارد. محتوای حقوق درخواستی از ایران آینده، درگیر تضاد منافع گروههای مختلف شده و حتی گاهی مبتنی بر گروه نیست و ابتذال انفعال در سطوح فردی به حیات خود ادامه میدهد. اعتصاب، موضوعی فلج کننده نیست و اگر بتواند حامل آن باشد در تضاد منافع اتفاق نمیافتد. اگر افراد و گروههای سیاسی اضطرار وضعیت را درک نمیکنند باید به سمت سناریوهای دیگر رفت. داعش شیعی پس از تعطیلی مدارس یا حملات شیمیایی را به اماکن دیگری میبرد یا دست به اقدام تازهای علیه زنان بیحجاب خواهد زد.
مقابله با وضعیت بحرانی تیم ورزیده از گروههای مقاومت مدنی برای انواع اقدامات به ویژه نافرمانی مدنی به شکل فلج کننده نیاز دارد. اگر پارتنرشیپ سیاسی یا ائتلاف گروهها در حداکثر گروهها اتفاق نمیافتد لازم است با چند گروه بزرگ اقدام موثر را آغار کرد.
اگر گروهها بخواهند پیشرو باشند باید از افتادن در دام پلتفرم خیالی پیشگیری کنند. میدان جنگ، توییتر و دیگر شبکهها نیست. فرسایشها در میدان خیالی چیزی عاید گروهها نمیکند. از شما و گروهتان، قهرمان اقدام موثر نمیسازد. بیاندیشیم و طراحی کنیم تا پیوندی به داخل اتفاق بیافتد.
میدان مخالفان جمهوری اسلامی برای اکنون، گفتگوهای ویژه و مذاکره در سطح گروهها و فعالین موثر است. اولویت مذاکره را اضطرار برای چگونگی شکلگیری تغییر، سرویس دهی و پیوستن به نیروهای داخل تعیین میکند. جنگ در پلتفرم مجازی یا گفتگوها برای فرم حکومت آینده، فرار از اضطرار است.
در خارج از کشور و از نظر محتوای مأموریت، ۴ شورای مدیریت کنندهی گذار داریم. پنجمی هم به زودی اعلام موجودیت میکند. اما با آخرین شورای مدیریت گذار یعنی نشست جرج تاون یا گروه مهسا چه باید کرد؟ چرا مدام شورا میزاییم؟
اگر مأموریت اصلی یک موجودیت جدید سیاسی با حفظ شخصیت مستقل سازمانی را آنچنان که موسسه مکنزی تعریف میکند در دو هدف بنیادی بچکانیم، به دو ماموریت اساسی چنین گروهی باید اشاره کنیم:
۱_ شفافیت در اهداف (مدیریت اهداف) و استراتژیها برای پیروزی مشترک
۲_ ارتباط و اعتماد
از آنجا که مجموع برآیند گفتگوها در اپوزیسیون، رگههای مشخصی از عدم ارتباط و اعتماد را بر اثر تضاد و تعارض منافع نشان میدهد، مورد یک نمیتواند تحقق پیدا کند. کارکرد آسیبشناسی و رفع تعارض هم مشخصا این بوده که به ایجاد یک همبستگی تازه فکر کنند.
این امر، هم انکار کنندهی «پرنسیپ واقعیت» است و هم خلق نیروی موازی که همواره در این توهم بوده که ایجاد نیروی موازی با ماموریت مشابه میتواند نجاتبخش باشد. تا زمانی که مهارت ایجاد پارنترشیپ سازمانی را درک نکنیم، خلق بیراهه و تیرهراه همیشه در چشمانداز است.
در محتوای یک شورای مدیریت کنندهی گذار دموکراتیک، پیشاپیش چند موضوع باید درک شود. بنیانگذاری و جاری سازی چنین پلتفرمی باید پیشاپیش این موضوع را برای کوفاندرها روشن کند که مدیریت سرمایه گذاریهای مشترک برای همبستگی سازمانی در افراد با هر درجه دانش و شهرت و کاریزما اتفاق نمیافتد.
مشارکتها برای همبستگی به دو دلیل روشن اتفاق میافتند:
۱_ دسترسی به جغرافیای جدید حرفهای
۲_ مشارکت برای دسترسی به قابلیت های جدید که در سازمان خود، غایب است.
درک همین چند نکته در پایه برای اندیشیدن سازمانی قاعدتا باید از هر نوع بیراهه پیشگیری کند. نشست جرج تاون با همه انتقادها یک امید روشن در سکوی بلندتر است. از همپاشی آن ما را دچار بحرانی نو میکند و گام روشن برای اکنون، همگرایی و نزدیکی به جرج تاون برای ترمیم و بازنگری است.
تا جایی که مطلعم آنها پس از بحرانهای اخیر به زودی این گفتگوها را آغاز خواهند کرد و (امیدوارم) بازنگریهای اضطراری با آنها که ماموریت خود را مدیریت این دوران معرفی میکنند در اولویت خواهد بود. اگر چنین شود میتوان بازخوانی دوباره کرد و پر قدرت بازگردیم.
اگر مأموریت اصلی یک موجودیت جدید سیاسی با حفظ شخصیت مستقل سازمانی را آنچنان که موسسه مکنزی تعریف میکند در دو هدف بنیادی بچکانیم، به دو ماموریت اساسی چنین گروهی باید اشاره کنیم:
۱_ شفافیت در اهداف (مدیریت اهداف) و استراتژیها برای پیروزی مشترک
۲_ ارتباط و اعتماد
از آنجا که مجموع برآیند گفتگوها در اپوزیسیون، رگههای مشخصی از عدم ارتباط و اعتماد را بر اثر تضاد و تعارض منافع نشان میدهد، مورد یک نمیتواند تحقق پیدا کند. کارکرد آسیبشناسی و رفع تعارض هم مشخصا این بوده که به ایجاد یک همبستگی تازه فکر کنند.
این امر، هم انکار کنندهی «پرنسیپ واقعیت» است و هم خلق نیروی موازی که همواره در این توهم بوده که ایجاد نیروی موازی با ماموریت مشابه میتواند نجاتبخش باشد. تا زمانی که مهارت ایجاد پارنترشیپ سازمانی را درک نکنیم، خلق بیراهه و تیرهراه همیشه در چشمانداز است.
در محتوای یک شورای مدیریت کنندهی گذار دموکراتیک، پیشاپیش چند موضوع باید درک شود. بنیانگذاری و جاری سازی چنین پلتفرمی باید پیشاپیش این موضوع را برای کوفاندرها روشن کند که مدیریت سرمایه گذاریهای مشترک برای همبستگی سازمانی در افراد با هر درجه دانش و شهرت و کاریزما اتفاق نمیافتد.
مشارکتها برای همبستگی به دو دلیل روشن اتفاق میافتند:
۱_ دسترسی به جغرافیای جدید حرفهای
۲_ مشارکت برای دسترسی به قابلیت های جدید که در سازمان خود، غایب است.
درک همین چند نکته در پایه برای اندیشیدن سازمانی قاعدتا باید از هر نوع بیراهه پیشگیری کند. نشست جرج تاون با همه انتقادها یک امید روشن در سکوی بلندتر است. از همپاشی آن ما را دچار بحرانی نو میکند و گام روشن برای اکنون، همگرایی و نزدیکی به جرج تاون برای ترمیم و بازنگری است.
تا جایی که مطلعم آنها پس از بحرانهای اخیر به زودی این گفتگوها را آغاز خواهند کرد و (امیدوارم) بازنگریهای اضطراری با آنها که ماموریت خود را مدیریت این دوران معرفی میکنند در اولویت خواهد بود. اگر چنین شود میتوان بازخوانی دوباره کرد و پر قدرت بازگردیم.
فراخوان آزادی، فتح تهران
بردیا موسوی
«تهران به تنهایی ۳۰ هزار کوچه دارد» و همه ایران ۳۰۰ هزار کوچه، ۳۴۵ #خیابان_اصلی و ۶۰ بزرگراه. همین اعداد به تنهایی یک استعاره قوی برای اندیشیدن و نتیجهگرایی دارد. از ۳۴۵ خیابان اصلی، کمتر از ۱۰ خیابان، نقش #استراتژیک در تغییر و فروپاشی ساختار امنیتی #تهران دارند.
تصرف شهرهای کوچکتر منجر به تغییر سیاسی نمیشود. میزان آسیبدیدگی ها و کشتهشدگان را به طور محسوسی در اعتراضات خیابانی بالا میبرد. پیامدهای مشارکت و افزایش عدد، حتی ایجاد امتیاز سیاسی نمیکند و موجب دلسردی و ناامیدی در نتیجه گیری میشود.
تجربهای که به طور ویژه از سال ۹۶ داشتیم، نشان دهنده قدرت سازماندهی بیشتر و تراکم جمعیت در شهرهای کوچکتر است. دلایل متنوعی هم دارد. نتایج موثر آن را در آزادسازی برخی شهرها و بیرون راندن نیروهای رژیم تجربه کردیم.
موقعیت استراتژیک تهران اما هرگز چنین ویژگیهایی را ندارد. پیشینیان ما در ۲۲ تیر ۱۲۸۸ به این موضوع آگاه بودند و مناسبات کلیدی تغییر سیاسی را در تهران میدیدند و اگر #فتح_تهران در این روز اتفاق نمیافتاد، امروز نمیتوانستیم درباره تجربه گرانبهای مشروطه حرف بزنیم.
تهران هنوز هم و پس از دو تغییر در نظام حکومتی، مرکزیت خود را خوشبختانه (اینجا خوشبختانه) حفظ کرده است. نقاط استراتژیک خیابان در تهران، محدود به کمتر از ۱۰ خیابان است و استمرار و پایداری و مراقبت از آن.
یک پیشنهاد و برنامه تغییر موثر سیاسی میتواند این باشد که در آینده نزدیک روی این موضوع کار کنیم که فراخوان نجاتبخش از همه نقاط ایران برای حضور در تهران، اتفاق بیافتد. نهادهای امنیتی توان کنترل جمعیت ۵ میلیونی حاضر در خیابانهای تهران را ندارد. سیستم سرکوب در لحظه احتمالا متوقف خواهد شد.
با پایداری خیابان، ریزشها از نهادهای نظامی و امنیتی و اداری شتاب خواهد گرفت. سیستم بانکی و حمل و نقل فلج خواهد شد و اگر پلتفرم ائتلاف پیشاپیش توانسته باشد در نیروهای سیاسی همگرایی ایجاد کند و تعارض منافع را رفع کند، میتواند برای چالشهای بحرانی لحظات تغییر برنامهریزی کند.
بردیا موسوی
«تهران به تنهایی ۳۰ هزار کوچه دارد» و همه ایران ۳۰۰ هزار کوچه، ۳۴۵ #خیابان_اصلی و ۶۰ بزرگراه. همین اعداد به تنهایی یک استعاره قوی برای اندیشیدن و نتیجهگرایی دارد. از ۳۴۵ خیابان اصلی، کمتر از ۱۰ خیابان، نقش #استراتژیک در تغییر و فروپاشی ساختار امنیتی #تهران دارند.
تصرف شهرهای کوچکتر منجر به تغییر سیاسی نمیشود. میزان آسیبدیدگی ها و کشتهشدگان را به طور محسوسی در اعتراضات خیابانی بالا میبرد. پیامدهای مشارکت و افزایش عدد، حتی ایجاد امتیاز سیاسی نمیکند و موجب دلسردی و ناامیدی در نتیجه گیری میشود.
تجربهای که به طور ویژه از سال ۹۶ داشتیم، نشان دهنده قدرت سازماندهی بیشتر و تراکم جمعیت در شهرهای کوچکتر است. دلایل متنوعی هم دارد. نتایج موثر آن را در آزادسازی برخی شهرها و بیرون راندن نیروهای رژیم تجربه کردیم.
موقعیت استراتژیک تهران اما هرگز چنین ویژگیهایی را ندارد. پیشینیان ما در ۲۲ تیر ۱۲۸۸ به این موضوع آگاه بودند و مناسبات کلیدی تغییر سیاسی را در تهران میدیدند و اگر #فتح_تهران در این روز اتفاق نمیافتاد، امروز نمیتوانستیم درباره تجربه گرانبهای مشروطه حرف بزنیم.
تهران هنوز هم و پس از دو تغییر در نظام حکومتی، مرکزیت خود را خوشبختانه (اینجا خوشبختانه) حفظ کرده است. نقاط استراتژیک خیابان در تهران، محدود به کمتر از ۱۰ خیابان است و استمرار و پایداری و مراقبت از آن.
یک پیشنهاد و برنامه تغییر موثر سیاسی میتواند این باشد که در آینده نزدیک روی این موضوع کار کنیم که فراخوان نجاتبخش از همه نقاط ایران برای حضور در تهران، اتفاق بیافتد. نهادهای امنیتی توان کنترل جمعیت ۵ میلیونی حاضر در خیابانهای تهران را ندارد. سیستم سرکوب در لحظه احتمالا متوقف خواهد شد.
با پایداری خیابان، ریزشها از نهادهای نظامی و امنیتی و اداری شتاب خواهد گرفت. سیستم بانکی و حمل و نقل فلج خواهد شد و اگر پلتفرم ائتلاف پیشاپیش توانسته باشد در نیروهای سیاسی همگرایی ایجاد کند و تعارض منافع را رفع کند، میتواند برای چالشهای بحرانی لحظات تغییر برنامهریزی کند.
یادداشت B
فراخوان آزادی، فتح تهران بردیا موسوی «تهران به تنهایی ۳۰ هزار کوچه دارد» و همه ایران ۳۰۰ هزار کوچه، ۳۴۵ #خیابان_اصلی و ۶۰ بزرگراه. همین اعداد به تنهایی یک استعاره قوی برای اندیشیدن و نتیجهگرایی دارد. از ۳۴۵ خیابان اصلی، کمتر از ۱۰ خیابان، نقش #استراتژیک…
ورود انقلابیون مشروطه از بختیاری و گیلانی در آستانه دروازه قزوین و فتح تهران، ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی
چه زمانی که چپها جسته گریخته از چلبی سازی میگفتند و چه اکنون که راستها از بنغازی سازی میگویند، بیشتر از آنکه استدلال های عینی قدرتمندی داشته باشند مبتنی بر عدم ارتباط_اعتماد، و ناتوانی در ایجاد یک میز سازمانی دموکراتیک است؛ سپاه هم آگاهی خوبی بر حمایت از وضعیت دارد.
امکانها در سیاست و اولویت بالا همیشه بر گفتگو و مذاکره است. نفهمیدن آن در هویت سازی برای بازی دموکراتیک، تن دادن به لجاجت و قطب سازی هاست. در خطکشی قرمز و سفید، اگر در جامعهی درمانده توانی باقی مانده باشد، نیروی سیاسی را از بازی حذف میکند، غیر از آن تاریکی است و سوختن نیروها.
امکانها در سیاست و اولویت بالا همیشه بر گفتگو و مذاکره است. نفهمیدن آن در هویت سازی برای بازی دموکراتیک، تن دادن به لجاجت و قطب سازی هاست. در خطکشی قرمز و سفید، اگر در جامعهی درمانده توانی باقی مانده باشد، نیروی سیاسی را از بازی حذف میکند، غیر از آن تاریکی است و سوختن نیروها.
گزارش تورم-v2.2 final (3).pdf
6.6 MB
گزارش اقتصادی متغیرهای پولی و تورم
گروه مالی دانایان
گروه مالی دانایان
دستکاریها در اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی
بردیا موسوی
دستکاریها و نفوذ امنیتی بین گروههای ایرانی بخش غالبا انکار شده در گروههای بیش از ۵ نفر است. شبکهها معمولا و نهایتا ۵ نفره هستند و مصونیت بیشتری در آسیبها دارند. تمرکز نهاد امنیتی از سال ۹۸ متمرکز بر کشف شبکهها ست.
افشای یک شبکه، راه را برای انهدام دیگر شبکهها باز میکند. برای شبکهها تنها میتوان روی ارزیابی های عملکرد دورهای اقدام کرد و از شکلگیری شبکه بر پایه هویت مبتنی بر صمیمیت و پروتکل شفافیت در گزارشها اقدام کرد.
اما آسیب نفوذ و بیاثر کردن یک سازمان یا گروه بزرگ، اغلب به این دلیل که میزان خسارت، میتواند جغرافیای بزرگتری را تحت تاثیر قرار دهد، بسیار اهمیت دارند. به ویژه در زمانی که مشارکتهای سازمانی، فوری و با اولویت بالا در دستور کار گروهها قرار میگیرد، توجهات را به خود جلب میکند.
۱_ شفافیت اطلاعات، گزارشات دورهای و آموزش
در اقدامها بر ضد دستکاریها، آسیب بزرگ در بخش ارتباطات و مالی یک گروه قرار دارد. ماموران دستکاری اولین کاری که میکنند، ارتباطات بیرونی به سازمان را کنترل و خنثی میکنند. بخش ارتباطات از نظر ساختاری لازم است که چیدمان قابل ارزیابی داشته باشد. پیامها نباید به طور اختصاصی برای یک فرد ارسال شود. دوری از ساختار بوروکراتیک نباید شرایطی را در گروههای بزرگ ایجاد کند که دیگر اعضا از وضعیت مالی در بیخبری مطلق نگاه داشته شوند. اگر در گروه یا سازمانی هستید که عدم شفافیت (اطلاعات و منابع مالی) در اقدامات کلیدی برای مشارکت سازمانی وجود دارد به احتمال زیاد مورد هجوم موفق یک دستکاری امنیتی قرار گرفته است. آموزشهای امنیتی دورهای ضروری است و توصیه میشود.
۲_ برون سپاری و امنیت نامحسوس
راه در دسترس، برون سپاری سنجش ِبکگراندها به سازمانهای امنیتی لوکال به صورت دورهای است. از سازمانهای امنیتی لوکال بخواهید که روابط مالی افراد گروه یا نکات ویژه مانند سفرها را در نظر بگیرند. برنامههای عمومی خود را با آنها در میان بگذارید و نگرانیها را توضیح دهید. افرادی که در این مدت، ادعای ارتباطات گسترده میدانی با داخل ایران دارند باید مورد توجه قرار بگیرند. امنیت، موضوع شوخی و تعصب گروهی نیست. ممکن است جان فعالین برجسته و موثر را در خطر جدی قرار دهد.
۳_شفافیت، پرسشگری، برکناری
در گروههای سیاسی هیچ اعتماد مطلقی نباید ارج گذاری شود. فرد مقدس وجود ندارد. روی حسابکشی های حرفهای باید مصر بود و از پرسشگری بیرحمانه باید به عنوان یک ارزش حرفهای مراقبت گردد. اگر فرد یا افرادی اطلاعات را قطره چکانی در اختیار گروه قرار میدهند یک علامت خطر است. دموکراتیک بودن گروه سیاسی میتواند بخشی از آسیب دورهای را خنثی کند اما برای بهرهوری بیشتر و حفاظت امنیت، این افراد را از گروه حذف کنید.
این موارد بیشتر از آن جهت برجسته هستند که از رسانهها گرفته تا گروههای سیاسی، روندی برای جعل خبر، جعل تحلیل، ناکارآمدی نیروها و کنسل شدن عملکرد سازمان و گروه وجود دارد که با وجود انتقادها اصلاحی در آن نمیبینید. بخش بزرگی از مرداب فعلی، حاصل عملکرد نفوذ امنیتی به گروههاست.
بردیا موسوی
دستکاریها و نفوذ امنیتی بین گروههای ایرانی بخش غالبا انکار شده در گروههای بیش از ۵ نفر است. شبکهها معمولا و نهایتا ۵ نفره هستند و مصونیت بیشتری در آسیبها دارند. تمرکز نهاد امنیتی از سال ۹۸ متمرکز بر کشف شبکهها ست.
افشای یک شبکه، راه را برای انهدام دیگر شبکهها باز میکند. برای شبکهها تنها میتوان روی ارزیابی های عملکرد دورهای اقدام کرد و از شکلگیری شبکه بر پایه هویت مبتنی بر صمیمیت و پروتکل شفافیت در گزارشها اقدام کرد.
اما آسیب نفوذ و بیاثر کردن یک سازمان یا گروه بزرگ، اغلب به این دلیل که میزان خسارت، میتواند جغرافیای بزرگتری را تحت تاثیر قرار دهد، بسیار اهمیت دارند. به ویژه در زمانی که مشارکتهای سازمانی، فوری و با اولویت بالا در دستور کار گروهها قرار میگیرد، توجهات را به خود جلب میکند.
۱_ شفافیت اطلاعات، گزارشات دورهای و آموزش
در اقدامها بر ضد دستکاریها، آسیب بزرگ در بخش ارتباطات و مالی یک گروه قرار دارد. ماموران دستکاری اولین کاری که میکنند، ارتباطات بیرونی به سازمان را کنترل و خنثی میکنند. بخش ارتباطات از نظر ساختاری لازم است که چیدمان قابل ارزیابی داشته باشد. پیامها نباید به طور اختصاصی برای یک فرد ارسال شود. دوری از ساختار بوروکراتیک نباید شرایطی را در گروههای بزرگ ایجاد کند که دیگر اعضا از وضعیت مالی در بیخبری مطلق نگاه داشته شوند. اگر در گروه یا سازمانی هستید که عدم شفافیت (اطلاعات و منابع مالی) در اقدامات کلیدی برای مشارکت سازمانی وجود دارد به احتمال زیاد مورد هجوم موفق یک دستکاری امنیتی قرار گرفته است. آموزشهای امنیتی دورهای ضروری است و توصیه میشود.
۲_ برون سپاری و امنیت نامحسوس
راه در دسترس، برون سپاری سنجش ِبکگراندها به سازمانهای امنیتی لوکال به صورت دورهای است. از سازمانهای امنیتی لوکال بخواهید که روابط مالی افراد گروه یا نکات ویژه مانند سفرها را در نظر بگیرند. برنامههای عمومی خود را با آنها در میان بگذارید و نگرانیها را توضیح دهید. افرادی که در این مدت، ادعای ارتباطات گسترده میدانی با داخل ایران دارند باید مورد توجه قرار بگیرند. امنیت، موضوع شوخی و تعصب گروهی نیست. ممکن است جان فعالین برجسته و موثر را در خطر جدی قرار دهد.
۳_شفافیت، پرسشگری، برکناری
در گروههای سیاسی هیچ اعتماد مطلقی نباید ارج گذاری شود. فرد مقدس وجود ندارد. روی حسابکشی های حرفهای باید مصر بود و از پرسشگری بیرحمانه باید به عنوان یک ارزش حرفهای مراقبت گردد. اگر فرد یا افرادی اطلاعات را قطره چکانی در اختیار گروه قرار میدهند یک علامت خطر است. دموکراتیک بودن گروه سیاسی میتواند بخشی از آسیب دورهای را خنثی کند اما برای بهرهوری بیشتر و حفاظت امنیت، این افراد را از گروه حذف کنید.
این موارد بیشتر از آن جهت برجسته هستند که از رسانهها گرفته تا گروههای سیاسی، روندی برای جعل خبر، جعل تحلیل، ناکارآمدی نیروها و کنسل شدن عملکرد سازمان و گروه وجود دارد که با وجود انتقادها اصلاحی در آن نمیبینید. بخش بزرگی از مرداب فعلی، حاصل عملکرد نفوذ امنیتی به گروههاست.
گام اول پلن نویسیها در استراتژی، پیشفرض پترن یابی و پترن جویی هاست. در پترنیابی ها چیزی که بسیار اهمیت دارد گرتهبرداری است. در گرتهبرداری به دنبال پارادایم هایی هستیم که بیشترین میزان تطبیق پذیری یک پترن را با وضعیت در خود داشته باشد.
معمولا حد قطعی و ریاضی برای پذیرش یک پترن وجود ندارد و این موضوع، تاثیرپذیری بسیاری از یافتهها و فرآیندهای جامعه شناختی و بومی پذیر بودن اجرای آن دارد. به این معنا که اجرای پترنها وابسته به موقعیت یابی و خواست عمومی مدیران در سازماندهی (در اینجا سیاسی) است.
پترنها گاهی مدلهای سیستمی اجرایی از پیش طراحی شده هستند و اجرای بی قید و شرط آنها هیچگاه تامین کننده منافع یک سازمان، نهاد یا جامعه در حالت کلی نیستند و همواره در اجرای مجدد، تابعیت بازخوانی های دورهای از وضعیت تازه را دارند.
پترنها گاهی تجربهی تاریخی هستند و الزاما تکرار پذیری تاریخی پاسخ قطعی برای پذیرش آنها نیست اما همچنان یک دیدگاه مورد توجه در گذارهای دموکراتیک در موضوع تطبیقپذیری ها و مرکز بررسیها است. (به گذار دموکراتیک گیلمور او دانل از جلد uncertain democracies مراجعه کنید)
پترنها در موارد غالب، تجربه های سازمانی هستند که از هزینههای بیشتر جلوگیری و زمان را به سود بنیانگذاران و صاحبان سهم ذخیره میکنند. در تجربههای سازمانی جستجوی پترن، پیش از پلن گذاری قرار دارد اما همچنان فاقد قطعیت برای اجراست و به زبان بهتر، پترن، پلنیست که بازنویسی شده است.
پترنیابی و پلننویسی در مشارکت های سیاسی به عنوان یک اقدام موثر زمان بر، پر چالش و نیازمند تلاش جامع گروههای هدف است و با توازن قدرت در بین نیروهای سیاسی ارتباط مستقیمی دارد. پارتنرشیپ سیاسی در نیاز برای مدیریت اهداف اتفاق میافتد.
در جستجوی پارنترشیپ سیاسی اگر صرفا این احساس قدرتمند عدم نیاز به دیگران یا حس برتری سازمانی و گروهی وجود داشته باشد اساسا مدیران یا رهبران، نیازی به انجام مشارکت به دیگران احساس نمیکنند.
اگر این احساس و اندیشه واقعی ست که راه خود را میرود و اگر این احساس از نوعی عدم اطمینان نسبت به موقعیت و کنترلگری موازنهها صورت گیرد، اجرای پترنها و پلنهای موجود را متوقف میکند و تمام سرمایه گروه را در منابعی که استراتژی را بر مبنای ترفند تعریف میکنند، خرج خواهد کرد.
https://jewishinsider.com/2023/04/daily-kickoff-what-drives-sen-lees-foreign-policy-how-montana-tucker-made-it-to-1600-penn/
معمولا حد قطعی و ریاضی برای پذیرش یک پترن وجود ندارد و این موضوع، تاثیرپذیری بسیاری از یافتهها و فرآیندهای جامعه شناختی و بومی پذیر بودن اجرای آن دارد. به این معنا که اجرای پترنها وابسته به موقعیت یابی و خواست عمومی مدیران در سازماندهی (در اینجا سیاسی) است.
پترنها گاهی مدلهای سیستمی اجرایی از پیش طراحی شده هستند و اجرای بی قید و شرط آنها هیچگاه تامین کننده منافع یک سازمان، نهاد یا جامعه در حالت کلی نیستند و همواره در اجرای مجدد، تابعیت بازخوانی های دورهای از وضعیت تازه را دارند.
پترنها گاهی تجربهی تاریخی هستند و الزاما تکرار پذیری تاریخی پاسخ قطعی برای پذیرش آنها نیست اما همچنان یک دیدگاه مورد توجه در گذارهای دموکراتیک در موضوع تطبیقپذیری ها و مرکز بررسیها است. (به گذار دموکراتیک گیلمور او دانل از جلد uncertain democracies مراجعه کنید)
پترنها در موارد غالب، تجربه های سازمانی هستند که از هزینههای بیشتر جلوگیری و زمان را به سود بنیانگذاران و صاحبان سهم ذخیره میکنند. در تجربههای سازمانی جستجوی پترن، پیش از پلن گذاری قرار دارد اما همچنان فاقد قطعیت برای اجراست و به زبان بهتر، پترن، پلنیست که بازنویسی شده است.
پترنیابی و پلننویسی در مشارکت های سیاسی به عنوان یک اقدام موثر زمان بر، پر چالش و نیازمند تلاش جامع گروههای هدف است و با توازن قدرت در بین نیروهای سیاسی ارتباط مستقیمی دارد. پارتنرشیپ سیاسی در نیاز برای مدیریت اهداف اتفاق میافتد.
در جستجوی پارنترشیپ سیاسی اگر صرفا این احساس قدرتمند عدم نیاز به دیگران یا حس برتری سازمانی و گروهی وجود داشته باشد اساسا مدیران یا رهبران، نیازی به انجام مشارکت به دیگران احساس نمیکنند.
اگر این احساس و اندیشه واقعی ست که راه خود را میرود و اگر این احساس از نوعی عدم اطمینان نسبت به موقعیت و کنترلگری موازنهها صورت گیرد، اجرای پترنها و پلنهای موجود را متوقف میکند و تمام سرمایه گروه را در منابعی که استراتژی را بر مبنای ترفند تعریف میکنند، خرج خواهد کرد.
https://jewishinsider.com/2023/04/daily-kickoff-what-drives-sen-lees-foreign-policy-how-montana-tucker-made-it-to-1600-penn/
Jewish Insider
Daily Kickoff: What drives Sen. Lee’s foreign policy + How Montana Tucker made it to 1600 Penn
گزینه حمایت خارجی با تعریف مشخص، یک امکان برای تغییرات کلان سیاسی در کنار خیابان و همبستگی حداکثری سازمانی در گذار دموکراتیک است. زیر نام حملهی خارجی به وطن و نادیده گرفتن آن، بیدانشی و انکار کلاننگری در استراتژی مبارزه است.
الگوی اعتصابات تنها در فلج سازی صنعت نفت پیروزی آور است و با توجه به مختصات تضاد منافع بین حدود ۵۰۰ هزار کارگر و کارمند این صنعت و تامین مالی بسیار دشوار آن تقریبا امری غیر ممکن است. الگوی تغییر سیاسی به نظر میرسد تنها بر روی خیابان و همبستگی نیروی سیاسی قابلیت برنامهریزی دارد.
الگوی اعتصابات تنها در فلج سازی صنعت نفت پیروزی آور است و با توجه به مختصات تضاد منافع بین حدود ۵۰۰ هزار کارگر و کارمند این صنعت و تامین مالی بسیار دشوار آن تقریبا امری غیر ممکن است. الگوی تغییر سیاسی به نظر میرسد تنها بر روی خیابان و همبستگی نیروی سیاسی قابلیت برنامهریزی دارد.
«پرسشگری بی رحمانه»:
به این معنا که دوران هواداری از افراد و گروهها، تعصب و غیر علمی بودن، ارزش کانونی برای تغییر ندارند. تنها موضوع مهم، ایران و فرد فرد شهروندان آن هستند. اگر رهبران از هر نوع در معرض پرسش قرار نگیرند، ارزش توجه برای ساخت همبستگی را ندارند.
استراتژی تغییر بنیادین سیاسی از راه خیابان به نیروی سیاسی با آمادگی بالا برای پشتیبانی و نمایندگی نسبی آن وابسته است. اگر نیروهای سیاسی موجود، گفتگوها برای بررسی و ساخت مشارکت سازمانی فراگیر را نپذیرند، باید به راه دیگری برای ساخت همبستگی اندیشید.
این ساختار میتواند تعریفی ویژه برای یارگیری، اندیشه ورزی و پایهگذاری روشهای اجرایی را در سیاست گذار دموکراتیک همراه خود داشته باشد. میتواند از جدایی بخشی از نیروهای سیاسی قابل اعتنا از گروههای پیشین شکل گیرد. در هر صورت گفتمانی که بروز اجتماعی ندارد شامل این مجادله نیست.
به این معنا که دوران هواداری از افراد و گروهها، تعصب و غیر علمی بودن، ارزش کانونی برای تغییر ندارند. تنها موضوع مهم، ایران و فرد فرد شهروندان آن هستند. اگر رهبران از هر نوع در معرض پرسش قرار نگیرند، ارزش توجه برای ساخت همبستگی را ندارند.
استراتژی تغییر بنیادین سیاسی از راه خیابان به نیروی سیاسی با آمادگی بالا برای پشتیبانی و نمایندگی نسبی آن وابسته است. اگر نیروهای سیاسی موجود، گفتگوها برای بررسی و ساخت مشارکت سازمانی فراگیر را نپذیرند، باید به راه دیگری برای ساخت همبستگی اندیشید.
این ساختار میتواند تعریفی ویژه برای یارگیری، اندیشه ورزی و پایهگذاری روشهای اجرایی را در سیاست گذار دموکراتیک همراه خود داشته باشد. میتواند از جدایی بخشی از نیروهای سیاسی قابل اعتنا از گروههای پیشین شکل گیرد. در هر صورت گفتمانی که بروز اجتماعی ندارد شامل این مجادله نیست.
تعیین هویت بازیِ در میانه بر اساس ترمهای گذار دموکراتیک، مفهوم لیبرال دموکراسی و تعالی مفهوم همرقابتی در مشارکت سازمانی با مفاهیم مبتنی بر فرم حکومت سیاسی، مطالبهگری و منشور نویسی، تعارض زمانی در اولویت اجرا دارد. درک این نکته ما را از تضاد منافع و بازیگران متضاد دور میکند.
گذار شکنجهآور tormented transition مفاهیم بنیادین در شکلگیری یک مشارکت سازمانی را انکار میکند، تکثر فرهنگی سیاسی را همسو و متحد و نه ائتلافی میخواهد و بر فرمگرایی، منشورنویسی و مطالبه گرایی از دولت دموکراتیکی که وجود ندارد استوار است.
در چنین شرایطی نقشه راه ریزش از حکومت به دلیل آنکه استراتژی اندیشیده مبتنی بر مقاومت مدنی برای تغییر کلان سیاسی وجود ندارد، برای یارگیری به سطح عمومی میآید و تنها یک شوی تلویزیونی و مطلوب نیروی سرکوب میشود.
خیابان به دست تقدیر سپرده میشود. انتظارات به سمت پیروزی از جای نامعلوم، ارگانیک و دعا و نفرین میرود. از سوی دیگر اعتصابات، آموختههای تاریخی خود را (از ماه جون ۲۰۲۱) نادیده میگیرد و در فقدان نیروی سیاسی وارد چرخههای تکرار و آسیبپذیری بیشتر کارگران میشود.
تریگرهای پس از این نیز برای شکلگیری یک اقدام انقلابی دیگر در خیابان و در گذار شکنجهآور مهار میشوند و چرخه کشتار معترضان و سیل آسیب دیدگان و زندانیان ادامه مییابد. اگر چنانچه موفقیت رندم یا مقطعی هم اتفاق بیافتد قطعا چیزی خواهد بود که پیشاپیش مورد استفاده نیروی سرکوب یا رباینده قرار خواهد گرفت و انتظار برقراری دولت دموکراتیک به محاق میرود.
در چنین شرایطی نقشه راه ریزش از حکومت به دلیل آنکه استراتژی اندیشیده مبتنی بر مقاومت مدنی برای تغییر کلان سیاسی وجود ندارد، برای یارگیری به سطح عمومی میآید و تنها یک شوی تلویزیونی و مطلوب نیروی سرکوب میشود.
خیابان به دست تقدیر سپرده میشود. انتظارات به سمت پیروزی از جای نامعلوم، ارگانیک و دعا و نفرین میرود. از سوی دیگر اعتصابات، آموختههای تاریخی خود را (از ماه جون ۲۰۲۱) نادیده میگیرد و در فقدان نیروی سیاسی وارد چرخههای تکرار و آسیبپذیری بیشتر کارگران میشود.
تریگرهای پس از این نیز برای شکلگیری یک اقدام انقلابی دیگر در خیابان و در گذار شکنجهآور مهار میشوند و چرخه کشتار معترضان و سیل آسیب دیدگان و زندانیان ادامه مییابد. اگر چنانچه موفقیت رندم یا مقطعی هم اتفاق بیافتد قطعا چیزی خواهد بود که پیشاپیش مورد استفاده نیروی سرکوب یا رباینده قرار خواهد گرفت و انتظار برقراری دولت دموکراتیک به محاق میرود.
علی خامنهای به زودی ۸۴ ساله میشود. مردی که رهبری وضعیت تغییر جمعیت دو برابر شده از انقلاب ۵۷ تا سال ۸۵ به او تقدیم شد و در ساختار سازی سالهای ۶۸ به بعد تبدیل به جنایت کار ترین و شرور ترین رهبر خاورمیانه شد، ساختار نو در نیمه دوم بحران جمعیت را تنها با توسعه سرکوب و غارت میتوانست زنده نگه دارد.
رهبری جنایت و قدرت در ج.ا سه ضلعی ساخته شد. روحالله خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای. باقی افراد برجسته که در حلقههای توزیع شده از رهبری جنایت و توسعه ساختار جنایت قرار میگیرند، کانون تغییرات ارگانیک سیاسی ایران آینده در غیبت نیروی سیاسی مخالف هستند.
حتی اگر مصالحه در سطوحی با کانونهای افقی صورت گیرد، میزان خشم عمومی و ترمیم ناپذیری آن، امکان موفقیت مدلهای شیلیایی آرژانتینی را به شدت دشوار میکند. حلقههای توزیع شده قدرت در یک مدل بسته رشد کرده و قرار دارند، این موضوع باز تعریف دموکراتیک آنها را غیر ممکن میسازد.
در فرهنگ ایرانی امروز از خاکستر میتوان برخاست اما از میانهی آلودگی نه. شاید یک روز، کسی ما را بهتر، مطالعه و درک کند که ترجیحات فرهنگی ما چگونه شکل گرفتند و در بازخوانی از فرهنگ و ادبیات، قرار است چگونه با حمله اعراب مسلمان و نزولات شرارت بار تاریخی فرهنگی آن مقابله کنیم!
پ.ن: تاریخ تولد علی خامنهای را بین ۱۸ فروردین و ۲۴ تیر در تردید بودم.
رهبری جنایت و قدرت در ج.ا سه ضلعی ساخته شد. روحالله خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای. باقی افراد برجسته که در حلقههای توزیع شده از رهبری جنایت و توسعه ساختار جنایت قرار میگیرند، کانون تغییرات ارگانیک سیاسی ایران آینده در غیبت نیروی سیاسی مخالف هستند.
حتی اگر مصالحه در سطوحی با کانونهای افقی صورت گیرد، میزان خشم عمومی و ترمیم ناپذیری آن، امکان موفقیت مدلهای شیلیایی آرژانتینی را به شدت دشوار میکند. حلقههای توزیع شده قدرت در یک مدل بسته رشد کرده و قرار دارند، این موضوع باز تعریف دموکراتیک آنها را غیر ممکن میسازد.
در فرهنگ ایرانی امروز از خاکستر میتوان برخاست اما از میانهی آلودگی نه. شاید یک روز، کسی ما را بهتر، مطالعه و درک کند که ترجیحات فرهنگی ما چگونه شکل گرفتند و در بازخوانی از فرهنگ و ادبیات، قرار است چگونه با حمله اعراب مسلمان و نزولات شرارت بار تاریخی فرهنگی آن مقابله کنیم!
پ.ن: تاریخ تولد علی خامنهای را بین ۱۸ فروردین و ۲۴ تیر در تردید بودم.
چهرهی غالب #اعتراضات انقلابی در خیابان از زنان و کارگران و از سال ۹۶ شکل گرفته است. اگرچه #اعتصابات در جایی است که قدرت ما در آنجا قرار دارد اما دستکاری های امنیتی و سرکوب، مانع از ایجاد ۵ اصل موفقیت در یک اعتصاب فلج کننده شدهاند.
صحنهآرایی ناگزیر، کوچ از اعتصاب بیهوده به خیابان نتیجهبخش را برنامهریزی میکند و در نهایت، اراده گرایانه به پیروزی میرسد. در آشوب کنونی، ابراز ایده در اعتصابات باید بتواند راههای اجرایی خود را بازخوانی کند. شکلگیری مجموعه شرایط موفقیت ۵ اصل و تامین مالی تقریبا غیرممکن است.
از همکاری ۴عامل برای موفقیت در برانداختن حکومت تمامیتخواه، (خیابان، اعتصاب فلج کننده، ریزش از حکومت و حمایت خارجی) در صورت تدوین استراتژی مبتنی بر سناریو و با در نظر گرفتن مرکزگرایی شدید ساختار قدرت جمهوری اسلامی، امکان موفقیت و دست بالا برای برتری در نبرد، تنها با ۳عامل نیز میتواند محقق شود.
صحنهآرایی ناگزیر، کوچ از اعتصاب بیهوده به خیابان نتیجهبخش را برنامهریزی میکند و در نهایت، اراده گرایانه به پیروزی میرسد. در آشوب کنونی، ابراز ایده در اعتصابات باید بتواند راههای اجرایی خود را بازخوانی کند. شکلگیری مجموعه شرایط موفقیت ۵ اصل و تامین مالی تقریبا غیرممکن است.
از همکاری ۴عامل برای موفقیت در برانداختن حکومت تمامیتخواه، (خیابان، اعتصاب فلج کننده، ریزش از حکومت و حمایت خارجی) در صورت تدوین استراتژی مبتنی بر سناریو و با در نظر گرفتن مرکزگرایی شدید ساختار قدرت جمهوری اسلامی، امکان موفقیت و دست بالا برای برتری در نبرد، تنها با ۳عامل نیز میتواند محقق شود.
این موضوع سیانور و چپول حقیقتا توهین به شاه سابق محسوب میشه. بدتر این بود که بعدش سینه خیز هم رفت. استراتژی تغییر سیاسی، کلان نگرانه ست. اصل عدد در مقاومت مدنی، تشویقی اتفاق میافتاده نه درگیر کردن اجباری مشارکت کنندگان.
نه اینکه الزاما غلط باشه، واقعیت اینه که به موفقیت با درصد احتمال بالا فکر میکنم. استراتژی تغییر در فقدان همبستگی گروهی، میتونه با رهبر کاریزما هم اتفاق بیفته اما فعلا رهبر کاریزما نداریم. مشارکت و عدد موضوع کلیدی در فتح تهرانه که در هم سویی و همافزایی نیروهای سیاسی اتفاق میافته. متغیرهای زیادی وجود دارند که تو طرح مختصری که خودم نوشتم هم هنوز جاش خالیه.
موقعیتِ برابر مردم و جمهوری اسلامی که آرش میگه خیلی حرص درآره. به دلایلی و ابدا این طور نیست. مردم به شدت دارند صدمه میبینند و این القا درست نیست. درباره تبعیض درهم تنیده هم بگم. به معنای بردن کانون رنج و تحلیل به یک نقطهی حاشیه در کشور نیست.
موارد مهم اگه حوصله ندارید:
دقیقه ۲۹ به بعد
دقیقه ۳۴ هم
ساعت ۲:۴۹ به بعد
از ساعت ۳:۰۲ به بعد
از ساعت ۳:۲۶ حرف رویا مهم بود
https://www.youtube.com/live/4OQ9bLU_lFU?feature=share
دو موضوع در حرفهای رویا حکاکیان بود که فکر میکنم نیاز به اشاره داره. خیلی درباره این موضوع گفته میشه که ما رفتیم فلان پارلمان به ما گفتند این سه تا رو باید رعایت کنید تا مثلا همکاری کنیم! به نظرم نمیتونه دقیق و قابل استناد برای استراتژی سناریو در وضعیت استفاده از حمایت خارجی باشه.
ممکنه شما بری هر پارلمانی و نشستی و چند تا اصل و اینها از شما بخوان و این الزاما و دقیقا به معنای تبعیت از چیزی که اونها میگن نباید تفسیر و تحلیل بشه. اینکه با اپوزیسیون متحدی روبرو باشند و به طور کلی از آلترناتیو امنیت و اقتصاد (۵ اصل توسعه تجارت خارجی و سرمایه گذاری) به اونها چشماندازی بدید کاملا قابل استناده اما اجرای بند بند چیزی که مطرح میکنند قابل اعتنا نیست.
موضوع تمایز ایجاد کردن بین خاک و مردم یک خاک هم به داستان مرغ و تخم مرغی تبدیل شده. مگه میشه این دو رو از نظر استراتژیک از هم تفکیک کرد!؟ خاک که میگیم متظورمون خاک رس که نیست. حفاظت از ایرانی بودن و پذیرش تکثر سیاسی و فرهنگی موجود در اونه که با انسانهای داخل سرزمینی به نام ایران آمیخته شده و در فروپاشی مرز و انکار نام، آسیب شدید میبینیم و در معرض خطر قرار میگیریم.
نه اینکه الزاما غلط باشه، واقعیت اینه که به موفقیت با درصد احتمال بالا فکر میکنم. استراتژی تغییر در فقدان همبستگی گروهی، میتونه با رهبر کاریزما هم اتفاق بیفته اما فعلا رهبر کاریزما نداریم. مشارکت و عدد موضوع کلیدی در فتح تهرانه که در هم سویی و همافزایی نیروهای سیاسی اتفاق میافته. متغیرهای زیادی وجود دارند که تو طرح مختصری که خودم نوشتم هم هنوز جاش خالیه.
موقعیتِ برابر مردم و جمهوری اسلامی که آرش میگه خیلی حرص درآره. به دلایلی و ابدا این طور نیست. مردم به شدت دارند صدمه میبینند و این القا درست نیست. درباره تبعیض درهم تنیده هم بگم. به معنای بردن کانون رنج و تحلیل به یک نقطهی حاشیه در کشور نیست.
موارد مهم اگه حوصله ندارید:
دقیقه ۲۹ به بعد
دقیقه ۳۴ هم
ساعت ۲:۴۹ به بعد
از ساعت ۳:۰۲ به بعد
از ساعت ۳:۲۶ حرف رویا مهم بود
https://www.youtube.com/live/4OQ9bLU_lFU?feature=share
دو موضوع در حرفهای رویا حکاکیان بود که فکر میکنم نیاز به اشاره داره. خیلی درباره این موضوع گفته میشه که ما رفتیم فلان پارلمان به ما گفتند این سه تا رو باید رعایت کنید تا مثلا همکاری کنیم! به نظرم نمیتونه دقیق و قابل استناد برای استراتژی سناریو در وضعیت استفاده از حمایت خارجی باشه.
ممکنه شما بری هر پارلمانی و نشستی و چند تا اصل و اینها از شما بخوان و این الزاما و دقیقا به معنای تبعیت از چیزی که اونها میگن نباید تفسیر و تحلیل بشه. اینکه با اپوزیسیون متحدی روبرو باشند و به طور کلی از آلترناتیو امنیت و اقتصاد (۵ اصل توسعه تجارت خارجی و سرمایه گذاری) به اونها چشماندازی بدید کاملا قابل استناده اما اجرای بند بند چیزی که مطرح میکنند قابل اعتنا نیست.
موضوع تمایز ایجاد کردن بین خاک و مردم یک خاک هم به داستان مرغ و تخم مرغی تبدیل شده. مگه میشه این دو رو از نظر استراتژیک از هم تفکیک کرد!؟ خاک که میگیم متظورمون خاک رس که نیست. حفاظت از ایرانی بودن و پذیرش تکثر سیاسی و فرهنگی موجود در اونه که با انسانهای داخل سرزمینی به نام ایران آمیخته شده و در فروپاشی مرز و انکار نام، آسیب شدید میبینیم و در معرض خطر قرار میگیریم.
YouTube
Iran Freedom Fighters Live Stream
تغییرات تازه در غرب چگونه میتواند در خدمت استراتژی تغییر سیاسی در ایران قرار گیرد؟
اصل صلاحیت قضایی جهانی در فرانسه و مقابله با نرمال سازی روابط با حکومت اسد در آمریکا
ابراز نگرانی نهادهای حقوق بشری با ابراز محکوم نمودن جمهوری اسلامی برای اعدامها در وضعیت کنونی با رویکرد استراتژی تغییر کلان در گذار دموکراتیک، همسو نیست! به اهرمهای فشار جهانی برای تنظیم همسویی رویکردها توجه کنیم.
اگر استراتژی سازمان شما تا پیش از این به هر دلیل تبیین کنندهی آرمانهای انسانی و اثبات نقض حقوق بشر مبتنی بر شیوه بوروکراتیک ثبت جنایت بوده، میبایست خود را با استراتژی های تغییر و متوقف ساختن ساختار سرکوب مبتنی بر سناریوی تسخیر قدرت پیوند بزنید.
برای وضعیت کنونی، اهرمهایی که در اختیار ما قرار دارند از دو جنس هستند. تغییرات در قوانین قضایی کشورها و تغییرات در ترندهای منطقهای که میتوانند به یاری نهادهای حقوق بشری برای همکاری با گروههای سیاسی بیایند.
درباره امکان اول دادگاه عالی فرانسه روز جمعه حکم داد که این کشور میتواند متهمان جنایت از کشورهای دیگر را بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی (universal jurisdiction principle) محاکمه کند. این امر به تحقیقات درباره دو جنایتکار سوری متهم به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت چراغ سبز نشان داده است که به نظر میآید میتواند به عنوان یک امکان مورد استفاده شاکیان آسیب دیده از جنایت جمهوری اسلامی نیز مورد استفاده قرار بگیرد.
پیش از این نیز اقدام هوشمندانهای در ارائه شکایت از طرف خانواده هواپیمای اوکراینی به دادگاه لاهه انجام شد که پیوند خود را در عقب راندن سیستم سرکوب و پیامدهای موثر به ویژه علیه سپاه پاسداران با خود به همراه خواهد داشت.
درباره موضوع دوم میتوانیم به مواضع آمریکاییها در واکنش منفی به نرمال سازی سیاسی که نسبت به حکومت اسد دنبال میکنند، در نظر گرفت. حدود یک ماه پیش ۴۰ مقام پیشین و فعلی در آمریکا به دولت بایدن برای نرمال سازی برقراری روابط سیاسی با حکومت اسد به دولت بایدن هشدار داده بودند.
این هشدارها روز گذشته تبدیل به ارائه لایحهای از طرف قانونگذاران آمریکایی شده است که حامیان مالی و نزدیکان اسد را هدف قرار میدهد. جدیت وضعیت تازه را باید در این موضوع دید که این لایحه از طرف یک گروه متشکل از دو حزب در ایالات متحده مطرح شده است.
این تغییرات فرصت مناسبی را در اختیار نهادهای حقوق بشری و گروههای سیاسی قرار میدهد که با سناریوهای مبتنی بر فلج سازی سپاه پاسداران و وزارت خارجه جمهوری اسلامی، خود را به این منازعهی مبتنی بر رویکرد استراتژی تغییر سیاسی پیوند دهد.
حذف نادیده انگاری ها در بهره بردن از روایت همه آسیب دیدگان و زندانیان سیاسی اعتراضات اخیر، به طور موثری میتواند به عنوان بخشی از اهرم فشار در مقابله با جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار گیرد.
اصل صلاحیت قضایی جهانی در فرانسه و مقابله با نرمال سازی روابط با حکومت اسد در آمریکا
ابراز نگرانی نهادهای حقوق بشری با ابراز محکوم نمودن جمهوری اسلامی برای اعدامها در وضعیت کنونی با رویکرد استراتژی تغییر کلان در گذار دموکراتیک، همسو نیست! به اهرمهای فشار جهانی برای تنظیم همسویی رویکردها توجه کنیم.
اگر استراتژی سازمان شما تا پیش از این به هر دلیل تبیین کنندهی آرمانهای انسانی و اثبات نقض حقوق بشر مبتنی بر شیوه بوروکراتیک ثبت جنایت بوده، میبایست خود را با استراتژی های تغییر و متوقف ساختن ساختار سرکوب مبتنی بر سناریوی تسخیر قدرت پیوند بزنید.
برای وضعیت کنونی، اهرمهایی که در اختیار ما قرار دارند از دو جنس هستند. تغییرات در قوانین قضایی کشورها و تغییرات در ترندهای منطقهای که میتوانند به یاری نهادهای حقوق بشری برای همکاری با گروههای سیاسی بیایند.
درباره امکان اول دادگاه عالی فرانسه روز جمعه حکم داد که این کشور میتواند متهمان جنایت از کشورهای دیگر را بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی (universal jurisdiction principle) محاکمه کند. این امر به تحقیقات درباره دو جنایتکار سوری متهم به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت چراغ سبز نشان داده است که به نظر میآید میتواند به عنوان یک امکان مورد استفاده شاکیان آسیب دیده از جنایت جمهوری اسلامی نیز مورد استفاده قرار بگیرد.
پیش از این نیز اقدام هوشمندانهای در ارائه شکایت از طرف خانواده هواپیمای اوکراینی به دادگاه لاهه انجام شد که پیوند خود را در عقب راندن سیستم سرکوب و پیامدهای موثر به ویژه علیه سپاه پاسداران با خود به همراه خواهد داشت.
درباره موضوع دوم میتوانیم به مواضع آمریکاییها در واکنش منفی به نرمال سازی سیاسی که نسبت به حکومت اسد دنبال میکنند، در نظر گرفت. حدود یک ماه پیش ۴۰ مقام پیشین و فعلی در آمریکا به دولت بایدن برای نرمال سازی برقراری روابط سیاسی با حکومت اسد به دولت بایدن هشدار داده بودند.
این هشدارها روز گذشته تبدیل به ارائه لایحهای از طرف قانونگذاران آمریکایی شده است که حامیان مالی و نزدیکان اسد را هدف قرار میدهد. جدیت وضعیت تازه را باید در این موضوع دید که این لایحه از طرف یک گروه متشکل از دو حزب در ایالات متحده مطرح شده است.
این تغییرات فرصت مناسبی را در اختیار نهادهای حقوق بشری و گروههای سیاسی قرار میدهد که با سناریوهای مبتنی بر فلج سازی سپاه پاسداران و وزارت خارجه جمهوری اسلامی، خود را به این منازعهی مبتنی بر رویکرد استراتژی تغییر سیاسی پیوند دهد.
حذف نادیده انگاری ها در بهره بردن از روایت همه آسیب دیدگان و زندانیان سیاسی اعتراضات اخیر، به طور موثری میتواند به عنوان بخشی از اهرم فشار در مقابله با جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار گیرد.
هر نوع اکشن پلن در مقاومت مدنی در بازههای بازخوانی، نیاز به توانمندسازی، اعتبار سازی و هدایتگری دارند. رهبران میانی در این دوران میتوانند امکان بروز در صحنه سیاسی بیابند و روی استراتژی تغییر کلان سیاسی و متوقف کردن سیستم سرکوب متمرکز شوند و از رهبران سنتی به مرور فاصله بگیرند.
هر نوع ساختار و فردی که از شفافیت، مسوولیت پذیری و واگذاری قدرت گریزان باشد، اعتبار خود را از دست میدهد. رهبران سنتی چارهای ندارند که خود را برای دوره انتقال وضعیت به رهبران میانی آماده کنند. رهبران میانی تازه بروز کرده اگر نسبت به ارائه خواست عمومی برای تغییر بنیادی تن دهند، شانس این را خواهند داشت که خودشان را با پیکرهی انقلابی در گذار دموکراتیک پیوند دهند. آنچه در این میانه برای رهبران میانی اهمیت بالایی دارد تعهد بی قید و شرط بر گفتگو و مذاکره ست.
بخشی از این گفتگوها میتواند با تشکیل کمیته دفاع ملی در مشارکت سیاسی با نهادهای حقوق بشری برای ایجاد پارادایم شیفتهای نوین در رویکرد نهادهای حقوق بشری بر همسویی منازعات در توقف سیستم سرکوب تعریف شود.
بخش دیگری از منازعات در گفتگوها پایبندی بر پرسشگری بیرحمانه و نقد است. اگر فرد یا ساختاری در برابر آن مقاومت کند به تدریج از دایره امکانهای مشارکت در آینده ایران حذف میشود. گذار دموکراتیک بدون پرسشگری بیرحمانه و پایبندی به فرمها و جایگاه افراد، سمت و سوی شفافی نخواهد داشت.
هر نوع ساختار و فردی که از شفافیت، مسوولیت پذیری و واگذاری قدرت گریزان باشد، اعتبار خود را از دست میدهد. رهبران سنتی چارهای ندارند که خود را برای دوره انتقال وضعیت به رهبران میانی آماده کنند. رهبران میانی تازه بروز کرده اگر نسبت به ارائه خواست عمومی برای تغییر بنیادی تن دهند، شانس این را خواهند داشت که خودشان را با پیکرهی انقلابی در گذار دموکراتیک پیوند دهند. آنچه در این میانه برای رهبران میانی اهمیت بالایی دارد تعهد بی قید و شرط بر گفتگو و مذاکره ست.
بخشی از این گفتگوها میتواند با تشکیل کمیته دفاع ملی در مشارکت سیاسی با نهادهای حقوق بشری برای ایجاد پارادایم شیفتهای نوین در رویکرد نهادهای حقوق بشری بر همسویی منازعات در توقف سیستم سرکوب تعریف شود.
بخش دیگری از منازعات در گفتگوها پایبندی بر پرسشگری بیرحمانه و نقد است. اگر فرد یا ساختاری در برابر آن مقاومت کند به تدریج از دایره امکانهای مشارکت در آینده ایران حذف میشود. گذار دموکراتیک بدون پرسشگری بیرحمانه و پایبندی به فرمها و جایگاه افراد، سمت و سوی شفافی نخواهد داشت.
من فکر میکنم بخش بزرگی از فضای خشم و فحاشی، اتفاقا منشأیی در عدم پذیرش نقد در رسانه دارد. رسانهی منتقد و پرسشگر بیرحم به نیروی سیاسی و نهاد حقوق بشری نداریم و مادامی که رسانه به این شیوه عمل میکند طبعا نقدها عموما به زدن تعبیر میشوند و در ذهن میمانند. هر بار به بهانهای!
برای اینکه عملکردها، رویکردها و سیاستها تغییر کنند، به نقد زنده و در لحظه نیاز داریم. ۵۰ سال دیگر و لب مرگ بیاییم بنشینیم درباره آسیبشناسی یا پدیدار شناسی اعتراضات حرف بزنیم به درد تاریخ شفاهی و بایگانی میخورد. نگاه کنید کجا شبیه ج.ا هستید؟ در شباهتها انقلابی وجود ندارد.
اقدامات پیشین نیاز به بازنگری برای اقدام موثر در آینده دارند. رسانهها ضروری است که روی رویههای انتقادی کار کنند و نیروی سیاسی و نهاد حقوق بشری را به صلیب انتقادات بکشند. وقتی عملکرد انتقادی وجود ندارد آنها تصور میکنند در حال ارائه بهترین خود در جهان هستند.
بخش بزرگی از تفکر انتقادی مقاومت مدنی به بخش هدایتگری باز میگردد. از مدیریت اعتراضات و اعتصابات ابدا چیزی منتشر نمیشود. پرسشگری درباره مرجعیت سیاسی در گفتگو با غرب، مسکوت است. قبلا اینطور بود کسی که صبح زودتر بیدار میشد اسمش کامران بود، امروز منابع مالی جای کامران را گرفتند.
برای اینکه عملکردها، رویکردها و سیاستها تغییر کنند، به نقد زنده و در لحظه نیاز داریم. ۵۰ سال دیگر و لب مرگ بیاییم بنشینیم درباره آسیبشناسی یا پدیدار شناسی اعتراضات حرف بزنیم به درد تاریخ شفاهی و بایگانی میخورد. نگاه کنید کجا شبیه ج.ا هستید؟ در شباهتها انقلابی وجود ندارد.
اقدامات پیشین نیاز به بازنگری برای اقدام موثر در آینده دارند. رسانهها ضروری است که روی رویههای انتقادی کار کنند و نیروی سیاسی و نهاد حقوق بشری را به صلیب انتقادات بکشند. وقتی عملکرد انتقادی وجود ندارد آنها تصور میکنند در حال ارائه بهترین خود در جهان هستند.
بخش بزرگی از تفکر انتقادی مقاومت مدنی به بخش هدایتگری باز میگردد. از مدیریت اعتراضات و اعتصابات ابدا چیزی منتشر نمیشود. پرسشگری درباره مرجعیت سیاسی در گفتگو با غرب، مسکوت است. قبلا اینطور بود کسی که صبح زودتر بیدار میشد اسمش کامران بود، امروز منابع مالی جای کامران را گرفتند.