یادداشت B
162 subscribers
238 photos
62 videos
85 files
95 links
Download Telegram
‏باید افراطی‌های هر گروه را منزوی کرد وگرنه امکان گذار دموکراتیک وجود نخواهد داشت. در سطح باید به پیروزی رسید، بعد از پیروزی بنشینید و تا مرکز زمین حفاری کنید! تجربه روزهای اخیر نشان داد ایده‌ای که امکان موفقیت در سطح را سلب کند قطعا از جانب ج.ا تقویت یا تئوریزه شده است.

‏موضوع اساسی، نشستن روبروی نفر مقابل و تعهد برای مذاکره است. به پترن های غربی برای مذاکره نگاه کنید. آنها حتی با دشمنان خود راهی برای توافق پیدا می‌کنند. چه طور با هدف مشترک برای نابودی ج.ا نمی‌توان راه مشترکی جستجو کرد؟ خلاقیت‌هایی که برای چاه کنی دارید مدتی متوقف کتید.

‏این به معنای چشم‌پوشی از ارزش‌های حداکثری نیست. ارزش‌های هر گروه نیز با تمسخر و توهین و بولی‌گری و به حاشیه راندن دیگران محقق نمی‌شود، با تمرین کار دموکراتیک و خلق فضا برای آن ایجاد می‌شود. اصالت با گفتگو کردن است و برای این گفتگو، بدترین انتخاب شبکه‌های اجتماعی هستند.
پیش به سوی ائتلاف
باید یک متغیر اثرگذار در روند تحولات انقلاب زن، زندگی آزادی باشیم

بردیا موسوی

‏آنچه اپوزیسیون ایرانی با آن روبرو ست این کارزارهای بلوا و دریدن یکدیگر نیست. جمهوری اسلامی به احتمال زیاد به کلاهک هسته‌ای دست یافته و در گمانه‌ی فرصتی برای آزمایش اتمی ست. باقی آنچه در سناریوها می‌بینید حمله نظامی نزدیک است و کم‌رنگ‌تر گفتگو برای تغییر پارادایم شیفت اروپا.

‏تمایز منافع، وزنه‌ی تغییر رویکردهاست. آنچه اپوزیسیون ایرانی مخالف ج.ا و فضای هواداران به آن می‌اندیشد هم‌آوردی و رقابت‌جویی است. در تمایز منافع آنچه که برای اسراییل اولویت دارد ریسک بالای امنیتی ست که احساس می‌کند و تروریستی اعلام شدن سپاه، یک موضوع ثانویه محسوب می‌شود.

‏رویکرد استراتژیک این روزها به سناریو اولویت بالایی می‌دهد. چرا که سرعت تحولات از سرعت تغییرات ذهنی در نخبگان پیشی گرفته و منافع کشورهای عربی و اسراییل بهتر درک می‌شود. کشورهای عربی یک انتقال بی‌دردسر و غیر دموکراتیک را جستجو می‌کنند که بر آینده پژوهی و ثبات آنها نزدیک‌تر است!

‏یک رویه از مذاکراتی که باید برآیند دیدگاه اپوزیسیون در یک شورای ائتلافی در گفتگو با غرب قرار گیرد، ارائه جایگزین اتمی ج.ا با دیدگاه صلح‌آمیز و دموکراسی خواه برای ارائه به غرب و کشورهای منطقه است. اسراییل تنها دموکراسی منطقه و شریک استراتژیک آینده ایران است، نباید نادیده گرفت.

‏کشورهای جنوب از پا گیری یک دموکراسی در نزدیکی پادشاهی های عربی واهمه دارند. آنها ترجیح می‌دهند با یک سلطنت مطلقه یا جمهوری خوانده دیکتاتوری از هر نوع (نظامی یا اسلامی) اما معتدل و همسو روبرو باشند تا اینکه شاهد انتشار امری دموکراتیک و سرایت آن به جنبش‌های سرکوب شده خودشان باشند.

چه می‌توان کرد: شاید بزرگترین رویکرد به وضعیت، سازمان یابی جوانان جمهوری خواه برای کمک‌های موثر به ایران باشد. در عین حال اپوزیسیون نیز نباید منتظر انجام یک ائتلاف با همه گروه‌ها باشد. باید نیروی خود را جمع کنیم و یک متغیر اثرگذار در روند تحولات انقلاب زن، زندگی، آزادی باشیم. حتی دو ائتلاف در صحنه سیاسی، ممکن است رقابت برای سرویس دهی بهتر به انقلابیون در ایران را سرعت بخشد. این تنها نقطه‌ای ست که رقابت می‌تواند خلق ارزش کند و مزیت‌های متنوعی ارائه کند.
‏آرمان زن زندگی آزادی/چشم‌انداز و اجرا
سُرنا از سر گشاد نواختن، روایت هیچ در نتیجه گرایی است

بردیا موسوی

افراد و گروه‌ها عموما، همواره و در اولویت به مخاطبان می‌گویند که نوعی سیستم مدیریت کشور سراغ دارند که اگر به آنها بپیوندید با در نظر گرفتن فضیلت حکمرانی خوب، سعادتمند خواهید شد.

یا پیشتر از آن برای گذار دموکراتیک می‌گویند اگر به روش ما عمل کنید، تامین کننده نیاز سیاسی شما خواهیم بود. همه این ادعاها فارغ از خاستگاه سیاسی می‌توانند، پوچ، دروغ، بیهوده یا بی‌نتیجه در اقدام برای جاری سازی باشند.

باید گفت برای هر نوع اقدام موثر از نقطه توجه کانونی در کشور با چندین بحران روبرو هستیم. بحران‌های عمومی و دیگری ویژه که هر کدام نیازمند بازگشایی واژگانی و مفهومی هستند. مانند بحران آب، خاک و هوا در کشور یا بحران تبعیض و آپارتاید جنسی که به نوعی در مباحث ساختاری درهم تنیده شده‌اند.
‏۱_ما سیستمی داریم که اگر از آن استفاده کنید به سود همه مخاطبان است
از این دیدگاه، آنچه پیش‌فرض تلقی می‌شود، اصالت بخشی به سیستم درمانگر است نه تفکر سیستمی. در این دیدگاه، فرض می‌شود که درمانی عمومی وجود دارد که می‌توانید همه مسائل، معضلات و بحران‌های خود را ذوب کنید، ‏درون سیستم بریزید و خروجی مطلوب تحویل بگیرید. حامیان دیدگاه سیستم درمانگر به مخاطب، مصداق‌های رنج‌های درمان شده تاریخی را (از دیدگاه گروه) به شما نشان می‌دهند که در مطلوبیت مصداق‌ها نیز همچنان یک پیش‌فرض قطعی درباره مصادره به مطلوب از نظر تاریخی وجود دارد.‌

‏این وضعیت عمومی در همه طیف‌ها از چپ و راست در خاستگاه پادشاهی و جمهوری‌خواهی است که به طور روشن‌تر، تقسیم‌بندی هر یک می‌تواند تبیینی فدرالی، پارلمانی، ریاستی یا نیمه ریاستی داشته باشد. نشانه دوم از ویژگی این گروه، برجسته کردن وعده و موکول کردن نگرانی‌هاست.

‏این یک ترم پذیرفته در گذار دموکراتیک است که توافق بر سر حداقل‌های عمومی که می‌توانند تامین کننده یک وفاق عمومی باشند، نقض پارادایم های توصیفی یک گروه برای آنچه که تئوری جایگزینی نامیده می‌شود نیست.

‏در واقع می‌توان آن را مطالبه جامعه هدف از گروه در نظر گرفت که انتظار مطلوب را، گرچه چکیده در شعار عمومی و آرمانی می‌بیند، اما چشم‌انداز توصیفی و چگونگی را نیز در اجرا طلب می‌کند.

۲_ ما بحران‌هایی داریم که سیستم مطلوب را می‌سازند یا جستجو می‌کنند

‏در این رویکرد فرض می‌شود که بحران‌هایی اکنونی یا مبتنی بر آینده پژوهی در کشور وجود دارند که اساسا نوع رویارویی با آنها نیازمند انواعی از مدل‌های سیستمی باز تعریف شده در اجرا و بومی هستند که رویارویی را در یک بستر متنوع باز و بسته تعریف می‌کنند.

‏این دیدگاه مبتنی بر تفکر استراتژیک به رویدادهاست که شاخصه های ویژه در آن بر اساس نتیجه‌گرایی، نگرش سیستمی بر ساختار و کلان‌نگری، در جستجوی منافع بالقوه ‌ای ست تا خلاقیت عمومی را تقویت کند و در این میان جستجوی مزیت‌ها در نهاد سازی را با نگرش انتقادی ممکن سازد.

‏در این دیدگاه رویارویی با هر نوع پدیده‌‌ معضل شده یا بحرانی در مداری چندگانه برای بقا، رشد و یادگیری درون گروهی یا سازمانی تعریف می‌شود تا رقابت‌پذیری و توانمند سازی افراد یا گروه‌ها تقویت شود. بر این مبنا هر نوع تمرکز منابع کلان نهادها در خدمت منافع نهفته یا آرمانی قرار می‌گیرد.

‏برای نمونه، درگیری با بحران عمومی تبعیض در ایران می‌تواند نقطه آغازین باشد.
چندگانگی تبعیض را عموما می‌توانیم در یک تعریف Sequential multiple، Additive multiple و Intersectional ببینیم. می‌توان در فارسی، آنها را چندگانه‌ی متوالی، افزایشی و نهایتا درهم تنیده یا متقاطع معرفی کرد.

‏چکیده مقاله آرمان زن، زندگی آزادی
چشم‌انداز و اجرا / انتشار کامل به زودی ...
...
‏ما با نوعی بحران تفکر در ایران روبرو هستیم. بحرانی که توانایی تمایز مسأله، معضل و بحران را ندارد. به طور خاص اگر موفق به تشکیل یک ائتلاف برای گذار دموکراتیک شویم، احتمالا تنها گذار سیاسی در جهان خواهیم بود که با بحران بیخ گوش و مرگ احتمالی دست‌کم یک میلیون نفر در تهران روبرو هستیم.

‏تهران شهری است که محل زندگی و کار چند فرهنگی میلیون‌ها انسان است که ضمن دست و پنجه نرم کردن با بسیاری از بحران های آب و هوایی، اقتصادی، شهری و حمل و نقل و پزشکی، دقیقا جایی است که اثر سیاسی برآمده پس از انقلاب در آن اتفاق خواهد افتاد.

‏رویکردها به گذار سیاسی و رقابت‌های اطراف آن معطوف به فرم حکومت در آینده هستند. همه امیدواریم که زلزله در تهران به این زودی‌ها اتفاق نیافتد. در عین حال انکار سناریوهای احتمالی یا بی‌توجهی به بحران نزدیک، همه چیزی را که امروز درباره شکل حکومت در آینده می‌گویند به مباحثی بیهوده تبدیل می‌کند.

‏اگر پیش از گذار این اتفاق بیافتد چه باید کرد؟ اگر اتفاق نیفتد و انقلاب به پیروزی برسد، فوری ترین اقدامات چه خواهند بود؟ چه برنامه ویژه‌ای برای آن وجود دارد؟ چقدر اولویت ذهنی برای توجه به آن در گروه‌ها یا افکار عمومی وجود دارد؟

‏اینها به معنای رد خواسته‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهروندان در استان های با تبعیض بالا نیست. به همین خاطر از عبارت گذار با صفت دموکراتیک استفاده کردم. این نوشته تنها یک تلنگر به این موضوع است که انکار بحران نزدیک در تهران، دستآورد مدنی و جان میلیون‌ها نفر را در خطر قرار می‌دهد.
راه‌های همبستگی و شکل‌های اجرایی آن

مجید توکلی

‏همبستگی نیاز به برنامه دارد و دورهم‌جمع‌شدن برای همبستگی کافی نیست. بحرانِ همبستگیِ نیروهای سیاسی آنچنان جدی است که هر دورهم‌جمع‌شدن و هر کنشِ مشترک (یا حتی مشابه) یک پیشرفت است. البته مشکل همبستگی حتی بیشتر از "برنامه‌نداشتن" است و نیروهای سیاسی "کارکردِ همبستگی" را نمی‌دانند.

‏همبستگی در وضعیت کنونی می‌تواند ۴شکل داشته باشد:
الف) یک جمعِ اجرایی (کوچک) باشد و مسئولیت‌ها را تعیین و امور را اداره کند و هر تصمیمی جمعی باشد.
ب) یک جمعِ نظارتی باشد و فرد یا گروهی را برای دوره‌ی کوتاه تعیین و مسئولیت‌ها (شورای انتقالی/دولت در تبعید) را به آن‌ها واگذار کند.

پ) صرفاً یک جمعِ میانجی از چهره‌های ملی باشد که با دعوت از نیروهای سیاسی زمینه‌سازِ تشکیلِ شورای انتقالی، دولت در تبعید یا پارلمان در تبعید می‌شود.
ت) صرفاً یک جمعِ هماهنگ‌کننده و هم‌صدا (بزرگ) برای حمایت از اعتصاب عمومی و اعتراض سراسری باشد که فراخوان و کنشِ مشترک دارند.

‏در هر وضعیتی فقط برخی از این شکل‌های همبستگی می‌تواند موفق شود و به نتیجه برسد. انتخاب هریک محدودیت‌ها و الزاماتی را در پی دارد. اگر زمان مناسب برای همبستگی از دست نرفته باشد، اکنون برنامه‌داشتن و ویژگیِ اعضا (داخل/خارج، گستردگی، تنوع، توانمندی و جایگاهِ ملی)؛ مسائلِ اساسی است.

‏باید نوع همبستگی و کارکردش را بدانیم. باید سازوکارهای دموکراتیک و داخلی آن مشخص شود و پس‌ازآن برنامه‌های اقدام برای تغییر سیاسی هم مشخص شود و تصویر روشنی از آینده، نقش‌ها، مسئولیت‌ها، آثار و پیامدها داده شود. همبستگی زمانی یک برنامه‌ی پیروزی است که اندیشیده و برنامه‌دار باشد.

اگرچه حضورِ جدی و نمایشِ اراده اهمیت دارد، اما پیروزی به برنامه نیاز دارد.
اگرچه متناسب با نمایشِ مبارزه، توجه و حمایت ایجاد می‌شود، اما درنهایت کسی که فهم و دانشِ مناسب و برنامه‌ی اندیشیده دارد؛ پیروز می‌شود.
پیروزی بیش از مبارزه است. پیروزی بیش از دیده‌شدن و شنیده‌شدن است.
WEF_GGGR_2022.pdf
11.9 MB
گزارش شکاف جنسیتی سال ۲۰۲۲.pdf
هویت‌خواهی

‏اصالت با پذیرش تبعیض در معنای چندوجهی، افزایشی و درهم تنیده است که علیه زنان در جامعه ایجاد شده


بردیا موسوی

‏هویت خواهی اگر روزی در پای صندوق رای و قطعا غیر نژادی به ترسیم هویت سیاسی Nation &State برای نوعی ساختار جمهوری فدرال برسد، قابلیت پذیرش و اجرا دارد. در غیر این صورت تقسیم خودخوانده جامعه به ملت از دیدگاه تبارجویی، زنان و آن بخش از جامعه را که هویت فرهنگی چندگانه دارد درخطر قرار می‌دهد.

‏اصالت با پذیرش تبعیض در معنای چندوجهی، افزایشی و درهم تنیده است که علیه زنان در جامعه ایجاد شده. هیچ اولویتی بالاتر از رنج زنان برای پردازش مفهوم آپارتاید جنسی وجود ندارد. همان‌گونه که با هر افزودنی به شعار انقلاب مخالفیم، هویت فرهنگی جامعه نیز با شعار انقلاب تعریف می‌شود.

‏تاکید بر اصالت قوم، تبار و ملت در هیچ جای دنیا نه تنها یک تبعیض از زندگی زنان برنداشته که آنها را تبدیل به اولین قربانیان تقابل تبار کرده است. ما چاره‌ای جز عینیت بخشی (objectification) شعار زن، زندگی آزادی نداریم و اگر آن را در قالب یک تفکر استراتژیک ببینیم، مفهوم شهروند هم برجسته خواهد شد.

‏در عینیت بخشیدن به مفهوم زن، زندگی آزادی، مرجع، تنها زنان هستند و سیستم درمانگر سیاسی و پیش‌فرض وجود خارجی ندارد. به عنوان مثال اگر کسی فرض کند صرفا با تحقق یک نظام مشروطه یا جمهوری از هر نوع (شامل فدرال) وضعیت تبعیض بهبود پیدا می‌کند، خوش خیالی محض است.

‏کلان گرایی شاخصه ویژه از تفکر استراتژیک است و نگاه آن برای پردازش داده و اجرا، از پایین به بالاست. به این معنا که بی‌قدرتان در شکاف جنسیتی و گرفتار در آپارتاید جنسی، مفهوم را تبیین می‌کنند و ساختار قدرت می‌تواند فضای عملکرد سیستمی حقوقی در اجرا را بهینه و فضای اشغالی را خالی کند.
....

‏به نظر می‌رسد برآیند تسخیر قدرت با گفتمان سازی و سازمان یابی در کنار هم مشخص می‌کنند که کدام نیروها دست بالاتر را در تغییر معادلات و مسیر گذار سیاسی رقم می‌زنند. شانس اصلاح طلبان با وجود آنچه در فضای رسانه و هیاهوها می‌گذرد از باقی نیروها فعلا بیشتر است.

‏تعارض تجربه‌ها و منافع همچنان در شیلی فضای دوگانه‌ای از انجام کمال و تمام عدالت انتقالی و وفاداری به دوران پینوشه را همزمان حمل می‌کند. همه چیز از کمپین نه به پینوشه (۵ اکتبر ۸۸) و اتحاد احزاب علیه او شکل گرفت ولی نهایتا ساختار سیاسی برآمده پیش از Rettig Report از دوگانه رادیکالِ گذار از فجایع دوران پینوشه که بیش از دو هزار قربانی نقض حقوق بشر و ناپدید سازی قهری داشت و هدف گزارش رتیگ که نام حقیقت و آشتی ملی را دنبال می‌کرد، به دومی متوسل شد.

‏شیلی نوعی گذار درونی آرام و بدون خون‌ریزی را دنبال کرد و گزارش رتیگ و بسیاری شکایت‌های پس از آن گرچه افراد بسیاری را به پای دادگاه و عدالت کشاند اما همچنان این پرسش مطرح است که تا چه اندازه پروسه بهبودیابی ملی در گذار دموکراتیک و عدالت انتقالی آن به طور موثر عمل می‌کند؟
...

‏به نظرم زمانش رسیده برای استراحت هم که شده و چه بسا پیروی از مد روز حتی، از هانا آرنت موقتا دوری کنیم و در فقدان روشنفکر بومی به دارون عجم اوغلو استناد کنیم. این جملات را فقط می‌توانستم به کسی که بیش از همه در هیاهوی سیاسی دوستش دارم بگویم.

‏حقیقت این است که اندیشیدن و امر ضمنی به آن پسندیده است و در عین حال چیزی که آن را کدر، مبهم و گم می‌کند پاسخ کنایه‌آمیز به این پرسش است که اندیشیدن برای چه کسی؟ همه یا آن گروهی که می‌پندارم نمی‌اندیشند؟ فرضی که شوربختانه وجود دارد این است که حقیقت نزد کسی یا کسانی است که رهیافت دیگری از مسیر اندیشیدن و مرجعی به نام گروه مفروض من را دنبال می‌کنند. آرایش سیاسی که از وضعیت می‌فهمم، صورت بندی اوضاع که درک می‌کنم و همه اینها نقطه آغاز فاجعه است. رفتار سیاسی که هم‌اکنون از سوی طیف راست تا چپ ها که اکنون خاستگاه تازه‌ای در اقلیت یافته، غالبا نماد حقیقتِ نزد من هستند.

‏افراطی‌ها در گروه‌ها ائتلافی کنترل شده، محدود و مطلوب بر پایه اکستریم های خود را دنبال می‌کنند و به مخاطب هشدار می‌دهند که تنها شانس باقی مانده، همسویی با محوریت ماست. معنای اتحاد در مبارزه مخدوش شده و پیوستگی با متن خیابان که نماد همبستگی ست به حاشیه رفته است.

به نظرم و اساسا جدای از مغالطه‌آمیزی این صورت بندی، رویه انکار و حذف در گروه‌های کرد و ترک و ... نیز وجود دارد. متاسفانه ما فراموش کرده‌ایم که جمهوری اسلامی هنوز پا بر جاست و فراموش کرده‌ایم که باید از دیدگاه حذفی دست برداریم.

‏مسأله دومی که وجود دارد، موضوعیت گم گشتگی مرز حقوق است. مرزبندی درستی بین حق بدیهی و حق اکتسابی و اصالت در توافق عمومی_حداقلی موجود نیست. تجربه‌های تاریخی گذار دموکراتیک چندان اهمیت ندارند و نتیجه آن اقدام برای حذف یکدیگر است.

‏بیماری سیستم درمانگر در گروه‌ها قدرتمند است و طبعا در مرحله پیش از گذار از حذف دیگری و پایان‌ش می‌گویند. پلورالیسم مفهوم در میانه نیست و دموکراتیک بودن برایشان، تجربه‌ای خود زیسته و خود تجربه گراست. به همین دلیل این دوران به افرادی نیاز دارد که درباره‌ی همبستگی در اجرا کوشش کنند.

‏همیشه تلاش کردم انتهای نوشته‌ها از چاره جویی هم بنویسم اما گاهی تشتت و آشفتگی مانع تصویر درست است. به هر حال فارغ از احوالات ما خوشبختانه چرخ پیش‌تر اختراع شده و دنیای کنونی دنیای رنگین‌کمان پترن هاست و انکار تجربه تاریخی و پترن‌ها غالبا به چشم‌اندازی برای عینی سازی امر دموکراتیک نخواهد رسید.
‏۱_منشور معنای چند وجهی و کارکرد چندگانه دارد و یکی از معانی آن حکم و فرمان دادن است. معنای بیانیه هم می‌دهد اما تعارض در توصیف واژگانی چند وجهی، عدم اشاره مستقیم به یک معناست که مخاطبان را دچار تعارض با گوینده می‌کند.

‏۲_مانیفست آشکار سازی ایده‌ها، انگیزه‌ها و تئوری‌های فردی یا گروهی است که به جامعه هدف اعلام می‌شود. گرچه در مانیفست نیز انگیزه‌های تجویزی از پارادایم‌ها وجود دارد اما ایده فرمانـ+دهی در آن غایب است. تشریح واژگانی آن به فراخوانی جامعه هدف به یک اجماع عمومی محدود یا گسترده است.

‏۳_ این دو تعریف را نوشتم تا بیان کنم که به طور حقوقی_اخلاقی نه می‌توان جلوی هزار منشوری را گرفت و نه می‌توان جلوی نقد به هزار منشوری را! آنچه مطلوب فضای سیاسی اجتماعی و فرهنگی در نهاد سازی و سازماندهی است، مانیفست جویی است و تمرین دموکراتیک باید بتواند آن را تشویق کند.

‏۴_منشور نویسی در فضای رقابت سازی‌های جعلی شکل می‌گیرد و ابتذال حاصل از آن چیزی جز بازی مجموع صفر نیست. مانیفست نویسی، استقلال نهادی دارد. از هویت انواع گروه‌ها سرچشمه می‌گیرد و بر مبنای آن ارزش‌های حرفه‌ای تعریف می‌شوند و در بخشی تعالی جوی آن می‌تواند تولید کننده چشم‌انداز باشد.

‏۵_منشور نویسی در فضای هرج و مرج و احساس قدرت برتر و گاهی نا آگاهانه شکل می‌گیرد و همه مخاطبان از گروه‌ها را به همسویی ایده‌های از پیش تعیین شده فرمان می‌دهد. حساسیت روانی اجتماعی ایجاد می‌کند و همکاری و هم‌رقابتی سازمانی را مخدوش می‌سازد.

‏۶_ مانیفست را گروه می‌نویسد و استدلال آن بر منطق تدوین منش گروه است. گروهی که با جزییات کامل هویت وجودی و کارکرد آن در تعامل با ارکان یک زمین بازی تعریف می‌شود. ارزش‌های حرفه‌ای را بازتاب می‌دهد و بر اساس چشم‌انداز، راه اجرایی مطلوب را جستجو می‌کند.
برای فهم جنایت و نقض حقوق بشر و واکنش های جمهوری اسلامی نسبت به هر عاملی که موجودیتش را به خطر می‌اندازد لازم است که آن را با کلان‌نگری درک کنیم. نهادهای امنیتی رژیم از چه روش‌ یا استراتژی هایی تاکنون استفاده کرده اند؟ به مواردی ویژه در این باره اشاره می‌کنم:

اهمیت این موضوع تا به آن جاست که با بررسی سیاست گذاری ساختار امنیتی و بررسی واکنش یا کنش‌های امنیتی رژیم که در اتصال با پیکره هر یک از نواحی ایران به شکلی تعریف می‌شود، نحوه ثبت نقض حقوق بشر را بدون جامعیت تحلیل در جغرافیای سیاسی ایران، ناکام و فهم آن را دشوار می‌کند.

۱_استراتژی سپر انسانی و خودزنی در شیعه سیاسی:

فاجعه سینما رکس آبادان به دست حسین تکبعلی‌زاده و یارانش انجام شد. او به صراحت در جلسات محاکمه از الهام بخشی رهبران مذهبی و انقلابی یاد می‌کند و پیش از اقدام به عمل تروریستی گفته بود که شهادتین را خوانده است. از سینما رکس تا پایان دهه شصت، از کشتارها در کردستان تا قتل عام زندانیان سیاسی از سال ۶۰ تا اوج آن در سال ۶۷ اقدامات رژیم در نقض حقوق بشر، استراتژی سناریو در وضعیت است تا پیکر بندی سیستمی!

رژیم در استفاده از سپر انسانی حتی به نیروهای خودش نیز در بازه‌های مختلف رحم نکرد. سقوط هواپیمای فرندشیب و کشتن ۵۰ تن از مقامات رده بالای رژیم در اسفند ۶۴ از نمونه‌های موفق در استراتژی های سناریو نویسی رژیم است که برای سرپوش گذاشتن بر اقدامات فرمانده سپاه وقت برای نتایج اولیه عملیات والفجر ۸ صورت گرفته است.


اساسا شکل گیری ساختار امنیتی با تدوین استراتژی هایی که مقابله با اعتراضات یا واکنشهای خارجی را در دیدگاهی هدفمند، سازماندهی شده یا سیستمی پارادایم بندی می‌کرد، پس از رهبری علی خامنه‌ای به صورت جدی و با گسترش نهادهای موازی امنیتی در دستور کار قرار گرفت.

به ویژه حتی در موضوعات مربوط به تبیین شریعت و حجاب، گرچه شورای فرهنگی زنان به عنوان یک شورا از زیر مجموعه های شورای فرهنگی انقلاب ایجاد شد، اما بررسی روند بوروکراتیک و سازمانی آن نشان می‌دهد که با آینده نگری تمام و پس از پی‌گیری علی خامنه‌ای از مهر ۶۸ به بعد وارد فاز عملیاتی شده است.

استراتژی سپر انسانی تا هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی و هم‌اکنون حمله با مواد سمی به مدارس ادامه پیدا کرد. فهم این استراتژی در گفته‌های سردار سلامی در مجلس رژیم که گاهی لازم است برای هدفی بزرگتر که حفظ نظام است، خسارت کوچکتری را بپپذیریم مشهود است.

۲_استراتژی سرکوب وحشیانه با همه قوا

این استراتژی در محدوده اعتراضات سال ۷۱ کوی طلاب مشهد تا سال ۷۸ و کوی دانشگاه قابل ارزیابی است. در این فاصله کشتار خونین قزوین در مرداد ۷۳ و کشتار مردم اسلامشهر در سال ۷۴ از نمونه‌های برجسته است که حکومت با نیروی جنگی نظامی وارد محدوده شهری می‌شود و پس از کشتار از شهر خارج می‌شود.

۳_ استراتژی تمایز و تفکیک در برخورد با معترضان در شهرها

در این روش رژیم با سطح بندی امنیتی در شهرهای مختلف تلاش کرده با استفاده از اهرم های قضایی، نوع اقدام قهرآمیز علیه شهروندان را ضمن بازی با مواد قانون مجازات اسلامی کنترل کند. این استراتژی، بخش سیستمی استراتژی سرکوب در حکومت است که تا برجسته کردن خصومت های بین فرهنگی ادامه داشته است.

۴_استراتژی ارعاب و سرکوب سازماندهی شده در اعتراضات

تجربه‌های اولیه از این شیوه سرکوب که با روشهای ترکیبی صورت گرفت در کوی دانشگاه و سال ۷۸ اتفاق افتاد. تکنیک ربایش، اعتراف اجباری، قتل، انکار و ارعاب از ویژگی های منحصر به فرد استراتژی سازماندهی است. در آبان ۹۸ شاهد اوج این پدیده بودیم که با تکنیک هد شات معترضان به اوج وحشی‌گری خود رسید.

تکنیک های هدشات، ربایش و ارعاب معترضان از جمله تکنیک های بی رحمانه در آبان ۹۸ بود که قبل‌تر در اعتراضات خونین عراق توسط قاسم سلیمانی به نیروهای عراقی توصیه و آموزش داده شده بود. در تکنیک های مرتبط با ارعاب، رهگذران و عابران نیز با هدف خاص از پیش نشانه گذاری می‌شوند.


‏با توجه به حمله با مواد سمی به مدارس، موارد بالا را که تا حدود زیادی عجولانه و بسیار چکیده بیان شده، به این علت نوشتم که نشان دهم تا چه اندازه بررسی پدیده های نقض حقوق بشری نیاز به جامعیت تحلیل در جغرافیای ایران دارد و هیچ پدیده‌‌ی نقض حقوق بشری به صورت منطقه‌ای قابل فهم نیست.
‏آنچه از «ملت» در جهان عینی ما زاییده شده در بُعد ایرانشهری متاثر از مراقبت نسبت به دوران گسترش کمونیسم و در بخش اقلیت در پیروی از اندیشه مارکسیسم لنینی و رهایی از استعمار کشورگشایی شکل گرفته است. آنچه نیاز داریم بازخوانی مجدد حقوق شهروندی و حاکمیت قانون در تعریف حکمرانی ست.

‏معلوم نیست از چه زمانی کلمه ملت به عنوان nation وارد ادبیات سیاسی ایران شده. وگرنه ملت به معنای دین است و nation در عربی معنای امت دارد که در فهم سیاسی و زبان فارسی معنای منفوری دارد. باقی هم رعیت مفتخر به نوستالژی هخامنشی و ساسانی است و معنای مدرنی از هیچ یک برای امروز ما ندارد.

به هر رو بزرگترین خطای استراتژیک، پیوند زدن هویت‌های مبتنی بر تبار فرهنگی زبانی به بحران شکاف جنسی_جنسیتی و شعار زن، زندگی آزادی در شبکه‌های اجتماعی و برخی سخنگویان هوادار احزاب اقلیت و حتی فعالین حقوق زنان بود. خلط ترم‌های پدیدار شناسی از نظر متدولوژی، دریافت‌ها را برای انجام کار اجرایی مشخص و موثر مخدوش می‌سازد و دوری از کلان نگری در مباحث سرزمینی، اولین و بیشترین قربانیان خود را در واقع از گروه اکثریت در ستم یعنی زنان و کودکان و همچنین اقلیت جنسی می‌گیرد.

یک مثال عینی آن در اولویت‌های سیاسی گروه‌ها نهفته است. فرقی نمی‌کند متعلق به چه پایگاهی هستند، سیاست همواره ایجاب می‌کند و آنان برای منافع مردان در رأس تصمیم‌گیری دست به اقداماتی می‌زنند که در هم‌سان سنجی دو حق، حق منافع تبار بر نگرانی‌ها برای حقوق از دست رفته زنان پیشی می‌گیرد. به همین علت است که مسائل، معضلات و بحران‌ها در جمعیت زنان و اقلیت جنسی ایران یک موضوع با دیدگاه و زیربنای فکری اجرایی Objective و مستقل از سیستم درمانگر سیاسی است.

آنچه مطلوب گروه در شرایط ستم (زنان) از نظر متدولوژی در تئوری و اجراست، دیدگاهی ساختارجو، نگرش اجرایی از پایین به بالا، کلان‌نگر، استراتژیک و سازنده مدل های سیستمی است نه مصرف کننده‌ی آنچه که از پیش موجودیت خود را با راندن زنان به حاشیه به دست آورده است.
۸ مارس روز زن و همه‌ی بهانه‌ و انگیزه‌ی ما برای زندگی و آزادی شادباش و در توانمندی همراهان باد. ♥️

مسوولیت فردی ما در توصیف معنا برای همبستگی، شنوایی، پذیرش و کار کردن در این سو به سود زنان است‌.‌ فضا را برای زنان باز کنیم، از تغییراتی که خیر عمومی جامعه را به دنبال دارد، استقبال کنیم و راه‌های خلاقانه‌ی توانمندسازی فردی و گروهی را ترویج کنیم.

نام اثر: «زخم‌هایت را نشان بده»

اثر داوود زندیان
رنگ و روغن روی مقوا
زادروز #نگین_عبدالملکی را شادباش می‌گویم

نگین دانشجوی ۲۱ ساله اهل قروه بود که در اعتراضات انقلاب ژینا به دست اشرار حکومت اسلامی کشته شد.
یاد و نامش گرامی
پلت‌فرم ائتلاف/ منشور و آینده


بردیا موسوی

اوایل دید مثبتی به هر نوع منشور داشتم. بخشی از این فکر برای من منشأ و بارقه‌ای برای بیان چشم‌انداز جایگزینی از ایران آینده و از گروههای متنوع مخالفان حکومت بود. تصور نمی‌کردم این رویکرد تکنیکی که ما استراتژی نویس‌ها برای کیستی سازمان، ارزش‌های حرفه‌ای و چشم‌انداز آن برای اجرایی شدن می‌گوییم آن‌قدر مرجعیت سیاسی و اصالت در تصمیم‌گیری نسبت به هم رقابتی بیابد که حتی به شکل ضدیت با محتوای یک همبستگی عمل کند. حالا فکر می‌کنم مطرح کردن منشور به جای مانیفست و نوشتن و انتشارش خطای استراتژیک محسوب می‌شود و اگر از دید کاربردی و اثربخشی نگاه کنیم به شدت و در همه سطوح از منتهای طیف چپ تا منتهای راست به شکاف اجتماعی سیاسی دامن زده است.

ما (نوعا) ایرانیان یک پلتفرم ائتلاف می‌خواستیم (و البته هنوز هم می‌خواهیم) با حداقل مشترکات و کلماتی که درست انتخاب می‌شوند و بر اساس مطلوب آنچه در گذار دموکراتیک مطرح است در برابر هولناکی محتوایی جنایت‌بار از جنگ به صلح و از تمامیت خواهی به دموکراسی سکولار، بتوانیم حداقل‌های عمومی و خیرخواهانه را برجسته کنیم تا به تمرکز انرژی برای تسخیر قدرت و انتقال آن به مردم بیانجامد. اصلا درک نمی‌کنم چرا در چنین وضعیتی باید مثلا درباره جزییات تجارت خارجی نوشت!؟

به هر رو نگارش این جزییات در منشور همبستگی من را یاد پیش‌نویس‌های قانون اساسی می‌اندازد. دقیقا به این معنا که کاری زیر مجموعه و فرعی از پلتفرم ائتلافی آینده، انگار تبدیل به وظیفه اصلی_نامریی ائتلاف شده و به نظر می‌رسد شش عضو نشست جورج تاون برای تدوین اولویت‌ها با تعارض پیش و پس درگیر بوده است. با فرض اینکه پلتفرم ائتلاف، شکل سازمانی خود را تعریف کند می‌تواند در زیر ساختارهای خود، کمیسیون‌ها یا کارگروه‌هایی را تشکیل دهد که یکی از آنها طبعا تیمی از حقوقدان‌ها برای نوشتن چند پیش‌نویس از قانون اساسی آینده باشد. همه مخاطبان نیز درک می‌کردند که با یک پیش‌نویس روبرو هستند و نه یک عدم تفاهم در جایگزینی برای جمهوری اسلامی! متاسفانه حالا این منشور به عنوان یک اولویت مرجع مطرح شده که آسیب زننده و ایجاد کننده شکاف‌های بیشتر اجتماعی خواهد شد.

ما یک پلتفرم ائتلاف می‌خواستیم و البته هنوز هم می‌خواهیم که برای هم‌رقابتی و هم‌افزایی نیروها پس از شکل گیری پلتفرم و تامین منابع مالی و طراحی ساختار به اهداف خودش بر اساس استراتژی مبتنی بر سناریو اقدام کند.

به هر حال چنین نشد اما چاره چیست؟

یک وضعیت واکنشی اعضای نشست جورج تاون این است که چاره‌ای ندارند و باید پشت منشوری که نوشته‌اند بایستند، اما می‌توانند نقدها را بشنوند و تا حدودی که به مشارکت حداقلی برای یک پیمان فراگیر همکاری آسیب نزند، آن را ویرایش کنند و دست‌کم در متن اشاره کنند که این یک پیش‌نویس برای همکاری است و نه تلاشی برای نوشتن قانون اساسی! این نکته بسیار مهمی است که امیدوارم انجام دهند.

نکته دوم، تعریف ادامه وضعیت برای شکل‌گیری یک ائتلاف است که با یک پرسش اصلی و پرسش‌های دیگری آغاز می‌شود. نسبت این شش نفر با پلتفرم ائتلاف را چگونه تعریف می‌کنید؟ منابع مالی تامین کننده برای سازمان در حال شکل‌گیری چگونه تعریف می‌شود؟ مدل سازمانی پلتفرم چگونه خواهد بود؟ اولویت‌های آن را چگونه تعریف می‌کنیم و چگونه آن را به بدنه‌ی معترضان در خیابان های ایران متصل می‌کنیم؟
این‌ها پرسش‌های بنیادی است و البته از نظر گسترش عملیاتی، پلتفرم می‌تواند بسیار موثر و با کارآیی بالا در خدمت نیروهای داخل ایران عمل کند.

طیف منتقدان از هر سو هم با فرض اینکه به شفقت در اندیشیدن و برای یک هم‌آوردی مقابل جمهوری اسلامی و برای ایران اصرار دارند، لازم است درک کنند که از نیروهای سیاسی مخالف خود، نیروی بدتر از جمهوری اسلامی به طور جعلی نسازند. تنها دشمن مشترک، جمهوری اسلامی ست و به خوبی می‌داند که راز پایداری اش در نابودی گفت و گوی نخبه‌گانی در همگرایی ها برای گذار دموکراتیک است.