آرمیتا گراوند و پرسشهایی در میان اندوهی سنگین
حتی این خاکسپاری مظلومانه برای کودکی که با آگاهی تمام برای آزادی به دست حکومت کشته میشود، نشان دهندهی کلیدی بودن تهران برای تغییرات رادیکال است.
سیستم سرکوب به خوبی میداند که از دست رفتن تهران یعنی نابودی حکومت اسلامی، اما آیا کسانی که به سازماندهی آینده فکر میکنند به آن باور دارند؟
آیا میدانند که چشمانداز جاری سازی تغییر بر اساس ارزشهای کوروش هخامنشی شکل نمیگیرد و قویا مبتنی بر گروههای ستمدیده از زنان و کودکان دختر و عدالت اقلیمی، آزادی و رفاه اقتصادی است؟
آیا نیروهای سیاسی و میدانی درک میکنند که ارزشهای باستانی آریایی یا قومی ناسیونالیستی برای زنان و کودکان دختر در ایران، هیچ ارزشی ندارد؟
آیا نیروهای سیاسی به این میاندیشند که ارزشهای مدنی را که تضمین کننده ارزشهای زندگی مردان در آن مملکت نیز هست، کشف و برجسته کنند؟
آیا نیروهای سیاسی به ساخت قدرت برای انجام این تغییرات مبتنی بر ارزشهای ملی_مدنی فکر میکنند؟ آیا تمایلی وجود دارد که جامعه مدنی را به مفهوم گذار دموکراتیک سیاسی گره بزنند؟
پاسخ همه این پرسشها فعلا خیر است.
#آرمیتا_گراوند آخرین عضو خانواده ایرانی نیست که بر اساس فقدان نیروی متمرکز و هدفمند سیاسی برای تغییر کشته میشود. در پس هر اندوه عظیم روزگار ما ، خشم تحملناپذیر و عظیمتری هر بار انباشته و بر سر حکومت آوار خواهد شد. اما وقوع سیل، کمکی به تغییرات کلان دموکراتیک نخواهد کرد اما دستکم سیستم فعلی را جایی ممکن است به نابودی و مرگ بکشاند.
حتی این خاکسپاری مظلومانه برای کودکی که با آگاهی تمام برای آزادی به دست حکومت کشته میشود، نشان دهندهی کلیدی بودن تهران برای تغییرات رادیکال است.
سیستم سرکوب به خوبی میداند که از دست رفتن تهران یعنی نابودی حکومت اسلامی، اما آیا کسانی که به سازماندهی آینده فکر میکنند به آن باور دارند؟
آیا میدانند که چشمانداز جاری سازی تغییر بر اساس ارزشهای کوروش هخامنشی شکل نمیگیرد و قویا مبتنی بر گروههای ستمدیده از زنان و کودکان دختر و عدالت اقلیمی، آزادی و رفاه اقتصادی است؟
آیا نیروهای سیاسی و میدانی درک میکنند که ارزشهای باستانی آریایی یا قومی ناسیونالیستی برای زنان و کودکان دختر در ایران، هیچ ارزشی ندارد؟
آیا نیروهای سیاسی به این میاندیشند که ارزشهای مدنی را که تضمین کننده ارزشهای زندگی مردان در آن مملکت نیز هست، کشف و برجسته کنند؟
آیا نیروهای سیاسی به ساخت قدرت برای انجام این تغییرات مبتنی بر ارزشهای ملی_مدنی فکر میکنند؟ آیا تمایلی وجود دارد که جامعه مدنی را به مفهوم گذار دموکراتیک سیاسی گره بزنند؟
پاسخ همه این پرسشها فعلا خیر است.
#آرمیتا_گراوند آخرین عضو خانواده ایرانی نیست که بر اساس فقدان نیروی متمرکز و هدفمند سیاسی برای تغییر کشته میشود. در پس هر اندوه عظیم روزگار ما ، خشم تحملناپذیر و عظیمتری هر بار انباشته و بر سر حکومت آوار خواهد شد. اما وقوع سیل، کمکی به تغییرات کلان دموکراتیک نخواهد کرد اما دستکم سیستم فعلی را جایی ممکن است به نابودی و مرگ بکشاند.
یمن و پیدایش حوثیها
ترجمه و تحقیق: بردیا موسوی
۲۲۶۴ کلمه
بخش اول
این مقاله را به طور مفصل و در دو پارت سال ۲۰۲۰ برای تهیه مستندی نوشته بودم که بخش دوم آن در دسترس نیست، گمش کردم احتمالا.
یمن کشوری بود که به دلیل بارشهای فراوان و آب وهوایی بهترنسبت به عربستان و کشاورزی پر رونق آن به عربستان خوشبخت مشهور شده بود. نامی که اکنون و پس از جنگهای طولانی و زمامداری حاکمان نالایق، فساد و نابودی گسنردهای را بر مردم یمن تحمیل کرده است.
اولین و مهمترین نکته این است که حوثی ها شیعه زیدیه هستند. مسلمانان شیعه جامعه اقلیت در جهان اسلام و زیدیه اقلیت در بین شیعیان محسوب میشوند از نظر باورها با شیعیانی که در ایران، عراق و جاهای دیگر که به دلیل اعتقاد خود به دوازده امام، اغلب دوازده امامی خوانده می شوند، تفاوت چشمگیری دارند.
شاخهی زیدیه نام خود را از زید بن علی، نوه بزرگ علی، پسر عمو و داماد محمد ، گرفته اند كه همه شیعیان به او احترام می گذارند. زید بن علی سال 740 قیام علیه خلافت اموی را رهبری کرد، اولین دوره از سلسله ای در تاریخ اسلامی، که در دمشق حکومت میکرد. زید در شورشی سرانجام کشته شد و اعتقاد عمومی شیعیان بر این است که سر وی در حرم او و در اردن دفن شده است. زیدی ها معتقدند که او الگویی از خلیفه راستین بود که باید به جای بنی امیه حکومت می کرد.
وجه تمایز زندگی نامه به یاد مانده از زید آنگونه که شیعیان باور دارند این است که او علیه یک رژیم فاسد جنگیده است. اهل سنت و شیعه بر این عقیده اند که وی مرد صالحی بود. زیدی ها به آیت الله هایی مانند شیعیان اثنی عشری - که فرقه شیعه در ایران و بیشتر جهان اسلام هستند - اعتقاد ندارند و همچنین آموزه دیگر اثنی عشری که تقلید را برای پیروانش تجویز میکند باور ندارند.
به طور خلاصه، آنها فرقه بسیار متفاوتی از نسخه ایرانی تشیع هستند که ما و جهان از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران تاکنون شناختهاند.
پیروان زید در قرن نهم خود را در کوههای ناهموار شمال یمن مستقر کردند .زیدی ها برای در دست داشتن یمن در دورههای مختلف جنگیدهاند. جانشینی امامان زیدی بر جامعه حاکم بود و زیدی ها اکثریت جمعیت کوههای شمال را تشکیل می دادند. آنها در قرون ۱۸ و ۱۹ هم علیه عثمانی و هم وهابی ها جنگیده بودند.
با فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸، یک سلطنت زیدی قدرت را در یمن شمالی با نام پادشاهی متوكل در دست گرفت. آنها همچنین از رسمیت جهانی به عنوان دولت قانونی یمن شمالی برخوردار بودند. سال ۱۹۶۲، یک گروه نظامی انقلابی مورد حمایت مصر پادشاه متوکل را سرنگون کرد و یک دولت ملی گرای عرب را با پایتختی صنعا تأسیس کرد. با کمک اتحاد جماهیر شوروی، مصر ده ها هزار نیرو برای حمایت از کودتای جمهوری اعزام کرد. سلطنت طلبان زیدی برای انجام یک جنگ داخلی برای کنترل کشور به کوههای امتداد مرز سعودی گریختند. عربستان سعودی از سلطنت طلبان علیه مصر حمایت کرد .اسراییل نیز مخفیانه از سلطنت طلبان زیدی حمایت کرد. پس از آنکه سعودی ها و مصری ها بعد از جنگ ۱۹۶۷ با اسراییل رقابت منطقه ای خود را حل کردند و علاقه خود را به جنگ داخلی یمن از دست دادند، شورشها با پیروزی جمهوری خواهان به پایان رسید.
دوران جدید
یک ژنرال جمهوری خواه زیدی به نام علی عبدالله صالح پس از کودتاهای پی در پی در سال ۱۹۷۸ به قدرت رسید. صالح برای 33 سال بر یمن حکومت کرد. او در سال ۱۹۹۰ یمن شمالی و جنوبی یمن را متحد کرد، در طی جنگ کویت ۱۹۹۱ به سمت عراق متمایل شد و از یک جنگ داخلی جنوبی که تحت حمایت عربستان سعودی بود در سال ۱۹۹۴ جان سالم به در برد. او روابط پیچیده ای با ریاض و واشنگتن داشت، اما در اواخر دهه ۱۹۹۰ به طور کلی با هر دو همسو بود. حمله القاعده به ناو یو اس اس كول در اواخر سال ۲۰۰۰ در عدن، آمریكایی ها را به صالح نزدیك كرد، هرچند كه همکاری او در مبارزه علیه القاعده همیشه آن طور که مورد انتظار آمریکا بود یک همکاری تمام عیار نبود.
حوثیها
حوثی ها به عنوان یک مقاومت زیدی در برابر صالح و فساد او در دهه ۹۰ میلادی به رهبری یک رهبر کاریزماتیک به نام حسین الحوثی ظهور کردند.
جنبش حوثیها یا ٱلْحُوثِيُّون رسما انصار الله نامیده می شودند و جنبش مسلحانه ای که در دهه ۱۹۹۰ از سعدا در شمال یمن ظهور کرد. این جنبش حوثی نامیده می شد زیرا بنیانگذار آن از قبیله حوثی است. جنبش حوثی عمدتا یک نیروی شیعه زیدی است. حوثی ها رابطه پیچیده ای با مسلمانان سنی یمن دارند. این جنبش هم تبعیض آمیز علیه سنی ها ست و هم گاهی تمایلاتی یرای اتحاد با آنان نشان داده است.
ترجمه و تحقیق: بردیا موسوی
۲۲۶۴ کلمه
بخش اول
این مقاله را به طور مفصل و در دو پارت سال ۲۰۲۰ برای تهیه مستندی نوشته بودم که بخش دوم آن در دسترس نیست، گمش کردم احتمالا.
یمن کشوری بود که به دلیل بارشهای فراوان و آب وهوایی بهترنسبت به عربستان و کشاورزی پر رونق آن به عربستان خوشبخت مشهور شده بود. نامی که اکنون و پس از جنگهای طولانی و زمامداری حاکمان نالایق، فساد و نابودی گسنردهای را بر مردم یمن تحمیل کرده است.
اولین و مهمترین نکته این است که حوثی ها شیعه زیدیه هستند. مسلمانان شیعه جامعه اقلیت در جهان اسلام و زیدیه اقلیت در بین شیعیان محسوب میشوند از نظر باورها با شیعیانی که در ایران، عراق و جاهای دیگر که به دلیل اعتقاد خود به دوازده امام، اغلب دوازده امامی خوانده می شوند، تفاوت چشمگیری دارند.
شاخهی زیدیه نام خود را از زید بن علی، نوه بزرگ علی، پسر عمو و داماد محمد ، گرفته اند كه همه شیعیان به او احترام می گذارند. زید بن علی سال 740 قیام علیه خلافت اموی را رهبری کرد، اولین دوره از سلسله ای در تاریخ اسلامی، که در دمشق حکومت میکرد. زید در شورشی سرانجام کشته شد و اعتقاد عمومی شیعیان بر این است که سر وی در حرم او و در اردن دفن شده است. زیدی ها معتقدند که او الگویی از خلیفه راستین بود که باید به جای بنی امیه حکومت می کرد.
وجه تمایز زندگی نامه به یاد مانده از زید آنگونه که شیعیان باور دارند این است که او علیه یک رژیم فاسد جنگیده است. اهل سنت و شیعه بر این عقیده اند که وی مرد صالحی بود. زیدی ها به آیت الله هایی مانند شیعیان اثنی عشری - که فرقه شیعه در ایران و بیشتر جهان اسلام هستند - اعتقاد ندارند و همچنین آموزه دیگر اثنی عشری که تقلید را برای پیروانش تجویز میکند باور ندارند.
به طور خلاصه، آنها فرقه بسیار متفاوتی از نسخه ایرانی تشیع هستند که ما و جهان از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران تاکنون شناختهاند.
پیروان زید در قرن نهم خود را در کوههای ناهموار شمال یمن مستقر کردند .زیدی ها برای در دست داشتن یمن در دورههای مختلف جنگیدهاند. جانشینی امامان زیدی بر جامعه حاکم بود و زیدی ها اکثریت جمعیت کوههای شمال را تشکیل می دادند. آنها در قرون ۱۸ و ۱۹ هم علیه عثمانی و هم وهابی ها جنگیده بودند.
با فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸، یک سلطنت زیدی قدرت را در یمن شمالی با نام پادشاهی متوكل در دست گرفت. آنها همچنین از رسمیت جهانی به عنوان دولت قانونی یمن شمالی برخوردار بودند. سال ۱۹۶۲، یک گروه نظامی انقلابی مورد حمایت مصر پادشاه متوکل را سرنگون کرد و یک دولت ملی گرای عرب را با پایتختی صنعا تأسیس کرد. با کمک اتحاد جماهیر شوروی، مصر ده ها هزار نیرو برای حمایت از کودتای جمهوری اعزام کرد. سلطنت طلبان زیدی برای انجام یک جنگ داخلی برای کنترل کشور به کوههای امتداد مرز سعودی گریختند. عربستان سعودی از سلطنت طلبان علیه مصر حمایت کرد .اسراییل نیز مخفیانه از سلطنت طلبان زیدی حمایت کرد. پس از آنکه سعودی ها و مصری ها بعد از جنگ ۱۹۶۷ با اسراییل رقابت منطقه ای خود را حل کردند و علاقه خود را به جنگ داخلی یمن از دست دادند، شورشها با پیروزی جمهوری خواهان به پایان رسید.
دوران جدید
یک ژنرال جمهوری خواه زیدی به نام علی عبدالله صالح پس از کودتاهای پی در پی در سال ۱۹۷۸ به قدرت رسید. صالح برای 33 سال بر یمن حکومت کرد. او در سال ۱۹۹۰ یمن شمالی و جنوبی یمن را متحد کرد، در طی جنگ کویت ۱۹۹۱ به سمت عراق متمایل شد و از یک جنگ داخلی جنوبی که تحت حمایت عربستان سعودی بود در سال ۱۹۹۴ جان سالم به در برد. او روابط پیچیده ای با ریاض و واشنگتن داشت، اما در اواخر دهه ۱۹۹۰ به طور کلی با هر دو همسو بود. حمله القاعده به ناو یو اس اس كول در اواخر سال ۲۰۰۰ در عدن، آمریكایی ها را به صالح نزدیك كرد، هرچند كه همکاری او در مبارزه علیه القاعده همیشه آن طور که مورد انتظار آمریکا بود یک همکاری تمام عیار نبود.
حوثیها
حوثی ها به عنوان یک مقاومت زیدی در برابر صالح و فساد او در دهه ۹۰ میلادی به رهبری یک رهبر کاریزماتیک به نام حسین الحوثی ظهور کردند.
جنبش حوثیها یا ٱلْحُوثِيُّون رسما انصار الله نامیده می شودند و جنبش مسلحانه ای که در دهه ۱۹۹۰ از سعدا در شمال یمن ظهور کرد. این جنبش حوثی نامیده می شد زیرا بنیانگذار آن از قبیله حوثی است. جنبش حوثی عمدتا یک نیروی شیعه زیدی است. حوثی ها رابطه پیچیده ای با مسلمانان سنی یمن دارند. این جنبش هم تبعیض آمیز علیه سنی ها ست و هم گاهی تمایلاتی یرای اتحاد با آنان نشان داده است.
بخش دوم
تحت رهبری حسین بدرالدین الحوثی ، این گروه اولین باردر مخالفت با علی عبدالله صالح رئیس جمهور سابق یمن ظهور یافتند. صالح را به جرم فساد مالی گسترده متهم كردند و از جمله دلایل را حمایت عربستان و ایالات متحده از وی عنوان كردند. حسین در سال ۲۰۰۴ همراه با تعدادی از محافظان خود در سعده توسط ارتش یمن کشته شد و این شورش گسترده حوثی ها را در یمن در پی داشت. پس از آن این جنبش توسط برادرش عبدالملک الحوثی هدایت می شد.
جنبش حوثی پیروان زیدی شیعه خود را در یمن با ترویج موضوعات سیاسی مذهبی منطقه ای در رسانه های خود از جمله تئوری توطئه گسترده آمریکا و اسرائیل و "تبانی" عربی، ترغیب میکنند. سال ۲۰۰۳ حوثی ها با شعار، الله اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل ، لعنت بر یهودیان و پیروزی برای اسلام، مانیفست مخالفت گسترده و مسلحانه خود با آمریکا و اسراییل و به خصوص عربستان قرار دادند.
بر اساس گفتههای مکرر رهبران آن، اهداف بیان شده این جنبش شامل مبارزه با توسعه نیافتگی اقتصادی و حاشیه نشینی سیاسی در یمن و همینطور تلاشها برای خودمختاری ست. آنها همچنین ادعا می کنند که مبارزه با فساد را محور برنامه سیاسی خود قرار دادهاند.
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ جنبش حوثی ها را کاملا رادیکال کرد. حزب الله برای حوثی ها الهامبخش بود و تخصص لازم برای مبارزه را فراهم میکرد. ایران گرچه منبع پشتیبانی ثانویه بود، اما بعدها به ویژه از آنجا که حوثی ها و جمهوری اسلامی در عربستان سعودی دشمن مشترکی داشتند، بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شدند.
پس از سال ۲۰۰۳، صالح یک سری کارزارهای نظامی را برای نابودی حوثی ها آغاز کرد. در سال ۲۰۰۴، نیروهای صالح، حسین الحوثی را کشتند .از ارتش و نیروی هوایی یمن برای سرکوب شورش در شمال یمن، به ویژه در استان صعده استفاده شد .سعودی ها در این کارزارها به صالح پیوستند. جالب توجه اینکه حوثی ها هم در برابر صالح و هم در مقابل ارتش سعودی پیروز شدند. نتیجهای که برای ارتش عربستان بسیار تحقیرآمیز بود.
بهار عربی در سال ۲۰۱۱ به یمن آمد. جنبش حوثی ها بخشی از خیزش گسترده ملی علیه صالح بود. وقتی یک سنی از ناحیه جنوب به نام منصور هادی که معاون صالح بود و به دستور و حمایت عربستان سعودی جایگزین شد، واکنش حوثیها قابل پیشبینی بود. آنها هم به روندهای انتخاب او و هم شخص او انتقاد داشتند.
گفتگوهای ملی برای پرداختن به آینده یمن پس از صالح با کمک های منطقه ای و بین المللی برقرار شد . یک راه حل فدرال که با شش استان و تعدادی اعطای خودمختاری ارائه شده بود.
به زیدی ها دو منطقه محصور در خشکی در شمال یمن رسید که به نظر آنها سرزمینهای مخالف با آنها بودند.
در سال ۲۰۱۴، آنها مخفیانه با صالح علیه هادی تبانی کردند. حتی با توجه به معیارهای سیاست وزری در خاورمیانه، این یک حرکت معکوس قابل توجه و ریاکارانه از طرف حوثی ها و صالح تلقی شد. بیشتر ارتش به صالح و خانواده اش وفادار مانده بود، بنابراین همراه با حوثی ها این برتری مضاعف را داشتند. از آن طرف هادی چندان محبوب نبود و به نوعی در یمن، گماشته عربستان سعودی محسوب میشد.
آغاز جنگ
پس از ماه ها انتقال تدریجی به پایتخت صنعا، در ژانویه ۲۰۱۵، اتحاد شورشیان به سرانجام رسید. آن هم درست زمانی که ملک سلمان در ریاض به سلطنت رسید. حوثی ها پروازهای هوایی غیرنظامی مستقیم بین صنعا و تهران را گشودند، ایران قول خرید نفت ارزان برای یمن را داد و شایعات در مورد همکاریهای بیشتر جمهوری اسلامی و حوثی ها به سرعت گسترش یافت. بندر اصلی حدیده به دست نیروهای حوثی افتاد و آنها برای گرفتن عدن، پایتخت جنوب و بزرگترین بندر اقیانوس هند، تظاهرات خشونتبار را با پشتیبانی شبه نظامیان خود آغاز کردند.
برای پادشاه عربستان و وزیر دفاع، پسر 29 ساله وی شاهزاده محمد بن سلمان این یک کابوس بود .دشمن سنتی که با دشمن منطقه ای خود ارتباط داشت، در حال نصرف کامل کشور به طور کامل بود. تنگه های استراتژیک در باب المنداب می توانست در دست حوثی ها باشد. این یک چالش بسیار دشوار برای یک تیم آزمایش نشده در کاخ سلطنتی بود.
برای دولت اوباما ، این تصویر پیچیده تر بود. مقامات اطلاعاتی آمریکا گفتند که ایران در واقع در تلاش بوده حوثی ها را از تصرف صنعا و سرنگونی آشکار هادی منصرف کند. ایران یک مسیر کمتر رادیکال را ترجیح میداد، اما رهبری حوثیها سرمست از موفقیت بود. علاوه بر این ، معاون وزیر دفاع، مایکل ویکرز گفت که واشنگتن با حوثی ها علیه القاعده رابطه اطلاعاتی غیررسمی مثمر ثمر داشته است. وی پیشنهاد کرد که همکاریها می تواند ادامه یابد.
تحت رهبری حسین بدرالدین الحوثی ، این گروه اولین باردر مخالفت با علی عبدالله صالح رئیس جمهور سابق یمن ظهور یافتند. صالح را به جرم فساد مالی گسترده متهم كردند و از جمله دلایل را حمایت عربستان و ایالات متحده از وی عنوان كردند. حسین در سال ۲۰۰۴ همراه با تعدادی از محافظان خود در سعده توسط ارتش یمن کشته شد و این شورش گسترده حوثی ها را در یمن در پی داشت. پس از آن این جنبش توسط برادرش عبدالملک الحوثی هدایت می شد.
جنبش حوثی پیروان زیدی شیعه خود را در یمن با ترویج موضوعات سیاسی مذهبی منطقه ای در رسانه های خود از جمله تئوری توطئه گسترده آمریکا و اسرائیل و "تبانی" عربی، ترغیب میکنند. سال ۲۰۰۳ حوثی ها با شعار، الله اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل ، لعنت بر یهودیان و پیروزی برای اسلام، مانیفست مخالفت گسترده و مسلحانه خود با آمریکا و اسراییل و به خصوص عربستان قرار دادند.
بر اساس گفتههای مکرر رهبران آن، اهداف بیان شده این جنبش شامل مبارزه با توسعه نیافتگی اقتصادی و حاشیه نشینی سیاسی در یمن و همینطور تلاشها برای خودمختاری ست. آنها همچنین ادعا می کنند که مبارزه با فساد را محور برنامه سیاسی خود قرار دادهاند.
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ جنبش حوثی ها را کاملا رادیکال کرد. حزب الله برای حوثی ها الهامبخش بود و تخصص لازم برای مبارزه را فراهم میکرد. ایران گرچه منبع پشتیبانی ثانویه بود، اما بعدها به ویژه از آنجا که حوثی ها و جمهوری اسلامی در عربستان سعودی دشمن مشترکی داشتند، بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شدند.
پس از سال ۲۰۰۳، صالح یک سری کارزارهای نظامی را برای نابودی حوثی ها آغاز کرد. در سال ۲۰۰۴، نیروهای صالح، حسین الحوثی را کشتند .از ارتش و نیروی هوایی یمن برای سرکوب شورش در شمال یمن، به ویژه در استان صعده استفاده شد .سعودی ها در این کارزارها به صالح پیوستند. جالب توجه اینکه حوثی ها هم در برابر صالح و هم در مقابل ارتش سعودی پیروز شدند. نتیجهای که برای ارتش عربستان بسیار تحقیرآمیز بود.
بهار عربی در سال ۲۰۱۱ به یمن آمد. جنبش حوثی ها بخشی از خیزش گسترده ملی علیه صالح بود. وقتی یک سنی از ناحیه جنوب به نام منصور هادی که معاون صالح بود و به دستور و حمایت عربستان سعودی جایگزین شد، واکنش حوثیها قابل پیشبینی بود. آنها هم به روندهای انتخاب او و هم شخص او انتقاد داشتند.
گفتگوهای ملی برای پرداختن به آینده یمن پس از صالح با کمک های منطقه ای و بین المللی برقرار شد . یک راه حل فدرال که با شش استان و تعدادی اعطای خودمختاری ارائه شده بود.
به زیدی ها دو منطقه محصور در خشکی در شمال یمن رسید که به نظر آنها سرزمینهای مخالف با آنها بودند.
در سال ۲۰۱۴، آنها مخفیانه با صالح علیه هادی تبانی کردند. حتی با توجه به معیارهای سیاست وزری در خاورمیانه، این یک حرکت معکوس قابل توجه و ریاکارانه از طرف حوثی ها و صالح تلقی شد. بیشتر ارتش به صالح و خانواده اش وفادار مانده بود، بنابراین همراه با حوثی ها این برتری مضاعف را داشتند. از آن طرف هادی چندان محبوب نبود و به نوعی در یمن، گماشته عربستان سعودی محسوب میشد.
آغاز جنگ
پس از ماه ها انتقال تدریجی به پایتخت صنعا، در ژانویه ۲۰۱۵، اتحاد شورشیان به سرانجام رسید. آن هم درست زمانی که ملک سلمان در ریاض به سلطنت رسید. حوثی ها پروازهای هوایی غیرنظامی مستقیم بین صنعا و تهران را گشودند، ایران قول خرید نفت ارزان برای یمن را داد و شایعات در مورد همکاریهای بیشتر جمهوری اسلامی و حوثی ها به سرعت گسترش یافت. بندر اصلی حدیده به دست نیروهای حوثی افتاد و آنها برای گرفتن عدن، پایتخت جنوب و بزرگترین بندر اقیانوس هند، تظاهرات خشونتبار را با پشتیبانی شبه نظامیان خود آغاز کردند.
برای پادشاه عربستان و وزیر دفاع، پسر 29 ساله وی شاهزاده محمد بن سلمان این یک کابوس بود .دشمن سنتی که با دشمن منطقه ای خود ارتباط داشت، در حال نصرف کامل کشور به طور کامل بود. تنگه های استراتژیک در باب المنداب می توانست در دست حوثی ها باشد. این یک چالش بسیار دشوار برای یک تیم آزمایش نشده در کاخ سلطنتی بود.
برای دولت اوباما ، این تصویر پیچیده تر بود. مقامات اطلاعاتی آمریکا گفتند که ایران در واقع در تلاش بوده حوثی ها را از تصرف صنعا و سرنگونی آشکار هادی منصرف کند. ایران یک مسیر کمتر رادیکال را ترجیح میداد، اما رهبری حوثیها سرمست از موفقیت بود. علاوه بر این ، معاون وزیر دفاع، مایکل ویکرز گفت که واشنگتن با حوثی ها علیه القاعده رابطه اطلاعاتی غیررسمی مثمر ثمر داشته است. وی پیشنهاد کرد که همکاریها می تواند ادامه یابد.
بخش سوم
سعودی ها برای حمایت از هادی و جلوگیری از تحكیم و كنترل شورش در حوثی ها-صالح، جنگ را انتخاب کردند. عملیات طوفان قاطع در مارچ ۲۰۱۵ آغاز شد. محمد بن سلمان قول پیروزی زود هنگام را به مردم کشورش داد. آنها ائتلافی همه جانبه را با کشورهایی از جمله امارات متحده عربی ، بحرین و دیگر متحدان سنتی سعودی ایجاد کردند. دو کشور از پیوستن به ائتلاف امتناع کردند: عمان، همسایه یمن و پاکستان ، که پارلمان آنها به مخالفت با حضور پاکستان رای داد.
اوباما از جنگ عربستان حمایت کرد. شاید لزوم پشتیبانی از اتحادی قدیمی که پیشتر سلاحهای بسیاری هم همواره به آنها فروخته است.
تقریباً سه سال پس از جنگ، محاصره هوایی و دریایی که عربستان سعودی ایجاد کرد در منطقه تحت کنترل حوثی ها فاجعه انسانی آفرید. میلیون ها یمنی در معرض خطر شدید گرسنگی و بیماری قرار گرفتند که هنوز هم ادامه دارد. ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی محاصره را تشدید کرده و به تدریج سرزمین بیشتری را بدست آورده است. هرچند هادی در کنترل قلمرو در اختیار خود نسبت به شورشیان کنترل کمتری دارد.
صالح در همین روزها از متحدین حوثی خود جدا شد و به ریاض علامت داد که دوباره طرفین را دور میزند ولی کمی بعدترکشته شد . حوثی ها در نبرد صنعا پیروز شدند اما به نظر میرسد نسبت به سایر احزاب و نیروهای فعال سیاسی یمن منزوی شدهاند. ریاض آنها را دست نشانده جمهوری اسلامی نشان می دهد، اما بسیاری از یمنی ها آنها را میهن پرستانی میدانند که با دشمن سنتی این کشور، عربستان سعودی و آمریکا، مدافع اسرائیل می جنگند.
تبلیغات حوثیها مطابق این خط مشی پروپاگاندای مثلث شیعه قرار گرفته که یمن تحت حمله و توطئه سعودی-آمریکایی-اسراییلی قرار دارد. یک پیامد مهم جنگ این است که حوثی ها و ایران و حزب الله را به هم نزدیک کرده است.
نگاهی به این تصویرمختصر و ساده از پیشینه حوثی ها تایید کننده آن است که سیاست های یمن چقدرپیچیده است و تا چه حد دخالت بیمحابا در آن می تواند بی ثبات کننده منطقه باشد.
آینده نزدیک تاریک به نظر می رسد. جنگ زیرساختهای ضعیف را ویران کرده و فرصتهای گسترده ای را برای گسترش و تقویت گروههای تروریستی، گسترش اختلافات سیاسی، فراهم کرده است.
سازمان ملل تخمین می زند که حداقل ۶۰۰۰ نفر کشته شده اند، از جمله بیش از ۲۸۰۰ غیرنظامی که بیشتر آنها درحملات هوایی به رهبری عربستان سعودی کشته شدهاند. حتی اگر سازمان ملل متحد بتواند توافق نامه ای را برای خاتمه بخشیدن به درگیری ها راه بیندازد، راه صلح پایدار، طولانی و دشوار خواهد بود. فرصتهای بسیاری از دست رفته است و برای غلبه بر ناکامی حاصل از آن به زمان، منابع و توافقات سیاسی جدیدی نیاز است. بدون دستیابی به موفقیت، روند فعلی به فروپاشی دولت، تجزیه سرزمین و خشونت فرقه ای شدیدتر پیش خواهد رفت. این مسیر عواقب ناگوار برای جمعیت یمن به همراه خواهد داشت و امنیت خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی را به شدت تضعیف خواهد کرد.
عربستان سعودی اخیرا طرح صلح جدیدی را برای پایان دادن به نزدیک به شش سال جنگ در یمن پیشنهاد داده است. پیشنهاد آتش بس تحت نظارت سازمان ملل ودر واقع میان دولت مورد حمایت عربستان سعودی و حوثیها ست که تحت حمایت جمهوری اسلامی هستند.
بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان از حوثی هایی که مناطق وسیعی از یمن را کنترل می کنند خواست تا آن را بپذیرند. وی گفت به محض پذیرفتن حوثی ها آتش بس به اجرا در می آید.
دولت به رسمیت شناخته شده بین المللی یمن از این پیشنهاد استقبال کرده، اما حوثی ها گفته اند که این طرح هیچ چیز جدیدی را ارائه نمی دهد.
یک طرح صلح در دست اجرا است، دیپلماسی بین المللی ماه هاست که بی سر و صدا شتاب گرفته است. تلاش اخیر مارتین گریفیتس فرستاده سازمان ملل متحد با تمرکز جدید جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده در پایان دادن به این جنگ و تعیین تیم ویژه به تحقق آن کمک خواهد کرد.
سعودیها در اظهارات علنی خود تأکید می کند که چگونه از تلاشها برای یافتن راهی برای خروج از این درگیری مخرب پشتیبانی می کند و می خواهد اطمینان حاصل کند که حتما انجام خواهد شد. اگر این حرکات جدید جواب ندهد تقصیر متوجه حوثی ها خواهد بود.
امتیازات جدید ریاض، از جمله گشودن اتصالات حیاتی هوایی و دریایی به کاهش درد و رنج عظیم یمنی ها کمک خواهد کرد. اینها همچنین خواسته های از پیش مطرح شده حوثیها نیز هستند.
سعودی ها برای حمایت از هادی و جلوگیری از تحكیم و كنترل شورش در حوثی ها-صالح، جنگ را انتخاب کردند. عملیات طوفان قاطع در مارچ ۲۰۱۵ آغاز شد. محمد بن سلمان قول پیروزی زود هنگام را به مردم کشورش داد. آنها ائتلافی همه جانبه را با کشورهایی از جمله امارات متحده عربی ، بحرین و دیگر متحدان سنتی سعودی ایجاد کردند. دو کشور از پیوستن به ائتلاف امتناع کردند: عمان، همسایه یمن و پاکستان ، که پارلمان آنها به مخالفت با حضور پاکستان رای داد.
اوباما از جنگ عربستان حمایت کرد. شاید لزوم پشتیبانی از اتحادی قدیمی که پیشتر سلاحهای بسیاری هم همواره به آنها فروخته است.
تقریباً سه سال پس از جنگ، محاصره هوایی و دریایی که عربستان سعودی ایجاد کرد در منطقه تحت کنترل حوثی ها فاجعه انسانی آفرید. میلیون ها یمنی در معرض خطر شدید گرسنگی و بیماری قرار گرفتند که هنوز هم ادامه دارد. ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی محاصره را تشدید کرده و به تدریج سرزمین بیشتری را بدست آورده است. هرچند هادی در کنترل قلمرو در اختیار خود نسبت به شورشیان کنترل کمتری دارد.
صالح در همین روزها از متحدین حوثی خود جدا شد و به ریاض علامت داد که دوباره طرفین را دور میزند ولی کمی بعدترکشته شد . حوثی ها در نبرد صنعا پیروز شدند اما به نظر میرسد نسبت به سایر احزاب و نیروهای فعال سیاسی یمن منزوی شدهاند. ریاض آنها را دست نشانده جمهوری اسلامی نشان می دهد، اما بسیاری از یمنی ها آنها را میهن پرستانی میدانند که با دشمن سنتی این کشور، عربستان سعودی و آمریکا، مدافع اسرائیل می جنگند.
تبلیغات حوثیها مطابق این خط مشی پروپاگاندای مثلث شیعه قرار گرفته که یمن تحت حمله و توطئه سعودی-آمریکایی-اسراییلی قرار دارد. یک پیامد مهم جنگ این است که حوثی ها و ایران و حزب الله را به هم نزدیک کرده است.
نگاهی به این تصویرمختصر و ساده از پیشینه حوثی ها تایید کننده آن است که سیاست های یمن چقدرپیچیده است و تا چه حد دخالت بیمحابا در آن می تواند بی ثبات کننده منطقه باشد.
آینده نزدیک تاریک به نظر می رسد. جنگ زیرساختهای ضعیف را ویران کرده و فرصتهای گسترده ای را برای گسترش و تقویت گروههای تروریستی، گسترش اختلافات سیاسی، فراهم کرده است.
سازمان ملل تخمین می زند که حداقل ۶۰۰۰ نفر کشته شده اند، از جمله بیش از ۲۸۰۰ غیرنظامی که بیشتر آنها درحملات هوایی به رهبری عربستان سعودی کشته شدهاند. حتی اگر سازمان ملل متحد بتواند توافق نامه ای را برای خاتمه بخشیدن به درگیری ها راه بیندازد، راه صلح پایدار، طولانی و دشوار خواهد بود. فرصتهای بسیاری از دست رفته است و برای غلبه بر ناکامی حاصل از آن به زمان، منابع و توافقات سیاسی جدیدی نیاز است. بدون دستیابی به موفقیت، روند فعلی به فروپاشی دولت، تجزیه سرزمین و خشونت فرقه ای شدیدتر پیش خواهد رفت. این مسیر عواقب ناگوار برای جمعیت یمن به همراه خواهد داشت و امنیت خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی را به شدت تضعیف خواهد کرد.
عربستان سعودی اخیرا طرح صلح جدیدی را برای پایان دادن به نزدیک به شش سال جنگ در یمن پیشنهاد داده است. پیشنهاد آتش بس تحت نظارت سازمان ملل ودر واقع میان دولت مورد حمایت عربستان سعودی و حوثیها ست که تحت حمایت جمهوری اسلامی هستند.
بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان از حوثی هایی که مناطق وسیعی از یمن را کنترل می کنند خواست تا آن را بپذیرند. وی گفت به محض پذیرفتن حوثی ها آتش بس به اجرا در می آید.
دولت به رسمیت شناخته شده بین المللی یمن از این پیشنهاد استقبال کرده، اما حوثی ها گفته اند که این طرح هیچ چیز جدیدی را ارائه نمی دهد.
یک طرح صلح در دست اجرا است، دیپلماسی بین المللی ماه هاست که بی سر و صدا شتاب گرفته است. تلاش اخیر مارتین گریفیتس فرستاده سازمان ملل متحد با تمرکز جدید جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده در پایان دادن به این جنگ و تعیین تیم ویژه به تحقق آن کمک خواهد کرد.
سعودیها در اظهارات علنی خود تأکید می کند که چگونه از تلاشها برای یافتن راهی برای خروج از این درگیری مخرب پشتیبانی می کند و می خواهد اطمینان حاصل کند که حتما انجام خواهد شد. اگر این حرکات جدید جواب ندهد تقصیر متوجه حوثی ها خواهد بود.
امتیازات جدید ریاض، از جمله گشودن اتصالات حیاتی هوایی و دریایی به کاهش درد و رنج عظیم یمنی ها کمک خواهد کرد. اینها همچنین خواسته های از پیش مطرح شده حوثیها نیز هستند.
رتوریک و تفکر انتقادیِ مقابله با راست و چپ افراطی را بر مبنای ارزشهای #لیبرال_دموکراسی بسازید. هم نرتیو گذار دموکراتیک را برجسته میکنید و هم سودمندی آن شامل همه ایرانیان از هر تباری خواهد شد.
نرتیوهای مارکسیسم لنینی نه توان مقابله با افراطیهای دست راستی را دارد و نه به کار ما در دوران گذار سیاسی میآید.
بحران هیچ بخشی از ایران در دیگری سازی حل نخواهد شد. تنها شما را هم مانند دیگرانی از پیشکسوتان راست افراطی، راهی انزوا و فراموشی میکند.
به اندازهی کافی با هر دو سوی بردار در یک سال گذشته، بحثهای بیهوده شده است. از جمعهای گفتگو و درگیری با آنان فاصله بگیرید. از ایران ستیزان و ایرانشهریها نیز همینطور؛ گفتگو تنها ابزاری ارزشمند برای اجتماع نیروهای میانه برای اجرایی کردن گذاری آسوده است.
این به آن معنی نیست که باید حذف شوند. در تفکر سیاسی تاسیس دولت در بستر لیبرال دموکراسی، ناچارید نیروهای راست و چپ حتی افراطی را در چارچوب قانون اساسی تحمل کنید و هیچ کس اجازه حذف نمایندگان کالکتیو را نخواهد داشت.
شاید اکنون برای تعادل موضوع پلیتیکال مارکتینگ بتوان به خاطر حذف رقابت و ترویج همرقابتی از تعادل در صدای رسانهای دفاع کرد اما در دوران پس از ایجاد دولت دموکراتیک، تضمین فعالیت رسانه و توسعه و تثبیت آن از ابزار نهادینه سازی در دموکراتیک سازی محسوب میشود و کنترل و حذف رسانه محکوم است.
نرتیوهای مارکسیسم لنینی نه توان مقابله با افراطیهای دست راستی را دارد و نه به کار ما در دوران گذار سیاسی میآید.
بحران هیچ بخشی از ایران در دیگری سازی حل نخواهد شد. تنها شما را هم مانند دیگرانی از پیشکسوتان راست افراطی، راهی انزوا و فراموشی میکند.
به اندازهی کافی با هر دو سوی بردار در یک سال گذشته، بحثهای بیهوده شده است. از جمعهای گفتگو و درگیری با آنان فاصله بگیرید. از ایران ستیزان و ایرانشهریها نیز همینطور؛ گفتگو تنها ابزاری ارزشمند برای اجتماع نیروهای میانه برای اجرایی کردن گذاری آسوده است.
این به آن معنی نیست که باید حذف شوند. در تفکر سیاسی تاسیس دولت در بستر لیبرال دموکراسی، ناچارید نیروهای راست و چپ حتی افراطی را در چارچوب قانون اساسی تحمل کنید و هیچ کس اجازه حذف نمایندگان کالکتیو را نخواهد داشت.
شاید اکنون برای تعادل موضوع پلیتیکال مارکتینگ بتوان به خاطر حذف رقابت و ترویج همرقابتی از تعادل در صدای رسانهای دفاع کرد اما در دوران پس از ایجاد دولت دموکراتیک، تضمین فعالیت رسانه و توسعه و تثبیت آن از ابزار نهادینه سازی در دموکراتیک سازی محسوب میشود و کنترل و حذف رسانه محکوم است.
سرد و تاریک از سحرگاه ۲۴ آبان ۱۴۰۲
عشق به ایران اما هنوز زنده است
موانع ایجاد خیر عمومی آنچنان در زوایای تاریک روح ما نشستهاند که چارهای نداریم تا پدر را در نقاط مختلف فکری، فلسفی و سیاسی بیابیم و به قتل برسانیم تا بتوانیم از بند رهایی پیدا کنیم و پیشروی کنیم.
فرافکنیها از وضعیت، ما را به جایی نمیرسانند. خوشبینیها عامل روز_مرگی ما شدهاند. امیدهای کاذب، تولید کنندهی پیوند در چشماندارها نیستند و به هر طرف که چشم میاندازی مطلق نگری و سطحی نگری بیداد میکند. بیشتر از نادانی و پیشتر از سابقهی بحران تفکر در ایران.
پارتنرشیپ سازمانی و مدرن در انداموارهی فرهنگی ما جایی ندارند و نیاز فوری و عمیق به ایجاد زیربنای علمی و فلسفی دارند. در عین حال که نمیتوانیم به یک روند مزمن و روانکاوانه متوسل شویم، همزمان خروج از بحران راهحلهای یک استراتژی اسکالپر را نیز رد میکند.
تا زمانی که ساخت قدرت مشروعیت یافتهی سیاسی برابر مشروعیت نابود شدهی رژیم در خارج از ایران شکل نگیرد، اقدامات مرگآفرین ج.ا به ویژه اعدام متوقف نمیشود. برای شروع باید درک کنیم چیزی مهمتر از ایران در معنای خیر عمومی و ارزشهای منتج از لیبرال دموکراسی وجود ندارد.
فعالان صاحب پلتفرم ما تبدیل به گویندگانِ گندهگو و بیخاصیت شدهاند و گاهی نهایتا مجریان تبریک و تهییج و تسلیت در طبقه پنجم ایگو، و فعالان کمصدا تر یا پادوی گروه اولاند یا منزوی و نظارهگر یا شبیه گروه امداد در میدان جنگ، زخمی و کشته جابجا میکنند.
برای این موضوع لازم است تستوسترونهای خود را کنترل کنیم. در کار سازمانی همه چیز قابل اندازهگیری است. کسانی که از بیرون به ما نگاه میکنند برای حرفهای بی سر و ته ارزشی قائل نیستند. یا میتوانیم اقدام موثری انجام دهیم یا به راحتی در گردونهی ساخت سیستم گذار سیاسی دموکراتیک محو خواهیم شد. تعصب شما تاثیری در فرآیند شکلگیری سیستم نخواهد داشت.
چه چیزی میتواند از مرگ جلوگیری کند؟ مرگ به خودی خود ناگزیر و فارغ نیک و بد در مفهوم است اما آنکه میتواند از مرگ پیشگیری کند احتمالا باید بتواند به این پرسش در دوران انتقالی پاسخ توصیفی بدهد و نیروی تمام کننده ایجاد کند.
عشق به ایران اما هنوز زنده است
موانع ایجاد خیر عمومی آنچنان در زوایای تاریک روح ما نشستهاند که چارهای نداریم تا پدر را در نقاط مختلف فکری، فلسفی و سیاسی بیابیم و به قتل برسانیم تا بتوانیم از بند رهایی پیدا کنیم و پیشروی کنیم.
فرافکنیها از وضعیت، ما را به جایی نمیرسانند. خوشبینیها عامل روز_مرگی ما شدهاند. امیدهای کاذب، تولید کنندهی پیوند در چشماندارها نیستند و به هر طرف که چشم میاندازی مطلق نگری و سطحی نگری بیداد میکند. بیشتر از نادانی و پیشتر از سابقهی بحران تفکر در ایران.
پارتنرشیپ سازمانی و مدرن در انداموارهی فرهنگی ما جایی ندارند و نیاز فوری و عمیق به ایجاد زیربنای علمی و فلسفی دارند. در عین حال که نمیتوانیم به یک روند مزمن و روانکاوانه متوسل شویم، همزمان خروج از بحران راهحلهای یک استراتژی اسکالپر را نیز رد میکند.
تا زمانی که ساخت قدرت مشروعیت یافتهی سیاسی برابر مشروعیت نابود شدهی رژیم در خارج از ایران شکل نگیرد، اقدامات مرگآفرین ج.ا به ویژه اعدام متوقف نمیشود. برای شروع باید درک کنیم چیزی مهمتر از ایران در معنای خیر عمومی و ارزشهای منتج از لیبرال دموکراسی وجود ندارد.
فعالان صاحب پلتفرم ما تبدیل به گویندگانِ گندهگو و بیخاصیت شدهاند و گاهی نهایتا مجریان تبریک و تهییج و تسلیت در طبقه پنجم ایگو، و فعالان کمصدا تر یا پادوی گروه اولاند یا منزوی و نظارهگر یا شبیه گروه امداد در میدان جنگ، زخمی و کشته جابجا میکنند.
برای این موضوع لازم است تستوسترونهای خود را کنترل کنیم. در کار سازمانی همه چیز قابل اندازهگیری است. کسانی که از بیرون به ما نگاه میکنند برای حرفهای بی سر و ته ارزشی قائل نیستند. یا میتوانیم اقدام موثری انجام دهیم یا به راحتی در گردونهی ساخت سیستم گذار سیاسی دموکراتیک محو خواهیم شد. تعصب شما تاثیری در فرآیند شکلگیری سیستم نخواهد داشت.
چه چیزی میتواند از مرگ جلوگیری کند؟ مرگ به خودی خود ناگزیر و فارغ نیک و بد در مفهوم است اما آنکه میتواند از مرگ پیشگیری کند احتمالا باید بتواند به این پرسش در دوران انتقالی پاسخ توصیفی بدهد و نیروی تمام کننده ایجاد کند.
مربع مقاومت مدنی/اعتصاب فلج کننده
افزایش سن بازنشستگی، واکاوی تحمل پذیری ستم
بی واکنشی در برابر اضافه شدن ۱۲/۵ سال به سن بازنشستگی، تحت هیچ شرایطی، گردنِ کوتاهی کارگران نیست. شاید هم خیلی زود باشد که دارم درباره این موضوع مینویسم. اما پیشتر به عوامل متاثر از فقر و نابودی بافتارها و شبکه های مدنی اشاره کرده بودم حالا ترجیح می دهم از نقطهای دیگر به شکل نیابی یک اعتصاب فلج کننده دقیق تر بپردازم و هر چند کوتاه به بخش آسان گیری و ابتذال درباره یک ضلع مقاومت مدنی و وراجیهای آزار دهنده علیه کارگران، بنویسم.
مجاری انتقال پول برای پشتیبانی اعتصابات به شدت کنترل میشوند.
قبلترش حتی اگر رصدهای امنیتی نمیبود با وجود جمعآوری مبالغ هنگفت میلیون دلاری برای سازمانهای مرتبط با رضا پهلوی، کسی اطلاعی از سرنوشت پولها ندارد. حتی هیچ طرح قابل اجرا برای چگونگی انجام این پروژه وجود نداشت و ندارد.
باز هم عقبتر میروم پول در ارتباط موثر سازمانی، صنفی و ارگانیک در شبکه کار میکند. وقتی چنین چیزی وجود ندارد عملا میلیونها دلار پول عاملی بیاثر در فرآیند است. حکومت اسلامی این مدت بیکار ننشسته بود. دو برنامه هدفمند را دستور کار نهادهای امنیتی قرار داد و انرژی جنبشهای کارگری را از انرژی موثر برای تغییر تهی کرد.
فرآیندهای استخدامی را که از اواخر دهه هفتاد آرام آرام به شرکتهای پیمانکاری سپرده بود گسترش داد. در عین حال تعادل بین کارگران رسمی و پیمانی را حفظ کرد تا از تعارض منافع هر دو گروه برای خنثی کردن انرژی تغییر یا سازماندهی بهره ببرد.
در عین حال با زندانی کردن رهبران اعتراضات کارگری و معلمی، ارتباط کالکتیو آنان را برای داشتن انسجام در تصمیمگیریهای صنفی هدف گرفت. در مواردی به جای آنان از افراد خریداری شده توسط دستگاه امنیتی استفاده کرد تا در بین گروههای مختلف کاری، تعارضها پایدار و حفظ شوند.
ثبت فرآیند تاسیس شرکت های پیمانکاری به ۱۲ گروه کاری تقسیم شد و رتبهبندی های متنوعی برای آن تعریف کرد. در آخرین آمارها تعداد آنها به ۵۲ هزار شرکت ثبت شده و رسمی رسیده است که به تنهایی ۲۷ درصد آنها در تهران فعالیت میکنند که در مجموع کل کشور یک شبکه مالی ۱۱۰ میلیارد دلاری را مدیریت میکنند. این جدای از آنهاست که برای فرار از مالیات، غیر رسمی یا با تغییر مداوم نام فعالیت میکنند.
جمهوری اسلامی هیچگاه آمار دقیق شاغلان بخش خصوصی، پیمانی و رسمی را اعلام نکرده است. در آخرین آمارها تنها به ۱۵ میلیون نفر بیمه شده تامین اجتماعی اشاره شده است.
اعتصابی که غالبا درباره آن حرف میزنیم به طور خاص مربوط به ۵۰۰ هزار نفر از کارگران شاغل در صنایعی است که اعتصاب کارگران در آن میتواند منجر به فلج اقتصادی شود. بیشترین دست کاری های امنیتی و پیمانی هم در این بخش انجام شدهاند. تجربه اعتصابات کارگری به ویژه کامیون داران و سرنوشت آنان از ژوئن ۲۰۲۱ و به خوبی این ساختار امنیتی هدفمند را توصیف میکند.
در برون مرز نیروهای سیاسی چپ که به طور سنتی قرار بوده در شرایط بحران داخلی نماینده کارگران باشند یا قدرت مشروع سیاسی آنان را بسازد به کارهای دیگری سرگرم است و اساسا زمین کار مطلبوبی برای آنها نبوده است.
بخشی از آنان به سمت گروهها و سیاستهای متمرکز بر هویت قومی رفتند، برخی در فعالیت های حقوق بشری غرق شدند و برخی هم سرگرم منازعات درون گروهی برای بقا در فضای سیاسی خارج از ایران.
تنها چیزی که اینجا اهمیت ندارد خواست کالکتیو کارگری در داخل کشور است و بیشترین سرزنشی هم که میشوند از سمت مدعیان مبارزه با ستم و تبعیض از چپ و راست است. راست مخالف حکومت عملا یک معنای مضحک پیدا کرده و به محافظ وضع موجود تبدیل شده و چپهای بیرونی هم همکاران نامریی آن.
افزایش سن بازنشستگی، واکاوی تحمل پذیری ستم
بی واکنشی در برابر اضافه شدن ۱۲/۵ سال به سن بازنشستگی، تحت هیچ شرایطی، گردنِ کوتاهی کارگران نیست. شاید هم خیلی زود باشد که دارم درباره این موضوع مینویسم. اما پیشتر به عوامل متاثر از فقر و نابودی بافتارها و شبکه های مدنی اشاره کرده بودم حالا ترجیح می دهم از نقطهای دیگر به شکل نیابی یک اعتصاب فلج کننده دقیق تر بپردازم و هر چند کوتاه به بخش آسان گیری و ابتذال درباره یک ضلع مقاومت مدنی و وراجیهای آزار دهنده علیه کارگران، بنویسم.
مجاری انتقال پول برای پشتیبانی اعتصابات به شدت کنترل میشوند.
قبلترش حتی اگر رصدهای امنیتی نمیبود با وجود جمعآوری مبالغ هنگفت میلیون دلاری برای سازمانهای مرتبط با رضا پهلوی، کسی اطلاعی از سرنوشت پولها ندارد. حتی هیچ طرح قابل اجرا برای چگونگی انجام این پروژه وجود نداشت و ندارد.
باز هم عقبتر میروم پول در ارتباط موثر سازمانی، صنفی و ارگانیک در شبکه کار میکند. وقتی چنین چیزی وجود ندارد عملا میلیونها دلار پول عاملی بیاثر در فرآیند است. حکومت اسلامی این مدت بیکار ننشسته بود. دو برنامه هدفمند را دستور کار نهادهای امنیتی قرار داد و انرژی جنبشهای کارگری را از انرژی موثر برای تغییر تهی کرد.
فرآیندهای استخدامی را که از اواخر دهه هفتاد آرام آرام به شرکتهای پیمانکاری سپرده بود گسترش داد. در عین حال تعادل بین کارگران رسمی و پیمانی را حفظ کرد تا از تعارض منافع هر دو گروه برای خنثی کردن انرژی تغییر یا سازماندهی بهره ببرد.
در عین حال با زندانی کردن رهبران اعتراضات کارگری و معلمی، ارتباط کالکتیو آنان را برای داشتن انسجام در تصمیمگیریهای صنفی هدف گرفت. در مواردی به جای آنان از افراد خریداری شده توسط دستگاه امنیتی استفاده کرد تا در بین گروههای مختلف کاری، تعارضها پایدار و حفظ شوند.
ثبت فرآیند تاسیس شرکت های پیمانکاری به ۱۲ گروه کاری تقسیم شد و رتبهبندی های متنوعی برای آن تعریف کرد. در آخرین آمارها تعداد آنها به ۵۲ هزار شرکت ثبت شده و رسمی رسیده است که به تنهایی ۲۷ درصد آنها در تهران فعالیت میکنند که در مجموع کل کشور یک شبکه مالی ۱۱۰ میلیارد دلاری را مدیریت میکنند. این جدای از آنهاست که برای فرار از مالیات، غیر رسمی یا با تغییر مداوم نام فعالیت میکنند.
جمهوری اسلامی هیچگاه آمار دقیق شاغلان بخش خصوصی، پیمانی و رسمی را اعلام نکرده است. در آخرین آمارها تنها به ۱۵ میلیون نفر بیمه شده تامین اجتماعی اشاره شده است.
اعتصابی که غالبا درباره آن حرف میزنیم به طور خاص مربوط به ۵۰۰ هزار نفر از کارگران شاغل در صنایعی است که اعتصاب کارگران در آن میتواند منجر به فلج اقتصادی شود. بیشترین دست کاری های امنیتی و پیمانی هم در این بخش انجام شدهاند. تجربه اعتصابات کارگری به ویژه کامیون داران و سرنوشت آنان از ژوئن ۲۰۲۱ و به خوبی این ساختار امنیتی هدفمند را توصیف میکند.
در برون مرز نیروهای سیاسی چپ که به طور سنتی قرار بوده در شرایط بحران داخلی نماینده کارگران باشند یا قدرت مشروع سیاسی آنان را بسازد به کارهای دیگری سرگرم است و اساسا زمین کار مطلبوبی برای آنها نبوده است.
بخشی از آنان به سمت گروهها و سیاستهای متمرکز بر هویت قومی رفتند، برخی در فعالیت های حقوق بشری غرق شدند و برخی هم سرگرم منازعات درون گروهی برای بقا در فضای سیاسی خارج از ایران.
تنها چیزی که اینجا اهمیت ندارد خواست کالکتیو کارگری در داخل کشور است و بیشترین سرزنشی هم که میشوند از سمت مدعیان مبارزه با ستم و تبعیض از چپ و راست است. راست مخالف حکومت عملا یک معنای مضحک پیدا کرده و به محافظ وضع موجود تبدیل شده و چپهای بیرونی هم همکاران نامریی آن.
یک بار خبرنگاری از ویلی ساتون، پرسید: چرا از بانکها سرقت میکنید؟ سارق پاسخ داد: چون پول آن جاست! چرا اعتصاب میکنیم؟ چون آن جا جایی است که قدرت ما در آن جاست.
گفتمان #گذار_دموکراتیک چنین نقشی در وضعیت کنونی ما دارد.
این ما هستیم که تعیین میکنیم که کار خود را به کسی بدهیم یا آن را از کسی پس بگیریم.
اگر مبارزان مدنی در یک فرآیند وحشیانه اعدام میشوند و شما کاری جز سوگواری ندارید به این معناست که قدرتی وجود ندارد. در این موقعیت کسانی که این امر را انکار میکنند دشمنان تغییر و مقوی سکون هستند.
اگر به راحتی پناهجوی ایرانی در خطر مرگ و دیپورت قرار دارد. اگر به راحتی خوانندهای پیدا میشود که زنان را در وضعیت آزارهای جنسی متعدد قرار میدهد و آب از آب تکان نمیخورد دقیقا به این علت است که نیروی اجرایی ارزشهای دموکراتیک سازی ساخته نشده است.
اگر میبینید که ۸ تن از فرزندان این سرزمین با قتل حکومتی اعدام، جان عزیزشان رااز دست میدهند و چندان واکنش موثری برای توقف مرگ وجود ندارد، بدترین فرافکنیها انگشتی است که از سر نادانی به سمت مردم نشانه میرود. باید قدرت مشروعی ساخته میشد که گلوی ج.ا را در انسداد حقوقی میگرفت.
آنها که این موضوع را میدانند و پلتفرمها را در اختیار دارند تلاش میکنند به شما بگویند همه چیز روزی خودش پیش خواهد آمد. به زندانی بیپناه و فعالین حمله میکنند تا بیمقداری خود را پنهان کنند. برای یک مالک جایگاه سیاسی در هر نقطهای بسیار سخت است موقعیتی را که در نالایقی به دست آورده به راحتی رها کند.
بعضی از آنان تلاش میکنند موضوعات غیر مرتبط مطرح کنند و بیشتر بازاریابی رنج میکنند و شهرت خرید و فروش میکنند تا اینکه بنیانگذار قدرتی به سود خیر عمومی باشند.
رویکرد عمومی بیشتر سلبریتیهای سیاسی که سیاست هویت (چه هخامنشی و چه قومی) را اولویت بر همه چیز میدانند و گروههای سیاسی و حقوق بشری چنین است. جمهوری اسلامی از وجود اعتراض بیآزار، خشنود است و آن را گاهی تقویت میکند. سیاست هویت مبتنی بر توافق سیاسی عامل است و عموما به شبهدموکراسی منجر میشود.
گفتمان #گذار_دموکراتیک چنین نقشی در وضعیت کنونی ما دارد.
این ما هستیم که تعیین میکنیم که کار خود را به کسی بدهیم یا آن را از کسی پس بگیریم.
اگر مبارزان مدنی در یک فرآیند وحشیانه اعدام میشوند و شما کاری جز سوگواری ندارید به این معناست که قدرتی وجود ندارد. در این موقعیت کسانی که این امر را انکار میکنند دشمنان تغییر و مقوی سکون هستند.
اگر به راحتی پناهجوی ایرانی در خطر مرگ و دیپورت قرار دارد. اگر به راحتی خوانندهای پیدا میشود که زنان را در وضعیت آزارهای جنسی متعدد قرار میدهد و آب از آب تکان نمیخورد دقیقا به این علت است که نیروی اجرایی ارزشهای دموکراتیک سازی ساخته نشده است.
اگر میبینید که ۸ تن از فرزندان این سرزمین با قتل حکومتی اعدام، جان عزیزشان رااز دست میدهند و چندان واکنش موثری برای توقف مرگ وجود ندارد، بدترین فرافکنیها انگشتی است که از سر نادانی به سمت مردم نشانه میرود. باید قدرت مشروعی ساخته میشد که گلوی ج.ا را در انسداد حقوقی میگرفت.
آنها که این موضوع را میدانند و پلتفرمها را در اختیار دارند تلاش میکنند به شما بگویند همه چیز روزی خودش پیش خواهد آمد. به زندانی بیپناه و فعالین حمله میکنند تا بیمقداری خود را پنهان کنند. برای یک مالک جایگاه سیاسی در هر نقطهای بسیار سخت است موقعیتی را که در نالایقی به دست آورده به راحتی رها کند.
بعضی از آنان تلاش میکنند موضوعات غیر مرتبط مطرح کنند و بیشتر بازاریابی رنج میکنند و شهرت خرید و فروش میکنند تا اینکه بنیانگذار قدرتی به سود خیر عمومی باشند.
رویکرد عمومی بیشتر سلبریتیهای سیاسی که سیاست هویت (چه هخامنشی و چه قومی) را اولویت بر همه چیز میدانند و گروههای سیاسی و حقوق بشری چنین است. جمهوری اسلامی از وجود اعتراض بیآزار، خشنود است و آن را گاهی تقویت میکند. سیاست هویت مبتنی بر توافق سیاسی عامل است و عموما به شبهدموکراسی منجر میشود.
یادداشت B
یک بار خبرنگاری از ویلی ساتون، پرسید: چرا از بانکها سرقت میکنید؟ سارق پاسخ داد: چون پول آن جاست! چرا اعتصاب میکنیم؟ چون آن جا جایی است که قدرت ما در آن جاست. گفتمان #گذار_دموکراتیک چنین نقشی در وضعیت کنونی ما دارد. این ما هستیم که تعیین میکنیم که…
دشمنان گذار دموکراتیک، ایران آینده و نویزهای وضعیت
https://x.com/bardyar_/status/1727795271340314885?s=46
https://x.com/bardyar_/status/1727795271340314885?s=46
X (formerly Twitter)
Bardya (@bardyar_) on X
https://t.co/hjkVpMa9rT
قیاسها در اجرایی کردن انقلاب
مقاومت مدنی یا براندازی
https://x.com/bardyar_/status/1728836294665785641?s=46
مقاومت مدنی یا براندازی
https://x.com/bardyar_/status/1728836294665785641?s=46
X (formerly Twitter)
Bardya (@bardyar_) on X
https://t.co/9oV7sSY2R4
همین که فضا لبریز از موضوعات نامرتبط شده، موفقیت جمهوری اسلامی و شکست ماست. موضوع اصلی جهان ایرانی #استراتژی_تغییر برای نابود کردن یک حکومت شبه توتالیتر و همزمان آغاز دموکراتیک سازی هاست.
اپوزیسیون در دوران گذار کیست؟ اپوزیسیون در معنای حقوقی در دوران انتقالی، نهادی است (نه نهادها) که ادعای آن را دارد که عدم مشروعیت سیاسی یا مشروعیت سلب شده از طرف مردم نسبت به یک حکومت اقتدارگرا را میتواند یا میخواهددر یک فرآیند مبتنی بر سازماندهی به سمت ایجاد مشروعیت سازی برای برنامههای دموکراتیک سازی، تعریف خیر عمومی و برانداختن حکومت مستقر هدایت کند.
در این دیدگاه، اپوزیسیون، مرجع ساخت قدرت با ویژگی های بالاست. اما این که این استراتژی میتواند در نرتیو #گذار_دموکراتیک الزاما مبتنی بر اقدامات اجرایی جنبشهای خشونت پرهیز باشد در حال اکسپایر شدن است.
امکان اعتراضات به شیوه معمول طی سالیان گذشته به سیل کشته شدگان، مجروحان و زندانیها منجر شده است.
امکان اعتصابات که نیاز به حداقلی از بنیانهای مالی و صنفی است نابود شده، ریزش از ساختار سرکوب در چنین وضعیتی بی معناست و حمایت خارجی در سرگیجه سیاسی وجود ندارد. حرفهای قشنگ و امید بخش پفیوزی ثبات جویان در وضعیت است و در بهترین حالت، نادانی و بلاهت در دارندگان پلتفرم.
هیچ استدلال قدرتمندی وجود ندارد که ادامهی این مسیر را به طور مطلق در قیاس با مدلهای گذار مخملی تبیین کند. اما تسلط گفتمانی این موضوع از ۸۸ به این سو تنها اگر یک دستآورد داشته باشد برجسته کردن سازمان در استراتژی تغییر است.
سازمان نه به مثابه یک سازمان حقوق بشری بچاپ در رو که یک و نیم میلیون پوند فاند بگیرد، چند کتاب منتشر کند و سگهای دستآموزش در فضای مجازی پاچه گیری کنند، و نه سازمان های چندگانه که در دوره های متوالی به نام ایران و اعتصابات و کمک به مجروحان و توسعه دموکراسی، میلیونها دلار فاند دریافت کند اما نتیجهی آن به ترویج شکنجه و نهایتا زدن فعالین در فضای مجازی خاتمه یابد.
سازمان و سازماندهی میتواند در ابعادی چندگانه مبتنی بر یک سلسله مراتب شفاف اجرایی_مالی، تعقیب نتیجه و قطعا غیرانتفاعی بر اساس یارگیری در معنای #شفقت_متخصصان تعریف شود اما در معنای دموکراتیک سازی قطعا باید مبتنی بر گرس روت باشد که جامعیت عنوانی آن را در گذار دموکراتیک میتوان در شکلگیری یک #جبهه_نجات_ملی یا یک #کنگره_ملی یا #پارلمان_در_تبعید جستجو کرد. آیا این تعریف، انکار اثر گذاری مثبت تاسیس حزب در وضعیت انتقالی است. میتوان تا حدود زیادی با قدرت گفت: بله!
اپوزیسیون در دوران گذار کیست؟ اپوزیسیون در معنای حقوقی در دوران انتقالی، نهادی است (نه نهادها) که ادعای آن را دارد که عدم مشروعیت سیاسی یا مشروعیت سلب شده از طرف مردم نسبت به یک حکومت اقتدارگرا را میتواند یا میخواهددر یک فرآیند مبتنی بر سازماندهی به سمت ایجاد مشروعیت سازی برای برنامههای دموکراتیک سازی، تعریف خیر عمومی و برانداختن حکومت مستقر هدایت کند.
در این دیدگاه، اپوزیسیون، مرجع ساخت قدرت با ویژگی های بالاست. اما این که این استراتژی میتواند در نرتیو #گذار_دموکراتیک الزاما مبتنی بر اقدامات اجرایی جنبشهای خشونت پرهیز باشد در حال اکسپایر شدن است.
امکان اعتراضات به شیوه معمول طی سالیان گذشته به سیل کشته شدگان، مجروحان و زندانیها منجر شده است.
امکان اعتصابات که نیاز به حداقلی از بنیانهای مالی و صنفی است نابود شده، ریزش از ساختار سرکوب در چنین وضعیتی بی معناست و حمایت خارجی در سرگیجه سیاسی وجود ندارد. حرفهای قشنگ و امید بخش پفیوزی ثبات جویان در وضعیت است و در بهترین حالت، نادانی و بلاهت در دارندگان پلتفرم.
هیچ استدلال قدرتمندی وجود ندارد که ادامهی این مسیر را به طور مطلق در قیاس با مدلهای گذار مخملی تبیین کند. اما تسلط گفتمانی این موضوع از ۸۸ به این سو تنها اگر یک دستآورد داشته باشد برجسته کردن سازمان در استراتژی تغییر است.
سازمان نه به مثابه یک سازمان حقوق بشری بچاپ در رو که یک و نیم میلیون پوند فاند بگیرد، چند کتاب منتشر کند و سگهای دستآموزش در فضای مجازی پاچه گیری کنند، و نه سازمان های چندگانه که در دوره های متوالی به نام ایران و اعتصابات و کمک به مجروحان و توسعه دموکراسی، میلیونها دلار فاند دریافت کند اما نتیجهی آن به ترویج شکنجه و نهایتا زدن فعالین در فضای مجازی خاتمه یابد.
سازمان و سازماندهی میتواند در ابعادی چندگانه مبتنی بر یک سلسله مراتب شفاف اجرایی_مالی، تعقیب نتیجه و قطعا غیرانتفاعی بر اساس یارگیری در معنای #شفقت_متخصصان تعریف شود اما در معنای دموکراتیک سازی قطعا باید مبتنی بر گرس روت باشد که جامعیت عنوانی آن را در گذار دموکراتیک میتوان در شکلگیری یک #جبهه_نجات_ملی یا یک #کنگره_ملی یا #پارلمان_در_تبعید جستجو کرد. آیا این تعریف، انکار اثر گذاری مثبت تاسیس حزب در وضعیت انتقالی است. میتوان تا حدود زیادی با قدرت گفت: بله!
در یک هفتهی اخیر، #غلامرسول_حیدری، #هانی_شهبازی و #کامران_رضایی که هر سه از بازماندگان آبان۹۸ هستند اعدام شدند:
من باور ندارم که جمهوری اسلامی آنچنان که تصویر سازی بی قاعده میکنند قدرتمند است، اونها میکشند چون ما در ضعیفترین وضعیت سیاسی اجتماعی خود قرار داده شدیم.
با مشتی بیزنسمن و بیزنسومن در نهادهای مرجع حقوق بشری روبرو هستیم و تعدادی سازمان زیر مجموعه که سالها این کارآفرینان با هنرمندی رسانه غیر منتقد و چند روزمالهنگار مجیزگو پایداری شغلی پیدا کردهاند.
با مشتی سیاستباز پدرسوخته، شهرت طلب و کلاهبردار روبرو هستیم که نه ساخت قدرت میفهمند و نه سطوح رویارویی با جمهوری اسلامی برای آنها قابل تصور است.
امتناع های سیاسی به مرور امکانهای آن را میبلعند و چیزی برای تغییر باقی نمیگذارند. برای غرب، موضوع حقوق بشر هنوز یک امتناع تمام عیار در تصمیمگیریها نیست. هنوز میتوان از آن و با توجه به تجربه مبارزان سوری که بیش از هر کشور دیگری برایشان احترام قائلم کاری کرد.
اما امتناع اساسی غربی، درک ریسک سیاسی واقعی است. چگونه میتوانید ریسک بقای جمهوری اسلامی را به یک امر عینی و نزدیک برای غرب تبدیل کنید؟
من باور ندارم که جمهوری اسلامی آنچنان که تصویر سازی بی قاعده میکنند قدرتمند است، اونها میکشند چون ما در ضعیفترین وضعیت سیاسی اجتماعی خود قرار داده شدیم.
با مشتی بیزنسمن و بیزنسومن در نهادهای مرجع حقوق بشری روبرو هستیم و تعدادی سازمان زیر مجموعه که سالها این کارآفرینان با هنرمندی رسانه غیر منتقد و چند روزمالهنگار مجیزگو پایداری شغلی پیدا کردهاند.
با مشتی سیاستباز پدرسوخته، شهرت طلب و کلاهبردار روبرو هستیم که نه ساخت قدرت میفهمند و نه سطوح رویارویی با جمهوری اسلامی برای آنها قابل تصور است.
امتناع های سیاسی به مرور امکانهای آن را میبلعند و چیزی برای تغییر باقی نمیگذارند. برای غرب، موضوع حقوق بشر هنوز یک امتناع تمام عیار در تصمیمگیریها نیست. هنوز میتوان از آن و با توجه به تجربه مبارزان سوری که بیش از هر کشور دیگری برایشان احترام قائلم کاری کرد.
اما امتناع اساسی غربی، درک ریسک سیاسی واقعی است. چگونه میتوانید ریسک بقای جمهوری اسلامی را به یک امر عینی و نزدیک برای غرب تبدیل کنید؟
خطاب به دوستان پادشاهی خواه
ارائه تحلیل، معطوف به رویا و آرزوی شخصی نیست. وضعیتی که وجود دارد نهایتا با مرگ علی خامنهای به سمت نوعی ناپایداری قدرت با حفظ هسته فعلی، احتمالا به سمت نوعی استحاله در ساختار خواهد رفت. سناریویی که راست مذهبی آینده، مدیریت سیاسی وضعیت را با راست سکولار شریک شود یا آن را تقدیم کند، شوخی دوستان سلطنت طلب/مشروطه خواه است.
بسیاری از سلطنت/پادشاهی خواهان منتظر تصمیم رضا پهلوی برای وارد شدن در صحنه با قاطعیت، پذیرش رهبری گذار سیاسی و جمع شدن ملت زیر یک چتر هستند. اما چند چیز را نه میپرسند و نه اگر پاسخ را میدانند متاسفانه از شهامت پذیرش برخوردار نیستند.
واقعیت این است که رضا پهلوی شدیدا شخصیت متزلزل سیاسی دارد. شخصا علاقمند بودم ایشان با توجه به شهرت، نقش مثبت و عاملی برای کمک به وضعیت دموکراسی خواهی انجام میداد. اگر میتوانید از ایشان بپرسید طی یک سال گذشته دقیقا چه اقداماتی انجام دادهاند که به ساخت قدرت در خارج از کشور منجر شده است؟
درباره سرنوشت دو میلیون دلاری که آرت فاند میگوید برای اعتصابات و زیر نظر شاهزاده جمعآوری کردهاند لطفا بپرسید. باور کنید هیچ دشمنی شخصی با ایشان ندارم و صرفا میخواهم بدانم از ۱۰ سال پیش و از زمان شکل گیری شورای ملی، میلیونها دلاری که برای ایشان سرازیر شدند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
پرسش دیگر از دوستان حامی رضا پهلوی این است که دقیقا ددلاین شما برای به صحنه آوردن ایشان چه زمانی است؟ اگر بگوید نه چه خواهید کرد؟ آیا سراغ کینگ میکرها در جناح دیگر سلطنت میروید یا برنامههای دموکراتیک سازی؟
برنامه شما برای به نتیجه رساندن گذار سیاسی با توجه به بحران همبستگی و سازماندهی و همچنین مقاومت مدنی چیست؟ این پرسش طبعا خطاب به جمهوری خواهان حامی ایشان نیز خواهد بود. اما خطاب به پادشاهی خواهان مطیع و ناپرسا نیست.
ارائه تحلیل، معطوف به رویا و آرزوی شخصی نیست. وضعیتی که وجود دارد نهایتا با مرگ علی خامنهای به سمت نوعی ناپایداری قدرت با حفظ هسته فعلی، احتمالا به سمت نوعی استحاله در ساختار خواهد رفت. سناریویی که راست مذهبی آینده، مدیریت سیاسی وضعیت را با راست سکولار شریک شود یا آن را تقدیم کند، شوخی دوستان سلطنت طلب/مشروطه خواه است.
بسیاری از سلطنت/پادشاهی خواهان منتظر تصمیم رضا پهلوی برای وارد شدن در صحنه با قاطعیت، پذیرش رهبری گذار سیاسی و جمع شدن ملت زیر یک چتر هستند. اما چند چیز را نه میپرسند و نه اگر پاسخ را میدانند متاسفانه از شهامت پذیرش برخوردار نیستند.
واقعیت این است که رضا پهلوی شدیدا شخصیت متزلزل سیاسی دارد. شخصا علاقمند بودم ایشان با توجه به شهرت، نقش مثبت و عاملی برای کمک به وضعیت دموکراسی خواهی انجام میداد. اگر میتوانید از ایشان بپرسید طی یک سال گذشته دقیقا چه اقداماتی انجام دادهاند که به ساخت قدرت در خارج از کشور منجر شده است؟
درباره سرنوشت دو میلیون دلاری که آرت فاند میگوید برای اعتصابات و زیر نظر شاهزاده جمعآوری کردهاند لطفا بپرسید. باور کنید هیچ دشمنی شخصی با ایشان ندارم و صرفا میخواهم بدانم از ۱۰ سال پیش و از زمان شکل گیری شورای ملی، میلیونها دلاری که برای ایشان سرازیر شدند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
پرسش دیگر از دوستان حامی رضا پهلوی این است که دقیقا ددلاین شما برای به صحنه آوردن ایشان چه زمانی است؟ اگر بگوید نه چه خواهید کرد؟ آیا سراغ کینگ میکرها در جناح دیگر سلطنت میروید یا برنامههای دموکراتیک سازی؟
برنامه شما برای به نتیجه رساندن گذار سیاسی با توجه به بحران همبستگی و سازماندهی و همچنین مقاومت مدنی چیست؟ این پرسش طبعا خطاب به جمهوری خواهان حامی ایشان نیز خواهد بود. اما خطاب به پادشاهی خواهان مطیع و ناپرسا نیست.
نه افسانهی سیستم قدرتمند، نه ساده سازی برای رویارویی
درباره تراز اعتراض و سرکوب در ۴۰۱
نباید فقط دنبال دلایل پیچیده یا علمی برای تغییرات کلان بود. همهی اعتراضات ما طی سالهای گذشته، بارز ترین ویژگی که داشتند خودانگیختگی بوده است و همین خود جوششی غالبا سرایت پذیری و الهام بخشی را برای جرقه زدن خیزشها در خود حمل میکند .
این یعنی ممکن است صبح برخیزی و آخوند، ضربت دیگری از پتانسیل انباشته مردمی دریافت کرده باشد اما این ضربت الزاما منجر به مرگ سیستم نشود. اما سودی که دارد و باید غنیمت انگاشته شود پذیرش آسیب پذیری و گاهی تزلزل و ناپایداری سیستم سرکوب است. برای این موضوع مصداقهایی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم.
در موفقیت سیستم سرکوب و مدیریت آن توسط شورای عالی امنیت ملی نباید مبالغه کرد. آنچنان که برخی به هوشمندی علی خامنهای در سیاست منطقهای و مدیریت روابط امنیتی در داخل ساختار اشاره میکنند مستندات قدرتمندی وجود ندارد.
مدیریت سرکوب در اعتراضات سال ۱۴۰۱ مانند اعتراضات دورههای پیشین، متمرکز بر ۳ دوره است. یکم دوره غافلگیری با امر تحملناپذیر یا فرصت سرایت پذیر است که اعتراضات شکل میگیرد.
در این دوره شاهد گسترش شهر به شهر اعتراضات و مشارکت شهرهای کوچک برای اولین بار در یک خیزش عمومی هستیم. به سرعت همه شهرها درگیر میشوند و مدیریت سرکوب، ضمن عملیاتی کردن سرکوب با توجه به نقاط کانونی پرتنش، نیروهای ویژه، ضد شورش و بخشی از نیروهای سپاه پاسداران را به مناطق مختلف شهری در استانها میفرستد. اصلی ترین استراتژی سرکوب همین مدیریت نقاط کانونی ملتهب است که در دوره اول برجسته به نظر میآید.
دوره دوم درگیری دو طرفه و همآوردی با نیروهای خیابان است. از اقدامات عملیاتی این دوره که تمام تصمیم گیریهای کلیدی آن در شورای عالی امنیت ملی تعیین میشود، میتوان به هدشات معترضان و رهگذران برای پیشگیری از شکلگیری تجمعات بزرگ اشاره کرد. در موارد دیگری ایجاد رعب و وحشت با هدف قرار دادن معترضان به قصد نقص عضو از جمله نابینا کردن معترضان، آسیب عمدی زدن به زنان مشارکت کننده از جمله آزار جنسی یا تجاوز به تعداد زیادی از دختران و زنان بازداشت شده است. در یک بررسی پنهان انجام شده تقریبا تمام دستگیر شدگان اولیه از زنان و دختران بین مهر ۴۰۱ تا آذر همان سال دستکم نوعی از آزار جنسی را در بازداشت تجربه کرده بودند.
اما این اقدامات تا بتواند نمایش بیرونی خود در تثبیت وحشت را اجرایی کند و مانع مشارکت معترضان جدید شود، تسلط خود بر تعدادی از شهرها را از دست داده و دستکم برای چند روز از آن شهرها عقبنشینی کرده بود. بزرگترین نمونه از این دست در کلان شهرها مربوط به رشت است که مدیریت سرکوب و نیرهای سپاه، حدود ۷۲ ساعت از شهر رشت عقب نشینی کردند.
دوره دوم در بررسی اعتراضات سال ۴۰۱ بسیار کلیدی است. ناپایداری و تزلزل نیروهای عامل در برخی نقاط تهران و شهرستانها با نوعی نافرمانی و تردید برای ادامه کشتار یا ضرب و شتم معترضان همراه است. اقدام مشترک این دوره و دوره اول، دستگیریهای پیشگیری کننده است. تقریبا هر کسی که کوچکترین عاملیتی در فضای میدانی یا رسانهای داشت در تور دستگیری ها قرار گرفت ولی بسیار جالب توجه است که درخواستها برای مذاکره از طرف قوه قضاییه و لزوم گفتگو و بازگشت آرامش دقیقا در همین دوره مطرح میشود. برنامههای مختلف در صدا و سیما و مستندی که یکی از اعضای گروههای فشار درباره برخورد همه جانبه مردم محلات تهران منتشر میکند نشانه گسترش خشم عمومی حتی از داخل منازل علیه افراد سرکوبگر در تهران است. یکی دیگر از موضوعاتی که وحشت نیروهای سرکوب را افزایش میدهد عملیاتهای دفاع مشروع معترضان در هدف قرار دادن برخی عاملان و فرماندهان میدانی در شهرهای مختلف است. بررسیهای محرمانه نشان میدهند که حمله به برخی مراکز قدرت مستقر از جمله دفاتر امامان جمعه، مراکز بسیج و حذف فیزیکی افراد محلی از نهاد سرکوبگر، به ادامه سرکوب و موفقیت آن، تردیدها و تزلزل های جدی وارد کرده است.
دوره سوم که دوره فروکش نسبی اعتراضات تا خاموشی کامل آن است با اعدامها، و دستگیریهای بیشتر شروع میشود و با حملات گسترده شیمیایی به مدارس تا پایان سال تحصیلی در خرداد ۴۰۲ ادامه مییابد.
این متن چکیدهای از تحقیقی بزرگتر است که میخواهد اشاره کند این یک وضعیت بدون سازماندهی و خودانگیخته در اعتراضات خیابانی است که هنوز امنیت تهران را هدف قرار نداده و همچنان از مشارکت حدودا یک درصدی از جمعیت ایران برخوردار بوده است. نکته بارزی که میتوان از این اعتراضات آموخت این است که امواج بزرگ تر هنوز به سواحل حکومت اسلامی برخورد نکردهاند.
درباره تراز اعتراض و سرکوب در ۴۰۱
نباید فقط دنبال دلایل پیچیده یا علمی برای تغییرات کلان بود. همهی اعتراضات ما طی سالهای گذشته، بارز ترین ویژگی که داشتند خودانگیختگی بوده است و همین خود جوششی غالبا سرایت پذیری و الهام بخشی را برای جرقه زدن خیزشها در خود حمل میکند .
این یعنی ممکن است صبح برخیزی و آخوند، ضربت دیگری از پتانسیل انباشته مردمی دریافت کرده باشد اما این ضربت الزاما منجر به مرگ سیستم نشود. اما سودی که دارد و باید غنیمت انگاشته شود پذیرش آسیب پذیری و گاهی تزلزل و ناپایداری سیستم سرکوب است. برای این موضوع مصداقهایی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم.
در موفقیت سیستم سرکوب و مدیریت آن توسط شورای عالی امنیت ملی نباید مبالغه کرد. آنچنان که برخی به هوشمندی علی خامنهای در سیاست منطقهای و مدیریت روابط امنیتی در داخل ساختار اشاره میکنند مستندات قدرتمندی وجود ندارد.
مدیریت سرکوب در اعتراضات سال ۱۴۰۱ مانند اعتراضات دورههای پیشین، متمرکز بر ۳ دوره است. یکم دوره غافلگیری با امر تحملناپذیر یا فرصت سرایت پذیر است که اعتراضات شکل میگیرد.
در این دوره شاهد گسترش شهر به شهر اعتراضات و مشارکت شهرهای کوچک برای اولین بار در یک خیزش عمومی هستیم. به سرعت همه شهرها درگیر میشوند و مدیریت سرکوب، ضمن عملیاتی کردن سرکوب با توجه به نقاط کانونی پرتنش، نیروهای ویژه، ضد شورش و بخشی از نیروهای سپاه پاسداران را به مناطق مختلف شهری در استانها میفرستد. اصلی ترین استراتژی سرکوب همین مدیریت نقاط کانونی ملتهب است که در دوره اول برجسته به نظر میآید.
دوره دوم درگیری دو طرفه و همآوردی با نیروهای خیابان است. از اقدامات عملیاتی این دوره که تمام تصمیم گیریهای کلیدی آن در شورای عالی امنیت ملی تعیین میشود، میتوان به هدشات معترضان و رهگذران برای پیشگیری از شکلگیری تجمعات بزرگ اشاره کرد. در موارد دیگری ایجاد رعب و وحشت با هدف قرار دادن معترضان به قصد نقص عضو از جمله نابینا کردن معترضان، آسیب عمدی زدن به زنان مشارکت کننده از جمله آزار جنسی یا تجاوز به تعداد زیادی از دختران و زنان بازداشت شده است. در یک بررسی پنهان انجام شده تقریبا تمام دستگیر شدگان اولیه از زنان و دختران بین مهر ۴۰۱ تا آذر همان سال دستکم نوعی از آزار جنسی را در بازداشت تجربه کرده بودند.
اما این اقدامات تا بتواند نمایش بیرونی خود در تثبیت وحشت را اجرایی کند و مانع مشارکت معترضان جدید شود، تسلط خود بر تعدادی از شهرها را از دست داده و دستکم برای چند روز از آن شهرها عقبنشینی کرده بود. بزرگترین نمونه از این دست در کلان شهرها مربوط به رشت است که مدیریت سرکوب و نیرهای سپاه، حدود ۷۲ ساعت از شهر رشت عقب نشینی کردند.
دوره دوم در بررسی اعتراضات سال ۴۰۱ بسیار کلیدی است. ناپایداری و تزلزل نیروهای عامل در برخی نقاط تهران و شهرستانها با نوعی نافرمانی و تردید برای ادامه کشتار یا ضرب و شتم معترضان همراه است. اقدام مشترک این دوره و دوره اول، دستگیریهای پیشگیری کننده است. تقریبا هر کسی که کوچکترین عاملیتی در فضای میدانی یا رسانهای داشت در تور دستگیری ها قرار گرفت ولی بسیار جالب توجه است که درخواستها برای مذاکره از طرف قوه قضاییه و لزوم گفتگو و بازگشت آرامش دقیقا در همین دوره مطرح میشود. برنامههای مختلف در صدا و سیما و مستندی که یکی از اعضای گروههای فشار درباره برخورد همه جانبه مردم محلات تهران منتشر میکند نشانه گسترش خشم عمومی حتی از داخل منازل علیه افراد سرکوبگر در تهران است. یکی دیگر از موضوعاتی که وحشت نیروهای سرکوب را افزایش میدهد عملیاتهای دفاع مشروع معترضان در هدف قرار دادن برخی عاملان و فرماندهان میدانی در شهرهای مختلف است. بررسیهای محرمانه نشان میدهند که حمله به برخی مراکز قدرت مستقر از جمله دفاتر امامان جمعه، مراکز بسیج و حذف فیزیکی افراد محلی از نهاد سرکوبگر، به ادامه سرکوب و موفقیت آن، تردیدها و تزلزل های جدی وارد کرده است.
دوره سوم که دوره فروکش نسبی اعتراضات تا خاموشی کامل آن است با اعدامها، و دستگیریهای بیشتر شروع میشود و با حملات گسترده شیمیایی به مدارس تا پایان سال تحصیلی در خرداد ۴۰۲ ادامه مییابد.
این متن چکیدهای از تحقیقی بزرگتر است که میخواهد اشاره کند این یک وضعیت بدون سازماندهی و خودانگیخته در اعتراضات خیابانی است که هنوز امنیت تهران را هدف قرار نداده و همچنان از مشارکت حدودا یک درصدی از جمعیت ایران برخوردار بوده است. نکته بارزی که میتوان از این اعتراضات آموخت این است که امواج بزرگ تر هنوز به سواحل حکومت اسلامی برخورد نکردهاند.
از آنچه در دوره میانی گذشته است میتوان دریافت که وجود پشتیبانی نیروی سیاسی در کنار سازماندهی خیابان، امکان موفقیت سیستم سرکوب را با چالش جدی مواجه خواهد کرد و الگوهای پیشین سرکوب را از کار خواهند انداخت.
حمایت جهانی و فقدانهای تمام نشدنی
حمایت جهانی در فضای سیاسی ایرانی مترادف شده با درخواست حمله نظامی. اما چنین نیست، حمایت جهانی از ارکان اساسی در #استراتژی_تغییر است. به احتمال زیاد دورانی که انقلابها میشدند تمام شده است. دوران جدید چارهای جز این نداریم که به سمت جاری سازی استراتژی، از شدنی به کردنی انقلابها حرکت کنیم.
بر همین اساس ناگزیریم امکانهای باقی مانده را شناسایی و عرصه سیاست جهانی را در استراتژی تغییر به سود خود تعریف کنیم.
نمیدانم چگونه میشود امثال شیرین عبادی را از خطای فاحش در ضربه زدن به اصل سکولاریسم آگاه کرد اما فرصتی برای ماست که به این موضوعات بیاندیشیم که
اگر واجد اقدام موثری در فرآیندهای دموکراسی خواهی نیستیم چگونه از ضربه زدن به برنامههای دموکراتیک سازی پرهیز کنیم.
قطعا هم شیرین عبادی و هم نرگس محمدی دو چهره صلح نوبل ایرانی به خوبی میدانند که بازی کردن در میدان حقوق بشر به روش کلاسیک پیشین، یک امکان سوخته است.
اگر همچنان بخواهیم از حقوق بشر به عنوان یک امکان در تقویت حمایت جهانی استفاده کنیم باید رویکردهای نوینی در انسداد حقوقی علیه جمهوری اسلامی در پتانسیلهای غربی تعریف کنیم. محبت اسلام شما را به اهل بیت اصلاح نزدیکتر میکند تا یارگیری برای سکولاریسم.
حفاریهای جدید باید یک تلنگر اساسی باشند که ممکن است فرصتهای مسالمت جویانه به پایان رسیده باشند، واقعا عجیب ترین چیز در فضای سیاست ایرانی این نیست که مخالف حمله نظامی نامشخص است، بلکه به این معناست که حتی جرأت نکرده به سمت ساخت دیسکورسهای آن برود. مثل R2P که کلمهای برای غیب شدن مخالفان رژیم و دوستداران عبارت خشونت پرهیز است.
موانع آنچنان در زوایای تاریک روح ما نشستهاند که تا پدرکشی نکنیم نمیتوانیم پیشروی کنیم. ما با سیاست پیشهگانی روبرو هستیم که گرچه ردای بالغانه دارند اما کودکانه به انسداد پیشروی های سیاسی کمر بستهاند. گرچه گاهی زن اما از سایه پدر پیروی میکنند.
مطمئن نیستم شیرین عبادی دیگر زمانی برای درک این موضوع داشته باشد اما برای نرگس محمدی نیز فرصت بسیار کمی باقی مانده است.
حمایت جهانی در فضای سیاسی ایرانی مترادف شده با درخواست حمله نظامی. اما چنین نیست، حمایت جهانی از ارکان اساسی در #استراتژی_تغییر است. به احتمال زیاد دورانی که انقلابها میشدند تمام شده است. دوران جدید چارهای جز این نداریم که به سمت جاری سازی استراتژی، از شدنی به کردنی انقلابها حرکت کنیم.
بر همین اساس ناگزیریم امکانهای باقی مانده را شناسایی و عرصه سیاست جهانی را در استراتژی تغییر به سود خود تعریف کنیم.
نمیدانم چگونه میشود امثال شیرین عبادی را از خطای فاحش در ضربه زدن به اصل سکولاریسم آگاه کرد اما فرصتی برای ماست که به این موضوعات بیاندیشیم که
اگر واجد اقدام موثری در فرآیندهای دموکراسی خواهی نیستیم چگونه از ضربه زدن به برنامههای دموکراتیک سازی پرهیز کنیم.
قطعا هم شیرین عبادی و هم نرگس محمدی دو چهره صلح نوبل ایرانی به خوبی میدانند که بازی کردن در میدان حقوق بشر به روش کلاسیک پیشین، یک امکان سوخته است.
اگر همچنان بخواهیم از حقوق بشر به عنوان یک امکان در تقویت حمایت جهانی استفاده کنیم باید رویکردهای نوینی در انسداد حقوقی علیه جمهوری اسلامی در پتانسیلهای غربی تعریف کنیم. محبت اسلام شما را به اهل بیت اصلاح نزدیکتر میکند تا یارگیری برای سکولاریسم.
حفاریهای جدید باید یک تلنگر اساسی باشند که ممکن است فرصتهای مسالمت جویانه به پایان رسیده باشند، واقعا عجیب ترین چیز در فضای سیاست ایرانی این نیست که مخالف حمله نظامی نامشخص است، بلکه به این معناست که حتی جرأت نکرده به سمت ساخت دیسکورسهای آن برود. مثل R2P که کلمهای برای غیب شدن مخالفان رژیم و دوستداران عبارت خشونت پرهیز است.
موانع آنچنان در زوایای تاریک روح ما نشستهاند که تا پدرکشی نکنیم نمیتوانیم پیشروی کنیم. ما با سیاست پیشهگانی روبرو هستیم که گرچه ردای بالغانه دارند اما کودکانه به انسداد پیشروی های سیاسی کمر بستهاند. گرچه گاهی زن اما از سایه پدر پیروی میکنند.
مطمئن نیستم شیرین عبادی دیگر زمانی برای درک این موضوع داشته باشد اما برای نرگس محمدی نیز فرصت بسیار کمی باقی مانده است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر سطر (مرتبط و متمرکز به متن) حرف زدن، هنر نیست، انتظار طبیعی از ماست. ریسیدن و تمایز بخشی به آیتمها یا ترمهای علمی به ما کمک میکنند که بستهی آگاهی بخشی را درست منتقل کنیم. گویندهها در پلتفرم های مجازی بیشتر وقتها حرفها را هم از دید یک ایجنت بنگاه معاملات ملکی میشنوند و هم گاهی خود ایجنت میشوند. پیکار نظری از این دو وضعیت دوری میکند. اگر در موقعیت حزبی یا انتخاباتی صحبت کنیم ایجنت بودن قابل درک است اما غالبا موقعیت گفتگو در وضعیت انتخاباتی نیست، فقط ریسیدن وضعیت برای روشنایی بیشتر است. تمرین دوری از سوگیری سیاسی (Political bias) و همچنین درونی کردن آشنایی زدایی (Defamiliarization)، تمرین شهروندی منتقد است. اصراری هم نیست مثل وزغ میانه هر بحث تخصصی جهش کنیم. طبعا برای مدتها دیدن، شنونده بودن، بیشتر خواندن و سکوت کردن بیشتر عامل رشد است. این جدای از این موضوع است که البته باید درک کنیم بیشتر وقتها ما صرفا یک شهروند نگران هستیم تا دانشمند آگاه به یک شاخهی تخصصی از علم.