زیر سقف آسمان
10K subscribers
2.84K photos
619 videos
420 files
3.12K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️غربشناسی‌ی دکتر داوری و نتایج و کارکردهای آن

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۶ خرداد ۱۴۰۲


این عنوان سخن‌رانی‌ی من در فردا بعد از ظهر است. چون بعد از ظهر فردا سه جلسه تدریس دارم، نمی‌توانم در محل کنفرانس حضور بیابم، لاجرم اگر امکانات فراهم باشد، ساعت ۱۸ از طریق مجازی در لینک زیر بحث‌ام را ارائه خواهم کرد.
https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-jvh-hew-fq7

اگر هم مشکلات اینترنتی به‌وجود آمد و توفیق صحبت نیافتم، پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم!

#داوری
#غرب‌شناسی

@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️غربشناسی‌ی دکتر داوری و نتایج و کارکردهای آن

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۶ خرداد ۱۴۰۲


این عنوان سخن‌رانی‌ی من در فردا بعد از ظهر است. چون بعد از ظهر فردا سه جلسه تدریس دارم، نمی‌توانم در محل کنفرانس حضور بیابم، لاجرم اگر امکانات فراهم باشد، ساعت ۱۸ از طریق مجازی در لینک زیر بحث‌ام را ارائه خواهم کرد.
https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-jvh-hew-fq7

اگر هم مشکلات اینترنتی به‌وجود آمد و توفیق صحبت نیافتم، پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم!

#داوری
#غرب‌شناسی

@NewHasanMohaddesi
♦️فایل‌های صوتی‌ی کنفرانس داوری در ترازوی داوری

دوستان عزیز اگر کسی موفق شد فایل صوتی‌ام را تفکیک کند، خواهش می‌کنم برای من بفرستد. البته کیفیت صدا اصلا خوب نیست.


🔸در فایل صوتی‌ی ششم می‌توانید صحبت‌هایم را بشنوید.

https://www.ihcs.ac.ir/fa/news/23896


#داوری
#غرب‌شناسی

@NewHasanMohaddesi
Audio
♦️غربشناسی‌ی دکتر داوری و نتایج و کارکردهای آن

حسن محدثی‌ی گیلوایی

سخن‌رانی در تاریخ ۷ خرداد ۱۴۰۲

🔸کنفرانس ”داوری در ترازوی داوری”



فایل منتشر شده بی‌کیفیت ضبط شده و به لطف یکی از دوستان قدری کیفیت‌اش به‌تر شده است. امیدوار ام قابل استفاده باشد!

ظاهرا اگر با گوشی گوش بکنید، کیفیت به‌تری خواهد داشت.



#داوری
#غرب‌شناسی

@NewHasanMohaddesi
♦️داوری‌های سوگیرانه در باره‌ی نقد دکتر رضا داوری

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۱ خرداد ۱۴۰۲

از اقتضائات سخن گفتن در یک کنفرانس دانش‌پژوهانه، سخن گفتن دقیق و مستند و با کم‌ترین بار عاطفی و هنجارین است. کنفرانسی که اخیرا در مورد دکتر رضا داوری به مدیریت دکتر سیدجواد میری در پژوهش‌گاه علوم انسانی برگزار شد نیز از این امر مستثنا نبود.

گفتار دانش‌پژوهانه با نوشتن‌ در فضای مجازی و رسانه‌ی شخصی فرق فاحشی دارد. اگر احیانا گه‌گاهی خود را مجاز می‌دانیم که در رسانه‌ی شخصی مثل تلگرام یا اینستاگرام راحت‌تر و بدون سخت‌گیری‌های مورد نیاز گفتار دانش‌پژوهانه سخن بگوییم، در گفتار دانش‌پژوهانه ضروری است که دقیق و مستند و مستدل و با مهار عواطف و ارزش‌های شخصی و حب و بغض‌ها سخن بگوییم. اگر چه من حتا در یادداشت‌های خود در رسانه‌ی شخصی نیز در باره‌ی داوری مستند و دقیق سخن گفته ام و می‌توانم از همه‌ی آن‌ها به‌طور مستند و دقیق دفاع کنم. در این سخن‌رانی نیز به متون سه دوره‌ی فکری‌ی دکتر داوری بارها ارجاع داده ام و بخش زیادی از زمان سخن‌رانی‌ام را صرف خواندن مطالبی از آثار او کرده ام.

من حتا برخلاف نظر دوست و برادر عزیز ام دکتر سیدجواد میری (در سخن‌رانی‌اش در کنفرانس)، تعبیر هایدگریسم اسلامی (اجمالا به معنای تلفیق میراث فکری‌ی هایدگر با میراث اسلامی) را در باره‌ی اندیشه‌های کسانی چون فردید و داوری و مجموعه‌ی شاگردان آنان نظیر دکتر جباری (در دوره‌ی قبلی‌اش) و دکتر عبدالکریمی و دیگر شاگردان آنان به‌طور دقیق به‌کار می‌برم.

در پاسخی که آقای پیرحیاتی به دکتر عبدالکریم سروش داده است، چنین آمده است:

”... تازه اگر از صحبت کسانی مثل حسن محدثی و رحیم محمدی بگذریم که با لحنی شبیه به لحن خود دکتر سروش، داوری را دچار نوعی هپروت‌اندیشی تعریف کرده‌اند” (پیرحیاتی، ۱۴۰۲،).


این برداشت شخصی‌ی سوگیرانه‌ی یک طرف‌دار دکتر داوری (آقای علی‌ی پیرحیاتی) از نقدهای من به غربشناسی‌ی دکتر داوری است. هرگز در سخن‌رانی‌ی من چنین تعبیری به‌کار نرفته است (علاقه‌مندان می‌توانند به فایل سخن‌رانی ام مراجعه کنند).

https://t.me/NewHasanMohaddesi/8754

از این رو، محض روشن‌گری به زودی خلاصه‌ای از گفتار ام را در این کنفرانس، منتشر خواهم کرد تا این نوع استنباط‌های سوگیرانه از دو سو را رد کرده باشم.



🔸پس‌نوشت: من در توصیف مرحله‌ی دوم غربشناسی‌ی داوری که بلافاصله بعد از انقلاب آغاز می‌شود، غربشناسی‌ی او را هنجارین و اخلاقی، دینی، غرب‌ستیزانه، جدلی، آخرالزمانی، و آرزواندیشانه توصیف کرده ام. شاید تعبیر ”هپروت‌اندیشی”‌ که آقای پیرحیاتی به‌کار برده اند، برداشتی عامیانه از همین کلمه‌ی آرزواندیشی باشد.


🔸لینک نوشته‌ی آقای پیرحیاتی:
https://t.me/pirhayati/101


#داوری
#سروش
#پیرحیاتی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۱
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

مقدمه
غرب برای «ما ایرانیان» از مدتی پیش از انقلاب مشروطه به‌منزله‌ی یک دیگری‌ی چالش‌برانگیز ظاهر شده است و هم‌چنان چنین نقشی را برای ما ایفا می‌کند. ما می‌توانیم از دیگران متنوع سخن بگوییم. هر «ما»یی دیگرانی دارد. اما همیشه برخی از این دیگران چالش‌برانگیز اند. دیگری‌ی چالش‌برانگیز آن است که بخشی از اعضای یک «ما» را به خوداندیشی‌ی بنیادی در باره‌ی هویت‌اش وا می‌دارد. گاهی این چالش‌‌برانگیزی‌ها و تنش‌های هویتی در حدّ درگیری‌های روزمرّه باقی می‌ماند و گاهی برخی از آن‌ها نیز به سطح تفکر و اندیشه‌ورزی ارتقا می‌یابد و اندیشه‌گران عضو یک «ما» را سخت درگیر خود می‌کند و آن‌ها را به مفهوم‌پردازی وا می‌دارد و بدل به موضوع تفکر آن‌ها می‌شود. بحث از موضوع‌شده‌گی‌ی غرب برای اندیشه‌وران ایرانی بحثی بسیار مهم است و جای آن دارد که به‌تفصیل و دقت نگریسته شود که غرب در چشم آنان چه‌گونه دیده شده و در زبان آنان چه‌گونه وصف شده است و این نوع دیدن و وصف کردن برای آنان چه پی‌آمدهایی داشته و چه اثری در میان آنان بر جای نهاده و چه کسانی را چه‌گونه برانگیخته است. در نظر من غربشناسی از مهم‌ترین و فوری‌ترین موضوعاتی است که ایرانیان می‌بایست بدان بپردازند؛ زیرا سرنوشت ما به سرنوشت غرب گره خورده است.

     رضا داوری‌ی اردکانی از جمله کسانی است که به تناوب در آثار خویش در باره‌ی غرب و تمدن غربی سخن گفته است. در آثار او چه در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و چه پس از آن بارها سخن از غرب و تمدن غربی به‌میان آمده است و کثیری نیز از وی تأثیر گرفته اند و دنباله‌روی اندیشه‌ی وی بوده اند و از جایی به بعد به بسط یا تکرار اندیشه‌های او مشغول بوده اند. جای آن دارد که غربشناسی‌ی او را بکاویم و تحولات آن را بررسی کنیم و آثار و پی‌آمدهای آن را نیز بسنجیم.   

غربشناسی‌ی داوری
قبل از ورود به بررسی‌ی آرای رضا داوری‌ی اردکانی نخست باید به نکته‌هایی پایه‌ای در باره‌ی غربشناسی اشاره کنم. غربشناسی موضوعی به نام غرب را بدل به متعلق اندیشه می‌کند و می‌کوشد در باره‌ی آن به مطالعه و تامل و بررسی بپردازد. موضوع‌شده‌گی‌ی غرب می‌تواند اشکال گوناگونی به خود بگیرد و حوزه‌های مطالعاتی‌ی مختلفی را شکل دهد.

به‌عبارت دیگر، ما می‌توانیم از انواع غربشناسی سخن بگوییم: غربشناسی‌ی تاریخی، غربشناسی‌ی جامعه‌شناختی، غربشناسی‌ی انسان‌شناختی، غربشناسی‌ی ایدئولوژیک (از منظر ایده‌ئولوژی‌ی خاص)، و غربشناسی‌ی فلسفی. غربشناسی‌ی داوری ظاهراً از نوع فلسفی است. او هرگز به مطالعه‌ای تاریخی، جامعه‌شناختی یا انسان‌شناختی در باره‌ی غرب نمی‌پردازد. بحث او تماماً بحث از ذات و سرشت و ماهیت غرب است. اگرچه او در غربشناسی به یک تاریخ (تاریخ غرب) نظر دارد، اما مطالعه‌ و بحث او تاریخ‌شناختی نیست. او هرگز به بررسی‌ی سیر تاریخی و تمدنی‌ی غرب بر مبنای داده‌های تاریخی نمی‌پردازد، گرچه به‌اجمال از دوره‌های تاریخ غرب سخن می‌گوید. به‌عبارت دیگر، به تاریخ غرب بی‌اعتنا نیست، اما نظر کردن او به تاریخ غرب نیز ظاهراً نظرکردنی فلسفی است و در این نظر کردن نیز عمدتاً متأثر از برخی متفکران غربی نظیر اشپنگلر، گنون، و از جمله هایدگر است و در آثار دوره‌ی نخست خود نیز بارها به او ارجاع می‌دهد (داوری، ۳۲۴؛ چنین گفت زرتشت، مجله‌ی فرهنگ و زندگی).

او حتا وقتی از مطالعه‌ی زبان سخن می‌گوید، به دنبال بررسی‌ی ذات و ماهیت تمدن غربی است: ”مطالعه جدی در باره زبان، مطالعه در باره تمدن است. ... یک چنین پژوهشی است که به ما امکان می‌دهد اساس علم و ماهیت آن و ذات تمدن را دریآبیم و نحوه تفکر یا اعراض از تفکر و غفلت را که وضع بشر امروزی است درک کنیم” (داوری، ۱۳۴۸: ۲۵).

ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن /۲
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس)

✍️ حسن محدثی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

داوری حتا گاهی از ذات بشر جدید سخن می‌گوید: ”بشر کنونی از بشر کامل بسیار دور است، معهذا می‌توان ذات بشر را از تحلیل تاریخ جدید غربی دریافت. اگر تاریخ جدید، تاریخ استیلای بشر بر زمین و زمان است، بشر کنونی هم باید در طریق استیلا باشد” (داوری، بی‌تا: ۳۲۱).

وقتی آرای غرب‌شناسانه‌ی او را می‌کاویم، درمی‌یابیم که غربشناسی‌ی داوری دو چرخش را طی کرده است: یکی چرخشی که بلافاصله پس از انقلاب صورت گرفته است و به‌نظر می‌رسد چرخشی نیست که از دل اندیشه رخ داده باشد بل‌که بیش‌تر به‌نظر می‌رسد هم‌رنگ شدن با جریان زمانه است، و دیگری چرخشی است که در دهه‌های هشتاد و نود شمسی رخ می‌دهد و به‌نظر می‌رسد چرخشی است که از دل تجربه‌ی تاریخی‌ی پس از انقلاب رخ داده و ریشه‌های فکری دارد. بدین ترتیب، می‌توانیم از سه دوره‌ی غربشناسی در کار داوری سخن بگوییم: دوره‌ی آخرالزمانی، دوره‌ی آخرالزمانی-آرزواندیشانه، دوره‌ی غرب‌پذیری‌ی نسبی.

نگرش آخرالزمانی به
غرب: غرب و تمدن غربی در آثار پیش از انقلاب داوری
رضا داوری‌ی اردکانی از جمله اندیشه‌مندانی است که غرب را در برابر «ما» قرار می‌دهد. اما نخست ببینیم که او از کدام «ما» سخن می‌گوید؟‌ «ما»ی ایرانی یا «ما» اسلامی؟‌
او تمدن غربی را «تمدن برتر و تمدن علی الاطلاق» می‌‌داند که می‌خواهد «همه چیز را تصاحب و از آنِ خود کند» (داوری، ۱۳۴۸: ۱۷). او از انحراف فرهنگ و بحران تمدن سخن می‌گوید و به‌نظر می‌رسد روی‌کردی رمانتیسیستی دارد: «می‌خواستم بگویم زبان در دوران انحطاط فرهنگ و بحران تمدن به حرف تبدیل شده مردمان زبان یکدیگر را نمی‌فهمند. دنیای ما، عالم عشق و مهر و همداستانی نیست. رابطه‌یی که مردمان با هم دارند و بیشتر این رابطه زبانی است، در حد مناسبات مادی و تولید و مصرف است» (همان: ۱۹-۱۸). او فرهنگ را کلیتی غیرقابل تجزیه می‌داند: «تجزیة فرهنگ به اجزا و عناصر درست نیست و ما را به اشتباه و خطا می‌اندازد. در فرهنگ کل و جز معنی ندارد هر جزئی که بنظر آریم تمام فرهنگ است و اجزائی که از هم جدا باشد یا کلی که بتوان اجزایش را از هم تفکیک کرد معنی ندارد» (همان: ۱۹). داوری از هبوط بشر در دوران جدید سخن می‌گوید:

«از هنگامیکه زمان و مکان مطلق نیوتونی و فضای سه بعدی اقلیدسی اعتبار خود را از دست داد و زمان-مکان (جای-گاه) و فضای چهار بعدی انیشتنی مقبول افتاد چشم‌انداز هنرمند نیز ار بین رفت یا دستخوش دگرگونی شد و از آنجا که جز امر محسوس و انتزاعی دیگر چیزی نبود و امر جوهری بی‌اعتبار و مردود شد، در زندگی روزمره و حتی در هنر هم مناط امر محسوس و انتزاعی قرار گرفت و به این ترتیب ایمان و یقین از میان رفت یعنی یکبار دیگر بشر هبوط کرد. در چنین وضعی بجای قاعده قدیم که اصل امور مقدس و احیاناً الهی و بی‌چون و چرا و یقین می‌دانستند، تولید و بازده و قدرت پول و نفسانیت قاعده و مرجع شد و عقل بشر اصالت پیدا کرد و ملاک و منادی حقیقت شد و این مقام غفلت آدمی بود از اینکه افتاده در جهان و تنها و محفوف بمرگ و عدم است و عجب اینستکه این داعیه در تاریخی اظهار شد که انسان بمرحله هبوط مجدد نزدیکتر بود و هر چه نزدیکتر شد در این داعیه بیشتر اصرار ورزید. و حال ما بشری هستیم مدعی عظمت و حتی الوهیت و ناسخ «مطلق» و با اینهمه اسیر و برده زمان. ما بشری هستیم که مطلق‌های قدیم را انکار می‌کنیم اما زبان و علم و منطق و مفاهیم آنرا مطلق می‌انگاریم و در پناه این این مطلق از تفکر استعفا می‌کنیم و آخرالامر ما بشری هستیم گمشدة بازار تولید و مصرف و تبلیغات و حرف و قال و مقال، حریصانه مصرف می‌کنیم بی‌آنکه بدانیم چه چیزی را مصرف می‌کنیم و آیا به آن احتیاج داریم یا نداریم. قاعده قدیم دیگر فراموش شده است و شاخه‌هایی که در متن تمدن جدید جای قاعده قدیم را گرفته، از نظر پنهان است» (همان: ۲۱).

او نگاهی بسیار منفی به تمدن جدید دارد و بر آن است که «تمدن معاصر، بشر را به انحطاط سوق میدهد و متفکرانی هم که خواسته‌اند این تمدن را در هم شکنند و دنیای عدم تفاهم و از خودبیگانگی بشر را از میان ببرند نه تنها توفیقی نداشته‌اند بلکه احیاناً و عاقبت‌الامر خودشان در مسیر همین تمدن افتاده‌اند» (همان: ۲۳). 

تصویری که او از بشر دوران جدید ارائه می‌کند، تصویری آخرالزمانی است:
«بشر تحت استیلای تمدن جدید فقط آزادیش را در مصرف می‌یابد. این قلمروی اختیار اوست و اما در عین این اختیار، در اختیار ناتوان است و تنها در حسرت اختیار برای اثبات رهایی که در واقع غفلت از اسارت است به پرحرفی و پرگوئی می‌پردازد و تشخص خود را در این مییابد که برای خود می‌خورد و می‌پوشد و دنبال لذت می‌رود» (همان: ۲۴-۲۵). او بر آن است که «بشر به صورت شیي در آمده است» (همان: ۲۵).

ادامه 👇

#داوری
#غرب‌شناسی
@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۳
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

او بر آن است که «بشر به صورت شیي در آمده است» (همان: ۲۵). در پس نگاه او به تمدن جدید نوعی از توطئه‌نگری‌ی پنهان وجود دارد زیرا داوری می‌گوید:
«تمدن جدید برخلاف تمدنهای قبلی که قاعده و اصلی داشت دیگر اصل و اساسی ندارد اما در داخل سیستم خود شاخه‌ها و وسائلی دارد که استیلای خود را حفظ می‌کند و مانع پیدا شدن خودآگاهی و پرسش درباره قدرت مخفی و ناپیدای تمدن می‌شود. از چه طریق؟‌ از طریق حرف. مگر نه این است که روزنامه و رادیو و سینما و تلویزیون مقام بزرگی در روابط و مناسبات دنیای امروز دارند تا آنجا که به اعتباری می‌توان زمانه را زمانة این وسائل خواند؟» (همان: ۲۵).

نگاه او در این دوره آخرالزمانی است، نه فقط به خاطر این‌که بشر را در وضعی اسف‌ناک می‌بیند که محتاج نجات است، بل‌که او از بحران تمدن غرب سخن می‌گوید:

«معمولاً بحران تفکر تعلق به آغاز و پایان یک تمدن دارد. گاهی گفته می‌شود که بحران تمدن غربی در قرن نوزدهم شدتی بیش از امروز داشت. درست است که بحران جدی تمدن غربی در قرن نوزدهم آغاز شد و از همان زمان انحطاط و بحران در تفکر پیدا شد و مظاهر این بحران را می‌توان در تفکر مارکس و تفکر نیچه دید. این بحران‌ها به‌دنبال انحطاط پیش آمده است. اما بحران عین انحطاط نیست. بحران یک وضع بلاتکلیفی است که هر چه زودتر باید سر و صورت و سامان بیابد. به‌عبارت دیگر، بحران یک امر موقتی است. حال آنکه انحطاط ممکن است قرن‌ها دوام داشته باشد» (داوری، اوتوپی و بحران تفکر در جهان جدید، مجله‌ی دانشکده، ص ۵).

چنان‌که می‌بینیم بحث از بحران تمدن غرب در آثار داوری هیچ مبنای روش‌شناختی‌ی معتبری ندارد و بر هیچ مبنای استدلالی‌ی قابل دفاعی استوار نیست. از این رو، بیش‌تر به‌نظر می‌رسد بحثی تقلیدی از آرای خود متفکران غربی است که داوری در این دوره به آن‌ها ارجاع می‌دهد؛ کسانی چون اشپنگلر، گنون، و هایدگر. تنها نکته‌ای که او بدان اشاره می‌کند و آن را مظهر بحران تمدن غربی می‌داند، «تفکر مارکس و تفکر نیچه» است. اما این‌که چه‌گونه می‌توان بحران تمدن غربی را از آرای این دو متفکر استخراج کرد، معلوم نیست.

داوری در بحث از مراحل تمدن دست‌کم از سه مرحله‌ی بسط، انحطاط، و بحران سخن می‌گوید (همان: ۵). داوری دیدگاه اشپنگلر را در مورد تمدن اسلامی به‌کار می‌بندد و می‌گوید: «تمدن اسلامی از آغاز پیدایش تا مدتی قریب به شش‌صد سال در حال بسط بود و بعد از این مدت هم قریب چهارصد سال دوره انحطاط را گذراند. اشپنگلر وقتی دوره هزار ساله برای تمدن‌ها قائل است و در عین حال تمدن جدید غربی را بعد از چهارصد سال منحط می‌خواند و زمان شروع انحطاط را پس از انتشار «فاوست» گوته می‌داند» (همان: ۵).

با این فقره دو چیز آشکار می‌گردد: یکی این‌که داوری تمدن غربی را در برابر تمدن اسلامی مطرح می‌کند و سخنی از تمدن ایرانی در میان نیست. دیگر این‌که می‌بینیم که فلسفه‌دان ایرانی در حاشیه‌ی بحث‌های متفکران غربی سخن می‌گوید و اندیشیدن او، اگر اندیشیدنی در کار باشد، اصیل (خودسالار و مبتنی بر تجربه‌های زیسته‌ی متفکر ایرانی) نیست بل‌که دگرسالارانه است. اگر کسانی از ایرانیان در حاشیه‌ی آرای مارکس و انگلس و هگل سخن گفته یا اندیشیده اند، امثال داوری نیز در حاشیه‌ی آرای اشپنگلر و گنون و هایدگر اندیشیده اند و روایتی از سخنان آنان را بر مبنای تفسیرهای خود برای ما برساخت کرده اند. گویا تقدیر اندیشه در این سامان در سده‌های اخیر دگرسالاری است.

ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۴
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲


باری، داوری بر آن است که «در تمدن غربی بحران امری مستمر شده است. بحران‌های سیاسی و اقتصادی دیگر دوره‌ای و متناوب نیست بلکه دائمی شده است. بحران تفکر هم ادامه دارد» (همان: ۶). وی در باره‌ی تمدن جدید غربی نیز می‌گوید: «باعتباری شاید بتوانیم بگوئیم در تفکر جدید غربی با ظهور کانت تزلزلی در ارکان تمدن غربی بوجود می‌آید. یعنی بحران تمدن در حدود دو قرن پیش آغاز شده است» (همان: ۶).

در این فقره و نیز در برخی فقرات قبلی، ما نگرش ایده‌آلیستی را در تحلیل داوری از سیر تحول تاریخ و تمدن بشری به‌نحو برجسته‌ای می‌بینیم. او سیر تحول تاریخ و تمدن را بر اساس تحول اندیشه‌ها و فلسفه‌ها تبیین می‌کند و این نگاهی ایده‌آلیستی با جامعه و تاریخ است. اهل فلسفه البته اغلب دچار نوعی تفرعن معرفتی هستند و تحوّل معرفتی را مبنا و ریشه‌ی تغییر و تحول جامعه و تاریخ می‌دانند و چندان اعتنایی به خاست‌گاه‌های فرامعرفتی‌ی تحول جامعه و تاریخ ندارند. بر اساس مصادیقی که داوری در باره‌ی نشانه‌های بحران تمدن غربی برمی‌شمرد، به‌نظر می‌رسد او بروز و ظهور نقاط عطف فکری و معرفتی را نشانه‌ی بحران تمدنی تلقی می‌کند؟ اما چرا این نقاط عطف فکری را نشانه‌ی تداوم یا مثلاً بلوغ تمدن نگیریم؟!

داوری در این مرحله‌ از غربشناسی‌ی خود (یعنی مرحله‌ی اول)، از کسوف دین حقیقی سخن می‌گوید. در نظر وی دین، یونانی زده شده است:
«از این اشارات نباید چنین نتیجه گرفت که می‌خواهیم مبنای یهودی-مسیحی تفکر و تمدن غربی را منکر شویم و تفکر دو هزار ساله تا دوره جدید را صرفاً تفکر یونانی بدانیم بلکه مقصود اینست که تفکر در این دوره یونان‌زده بوده و هر وقت که بیشتر اصرار در منطق و منطقی فکر کردن شده است دین حقیقی بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است؛ هر چند که ظاهر جز این باشد» (داوری، رنه گنون، ۹۷).

او تمدن جدید را تمدنی غیردینی می‌داند و کسوف «دین حقیقی» را نیز که محصول یونانی‌زده‌گی‌ی آن بوده، البته منفی تلقّی می‌کند:
«تمدن جدید، اصولاً یک تمدن غیردینی و عرفی است و در واقع اگر از دیانت هم چیزی مانده است، اعمال و مناسکی است که مردم پای‌بند شریعت بر طبق سنت و عادت انجام می‌دهند، بدون اینکه دین حقیقی در زندگی و مناسبات آنان منشأ اثر باشد. معنی این قول آنست که امور مدنی و اجتماعی و انسانی و بطور کلی زمینی، دیگر ربطی به آسمان ندارد و خدا و بشر هر کدام حقوق خاص خود را دارند» (همان: ۹۴).

این تمدن غفلت از تفکر معنوی را به هم‌راه داشته است. ما در این‌جا طنین و مضامین برخی بحث‌های اخیر شاگرد او بیژن عبدالکریمی را در این بحث داوری آشکارا می‌توانیم مشاهده کنیم. داوری بر آن است که «غفلت از تفکر معنوی اختصاص به دوره‌ی جدید دارد که در آن بشر تولد ثانی پیدا می‌کند و عقل جزوی او مبنا و مدار همه امور می‌گردد» (همان: ۹۸). در این‌جا داوری «عقل جزوی» را معادل سوبژکتیویته به‌کار می‌برد. این بحث نیز در آرای عبدالکریمی تکرار شده است و به‌نظر می‌رسد چنین بحثی ریشه در آرای مارتین هایدگر دارد (و هایدگر نیز به‌نظر می‌رسد آن را از استاد خود هوسرل أخذ کرده است). داوری می‌گوید: «معنائی که در دوره جدید به عقل داده می‌شود غیر از معنائی است که افلاطون و ارسطو و فلاسفه دوره اسلامی و مسیحی به آن دادند» (همان: ۹۴). در نظر وی «این عقل دوره جدید به تعبیر متقدمان، عقل جزوی است و در دوره جدید به این عقل اصالت داده شده است و می‌شود» (همان: ۹۴). او بر آن است که فلسفه‌ی کانت «عبارتست از تعیین حدود عقل جزوی و نه اثبات آن» (همان : ۹۵). عبارت زیر به‌خوبی نشان می‌دهد که مراد او از عقل جزوی همان سوبژکتیویسم دکارتی است:

«اگر این بیان موجب شده باشد که معتزله را قائل به اصالت عقل جزوی بدانیم باید گفته شود که آنان هرگز بشر و عقل جزوی را ملاک ندانستند، بلکه در عین اصالت دادن به وحی گفتند که خداوند به اقتضای عدل آدمی را آفریده است تا حسن و قبح و حق و باطل را بتواند تمیز دهد، و اگر قول آنان از این حیث که عقل به تساوی به آدمیان داده شده است ما را به یاد عبارت اول کتاب تقریر در باب روش درست به‌کار بردن عقل می‌اندازد از نظر توجه بظاهر اقوال است زیرا وقتی دقت در این دو قول می‌کنیم می‌بینیم که دکارت عقل را منشأ احکام می‌داند و حال آنکه معتزله هرگز قائل به چنین قولی نبوده‌اند» (همان: ۹۵).


ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۵
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۱ خرداد ۱۴۰۲


داوری غلبه‌ی سوبژکتیویسم دکارتی را سبب «غفلت از تفکر معنوی» می‌داند: «غفلت از تفکر معنوی اختصاص به دوره جدید دارد که در آن بشر تولد ثانی پیدا می‌کند و عقل جزوی او مبنا و مدار همه امور می‌گردد. ... در دوره جدید تفکر تازه‌ای پیدا شده است که بالذات با تفکر گذشته فرق دارد. فرانسیس بیکن و دکارت که راهگشای تفکر جدید هستند ...» (همان: ۹۸). داوری اندیشه‌ی آنان را سبب وقوع چرخش در تاریخ غرب می‌داند: «کار بزرگی که آنها و متفکران دیگر رنسانس کرده‌اند اینست که با تفکر آنها گشتی در تاریخ غرب پدید آمده و مبنائی گذاشته شده است که ارزشهای گذشته دیگر با آن مناسبتی ندارد و بعبارت دیگر تمدن جدید با قلب ارزشهای گذشته سیر تازه‌ای را آغاز کرده است» (همان: ۹۸). او سرانجام می‌گوید: «در دنیای جدید وحی و عقل کلی مورد غفلت قرار گرفته و هیچ و پوچ شده است» (همان: ۹۸) و در حالی که متفکرانی چون ماکس وبر و کارل مارکس و برخی دیگر می‌کوشند ریشه‌های شکل‌گیری‌ی تمدن جدید غربی را در درون تحولات عصر جدید بجویند و هر یک به‌نحوی آن را توضیح می‌دهند، داوری به تأسی از اندیشه‌های هایدگر این امر را همانا محصول بسط تفکر یونانی می‌داند و از تغییر ذات بشر سخن می‌گوید:

«بسط تفکر یونانی چنان بوده است که در دنیای متجدد، ذات بشر تغییر کرده و عقل او و واقعیت اصالت یافته است و خلاصه اینکه بشر بصورت موجودی در آمده است که واقعیت را در برابر خود قرار می‌دهد و به این ترتیب دیگر وجود خدا مورد ندارد و اگر هم مطرح شود تابع عقل و واقعیت و در حکم وسیله‌ای است برای بشر» (همان: ۱۰۰). «بشر جدید وحی را یکسره کنار گذاشته و خود و عقل و فکر خود را ملاک حقیقت دانسته و به این ترتیب حقیقت را منحصر به حقیقتی منطقی و مفهومی کرده است» (همان: ۱۰۰).

در این‌جا ما از یک فلسفه‌دان انتظار داریم به‌نحو فلسفی توضیح دهد که چرا وحی در عصر جدید کنار نهاده شده است؟ وحی چه نوع معرفتی عرضه می‌کرده است که نتوانسته در برابر تحولات معرفتی‌ی جدید مقاومت کند و اعتبار خود را حفظ نماید؟‌ معرفت جدید بشر چه‌گونه معرفت کهن او و منابع معرفتی‌ی کهن او را دچار بحران کرده است؟ اما داوری چنان سخن می‌گوید که طنین سیطره‌ی شیطان بر زمین از آن شنیده می‌شود. پنداری بشر جدید مسخّر شیطان شده است و این بشر شیطانی که ذات‌اش تغییر کرده و وحی و خدا را کنار نهاده، بر زمین چیره شده است! میزان خصومتی که در این اندیشه علیه عصر جدید نهفته است، حد و حصر ندارد؛ پتانسیلی عظیم برای بنیادگرایان مسلمان.


ادامه دارد. 👇👇👇

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۶
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۲ خرداد ۱۴۰۲


از نظر داوری‌ی دوره‌ی اول «علم امروز وسیله‌ای است در دست سوداگران سیاسی و اقتصادی و در خدمت اهوا و مطامع آنهاست» (همان: ۱۰۰).

     در کنار بهره‌گیری از مفهوم «عقل جزوی» مترادف با سوبژکتیویسم دکارتی، داوری از مفهوم دیگری نیز بهره می‌گیرد که بیش‌تر باری اخلاقی دارد تا فلسفی و آن مفهوم «نفسانیت» است. این بشر جدید که از نظر داوری سرشتی دگرگونه یافته، گرفتار در «نفسانیت» است. او به نحو تأییدآمیزی اندیشه‌ی رنه گنون را توضیح می‌دهد و در شرح و بسط آن سخن می‌گوید: «گنون می‌گوید بشر غربی که از تفکر قرون وسطی گذشت به آزادی دست نیافت بلکه اسیر نفس و نفس‌پرستی شد» (همان: ۹۲). داوری اما نوعی تعیّن‌گرایی (دترمینیسم) را در غربشناسی‌ی دوره‌ی آغازین خود به‌میان می‌آورد و می‌گوید: «بشر این نسبت جدید را بمیل و اراده خود برقرار نکرده است»، «نسبت غلطی که میان بشر و تکنولوژی بوجود آمده است» و سبب بیگانه‌گی‌ی بشر شده است (همان: ۱۰۱). 

     بر اساس آن‌چه آمد، غربشناسی‌ی این دوره‌ی داوری ریشه در افکار متفکرانی چون اشپنگلر، گنون، و هایدگر دارد. نگاه او به افکار نیچه نیز هایدگری است:‌

«وجود زرتشت معماست و بسیار معماها در تفکر نیچه وجود دارد و چنانکه هیدگر سفارش کرده است باید یاد بگیریم با همان دقتی که کتب ارسطو را می خوانیم، چنین گفت زرتشت را بخوانیم. صراحت کلمات و دقت تفکر در این کتاب که با قدرت تخیّل شاعرانه توأم شده، می‌تواند افقهایی را در عالم تفکر غربی بگشاید. زرتشت اگر آموزگار تفکر آینده نیست راهگشاست و از مشکلات راه و رسم و راه منزلها هم بی‌خبر نیست» (داوری، چنین گفت زرتشت، مجله‌ی فرهنگ و زندگی، ۳۲۴). 

این غربشناسی اگر چه در محتوا عمیقاً ضدغربی است، اما الزاماً غرب‌ستیزانه و جدلی نیست و زبانی دینی ندارد و چیزی از اراده‌گرایی‌ علیه غرب نیز در آن وجود ندارد. آخرالزمانی اما دترمینستی است. در این مرحله غربشناسی‌ی داوری چندان رنگ و بویی از اسلام ندارد بل‌که بیش‌تر رنگ و بوی تفکر مارکسیستی دارد. پررنگ بودن مفهوم ”امپریالیسم” در این بحث‌ها به خوبی این نکته را نمایان می‌سازد؛ اگرچه از خیلی جهات نیز با تفکر متفکران مسلمان زمانه نظیر علی‌ی شریعتی و مرتضی مطهری و حتا جلال آل احمد هم سخن  و هم رأی است. داوری البته تمدن غربی را در برابر تمدن اسلامی قرار می‌دهد و بر آن است که تمدن اسلامی به تمامیت خود رسیده بود و این تمدن وقت رفتن‌اش بود:

«تمدن غربی که آمد تمدن گذشته میبایست برود. بهمین جهت اولین کسانی که با تفکر غربی آشنا شدند غالباً به تمدن اسلامی پشت کردند و به نفی و رد آن پرداختند یا بدون تذکر تاریخی، سعی در تفسیر تاریخ بر مبنای افکار نو یعنی بر مبنای اطلاعات و معلومات پراکنده در باب تمدن غربی بدون توجه به اصول مبانی نظری آن تمدن، کردند. امری که به قبول و نشر نسبتاً سریع این افکار مدد رساند و خیلی زود به آن، صورت فکر عادی و همگانی داد این بود که تمدن اسلامی در همه شئون اعم از شعر و فلسفه و علوم نقلی به تمامیت رسیده بود و این تمدن دیگر در برابر تمدن غربی که تمدن علی الاطلاق انگاشته میشد، آینده‌ای نداشت» (داوری، ۱۳۵۴: ۱۵۳-۱۵۲).

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی


@NewHasanMohaddesi
♦️غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن / ۷
(خلاصه‌ی سخن‌رانی در کنفرانس اخیر)

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۲۲ خرداد ۱۴۰۱



او که در حال بحث از شعر نیمایی و شعر کهن است، اضافه می‌کند که «این قافیه تمدن اسلامی را نیما سست نکرد. خود، سست و شکستنی شده بود اما صورت سطحی شده تفکر غربی که آمد این سستی و شکست را به نهایت رساند و آن را شکست و سستی تمدن و تفکر گذشته در برابر تمدن و تفکر نو قلمداد تا جائی که تفکر گذشته هیچ و پوچ شد و از یاد رفت و آنچه از آن ماند قافیه و قاعده تمدنی بود که مرده بود» (همان: ۱۵۳). اما مضامین سخن او در باره‌ی نسبت ما و غرب با افکار متفکران زمانه، هم‌خوانی‌ی تام و تمامی دارد.

در نظر داوری ما در این مرحله به‌نحوی شتاب‌زده به تقلید از تمدن غربی پرداخته ایم، بی‌آن‌که در باب مبانی‌ی آن اندیشه کنیم (همان: ۱۵۸-۱۵۷):

«ما از وقتی از گذشته خود روبرتافتیم با شتابزدگی متوجه غرب شدیم و نپرسیدیم تمدن غربی چیست بی‌چون و چرا آن را پذیرفتیم و به این جهت فقط به جلوه‌های ظاهر پرداختیم. شتاب‌زدگی ما بی‌وجه نبود. ما دیر با غرب آشنا شده بودیم و دیگر فرصت درنگ نبود. از سوی دیگر این تأخیر باعث شد که ما در دوره‌ای با غرب تماس پیدا کنیم که تمدن غربی به مرحله تقلید رسیده و امپریالیسم در جنب فعالیت اقتصادی و سوداگری خود بصدور سرمایه فرهنگی غرب پرداخته است» (همان: ۱۵۸-۱۵۷).

داوری در این‌جا توضیح نمی‌دهد کدام جوامع برخلاف ما زودتر با غرب آشنا شده اند؟ و بر سر آن‌ها چه آمده است؟ و اصلا زمان آشنایی‌ی با غرب در مقام مقایسه با دیگر متغیرها (نظیر نوع مواجهه با غرب)، چه اهمیتی در این ماجرا دارد؟ ظاهرا مخاطب باید بی‌چون و چرا با مدعیات او هم‌راه شود.

تمام مقالات او در این سال‌ها همین‌گونه نوشته شده اند و بیش‌تر خصلتی جزمی دارند. در حالی‌که انتظار می‌رود یک فلسفه‌دان مسیری استدلالی را دنبال و شرح مستدل و مقنع فلسفی در باره‌ی موضوع بحث ارائه کند و مدعیات اش محصول نوعی پژوهش فلسفی باشد، او در نوشته‌هایش بیش‌تر با پرسش‌های جدلی‌ی یک مخاطب فرضی مواجه است و آن‌ها را یک به یک و جا به جا کنار می‌گذارد.

او از استیلای بشر بر طبیعت بر مبنای سوبژکتیویسم دکارتی سخن می‌گوید که سرانجام به «استیلای بشر بر بشر» منتهی شده است (داوری، ۱۳۵۵: ۳۰-۲۹). او از بنده‌گی‌ی بشر در عصر جدید سخن می‌گوید؛ بشری که البته از آزادی دم می‌زند (همان: ۳۰): 

«باید دقت کرد که این خودی که بشر بندگی او میکند نفسانیت یعنی ساحتی از وجود اوست که از مظاهر غالب این تاریخ غرب است و بعبارت دیگر در این تاریخ نفسانیت در وجود بشر غلبه پیدا میکند. پس بندگی خود کردن با بندگی زمانه و تاریخ کردن منافاتی ندارد. وانگهی این تاریخ  و ترقی تاریخی چیزی جز وهم او نیست» (همان: ۳۰).

او به همین آسانی ایده‌ی پیش‌رفت تاریخی‌ی بشر را به‌منزله‌ی ”وهم” بشر جا می‌زند و البته باز هم بحث و استدلال و شرحی فلسفی برای قانع کردن مخاطب در میان نیست. او موضوع‌شده‌گی‌ی انسان در علوم انسانی را هم محصول دائر مدار شدن فکر و رأی انسان می‌داند (همان: ۳۱-۳۰).

در این‌جا نگاهی بسیار منفی به علوم انسانی نهفته است:

«بنای این آینده که بمعنی استقرار تمدن غربی است چگونه امکان داشت؟ تمدن غربی مبتنی بر مبنای خاص خود است و بدون رسوخ در نحوه تفکر غربی فقط میتوان بتقلید از آن پرداخت، ولی مگر با تقلید میشود صاحب تمدن شد آنهم با تقلید از تمدنی که خود بمرحله تقلید رسیده است؟‌ پیداست که در این وضع، نابسامانی و هرج و مرج پیدا میشود اما همه این‌ها را باید بوجهی توجیه کرد و راه رفع آنها را نشان داد. این توجیهات نیز غالباً بمدد علوم انسانی و تاریخ انجام میشود» (همان:‌ ۳۱).

بحث از مرحله‌ی نخست غربشناسی‌ی داوری را در این‌جا به پايان می‌برم و به بحث از مرحله‌ی دوم غربشناسی‌ی او می‌پردازم. دو سال بعد از تاریخ انتشار این مقاله‌ی داوری، انقلاب ۱۳۵۷ رخ می‌دهد و زبان و قلم داوری به‌نحوی جدی تغییر می‌کند.

#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️[تشکیک در اعتبار «مقاله‌ی غربشناسی‌ی داوری و نتایج و کارکردهای آن»]

عرض سلام و ادب خدمت آقای دکتر محدثی گرامی!

اولا بابت فرسته‌های که در نقد دکتر داوری نوشتید خیلی ازتون تشکر می‌کنم. باید بگم که در بادی امر از خواندن این نقدها، از این جهت که بیشتر ارجاع به خود آثار ایشان بوده خیلی شگفت‌زده شدم از این جهت که یک چهره‌ی ماندگار فلسفی چگونه در مواجهه با مسئله‌ی مهم و سرنوشت‌سازی مانند غربشناسی که تقریبا از مشروطه به این طرف یکی از مسائل جدی ما ایرانیان بوده و هست، توانسته است بدون ایضاح مفاهیمی مثل معنویت و ذات بشر و نفسانیت به نقد تمدن غرب مبادرت بورزد.

اما من به عنوان یک مخاطبی که آثار آقای دکتر داوری رو نخوانده‌ام باید از چه طریقی اطمینان حاصل کنم که شما در مواجهه با آثار داوری بدون غرض‌ورزی دست به گزینش زده‌اید و قصد این رو نداشتید تا نظر و عقیده‌ی خودتون رو درباره‌ی داوری با این انتخاب‌ها بر کرسی بنشانید؟

آقای دکتر شما باید به مخاطب‌تان حق بدهید که با توجه به نزاع‌هایی که در مورد دکتر داوری بین طرفداران و مخالفانش در گرفته چنین ظنی رو به شما داشته باشد. از کجا مخاطب شما اطمینان حاصل کند که بر کشیدن این نکات از آثار او برای دهن‌‌کجی به سیستمی که او را بر صدر نشانده نیست و نقد شما صد در صد عالمانه و بدون غرض است.

✍️یکی از مخاطبان محترم کانال زیر سقف آسمان
۲۲ خرداد ۱۴۰۲


#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی

@NewHasanMohaddesi
♦️پرسش از اعتبار روش‌شناختی‌ی مقالات و نوشته‌ها /۱

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۲ خرداد ۱۴۰۲

پرسش از اعتبار روش‌شناختی‌ی مطالب دانش‌پژوهانه (اعم از علمی یا غیر علمی) پرسشی بسیار مهم است و یک خواننده‌ی خوب دقیقاً خواننده‌ای است که به‌طور دائم درصدد بررسی‌ی اعتبار روش‌شناختی‌ی مطالبی است که می‌خواند. چنین خواننده‌گانی برای هر نویسنده و محققی نعمت بزرگی هستند زیرا می‌توانند بازخوردهای ارزش‌مندی به او بدهند و انتظارات بالای‌شان از نویسنده‌ی دانش‌پژوه به رشد کیفیت کار او به‌نحو جدی کمک کند. در مسائل و موضوعات انسانی که پای حب و بغض‌ها و تعلقات و شیفته‌گی‌ها و نفرت‌ها نیز به‌میان می‌آید، اهمیت چنین توجهی مضاعف می‌شود.

اما چه‌گونه اعتبار مقالات و نوشته‌ها را بسنجیم؟ در نوشته‌های علمی راه روشنی وجود دارد و آن این است که ما می‌توانیم شواهد و داده‌ها را وارسی کنیم و دقت و صحت آن‌ها را در توصیف و تبیین واقعیت بکاویم. مثلاً وقتی نویسنده ادعا کرده است که در شش ماه گذشته در تهران فلان قدر میلی‌ متر باران آمده است، ما می‌توانیم این ادعا را با مراجعه به آمارهای معتبر موجود وارسی کنیم و صحت آن را بسنجیم.

در نوشته‌های فلسفی نیز می‌توانیم به استدلال‌های مطرح شده و یک‌پارچه‌گی‌ی درونی‌ی متن و دقت در تعریف و توضیح مفاهیم و سیر استدلالی‌ی نوشته توجه نماییم و سرانجام به ذخیره‌ی معرفتی‌ی موجود در باب موضوع مراجعه کنیم و دقت نویسنده را مورد اعتنا قرار دهیم.

مطالبی که در باره‌ی زنده‌گی و ویژه‌گی‌های شخصیت‌ها نوشته می‌شوند، خیلی حساس هستند و کلی‌گویی و مبهم‌گویی در باره‌ی آنان به‌هیچ وجه قابل قبول نیست و ضروری است در باره‌ی آنان داده‌ها و اطلاعات دقیق ارائه شود.

البته آوازه‌ی نویسنده هرگز نباید فریب‌مان بدهد، اما توجه به نوشته‌های متعدد او مفید است. اگر نویسنده‌ را می‌شناسیم و خود شخصاً از او مقالات معتبر متعددی خوانده ایم، این فقط برای اعتماد اولیه مفید است اما به‌هیچ وجه برای معتبر دانستن نوشته‌ی او کافی نیست.

برای سنجش اعتبار روش‌شناختی‌ی هر متن بسته به موضوع و محتوا راهی وجود دارد. اما در مورد مقالاتی که شرح و نقد آرای صاحب‌نظری هستند، چه‌گونه اعتبار روش‌شناختی‌شان را سنجش بکنیم؟ در این مورد هم معیارهای خاصی وجود دارد. برخی از مهم‌ترین معیارها عبارت اند از:

۱. ارجاع به منابع متعدد اصلی و درجه‌ی اول: آیا نویسنده به منابع اصلی‌ی متعدد ارجاع داده است یا خیر؟ این معیار خیلی مهمی است. اگر صاحب‌نظری آثار متعدد و متنوع دارد، ارجاع به یک یا دو اثر به‌هیچ وجه کافی نیست، زیرا همیشه ممکن است صاحب‌نظر مورد بحث در باره‌ی موضوع مورد بحث مجموعه‌ای از افکار را پرورده و ارائه کرده باشد.

آیا نویسنده به متن اصلی و درجه‌ی اول ارجاع داده است یا خیر؟ این هم بسیار مهم است. مثلاً اگر موضوع بحث «دین در آرای امیل دورکیم» باشد، کتاب‌ها و مقالات خود دورکیم اصلی و درجه‌ی اول تلقی می‌شوند و شرح‌های معتبر جهانی در باره‌ی آرای دورکیم در باره‌ی دین متون درجه‌ی دوم تلقی می‌شوند و شرح‌های معتبر جهانی در باره‌ی آرای دورکیم به‌طور کلی متون درجه‌ی سوم تلقی می شوند و شرح‌های کم‌تر معتبر جهانی درجه‌ی چهارم تلقی می‌شوند و الخ.

۲. ارجاعات متعدد با محتوای مشابه از آثار متعدد صاحب‌نظر مورد بررسی: آیا نویسنده در باره‌ی موضوع مورد بحث به آثار مختلف او ارجاع داده است یا خیر؟‌ وقتی نویسنده به آثار متعدد صاحب‌نظر مورد بررسی ارجاعاتی با محتوای مشابه می‌دهد، اعتبار روش‌شناختی‌ی کار خود را بالا می‌برد. این معیار نیز به‌ساده‌گی با نگاه به متن نوشته و ارجاعات داخل و انتهای مقاله به‌راحتی قابل بررسی است.

۳. تطابق و هم‌خوانی‌ی بالای برداشت‌ها و تفسیرها با نقل قول‌ها و ذکر شواهد متنی‌ی مناسب و متعدد: هر نویسنده‌ای در شرح و نقد و بررسی‌ی آرای صاحب‌نظران کم و بیش تفسیرهای خود را نیز وارد می‌کند. گاه نویسنده فهم و تفسیر خود از آرای یک صاحب‌نظر را هم‌راه می‌کند با نقل قول‌های مستقیم یا غیرمستقیم. در چنین حالتی ما به‌سرعت می‌توانیم برخی از این ارجاعات را به‌طور تصادفی برگزینیم و با متون اصلی تطبیق بدهیم. اما گاه ما با نوشته‌هایی مواجه هستیم که در داخل متن هیچ نقل قول مستقیم یا غیرمستقیمی وجود ندارد و نویسنده فقط در انتهای مقاله ذکر منبع کرده است. در این حالت معلوم نیست که نویسنده تفسیر و برداشت خود را از آرای صاحب‌نظر مربوطه مطرح کرده است یا آرای صاحب‌نظر را مطرح کرده است. روشن است که این‌گونه نوشته‌ها چندان قابل اعتماد نیستند. من شخصاً به چنین نوشته‌هایی که در درون متن ارجاعات مستقیم یا غیرمستقیم ندارند، هرگز اعتماد نمی‌کنم.

https://t.me/NewHasanMohaddesi/8806

ادامه دارد. 👇👇👇

#مقاله
#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی
#اعتبار_روش‌شناختی

@NewHasanMohaddesi
♦️پرسش از اعتبار روش‌شناختی‌ی مقالات و نوشته‌ها /۲

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۲ خرداد ۱۴۰۲


اما وجود نقل قول‌های مستقیم و غیرمستقیم نیز هنوز کافی نیست. ما لازم است بسنجیم که آیا برداشت‌ها و تفسیرهای نویسنده با تکه‌های متنی‌ی نقل شده تطابق و هم‌خوانی‌ی بالایی دارند یا خیر. گاه ممکن است نویسنده برداشت درستی از تکه‌های نقل شده نداشته باشد. نویسنده لازم است برای هر استنباط و تفسیر خود شواهدی متنی از آرای صاحب‌نظر مورد بحث بیاورد و هر قدر موضوع مهم‌تر و بنیادی‌تر است، لازم است این شواهد متنی بیش‌تر باشند. به‌ترین حالت این است که نویسنده برای هر مدعایی که در باره‌ی آرای یک صاحب‌نظر مطرح می‌کند، دو دسته شواهد متنی بیاورد: ایجابی و سلبی (البته اگر در متن صاحب‌نظر شواهد متنی و سلبی موجود باشد).

۴. سنجش انسجام درونی‌ی نوشته: انسجام درونی‌ی نوشته یکی از معیارهای مهم برای اعتبار آن نوشته است. نوشته‌‌های معتبر قطعاً انسجام درونی دارند و فرازها و پاراگراف‌های چنین نوشته‌ای کلیتی منسجم و منطقی را می‌سازند و سیر بحث‌ها در نوشته، منطقی و قابل قبول اند و رشته‌ای واحد، فرازها و پاراگراف‌های مختلف متن را به هم به‌نحو ارگانیک متصل می‌سازد. گاهی ما با مطالب و نوشته‌هایی مواجه هستیم که اجزای آن پیوندی درونی و ارگانیک با هم ندارند. روشن است که چنین نوشته‌ای نمی‌تواند معتبر تلقی گردد و چنین نویسنده‌ای نمی‌تواند اعتماد مخاطب را جلب کند. انسجام درونی‌ی متن و هم‌خوانی صدر و میانه و ذیل نوشته بسیار مهم است.

۵. وضوح جملات و مدعاها: وضوح و روشنی‌ی مطالب معیار مهم دیگری برای سنجش یک نوشته است. یک نویسنده‌ی خوب حتما به تعریف مفاهیم و تدقیق مدعاها می‌پردازد و وقت زیادی را برای این کار صرف می‌کند تا مدعاها و سخنان خود را وضوح ببخشد.

۶. بیان دانش‌پژوهانه و فاقد بار عاطفی و بار هنجارین: معیار دیگر سنجش نوشته‌ها، نوع بیان نویسنده است. آیا نویسنده، دانش‌پژوهانه و خنثا و دقیق سخن می‌گوید یا سخنان او بار عاطفی و بار هنجارین دارد؟ هر قدر که کلمات و عباراتی که نویسنده به‌کار می‌گیرد، کم‌تر بار عاطفی و هنجارین داشته باشد، یعنی او بیش‌تر بر خود مسلط بوده و بر گزینش کلمات دقیق، توجه بیش‌تری داشته است. نوشته‌ای که آکنده از بار عاطفی و بار هنجارین است، به‌هیچ وجه نوشته‌ای دانش‌پژوهانه نیست و قطعاً نمی‌تواند از اعتبار روش‌شناختی برخوردار باشد. یکی از معیارهای مهمی که همیشه به من کمک می‌کند نوشته‌ها و کتاب‌هایی را همان ابتدا کنار بگذارم و قدر وقت‌ام را بدانم، همین معیار است. نوشته‌هایی که حاوی توهین و تحقیر و پرونده‌سازی هستند، در حقیقت اوج تعلقات عاطفی و تعصبات نویسنده را نشان می‌دهند و این‌ها متن او را بسیار بی‌اعتبار می‌سازند.

۷. اعتقادی‌اندیشانه بودن: ضعیف‌ترین نوشته‌ها نوشته‌هایی هستند که عاری از انتقادی‌اندیشی و آکنده از اعتقادی‌اندیشی اند. نوشته‌های اعتقادی‌اندیشانه نوشته‌هایی هستند که نویسنده در آن‌ها می‌کوشد به هر شکلی از اعتقادات اولیه‌ی خود دفاع کند و هر آن‌چه با اعتقادات او ناهم‌آهنگ است را نفی و رد کند. این‌گونه نوشته‌ها از سنخ ردیه‌نویسی هستند. من بخش زیادی از نوشته‌ها، به‌ویژه نوشته‌هایی که در دفاع از باورهای کهن و اندیشه‌های نیاکانی نوشته می‌شوند، را بر اساس همین معیار روانه‌ی سطل آشغال می‌کنم. بخش زیادی از نوشته‌هایی که له یا علیه دین نوشته اند، از همین سنخ اند. این نوع نوشته‌ها خیلی زود صاحب خود را رسوا می‌کنند و نشان می‌دهند که او می‌خواهد از یک یا برخی از اعتقادات خود در برابر باورهای مخالف دفاع کند و در این کار نیز مستدل سخن نمی‌گوید. به هر چیزی متوسل می‌شود تا اعتقاد اولیه‌ی خود را بر کرسی بنشاند. اصلاً نباید وقت خود را برای خواندن چنین مطالب و نوشته‌هایی هدر بدهیم.

شاید بتوانیم با قدری دقت و بررسی و تأمل، معیارهای دیگری را نیز برای سنجش اعتبار روش‌شناختی‌ی این نوع متون پیدا کنیم.

اینک که مخاطب محترم در اعتبار روش‌شناختی‌ی نوشته‌ی من تحت عنوان «غربشناسی‌ی رضا داوری و نتایج و کارکردهای آن» تشکیک کرده است، من ضمن سپاس از ایشان، از او و از دیگر مخاطبان می‌خواهم که این نوشته و دیگر نوشته‌های مرا با همین معیارها بسنجند و به‌لحاظ اعتبار روش‌شناختی، تمامی‌ی نوشته‌های مرا مورد سنجش قرار دهند. خوشا به حال من اگر که چنین مخاطبان سنجش‌گری داشته باشم! صد بار کلاه ام را به هوا پرت می‌کنم از قدردانی.

https://t.me/NewHasanMohaddesi/8806

#مقاله
#داوری
#غرب‌شناسی
#هایدگریسم_اسلامی
#اعتبار_روش‌شناختی

@NewHasanMohaddesi
♦️ایرانیان و پنج برساخت از غرب

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۴ مرداد ۱۴۰۲

در روز سال‌گرد نهضت مشروطه به سر می‌بریم و دوست عزیز من دکتر رحیم محمدی در پاسخ به یک پرسش از نوعی نسبت ما با غرب سخن گفته اند.

من در مقاله‌ی غربشناسی‌ی رضا داوری و کارکردهای و نتایج آن” از اهمیت شناخت غربشناسی‌‌ی ایرانیان سخن گفته ام و در آن‌جا ایده‌های اولیه‌ی خود را نگاشته ام و گفته‌ ام در سده‌های اخیر ما ایرانیان می‌توانیم خود را در غربشناسی‌مان ببینیم. به‌عبارت دیگر، ما می‌توانیم از خود بپرسیم که ما چه‌گونه بوده ایم که چنین برساختی از غرب پدید آورده ایم. ما در بودن‌های مختلف‌مان برساخت متفاوتی از غرب پدید آورده ایم و هر بار یکی از این برساخت‌های اجتماعی از غرب بر جهان اجتماعی‌ی ما مسلط بوده و توانسته بر همان اساس جهان ما را بسازد. این‌جا نیز یادآوری می‌کنم بل‌که بهانه‌ای گردد برای بحث و گفت‌وگو.

مطابق بررسی‌های اولیه‌ی من ما ایرانیان پنج برساخت از غرب و غربی پدید آورده ایم:

۱.
غرب به‌منزله‌ی مجموعه‌ای از جوامع طرف معامله‌ی اقتصادی و تجاری و نظامی: این تلقی‌ی ایرانیان از غرب در دوره‌ی حکومت ترکمانان آق قویونلو‌ها (به ره‌بری‌ی اوزون حسن) و نیز در دوره‌ی صفویان بوده است؛

۲.
غرب به‌منزله‌ی بهشتی زمینی: این برساخت در دوره‌ی پیش از قاجار و دوره‌ی قاجاریه شکل گرفت و هنوز کم و بیش در میان بسیاری از ایرانیان وجود دارد (بنگرید به سه اثر از دکتر فرامرز معتمد دزفولی). بسیاری از ایرانیان هنوز غرب را بهشتی زمینی می‌بینند؛

۳.
غرب به‌منزله‌‌ی استعمارگر، امپریالیست، و استکبار: این برساخت از غرب توسط انقلابیون مسلمان و چپ‌ها و بعدها انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط امثال دکتر رضا داوری‌ و شاگردان‌اش و روحانیان مفهوم‌پردازی و نظریه‌پردازی شد؛

۴.
غرب به‌منزله‌ی تمدن مدرن و تجدد: این تلقی بیش‌تر در میان دانش‌گاهیان و دانش‌پژوهان ایرانی پروده و ارائه شد (به‌عنوان مثال بنگرید به اثر دو رویه‌ی تمدن غرب

۵.
غرب به‌منزله‌ی بدیلی برای شرق (از نظر نژادی یا تاریخی یا تمدنی یا انسانی یا حتا جغرافیایی): این تلقی که غرب و شرق را از بن متفاوت می‌بیند نیز به‌‌طور پراکنده در برخی از آثار ایرانیان دیده شده است.


در سده‌های اخیر غرب و غربی مهم‌ترین دیگری‌ی ما است؛ یک دیگری‌ی چالش‌برانگیز که هر بار ما با برساختی از آن، خود را شناخته ایم و جهانی دیگر برای خویش رقم زده ایم. تا اطلاع ثانوی غرب مهم‌ترین دیگری‌ی ایران و ایرانیان است. برای ساختن جهان اجتماعی‌مان در دهه‌های آینده چه نوع غربشناسی را می‌بایست پدید آوریم و چه برساخت اجتماعی‌ای از غرب می‌بایست ارائه کنیم؟ این پرسش از نظر من در نظریه‌پردازی‌ی اجتماعی‌ی ایرانیان پرسشی اساسی و مهم است.

به‌نظر می‌رسد برخی از این برساخت‌های اجتماعی از غرب دیگر فاقد اعتبار شده اند، اما برخی از آن‌ها هم‌چنان نیرومند اند و نیازمند نقد و بررسی‌ی جدی اند. نکته‌ی مهم این است که برخی از این برساخت‌های اجتماعی از غرب از غربیان گرفته شده اند؛ نظیر غرب به‌منزله‌ی استعمارگر، امپریالیست، استکبار.

غرب را شاید بتوان با ده‌ها صفت توصیف کرد. اما در هر برساخت اجتماعی برخی از این صفت‌ها برجسته شده و اولویت یافته و بر صفات دیگر غلبه یافته است.

اینک بار دیگر می‌بایست بپرسیم: غرب کدام است؟ ما کدام ایم؟
https://t.me/RahimMohamadi/1742


#غرب
#داوری
#محمدی
#غرب‌شناسی
#برساخت_اجتماعی_غرب

@NewHasanMohaddesi