♦️“ترمودینامیک و عشق“
✍ مهندس محمد امیری
۱۴ تیر ۱۴۰۰
🔹سوال از حسن محدثی: آقای امیریی عزیز بهعنوان یک مهندس فعال و آگاه، لطفا نظرتان را در بارهی کتاب "عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان" و نقد من به مداخلات بیجای مهندسان در حوزهی امور انسانی که آن را ناشی از "توهم مهندسانه" یا مرتبط با آن خواندهام بفرمایید!
🔸پاسخ مهندس محمد امیری:
مهندس مهدی بازرگان (متولد ۱۲۸۶ و متوفی ۱۳۷۳) مفسر قرآن، کتابی با عنوان عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان نگاشته است.
ترمودینامیک (Thermodynamics)، شاخهای از علوم طبیعی است که به بحث راجع به گرما و نسبت آن با انرژی و کار میپردازد. ترمودینامیک متغیرهای ماکروسکوپیک (خصوصیات قابل مشاهده و اندازهگیری اشیاء فیزیکی توسط چشم غیر مسلح، مانند: دما، انرژی داخلی، آنتروپی و فشار) را برای توصیف حالت مواد تعریف و چگونگی ارتباط آنها و قوانین حاکم بر آنها را بیان مینماید. این بخش از دانش در بسیاری از شاخههای مهندسی از مهندسی شیمی، مهندسی هوا فضا، مهندسی مکانیک، مهندسی پزشکی و ... بهکار برده میشود.
یکی از مشکلات جوامع ایران، پاکستان، عراق و... حاکمیت مهندسان در اکثر وزارتخانهها و مدیریت شرکت و حتی دانشگاهها بوده و هست.
قبل از انقلاب هم هستهی اصلی مبارزان از دانشجویان و بهخصوص دانشجویان فنی و مهندسی بوده که مهندس بازرگان بهعنوان پیشرو در مبارزه و به نوعی تئوريسين براي آن نسل بوده است.
فلذا بهنظر ميرسد تلاش داشته با توجه به حاكميت چپ در جهان در دههی ١٩٦٠، براي عدم جذب جوانان مسلمان به گروههاي ماركسيستي با بضاعت كمي كه داشته به تعبير معروف "قيمهها رو ريخته توي ماستها" و تلاش كرده
با روايت مهندسانه از علوم انساني بهخصوص مباحث عشق و حيات آنان را جذب كند.
صادقانه بايد عرض كنم كه وضع موجود كشور ما نتيجهی دخالتهاي بيجاي مهندسان در همهی امور است. هر چند با نيت خير و دلسوزانه تلاش كردهاند، ولي متاسفانه نتايج ناخواستهی موجود، مردم را گرفتار تصميمات غلط تاريخي آنان و پذيرفتن مسووليتهايي كه دانش كافي را براي ايفاي صحيح وظيفهشان دارا نبودهاند.
بنده به شخصه همچون بسياري از هموطنان چند سال از عمر و جوانيام پيگير امر تطابق علم و قرآن بودهام،
در حاليكه از آغاز انتخاب هدف اشتباه بوده است.
خود ايشان اشاره ميكنند «توقع هم نباید داشته باشید که نتایج و فرمولهای ترمودینامیک که در جای خود مسلم شده است، در این جا و در ذهن خواننده نیز به اثبات و یقین برسد» (مقدمه، مجموعه آثار، ۲۷۰).
#بازرگان
#علممالی_دین
#توهم_مهندسانه
@NewHasanMohaddesi
✍ مهندس محمد امیری
۱۴ تیر ۱۴۰۰
🔹سوال از حسن محدثی: آقای امیریی عزیز بهعنوان یک مهندس فعال و آگاه، لطفا نظرتان را در بارهی کتاب "عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان" و نقد من به مداخلات بیجای مهندسان در حوزهی امور انسانی که آن را ناشی از "توهم مهندسانه" یا مرتبط با آن خواندهام بفرمایید!
🔸پاسخ مهندس محمد امیری:
مهندس مهدی بازرگان (متولد ۱۲۸۶ و متوفی ۱۳۷۳) مفسر قرآن، کتابی با عنوان عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان نگاشته است.
ترمودینامیک (Thermodynamics)، شاخهای از علوم طبیعی است که به بحث راجع به گرما و نسبت آن با انرژی و کار میپردازد. ترمودینامیک متغیرهای ماکروسکوپیک (خصوصیات قابل مشاهده و اندازهگیری اشیاء فیزیکی توسط چشم غیر مسلح، مانند: دما، انرژی داخلی، آنتروپی و فشار) را برای توصیف حالت مواد تعریف و چگونگی ارتباط آنها و قوانین حاکم بر آنها را بیان مینماید. این بخش از دانش در بسیاری از شاخههای مهندسی از مهندسی شیمی، مهندسی هوا فضا، مهندسی مکانیک، مهندسی پزشکی و ... بهکار برده میشود.
یکی از مشکلات جوامع ایران، پاکستان، عراق و... حاکمیت مهندسان در اکثر وزارتخانهها و مدیریت شرکت و حتی دانشگاهها بوده و هست.
قبل از انقلاب هم هستهی اصلی مبارزان از دانشجویان و بهخصوص دانشجویان فنی و مهندسی بوده که مهندس بازرگان بهعنوان پیشرو در مبارزه و به نوعی تئوريسين براي آن نسل بوده است.
فلذا بهنظر ميرسد تلاش داشته با توجه به حاكميت چپ در جهان در دههی ١٩٦٠، براي عدم جذب جوانان مسلمان به گروههاي ماركسيستي با بضاعت كمي كه داشته به تعبير معروف "قيمهها رو ريخته توي ماستها" و تلاش كرده
با روايت مهندسانه از علوم انساني بهخصوص مباحث عشق و حيات آنان را جذب كند.
صادقانه بايد عرض كنم كه وضع موجود كشور ما نتيجهی دخالتهاي بيجاي مهندسان در همهی امور است. هر چند با نيت خير و دلسوزانه تلاش كردهاند، ولي متاسفانه نتايج ناخواستهی موجود، مردم را گرفتار تصميمات غلط تاريخي آنان و پذيرفتن مسووليتهايي كه دانش كافي را براي ايفاي صحيح وظيفهشان دارا نبودهاند.
بنده به شخصه همچون بسياري از هموطنان چند سال از عمر و جوانيام پيگير امر تطابق علم و قرآن بودهام،
در حاليكه از آغاز انتخاب هدف اشتباه بوده است.
خود ايشان اشاره ميكنند «توقع هم نباید داشته باشید که نتایج و فرمولهای ترمودینامیک که در جای خود مسلم شده است، در این جا و در ذهن خواننده نیز به اثبات و یقین برسد» (مقدمه، مجموعه آثار، ۲۷۰).
#بازرگان
#علممالی_دین
#توهم_مهندسانه
@NewHasanMohaddesi
♦️رضا داوری و غرب به روایت دکتر محمدامین مروتی
بازنشر: ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
”رضا داوری اردکانی، زاده ۱۳۱۲ است. داوری اردکانی یک طرف جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه ۷۰ بود. طرف دیگرش دکتر سروش بود. دلبستگی او به هایدگر به نقد این فیلسوف از عقلانیت ابزاری، علم جدید، تکنولوژی برمیگردد.
او تحت تأثیر فلاسفه اسلامی به خصوص فارابی و طرح مدینه فاضله او است که بر اساس آن فیلسوف بر مدینه حکومت میکند که در حقیقت نبی است.
او معتقد است مذهب "اصالت بشر" با فلسفه سقراط و شعار «خودت را بشناس» شد و اساس امپریالیسم غرب گردید. از نظر او عقل خودبنیاد و اوتوپی اساس فلسفه سیاسی و تمدن غرب است. این روحیه تصرف و استیلا، در سیاست جدید در پدیده دولت مدرن و استعمار خود را نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر تفکرات داوری در باب توسعه و غرب دچار تحولاتی شده است.
رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا شماره 58 اردیبهشت 98 و مقاله "مقایسه دیدگاههای امروز و دیروز رضا داوری" به این تغییرات توجه کرده است.
داوری در ابتدای انقلاب قائل بر "هویت" و "ماهیت" متفاوت برای دنیای غرب بود. مباحثات او با سروش در کیهان فرهنگی آن سالها جنجالی شد. سروش معتقد بود غرب ماهیت یکپارچه ندارد و میتوان نیکش را برداشت و بدش را فرونهاد ولی داوری به یکپارچگی تمدن غرب و شیطانی و نفسانیت محور بودنش تاکید داشت تا آنجا که در مقالهای با عنوان"انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی"، برنامهریزیهای غربیها را نیز قبول نداشت و معتقد بود که برنامه نداشتن بهتر از برنامهریزی غربی است.
او در کتابهای انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم (1361) و ناسیونالیسم و انقلاب (1365) و مناظرات قلمیاش با سروش در کیهان فرهنگی، غرب را سمبل خرد شیطانی و استکباری میدانست:
"غرب در حقیقت خود، تعدی و دروغ و ظلم و استکبار است...خرد غرب، خرد شیطانی است...غرب شیطان مستکبر است و از آن به خدا پناه باید برد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم. ص320)
"امپریالیسم دجال یا خر دجال است."
"علوم غرب یکسره علم دنیا و قدرت دنیوی است و با این که اهمیت دارد هیچ ربطی به کمال انسان ندارد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
"غرب در یک عبارت، عبارت است از مغرب یا غروب حقیقت قدسی." (کیهان فرهنگی. ش 3. 1363)
"آزادی اعتقادات دینی، در اعلامیه حقوق بشر به معنی آزادی بشر از دین است" ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
در کتاب بحران در فلسفه (1373. امیرکبیر)، علم جدید را "علم آخور" میخواند و میگوید:
"علم مطلوب ائمه و اولیای اسلام از سنخ علم جدید نیست."
"ولایت فقیه ولایت حق بر بشر است و دموکراسی ولایت بشر بر بشر."(فلسفه در بحران)
او انقلاب ایران را نفی این خودپرستی و آغاز خداپرستی تلقی می کرد و سودای مدینه فاضله اسلامی در سر داشت:
"انقلاب اسلامی و پرفروغ شدن خورشید منیر اسلام با افول ماه مستنیر عقل و خرد شیطانی و استکباری غرب مقارن شده است." (ماهنامه دانشگاه انقلاب. شماره 11. 1361)
"لازمه تجدیدعهد اسلامی، پیدایش عقلی دیگر هم هست که اصل آن ولایت و نبوت است و این عقل تابع شان نفسانی وجود آدمی نیست."
این گرایش به حدی در داوری غالب میشود که به توجیه فلسفی خونریزی و تصفیه نیروهای غیرخودی و فلسفه الحق لمن الغلب (حق با غالب است) بر اساس نوعی جبر تاریخی میانجامد:
"سیر انقلاب حقیقتی دارد که تابع رای و نظر اشخاص نیست...قدرت در انقلاب قبضه نمیشود، بلکه هر گروهی که مظهر انقلاب است، به قدرت رسمی هم می رسد... انقلاب درد دارد، خونریزی دارد و خیلی چیزها باید در آتش انقلاب بسوزد و خیلی علائق باید ترک شود... در هر انقلاب کورهای هست. کوره تصفیه. و طبقات انقلابی از این کوره بیرون میآیند." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
داوری روشنفکری دینی را پروژهای برای "عصری کردن دین" تلقی میکرد؛ در حالی که به نظر او "انقلاب اسلامی برای دینی کردن عصر" آمده بود.
داوری به شدت متاثر از فردید بود که خود فردید هم از دیدگاههای ضدتمدن غربی هایدگر و نیچه تاثیر پذیرفته بود. او جدا باور داشت که تمدن غرب در انحطاط و پایان خود به سر میبرد و انقلاب اسلامی آغازی دیگر است.
توهمی که در امثال فوکو هم به نوعی دیگر وجود داشت. داوری اما امروز دیدگاههای ضدتوسعه و ضدحقوق بشری سابق خود را نفی میکند و میگوید: "من تغییر نکردهام، زمانه تغییر کرده است."
امروز میگوید: "نه بگوییم غرب، غروب حقیقت است نه بگوییم هرچه غرب میگوید درست است."
"نفی توسعه، لای بدون الا و نیهیلیسم است." (سیاست، تاریخ، تفکر)
"اعلامیه حقوق بشر یک متن حقوقی است که باید قانون اساسی همه حکومتها باشد چون حقوق بشر به فرهنگ خاصی تعلق ندارد... عدم رعایت آن به ستمگری میانجامد (سیاست، تاریخ، تفکر)”
http://amin-mo.blogfa.com/post/2196
#غرب
#توهم
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
”رضا داوری اردکانی، زاده ۱۳۱۲ است. داوری اردکانی یک طرف جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه ۷۰ بود. طرف دیگرش دکتر سروش بود. دلبستگی او به هایدگر به نقد این فیلسوف از عقلانیت ابزاری، علم جدید، تکنولوژی برمیگردد.
او تحت تأثیر فلاسفه اسلامی به خصوص فارابی و طرح مدینه فاضله او است که بر اساس آن فیلسوف بر مدینه حکومت میکند که در حقیقت نبی است.
او معتقد است مذهب "اصالت بشر" با فلسفه سقراط و شعار «خودت را بشناس» شد و اساس امپریالیسم غرب گردید. از نظر او عقل خودبنیاد و اوتوپی اساس فلسفه سیاسی و تمدن غرب است. این روحیه تصرف و استیلا، در سیاست جدید در پدیده دولت مدرن و استعمار خود را نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر تفکرات داوری در باب توسعه و غرب دچار تحولاتی شده است.
رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا شماره 58 اردیبهشت 98 و مقاله "مقایسه دیدگاههای امروز و دیروز رضا داوری" به این تغییرات توجه کرده است.
داوری در ابتدای انقلاب قائل بر "هویت" و "ماهیت" متفاوت برای دنیای غرب بود. مباحثات او با سروش در کیهان فرهنگی آن سالها جنجالی شد. سروش معتقد بود غرب ماهیت یکپارچه ندارد و میتوان نیکش را برداشت و بدش را فرونهاد ولی داوری به یکپارچگی تمدن غرب و شیطانی و نفسانیت محور بودنش تاکید داشت تا آنجا که در مقالهای با عنوان"انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی"، برنامهریزیهای غربیها را نیز قبول نداشت و معتقد بود که برنامه نداشتن بهتر از برنامهریزی غربی است.
او در کتابهای انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم (1361) و ناسیونالیسم و انقلاب (1365) و مناظرات قلمیاش با سروش در کیهان فرهنگی، غرب را سمبل خرد شیطانی و استکباری میدانست:
"غرب در حقیقت خود، تعدی و دروغ و ظلم و استکبار است...خرد غرب، خرد شیطانی است...غرب شیطان مستکبر است و از آن به خدا پناه باید برد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم. ص320)
"امپریالیسم دجال یا خر دجال است."
"علوم غرب یکسره علم دنیا و قدرت دنیوی است و با این که اهمیت دارد هیچ ربطی به کمال انسان ندارد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
"غرب در یک عبارت، عبارت است از مغرب یا غروب حقیقت قدسی." (کیهان فرهنگی. ش 3. 1363)
"آزادی اعتقادات دینی، در اعلامیه حقوق بشر به معنی آزادی بشر از دین است" ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
در کتاب بحران در فلسفه (1373. امیرکبیر)، علم جدید را "علم آخور" میخواند و میگوید:
"علم مطلوب ائمه و اولیای اسلام از سنخ علم جدید نیست."
"ولایت فقیه ولایت حق بر بشر است و دموکراسی ولایت بشر بر بشر."(فلسفه در بحران)
او انقلاب ایران را نفی این خودپرستی و آغاز خداپرستی تلقی می کرد و سودای مدینه فاضله اسلامی در سر داشت:
"انقلاب اسلامی و پرفروغ شدن خورشید منیر اسلام با افول ماه مستنیر عقل و خرد شیطانی و استکباری غرب مقارن شده است." (ماهنامه دانشگاه انقلاب. شماره 11. 1361)
"لازمه تجدیدعهد اسلامی، پیدایش عقلی دیگر هم هست که اصل آن ولایت و نبوت است و این عقل تابع شان نفسانی وجود آدمی نیست."
این گرایش به حدی در داوری غالب میشود که به توجیه فلسفی خونریزی و تصفیه نیروهای غیرخودی و فلسفه الحق لمن الغلب (حق با غالب است) بر اساس نوعی جبر تاریخی میانجامد:
"سیر انقلاب حقیقتی دارد که تابع رای و نظر اشخاص نیست...قدرت در انقلاب قبضه نمیشود، بلکه هر گروهی که مظهر انقلاب است، به قدرت رسمی هم می رسد... انقلاب درد دارد، خونریزی دارد و خیلی چیزها باید در آتش انقلاب بسوزد و خیلی علائق باید ترک شود... در هر انقلاب کورهای هست. کوره تصفیه. و طبقات انقلابی از این کوره بیرون میآیند." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
داوری روشنفکری دینی را پروژهای برای "عصری کردن دین" تلقی میکرد؛ در حالی که به نظر او "انقلاب اسلامی برای دینی کردن عصر" آمده بود.
داوری به شدت متاثر از فردید بود که خود فردید هم از دیدگاههای ضدتمدن غربی هایدگر و نیچه تاثیر پذیرفته بود. او جدا باور داشت که تمدن غرب در انحطاط و پایان خود به سر میبرد و انقلاب اسلامی آغازی دیگر است.
توهمی که در امثال فوکو هم به نوعی دیگر وجود داشت. داوری اما امروز دیدگاههای ضدتوسعه و ضدحقوق بشری سابق خود را نفی میکند و میگوید: "من تغییر نکردهام، زمانه تغییر کرده است."
امروز میگوید: "نه بگوییم غرب، غروب حقیقت است نه بگوییم هرچه غرب میگوید درست است."
"نفی توسعه، لای بدون الا و نیهیلیسم است." (سیاست، تاریخ، تفکر)
"اعلامیه حقوق بشر یک متن حقوقی است که باید قانون اساسی همه حکومتها باشد چون حقوق بشر به فرهنگ خاصی تعلق ندارد... عدم رعایت آن به ستمگری میانجامد (سیاست، تاریخ، تفکر)”
http://amin-mo.blogfa.com/post/2196
#غرب
#توهم
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️توجیهات و فحاشیهای یکی از پیروان نحلهی هایدگریسم اسلامی به منتقد (برای ثبت در تاریخ)
✍️ بدون نام و نشان
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
«میگم هم نمیفهمی و هم نفهم هستی بعد نگو نه. بعد میای دوباره چیزکی میپرانی. اولا که اون بخشی که فکر کردی "اکنون" این تشبیه رو انجام داده اصلا هم جدید نیست و در اکثر آثار داوری چنین تشبیه ای وجود داره. چندین بار در آثارشون نوشتن که غرب با ماه علم روشن شده و ماه نورش عاریتی است و ماه مستنیر نورش رو از خورشید منیر میگیره. بطور مثال به کتاب "اوتوپی و عصر جدید" ایشون مراجعه کنید که عین همین تعبیر و تشبیه رو داره اونجا.
تاکید این نوشته که گفتن " اکنون" تاکید میکنم اینه که : بیننده " ماه درون تشت آب" نباید به خود بیننده ماه (یعنی مدرنیزاسیون در قیاس مدرنیته؛ یا غربزدگی در قیاس غربی بودن؛ یا توسعه نیافتگی در قیاس با جهان توسعه یافته) بگه من ماه رو نمیخواهم و خورشید رو میخام. یعنی کسی که در وضع توسعه نیافتگی و غربزدگی قرار داره نمیتونه بگه من توسعه و مدرنیته رو نمیخواهم و دنبال خورشید هستم.
نکته بعدی تفکیک شاعرانه خورشید و ماه و ماه در تشت ، معادل تفکیک آنتیک و انتولوژیک(ontological difference ) هست. اگر پدیدار شناسی هم میفهمیدی میفهمیدی که نوئسیس و نوئما ی هوسرل چقدر به این تمثیل شاعرانه نزدیکه. چرا که شرط پدیدار شدن و ابژه شدن پدیدار ها در علم متوقف بر نور و روشنگاهی است که ابژه را ابژکتیفای میکنه
اگر حیث التفاتی به امر آنتیک (ماه) متوجه باشه امکان درک امرانتولوژیک (خورشید)منتفی میشه و اگر حیث التفاتی به امر انتولوژیک (خورشید) التفات بیابد امر آنتیک(ماه) محو میشه.
اون موقع که فردید و داوری حدیث " الحقیقه" رو که گفتگوی امام علی و کمیل بود رو تفسیر میکردن تو داشتی کله ماهی میخوردی در رشت مردک کچل.
تعابیر Das Abendland هایدگر و تاکیدش بر معنای evening و غروب رو هم که به گوشت نخورده. عبارت night of Being هایدگر رو هم که نشنیدی. ارجاعات هایدگر به اشپنگلر و کتاب "زوال غرب" رو هم که ندیدی. دست و رو نشسته میپری وسط و یه چرند میگی که نگن فلانی لال از دنیا رفت. میگن میمون هر زشت تر ادا و اطوارش بیشتر. حالا تو هم هر چه بی سوادتر هستی و جهل مرکب داری جفتگ بیشتری پرت میکنی سمت چهره های فکری و فرهنگی کشور.»
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ بدون نام و نشان
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
«میگم هم نمیفهمی و هم نفهم هستی بعد نگو نه. بعد میای دوباره چیزکی میپرانی. اولا که اون بخشی که فکر کردی "اکنون" این تشبیه رو انجام داده اصلا هم جدید نیست و در اکثر آثار داوری چنین تشبیه ای وجود داره. چندین بار در آثارشون نوشتن که غرب با ماه علم روشن شده و ماه نورش عاریتی است و ماه مستنیر نورش رو از خورشید منیر میگیره. بطور مثال به کتاب "اوتوپی و عصر جدید" ایشون مراجعه کنید که عین همین تعبیر و تشبیه رو داره اونجا.
تاکید این نوشته که گفتن " اکنون" تاکید میکنم اینه که : بیننده " ماه درون تشت آب" نباید به خود بیننده ماه (یعنی مدرنیزاسیون در قیاس مدرنیته؛ یا غربزدگی در قیاس غربی بودن؛ یا توسعه نیافتگی در قیاس با جهان توسعه یافته) بگه من ماه رو نمیخواهم و خورشید رو میخام. یعنی کسی که در وضع توسعه نیافتگی و غربزدگی قرار داره نمیتونه بگه من توسعه و مدرنیته رو نمیخواهم و دنبال خورشید هستم.
نکته بعدی تفکیک شاعرانه خورشید و ماه و ماه در تشت ، معادل تفکیک آنتیک و انتولوژیک(ontological difference ) هست. اگر پدیدار شناسی هم میفهمیدی میفهمیدی که نوئسیس و نوئما ی هوسرل چقدر به این تمثیل شاعرانه نزدیکه. چرا که شرط پدیدار شدن و ابژه شدن پدیدار ها در علم متوقف بر نور و روشنگاهی است که ابژه را ابژکتیفای میکنه
اگر حیث التفاتی به امر آنتیک (ماه) متوجه باشه امکان درک امرانتولوژیک (خورشید)منتفی میشه و اگر حیث التفاتی به امر انتولوژیک (خورشید) التفات بیابد امر آنتیک(ماه) محو میشه.
اون موقع که فردید و داوری حدیث " الحقیقه" رو که گفتگوی امام علی و کمیل بود رو تفسیر میکردن تو داشتی کله ماهی میخوردی در رشت مردک کچل.
تعابیر Das Abendland هایدگر و تاکیدش بر معنای evening و غروب رو هم که به گوشت نخورده. عبارت night of Being هایدگر رو هم که نشنیدی. ارجاعات هایدگر به اشپنگلر و کتاب "زوال غرب" رو هم که ندیدی. دست و رو نشسته میپری وسط و یه چرند میگی که نگن فلانی لال از دنیا رفت. میگن میمون هر زشت تر ادا و اطوارش بیشتر. حالا تو هم هر چه بی سوادتر هستی و جهل مرکب داری جفتگ بیشتری پرت میکنی سمت چهره های فکری و فرهنگی کشور.»
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️فیلسوف ”متعمّق آخرالزمان”!
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍️ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
🔸از بیانات فیلسوف «متعمّق آخرالزمان»:
🔹«اینان [یعنی کسانی مثل احمد فردید و رضا داوری] پایان تاریخ غرب و آغاز انقلاب را دیدهاند. ... این طایفه متعمّقان آخرالزمان و اهل انقلابند.»🔹
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
🔸از بیانات فیلسوف «متعمّق آخرالزمان»:
🔹«اینان [یعنی کسانی مثل احمد فردید و رضا داوری] پایان تاریخ غرب و آغاز انقلاب را دیدهاند. ... این طایفه متعمّقان آخرالزمان و اهل انقلابند.»🔹
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران
✍ دکتر مجتبی بشردوست
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
«اصل در دولت ملی، دولت است نه ملت» / سیدجواد طباطبایی.
سیدجواد طباطبایی در کتاب نسبتا حجیم «دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران» آیا سخن تازهای دربارهی انحطاط ایران و سقوط تمدنها و امتناع تفکر دارد؟
دکتر طباطبایی -برعادت مالوف -پرکار و پرنویس بود. نقل قولهای طولانی و تکرار مکرارات و حتی تناقضگوییهای طباطبایی موجب ابهام و سردرگمی و ملالت خواننده هم میشود. من در این یادداشت نمیخواهم چیزی دربارهی چهار کتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی»، «خواجه نظام الملک» داوری کنم بلکه قصدم بیشتر تاکید و تمرکز بر کتاب «دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران» است و بس.
قصد نویسنده در این کتاب گویا این است که دربارهی سه سده بحران در ایران -صفویه و زندیه و قاجاریه - تحقیق و تفحص کند، ولی عملا نویسنده درباره دو هزار و پانصد سال تاریخ ایران داوری کرده است.
بخش نخست کتاب اشارتی است به حوادث ایران از جنگ چالدران تاترکمان چای. در این بخش نویسنده اجمالا پادشاهان صفویه را برای مامعرفی میکند. بعد از این میرود سراغ نظریه دولت و دیدگاه سفرنامهنویسان اروپایی و ایرانی درباره پادشاهان و مردم ایران؛ دیدگاههایی که اغلب با هم تعارض هم دارند. سپس اندیشههای سیاسی تاریخنویسان را واکاوی و نهایتا با ترسیم طرحی از نظریه انحطاط، کتاب را به پایان میبرد.
حرف اصلی طباطبایی در این کتاب چیست؟ طباطبایی معتقد است: «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران سه آبشخور مهم دارد: فلسفه یونانی، اندیشهای ایرانشهری و کتاب و سنت».(دیباچه ای برنظریه انحطاط ایران ص ۳۴۱).
طباطبایی در این کتاب دربارهی فلسفه یونانی و کتاب و سنت کمتر بحث می کند. بیشتر میرود سراغ تفکر ایرانشهری. ایرانشهری چیست که طباطبایی این همه برآن تکیه می کند؟ ازنظر طباطبایی ایرانشهری دو رکن مهم دارد؛ یکی شاه آرمانی و دیگری فرهنگ (همان ص ۱۱۵). شاه آرمانی برگزیده خدا هم هست (ص ۲۱۷). آیین های ایرانشهری همبسته و ملازم است با رعیتپروری (ص۳۵۲). ایرانشهری نهایتا خودش را هم با اسلام وفق داد هم با یاسای مغولان (ص ۴۹۳).
طباطبایی در هیچ یک از کتابهایش هیچگاه نتوانست تعریفی مشخص و متمایز از تفکر ایرانشهری به دست دهد. چه کسی یا چه کسانی نماد و نمود تفکر ایرانشهری هستند؟ بزرگمهر یا کوروش؟ فردوسی یا نظام الملک؟سهروردی چهطور؟ فارابی و عامری و ابن مسکویه و بوعلی سینا هم نماینده این تفکر هستند یا نه؟ از نظر طباطبایی کورش گویا نماد همین تفکر است؛ زیرا کورش بود که با راستی و داد مردم را شبانی میکرد (ص۴۶۳). همین کورش که نماد تسامح بود، اگر مقاومتی از طرف دینداران مشاهده میکرد درصدد ویرانی معابد آنها هم برمیآمد (ص ۴۶۳).
حال می توان از طباطبایی پرسید: کدام یک از پادشاهان بعدی مبین و مروج تفکر ایرانشهری بودند؟محمود، مسعود، ملکشاه، سنجر، شاه عباس، نادر، کریم خان، آقامحمدخان قاجار؟کدامیک؟ رضاشاه و محمدرضاشاه چه طور؟
طباطبایی میگوید: صفویه صرفا به مثلث سلطنت -تصوف -تشیع باور داشتند (همان ص ۳۱۴). اگر چنین است شاه آرمانی طباطبایی پس کی و کجا تحقق پیدا کرده؟ طباطبایی گویا بیشتر نهاد وزرات را تجسم و تبلور اندیشه ایرانشهری میداند؟ حال میتوان پرسید: نظام الملک و خواجه نصیر توسی چه تصوری از شاه آرمانی داشتند؟طباطبایی میگوید: نظام الملک با تاکید بر سلطنت مطلقه راه حل مناسبی پیدا کرد (ص۶۶). چه راه حلی؟ نظام الملک واقعا تسامح داشت؟ آیا در سیاستنامه شما تسامحی نسبت به اسماعیلیه مشاهده میکنید؟ اصلا چرا باید نظام الملک را نماینده تفکر ایرانی یا ایرانشهری بدانیم و اسماعیلیه و اخوان الصفا و معتزله و صوفیه را ندانیم؟
ایرانشهری در منظومهی فکری طباطبایی تعریف مشخص و محصلی ندارد. ایرانشهری یک توهم است. توهمی آمیخته با گزینشهای زاویهدار و تعمیمهای مخدوش. ایرانشهری هیچ نیست مگر بازخوانی و بازتولید استبداد و سلطنت مطلقه.
این یادداشت را با سخنی از خود طباطبایی به پایان میبریم: «پادشاه در اندیشه ایرانشهری رمزی از وحدت در تنوع همه اقوام ملت بود (ص۱۴۳)، چون که پادشاه بیشتر از آنکه سامان بخش باشد عین سامان بود (همان ص ۱۴۸).
#طباطبایی
#بشردوست
#توهم_ایرانشهری
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر مجتبی بشردوست
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
«اصل در دولت ملی، دولت است نه ملت» / سیدجواد طباطبایی.
سیدجواد طباطبایی در کتاب نسبتا حجیم «دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران» آیا سخن تازهای دربارهی انحطاط ایران و سقوط تمدنها و امتناع تفکر دارد؟
دکتر طباطبایی -برعادت مالوف -پرکار و پرنویس بود. نقل قولهای طولانی و تکرار مکرارات و حتی تناقضگوییهای طباطبایی موجب ابهام و سردرگمی و ملالت خواننده هم میشود. من در این یادداشت نمیخواهم چیزی دربارهی چهار کتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی»، «خواجه نظام الملک» داوری کنم بلکه قصدم بیشتر تاکید و تمرکز بر کتاب «دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران» است و بس.
قصد نویسنده در این کتاب گویا این است که دربارهی سه سده بحران در ایران -صفویه و زندیه و قاجاریه - تحقیق و تفحص کند، ولی عملا نویسنده درباره دو هزار و پانصد سال تاریخ ایران داوری کرده است.
بخش نخست کتاب اشارتی است به حوادث ایران از جنگ چالدران تاترکمان چای. در این بخش نویسنده اجمالا پادشاهان صفویه را برای مامعرفی میکند. بعد از این میرود سراغ نظریه دولت و دیدگاه سفرنامهنویسان اروپایی و ایرانی درباره پادشاهان و مردم ایران؛ دیدگاههایی که اغلب با هم تعارض هم دارند. سپس اندیشههای سیاسی تاریخنویسان را واکاوی و نهایتا با ترسیم طرحی از نظریه انحطاط، کتاب را به پایان میبرد.
حرف اصلی طباطبایی در این کتاب چیست؟ طباطبایی معتقد است: «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران سه آبشخور مهم دارد: فلسفه یونانی، اندیشهای ایرانشهری و کتاب و سنت».(دیباچه ای برنظریه انحطاط ایران ص ۳۴۱).
طباطبایی در این کتاب دربارهی فلسفه یونانی و کتاب و سنت کمتر بحث می کند. بیشتر میرود سراغ تفکر ایرانشهری. ایرانشهری چیست که طباطبایی این همه برآن تکیه می کند؟ ازنظر طباطبایی ایرانشهری دو رکن مهم دارد؛ یکی شاه آرمانی و دیگری فرهنگ (همان ص ۱۱۵). شاه آرمانی برگزیده خدا هم هست (ص ۲۱۷). آیین های ایرانشهری همبسته و ملازم است با رعیتپروری (ص۳۵۲). ایرانشهری نهایتا خودش را هم با اسلام وفق داد هم با یاسای مغولان (ص ۴۹۳).
طباطبایی در هیچ یک از کتابهایش هیچگاه نتوانست تعریفی مشخص و متمایز از تفکر ایرانشهری به دست دهد. چه کسی یا چه کسانی نماد و نمود تفکر ایرانشهری هستند؟ بزرگمهر یا کوروش؟ فردوسی یا نظام الملک؟سهروردی چهطور؟ فارابی و عامری و ابن مسکویه و بوعلی سینا هم نماینده این تفکر هستند یا نه؟ از نظر طباطبایی کورش گویا نماد همین تفکر است؛ زیرا کورش بود که با راستی و داد مردم را شبانی میکرد (ص۴۶۳). همین کورش که نماد تسامح بود، اگر مقاومتی از طرف دینداران مشاهده میکرد درصدد ویرانی معابد آنها هم برمیآمد (ص ۴۶۳).
حال می توان از طباطبایی پرسید: کدام یک از پادشاهان بعدی مبین و مروج تفکر ایرانشهری بودند؟محمود، مسعود، ملکشاه، سنجر، شاه عباس، نادر، کریم خان، آقامحمدخان قاجار؟کدامیک؟ رضاشاه و محمدرضاشاه چه طور؟
طباطبایی میگوید: صفویه صرفا به مثلث سلطنت -تصوف -تشیع باور داشتند (همان ص ۳۱۴). اگر چنین است شاه آرمانی طباطبایی پس کی و کجا تحقق پیدا کرده؟ طباطبایی گویا بیشتر نهاد وزرات را تجسم و تبلور اندیشه ایرانشهری میداند؟ حال میتوان پرسید: نظام الملک و خواجه نصیر توسی چه تصوری از شاه آرمانی داشتند؟طباطبایی میگوید: نظام الملک با تاکید بر سلطنت مطلقه راه حل مناسبی پیدا کرد (ص۶۶). چه راه حلی؟ نظام الملک واقعا تسامح داشت؟ آیا در سیاستنامه شما تسامحی نسبت به اسماعیلیه مشاهده میکنید؟ اصلا چرا باید نظام الملک را نماینده تفکر ایرانی یا ایرانشهری بدانیم و اسماعیلیه و اخوان الصفا و معتزله و صوفیه را ندانیم؟
ایرانشهری در منظومهی فکری طباطبایی تعریف مشخص و محصلی ندارد. ایرانشهری یک توهم است. توهمی آمیخته با گزینشهای زاویهدار و تعمیمهای مخدوش. ایرانشهری هیچ نیست مگر بازخوانی و بازتولید استبداد و سلطنت مطلقه.
این یادداشت را با سخنی از خود طباطبایی به پایان میبریم: «پادشاه در اندیشه ایرانشهری رمزی از وحدت در تنوع همه اقوام ملت بود (ص۱۴۳)، چون که پادشاه بیشتر از آنکه سامان بخش باشد عین سامان بود (همان ص ۱۴۸).
#طباطبایی
#بشردوست
#توهم_ایرانشهری
@NewHasanMohaddesi
♦️[جزماندیشیی مخالفان کمونیسم و در دفاع از کمونیسم]
✍ افشین بدری
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
با سلام و ارادت
نشر اخبار مربوط به بررسی کتاب « گذشته یک توهم، جستاری در باب اندیشه کمونیسم در قرن بیستم» و انتقاد از وقایع متحدثه در جلسه نقد، مرا متوجه نکته ای ظریف و در خور توجه نمود که لازم به عرض میدانم.
جناب دکتر محدثی پیاپی از جزم اندیشی و نقدناپذیری هواداران کمونیسم سخن گفتند اما جالب اینجاست که اولا خود کتاب فوق الذکر کمونیسم را یک توهم میخواند و جناب دکتر نیز پیاپی بر متوهمانه بودن آن اندیشه، ابرام و اصرار دارند. بدین صورت که آن کتاب با عنوانی جزم اندیشانه را اثری سترگ میدانند و گویی حتا کوچکترین امکانی برای نقد کتاب یا لااقل عنوان کتاب قائل نیستند. این خود جزم اندیشی در نقد جزم اندیشی ست!
چنین نگرشی از آنجا میآید که دکتر محدثی عزیز پیشاپیش دچار داوری و قضاوت علیه کمونیسم بوده باشند که این چنین پذیرا و مبلغ اتهاماتی از قبیل متوهمانه بودن، علیه کمونیسم هستند. در این صورت آنچه متعصبانه و بوضوح عیان است، جزم اندیشی خود جناب دکتر است! خشم و تنفری مستتر در گزارش جلسه نقد هم بچشم میخورد که خود را با عبارات و توصیفاتی اهانت بار از قبیل «لگدپرانی» نمایان می سازد. حال آنکه نهایتا اگر درگیری فیزیکی هم رخ داده باشد، وصف محترمانه اش _ که حداقل شأن منتقد را لحاظ کند_ درگیری فیزیکی ست نه لگد پرانی که واژه ای در خور انسان نیست.
خواه ناخواه، آنچه مارکس و انگلس در ابتدای مانیفست از آن به نام شبح کمونیسم یاد کردند، همچنان در سیر و سیاحت عالم تفکرات انسانی ست. لذا چاره ای نیست جز آنکه بالاخره از تحریر و تقریر کیفرخواست یا دشنام نامه علیه آن دست کشید و در آزادی و امنیت به اندیشه ورزان این حوزه اجازه ابراز وجود داد بی آنکه به جرم الحاد و وطن فروشی و هزار اتهام دیگر...بیم مرگ و حبس و اخراج و.... داشته باشند.
مخلص کلام آنطور که گمان میرفت حتی خود دکتر محدثی عزیز که برای ایشان احترام بسیاری هم قائل هستم علی رغم اصرارشان به آزاد اندیشی، در مواجهه با مارکسیسم، نوعی آشکار از دگماتیسم را پیشه کردند که البته بعید هم نبود.
قدر مسلم، کمتر اندیشه ای و کمتر اندیشه ورزانی را میتوان یافت که به قدر مارکسیستها، مورد هجمه و حمله قرار گرفته باشند. سطحی نگری، جزم اندیشی آنجاست که در جامعه حتی آکادمیک، مارکسیست/کمونیست بودن نوعی دشنام تلقی می شود! و این خود گویای آن است که جزم اندیشی علیه مارکسیسم تا چه اندازه بیداد می کند.
ارادتمند: افشین بدری
🔸محدثی: کسانی جلوی سخن گفتن مرا گرفته اند و از همان ابتدا در سخنرانیی سخنرانان اختلال کرده اند و یکی از آنان لگدی به ماتحت یکی از سخنرانان حواله کرده است و جلسهی نقد کتاب را به جلسهی حملهی دستهجمعی به سخنرانان بدل کرده اند. اکنون آیا میتوان ما را متهم به جزماندیشی کرد؟! گویا کلمات فاقد معنا هستند! گویا جزماندیشی ربطی به کنشهای ما ندارد! یا للعجب!
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
✍ افشین بدری
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
با سلام و ارادت
نشر اخبار مربوط به بررسی کتاب « گذشته یک توهم، جستاری در باب اندیشه کمونیسم در قرن بیستم» و انتقاد از وقایع متحدثه در جلسه نقد، مرا متوجه نکته ای ظریف و در خور توجه نمود که لازم به عرض میدانم.
جناب دکتر محدثی پیاپی از جزم اندیشی و نقدناپذیری هواداران کمونیسم سخن گفتند اما جالب اینجاست که اولا خود کتاب فوق الذکر کمونیسم را یک توهم میخواند و جناب دکتر نیز پیاپی بر متوهمانه بودن آن اندیشه، ابرام و اصرار دارند. بدین صورت که آن کتاب با عنوانی جزم اندیشانه را اثری سترگ میدانند و گویی حتا کوچکترین امکانی برای نقد کتاب یا لااقل عنوان کتاب قائل نیستند. این خود جزم اندیشی در نقد جزم اندیشی ست!
چنین نگرشی از آنجا میآید که دکتر محدثی عزیز پیشاپیش دچار داوری و قضاوت علیه کمونیسم بوده باشند که این چنین پذیرا و مبلغ اتهاماتی از قبیل متوهمانه بودن، علیه کمونیسم هستند. در این صورت آنچه متعصبانه و بوضوح عیان است، جزم اندیشی خود جناب دکتر است! خشم و تنفری مستتر در گزارش جلسه نقد هم بچشم میخورد که خود را با عبارات و توصیفاتی اهانت بار از قبیل «لگدپرانی» نمایان می سازد. حال آنکه نهایتا اگر درگیری فیزیکی هم رخ داده باشد، وصف محترمانه اش _ که حداقل شأن منتقد را لحاظ کند_ درگیری فیزیکی ست نه لگد پرانی که واژه ای در خور انسان نیست.
خواه ناخواه، آنچه مارکس و انگلس در ابتدای مانیفست از آن به نام شبح کمونیسم یاد کردند، همچنان در سیر و سیاحت عالم تفکرات انسانی ست. لذا چاره ای نیست جز آنکه بالاخره از تحریر و تقریر کیفرخواست یا دشنام نامه علیه آن دست کشید و در آزادی و امنیت به اندیشه ورزان این حوزه اجازه ابراز وجود داد بی آنکه به جرم الحاد و وطن فروشی و هزار اتهام دیگر...بیم مرگ و حبس و اخراج و.... داشته باشند.
مخلص کلام آنطور که گمان میرفت حتی خود دکتر محدثی عزیز که برای ایشان احترام بسیاری هم قائل هستم علی رغم اصرارشان به آزاد اندیشی، در مواجهه با مارکسیسم، نوعی آشکار از دگماتیسم را پیشه کردند که البته بعید هم نبود.
قدر مسلم، کمتر اندیشه ای و کمتر اندیشه ورزانی را میتوان یافت که به قدر مارکسیستها، مورد هجمه و حمله قرار گرفته باشند. سطحی نگری، جزم اندیشی آنجاست که در جامعه حتی آکادمیک، مارکسیست/کمونیست بودن نوعی دشنام تلقی می شود! و این خود گویای آن است که جزم اندیشی علیه مارکسیسم تا چه اندازه بیداد می کند.
ارادتمند: افشین بدری
🔸محدثی: کسانی جلوی سخن گفتن مرا گرفته اند و از همان ابتدا در سخنرانیی سخنرانان اختلال کرده اند و یکی از آنان لگدی به ماتحت یکی از سخنرانان حواله کرده است و جلسهی نقد کتاب را به جلسهی حملهی دستهجمعی به سخنرانان بدل کرده اند. اکنون آیا میتوان ما را متهم به جزماندیشی کرد؟! گویا کلمات فاقد معنا هستند! گویا جزماندیشی ربطی به کنشهای ما ندارد! یا للعجب!
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
♦️روایتی دیگر از جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم": ضرب و شتم سخنران (اشکان زارع) توسط طرفداران مارکسیسم
بازنشر: ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
♦️روایتی دیگر از جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم": روایت مترجم کتاب آقای حمید هاشمی کهندانی
بازنشر: ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
#سوسیالیسم
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
@NewHasanMohaddesi
♦️فرهنگ تکفیر و اتهام در ایران: چپول کافر فاشیست لیبرال نیهیلیست پوزیتیویست!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
جناب دکتر محدثی،
جا دارد آخرین پست منتشر شده در کانالتان ( به قلم جناب آقای موثق را عرض می کنم) نه از باب پاسخگویی_ که اصولاً اعتقاد ندارم به چنین متونی پاسخی باید داد_ بلکه از باب یک نشانه پررنگ مورد اشاره قرار دهم.
در برخورد نخستین، هیچ عقل سلیمی مواجهه فیزیکی در تقابل با یک باحث علمی را تایید نمی کند چنانکه من هم در پست نخست آنرا تایید نکردم و اکنون هم نمی کنم. اما در مواجهات واپسین میتوان دریافت در فضایی مسموم و آلوده به ریای تحمل و نقدپذیری، خواه ناخواه ابراز اندیشه و تعلق فلسفی_سیاسی تاوان های متعددی خواهد داشت! و نه شما و مجری محترم جلسه نقد اولین و آخرین تاوان دهنده هستید و نه حتا مارکسیستها آخرین تاوان گیر!!پست منتشره مذکور، به حدود بیست گل واژه(!) مزین و ملون شده است و تلون این دشنامها، آنچنان چند وجهی ست که کلا چپ و راست و مجاهد و منافق و...همه را از لطف خود سیراب نموده است. حداقل سه طیف را نواخته است: اسلامگرا، مارکسیست، مجاهد...
جناب محدثی، رطب خورده کی منع رطب کند؟ البته نقد من به شخص شما نیست چون لااقل شما این چنین شیپور دشنام را ننواخته اید، اما همین نشر در کانال شما را نشان میدهم تا به یک «مشکل» اشاره ای کرده باشم:
داعیه نقدپذیری و برخورداری از فرهنگ انتقاد، برازنده کدام طیف سیاسی_اجتماعی ایرانی ست؟ بیایید فرض کنیم همانها که در آن مجلس نقد، لگدها نواختند خود جلسه ای در نقد اسلامگرایان یا مجاهدین یا نئو لیبرالیسم یا.....برگزار می کردند. آیا تفکری که در یک پست تلگرامی قریب بیست دشنام حواله میکند اگر در چنان مجلسی حاضر می بود، بی کار می نشست و به شستشوی طرف مقابل بر نمی خواست؟
همین حضرات اسلامگرا که در متن فوق جزئ «پشت کوهی» ها و «زامبی» ها دانسته شده اند، اگر پشتوانه حاکمیتی نداشتند و مجلسی می آراستند، در امان بودند از رگبار فیزیکی یا شیمیایی(!) دیگران؟
کارنامه کدام طیف سیاسی سفید است؟ تاریخ معاصرمان را که دیگر همه از بر هستیم! هرچند بسیاری از دوستان یادشان رفته [جو...] از همیشه تا کنون، جز دوستان خودشان، دشمنانشان را هم مورد پذیرایی قرار داده اند!
مثلا آنانکه خود را لیبرال میدانند در فضای اکتیویته سیاسی منادیان اخلاق و تحمل و احترام به دیگرانند؟
شما و من نوعی، در مواجهه با نقد ولو نامقبول و در تقابل با زننده گی و خطا، سعه صدر و متانت و ادب پیشه می کنیم، اما این رفتار را نمی توانیم رفتار غالب جامعه دانسته و آنرا به سایر هم طیفانمان تسری و تعمیم بدهیم. و فقط یک طیف خاص را محکوم و مغضوب بدانیم.
نه در دفاع از مارکسیسم بلکه در جهت اشاره به واقعیت اجتماعی باید گفت هر آنگاه که از لگد پرانی و عدم تحمل تخالف و...در جلسات سخن می گوییم بهتر است لااقل در آن هنگام واقع بین باشیم.
پس در کنار داعیه مظلومیت، اتهام ستمکاری و گزمه صفتی به یکسان متوجه سایرین هم هست.
در این واقعیت، درس بزرگی نهفته است که گویا امروز مغفول مانده.
قدر مسلم، افه تحمل و نزاکت سیاسی، تا آینده ای نامعلوم بر قامت طیف های سیاسی ما زار می زند.
نهایتا توفیق داشته باشیم آنرا بر قامت شخص خود پرو کنیم و امید که برازنده باشد!
ارادتمند:
✍️افشین بدری
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
🔸محدثی: با عرض معذرت از نویسندهی محترم بهخاطر حذف دو کلمه از متن!
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
جا دارد آخرین پست منتشر شده در کانالتان ( به قلم جناب آقای موثق را عرض می کنم) نه از باب پاسخگویی_ که اصولاً اعتقاد ندارم به چنین متونی پاسخی باید داد_ بلکه از باب یک نشانه پررنگ مورد اشاره قرار دهم.
در برخورد نخستین، هیچ عقل سلیمی مواجهه فیزیکی در تقابل با یک باحث علمی را تایید نمی کند چنانکه من هم در پست نخست آنرا تایید نکردم و اکنون هم نمی کنم. اما در مواجهات واپسین میتوان دریافت در فضایی مسموم و آلوده به ریای تحمل و نقدپذیری، خواه ناخواه ابراز اندیشه و تعلق فلسفی_سیاسی تاوان های متعددی خواهد داشت! و نه شما و مجری محترم جلسه نقد اولین و آخرین تاوان دهنده هستید و نه حتا مارکسیستها آخرین تاوان گیر!!پست منتشره مذکور، به حدود بیست گل واژه(!) مزین و ملون شده است و تلون این دشنامها، آنچنان چند وجهی ست که کلا چپ و راست و مجاهد و منافق و...همه را از لطف خود سیراب نموده است. حداقل سه طیف را نواخته است: اسلامگرا، مارکسیست، مجاهد...
جناب محدثی، رطب خورده کی منع رطب کند؟ البته نقد من به شخص شما نیست چون لااقل شما این چنین شیپور دشنام را ننواخته اید، اما همین نشر در کانال شما را نشان میدهم تا به یک «مشکل» اشاره ای کرده باشم:
داعیه نقدپذیری و برخورداری از فرهنگ انتقاد، برازنده کدام طیف سیاسی_اجتماعی ایرانی ست؟ بیایید فرض کنیم همانها که در آن مجلس نقد، لگدها نواختند خود جلسه ای در نقد اسلامگرایان یا مجاهدین یا نئو لیبرالیسم یا.....برگزار می کردند. آیا تفکری که در یک پست تلگرامی قریب بیست دشنام حواله میکند اگر در چنان مجلسی حاضر می بود، بی کار می نشست و به شستشوی طرف مقابل بر نمی خواست؟
همین حضرات اسلامگرا که در متن فوق جزئ «پشت کوهی» ها و «زامبی» ها دانسته شده اند، اگر پشتوانه حاکمیتی نداشتند و مجلسی می آراستند، در امان بودند از رگبار فیزیکی یا شیمیایی(!) دیگران؟
کارنامه کدام طیف سیاسی سفید است؟ تاریخ معاصرمان را که دیگر همه از بر هستیم! هرچند بسیاری از دوستان یادشان رفته [جو...] از همیشه تا کنون، جز دوستان خودشان، دشمنانشان را هم مورد پذیرایی قرار داده اند!
مثلا آنانکه خود را لیبرال میدانند در فضای اکتیویته سیاسی منادیان اخلاق و تحمل و احترام به دیگرانند؟
شما و من نوعی، در مواجهه با نقد ولو نامقبول و در تقابل با زننده گی و خطا، سعه صدر و متانت و ادب پیشه می کنیم، اما این رفتار را نمی توانیم رفتار غالب جامعه دانسته و آنرا به سایر هم طیفانمان تسری و تعمیم بدهیم. و فقط یک طیف خاص را محکوم و مغضوب بدانیم.
نه در دفاع از مارکسیسم بلکه در جهت اشاره به واقعیت اجتماعی باید گفت هر آنگاه که از لگد پرانی و عدم تحمل تخالف و...در جلسات سخن می گوییم بهتر است لااقل در آن هنگام واقع بین باشیم.
پس در کنار داعیه مظلومیت، اتهام ستمکاری و گزمه صفتی به یکسان متوجه سایرین هم هست.
در این واقعیت، درس بزرگی نهفته است که گویا امروز مغفول مانده.
قدر مسلم، افه تحمل و نزاکت سیاسی، تا آینده ای نامعلوم بر قامت طیف های سیاسی ما زار می زند.
نهایتا توفیق داشته باشیم آنرا بر قامت شخص خود پرو کنیم و امید که برازنده باشد!
ارادتمند:
✍️افشین بدری
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
🔸محدثی: با عرض معذرت از نویسندهی محترم بهخاطر حذف دو کلمه از متن!
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
♦️توهم در نظامهای فرهنگیی تام؛ از جمله ایدهئولوژیهای مدرن: اشارهای به برخی نقدها
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
در روزهایی که گذشت برخی نقدها در بارهی شرکت ام در جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم" وارد شده است. برخی از آنها نیازمند پاسخ اند و برخی نیز فاقد مبانی و نکات ارزشمندی هستند (نظیر نوشتهی خانم محبوبه زمانیان در کانال نقدآگین، https://t.me/Naqdagin/11898). من در ادامه به برخی نکات مهم اشاره میکنم و شاید در آینده مجال بیشتری فراهم شود تا بدانها بپردازم.
۱. برخی گفته اند فرانسوا فوره دلار گرفته است تا چنین کتابی علیه کمونیسم بنویسد (بنگرید به https://t.me/GoftandNO/4464). صریح عرض میکنم که هر کسی عرضه دارد، دلار یا ریال یا لیر و غیره بگیرد و کتابی در همین سطح در بارهی لیبرالیسم یا هر موضوع دیگر بنویسد. بسمالله! وانگهی، همه جای دنیا برای تحقیق پول میگیرند. اگر شما خبر ندارید، لطفا باخبر شوید! با این حال، محض اطمینان عرض میکنم من از ناشر محترم که دانشجوی سابق من است، چیزی جز یک نسخه کتاب نگرفته ام. ساعتهای زیادی نیز برای مطالعه و بحث در بارهی آن وقت گذاشته ام.
۲. در جلسهی نقد کتاب تمرکز بر محتوای کتاب است و من نیز بر محتوای کتاب تمرکز کرده ام اما موضوع را با آنچه در ایران گذشته و میگذرد، پیوند زده ام.
۳. برخی از دوستان گفته اند چون مارکسیستها رسما صدایی ندارند، پس نباید عجالتا مارکسیسم یا کمونیسم را در ایران نقد کرد. پاسخ ساده است: در برابر نقد، مقاومت و بهانهتراشی نکنید! بروید و با فرهنگ نقد تربیت شوید! به تعویق انداختن نقد با هیچ دلیل و بهانهای مجاز نیست بلکه دعوت به تاریکی است.
۴. گفته اند کمونیسم را نقد میکنید تا لیبرالیسم را ترویج کنید! معلوم است که ناقدان محترم، سخنان ام را گوش نکرده اند. من نه فقط ایدهئولوژیها بلکه تمام نظامهای فرهنگیی تام را آماج نقد قرار داده ام و گفته ام که همهی آنها توهمآفرین اند؛ هر یک بهنحوی. طرف میگوید چون چپ را نقد کردی، پس مزدور راستی یا بالعکس. من اصلا این بازیی چپ و راستی را که بهراه انداخته اید، قبول ندارم. تمام این ایدهئولوژیها، نظامهای اعتقادیی بسته اند که باید مورد نقد قرار گیرند. یک لباس از پیش دوختهای هستند که قرار است به تن جامعه بکنند؛ بهنرمی یا به خشونت. پس نه به ناسیونالیسم، نه به کمونیسم، نه به لیبرالیسم، و نه به اسلامیسم و نه به تمامیی ایدئولوژیها.
تمام اینها گرفتار انواعی از توهم هستند: توهم جامعیت، توهم بسندهگی، توهم خلق جهانی نو و بیسابقه و حرکت بر فراز تاریخ، و بالاخره توهم حقانیت. به قول فرانسوا فوره:
"قوت غالب این توهم، خود تاریخ بود، به این معنی که تمام اتفاقات را درون نظام عقیدتی خود میگنجاند. به همین دلیل محو کمونیسم فقط با نابودی همان چیزی ممکن شد که غذای جوهری آن بود: باور به نجات انسان در مسیر تاریخ، فقط با انکار ریشهای تاریخ ممکن بود" (فوره، ۱۴۰۲: ۱۷).
بزرگترین توهمات نظامهای اعتقادیی تام، توهم جامعیت و توهم حقانیت اند که از همه خطرناکتر اند. همین دو توهم اند که همواره به بشریت گفته اند: برو به پیش و بینهایت تغییر بده و هر چه بر سر راه تو قرار گرفت از میان بردار و جهانی بهکلی متفاوت بیافرین؛ آنچنانکه هرگز در تاریخ وجود نداشته. باز هم ارجاع بدهم به فوره:
"جنگ جهانی دوم یکی از مکتبیترین رخدادهای تاریخ است" (همان: ۷۷)؛ آری رویدادی مکتبی و عقیدتی با ۴۰ میلیون کشته و انبوهی مجروح و آواره.
کسانی که بسیاری چیزها را "نمیدانستند" (همان: ۷۹)، اما به حقانیت خویش و جامعیت مکتب خویش مطمئن بودند!
۵. در عوض این نظامهای فرهنگیی تام (اسطوره، دین، عرفان، ایدهئولوژی) چه داریم و به چه نیاز داریم؟ یک نظریهی اجتماعیی مداوما اصلاحشونده برای ایران که از آن برای هر حوزه از زندهگی و جهان اجتماعی طرحی استخراج شود و غایاتی و برنامهای معطوف به واقعیت جامعه عرضه شود.
۶. میگویند کمونیسم دستآوردهای مهمی داشت. اضافه میکنیم که ملیگرایی و لیبرالیسم هم دستآوردهای مهمی داشتند. ادیان و عرفانها نیز دستآوردهای مهمی داشتند. اما تاریخ را یکطرفه نمینویسند و نمیخوانند. تاریخ محل آزمون نظامهای فرهنگیی تام است. به تاریخشان اعتنا میکنیم و در بارهی یکایکشان داوری میکنیم. اما آموخته ایم که از آنها اجتناب کنیم. ما دیگر نباید به ایدهئولوژیها پناه ببریم. یکصد سال با تاخت و تاز سه ایدهئولوژی در ایران مواجه بوده ایم: ناسیونالیسم، مارکسیسم، و اسلامگرایی.
ادامه دارد.👇👇👇
#توهم
#مکتب
#کمونیسم
#ایدهئولوژی
#نظریهی_اجتماعی
#نظام_فرهنگی_تام
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
در روزهایی که گذشت برخی نقدها در بارهی شرکت ام در جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم" وارد شده است. برخی از آنها نیازمند پاسخ اند و برخی نیز فاقد مبانی و نکات ارزشمندی هستند (نظیر نوشتهی خانم محبوبه زمانیان در کانال نقدآگین، https://t.me/Naqdagin/11898). من در ادامه به برخی نکات مهم اشاره میکنم و شاید در آینده مجال بیشتری فراهم شود تا بدانها بپردازم.
۱. برخی گفته اند فرانسوا فوره دلار گرفته است تا چنین کتابی علیه کمونیسم بنویسد (بنگرید به https://t.me/GoftandNO/4464). صریح عرض میکنم که هر کسی عرضه دارد، دلار یا ریال یا لیر و غیره بگیرد و کتابی در همین سطح در بارهی لیبرالیسم یا هر موضوع دیگر بنویسد. بسمالله! وانگهی، همه جای دنیا برای تحقیق پول میگیرند. اگر شما خبر ندارید، لطفا باخبر شوید! با این حال، محض اطمینان عرض میکنم من از ناشر محترم که دانشجوی سابق من است، چیزی جز یک نسخه کتاب نگرفته ام. ساعتهای زیادی نیز برای مطالعه و بحث در بارهی آن وقت گذاشته ام.
۲. در جلسهی نقد کتاب تمرکز بر محتوای کتاب است و من نیز بر محتوای کتاب تمرکز کرده ام اما موضوع را با آنچه در ایران گذشته و میگذرد، پیوند زده ام.
۳. برخی از دوستان گفته اند چون مارکسیستها رسما صدایی ندارند، پس نباید عجالتا مارکسیسم یا کمونیسم را در ایران نقد کرد. پاسخ ساده است: در برابر نقد، مقاومت و بهانهتراشی نکنید! بروید و با فرهنگ نقد تربیت شوید! به تعویق انداختن نقد با هیچ دلیل و بهانهای مجاز نیست بلکه دعوت به تاریکی است.
۴. گفته اند کمونیسم را نقد میکنید تا لیبرالیسم را ترویج کنید! معلوم است که ناقدان محترم، سخنان ام را گوش نکرده اند. من نه فقط ایدهئولوژیها بلکه تمام نظامهای فرهنگیی تام را آماج نقد قرار داده ام و گفته ام که همهی آنها توهمآفرین اند؛ هر یک بهنحوی. طرف میگوید چون چپ را نقد کردی، پس مزدور راستی یا بالعکس. من اصلا این بازیی چپ و راستی را که بهراه انداخته اید، قبول ندارم. تمام این ایدهئولوژیها، نظامهای اعتقادیی بسته اند که باید مورد نقد قرار گیرند. یک لباس از پیش دوختهای هستند که قرار است به تن جامعه بکنند؛ بهنرمی یا به خشونت. پس نه به ناسیونالیسم، نه به کمونیسم، نه به لیبرالیسم، و نه به اسلامیسم و نه به تمامیی ایدئولوژیها.
تمام اینها گرفتار انواعی از توهم هستند: توهم جامعیت، توهم بسندهگی، توهم خلق جهانی نو و بیسابقه و حرکت بر فراز تاریخ، و بالاخره توهم حقانیت. به قول فرانسوا فوره:
"قوت غالب این توهم، خود تاریخ بود، به این معنی که تمام اتفاقات را درون نظام عقیدتی خود میگنجاند. به همین دلیل محو کمونیسم فقط با نابودی همان چیزی ممکن شد که غذای جوهری آن بود: باور به نجات انسان در مسیر تاریخ، فقط با انکار ریشهای تاریخ ممکن بود" (فوره، ۱۴۰۲: ۱۷).
بزرگترین توهمات نظامهای اعتقادیی تام، توهم جامعیت و توهم حقانیت اند که از همه خطرناکتر اند. همین دو توهم اند که همواره به بشریت گفته اند: برو به پیش و بینهایت تغییر بده و هر چه بر سر راه تو قرار گرفت از میان بردار و جهانی بهکلی متفاوت بیافرین؛ آنچنانکه هرگز در تاریخ وجود نداشته. باز هم ارجاع بدهم به فوره:
"جنگ جهانی دوم یکی از مکتبیترین رخدادهای تاریخ است" (همان: ۷۷)؛ آری رویدادی مکتبی و عقیدتی با ۴۰ میلیون کشته و انبوهی مجروح و آواره.
کسانی که بسیاری چیزها را "نمیدانستند" (همان: ۷۹)، اما به حقانیت خویش و جامعیت مکتب خویش مطمئن بودند!
۵. در عوض این نظامهای فرهنگیی تام (اسطوره، دین، عرفان، ایدهئولوژی) چه داریم و به چه نیاز داریم؟ یک نظریهی اجتماعیی مداوما اصلاحشونده برای ایران که از آن برای هر حوزه از زندهگی و جهان اجتماعی طرحی استخراج شود و غایاتی و برنامهای معطوف به واقعیت جامعه عرضه شود.
۶. میگویند کمونیسم دستآوردهای مهمی داشت. اضافه میکنیم که ملیگرایی و لیبرالیسم هم دستآوردهای مهمی داشتند. ادیان و عرفانها نیز دستآوردهای مهمی داشتند. اما تاریخ را یکطرفه نمینویسند و نمیخوانند. تاریخ محل آزمون نظامهای فرهنگیی تام است. به تاریخشان اعتنا میکنیم و در بارهی یکایکشان داوری میکنیم. اما آموخته ایم که از آنها اجتناب کنیم. ما دیگر نباید به ایدهئولوژیها پناه ببریم. یکصد سال با تاخت و تاز سه ایدهئولوژی در ایران مواجه بوده ایم: ناسیونالیسم، مارکسیسم، و اسلامگرایی.
ادامه دارد.👇👇👇
#توهم
#مکتب
#کمونیسم
#ایدهئولوژی
#نظریهی_اجتماعی
#نظام_فرهنگی_تام
@NewHasanMohaddesi
اینک وقت آن است که نظریهی اجتماعی برای ساختن جامعه بپروریم و آنها را فقط نظامهای فکریی موقت برای طراحیی جامعه تلقی کنیم که نیازمند اصلاح مداوم اند و هر یک با طرحهایی که برای هر بخش از جامعه ارائه میکنند، آزمون میشوند. ما دیگر نمیخواهیم برای ادارهی جامعه، مکتبی باشیم و جنگ مکاتب عقیدتی راه بیاندازیم. نظریهسازی میکنیم و نظریهها را به رقابت هم میفرستیم و پیشاپیش میدانیم که نظریههایمان نه تنها مقدس نیستند بلکه ناقص اند و نیاز به اصلاح و وارسی و آزمون و ارزیابیی مداوم دارند.
#توهم
#مکتب
#کمونیسم
#ایدهئولوژی
#نظریهی_اجتماعی
#نظام_فرهنگی_تام
@NewHasanMohaddesi
#توهم
#مکتب
#کمونیسم
#ایدهئولوژی
#نظریهی_اجتماعی
#نظام_فرهنگی_تام
@NewHasanMohaddesi